جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

من دعا له النبی (کسانى که پیامبر برایشان دعا کرد)

زمان مطالعه: 84 دقیقه

16 / 1

الإِمامُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ

8146 . رسول الله صلى الله علیه و آله فی عَلِیٍّ علیه السلام : اللهُمَّ وَفِّقهُ وسَدِّدهُ.(1)

8147 . عنه صلى الله علیه و آله أیضا : اللهُمَّ اجلُ(2) قَلبَهُ، وَاجعَل رَبیعَهُ(3) الإِیمانَ بِکَ.(4)

8148 . عنه صلى الله علیه و آله أیضا : اللهُمَّ اهدِ قَلبَهُ، وَاشرَح صَدرَهُ، وثَبِّت لِسانَهُ، وقِهِ الحَرَّ وَالبَردَ.(5)

8149 . الإمام علیّ علیه السلام: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله. . . یَضَعُ یَدَهُ عَلى صَدری، ثُمَّ یَقولُ: اللهُمَّ املَأ قَلبَهُ عِلما وفَهما ونورا وحِلما وحُکما وإیمانا، وعَلِّمهُ ولا تُجَهِّلهُ، وأحفِظهُ ولا تُنسِهِ.(6)

8150 . عنه علیه السلام: وَجِعتُ وَجَعا فَأَتَیتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله، فَأَقامَنی(7) فی مَکانِهِ وقامَ یُصَلّی، وألقى عَلَیَّ طَرَفَ ثَوبِهِ.

ثُمَّ قالَ: قَد بَرَأتَ یَابنَ أبی طالِبٍ لا بَأسَ عَلَیکَ؛ ما سَأَلتُ اللهَ شَیئا إلّا سَأَلتُ لَکَ مِثلَهُ، ولا سَأَلتُ اللهَ شَیئا إلّا أعطانیهِ، غَیرَ أنَّهُ قیلَ لی: إنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدَکَ.(8)

16 / 1

امام على بن ابى طالب

8146 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حقّ على علیه السلام -: بار خدایا! او را موفّق و استوار بدار!

8147 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حقّ على علیه السلام -: بار خدایا! دل او را جلا بدِه و بهارِ دلش را ایمان به خودت قرار ده!

8148 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حقّ على علیه السلام -: بار خدایا! دلش را هدایت فرما، سینه‌اش را گشایش بخش، زبانش را استوار بدار و از گرما و سرما نگاهش دار.

8149 . امام على علیه السلام: پیامبر خدا. . . دستش را بر سینه‌ام مى‌نهاد و سپس مى‌گفت: «بار خدایا! دلش را از دانش و فهم و روشنایى و بردبارى و حکمت (داورى) و ایمان، مالامال گردان. به او دانش بیاموز و نادانش قرار مده و آن را حافظ قرار ده و فراموشکارش مگردان».

8150 . امام على علیه السلام: درد شدیدى مرا گرفت. نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفتم. مرا در جاى خود نشانید و خود به نماز ایستاد و گوشه جامه‌اش را روى من انداخت. سپس فرمود: «بهبود یافتى اى پسر ابو طالب! و دیگر، مشکلى ندارى. من هیچ گاه چیزى از خدا نخواستم، مگر این که مانند آن را براى تو نیز خواستم. هیچ گاه از خدا چیزى نخواستم، مگر آن که به من عطا فرمود؛ منتها، به من گفته شد: بعد از تو، پیامبرى نیست».

8151 . عنه علیه السلام: دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فِی المَسجِدِ وهُوَ فی مُصَلّىً لَهُ فی بَعضِ حُجَرِهِ فَقالَ: یا عَلِیُّ، بِتُّ لَیلَتی هذِهِ حَیثُ تَرى اُصَلّی وأسأَلُ رَبّی تَعالى، فَما سَأَلتُ رَبّی شَیئا إلّا سَأَلتُ لَکَ مِثلَهُ، وما سَأَلتُ مِن شَیءٍ إلّا أعطانی، إلّا أنَّهُ قیلَ لی: لا نَبِیَّ بَعدی.(9)

8152 . تاریخ دمشق عن عبد الله بن الحارث: قُلتُ لِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام: أخبِرنی بِأَفضَلِ مَنزِلَتِکَ مِن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله.

قالَ: نَعَم، بَینا أنَا نائِمٌ عِندَهُ وهُوَ یُصَلّی، فَلَمّا فَرَغَ مِن صَلاتِهِ قالَ:

یا عَلِیُّ، ما سَأَلتُ مِنَ اللهِ عز و جل مِنَ الخَیرِ شَیئا إلّا سَأَلتُ لَکَ مِثلَهُ، ومَا استَعَذتُ اللهَ مِنَ الشَّرِّ إلَا استَعَذتُ لَکَ مِثلَهُ.(10)

8153 . رسول الله صلى الله علیه و آله فی عَلِیٍّ علیه السلام : اللهُمَّ ارحَمهُ وتَرَحَّم عَلَیهِ، وَانصُرهُ وَانتَصِر بِهِ، وأعِنهُ وَاستَعِن بِهِ؛ فَإِنَّهُ عَبدُکَ وکَتیبَةُ رَسولِکَ.(11)

8154 . عنه صلى الله علیه و آله أیضا : اللهُمَّ والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وأحِبَّ مَن أحَبَّهُ.(12)

8155 . عنه صلى الله علیه و آله: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ، اللهُمَّ والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ.(13)

8151 . امام على علیه السلام: بر پیامبر خدا در مسجد وارد شدم، در حالى که در یکى از اتاق‌هایش در محلّ نمازش نشسته بود. فرمود: «اى على! دیشب، در همین جا که مى‌بینى، شب را به نماز گذراندم و از پروردگار بلند مرتبه‌ام درخواست مى‌کردم. هر چه از پروردگارم خواستم، مانند آن را براى تو نیز درخواست نمودم، و هیچ چیز از او نخواستم، مگر آن که عطایم فرمود، جز آن که به من گفته شد که بعد از من، پیامبرى نیست».

8152 . تاریخ دمشق به نقل از عبد الله بن حارث : به على بن ابى طالب علیه السلام گفتم: مرا از برترین مقام و منزلتت در نزد پیامبر خدا، آگاه کن.

فرمود: «آرى. یک بار من نزد او خوابیده بودم و ایشان، نماز مى‌خواند. چون از نمازش فراغت یافت، فرمود: «اى على! من هیچ چیزى از خداوند عز و جل نخواستم، مگر این که به سانِ آن را براى تو نیز درخواست کردم، و از شر به خدا پناه نبردم، مگر این که از او خواستم تو را نیز از مانندِ آن، در پناه خود درآورَد»».

8153 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حقّ على علیه السلام : بار خدایا! به او رحم کن و بر وى، رحمت آور و او را نصرت ده و به واسطه او نصرت عطا کن، و به او کمک نما و به واسطه او کمک فرما، که او بنده تو و لشکر پیامبرِ توست.

8154 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حقّ على علیه السلام : بار خدایا! دوست باش با هر کسى که دوستِ او باشد و دشمن باش با کسى که دشمنِ او باشد و یارى کن کسى را که یارى‌اش کند و دوست بدار هر که را دوستش بدارد.

8155 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. بار خدایا! دوست باش با کسى که دوستِ او باشد و دشمن باش با کسى که دشمنِ او باشد.

16 / 2

عَلِیٌّ وفاطِمَةُ

8156 . کفایة الطالب عن أنس فی خَبَرِ تَزویجِ فاطِمَةَ بِعَلِیٍّ علیهماالسلام : ثُمَّ قالَ [رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله]: یا عَلِیُّ، إنَّ اللهَ أمَرَنی أن اُزَوِّجَکَ فاطِمَةَ، فَقَد زَوَّجتُکَها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضیتَ. فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام: قَد رَضیتُ یا رَسولَ اللهِ. ثُمَّ إنَّ عَلِیّا علیه السلام مالَ فَخَرَّ ساجِدا شُکرا للهِ‌ِ تَعالى، وقالَ: الحَمدُ للهِ‌ِ الَّذی حَبَّبَنی إلى خَیرِ البَرِیَّةِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: بارَکَ اللهُ عَلَیکُما، وبارَکَ فیکُما، وأسعَدَکُما، وأخرَجَ مِنکُمَا الکَثیرَ الطَّیِّبَ.(14)

8157 . الإمام علیّ علیه السلام: زَوَّجَنی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله، ثُمَّ أتانی فَأَخَذَ بِیَدی فَقالَ:

قُم بِسمِ اللهِ، وقُل: عَلى بَرَکَةِ اللهِ وما شاءَ اللهُ لا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ تَوَکَّلتُ عَلَى اللهِ.

ثُمَّ جاءَنی حینَ أقعَدَنی عِندَها علیهاالسلام ثُمَّ قالَ: اللهُمَّ إنَّهُما أحَبُّ خَلقِکَ إلَیَّ فَأَحِبَّهُما، وبارِک فی ذُرِّیَّتِهِما، وَاجعَل عَلَیهِما مِنکَ حافِظا، وإنّی اُعیذُهُما وذُرِّیَّتَهُما بِکَ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ.(15)

8158 . المعجم الکبیر عن ابن عبّاس فی حَدیثِ زَواجِ فاطِمَةَ علیهاالسلام : ثُمَّ دَعا صلى الله علیه و آله فاطِمَةَ علیهاالسلامفَأَخَذَ کَفّا مِن ماءٍ فَضَرَبَ بِهِ عَلى رَأسِها وکَفّا بَینَ ثَدیَیها، ثُمَّ رَشَّ جِلدَهُ وجِلدَها، ثُمَّ التَزَمَها فَقالَ:

اللهُمَّ إنَّها مِنّی وأنَا مِنها، اللهُمَّ کَما أذهَبتَ عَنِّی الرِّجسَ وطَهَّرتَنی فَطَهِّرها.

ثُمَّ دَعا بِمِخضَبٍ آخَرَ، ثُمَّ دَعا عَلِیّا فَصَنَعَ بِهِ کَما صَنَعَ بِها، ثُمّ‌َ دَعا لَهُ کَما دَعا لَها.

ثُمَّ قالَ لَهُما: قوما إلى بَیتِکُما، جَمَعَ اللهُ بَینَکُما وبارَکَ فی سَیرِکُما وأصلَحَ بالَکُما. ثُمَّ قامَ فَأَغلَقَ عَلَیهِما بابَهُ بِیَدِهِ.(16)

16 / 2

على و فاطمه

8156 . کفایة الطالب به نقل از اَ نَس در خبر ازدواج فاطمه علیهاالسلام با على علیه السلام -: سپس [پیامبر خدا]فرمود: «اى على! خداوند به من دستور داد که فاطمه را به همسرى تو درآورم و من هم، او را با مهریه چهارصد مثقال نقره اگر تو راضى باشى، به ازدواجت درآوردم».

على علیه السلام گفت: راضى‌ام، اى پیامبر خدا!

آن گاه، على علیه السلام به خاک افتاد و سجده شکر براى خداوند متعال به جاى آورد و گفت: سپاس، خداوندى را که مرا، محبوب بهترینِ خلق، محمّد پیامبر خدا، گردانید.

پیامبر خدا فرمود: «خدا به شما دو نفر، خیر و برکت دهد و خوش‌بختتان کند و از شما دو تن، نسلِ پاک فراوانى پدیدار سازد!».

8157 . امام على علیه السلام: پیامبر خدا، مرا تزویج کرد. سپس نزدم آمد و دستم را گرفت و فرمود: «به نام خدا، برخیز و بگو: به امیدِ برکت خدا، و خواست خداست، و هیچ نیرویى نیست، مگر به مدد خدا. به خدا توکّل کردم» .

و چون مرا آورد و کنار فاطمه علیهاالسلام نشانید، گفت: «بار خدایا! این دو، محبوب‌ترینِ خلق تو نزد من‌اند. به نسل ایشان، برکت عطا فرما و از جانب خود، بر این دو نگهبانى بگمار. من، این دو و فرزندانشان را از گزند شیطان، در پناه تو درآوردم».

8158 . المعجم الکبیر به نقل از ابن عبّاس (در بیان ازدواج فاطمه علیهاالسلام) : سپس، پیامبر صلى الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را صدا زد و مُشتى آب برگرفت و بر سرِ او و مُشتى هم میان سینه‌اش ریخت. سپس، مقدارى آب به پوست على و فاطمه پاشید. آن گاه، فاطمه را در آغوش گرفت و گفت: «بار خدایا! این، از من است و من، از اویم. بار خدایا! همچنان که پلیدى را از من زُدودى و پاکم نمودى، این را نیز پاک گردان».

بعد، ظرف آب دیگرى خواست و على علیه السلام را صدا زد و با او نیز چنین کرد.

