جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

النوادر (گوناگون) (2)

زمان مطالعه: 24 دقیقه

6 / 1

البَراءَةُ مِنَ المُشرِکینَ فی الحَجِّ

الکتاب

» بَرَآءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ – فَسِیحُواْ فِى الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِى اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِى الْکَفِرِینَ – وَأَذَ نٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِىءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِى اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ » .(1)

» قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَ هِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَ وَةُ وَ الْبَغْضَآءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَا قَوْلَ إِبْرَ هِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَآ أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ » .(2)

6 / 1

برائت از مشرکان در حج

قرآن

«[این آیات ،]اعلام بیزارى [و عدم تعهّد]است از طرف خدا و پیامبرش، نسبت به آن مشرکانى که با ایشان ، پیمان بسته اید. پس [اى مشرکان!]چهار ماه [دیگر با امنیّت کامل،] در زمین بگردید و بدانید که شما نمى توانید خدا را به سُتوه آورید، و این خداست که رسوا کننده کافران است. و [این آیات،]اعلامى است از جانب خدا و فرستاده اش، به مردم در روزِ حجّ اکبر که: «خدا و فرستاده اش، در برابر مشرکان ، تعهّدى ندارند» . [با این حال،]اگر [از کفر]توبه کنید، آنْ براى شما بهتر است، و اگر روى بگردانید، پس بدانید که شما ، خدا را درمانده نخواهید کرد. و به کسانى که کفر ورزیدند، بشارت عذابى دردناک بده» .

«قطعاً براى شما در [پیروى از]ابراهیم و کسانى که با اویند، سرمشقى نیکوست ، آن گاه که به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستید، بیزاریم. به شما کفر مى ورزیم و میان ما و شما، دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده، تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید» . جز [در]سخن ابراهیم [که]به [نا]پدر[ى]خود [گفت] : «حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست، با آن که در برابر خدا ، اختیار چیزى را براى تو ندارم. اى پروردگار ما! بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام ، به سوى توست»» .

الحدیث

9002.تفسیر العیّاشی عن حَریز عَن أبی عَبدِ اللّه علیه إنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بَعَثَ أبا بَکرٍ مَعَ «بَراءَةٌ» إلَى المَوسِمِ لِیَقرَأَها عَلَى النّاسِ ، فَنَزَلَ جَبرَئیلُ فَقالَ : لا یُبَلِّغُ عَنکَ إلّا عَلِیٌّ ، فَدَعا رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله عَلِیًّا ، فَأَمَرَهُ أن یَرکَبَ ناقَةَ العَضباءِ ، وأمَرَهُ أن یَلحَقَ أبا بَکرٍ فَیَأخُذَ مِنهُ «بَراءَةٌ» ویَقرَأَهُ عَلَى النّاسِ بِمَکَّةَ . فَقالَ أبو بَکرٍ : أسَخطَةٌ ؟ فَقالَ : لا ، إلّا أنَّهُ اُنزِلَ عَلَیهِ : لا یُبَلِّغُ إلّا رَجُلٌ مِنکَ . فَلَمّا قَدِمَ عَلى مَکَّةَ – وکانَ یَومُ النَّحرِ بَعدَ الظُّهرِ ، وهُوَ یَومُ الحَجِّ الأَکبَرِ – قامَ ، ثُمَّ قالَ : إنّی رَسولُ رَسولِ اللّه ِ إلَیکُم . فَقَرَأَها عَلَیهِم : «بَراءَةٌ مِنَ اللّه ِ ورَسولِهِ إلَى الَّذینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ – فَسیحوا فِی الأَرضِ أربَعَهَ أشهُرٍ» عِشرینَ مِن ذِی الحِجَّةِ ومُحَرَّمٍ وصَفَرٍ وشَهرِ رَبیعِ الأَوَّلِ ، وعَشرًا مِن شَهرِ رَبیعِ الآخَرِ . وقالَ : لا یَطوفُ بِالبَیتِ عُریانٌ ولا عُریانَةٌ ، ولا مُشرِکٌ إلّا مَن کانَ لَهُ عَهدٌ عِندَ رَسولِ اللّه ِ ، فَمُدَّتُهُ إلى هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشهُرِ . وفی خَبَرِ مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ : فَقالَ : یا عَلِیُّ ، هَل نَزَلَ فِیَّ شَیءٌ مُنذُ فارَقتُ رَسولَ اللّه ِ ؟ قالَ : لا ، ولکِن أبَى اللّه ُ أن یُبَلِّغَ عَن مُحَمَّدٍ إلّا رَجُلٌ مِنهُ . فَوافَى المَوسِمَ فَبَلَّغَ عَنِ اللّه ِ وعَن رَسولِهِ بِعَرَفَةَ والمُزدَلِفَةِ ویَومَ النَّحرِ عِندَ الجِمارِ ، وفی أیّامِ التَّشریقِ کُلِّها یُنادی : «بَراءَةٌ مِنَ اللّه ِ ورَسولِهِ إلَى الَّذینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ – فَسیحوا فِی الأَرضِ أربَعَةَ أشهُرٍ» ولا یَطوفَنَّ بِالبَیتِ عُریانٌ .(3)

9003.مسند ابن حنبل عن زَید بن یثیع عن أبی بَکر : إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله بَعَثَهُ بِبَراءَةٍ لِأَهلِ مَکَّةَ : لا یَحُجُّ بَعدَ العامِ مُشرِکٌ ، ولا یَطوفُ بِالبَیتِ عُریانٌ ، ولا یَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا نَفسٌ مُسلِمَةٌ ، مَن کانَ بَینَهُ وبَینَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مُدَّةٌ فَأَجَلُهُ إلى مُدَّتِهِ ، وَاللّه ُ بَریءٌ مِنَ المُشرِکینَ ورَسولُهُ . قالَ : فَسارَ بِها ثَلاثا ، ثُمَّ قالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام : اِلحَقهُ فَرُدَّ عَلَیَّ أبا بَکرٍ وَبلِّغها أنتَ . قالَ : فَفَعَلَ ، قالَ : فَلَمّا قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله أبو بَکرٍ بَکى ، قالَ : یا رَسولَ اللّه ِ ، حَدَثَ فِیَّ شَیءٌ ؟ ! قالَ : ما حَدَثَ فیکَ إلّا خَیرٌ ، ولکِن اُمِرتُ أن لا یُبَلِّغَهُ إلّا أنَا أو رَجُلٌ مِنّی .(4)

