255. تفسیر الفخر الرازى: روایت شده است که پیامبر صلى الله علیه و آله چون در برابر نصاراى نجران دلایل [خود را] اقامه کرد، ولى آنها همچنان بر جهل خویش پاى فشردند، فرمود: «خدا به من دستور داده است که اگر قبول حجّت نکنید، با شما مباهله کنم».
نصارا گفتند: نه، اى ابو القاسم! بر مى گردیم و در این باره مى اندیشیم. آن گاه نزدت مى آییم.
چون باز گشتند، به نایب – که خردمند آنان بود ـ، گفتند: چه کنیم، اى عبد المسیح؟
گفت: به خدا سوگند، شما اى گروه نصارا – مى دانید که محمّد، پیامبر و فرستاده ی الهى است، و در باره ی پیامبر شما، سخن حق آورده است. به خدا سوگند، هر قومى با پیامبرى مباهله کرد، بزرگشان به پیرى و خردسالشان به بزرگى نرسید. اگر شما مباهله کنید، ریشه تان کنده خواهد شد، و اگر اصرار دارید که همچنان بر دین و عقیده خود بمانید، با این مرد مصالحه کنید و به شهرتان باز گردید.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بیرون آمد، در حالى که ردایى از موى سیاه بر تن داشت و حسین را بغل کرده و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سرش حرکت مى کرد و على علیه السلام پشت سر فاطمه بود، و مى فرمود: «هر گاه من دعا کردم، شما آمین بگویید».
اُسقف نجران گفت: اى گروه نصارا! من چهره هایى را مى بینم که اگر از خدا بخواهند کوهى را از جایش بر کَنَد، به حرمت آنها آن کوه را از جا بر مى کند. پس با او مباهله نکنید، که نابود مى شوید و تا روز قیامت، یک نصرانى بر روى زمین باقى نخواهد ماند.
پس گفتند: اى ابو القاسم! تصمیم گرفته ایم که با تو مباهله نکنیم و بر دین تو، صحّه گذاریم.
پیامبر که درودهاى خدا بر او باد فرمود: «حال که مباهله را نپذیرفتید، اسلام آورید تا شما نیز حقوق و وظایف مسلمانان را داشته باشید».
آنها نپذیرفتند. فرمود: «پس من با شما مى جنگم».
گفتند: ما را توان جنگ با عرب نیست؛ بلکه با تو مصالحه مى کنیم به این که با ما نجنگى و ما را از دینمان باز ندارى. در مقابل، متعهّد مى شویم که سالى دو هزار جامه به تو بدهیم: هزار جامه در ماه صفر و هزار جامه در رجب، و نیز سى زره آهنین عادى (منسوب به قوم عاد).
پیامبر صلى الله علیه و آله با آنان مصالحه کرد و فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست، نابودى از بیخ گوش نجرانیان گذشت. اگر تن به مباهله مى دادند، به بوزینه و خوک تبدیل مى شدند، و این وادى، یک پارچه بر آنان آتش مى شد و خداوند، نجران و مردم آن را ریشه کن مى ساخت، حتّى پرندگان روى درختان را، و یک سال نمى گذشت که همه نصارا نابود مى شدند».
روایت شده است که چون پیامبر صلى الله علیه و آله با رداى سیاه بیرون آمد، حسن علیه السلام بیامد و پیامبر صلى الله علیه و آله او را داخل کرد. سپس حسین رضى الله عنه بیامد و پیامبر صلى الله علیه و آله او را نیز داخل گردانید. سپس فاطمه و آن گاه على رضى الله عنه بیامدند. سپس پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «تحقیقا خداوند خواسته است که پلیدى را از شما اهل بیت بزداید و شما را کاملاً پاک گرداند».
بدان که میان اهل تفسیر و حدیث، بر صحّت این حدیث، تقریبا اتّفاق است.