سپس، همچنان که براى فاطمه علیهاالسلامدعا کرده بود، براى او نیز دعا کرد. آن گاه به آن دو فرمود: «برخیزید و به خانه خود بروید. خداوند، شما را با هم بدارد و به زندگى‌تان برکت دهد و خاطرتان را آسوده بدارد!».

سپس، برخاست و با دست خود، در را به روى آنها بست.

8159 . رسول الله صلى الله علیه و آله فی عَلِیٍّ وفاطِمَةَ علیهماالسلام : اللهُمَّ إنَّهُما مِنّی وأنَا مِنهُما، اللهُمَّ کَما أذهَبتَ عَنِّی الرِّجسَ وطَهَّرتَنی تَطهیرا، فَأَذهِب عَنهُمَا الرِّجسَ وطَهِّرهُما تَطهیرا.(17)

8160 . تاریخ دمشق عن ابن عبّاس: أخبَرَتنی أسماءُ بِنتُ عُمَیسٍ أنَّها رَمَقَت رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَلَم یَزَل یَدعو لَهُما خاصَّةً یَعنی عَلِیّا وفاطِمَةَ لا یُشرِکُهُما بِدُعائِهِ أحَدا.(18)

8161 . السنن الکبرى للنسائی عن بُرَیدة: لَمّا کانَ لَیلَةُ البِناءِ، قالَ صلى الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، لا تُحدِث شَیئا حَتّى تَلقانی.

فَدَعَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله بِماءٍ فَتَوَضَّأَ مِنهُ ثُمَّ أفرَغَهُ عَلى عَلِیٍّ علیه السلام، فَقالَ: اللهُمَّ بارِک فیهِما، وبارِک عَلَیهِما، وبارِک لَهُما فی شِبلِهِما.(19)

8162 . رسول الله صلى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ وفاطِمَةَ علیهماالسلام لَیلَةَ الزِّفافِ لَمّا وَدَّعَهُما : طَهَّرَکُما وطَهَّرَ نَسلَکُما، أنَا سِلمٌ لِمَن سالَمَکُما وحَربٌ لِمَن حارَبَکُما، أستَودِعُکُمَا اللهَ وأستَخلِفُهُ عَلَیکُما.(20)

8163 . المناقب لابن شهر آشوب فی حَدیثِ زَواجِ فاطِمَةَ مِن علی علیهماالسلام : سَأَلَ [رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله]عَلِیّا: کَیفَ وَجَدتَ أهلَکَ؟ قالَ: نِعمَ العَونُ عَلى طاعَةِ اللهِ. وسَأَلَ فاطِمَةَ فَقالَت: خَیرُ بَعلٍ. فَقالَ:

اللهُمَّ اجمَع شَملَهُما، وألِّف بَینَ قُلوبِهِما، وَاجعَلهُما وذُرِّیَّتَهُما مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ، وَارزُقهُما ذُرِّیَّةً طاهِرَةً طَیِّبَةً مُبارَکَةً، وَاجعَل فی ذُرِّیَّتِهِمَا البَرَکَةَ، وَاجعَلهُم أئِمَّةً یَهدونُ بِأَمرِکَ إلى طاعَتِکَ، ویَأمُرونَ بِما یُرضیکَ.(21)

8159 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در حقّ على و فاطمه علیهماالسلام -: بار خدایا! این دو از من هستند و من، از آنهایم. بار خدایا! همچنان که پلیدى را از من بُردى و مرا پاک پاک گردانیدى، از این دو نیز پلیدى را ببَر و آنها را پاکِ پاک گردان.

8160 . تاریخ دمشق به نقل از ابن عبّاس : اسماء بنت عُمَیس برایم گفت که وى به پیامبر خدا مى‌نگریست و ایشان، پیوسته براى آن دو (على و فاطمه علیهما السلام اختصاصا) دعا مى‌کرد و در دعایش از هیچ کس دیگر نام نمى‌بُرد.

8161 . السنن الکبرى، نَسایى به نقل از بُرَیده : چون شبِ زفاف شد، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اى على! کارى انجام مده تا مرا ملاقات کنى».

پس پیامبر صلى الله علیه و آله مقدارى آب طلبید و با آن وضو ساخت. سپس بقیه آب را روى على علیه السلام خالى کرد و گفت: «بار خدایا! در این دو، برکت قرار ده و به آنها خیر و برکت عطا فرما و در فرزندانشان نیز براى این دو برکت قرار ده».

8162 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به على و فاطمه علیهاالسلام در شب زفاف، هنگامى که با آنها خداحافظى کرد : خداوند، شما دو تن و نسلتان را پاک گردانَد! من با هر که با شما در آشتى باشد، در آشتى‌ام و با هر که با شما بجنگد، در جنگم. شما را به خدا مى‌سپارم و او را جانشین خود در میان شما قرار مى‌دهم.

8163 . المناقب، ابن شهرآشوب در بیان ازدواج فاطمه و على علیهماالسلام : [پیامبر خدا]از على علیه السلام پرسید: «همسرت را چگونه یافتى؟».

گفت: نیکو یاورى است بر طاعت خدا.

از فاطمه علیهاالسلام نیز همان سؤال را کرد. فاطمه علیهاالسلام گفت: بهترین شوهر است.

پس پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! پیوند این دو را استوار گردان و دل‌هایشان را به هم اُلفت بخش و آن دو و فرزندانشان را از وارثانِ بهشت پُرنعمت، قرار ده و به ایشان، فرزندانى پاک و پاکیزه و خجسته، روزى فرما و در نسلشان برکت قرار ده و آنان را پیشوایانى گردان که به فرمان تو به طاعتت ره‌نمون مى‌شوند و به آنچه مایه خشنودى توست، فرمان مى‌دهند».

16 / 3 الحَسَنانِ

8164 . صحیح البخاری عن البراء: رَأَیتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله وَالحَسَنُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام عَلى عاتِقِهِ یَقولُ: اللهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ.(22)

8165 . المناقب لابن شهر آشوب عن أبی هریرة: قالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله وقَد جاءَهُ الحَسَنُ علیه السلام وفی عُنُقِهِ السِّخابُ(23)، فَالتَزَمَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله وَالتَزَمَ هُوَ رَسولَ اللهِ، وقالَ: اللهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ، فَأَحِبَّهُ وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ.(24)

8166 . تاریخ دمشق عن أبی هریرة: کُنتُ مَعَ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فی سوقٍ مِنَ الأَسواقِ بِالمَدینَةِ، فَانصَرَفَ وَانصَرَفتُ مَعَهُ حَتَّى انتَهَیتُ إلى فِناءِ فاطِمَةَ علیهاالسلام، فَنادى ثَلاثَ مَرّاتٍ یَعنِی الحَسَنَ علیه السلام فَلَم یُجِبهُ أحَدٌ، فَانصَرَفَ حَتَّى انتَهى إلى بَیتِ عائِشَةَ فَقَعَدَ وقَعَدتُ مَعَهُ، فَأَقبَلَ الحَسَنُ علیه السلام وفی عُنُقِهِ سِخابٌ، فَظَنَنتُ أنَّما حَبَسَتهُ اُمُّهُ تَلبَسُهُ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله هکَذا بِیَدِهِ إلَى الحَسَنِ علیه السلام، هکَذا وَالتَزَمَهُ، وقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله:

اللهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ.(25)

16 / 3

حسن و حسین

8164 . صحیح البخارى به نقل از بَراء : پیامبر صلى الله علیه و آله را دیدم که حسن بن على علیه السلام روى شانه‌اش بود و مى‌گفت: «بار خدایا! من، او را دوست دارم. تو نیز دوستش بدار».

8165 . المناقب، ابن شهرآشوب به نقل از ابو هُرَیره : حسن علیه السلام در حالى که گردن‌بندى از مُهره به گردن داشت، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و هر دو، یکدیگر را در آغوش کشیدند. پیامبر خدا، سه بار گفت: «بار خدایا! من، او را دوست دارم. تو نیز او و دوستدارش را دوست بدار».

8166 . تاریخ دمشق به نقل از ابو هُرَیره : با پیامبر صلى الله علیه و آله در یکى از بازارهاى مدینه بودم که برگشت و من هم با او برگشتم. چون به درِ خانه فاطمه علیهاالسلام رسیدم، سه بار حسن علیه السلام را صدا زد؛ امّا کسى پاسخى نداد.

پیامبر صلى الله علیه و آله به راه خود ادامه داد تا آن که به خانه عایشه رسید. نشست و من هم با ایشان نشستم. در این هنگام، حسن علیه السلام در حالى که گردن‌بندى از مُهره بر گردنش بود، آمد. به گمانم مادرش او را نگه داشته بود تا آن گردن‌بند را به گردنش بیاویزد.

پیامبر خدا، دستش را این چنین به طرف حسن علیه السلام دراز کرد و او را در آغوش گرفت و گفت: «بار خدایا! من، او را دوست دارم. تو نیز او را و هم آن کس را که دوستش مى‌دارد، دوست بدار».

8167 . کفایة الطالب عن أبی هریرة: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَأخُذُ بِیَدِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام فَیَرفَعُهُ عَلى باطِنِ قَدَمَیهِ، فَیَقولُ:

حُزُقَّةٌ حُزُقَّه تَرَقَّ عَینَ بَقَّه(26)

اللهُمَّ إنّی اُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُ.(27)

8168 . المناقب لابن المغازلی عن البراء بن عازب: رَأَیتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله واضِعا الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهماالسلامعَلى عاتِقِهِ یَقولُ: اللهُمَّ إنّی اُحِبُّهُما فَأَحِبَّهُما.(28)

8169 . کفایة الأثر عن ابن عبّاس: دَخَلتُ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله وَالحَسَنُ علیه السلام عَلى عاتِقِهِ وَالحُسَینُ علیه السلام عَلى فَخِذِهِ، یَلثِمُهُما ویُقَبِّلُهُما ویَقولُ: اللهُمَّ والِ مَن والاهُما، وعادِ مَن عاداهُما.(29)

8170 . رسول الله صلى الله علیه و آله فِی الحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام : اللهُمَّ إنّی أسأَ لُکَ فیهِما ما سَأَلَکَ إبراهیمُ فی ذُرِّیَّتِهِ، اللهُمَّ أحِبَّهُما وأحِبَّ مَن یُحِبُّهُما، وَالعَن مَن یُبغِضُهُما مِلءَ السَّماءِ وَالأَرضِ.(30)

8171 . خصائص أمیرالمؤمنین عن اُسامة بن زید: طَرَقتُ بابَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله لَیلَةً لِبَعضِ الحاجَةِ،

فَخَرَجَ وهُوَ مُشتَمِلٌ عَلى شَیءٍ، لا أدری ما هُوَ، فَلَمّا فَرَغتُ مِن حاجَتی قُلتُ: ما هذَا الَّذی أنتَ مُشتَمِلٌ عَلَیهِ؟ فَکَشَفَهُ فَإِذَا الحَسَنُ وَالحُسَینُ عَلى وَرِکَیهِ فَقالَ:

هذانِ ابنایَ وَابنَا ابنَتی، اللهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنّی اُحِبُّهُما فَأَحِبَّهُما، اللهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنّی اُحِبُّهُما فَأَحِبَّهُما.(31)

8167 . کفایة الطالب به نقل از ابو هُرَیره -: پیامبر خدا، دستِ حسین بن على علیهماالسلامرا مى‌گرفت و او را بر بدن خود بالا مى‌بُرد و مى‌فرمود:

«کوچولوى ریزه میزه

برو بالا، چشمْ تیزه!

بار خدایا! من، او را دوست مى‌دارم. پس تو نیز او را و هر کس را که دوستش مى‌دارد، دوست بدار».

8168 . المناقب، ابن مَغازلى به نقل از بَراء بن عازب -: پیامبر خدا را دیدم که حسن و حسین علیهماالسلام را بر دوش خود گذاشته است و مى‌گوید: «بار خدایا! من، این دو را دوست دارم. تو هم آنها را دوست بدار».

8169 . کفایة الأثر به نقل از ابن عبّاس -: بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شدم. دیدم که حسن علیه السلام بر شانه او و حسین علیه السلام روى زانوى اوست و آن دو را مى‌بوسد و مى‌گوید: «بار خدایا! با هر که دوستِ اینهاست، دوست باش و با هر کس که دشمن اینهاست، دشمن باش».

8170 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره حسن و حسین علیهماالسلام : بار خدایا! من از تو درباره این دو، همان چیزى را درخواست مى‌کنم که ابراهیم علیه السلام فرزندانش از تو درخواست کرد.

بار خدایا! این دو را و دوستدارِ این دو را دوست بدار و هر کس را که با این دو دشمنى مى‌کند، به اندازه آسمان و زمین، لعنت کن».