حدیث

9002.تفسیر العیّاشى – به نقل از حَریز -: امام صادق علیه السلام فرمود : پیامبر صلى الله علیه و آله ابو بکر را همراه [آیات]برائت، به موسم [ِ- حج]فرستاد تا آن را بر مردم بخواند. جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: «از سوى تو، کسى جز على آن را نرسانَد». پیامبر خدا ، على علیه السلام را فرا خواند و به او دستور داد تا بر شتر عَضباء سوار شود و به او دستور داد که خود را به ابو بکر برساند و [آیات] برائت را از او بگیرد و در مکّه، بر مردم بخواند. [وقتى به او رسید،] ابو بکر گفت: آیا [پیامبر صلى الله علیه و آله بر من] خشم گرفته است؟ [على علیه السلام] فرمود : «نه، مگر این که بر او چنین نازل شده: جز مردى از [خاندان] تو ، آن را نرسانَد «. چون [على علیه السلام] به مکّه آمد – و آن هنگام ، بعد از ظهر روز قربان، روز حجّ اکبر بود – ، ایستاد سپس فرمود : «من ، فرستاده پیامبر خدا به سوى شمایم». آن گاه ، آیات برائت را بر آنان خواند: «بیزارى از سوى خدا و فرستاده اش، نسبت به مشرکانى است که با آنان پیمان بستید. پس چهار ماه در زمین بگردید» ؛ بیست روز از ذى حجّه، و تمام محرّم و صفر و ربیع اوّل و ده روز از ربیع ثانى. و فرمود : «نه زن و مردِ عریان، حقّ طواف کعبه را دارند ، و نه مشرک، مگر کسى که با پیامبر خدا ، پیمانى دارد که مدّت آن پیمان، تا این چهار ماه خواهد بود». در روایت محمّد بن مسلم [از امام صادق علیه السلام] آمده است: [ابو بکر] گفت: اى على! آیا از وقتى که از پیامبر خدا جدا شدم، چیزى درباره من ، نازل شده است؟ فرمود: «نه ؛ ولى خدا نخواسته که پیامِ از سوى محمّد را جز مردى از [خاندان] خودِ او برساند». پس به مَوسم رسید و در عرفه، مَشعَر، روز قربان ، کنار جَمَرات و در همه ایّام تشریق، از سوى خدا و فرستاده اش، پیام را رساند و ندا مى داد: «بَرَآءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ … » و عریان، حق ندارد کعبه را طواف کند».

9003.مسند ابن حنبل – به نقل از زید بن یثیع ، درباره ابو بکر -: پیامبر صلى الله علیه و آله او (ابو بکر) را با [آیات] برائت، به سوى مردم مکّه فرستاد [تا بگوید] که: «هیچ مشرکى پس از این سال، حج نگزارد . برهنه اى به دور کعبه طواف نکند . جز انسان مسلمان، کسى وارد بهشت نمى شود . هر کس با پیامبر خدا پیمانى دارد ، فقط تا پایان مدّتش مهلت دارد ؛ و خداوند و فرستاده اش از مشرکانْ بیزارند» . سه روز پس از حرکت ابو بکر ، پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود : «به او برس و ابو بکر را به سوى من ، باز گردان و خود ، آیات [برائت] را ابلاغ کن» . پس على علیه السلام همان کار را کرد . چون ابو بکر بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد ، گریست و گفت : اى پیامبر خدا ! درباره من ، چیزى رُخ داده است ؟ فرمود : «جز خیر ، درباره تو رُخ نداده است ؛ ولى فرمان یافتم که آن را کسى جز من یا مردى از [خاندان] من ، ابلاغ نکند» .

تحقیقى درباره مراسم برائت از مشرکان

یکى از واجبات سیاسى حج، از دیدگاه امام خمینى قدس سره اعلان برائت از مشرکان است . براى آشنا شدن با مبانىِ این نظریه و نقش اداى این فریضه مهم در پیشبرد اهداف و آرمان هاى اسلام در جهان امروز، باید چند مسئله بررسى شود :

1 . معناى شرک و مشرک

شرک، ضدّ توحید و به معناى اعتقاد به قدرت هاى موهوم است . موحّد، حقیقتْ پرست و یکتاپرست است و مشرک ، موهومْ پرست و مطیع قدرت هاى خیالى و پندارى است. قدرت هاى موهومى که مورد پرستش مشرکان قرار مى گیرند، به سه دسته تقسیم مى شوند و به تعبیر دیگر، در جهان بینى شرک و مشرکان، سه نوع بُت وجود دارد : بُت نفس ، بُت جماد ، و بُت قدرت هاى طاغوتى . قدرت موهوم، گاه بُت نفس امّاره است، چنان که در قرآن کریم ، بدان چنین اشاره شده: «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُو هَوَلهُ.(5) آیا آن کس را دیدى که هواى نفس خود را به خدایى گرفته بود؟» . گاه ، بت هایى است که از جمادات ساخته شده اند (مانند «لات» و «هُبَل» که

پیش از بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله ، در حجازْ مورد پرستش قرار مى گرفتند) و گاه بُت، قدرت هاى نامشروع و حاکمیت هاى طاغوتى است. امام خمینى قدس سرهقدرت هاى استکبارى را «بت هاى نو» نامیده است . موحّد، حقیقتْ پرست است و یکتاپرست . موّحد ، نه خودپرست است ، نه جمادْپرست است و نه قدرتمندْپرست . موّحد ، فقط خدا را منشأ قدرت و اثر مى داند . لذا فقط او را مى پرستد و از او اطاعت مى کند . موحّد ، فقط خدا را مالک سود و زیان مى داند و از این رو ، فقط از او کمک مى خواهد و از او بیم دارد ، بر هیچ قدرتى جز خدا ، تکیه نمى کند و از هیچ قدرتى جز خدا نمى هراسد. مشرک ، موهومْ پرست و فرمانبَر قدرت هاى خیالى است ؛ گاه خود را مى پرستد ، گاه ساخته خود را ، و گاه زورمداران جهان را ، و گاه نیز هر سه را! خطر بزرگى که امروز ، جوامع توحیدى را تهدید مى کند ، شرک عملى به معناى سوم ، یعنى پرستش و فرمانبرى از بت هاى نو و قدرت هاى استکبارى است و فلسفه برائت از مشرکان در جهان امروز ، مبارزه با سلطه جویى قدرت هاى طاغوتى ، و استقلال ، عزّت و اقتدار مسلمانان در جهان است .

2 . ادیان الهى و برائت از مشرکان

ابراهیم خلیل علیه السلام نخستین پیامبرى بود که با صراحت، مسئله برائت از شرک و مشرکان را اعلام کرد . از این رو، قرآن ، مسلمانان را به تأسّى از آن بزرگوار مى خواند: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَ هِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُو إِذْ قَالُواْ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَ ؤُاْ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ … .(6) همانا براى شما، در [پیروى از] ابراهیم و همراهان او سرمشقى نیکوست ، آن گاه که به

قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستید، بیزاریم…»» . و امّت اسلام ، در اعلان برائت از مشرکان، به آن اُسوه تاریخ پیامبران ، اقتدا کرده است . افزون بر این، با نگرشى دقیق در قرآن کریم، به روشنى در مى یابیم که برائت از مشرکان، یکى از دو رُکن اصلىِ توحید است و همه پیامبران الهى ، موظّف بودند که در کنار دعوت مردم به پرستش خداوند ، آنها را به دورى از قدرت هاى طاغوتى و بیزارى از مطلقِ شرک و مشرک ، دعوت نمایند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّغُوتَ .(7) و به تحقیق، در هر امّتى پیام آورى بر انگیختیم که [به آنها بگوید]: «خداوند را پرستش کنید و از طاغوت ، دورى گزینید»» . طاغوت، تنها بت هاى ساخته و پرداخته عصر جاهلیت نیست؛ بلکه روشن ترین مصادیق آن، همه قدرت هاى شرک آمیزى هستند که جامعه را به سوى مقصدى جز مقصد پیامبران الهى، دعوت مى کنند. امام صادق علیه السلام در این باره و در توضیح کلمه «طاغوت» در آیه 17 از سوره زمر، مى فرماید : مَن أطاعَ جَبّارا فَقَد عَبَدَهُ .(8) هر که از جبّارى فرمان بَرَد، او را پرستیده است. نکته مهم تر ، شناخت توطئه اى پیچیده است که در تاریخ اسلام ، براى پنهان کردن روشن ترین مصادیق طاغوت و شرک و مشرک ، رُخ داد تا جوامع اسلامى، از این ناحیه احساس خطر نکنند و برائت از مشرکان، به برائت از بت هاى عصر جاهلیت اُولى منحصر گردد . امام صادق علیه السلام در عصر خود، از این توطئه خطرناک ، پرده برداشته و با صراحتْ اعلام فرموده است :

إنّ بنى اُمیّة أطلَقواْ تعلیمَ الإیمان و لم یُطلِقواْ تعلیمَ الشّرکِ لِکَى إذا حَمَلوهم علیه لم یعرفوه.(9) اُمَویان ، تعلیم ایمان را آزاد گذاشتند و تعلیم شرک را آزاد نگذاشتند، تا اگر آنان را به شرک کشاندند ، آن را نشناسند .

3 . زمان و مکان برائت از مشرکان

بى تردید، برائت از مشرکان، هیچ محدودیتى از نظر زمان و مکان ندارد و بر همه مسلمانان ، واجب است که در هر زمان و در هر مکان که ضرورت داشته باشد، به صورت انفرادى و اجتماعى، برائت خود را از مشرکان ، اعلام نمایند. البته در صورتى که ولىّ امر مسلمانان، زمان و مکان و شکل خاصّى را براى انجام دادن این فریضه تعیین کند، اطاعت ولىّ امر نیز واجب مى گردد . ولى مسئله مهم این است که کدام مکان و کدام زمان، براى اظهار برائت عمومى مسلمانان جهان از مشرکان، مناسب تر و ثمربخش تر است؟ بى تأمّل مى توان گفت که خانه توحید، شایسته ترین مکان و موسم حج، بهترین زمان براى اظهار برائت مسلمانان جهان از شرک و مشرکان است. امام خمینى قدس سره در این باره مى فرماید : «کدام خانه اى سزاوارتر از کعبه و خانه أمن(10) و طهارت(11) و ناس(12) که در آن، به هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى و دونْ صفتى و نامردمى است ، عملاً و قولاً ، پشت شود و در تجدید میثاق «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» ،(13) بتِ آلههها و اربابان «مُّتَفَرِّقُونَ»

شکسته شود و خاطره مهم ترین و بزرگ ترین حرکت سیاسى پیامبر صلى الله علیه و آله در «وَأَذَ نٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِى إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَْکْبَرِ…»(14) زنده بماند و تکرار شود ؛ چرا که سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله و اعلان برائت ، کهنه شدنى نیست و نباید تنها اعلان برائت، به ایّام و مراسم ، منحصر شود ، که باید مسلمانان، فضاى سراسر عالم را از محبّت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغضِ عملى نسبت به دشمنان خدا ، لبریز کنند… . و چه بسا جاهلان متنسّک ، بگویند که قداستِ خانه حق و کعبه معظّمه را به شعار و تظاهرات و راه پیمایى و اعلان برائت، نباید شکست و حج، جاى عبادت و ذکر است ، نه میدان صف آرایى و رزم! و نیز چه بسا عالمان متهتّک ، القا کنند که مبارزه و برائت و جنگ و ستیز ، کار دنیاداران و دنیاطلبان بوده است و ورود در مسائل سیاسى، آن هم در ایّام حج ، دونِ شأن روحانیون و علما مى باشد! – که خودِ این القائات نیز، از سیاست مخفى و تحریکات جهان خواران به شمار مى رود – … . به هر حال، اعلان برائت در حج، تجدید میثاق مبارزه و تمرین تشکّل مجاهدان براى ادامه نبرد با کفر و شرک و بت پرستى هاست و به شعار هم خلاصه نمى شود؛ که سرآغاز علنىْ ساختنِ منشور مبارزه و سازماندهى جنود خدا در برابر جنود ابلیس و ابلیسْ صفتان است و از اصول اوّلیه توحید به شمار مى رود. و اگر مسلمانان ، در خانه ناس و خانه خدا، از دشمنان خدا اظهار برائت نکنند، پس در کجا مى توانند اظهار نمایند؟! و اگر حرم و کعبه و مسجد و محراب، سنگر و پشتیبان سربازان خدا و مدافعان حرم و حرمت انبیا نیست، پس مأمن و پناهگاه آنان در کجاست؟! خلاصه ، اعلان برائت، مرحله اوّل مبارزه [است] و ادامه [دادن] آن مراحل دیگر [نیز]وظیفه ماست و در هر عصر و زمانى، جلوه ها و شیوه ها و برنامه هاى متناسب خود را مى طلبد و باید دید که در عصرى همانند امروز – که سران کفر و شرک ، همه

موجودیت توحید را به خطر انداخته اند و تمامى مظاهر ملّى ، فرهنگى ، دینى و سیاسى ملّت ها را بازیچه هوس ها و شهوت ها نموده اند – چه باید کرد. آیا باید در خانه ها نشست و با تحلیل هاى غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاى روحیّه ناتوانى و عجز در مسلمانان، عملاً شیطان و شیطانْ زادگان را تحمّل کرد و جامعه را از وصول به خلوص – که غایت کمال و نهایت آمال است – ، منع کرد و تصوّر نمود که مبارزه انبیا با بُت و بت پرستى ها، منحصر به سنگ و چوب هاى بى جان بوده است و – نعوذ باللّه – پیامبرانى چون ابراهیم علیه السلام در شکستن بت ها پیشْ قدم [بوده اند] ، و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترک کرده اند؟! و حال آن که تمام بت شکنى ها و مبارزات و جنگ هاى حضرت ابراهیم علیه السلام با نمرودیان و ماه و خورشید و ستاره پرستان ، مقدّمه یک هجرت بزرگ [است]، و همه آن هجرت ها و تحمّل سختى ها و سکونت در وادىِ «غَیْرِ ذِى زَرْعٍ»(15) و ساختن بیت و فدیه اسماعیل علیه السلام ، مقدّمه بعثت و رسالتى است که در آن ، ختم پیام آوران ، سخن اوّلین و آخرینِ بانیان و مؤسّسان کعبه را تکرار مى کند و رسالت اَبدىِ خود را با کلام اَبدىِ «… وَإِنَّنِى بَرِىءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ»(16) ابلاغ مى نماید ، که اگر غیر از این، تحلیل و تفسیرى ارائه دهیم، اصلاً در زمان معاصر ، بُت و بت پرستى وجود ندارد . و راستى، کدام انسان عاقلى است که بت پرستى جدید و مدرن را در شکل ها و افسون ها و ترفندهاى ویژه خود، نشناخته باشد و از سلطه اى که بتْ خانه هایى چون کاخ سیاه! بر ممالک اسلامى و خون و ناموس مسلمین و جهانِ سوم پیدا کرده اند، خبر نداشته باشد؟!».(17)

