154. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: امّت من، امّتى بابرکت است. معلوم نیست که اوّل آن بهترند یا آخرش.
155. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: حکایت امّت من، حکایت باران است که معلوم نیست اوّل آن بهتر است یا آخرش.
156. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله: حکایت امّت من، حکایت باغى است که صاحبش به آن رسیدگى کرده و نهال هاى رُسته بر تنه ی خرما بُن هاى آن را هَرَس نموده و اتاق هایش را ساخته و شاخه هاى نخل هایش را پیراسته است و یک سال، گروهى را خوراک مى دهد و سال دیگر، گروهى را و سال بعد، گروهى را و شاید، آخرین خوراک آن، خوشه هایش مرغوب تر و شاخه هایش بلندتر باشد. سوگند به آن که مرا به حق، پیامبر برانگیخت! عیسى بن مریم علیه السلام گروهى از حواریان خود را در میان امّت من مى یابد.
157. الکافى ـ به نقل از على بن عیسى، که سند حدیث را به پیامبر صلی الله علیه وآله یا اهل بیت علیهم السلام رسانده است ـ: خداوند ـ تبارک و تعالى ـ با موسى علیه السلام نجوا کرد و در مناجاتش به او فرمود: «… اى موسى! تو را سفارش مى کنم… به صاحب شتر سرخ مو؛ آن پاکزادِ پاکِ پاکیزه…. امّت او، تا زمانى که بر حقایق دین باقى بمانند، رحمت شده و با برکت اند».