8171 . خصائص أمیر المؤمنین علیه السلام به نقل از اُسامة بن زید : شبى براى حاجتى، درِ خانه پیامبر خدا را کوبیدم. ایشان، در حالى که چیزى همراهش بود و براى من مشخّص نبود که چیست، بیرون آمد. چون کارم تمام شد، گفتم: این چیست که همراه خود، زیر جامه دارى؟

جامه‌اش را کنار زد، دیدم حسن و حسین علیهماالسلام پشت سرش هستند. گفت: «این دو، فرزندان من و فرزندان دخترِ من هستند. بار خدایا! تو مى‌دانى که من، این دو را دوست دارم. پس تو هم آنها را دوست بدار. بار خدایا! تو مى‌دانى که من، این دو را دوست دارم. پس تو هم آنها را دوست بدار».

8172 . المستدرک على الصحیحین عن ابن عبّاس: کانَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله یُعَوِّذُ الحَسَنَ وَالحُسَینَ علیهما السلام یَقولُ:

اُعیذُکُما بِکَلِماتِ اللهِ التّامَّةِ، مِن کُلِّ شَیطانٍ وهامَّةٍ(32)، ومِن کُلِّ عَینٍ لامَّةٍ.(33)

ثُمَّ یَقولُ: هکَذا کانَ یُعَوِّذُ إبراهیمُ ابنَیهِ إسماعیلَ وإسحاقَ.(34)

8173 . تاریخ دمشق عن أبی إسحاق السبیعی فی خَبَرِ ابنِ زِیادٍ ونَکتِهِ ثَنایَا الحُسَینِ علیه السلام : إنَّ زَیدَ بنَ أرقَمَ خَرَجَ مِن عِندِهِ یَعنِی ابنَ زِیادٍ یَومَئِذٍ وهُوَ یَقولُ: أما وَاللهِ لَقَد سَمِعتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: «اللهُمَّ إنّی أستَودِعُکَهُ وصالِحَ المُؤمِنینَ» ، فَکَیفَ حِفظُکُم لِوَدیعَةِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله؟(35)

16 / 4

أهلُ البَیتِ

8174 . تاریخ دمشق عن اُمّ سلمة: بَینَما رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عِندی فَأَرسَلَ إلى حَسَنٍ وحُسَینٍ وعَلِیٍّ وفاطِمَةَ علیهم السلام، فَانتَزَعَ کِساءً عَنّی فَأَلقاهُ عَلَیهِم، وقالَ:

اللهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا.(36)

8172 . المستدرک على الصحیحین به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر صلى الله علیه و آله براى محافظت حسن و حسین علیهماالسلاماین دعا را مى‌خواند: «شما را از گزند هر شیطان و خزنده زهرآگینى و از هر چشمِ بدى، در پناه کلمات تامّ خداوند عز و جل درمى‌آورم».

سپس مى‌فرمود: «ابراهیم، پسرانش اسماعیل و اسحاق را این گونه تعویذ مى‌کرد».

8173 . تاریخ دمشق به نقل از ابو اسحاق سبیعى : هنگامى که امام حسین علیه السلام شهید شد و سرِ ایشان را نزد ابن زیاد آوردند و او با چوب به سرِ ایشان مى‌زد، آن روز، زید بن ارقم از نزد ابن زیاد خارج شد و مى‌گفت: به خدا سوگند، از پیامبر خدا شنیدم که مى‌گوید: «بار خدایا! من، او را و مؤمنان شایسته را به تو مى‌سپارم» ، و شما چگونه سپرده پیامبر خدا را حفظ کردید؟!

16 / 4

اهل بیت

8174 . تاریخ دمشق به نقل از امّ سلمه : پیامبر خدا، نزد من بود. پس، در پىِ حسن و حسین و على و فاطمه علیهم السلام فرستاد. آن گاه، رداى مرا درآورد و روى آنها انداخت و فرمود:

«بار خدایا! اینان، اهل بیت من‌اند. پس، پلیدى را از آنان ببَر و پاکِ پاکشان گردان».

8175 . مسند ابن حنبل عن اُمّ سلمة: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله جَلَّلَ(37)عَلى عَلِیٍّ وحَسَنٍ وحُسَینٍ وفاطِمَةَ علیهم السلام کِساءً، ثُمَّ قالَ:

اللهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی وخاصَّتی، اللهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا.(38)

8176 . مسند ابن حنبل عن شهر بن حوشب عن اُمّ سلمة: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله قالَ لِفاطِمَةَ علیهاالسلام: اِیتینی بِزَوجِکِ وَابنَیکِ. فَجاءَت بِهِم فَأَلقى عَلَیهِم کِساءً فَدَکِیّا، ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَیهِم، ثُمَّ قالَ:

اللهُمَّ إنَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ، فَاجعَل صَلَواتِکَ وبَرَکاتِکَ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ، إنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ.

قالَت اُمُّ سَلَمَةَ: فَرَفَعتُ الکِساءَ لِأَدخُلَ مَعَهُم فَجَذَبَهُ مِن یَدی، وقالَ: إنَّکِ عَلى خَیرٍ.(39)

8177 . تاریخ دمشق عن شهر بن حوشب: جِئتُ اُمَّ سَلَمَةَ اُعَزّیها بِحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، فَحَدَّثَتنا اُمُّ سَلَمَةَ أنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله کانَ فی بَیتِها، فَصَنَعَت لَهُ فاطِمَةُ علیهاالسلام سَخینَةً(40) وجاءَتهُ بِها.

فَقالَ: اُدعِی ابنَ عَمِّکِ وَابنَیکِ أو زَوجَکِ وَابنَیکِ فَجاءَت بِهِم، فَأَکَلوا مَعَهُ مِن

ذلِکَ الطَّعامِ، قالَت: ورَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عَلى مَنامَةٍ(41) لَنا، فَأَخَذَ فَضلَةَ کِساءٍ لَنا خَیبَرِیٍّ کانَ تَحتَهُ فَجَلَّلَهُم بِهِ، ثُمَّ رَفَعَ یَدَهُ فَقالَ:

اللهُمَّ عِترَتی وأهلُ بَیتی، اللهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا.

قالَت: فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، وأنَا مِن أهلِکَ؟ قالَ: وأنتِ إلى خَیرٍ.(42)

8175 . مسند ابن حنبل به نقل از امّ سلمه : پیامبر صلى الله علیه و آله ردایى روى على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام انداخت و سپس گفت: «بار خدایا! اینان، اهل بیت و بستگان من‌اند. بار خدایا! پلیدى را از ایشان ببر و آنان را کاملاً پاک گردان».

8176 . مسند ابن حنبل به نقل از شهر بن حَوشَب، از امّ سلمه : پیامبر خدا به فاطمه علیها السلام فرمود: «شوهر و پسرانت را نزد من بیاور».

فاطمه علیهاالسلام آنها را آورد و پیامبر صلى الله علیه و آله جامه‌اى فَدَکى روى آنها انداخت و سپس دستش را بر آنان قرار داد و گفت: «بار خدایا! اینان، خاندان محمّد هستند. پس درودها و برکاتت را بر محمّد و خاندان محمّد قرار ده، که به راستى، تو ستودنى و بزرگوارى».

امّ سلمه گفت: گوشه جامه را بالا زدم تا من هم کنار آنها بروم. پیامبر صلى الله علیه و آله آن را از دستم کشید و فرمود: «تو بر نیکى هستى».

8177 . تاریخ دمشق به نقل از شهر بن حوشب : نزد اُمّ سَلَمه رفتم تا براى [شهادت]حسین بن على علیهماالسلامبه او تسلیت بگویم. او براى ما نقل کرد که پیامبر خدا در خانه او بود و فاطمه علیهاالسلامکاچى برایش پخت و نزد ایشان آورد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «پسر عمویت و دو پسرت ) / شوهر و دو پسرت) را هم صدا بزن».

او آنها را آورد و همراه پیامبر صلى الله علیه و آله از آن غذا تناول کردند.

پیامبر خدا بر تخت‌خوابى که داشتیم، نشسته بود. اضافه جامه‌اى خیبرى را که زیر ایشان بود، گرفت و روى آنها انداخت. سپس، دستش را بلند کرد و گفت: «بار خدایا! اینان، عترت و اهل بیت من هستند. بار خدایا! پلیدى را از آنان ببَر و ایشان را کاملاً پاک گردان».

من گفتم: اى پیامبر خدا! من هم از اهل تو هستم؟

فرمود: «تو بر مسیر خیر هستى».

8178 . تاریخ دمشق عن عبد الله بن معین مولى اُمّ سلمة عن اُمّ سلمة زوج النبیّ صلى الله علیه و آله أنّها قالت : نَزَلَت هذِهِ الآیَةُ فی بَیتِها: «إِنَّما یُرِیدُ اَللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» . قالَت: أمَرَنی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أن اُرسِلَ إلى عَلِیٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهم السلام، فَأَرسَلتُ إلَیهِ، فَلَمّا أتَوهُ اعتَنَقَ عَلِیّا بِیَمینِهِ، وَالحَسَنَ بِشِمالِهِ، وَالحُسَینَ عَلى بَطنِهِ، وفاطِمَةَ عِندَ رِجلَیهِ، ثُمَّ قالَ:

اللهُمَّ هؤُلاءِ أهلی وعِترَتی فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهیرا، قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ.

قُلتُ: فَأَنَا یا رَسولَ اللهِ؟ فَقالَ: إنَّکِ عَلى خَیرٍ إن شاءَ اللهُ.(43)

8179 . المعجم الکبیر عن ابن لهیعة عن عمرو بن شعیب: أنَّهُ دَخَلَ عَلى زَینَبَ بِنتِ أبی سَلَمَةَ، فَحَدَّثَتهُم أنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله کانَ عِندَ اُمِّ سَلَمَةَ فَدَخَلَ عَلَیها بِالحَسَنِ وَالحُسَینِ وفاطِمَةَ علیهم السلام، فَجَعَلَ الحَسَنَ مِن شِقٍّ وَالحُسَینَ مِن شِقٍّ وفاطِمَةَ فی حِجرِهِ. ثُمَّ قالَ:

«رَحْمَتُ اَللهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ اَلْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ»(44) .(45)

8178 . تاریخ دمشق به نقل از عبد الله بن معین (غلام اُمّ سلمه) -: اُمّ سلمه، همسر پیامبر، گفت که این آیه در خانه او نازل شد: «جز این نیست که خدا مى‌خواهد پلیدى را از شما اهل بیت ببَرَد و پاکِ پاکتان سازد» . پیامبر خدا به من فرمود که در پىِ على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام بفرستم. من هم به دنبال آنها فرستادم. چون آمدند، پیامبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را با دست راست خود، و حسن علیه السلام را با دست چپش بغل کرد و حسین علیه السلام را روى زانویش نشاند و فاطمه علیهاالسلام را جلوى پایش. سپس گفت: «بار خدایا! اینان، کسان و عترت من‌اند. پس پلیدى را از ایشان ببَر و پاکِ پاکشان گردان» و سه بار، این جمله را فرمود.

من گفتم: پس من چه، اى پیامبر خدا؟

فرمود: «تو إن شاء الله بر مسیر خیر هستى».

8179 . المعجم الکبیر به نقل از ابن لُهَیعه -: عمرو بن شعیب، به دیدار زینب، دختر ابو سلمه [و اُمّ سلمه]، رفت و او براى حاضران، نقل کرد که پیامبر خدا با حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام بر امّ سلمه وارد شد و حسن علیه السلام را در یک طرفش قرار داد و حسین علیه السلام را طرف دیگرش و فاطمه علیهاالسلامرا در کنارش. سپس فرمود: رحمت و برکات خدا بر شما اهل بیت، که او ستودنى و بزرگوار است!».