6 / 2

حَجُّ الأنبیاء

9004.مسند ابن حنبل عن ابن عَبّاس : لَمّا مَرَّ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بِوادی عُسفانَ حینَ حَجَّ ، قالَ : یا أبا بَکرٍ ، أیُّ وادٍ هذا ؟ قالَ : وادی عُسفانَ . قالَ : لَقَد مَرَّ بِهِ هودٌ وصالِحٌ عَلى بَکَراتٍ حُمرٍ خُطُمُهَا اللّیفُ ، اُزُرُهُمُ العَباءُ ، وأردِیَتُهُمُ النِّمارُ ، یُلَبّونَ یَحُجّونَ البَیتَ العَتیقَ .(18)

9005.سنن ابن ماجة عن ابن عَبّاس : کُنّا مَعَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بَینَ مَکَّةَ والمَدینَةَ ، فَمَرَرنا بِوادٍ ، فَقالَ : أیُّ وادٍ هذا ؟ قالوا : وادِی الأَزرَقِ . قالَ : کَأَنّی أنظُرُ إلى موسى واضِعًا إصبَعَیهِ فی اُذُنَیهِ ، لَهُ جُؤارٌ(19) إلَى اللّه ِ بِالتَّلبِیَةِ ، مارًّا بِهذَا الوادی . ثُمَّ سِرنا حَتّى أتَینا عَلى ثَنِیَّةٍ(20) فَقالَ: أیُّ ثَنِیَّةٍ هذِهِ ؟ قالوا : ثَنِیَّةُ هَرشى(21) لِفتٍ .(22) قالَ: کَأَنّی أنظُرُ إلى یونُسَ ، عَلى ناقَةٍ حَمراءَ ، عَلَیهِ جُبَّةُ صوفٍ ، وخِطامُ ناقَتِهِ خُلبَةٌ(23) ، مارًّا بِهذَا الوادی مُلَبِّیًا .(24)

6 / 2

حج گزارى پیامبران

9004.مسند ابن حنبل – به نقل از ابن عبّاس -: چون پیامبر خدا هنگام حج، از سرزمین عسفانْ عبور کرد، فرمود: «اى ابو بکر! این ، چه سرزمینى است؟». گفت: سرزمین عسفان. فرمود: «هود و صالح نیز ، سوار بر شترانى سرخ – که زِمام آنها لیف خرما بود و پوشش آنان ، عبا و ردایشان ، راهْ راه بود – از این سرزمین گذشته اند، در حالى که «لبّیک» مى گفتند و براى حجّ خانه آزاد (کعبه) مى رفتند».

9005.سنن ابن ماجة – به نقل از ابن عبّاس -: با پیامبر خدا میان مکّه و مدینه بودیم. از سرزمینى گذشتیم. فرمود: «این ، چه سرزمینى است؟». گفتند: سرزمین کبود. فرمود: «گویا موسى علیه السلام را مى نگرم که دو انگشت خود را بر گوش هاى خود نهاده و با ناله و فریادِ به [درگاه] خدا با «لبّیک» ، از این سرزمین مى گذرد». سپس رفتیم تا به تپّه اى رسیدیم. پرسید: «این ، کدام تپّه است؟». گفتند: تپّه «هَرشى» یا «لِفت». فرمود: «گویا به یونس علیه السلام مى نگرم که سوار بر شترى سرخ ، با جبّه اى پشمین – که زِمام شترش از لیف خرماست – ، لبّیک گویان، از این سرزمین مى گذرد» .