8180 . رسول الله صلى الله علیه و آله: مَن أحَبَّ أن یَحیا حَیاةً تُشبِهُ حَیاةَ الأَنبِیاءِ، ویَموتَ میتَةً تُشبِهُ میتَةَ الشُّهَداءِ، ویَسکُنَ الجِنانَ الَّتی غَرَسَهَا الرَّحمنُ، فَلیَتَوَلَّ عَلِیّا، وَلیُوالِ وَلِیَّهُ، وَلیَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ؛ فَإِنَّهُم عِترَتی خُلِقوا مِن طینَتی، اللهُمَّ ارزُقهُم فَهمی وعِلمی، ووَیلٌ لِلمُخالِفینَ لَهُم مِن اُمَّتی، اللهُمَّ لا تُنِلهُم شَفاعَتی.(46)

8181 . الأمالی للصدوق عن ابن عبّاس: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله کانَ جالِسا ذاتَ یَومٍ وعِندَهُ عَلِیٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام، فَقالَ: اللهُمَّ إنَّکَ تَعلَمُ أنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی وأکرَمُ النّاسِ عَلَیَّ، فَأَحبِب مَن أحَبَّهُم وأبغِض مَن أبغَضَهُم، ووالِ مَن والاهُم، وعادِ مَن عاداهُم، وأعِن مَن أعانَهُم، وَاجعَلهُم مُطَهَّرینَ مِن کُلِّ رِجسٍ، مَعصومینَ مِن کُلِّ ذَنبٍ، وأیِّدهُم بِروحِ القُدُسِ.(47)

8182 . رسول الله صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ إنَّکَ جَعَلتَ صَلَواتِکَ ورَحمَتَکَ ومَغفِرَتَکَ ورِضوانَکَ عَلى إبراهیمَ وآلِ إبراهیمَ.

اللهُمَّ إنَّهُم مِنّی وأنَا مِنهُم، فَاجعَل صَلَواتِکَ ورَحمَتَکَ ومَغفِرَتَکَ ورِضوانَکَ عَلَیَّ وعَلَیهِم یَعنی عَلِیّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَینا علیهم السلام.(48)

8183 . عنه صلى الله علیه و آله: یا رَبِّ، إنَّکَ لَم تَبعَث نَبِیّا إلّا وقَد جَعَلتَ لَهُ عِترَةً، اللهُمَّ فَاجعَل عِترَتِی الهادِیَةَ مِن عَلِیٍّ وفاطِمَةَ.(49)

8180 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کس دوست دارد به سانِ زندگى پیامبران زندگى کند و به سانِ مُردن شهیدان بمیرد و در باغ‌هایى که خداى مهربان آنها را کاشته است، سکونت یابد، باید على را دوست بدارد و دوستدارِ او را دوست بدارد و به امامانِ پس از او اقتدا نماید؛ زیرا آنان، عترت من‌اند و از سرشتِ من آفریده شده‌اند. بار خدایا! فهم و دانش مرا به ایشان روزى فرما، و واى بر آن کسانى از امّت من که با ایشان، مخالفت ورزند. بار خدایا! شفاعت مرا، شامل حال آنان مگردان».

8181 . الأمالى، صدوق به نقل از ابن عبّاس -: روزى پیامبر خدا نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نیز نزد او بودند. پس گفت: «بار خدایا! تو خود مى‌دانى که اینان، اهل بیتِ من و گرامى‌ترینِ مردم در نزد من‌اند. پس، دوستدار آنان را دوست بدار و دشمنشان را دشمن بدار و دوست باش با کسى که دوستِ آنان باشد و دشمنى کن با کسى که با آنان، دشمنى کند و یارى کن هر کس را که ایشان را یارى کند و آنان را از هر گونه پلیدى، پاک گردان و از هر گناهى مصونشان بدار و با روح القُدُس، تأییدشان فرما».

8182 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بار خدایا! تو درودها و رحمت و آمرزش و خشنودى‌ات را بر ابراهیم و خاندان ابراهیم، قرار دادى.

بار خدایا! ایشان از من‌اند و من، از ایشانم. پس درودها و رحمت و آمرزش و خشنودى‌ات را بر من و بر ایشان یعنى على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام قرار ده.

8183 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پروردگارا! تو هیچ پیامبرى را مبعوث نکردى، مگر آن که برایش عترتى (خانواده‌اى) قرار دادى. بار خدایا! عترت هدایتگر مرا، از على و فاطمه قرار بده.

8184 . عنه صلى الله علیه و آله فِی الدُّعاءِ لِأَهلِ البَیتِ علیهم السلام : اللهُمَّ اجعَلِ العِلمَ وَالفِقهَ فی عَقِبی وعَقِبِ عَقِبی، وفی زَرعی وزَرعِ زَرعی.(50)

8185 . عنه صلى الله علیه و آله: لَقَد دَعَوتُ اللهَ تَبارَکَ وتَعالى أن یَجعَلَ العِلمَ وَالحِکمَةَ فی عَقِبی وعَقِبِ عَقِبی، وفی زَرعی وزَرعِ زَرعی إلى یَومِ القِیامَةِ، فَاستُجیبَ لی.(51)

16 / 5

أبوذَرٍّ الغِفارِیُّ(52)

8186 . تفسیر القمّی فی ذِکرِ غَزوَةِ تَبوکَ -: کانَ أبو ذَرٍّ تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله ثَلاثَةَ أیّامٍ، وذلِکَ أنَّ جَمَلَهُ کانَ أعجَفَ فَلَحِقَ بَعدَ ثَلاثَةِ أیّامٍ بِهِ، ووَقَفَ عَلَیهِ جَمَلُهُ فی بَعضِ الطَّریقِ فَتَرَکَهُ وحَمَلَ ثِیابَهُ عَلى ظَهرِهِ، فَلَمَّا ارتَفَعَ النَّهارُ نَظَرَ المُسلِمونَ إلى شَخصٍ مُقبِلٍ. فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: کُن أبا ذَرٍّ، فَقالوا: هُوَ أبو ذَرٍّ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: أدرِکوهُ بِالماءِ فَإِنَّهُ عَطشانُ، فَأَدرَکوهُ بِالماءِ، ووافى أبو ذَرٍّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله ومَعَهُ إداوَةٌ فیها ماءٌ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: یا أبا ذَرٍّ مَعَکَ ماءٌ وعَطِشتَ؟

فَقالَ: نَعَم یا رَسولَ اللهِ بِأَبی أنتَ واُمِّی، انتَهَیتُ إلى صَخرَةٍ وعَلَیها ماءُ السَّماءِ فَذُقتُهُ، فَإِذا هُوَ عَذبٌ بارِدٌ، فَقُلتُ: لا أشرَبُهُ حَتّى یَشرَبَهُ حَبیبی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: یا أبا ذَرٍّ رَحِمَکَ اللهُ، تَعیشُ وَحدَکَ، وتَموتُ وَحدَکَ، وتُبعَثُ وَحدَکَ، وتَدخُلُ الجَنَّةَ وَحدَکَ، یَسعَدُ بِکَ قَومٌ مِن أهلِ العِراقِ، یَتَوَلَّونَ غُسلَکَ وتَجهیزَکَ وَالصَّلاةَ عَلَیکَ ودَفنَکَ.(53)

8184 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در دعا براى اهل بیت علیهم السلام -: بار خدایا! دانش و دانایى را در فرزندان من و فرزندان فرزندانم، و در کِشته من و کِشته کِشته من قرار بده.

8185 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من دعا کردم که خداوند تبارک و تعالى دانش و حکمت را در فرزندان من و فرزندان فرزندان من، و در کِشته من و کِشته کِشته من تا روز قیامت قرار دهد، و دعایم مستجاب شد.

16 / 5

ابو ذر غِفارى(54)

8186 . تفسیر القمّى- در یادکرد از غزوه تبوک -: ابو ذر، سه روز از پیامبر خدا عقب ماند و علّتش آن بود که وى شترى نحیف داشت و پس از سه روز به ایشان رسید. در بین راه، شتر ابوذر از رفتن باز ماند و ابو ذر، آن را رها کرد و بار و بنه‌اش را بر پشت خویش نهاد و به راه افتاد.

آفتاب که بالا آمد، مسلمانان دیدند شخصى مى‌آید. پیامبر خدا فرمود: «اى کاش ابوذر باشد!».

مسلمانان گفتند: او ابو ذر است.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «به او آب برسانید که تشنه است».

برایش آب بردند. چون ابو ذر به پیامبر خدا رسید، مشک آبى همراهش بود. پیامبر خدا فرمود: «اى ابو ذر! آب، همراه توست و تو تشنه‌اى؟».

گفت: آرى، اى پیامبر خدا! پدر و مادرم به فدایت باد! من به صخره‌اى رسیدم و روى آن، مقدارى آب باران بود. از آن چشیدم. دیدم خُنَک و گواراست. با خود

گفتم: از آن نمى‌نوشم تا حبیبم پیامبر خدا از آن بنوشد.

پیامبر خدا فرمود: «خدایت رحمت کند، اى ابو ذر! [تو] تنها زندگى مى‌کنى و تنها مى‌میرى و تنها برانگیخته مى‌شوى و تنها وارد بهشت مى‌شوى. این سعادت، نصیب گروهى از عراقیان مى‌شود که تو را غسل دهند و کفن کنند و بر تو نماز بخوانند و به خاکت بسپارند».

16 / 6

أبو زَیدٍ الأَنصارِیُّ(55)

8187 . مسند ابن حنبل عن علباء بن أحمر عن أبی زید الأنصاری: قالَ لی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اُدنُ مِنّی. قالَ: فَمَسَحَ بِیَدِهِ عَلى رَأسِهِ ولِحیَتِهِ. قالَ: ثُمَّ قالَ: اللهُمَّ جَمِّلهُ وأدِم جَمالَهُ.

قالَ: فَلَقَد بَلَغَ بِضعا ومِئَةَ سَنَةٍ وما فی رَأسِهِ ولِحیَتِهِ بَیاضٌ إلّا نَبذٌ یَسیرٌ، ولَقَد کانَ مُنبَسِطَ الوَجهِ ولَم یَنقَبِض وَجهُهُ حَتّى ماتَ.(56)

8188 . صحیح ابن حبّان عن أبی نهیک عن عمرو بن أخطب: اِستَسقى رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَأَتَیتُهُ بِإِناءٍ فیهِ ماءٌ، وفیهِ شَعرَةٌ فَرَفَعتُها فَناوَلتُهُ، فَنَظَرَ إلَیَّ صلى الله علیه و آله فَقالَ: اللهُمَّ جَمِّلهُ.

قالَ: فَرَأَیتُهُ وهُوَ ابنُ ثَلاثٍ وتِسعینَ، وما فی رَأسِهِ ولِحیَتِهِ شَعرَةٌ بَیضاءُ.(57)

16 / 6

ابو زید انصارى(58)

8187 . مسند ابن حنبل به نقل از علباء بن احمر، از ابو زید انصارى -: پیامبر خدا به من فرمود: «نزدیک من بیا».

پس، دستى بر سر و محاسنش کشید و فرمود: «بار خدایا! او را زیبا گردان و زیبایى‌اش را مستدام بدار».

ابو زید، یکصد و اندى سال عمر کرد و در سر و ریشش، جز اندکى موى سپید نبود و تا زمانى که از دنیا رفت، چهره‌اش همچنان بشّاش بود و چروکیده نشد.

8188 . صحیح ابن حبّان به نقل از ابو نهیک : عمرو بن اخطب گفت: پیامبر خدا آب خواست و من ظرف آبى برایشان آوردم. تار مویى در آب بود. آن را برداشتم و سپس آب را به دست پیامبر صلى الله علیه و آله دادم. ایشان نگاهى به من کرد و گفت: «بار خدایا! او را زیبا گردان».

عمرو را در نود و سه سالگى دیدم، بدون آن که یک تار موى سفید در سر و ریشش باشد.

16 / 7

أبو قِرصافَةَ(59)

8189 . دلائل النبوّة لأبی نعیم عن أبی قرصافة صاحب رسول الله صلى الله علیه و آله: کانَ بَدءُ إسلامی أنّی کُنتُ یَتیما بَینَ اُمّی وخالَتی، وکانَ أکثَرُ مَیلی إلى خالَتی، وکُنتُ أرعى شُوَیهاتٍ لی، فَکانَت خالَتی کَثیرا ما تَقولُ لی: یا بُنَیَّ لا تَمُرَّ بِهذَا الرَّجُلِ تَعنِی النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله فَیُغوِیَکَ ویُضِلَّکَ، فَکُنتُ أخرُجُ حَتّى آتِیَ المَرعى وأترُکُ شُوَیهاتی، ثُمَّ آتِی النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله فَلا أزالُ عِندَهُ أسمَعُ مِنهُ، وأروحُ بِغَنَمی ضُمرا یابِساتِ الضُّروعِ.

فَقالَت لی خالَتی: ما لِغَنَمِکَ یابِساتِ الضُّروعِ؟ قُلتُ: ما أدری.

ثُمَّ عُدتُ إلَیهِ الیَومَ الثّانِیَ، فَفَعَلَ کَما فَعَلَ الیَومَ الأَوَّلَ غَیرَ أنّی سَمِعتُهُ یَقولُ: أیُّهَا النّاسُ هاجِروا وتَمَسَّکوا بِالإِسلامِ؛ فَإِنَّ الهِجرَةَ لا تَنقَطِعُ مادامَ الجِهادُ، ثُمَّ إنّی رَجَعتُ بِغَنَمی کَما رُحتُ الیَومَ الأَوَّلَ.

ثُمَّ عُدتُ إلَیهِ الیَومَ الثّالِثَ، فَلَم أزَل عِندَ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله أسمَعُ مِنهُ حَتّى أسلَمتُ وبایَعتُهُ وصافَحتُهُ بِیَدی، وشَکَوتُ إلَیهِ أمرَ خالَتی وأمرَ غَنَمی.

فَقالَ لی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: جِئنی بِالشِّیاهِ، فَجِئتُهُ بِهِنَّ، فَمَسَحَ ظُهورَهُنَّ وضُروعَهُنَّ، ودَعا فیهِنَّ بِالبَرَکَةِ فَامتَلَأنَ شَحما ولَبَنا، فَلَمّا دَخَلتُ عَلى خالَتی بِهِنَّ قالَت: یا بُنَیَّ هکَذا فَارعَ.

قُلتُ: یا خالَةُ ما رَعَیتُ إلّا حَیثُ کُنتُ أرعى کُلَّ یَومٍ، ولکِن اُخبِرُکِ بِقِصَّتی،

فَأَخبَرتُها بِالقِصَّةِ وإتیانِی النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله، وأخبَرتُها بِسیرَتِهِ وبِکَلامِهِ.(60)

16 / 7

ابو قِرصافه(61)

8189 . دلائل النبوّة، ابو نعیم- به نقل از ابو قرصافه، صحابى پیامبر خدا -: اسلام آوردن من، این گونه بود که من یتیم بودم و مادرم و خاله‌ام مرا سرپرستى مى‌کردند و گرایش من به خاله‌ام بیشتر بود. چندتایى میش داشتم که آنها را مى‌چرانیدم. خاله‌ام مُدام به من مى‌گفت: فرزندم! از کنار این مرد (یعنى پیامبر صلى الله علیه و آله) رد نشوى، که تو را فریب مى‌دهد و گم‌راه مى‌کند. امّا من بیرون مى‌آمدم و به چراگاه مى‌رفتم و برّه‌هایم را رها مى‌کردم و خود نزد پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌رفتم و مدّت‌ها نزد پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌نشستم و به سخنان ایشان گوش مى‌دادم و شبانگاه، گوسفندانم را با شکم خالى و پستان‌هاى خشکیده برمى‌گرداندم.

خاله‌ام به من گفت: چرا گوسفندانت شیرى در پستان ندارند؟

گفتم: نمى‌دانم.

روز دوم نیز نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفتم. ایشان همانند روز اوّل رفتار کرد؛ امّا این بار شنیدم که مى‌فرماید: «اى مردم! هجرت کنید و به اسلام چنگ زنید؛ زیرا تا زمانى که جهاد هست، هجرت قطع نمى‌شود».

من باز، همانند روز نخست، با گوسفندانم باز گشتم.

روز سوم نیز نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفتم و به سخنان ایشان گوش دادم تا آن که اسلام آوردم و با ایشان بیعت کردم و دست دادم، و از قضیّه خاله‌ام و گوسفندانم به ایشان شکایت نمودم.

پیامبر خدا به من فرمود: «گوسفندان را نزد من بیاور».

من، آنها را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله بردم. ایشان به پشت و پستان‌هاى آنها دست کشید و برایشان دعاى برکت کرد و در حال، فربه و پُرشیر شدند.

چون گوسفندان را نزد خاله‌ام بردم، گفت: پسرم! این گونه بچران.

گفتم: خاله! امروز هم در همان جایى چرانیدم که هر روز مى‌چراندم؛ امّا داستانم را به تو مى‌گویم.

و ماجراى خود و داستان رفتنم به نزد پیامبر خدا را برایش گفتم و از رفتار و سخنان ایشان برایش تعریف کردم.

16 / 8

أبو مَریَمَ الغَسّانِیُّ(62)

8190 . المعجم الکبیر عن أبی مریم الغسّانی: غَزَوتُ مَعَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَدَفَعَ إلَیَّ اللِّواءَ، ورَمَیتُ بَینَ یَدَیهِ بِالجَندَلِ(63)، فَأَعجَبَهُ ذلِکَ ودَعا لی.(64)

16 / 9

الأَحنَفُ بنُ قَیسٍ(65)

8191 . مسند ابن حنبل عن الأحنف: بَینَما أطوفُ بِالبَیتِ إذ لَقِیَنی رَجُلٌ مِن بَنی سُلَیمٍ فَقالَ: ألا اُبَشِّرُکَ؟ قالَ: قُلتُ: بَلى. قالَ: أتَذکُرُ إذ بَعَثَنی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله إلى قَومِکَ بَنی سَعدٍ أدعوهُم إلَى الإِسلامِ- قالَ:- فَقُلتَ أنتَ: وَاللهِ ما قالَ إلّا خَیرا، ولا أسمَعُ إلّا حُسنا؟ فَإِنّی رَجَعتُ فَأَخبَرتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله بِمَقالَتِکَ، قالَ: «اللهُمَّ اغفِر لِلأَحنَفِ». قالَ:

فَما أنَا بِشَیءٍ أرجى مِنّی لَها.(66)

16 / 8

ابو مریم غَسّانى(67)

8190 . المعجم الکبیر به نقل از ابو مریم غسّانى : همراه پیامبر خدا به جنگ رفتم و ایشان پرچم را به من داد و من پیشاپیش ایشان [به طرف دشمن] سنگ پرتاب مى‌کردم. ایشان از این کار من خوشش آمد و برایم دعا کرد.

16 / 9

احنف بن قیس(68)

8191 . مسند ابن حنبل به نقل از اَحنَف : مشغول طواف کعبه بودم که مردى از بنى سُلَیم به من برخورد و گفت: آیا بشارتت ندهم؟

گفتم: چرا.

گفت: یادت مى‌آید زمانى که پیامبر خدا مرا به نزد قومت بنى سعد فرستاد تا آنها را به اسلام دعوت کنم، تو گفتى: به خدا سوگند که او جز نیک نگفت و من جز نیکویى نمى‌شنوم؟ من باز گشتم و سخن تو را به اطّلاع پیامبر صلى الله علیه و آله رسانیدم. ایشان فرمود: «بار خدایا! احنف را بیامرز».

من به چیزى [از اعمالم] امیدوارتر از این [سخن و دعاى پیامبر] نیستم.

16 / 10

أسماءُ بِنتُ عُمَیسٍ(69)

8192 . المعجم الکبیر عن ابن عبّاس فی خَبرِ زِفافِ فاطِمَةَ علیهاالسلام : . . . وتَخَلَّفَت أسماءُ بِنتُ عُمَیسٍ [فی مَنزِلِ عَلِیٍّ علیه السلام] فَقالَ لَهَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: عَلى رِسلِکِ، مَن أنتِ؟

قالَت: أنَا الَّتی أحرُسُ ابنَتَکَ؛ إنَّ الفَتاةَ لَیلَةَ تُبنى بِها لابُدَّ لَها مِنِ امرَأَةٍ تَکونُ قَریبَةً مِنها، إن عَرَضَت لَها حاجَةً أو أرادَت شَیئا أفضَت بِذلِکَ إلَیها.

قالَ: فَإِنّی أسأَلُ إلهی أن یَحرُسَکِ مِن بَینِ یَدَیکِ، ومِن خَلفِکِ، وعَن یَمینِکِ وعَن شِمالِکِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ.(70)

16 / 11

اُمُّ سُلَیمٍ(71)

8193 . الطبقات الکبرى عن أنس: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله دَخَلَ عَلى اُمِّ سُلَیمٍ. . . ثُمَّ قامَ فی ناحِیَةِ البَیتِ فَصَلّى صَلاةً غَیرَ مَکتوبَةٍ، فَدَعا لِاُمِّ سُلَیمٍ ولِأَهلِ بَیتِها.(72)

16 / 10

اسماء بنت عُمَیس(73)

8192 . المعجم الکبیر به نقل از ابن عبّاس، در خبر زفاف فاطمه علیهاالسلام : . . . اسماء بنت عُمَیس [در خانه على علیه السلام]ماند. پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «ببینم، تو چه کاره‌اى؟».

اسماء گفت: من کسى هستم که از دختر شما نگهدارى مى‌کنم. دختر در شب زفافش باید زنى نزدیکش باشد تا اگر کارى داشت یا چیزى خواست، به او بگوید.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «پس من هم از خدایم درخواست مى‌کنم که تو را از پیشِ رو و از پشت سر و از راست و از چپت، از شیطانِ رانده شده، حفظ کند».

16 / 11

اُمّ سُلَیم(74)

8193 . الطبقات الکبرى به نقل از انس : پیامبر صلى الله علیه و آله بر اُمّ سُلَیم وارد شد. . . سپس در گوشه اتاق ایستاد و نمازى مستحبّى خواند و براى اُمّ سُلَیم و خانواده‌اش دعا کرد.

8194 . الاستیعاب عن اُمّ سلیم: لَقَد دَعا لی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله حَتّى ما اُریدُ زِیادَةً.(75)

8195 . الطبقات الکبرى عن عبایة بن رفاعة: کانَت اُمُّ أنَسٍ تَحتَ أبی طَلحَةَ فَوَلَدَت مِنهُ غُلاما ومَرِضَ، فَانطَلَقَ أبو طَلحَةَ إلى رَسولِ اللهِ، فَماتَ الغُلامُ فَسَجَّتهُ اُمُّهُ، فَلَمّا جاءَ أبو طَلحَةَ قالَ لَها: ما فَعَلَ ابنی؟ قالَت: صالِحٌ، فَأَتَتهُ بِتُحفَتِهَا الَّتی کانَت تُتحِفُهُ فَأَصابَ مِنها، ثُمَّ طَلَبَت مِنهُ ما تَطلُبُ المَرأَةُ مِن زَوجِها فَأَصابَ مِنها.

ثُمَّ قالَت: ما رَأَیتَ ما صَنَعَ ناسٌ مِن جیرَتِنا، کانَت عِندَهُم عارِیَةٌ فَطَلَبوها فَأَبَوا أن یَرُدّوها، فَقالَ: بِئسَ ما صَنَعوا!

فَقالَت: هذا أنتَ، کانَ ابنُکَ عارِیَةً مِنَ اللهِ، وإنَّ اللهَ قَد قَبَضَهُ إلَیهِ.

فَقالَ لَها: وَاللهِ لا تَغلِبینِی اللَّیلَةَ عَلَى الصَّبرِ، فَغَدا عَلى رَسولِ اللهِ فَأَخبَرَهُ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ بارِک لَهُما فی لَیلَتِهِما. قالَ: فَوَلَدَت لَهُ غُلاما.

قالَ عَبایَةُ: فَلَقَد رَأَیتُ لِذلِکَ الغُلامِ سَبعَةَ بَنینَ کُلُّهُم قَد خَتَمَ القُرآنَ.(76)

16 / 12

اُمُّ عُمارَةَ(77)

8196 . الطبقات الکبرى عن عبد الله بن زید بن عاصم: شَهِدتُ اُحُدا مَعَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَلَمّا تَفَرَّقَ النّاسُ عَنهُ دَنَوتُ مِنهُ أنَا واُمّی نَذُبُّ عَنهُ.

فَقالَ: ابنُ اُمِّ عُمارَةَ؟ قُلتُ: نَعَم. قالَ: اِرمِ، فَرَمَیتُ بَینَ یَدَیهِ رَجُلاً مِنَ المُشرِکینَ بِحَجَرٍ وهُوَ عَلى فَرَسٍ، فَأَصَبتُ عَینَ الفَرَسِ فَاضطَرَبَ الفَرَسُ حَتّى وَقَعَ هُوَ وصاحِبُهُ، وجَعَلتُ أعلوهُ بِالحِجارَةِ حَتّى نَضَدتُ عَلَیهِ مِنها وِقرا(78)، وَالنَّبِیُّ صلى الله علیه و آله یَنظُرُ یَتَبَسَّمُ، ونَظَرَ جُرحَ اُمّی عَلى عاتِقِها، فَقالَ:

اُمَّکَ اُمَّکَ! اِعصِب جُرحَها، بارَکَ اللهُ عَلَیکُم مِن أهلِ بَیتٍ، مَقامُ اُمِّکَ خَیرٌ مِن مَقامِ فُلانٍ وفُلانٍ، رَحِمَکُمُ اللهُ أهلَ البَیتِ، ومَقامُ رَبیبِکَ یَعنی زَوجَ اُمِّهِ خَیرٌ مِن مَقامِ فُلانٍ وفُلانٍ، رَحِمَکُمُ اللهُ أهلَ البَیتِ. قالَت: اُدعُ اللهَ أن نُرافِقَکَ فِی الجَنَّةِ.