6 / 3

حَجُّ النَّبِیِّ

9006.تهذیب الأحکام عن معاویة بن عمّار عن الإمام الصّاد إنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله أقامَ بِالمَدینَةِ عَشرَ سِنینَ لَم یَحُجَّ ، ثُمَّ أنزَلَ اللّه ُ عَلَیهِ : «وأذِّن فِیالنّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ رِجالًا وعَلى کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ»(25) فَأَمَرَ المُؤَذِّنینَ أن یُؤَذِّنوا بِأَعلى أصواتِهِم : إنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَحُجُّ مِن عامِهِ هذا ، فَعَلِمَ بِهِ مَن حَضَرَ المَدینَةَ وأهلُ العَوالی والأَعرابُ ، فَاجتَمَعوا فَحَجَّ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، وإنَّما کانوا تابِعینَ یَنتَظِرونَ ما یُؤمَرونَ بِهِ فَیَصنَعونَهُ ، أو یَصنَعُ شَیئًا فَیَصنَعونَهُ ، فَخَرَجَ رَسولُ اللّه صلى الله علیه و آله فی أربَعٍ بَقینَ مِن ذِی القَعدَةِ ، فَلَمَّا انتَهى إلى ذِی الحُلَیفَةِ فَزالَتِ الشَّمسُ ثُمَّ اغتَسَلَ ، ثُمَّ خَرَجَ حَتّى أتَى المَسجِدَ الَّذی عِندَ الشَّجَرَةِ فَصَلّى فیهِ الظُّهرَ ، وعَزَمَ بِالحَجِّ مُفرَدًا ، وخَرَجَ حَتَّى انتَهى إلَى البَیداءِ عِندَ المَیلِ الأَوَّلِ ، فَصَفَّ النّاسُ لَهُ سِماطَینِ ، فَلَبّى بِالحَجِّ مُفرَدًا ، وساقَ الهَدیَ سِتًّا وسِتّینَ أو أربَعًا وسِتّینَ ، حَتَّى انتَهى إلى مَکَّةَ فی سَلخِ أربَعٍ مِن ذِی الحِجَّةِ ، فَطافَ بِالبَیتِ سَبعَةَ أشواطٍ ، وصَلّى رَکعَتَینِ خَلفَ مَقامِ إبراهیمَ علیه السلام ، ثُمَّ عادَ إلَى الحَجَرِ فَاستَلَمَهُ ، وقَد کانَ استَلَمَهُ فی أوَّلِ طَوافِهِ . ثُمَّ قالَ : إنَّ الصَّفا والمَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه ِ ، فَابدَؤوا بِما بَدَأَ اللّه ُ بِهِ . وإنَّ المُسلِمینَ کانوا یَظُنّونَ أنَّ السَّعیَ بَینَ الصَّفا والمَروَةِ شَیءٌ صَنَعَهُ المُشرِکونَ ، فَأَنزَلَ اللّه ُ تَعالى : «إنَّ الصَّفاوالمَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّه ِ فَمَن حَجَّ البَیتَ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أن یَطَّوَّفَ بِهِما» .(26) ثُمَّ أتى إلَى الصَّفا ، فَصَعِدَ عَلَیهِ فَاستَقبَلَ الرُّکنَ الیَمانِیَّ ، فَحَمِدَ ا وأثنى عَلَیهِ ، ودَعا مِقدارَ ما یُقرَأُ سورَةُ البَقَرَةِ مُتَرَسِّلا ً ، ثُمَّ انحَدَرَ إلَى المَروَةِ ، فَوَقَفَ عَلَیها کَما وَقَفَ عَلَى الصَّفا ، حَتّى فَرَغَ مِن سَعیِهِ . ثُمَّ أتاهُ جَبرَئیلُ علیه السلام وهُوَ عَلَى المَروَةِ فَأَمَرَهُ أن یَأمُرَ النّاسَ أن یُحِلّوا إلّا سائِقَ الهَدیِ . فَقالَ رَجُلٌ : أنُحِلُّ ولَم نَفرُغ مِن مَناسِکِنا ؟ فَقالَ : نَعَم . قالَ[علیه السلام] : فَلَمّا وَقَفَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بِالمَروَةِ بَعدَ فَراغِهِ مِنَ السَّعیِ أقبَلَ عَلَى النّاسِ بِوَجهِهِ فَحَمِدَ اللّه َوأثنى عَلَیهِ ، ثُمَ قالَ : إنَّ هذا جَبرَئیلُ – وأومى بِیَدِهِ إلى خَلفِهِ – یَأمُرُنی أن آمُرَ مَن لَم یَسُق هَدیًا أن یُحِلَّ ، ولَوِ استَقبَلتُ مِن أمری مِثلَ مَا استَدبَرتُ لَصَنَعتُ مِثلَ ما أمَرتُکُم ، ولکِنّی سُقتُ الهَدیَ ، ولا یَنبَغی لِسائِقِ الهَدیِ أن یُحِلَّ حَتّى یَبلُغَ الهَدیُ مَحِلَّهُ . قالَ[علیه السلام] : قالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ القَومِ : لَنَخرُجَنَّ حُجّاجًا وشُعورُنا تَقطُرُ ! فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله : أما إنَّکَ لَن تُؤمِنَ بَعدَها أبَدًا . فَقالَ لَهُ سُراقَةُ بنُ مالِکِ ابنِ جَعشَمٍ الکِنانِیُّ : یا رَسول اللّه ِ ، عَلِّمنا دینَنا کَأَنَّما خُلِقنَا الیَومَ ، فَهذَا الَّذی أمَرتَنا بِهِ لِعامِنا هذا أم لِما یُستَقبَلُ ؟ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : بَل هُوَ لِلأَبَدِ إلى یَومِ القِیامَةِ ، ثُمَّ شَبَّکَ أصابِعَهُ بَعضَها إلى بَعضٍ وقالَ : دَخَلتُ العُمرَةَ فِی الحَجِّ إلى یَومِ القِیامَةِ . وقَدِمَ عَلِیٌّ علیه السلام مِنَ الیَمَنِ عَلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وهُوَ بِمَکَّةَ ، فَدَخَلَ عَلى فاطِمَةَ علیهاالسلاموهِیَ قَد أحَلَّت ، فَوَجَدَ ریحًا طَیِّبَةً ، ووَجَدَ عَلَیها ثِیابًا مَصبوغَةً ، فَقالَ : ما هذا یا فاطِمَةُ ؟ ! فَقالَت : أمَرَنا بِهذا رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله . فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مُستَفتِیًا مُحرِشًا عَلى فاطِمَةَ علیهاالسلامفَقالَ : یا رَسولَ اللّه ِ ، إنّی رَأَیتُ فاطِمَةَ قَد أحَلَّت وعَلَیها ثِیابٌ مَصبوغَةٌ ! فَقالَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أنَا أمَرتُ النّاسَ بِذلِکَ ، وأنتَ یا عَلِیُّ بِمَ أهلَلتَ ؟ قالَ : قُلتُ : یا رَسولَ اللّه ِ ، إهلالًا کَإِهلالِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : کُن عَلى إحرامِکَ مِثلی ، وأنتَ شَریکی فی هَدیی . قالَ [علیه السلام] : ونَزَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بِمَکَّةَ بِالبَطحاءِ هُوَ وأصحابُهُ ، ولَم یَنزِلِ الدّورَ ، فَلَمّا کانَ یَومُ التَّروِیَةِ عِندَ زَوالِ الشَّمسِ أمَرَ النّاسَ أن یَغتَسِلوا ویُهِلّوا بِالحَجِّ ، وهُوَ قَولُ اللّه ِ الَّذی أنزَلَهُ عَلى نَبِیِّهِ صلى الله علیه و آله : «فَاتَّبِعوا مِلَّةَ إبراهیمَ حَنیفًا»(27) فَخَرَجَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله وأصحابُهُ مُهِلّینَ بِالحَجِّ حتّى أتَوا مِنى ، فَصَلَّى الظُّهرَ والعَصرَ والمَغرِبَ والعِشاءَ الآخِرَةَ والفَجرَ ، ثُمَّ غَدا والنّاسُ مَعَهُ ، وکانَت قُرَیشٌ تُفیضُ مِنَ المُزدَلِفَةِ – وهِیَ جَمعٌ – ویَمنَعونَ النّاسَ أن یُفیضوا مِنها ، فَأَقبَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وقُرَیشٌ تَرجو أن تَکونَ إفاضَتُهُ مِن حَیثُ کانوا یُفیضونَ ، فَأَنزَلَ اللّه ُ عَلى نَبِیِّهِ صلى الله علیه و آله «ثُمَّ أفیضوا مِن حَیثُ أفاضَ النّاسُ واستَغفِرُوا اللّه َ»(28) ، یَعنی : إبراهیمَ وإسماعیلَ وإسحاقَ علیهم السلام فی إفاضَتِهِم مِنها ومَن کانَ بَعدَهُم . فَلَمّا رَأَت قُرَیشٌ أنَّ قُبَّةَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله قَد مَضَت ، کَأَنَّهُ دَخَلَ فی أنفُسِهِم شَیءٌ لِلَّذی کانوا یَرجونَ مِنَ الإِفاضَةِ مِن مَکانِهِم ، حَتَّى انتَهى إلى نَمِرَةَ – وهِیَ بَطنُ عُرَنَةَ بِحِیالِ الأَراکِ – فَضَرَبَ قُبَّتَهُ ، وضَرَبَ النّاسُ أخبِیَتَهُم عِندَها . فَلَمّا زالَتِ الشَّمسُ خَرَجَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ومَعَهُ فَرَسُهُ ، وقَدِ اغتَسَلَ وقَطَعَ التَّلبِیَةَ حَتّى وَقَفَ بِالمَسجِدِ ، فَوَعَظَ النّاسَ وأمَرَهُم ونَهاهُم ، ثُمَّ صَلَّى الظُّهرَ والعَصرَ بِأَذانٍ واحِدٍ وإقامَتَینِ ، ثُمَّ مَضى إلَى المَوقِفِ فَوَقَفَ بِهِ ، فَجَعَلَ النّاسُ یَبتَدِرونَ أخفافَ ناقَتِهِ یَقِفونَ إلى جَنبِها فَنَحّاها ، فَفَعَلوا مِثلَ ذلِکَ ، فَقالَ : أیُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ لَیسَ مَوضِعَ أخفافِ ناقَتِی المَوقِفُ ، ولکِنَّ هذا کُلَّهُ مَوقِفٌ – وأومى بِیَدِهِ إلَى المَوقِفِ – فَتَفَرَّقَ النّاسُ . وفَعَلَ مِثلَ ذلِکَ بِمُزدَلِفَةَ ، فَوَقَفَ حَتّى وَقَعَ القُرصُ – قُرصُ الشَّمسِ – ثُمَّ أفاضَ . وأمَرَ النّاسَ بِالدَّعَةِ حَتَّى انتَهى إلَى المُزدَلِفَةِ – وهِیَ المَشعَرُ الحَرامُ – فَصَلَّى المَغرِبَ والعِشاءَ الآخِرَةَ بِأَذانٍ واحِدٍ وإقامَتَینِ ، ثُمَّ أقامَ حَتّى صَلّى فیهَا الفَجرَ ، وعَجَّلَ ضُعَفاءُ بَنی هاشِمٍ بِاللَّیلِ ، وأمَرَهُم أن لا یَرمُوا الجَمرَةَ – جَمرَةَ العَقَبَةِ – حَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ ، فَلَمّا أضاءَ لَهُ النَّهارُ أفاضَ حَتَّى انتَهى إلى مِنى ، فَرَمى جَمرَةَ العَقَبَةِ . وکانَ الهَدیُ الَّذی جاءَ بِهِ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله أربَعًا وسِتّینَ ، أو سِتًّا وسِتّینَ ، وجاءَ عَلِیٌّ علیه السلام بِأَربَعٍ وثَلاثینَ ، أو سِتٍّ وثَلاثینَ(29) ، فَنَحَرَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِنها سِتًّا وسِتّینَ ، ونَحَرَ عَلِیٌّ علیه السلام أربَعًا وثَلاثینَ بَدَنَةً ، وأمَرَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله أن یُؤخَذَ مِن کُلِّ بُدنَةٍ مِنها جَذوَةٌ مِن لَحمٍ ، ثُمَّ تُطرَحَ فی بُرمَةٍ(30) ثُمَّ تُطبَخَ ، فَأَکَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِنها وعَلِیٌّ علیه السلام وحَسَیا مِن مَرَقِها ، ولَم یُعطِ الجَزّارینَ جُلودَها ولا جِلالَها ولا قَلائِدَها ، وتَصَدَّقَ بِهِ . وحَلَقَ وزارَ البَیتَ ، ورَجَعَ إلى مِنى ، فَأَقامَ بِها حَتّى کانَ الیَومُ الثّالِثُ مِن آخِرِ أیّامِ التَّشریقِ ، ثُمَّ رَمَى الجِمارَ ، ونَفَرَ حَتَّى انتَهى إلَى الأَبطَحِ ، فَقالَت لَهُ عائِشَةُ : یا رَسولَ اللّه ِ ، تَرجِعُ نِساؤُکَ بِحَجَّةٍ وعُمرَةٍ مَعًا ، وأرجِعُ بِحَجَّةٍ ؟ ! فَأَقامَ بِالأَبطَحِ وبَعَثَ مَعَها عَبدَ الرَّحمنِ بنَ أبی بَکرٍ إلَى التَّنعیمِ(31) فَأَهَلَّت بِعُمرَةٍ ، ثُمَّ جاءَت فَطافَت بِالبَیتِ ، وصَلَّت رَکعَتَینِ عِندَ مَقامِ إبراهیمَ علیه السلام ، وسَعَت بَینَ الصَّفا والمَروَةِ ، ثُمَّ أتَتِ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله ، فَارتَحَلَ مِن یَومِهِ ، ولَم یَدخُلِ المَسجِدَ ، ولَم یَطُف بِالبَیتِ ، ودَخَلَ مِن أعلى مَکَّةَ مِن عَقَبَةِ المَدَنِیّینَ وخَرَجَ مِن أسفَلِ مَکَّةَ مِن ذیطُوًى .(32)