فَقالَ: اللهُمَّ اجعَلهُم رُفَقائی فِی الجَنَّةِ. فَقالَت: ما اُبالی ما أصابَنی مِنَ الدُّنیا.(79)

8194 . الاستیعاب به نقل از اُمّ سُلَیم -: پیامبر خدا براى من دعا کرد و بیش از آن نمى‌خواهم.

8195 . الطبقات الکبرى به نقل از عبایة بن رفاعه -: اُمّ اَنَس، همسر ابو طلحه بود و از او پسرى به دنیا آورد. آن پسر بیمار شد. ابو طلحه نزد پیامبر خدا رفت. [در این فاصله]کودک از دنیا رفت و مادرش او را کفن کرد.

چون ابو طلحه آمد، به همسرش گفت: پسرم چگونه است؟

اُمّ اَنَس گفت: خوب است.

آن گاه براى ابو طلحه پیشکش و وسایل عیش و خوشى را آورد و وى از آنها بهره گرفت. آن گاه از ابو طلحه درخواست کامگیرى کرد و شوهرش از او کام گرفت. سپس به ابو طلحه گفت: چه مى‌گویى درباره کسانى از همسایگان ما که امانتى نزد آنها بود و صاحبانش آن را مطالبه کردند و آنها حاضر نشدند برگردانند؟

ابو طلحه گفت: بد کارى کردند!

اُمّ اَنَس گفت: اینک، فرزند تو نیز عاریتى از جانب خداوند بود و خدا او را گرفت.

ابو طلحه به او گفت: [تو را] به خدا سوگند، امشب را صبر از کَفم مَرُباى.

صبح نزد پیامبر خدا رفت و ماجرا را به ایشان گفت. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! این دو را در شبانگاهشان برکت ده».

پس اُمّ اَنَس براى ابو طلحه پسرى به دنیا آورد. از آن پسر، هفت پسر به دنیا آمد که همگى حافظ قرآن بودند.

16 / 12

اُمّ عُمّاره(80)

8196 . الطبقات الکبرى به نقل از عبد الله بن زید بن عاصم -: در اُحُد با پیامبر خدا بودم و چون مردم (مسلمانان) از گِرد پیامبر صلى الله علیه و آله پراکنده شدند، من و مادرم خود را به ایشان رسانیدیم و از ایشان دفاع مى‌کردیم.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «پسر اُمّ عُماره‌اى؟».

گفتم: آرى.

فرمود: «پرتاب کن».

من به طرف مردى از مشرکان که در برابر پیامبر صلى الله علیه و آله بر اسب سوار بود، سنگى پرتاب کردم که به چشم اسب خورد و اسب به خود پیچید و با سوارش، هر دو، به زمین افتادند. من او را سنگباران کردم، به طورى که سنگ‌هاى بسیارى بر او بارید. پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه مى‌کرد و لبخند مى‌زد.

پیامبر صلى الله علیه و آله چشمش به زخمى که بر شانه مادرم بود، افتاد. فرمود: «مادرت، مادرت را دریاب! زخمش را ببند. خدا به شما خانواده، برکت دهد! مقام مادر تو، از مقام فلان و بهمان، بهتر است. خدا شما خانواده را رحمت کند! مقام پدرخوانده‌ات، از مقام فلان و بهمان، بهتر است. خدا شما خانواده را رحمت کند!».

مادرم [به ایشان] گفت: دعا کن خدا ما را در بهشت، همراه تو قرار دهد.

پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! آنان را همراهان من در بهشت قرار ده».

مادرم گفت: اکنون مرا باکى نیست که از دنیا به من چه رسد.

16 / 13

اُمُّ قَیسٍ اُختُ عُکاشَةَ بنِ مِحصَنٍ(81)

8197 . سنن النسائی عن أبی الحسن مولى اُم قیس بنت محصن عن اُمّ قیس: تُوُفِّیَ ابنی فَجَزِعتُ عَلَیهِ، فَقُلتُ لِلَّذی یَغسِلُهُ: لا تَغسِلِ ابنی بِالماءِ البارِدِ فَتَقتُلَهُ. فَانطَلَقَ عُکاشَةُ بنُ مِحصَنٍ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَأَخبَرَهُ بِقَولِها، فَتَبَسَّمَ، ثُمَّ قالَ: «ما قالَت؟ طالَ عُمُرُها» . فَلا نَعلَمُ امرَأَةً عُمِّرَت ما عُمِّرَت.(82)

16 / 13

اُمّ قیس(83)

8197 . سنن النسائى به نقل از ابو الحسن، وابسته اُمّ قیس : اُمّ قیس گفت: فرزندم از دنیا رفت و من برایش بى‌تابى مى‌کردم و به کسى که غسلش مى‌داد، گفتم: پسرم را با آب سرد، غسل مده که او را مى‌کُشى!

عُکاشة بن مِحصَن نزد پیامبر خدا رفت و این سخن او را براى ایشان باز گفت. پیامبر صلى الله علیه و آله تبسّمى کرد و فرمود: «چه گفت؟ عمرش دراز باد!» .

و [از دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله] ما زنى را سراغ نداریم که به اندازه اُمّ قیس، عمر کرده باشد.

16 / 14

اُمُّ مَعبَدٍ(84)

8198 . الثقات فی ذِکرِ هِجرَةِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله -: ثُمَّ ساروا إلى خَیمَتَی اُمِّ مَعبَدٍ الخُزاعِیَّةِ، وکانَتِ امرَأَةً بَرزَةً(85) جَلدَةً تَحتَبی وتَجلِسُ بِفِناءِ الخَیمَةِ، ثُمَّ تُسقی وتُطعِمُ، فَیُناوِلونَها تَمرا ویَشتَرونَ(86)، فَلَم یُصیبوا عِندَها شَیئا مِن ذلِکَ، فَإِذَا القَومُ مُرمِلونَ(87) مُسنِتونَ.(88)

فَنَظَرَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله إلى شاةٍ فی کِسرِ خَیمَتِها، فَقالَ: ما هذِهِ الشّاةُ یا اُمَّ مَعبَدٍ؟

قالَت: خَلَّفَهَا الجَهدُ عَنِ الغَنَمِ، فَقالَ: هَل بِها مِن لَبَنٍ؟ قالَت: هِیَ أجهَدُ مِن ذلِکَ.

قالَ أتَأذَنینَ لی أن أحلِبَها؟ قالَت: نَعَم بِأَبی واُمّی، إن رَأَیتَ بِها حَلبا فَاحلِبها.

فَدَعا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله بِالشّاةِ فَمَسَحَ ضَرعَها وذَکَرَ اسمَ اللهِ عَلَیهِ، وقالَ: اللهُمَّ بارِک لَها فی شاتِها. فَتَفاجَّت(89) ودَرَّت وَاجتَرَّت(90)، فَدَعا بِإِناءٍ لَها یُربِضُ(91) الرَّهطَ، فَحَلَبَ

فیهِ ثَجّا(92) حَتّى عَلاهُ البَهاءُ(93)، فَسَقاها فَشَرِبَت حَتّى رَوِیَت، وسَقى أصحابَهُ فَشَرِبوا حَتّى رَووا، وشَرِبَ صلى الله علیه و آله آخِرَهُم، وقالَ: ساقِی القَومِ آخِرُهُم شُربا، فَشَرِبوا جَمیعا عَلَلاً بَعدَ نَهَلٍ(94) حَتّى أراضوا(95) ثُمَّ حَلَبَ فیهِ ثانِیَةً.(96)

16 / 14

اُمّ مَعبد(97)

8198 . الثقات در یادکرد از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله -: سپس به سوى خیمه‌هاى اُمّ مَعبد(98) خُزاعى رفتند. اُمّ معبد، بانویى میان‌سال(99) بود که رو نمى‌گرفت و چابک بود. لباسش را روى پاهایش مى‌انداخت و جلوى خیمه مى‌نشست و آب و غذا مى‌داد. به او خرما مى‌دادند و چیزى مى‌خریدند؛(100) ولى [این بار] چیزى از اینها را نزد او نیافتند؛ چرا که مردم آذوقه‌شان تمام شده بود و قحطى‌زده بودند. چشم پیامبر خدا به میشى افتاد که در گوشه خیمه بود. فرمود: «این میش چیست، اى اُمّ معبد؟».

اُمّ معبد گفت: از شدّت لاغرى، با گوسفندان نرفته است.

فرمود: «شیرى هم دارد؟».

گفت: لاغرتر از آن است که چیزى داشته باشد.

فرمود: «اجازه مى‌دهى آن را بدوشم؟».

اُمّ معبد گفت: آرى، پدر و مادرم فدایت! اگر شیرى در آن دیدى، بدوشش.

پیامبر خدا فرمود که آن را بیاورند و دستى به پستانش کشید و نام خدا را بر آن برد و گفت: «بار خدایا! به میش اُمّ معبد برکت عطا فرما».

به ناگاه، میان دو پاى گوسفند از هم گشاد و پستان‌هایش پُرشیر شد و شروع به نشخوار کردن نمود.

پیامبر صلى الله علیه و آله از اُمّ معبد، ظرفى که همگى را کاملاً سیر کند، طلبید و در آن، چندان شیر دوشید که کف‌هاى آن [در ظرف بالا آمد و] درخشیدن گرفت. پس، به اُمّ معبد نوشانید و او چندان شیر نوشید که سیر شد. همچنین به یارانش داد و آنها نیز سیر نوشیدند، و آخر از همه خودش نوشید و فرمود: «ساقى گروه، آخرین نوشنده است».

یک نوبت دیگر نیز همگى سیر نوشیدند و پیامبر صلى الله علیه و آله براى بار دوم، گوسفند را دوشید.

16 / 15

أنَسُ بنُ مالِکٍ(101)

8199 . صحیح البخاری عن أنس: قالَت اُمّی: یا رَسولَ اللهِ، خادِمُکَ أنَسٌ ادعُ اللهَ لَهُ.

قالَ: اللهُمَّ أکثِر مالَهُ ووَلَدَهُ، وبارِک لَهُ فیما أعطَیتَهُ.(102)

16 / 16

التَّلِبُ بنُ ثعلبة(103)

8200 . المعجم الکبیر عن ملقام بن التلب: إنَّ التَّلِبَ حَدَّثَهُ أنَّهُ أتَى النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله، فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ استَغفِر لی. فَقالَ: إذا اُذِنَ لَکَ أو حَتّى یُؤذَنَ لَکَ.

قالَ: فَغَبَرَ(104) ما شاءَ اللهُ، ثُمَّ دَعاهُ فَمَسَحَ یَدَهُ عَلى وَجهِهِ، وقالَ: «اللهُمَّ اغفِر لِلتَّلِبِ وَارحَمهُ» ثَلاثا.(105)

16 / 15

اَنَس بن مالک(106)

8199 . صحیح البخارى به نقل از اَنَس : مادرم گفت: اى پیامبر خدا! براى خدمتکارت اَنَس، دعا کن.

ایشان گفت: «بار خدایا! مال و فرزندان او را بسیار گردان و در آنچه به او مى‌دهى، برکت قرار ده».

16 / 16

تَلِب بن ثعلبه(107)

8200 . المعجم الکبیر به نقل از ملقام بن تَلِب -: تَلِب [برایم] گفت که نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفت و گفت: اى پیامبر خدا! برایم طلب آمرزش کن.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هر گاه برایت اجازه داده شد ) / تا وقتى که برایت اجازه داده شود)».

مدّتى گذشت. پیامبر صلى الله علیه و آله او را فرا خواند و دستى به صورتش کشید و سه بار گفت: «بار خدایا! تَلِب را بیامرز و رحمتش کن».

16 / 17

جَریرُ بنُ عَبدِ اللهِ(108)

8201 . المعجم الکبیر عن جریر: کُنتُ لا أثبُتُ عَلَى الخَیلِ، فَذَکَرتُ ذلِکَ لِرَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَضَرَبَ یَدَهُ عَلى صَدری حَتّى رَأَیتُ أثَرَ یَدِهِ فی صَدری، فَقالَ: اللهُمَّ ثَبِّتهُ وَاجعَلهُ هادِیا مَهدِیّا. فَما سَقَطتُ عَن فَرَسٍ بَعدُ.(109)

16 / 18

جُعَیلُ بنُ زِیادٍ(110)

8202 . المعجم الکبیر عن جعیل الأشجعی: غَزَوتُ مَعَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فی بَعضِ غَزَواتِهِ وأنَا عَلى فَرَسٍ لی عَجفاءَ(111) ضَعیفَةٍ، فَکُنتُ فی آخِرِ النّاسِ فَلَحِقَنی فَقالَ: سِر یا صاحِبَ الفَرَسِ، فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ عَجفاءُ ضَعیفَةٌ! فَرَفَعَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله مِخفَقَةً کانَت مَعَهُ فَضَرَبَها بِها، وقالَ: اللهُمَّ بارِک لَهُ فیها.

قالَ: فَلَقَد رَأَیتُنی اُمسِکُ رَأسَها أن تَقَدَّمَ النّاسَ. قالَ: ولَقَد بِعتُ مِن بَطنِها بِاثنَی عَشَرَ ألفا.(112)

16 / 17

جریر بن عبد الله(113)

8201 . المعجم الکبیر به نقل از جریر : من بر اسب قرار نمى‌گرفتم. این موضوع را به پیامبر خدا گفتم. ایشان دستش را به سینه‌ام زد چنان که جاى آن را در سینه‌ام دیدم و گفت: «بار خدایا! او را استوار بدار و هدایتگر و هدایت‌شده قرارش ده».

از آن پس، هیچ گاه از اسبى نیفتادم.

16 / 18

جُعَیل بن زیاد(114)

8202 . المعجم الکبیر به نقل از جُعَیل اشجعى : با پیامبر خدا در یکى از غزواتش شرکت کردم. من بر مادیانى نزار و ناتوان سوار بودم و در آخر لشکر حرکت مى‌کردم. پیامبر صلى الله علیه و آله خودش را به من رساند و فرمود: «حرکت کن، اى سوار!».

گفتم: اى پیامبر خدا! نزار و ناتوان است.

پیامبر خدا با تازیانه‌اى که در دست داشت، بر آن زد و گفت: «بار خدایا! در آن به صاحبش برکت بده».

پس، در دَم، مادیان تاخت برداشت و از دیگران پیش افتاد. نیز من از شکم آن، [کرّه‌هایى]به دوازده هزار فروختم.

16 / 19 حارِثَةُ بنُ مالِکٍ(115)

8203 . الإمام الصادق علیه السلام: اِستَقبَلَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله حارِثَةَ بنَ مالِکِ بنِ النُّعمانِ الأَنصارِیَّ، فَقالَ لَهُ:

کَیفَ أنتَ یا حارِثَةَ بنَ مالِکٍ؟ فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ مُؤمِنٌ حَقّا.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: لِکُلِّ شَیءٍ حَقیقَةٌ فَما حَقیقَةُ قَولِکَ؟

فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ عَزَفَت نَفسی عَنِ الدُّنیا، فَأَسهَرتُ لَیلی وأظمَأتُ هَواجِری، وکَأَنّی أنظُرُ إلى عَرشِ رَبّی وقَد وُضِعَ لِلحِسابِ، وکَأَنّی أنظُرُ إلى أهلِ الجَنَّةِ یَتَزاوَرونَ فِی الجَنَّةِ، وکَأَنّی أسمَعُ عُواءَ أهلِ النّارِ فِی النّارِ.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: عَبدٌ نَوَّرَ اللهُ قَلبَهُ، أبصَرتَ فَاثبُت.

فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، ادعُ اللهَ لی أن یَرزُقَنِی الشَّهادَةَ مَعَکَ.

فَقالَ: اللهُمَّ ارزُق حارِثَةَ الشَّهادَةَ.

فَلَم یَلبَث إلّا أیّاما حَتّى بَعَثَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله سَرِیَّةً فَبَعَثَهُ فیها، فَقاتَلَ فَقَتَلَ تِسعَةً أو ثَمانِیَةً، ثُمَّ قُتِلَ.(116)

16 / 19

حارثة بن مالک(117)

8203 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا به حارثة بن مالک بن نعمان انصارى بر خورد. به او فرمود: «چگونه‌اى، اى حارثة بن مالک؟».

گفت: اى پیامبر خدا! مؤمنِ حقیقى‌ام.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: «براى هر چیزى حقیقتى است. حقیقت این گفته تو چیست؟».

گفت: اى پیامبر خدا! از دنیا روى‌گردانم، شب‌هایم را تا صبح به عبادت مى‌گذرانم و روزهاى گرم را [با روزه گرفتن] تشنگى مى‌کشم، و گویى هم اکنون تخت پروردگارم را مى‌بینم که براى حسابرسى نهاده شده است و گویى بهشتیان را مى‌بینم که در بهشت، یکدیگر را ملاقات مى‌کنند و گویى نعره دوزخیان را در آتش مى‌شنوم.

پیامبر خدا فرمود: «بنده‌اى است که خداوند، دلش را نورانى کرده است! بینش یافته‌اى. پس پایدار باش».

گفت: اى پیامبر خدا! دعا کن که خداوند، شهادت در رکاب تو را روزى‌ام کند.

گفت فرمود: «بار خدایا! شهادت را روزىِ حارثه فرما».

پس، چند روزى نگذشت که پیامبر خدا لشکرى اعزام کرد و حارثه را همراه آن فرستاد. حارثه جنگید و نُه یا هشت نفر را کُشت و سپس خود کشته شد.

16 / 20

حُذَیفَةُ بنُ الیَمانِ(118)

8204 . تاریخ دمشق عن حذیفة: أتَیتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله وهُوَ یُصَلّی بَینَ المَغرِبِ وَالعِشاءِ، فَلَم یَزَل یُصَلّی حَتّى صَلَّى العِشاءَ، فَلَمَّا انصَرَفَ تَبِعتُهُ.

فَقالَ: مَن هذا؟ قُلتُ: حُذَیفَةُ. قالَ: اللهُمَّ اغفِر لِحُذَیفَةَ ولِاُمِّهِ.(119)

16 / 21

حَسّانُ بنُ شَدّادٍ(120)

8205 . اُسد الغابة عن نهشل بن حسّان بن شدّاد عن أبیه: وَفَدَت اُمّی عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَقالَت: یا رَسولَ اللهِ، إنّی وَفَدتُ إلَیکَ لِتَدعُوَ لِبُنَیَّ هذا أن یَجعَلَ اللهُ فیهِ البَرَکَةَ، وأن یَجعَلَهُ کَبیرا طَیِّبا مُبارَکا.

فَمَسَحَ وَجهَهُ، وقالَ: اللهُمَّ بارِک لَهُما فیهِ، وَاجعَلهُ کَبیرا طَیِّبا.(121)

16 / 20

حُذَیفة بن یَمان(122)

8204 . تاریخ دمشق به نقل از حذیفه -: خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدم و ایشان مشغول نماز خواندن بین مغرب و عشا بود و پیوسته نماز مى‌خواند تا آن که نماز عشا را نیز گزارد. چون نمازش را تمام کرد و به راه افتاد، من در پى او رفتم. فرمود: «تو کیستى؟».

گفتم: حذیفه.

گفت: «خدایا! حذیفه و مادرش را بیامرز».

16 / 21

حَسّان بن شدّاد(123)

8205 . اُسد الغابة به نقل از نهشل بن حسّان بن شدّاد، از پدرش : مادرم نزد پیامبر خدا رفت و گفت: اى پیامبر خدا! من نزد شما آمده‌ام تا براى این پسرم دعا کنى که خداوند در او برکت نهد و وى را به بزرگى رساند و پاک و با برکت قرارش دهد.

پیامبر صلى الله علیه و آله دستى به صورتش کشید و گفت: «بار خدایا! او را براى پدر و مادرش با برکت کن و او را به بزرگى رسان و انسانى پاک قرارش ده».

16 / 22

حُصَینُ بنُ أوسٍ(124)

8206 . السنن الکبرى للنسائی عن زیاد بن الحصین عن أبیه: أنَّهُ قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله بِالمَدینَةِ.

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اُدنُ مِنّی فَدَنا مِنهُ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلى ذُؤابَتِهِ، ثُمَّ أجرى یَدَهُ وسَمَّتَ عَلَیهِ ودَعا لَهُ.(125)

8207 . المعجم الکبیر عن حصین بن أوس: أتَینَا المَدینَةَ وَالنَّبِیُّ صلى الله علیه و آله بِها، ومَعی إبِلٌ لی، فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، مُر أهلَ الغائِطِ(126) أن یُحسِنوا مُخالَطَتی وأن یُعینونی.

قالَ: فَقاموا مَعی، فَلَمّا بِعتُ إبِلی أتَیتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله، فَقالَ لی: «اُدنُه» ، فَمَسَحَ یَدَهُ عَلى ناصِیَتی، ودَعا لی ثَلاثَ مَرّاتٍ.(127)

16 / 23

حُلَیسُ بنُ زَیدٍ

8208 . اُسد الغابة فی ذِکرِ حُلَیسِ بنِ زَیدٍ -: إنَّهُ وَفَدَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، بَعدَ وِفادَةِ أخیهِ الحارِثِ بنِ زَیدِ بنِ صَفوانَ، فَمَسَحَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله وَجهَ الحُلَیسِ ودَعا لَهُ بِالبَرَکَةِ.(128)

16 / 22

حُصَین بن اَوس(129)

8206 . السنن الکبرى، نَسایى به نقل از زیاد بن حُصَین، درباره پدرش : وى (پدرم) در مدینه نزد پیامبر صلى الله علیه و آله رفت. پیامبر خدا به او فرمود: «نزدیک من بیا» .

او نزدیک ایشان شد. پیامبر صلى الله علیه و آله دست بر گیسوان وى کشید و نام خدا را گفت و برایش دعا کرد.

8207 . المعجم الکبیر به نقل از حُصَین بن اَوس : به مدینه، خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمدیم. من با خود، شترى داشتم. به ایشان گفتم: اى پیامبر خدا! به اهل غائط(130) دستور دهید که با من خوش‌رفتار باشند و کمکم کنند.

پس با همراهانم برخاستیم و چون شترم را فروختم، خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمدم. به من فرمود: «نزدیک بیا» و دستش را بر پیشانى‌ام کشید و سه بار برایم دعا کرد.

16 / 23

حُلَیس بن زید

8208 . اُسد الغابة در یادکرد از حُلَیس بن زید : او پس از آن که برادرش حارث بن زید بن صفوان، خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسید، نزد ایشان آمد. پیامبر صلى الله علیه و آله دستى به صورت حُلَیس کشید و برایش دعاى برکت کرد.

16 / 24 حَنظَلَةُ بنُ حِذیَمٍ(131)

8209 . مسند ابن حنبل عن ذیّال بن عتبة بن حنظلة عن جدّه حنظلة بن حذیم(132) بن حنیفة: دَنا بی [جَدّی]إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقالَ: إنَّ لی بَنینَ ذَوی لِحىً ودونَ ذلِکَ، وإنَّ ذا أصغَرُهُم فَادعُ اللهَ لَهُ.

فَمَسَحَ رَأسَهُ وقالَ: بارَکَ اللهُ فیکَ- أو بورِکَ فیهِ -.

قالَ ذَیّالٌ: فَلَقَد رَأَیتُ حَنظَلَةَ یُؤتى بِالإِنسانِ الوارِمِ وَجهُهُ أوِ البَهیمَةِ الوارِمَةِ الضَّرعِ فَیَتفِلُ عَلى یَدَیهِ ویَقولُ: بِسمِ اللهِ، ویَضَعُ یَدَهُ عَلى رَأسِهِ ویَقولُ(133) عَلى مَوضِعِ کَفِّ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَیَمسَحُهُ عَلَیهِ، وقالَ ذَیّالٌ: فَیَذهَبُ الوَرَمُ.(134)

16 / 25

خالِدُ بنُ عَبدِ العُزّى(135)

8210 . الثقات: خالِدُ بنُ عَبدِ العُزَّى بنِ سَلامَةَ أبو خَنّاسٍ لَهُ صُحبَةٌ، أکَلَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله فی دارِهِ، وقالَ: اللهُمَّ بارِک لَهُ ولِابنِهِ خَنّاسٍ.(136)

16 / 24

حَنظلة بن حِذیَم(137)

8209 . مسند ابن حنبل به نقل از ذیّال بن عتبة بن حنظله جَدّم حنظلة بن حِذیَم بن حنیفه، مرا خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله برد و گفت: تعدادى پسر بزرگ و کوچک دارم و این، کوچک‌ترین آنهاست. برایش دعا کن.

پیامبر صلى الله علیه و آله بر سر حنظله دست کشید و فرمود: «خدا به تو برکت دهد!» یا فرمود: «مبارک باشد!».

از آن پس، شاهد بودم افرادى را که صورتشان ورم کرده بود یا حیوانى را که پستانش ورم داشت، نزد حنظله مى‌آوردند و او دست خود را با آب دهانش خیس مى‌کرد و مى‌گفت: به نام خدا.