6 / 3

حجّ پیامبر

9006.تهذیب الأحکام – به نقل از معاویة بن عمّار -: امام صادق علیه السلام فرمود : «پیامبر خدا ، ده سال در مدینه ماند و حج نگزاردْ . سپس خداوند ، این آیه را نازل فرمود : «میان مردم ، اعلام حج کن تا مردم ، پیاده و سوار بر هر مَرکب لاغر ، و از هر راه دورى بیایند» . پس به [منادیان]دستور داد با رساترین صدایشان اعلام کنند که: «پیامبر خدا ، امسال به حج مى رود» . این را همه مردم مدینه و اهل جبال و بادیه نشینان دانستند . پس گِرد آمدند . پیامبر صلى الله علیه و آله نیز حج گزارد . آنان ، تابع و منتظرِ فرمان بودند تا پیروى کنند ، یا این که پیامبر صلى الله علیه و آله کارى بکند تا آنان نیز همان کار را انجام دهند . پیامبر صلى الله علیه و آله چهار روز از ذى قعده مانده ، [از مدینه] بیرون رفت . چون به «ذو الحُلیفه» رسید و ظهر شد ، غسل کرد و بیرون شد ، تا به مسجدى که نزدیکى «شجره» است، رسید . نماز ظهر را در آن جا خواند و تصمیم به «حجِّ اِفراد» گرفت . به راه افتاد ، تا به بَیداء رسید ، نزدیک میل اوّل . مردم ، در دو ردیف ، براى او صف کشیدند . لبّیکِ حجِّ اِفراد را گفت و شصت و شش یا شصت و چهار شتر به عنوان قربانى همراه آورد ، تا آن که ساعات آخِر روز چهارم ذى حجّه به مکّه رسید . هفت دور ، کعبه را طواف کرد و پشت مقام ابراهیم علیه السلام دو رکعتْ نماز خواند . سپس به طرف حجر الأسود بازگشت و بر آن ، دست کشید . در آغاز طواف خود نیز آن را لمس کرده بود . سپس فرمود : «صفا و مروه، از شعائر خدا هستند. از جایى آغاز کنید که خداوند ، آغاز کرده است» . مسلمانان مى پنداشتند سعىِ میان صفا و مروه ، از ساخته هاى مشرکان است . خداوند متعال ، این آیه را نازل فرمود : «صفا و مروه، از شعائر خداوند هستند . پس کسى که به حج یا عمره مى رود ، اشکالى بر او نیست که میان آن دو را طواف کند» . [پیامبر صلى الله علیه و آله] سپس به صفا آمد و بر بالاى آن رفت و رو به رُکن یمانى نمود . خدا را حمد و ثنا گفت و دعا کرد ، به اندازه اى که سوره بقره با آرامشْ خوانده شود . سپس به سوى مروه روان شد و در آن جا نیز به اندازه توقّف در صفا، ایستاد ، تا آن که از سعى خود ، فارغ شد . در حالى که بالاى مروه بود ، جبرئیل علیه السلام آمد و فرمان داد که به مردم دستور دهد تا از اِحرام در آیند ، مگر آنان که با خود ، قربانى آورده اند . مردى گفت : آیا از احرام در آییم ، در حالى که هنوز از عبادات خویش ، فراغت نیافته ایم؟! فرمود : «آرى» . چون پیامبر صلى الله علیه و آله پس از فراغت از سعى ، بر مروه ایستاد ، رو به مردم کرد و پس از حمد و ثناى خداوند ، فرمود : «این، جبرئیل است – و با دست ، به پشت سرِ خود اشاره کرد – که فرمانم مى دهد که دستور دهم: هر که قربانى همراه نیاورده ، از اِحرام در آید . اگر من نیز این را پیش تر مى دانستم ، آن چنان مى کردم که به شما دستور مى دهم ؛ ولى من ، قربانى همراه آورده ام و براى کسى که قربانى آورده ، روا نیست که از اِحرام در آید ، تا آن که قربانى به محلّ خود برسد» . مردى از آن میان گفت : آیا ما به عنوان حاجیان بیرون آییم ، در حالى که از موهاى ما آب(33) بچکد؟! پیامبر خدا به او فرمود : «تو ، پس از این، هرگز ایمان نخواهى آورد!». سراقة بن مالک کِنانى گفت : اى پیامبر خدا! دینمان را به ما چنان بیاموز که گویى امروز آفریده شده ایم [و هیچ نمى دانیم] . این که فرمودى ، براى امسال است ، یا براى آینده هم هست؟ پیامبر خدا فرمود : «براى همیشه است ، تا روز قیامت» . آن گاه، انگشتانش را در هم فرو بُرد و فرمود : «تا روز قیامت ، عمره را داخل حج کردم» . على علیه السلام از یمن رسید و بر پیامبر خدا – که در مکّه بود – ، وارد شد. نزد فاطمه علیهاالسلامرفت، در حالى که او از احرام در آمده بود و بوى خوش به مشام على علیه السلام رسید و بر تن فاطمه علیهاالسلامجامه هاى رنگى دید . گفت : اى فاطمه! این ، چه کارى است؟ فاطمه علیهاالسلامگفت : پیامبر خدا ، چنین دستور داد. على علیه السلام خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رفت – در حالى که نسبت به فاطمه علیهاالسلامحالتِ سؤال و عتاب داشت – و گفت : اى پیامبر خدا! فاطمه را دیدم که از احرام به در آمده و لباس هاى رنگى بر تن دارد . پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود : «من، به مردم چنین دستور دادم. و تو – اى على – چگونه [و با چه نیّتى] احرام بستى؟». گفت : اى پیامبر خدا! گفتم : مُحرِم مى شوم ، به همان نحو که پیامبر خدا احرام بسته است . ایشان فرمود : «پس مانند من، بر اِحرامت باقى بمان . تو در قربانىِ من ، شریک منى» . پس پیامبر خدا و اصحابش، در مکّه در وادى شهر فرود آمدند و وارد خانه ها نشدند . چون روز تَرویَه (هشتم ذى حجّه) فرا رسید ، هنگام ظهر به مردم دستور داد که غسل کنند و براى حج ، مُحرِم شوند. و این همان سخن خداوند است که بر پیامبرش نازل فرمود: «از آیین ابراهیم ، پیروى کنید» . پیامبر خدا و اصحاب، با حالتِ احرام حجْ بیرون آمدند، تا آن که به مِنا رسیدند. پیامبر صلى الله علیه و آله نماز ظهر ، عصر ، مغرب ، عشا و صبح را آن جا خواند . سپس اوّل روز [ِ- نهم] ، همراه مردم حرکت کرد . قریش ، پیش تر، خودشان از مُزدَلِفه کوچ مى کردند و نمى گذاشتند دیگر مردم از آن جا کوچ کنند . پیامبر صلى الله علیه و آله آمد ، در حالى که قریش امید داشتند که کوچ پیامبر صلى الله علیه و آله از همان جایى باشد که آنان مى روند . خداوند ، این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود : «سپس از همان جا کوچ کنید که مردم ، کوچ مى کنند ، و از خداوند ، آمرزش بطلبید» ؛ یعنى: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق علیهم السلام و همه کسانى که پس از آنان، از آن جا کوچ مى کردند . قریش ، چون دیدند که هودَج پیامبر صلى الله علیه و آله عبور کرد ، گویا چیزى در دلشان وارد شد ، به خاطر آن که امید داشتند پیامبر خدا ، از محلّ کوچ آنها ، کوچ کند [؛ولى نکرد] . سرانجام به نَمِره رسیدند ، که وادىِ عُرَنه است ، در مقابل اَراک.(34) پیامبر صلى الله علیه و آله خیمه زد . مردم هم خیمه هایشان را آن جا زدند. چون ظهر شد، پیامبر خدا بیرون آمد، در حالى که اسبش همراه او بود، و غسل کرد و لبّیک گفتن را قطع نمود ، تا آن که در مسجد ایستاد و مردم را موعظه و امر و نهى فرمود . آن گاه، نماز ظهر و عصر را با یک اذان و دو اقامه خواند و به موقف [ِ- عرفات] رفت و وقوف کرد. مردم ، شتابان، شروع کردند به فرود آمدن براى وقوف در نزدیکىِ محلّ گام هاى شتر پیامبر صلى الله علیه و آله . ایشان، ناقه را دورتر بُرد . آنان نیز چنان کردند . پس فرمود : «اى مردم! موقِف ، تنها جاى گام هاى شتر من نیست! همه این منطقه (و با دست، به موقِفْ اشاره فرمود) ، موقِف است» . پس مردم ، پراکنده شدند . در مُزدَلِفه نیز چنین کرد ، وقوف نمود تا آن که قرص خورشید ، غروب کرد . آن گاه، کوچ کرد و مردم را به آرامش ، فرا خوانْد . تا آن که به مُزدلفه رسید که همان مشعر الحرام است. نماز مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه خواند و آن جا ماند ، تا آن که نماز صبح را آن جا برگزار کرد و شبانه، ضعیفانِ بنى هاشم را زودتر به مِنا فرستاد و به آنان دستور داد جَمَره عَقَبه را سنگ نزنند ، تا خورشیدْ طلوع کند . پس چون روز ، روشن شد ، کوچ کرد تا به مِنا رسید . جَمَره عَقَبه را سنگ زد. پیامبر صلى الله علیه و آله ، شصت و چهار، یا شصت و شش قربانى آورده بود. على علیه السلام هم سى و چهار یا سى و شش قربانى آورده بود . پیامبر صلى الله علیه و آله شصت و شش شتر قربانى کرد و على علیه السلام سى و چهار شتر . پیامبر صلى الله علیه و آله دستور داد پاره اى از گوشت هر قربانى را بردارند و در ظرفى بگذارند و بپزند . پیامبر صلى الله علیه و آله و على علیه السلام از آن خوردند و از آبْ گوشت آن ، تناول نمودند. به قصّاب ها چیزى از پوست ، شکمبه ها و افسار آنها نداد و همه را صدقه داد. سپس پیامبر صلى الله علیه و آله سرش را تراشید و خانه خدا را زیارت کرد و به مِنا بازگشت و تا روز سوم از روزهاى تشریق، در مِنا ماند . سپس جَمَره ها را سنگ زد و کوچ کرد تا به سرزمین مکّه رسید . عایشه گفت : اى پیامبر خدا! همسرانت با حج و عمره برگردند و من ، تنها با حج برگردم؟! از این رو، پیامبر صلى الله علیه و آله در آن سرزمین مانْد و عبد الرحمان بن ابى بکر را همراه عایشه، به تنعیم فرستاد . عایشه ، از آن جا احرام عمره بست . سپس آمد و خانه خدا را طواف کرد و در کنار مقام ابراهیم علیه السلام دو رکعت نماز خواند و میان صفا و مروه ، سعى کرد . آن گاه، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفت . پیامبر خدا ، همان روز ، کوچ کرد و دیگر ، وارد مسجد الحرام نشد و کعبه را طواف نکرد . [هنگام آمدن،] از بالاى مکّه ، از گردنه مدنى ها وارد شده بود؛ ولى از پایین مکّه، از ذى طُوى خارج گشت .

6 / 4

فَضلُ الحَجِّ نِیابَةً

9007.رسول اللّه صلى الله علیه و آله : إنَّ اللّه َ عز و جل یُدخِلُ بِالحَجَّةِ الواحِدَةِ ثَلاثَةَ نَفَرٍ الجَنَّةَ : المَیِّتَ، والحاجَّ عَنهُ ، والمُنفِذَ ذلِکَ .(35)

9008.عنه صلى الله علیه و آله : حَجَّةٌ لِلمَیِّتِ ثَلاثَةٌ : حَجَّةٌ لِلمَحجوجِ عَنهُ ، وحَجَّةٌ لِلحاجِّ ، وحَجَّةٌ لِلموصى .(36)

9009.عنه صلى الله علیه و آله : مَن حَجَّ عَن مَیِّتٍ کُتِبَت عَنِ المَیِّتِ ، وکُتِبَ لِلحاجِّ بَراءَةٌ مِنَ النّارِ .(37)

9010.سنن الدارمی عن سَودَة بِنت زَمعَة : جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقالَ : إنَّ أبی شَیخٌ کَبیرٌ لا یَستَطیعُ أن یَحُجَّ ، قالَ : أرَأَیتَ لَو کانَ عَلى أبیکَ دَینٌ فَقَضَیتَهُ عَنهُ قُبِلَ مِنهُ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : اللّه ُ أرحَمُ ، حُجَّ عَن أبیکَ .(38)

6 / 4

فضیلت حجِّ نیابتى

9007.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : خداوند عز و جل ، با یک حج ، سه گروه را وارد بهشت مى کند : مُرده، کسى که به نیابت از او حج گزارده ، و کسى که براى او نایب گرفته است.

9008.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : یک حج به نیابت از مُرده ، سه حج است : حجّى براى مُرده ، حجّى براى نایبش ، و حجّى براى عمل کننده به وصیّت مُرده .

9009.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : کسى که از طرف مُرده اى حج انجام دهد، هم براى آن مُرده ؛ و هم براى حج گزار، رهایى از آتشْ نوشته مى شود.

9010.سنن الدّارمى – به نقل از سوده ، دختر زَمعه -: مردى به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت : پدرم پیرمردى کهن سال است و نمى تواند حج به جا آورَد. پیامبر خدا فرمود : «اگر پدرت قرضى داشت ، آیا اگر از طرف او ، آن را ادا مى کردى، مورد قبول واقع مى شد؟». گفت : آرى . فرمود : «خداوند، مهربان تر است . [پس،] از طرف پدرت حج بگزار» .

6 / 5

فَضلُ إحجاجِ الصَّبِیِّ

9011.سنن ابن ماجة عن جابِر بن عَبدِاللّه ِ : رَفَعَتِ امرَأَةٌ صَبِیًّا لَها إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فی حَجَّةٍ ، فَقالَت : یا رَسولَ اللّه ِ ! ألِهذا حَجٌّ ؟ قالَ : نَعَم ، ولَکِ أجرٌ .(39)

6 / 5

فضیلتِ به حج بردن خُردسال

9011.سنن ابن ماجة – به نقل از جابر بن عبد اللّه -: زنى ، در حج ، فرزند خُردسال خود را خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله برد و پرسید: اى پیامبر خدا! آیا این هم، حج دارد؟ فرمود: «آرى ؛ و تو نیز [به سبب آوردن او] ، پاداش دارى» .


1) التوبة : 1 – 3.

2) الممتحنة : 4.

3) تفسیر العیّاشی : ج 2 ص 73 ح 4 و 5 نحوه وح 7 و 8 وراجع بحار الأنوار : ج 21 ص 274 ح 9.

4) مسند ابن حنبل : ج 1 ص 18 ح 4.

5) فرقان: آیه 43، جاثیه: آیه 23.

6) ممتحنه: آیه 4.

7) نحل: آیه 36. نیز ، ر.ک: زمر: آیه 17، نساء: آیه 36.

8) مجمع البیان: ج 8 ص 770، تأویل الآیات الظاهرة : ج 2 ص 513 ح 5.

9) الکافى: ج 2 ص 415 ح 1.

10) ر.ک: بقره: آیه 125.

11) ر.ک: حج : آیه 26.

12) ر.ک: آل عمران: آیه 96.

13) ر.ک: اعراف: آیه 172.

14) توبه: آیه 3.

15) ابراهیم: آیه 37.

16) انعام: آیه 19.

17) گوشه هایى از پیام امام خمینى قدس سرهبه زائران خانه خدا، در ذى حجّه سال 1407 ق (تابستان 1364 ش).

18) مسند ابن حنبل: ج 1 ص 501 ح 2067.

19) الجؤار : رفع الصوت والاستغاثة (النهایة : ج 1 ص 232).

20) الثَّنِیّة : العَقَبَةُ، أو طریقها ، أو هی الجبل نفسه ، أو الطریقة فیه کالنَّقْب ، أو إلیه (تاج العروس : ج 19 ص 257).

21) هَرْشَى : هی ثنیّة فی طریق مکّة قریبة من الجحفة (معجم البلدان : ج 5 ص 397 ، لسان العرب: ج 6 ص 363).

22) لِفْت : هی ثنیّة بین مکّة والمدینة (معجم البلدان : ج 5 ص 20 ، لسان العرب: ج 2 ص 86).

23) الخُلب : اللیف ، وقد یسمّى الحبل نفسه خُلبة (لسان العرب : ج 1 ص 365).

24) سنن ابن ماجة : ج 2 ص 965 ح 2891.

25) الحجّ : 27.

26) البقرة : 158.

27) آل عمران : 95.

28) البقرة : 199.

29) التردید من الراوی.

30) البُرمة : القِدْر مطلقًا ، وهی فی الأصل المتّخذة من الحَجَر المعروف بالحجاز والیمن (النهایة: ج 1 ص 121).

31) التَّنْعیم : وهو موضع فی الحلّ قریب من مکّة (راجع: معجم البلدان: ج 2 ص 49).

32) تهذیب الأحکام : ج 5 ص 454 ح 1588.

33) یعنى: ما بتوانیم آمیزش داشته و غسل جنابت کرده باشیم؟!.

34) نام محلّى است در نزدیکىِ نَمِره، در عرفات.

35) السنن الکبرى : ج 5 ص 293 ح 9855 عن جابر بن عبد اللّه.

36) الفردوس : ج 2 ص 136 ح 2696 عن أنس بن مالک.

37) کنز العمّال : ج 5 ص 125 ح 12342 نقلاً عن الدیلمیّ عن ابن عبّاس.

38) سنن الدارمی : ج 1 ص 469 ح 1781.

39) سنن ابن ماجة : ج 2 ص 971 ح 2910.