آن گاه دستش را بر سر خود بر جایى که پیامبر خدا دست نهاده بود، مى‌گذاشت و سپس بر آن (صورت یا پستان ورم‌کرده) مى‌کشید و ورم از بین مى‌رفت.

16 / 25

خالد بن عبد العُزّى(138)

8210 . الثقات: ابو خَنّاس، خالد بن عبد العُزّى بن سلامه، صحابى پیامبر خدا بود. پیامبر صلى الله علیه و آله در خانه او غذا خورد و گفت: «بار خدایا! به او و فرزندش خنّاس، برکت ده».

16 / 26

السائِبُ بنُ یَزیدَ(139)

8211 . دلائل النبوّة للبیهقی عن عطاء مولى السائب: کانَ رَأسُ السّائِبِ أسوَدَ مِن هذَا المَکانِ، ووَصَفَ بِیَدِهِ أنَّهُ کانَ أسوَدَ الهامَةِ إلى مُقَدَّمِ رَأسِهِ؛ وکانَ سائِرُهُ مُؤَخَّرُهُ ولِحیَتُهُ وعارِضاهُ ‍-أبیَضَ.

فَقُلتُ: یا مَولایَ ما رَأَیتُ أحَدا أعجَبَ شَعرا مِنکَ!

قالَ: وما تَدری یا بُنَیَّ لِمَ ذلِکَ؟ إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله مَرَّ بی وأنَا مَعَ الصِّبیانِ فَقالَ: مَن أنتَ؟ قُلتُ: السّائِبُ بنُ یَزیدَ أخُو النَّمِرِ، فَمَسَحَ یَدَهُ عَلى رَأسی، وقالَ: «بارَکَ اللهُ فیکَ» ، فَهُوَ لا یَشیبُ أبَدا.(140)

8212 . صحیح البخاری عن السائب بن یزید: ذَهَبَت بی خالَتی إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقالَت: یا رَسولَ اللهِ، إنَّ ابنَ اُختی وَجِعٌ، فَمَسَحَ رَأسی ودَعا لی بِالبَرَکَةِ.(141)

16 / 26

سائب بن یزید(142)

8211 . دلائل النبوّة، بیهقى به نقل از عطاء، غلام سائب : [موى] سر سائب از این جا (فرق سر تا جلوى سر) سیاه بود و بقیّه‌اش (پَسِ سر و چانه و گونه‌هایش) سفید. گفتم: سَرورم! کسى را ندیده‌ام که موهایى چنین عجیب داشته باشد.

گفت: علّتش را مى‌دانى، فرزندم؟ با عدّه‌اى از کودکان بودم که پیامبر خدا بر من گذشت. فرمود: «تو کیستى؟».

گفتم: سائب بن یزید، برادر نَمِر.

پیامبر صلى الله علیه و آله دستش را بر سرم کشید و فرمود: «خدا برکتت دهد!» .

از این رو، این قسمتِ سرم هرگز سفید نمى‌شود.

8212 . صحیح البخارى به نقل از سائب بن یزید : خاله‌ام مرا نزد پیامبر صلى الله علیه و آله برد و گفت: اى پیامبر خدا! پسر خواهرم، درد دارد.

ایشان، دستى به سرم کشید و برایم دعاى برکت کرد.

16 / 27 سَلمانُ(143)

8213 . الإمام الباقر علیه السلام: إنَّ سَلمانَ الفارِسِیَّ کانَ لِناسٍ مِن بَنِی النَّضیرِ، فَکاتَبوهُ عَلى أن یَغرِسَ لَهُم کَذا وکَذا وَدِیَّةً(144) حَتّى یَبلُغَ عَشرَ سَعَفاتٍ.

فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: ضَع عِندَ کُلِّ نَقیرٍ(145) وَدِیَّةً، ثُمَّ غَدَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله فَوَضَعَها بِیَدِهِ ودَعا لَهُ فیها، فَکَأَنَّها کانَت عَلى ثَبَجِ البَحرِ(146)، فَأَعلَمَت(147) مِنها وَدِیَّةٌ، فَلَمّا أفاءَهَا اللهُ عَلَیهِ وهِیَ المَنبِتُ جَعَلَهَا اللهُ(148) صَدَقَةً، فَهِیَ صَدَقَةٌ بِالمَدینَةِ.(149)

16 / 28

سَوادَةُ بنُ قَیسٍ

8214 . الأمالی للصدوق عن ابن عبّاس فی حَدیثٍ طَویلٍ یَذکُرُ فیهِ وَفاةَ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، وما قالَهُ لِأَصحابِهِ فی مَرَضِهِ : قالَ صلى الله علیه و آله: إنَّ رَبّی عز و جل حَکَمَ وأقسَمَ أن لا یَجوزَهُ ظُلمُ ظالِمٍ، فَناشَدتُکُم بِاللهِ، أیُّ رَجُلٍ مِنکُم کانَت لَهُ قِبَلَ مُحَمَّدٍ مَظلِمَةٌ إلّا قامَ فَلیَقتَصَّ مِنهُ، فَالقِصاصُ فی دارِ الدُّنیا أحَبُّ إلَیَّ مِنَ القِصاصِ فی دارِ الآخِرَةِ عَلى رُؤوسِ المَلائِکَةِ وَالأَنبِیاءِ.

فَقامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن أقصَى القَومِ، یُقالُ لَهُ: سَوادَةُ بنُ قَیسٍ، فَقالَ لَهُ: فِداکَ أبی واُمّی یا رَسولَ اللهِ، إِنَّکَ لَمّا أقبَلتَ مِنَ الطّائِفِ، استَقبَلتُکَ وأنتَ عَلى ناقَتِکَ العَضباءِ وبِیَدِکَ القَضیبُ المَمشوقُ، فَرَفَعتَ القَضیبَ وأنتَ تُریدُ الرّاحِلَةَ فَأَصابَ بَطنی، فَلا أدری عَمدا أو خَطَأً، فَقالَ صلى الله علیه و آله: مَعاذَ اللهِ أن أکونَ تَعَمَّدتُ!

ثُمَّ قالَ: یا بِلالُ قُم إلى مَنزِلِ فاطِمَةَ فَائتِنی بِالقَضیبِ المَمشوقِ. فَخَرَجَ بِلالٌ وهُوَ یُنادی فی سِکَکِ المَدینَةِ: مَعاشِرَ النّاسِ! مَن ذَا الَّذی یُعطِی القِصاصَ مِن نَفسِهِ قَبلَ یَومِ القِیامَةِ؟ فَهذا مُحَمَّدٌ صلى الله علیه و آله یُعطِی القِصاصَ مِن نَفسِهِ قَبلَ یَومِ القِیامَةِ. . . .

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: أینَ الشَّیخُ؟ فَقالَ الشَّیخُ: ها أنَا ذا یا رَسولَ اللهِ، بِأَبی أنتَ واُمّی، فَقالَ: تَعالَ، فَاقتَصَّ مِنّی حَتّى تَرضى.

فَقالَ الشَّیخُ: فَاکشِف لی عَن بَطنِکَ یا رَسولَ اللهِ، فَکَشَفَ صلى الله علیه و آله عَن بَطنِهِ، فَقالَ الشَّیخُ: بِأَبی أنتَ واُمّی یا رَسولَ اللهِ! أتَأذَنُ لی أن أضَعَ فَمی عَلى بَطنِکَ؟ فَأَذِنَ لَهُ.

فَقالَ: أعوذُ بِمَوضِعِ القِصاصِ مِن بَطنِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله مِنَ النّارِ یَومَ النّارِ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: یا سَوادَةَ بنَ قَیسٍ، أتَعفو أم تَقتَصُّ؟ فَقالَ: بَل أعفو یا رَسولَ اللهِ.

فَقالَ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ اعفُ عَن سَوادَةَ بنِ قَیسٍ کَما عَفا عَن نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ.(150)

16 / 27

سَلمان(151)

8213 . امام باقر علیه السلام: سلمان فارسى، برده گروهى از بنى نضیر بود. با او قرار گذاشتند که فلان تعداد نهال خرما برایشان بکارد و وقتى هر یک داراى ده برگ شد، او را آزاد کنند.

پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «کنار هر گودالى یک نهال بگذار».

صبح روز بعد، پیامبر صلى الله علیه و آله با دست خود، آنها را کاشت و براى سلمان درباره نهال‌هاى خرما دعا کرد. تو گویى آن نهال‌ها در وسط دریا بودند. پس، یکى از آنها جوانه زد.

چون خداوند، آنها را که همان رویشگاه نخل‌ها باشد به غنیمت پیامبر صلى الله علیه و آله درآورد، آن را صدقه (وقف) قرار داد و اکنون، یکى از صدقات مدینه است.

16 / 28

سَوادة بن قَیس

8214 . الأمالى، صدوق به نقل از ابن عبّاس، در حدیثى طولانى در یادکرد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سخنانى که ایشان در بستر بیمارى‌اش به اصحاب خود فرمود : پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «پروردگارم عز و جل حکم کرده و سوگند یاد نموده است که از ستمِ ستمکارى نمى‌گذرد. پس شما را به خدا سوگند مى‌دهم که هر یک از شما که از جانب محمّد بر او ستمى رفته است، برخیزد و وى را قصاص کند؛ چرا که قصاص شدن در دار دنیا را دوست‌تر مى‌دارم تا قصاص شدن در دار آخرت و در برابر فرشتگان و پیامبران».

مردى به نام سوادة بن قیس، از انتهاى جمعیّت برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت باد، اى پیامبر خدا! زمانى که از طائف آمدى، من به استقبالتان آمدم و شما بر ناقه غضباى(152) خود سوار بودى و چوب‌دست ممشوق(153) در دستت بود. چوب‌دست را بالا بردى که به شتر بزنى که به شکم من خورد. نمى‌دانم عمدى بود یا به خطا.

فرمود: «پناه به خدا که عمدى زده باشم!».

سپس فرمود: «اى بلال! به خانه فاطمه برو و چوب‌دست ممشوق را برایم بیاور» .

بلال، بیرون رفت و در کوچه‌هاى مدینه بانگ مى‌زد: اى مردم! کیست که بخواهد پیش از روز قیامت، قصاص شود؟ اینک، محمّد، مى‌خواهد پیش از روز قیامت، قصاص شود. . . .

[پس از آن که چوب‌دست را آوردند] پیامبر خدا فرمود: «آن پیرمرد کجاست؟» .

پیرمرد گفت: من این جا هستم، اى پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت!

فرمود: «بیا و مرا قصاص کن تا راضى شوى».

پیرمرد گفت: شکمت را برهنه گردان، اى پیامبر خدا!

پیامبر صلى الله علیه و آله جامه‌اش را کنار زد. پیرمرد گفت: پدر و مادرم فدایت، اى پیامبر خدا! آیا اجازه مى‌دهى دهانم را بر شکم شما بگذارم؟

پیامبر صلى الله علیه و آله به او اجازه داد. [پیرمرد] گفت: از آتشِ روز آتش، به محلّ قصاص در شکم پیامبر خدا، پناه مى‌برم.

پیامبر خدا فرمود: «اى سوادة بن قیس! مى‌بخشى یا قصاص مى‌کنى؟».

گفت: مى‌بخشم، اى پیامبر خدا!

فرمود: «بار خدایا! از سوادة بن قیس درگذر، چنان که او از پیامبرت محمّد در گذشت».

16 / 29

عَبدُ اللهِ بنُ جَعفَرٍ(154)

8215 . المناقب لابن شهر آشوب: مَرَّ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله بِعَبدِ اللهِ بنِ جَعفَرٍ وهُوَ یَصنَعُ شَیئا مِن طینٍ مِن لُعَبِ الصِّبیانِ.

فَقالَ: ما تَصنَعُ بِهذا؟ قالَ: أبیعُهُ. قالَ: ما تَصنَعُ بِثَمَنِهِ؟ قالَ: أشتَری رُطَبا فَآکُلُهُ.

فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ بارِک لَهُ فی صَفقَةِ یَمینِهِ. فَکانَ یُقالُ: مَا اشتَرى شَیئا قَطُّ إلّا رَبِحَ فیهِ.(155)

16 / 30

عَبدُ اللهِ بنُ عَبّاسٍ(156)

8216 . سنن الترمذی عن ابن عبّاس: دَعا لی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أن یُؤتِیَنِی الحِکمَةَ مَرَّتَینِ.(157)

16 / 29

عبد الله بن جعفر(158)

8215 . المناقب، ابن شهرآشوب: پیامبر صلى الله علیه و آله بر عبد الله بن جعفر گذشت که مشغول ساختن وسایل بازى کودکان از گِل بود. فرمود: «با اینها چه مى‌کنى؟».

گفت: آنها را مى‌فروشم.

فرمود: «با پولشان چه مى‌کنى؟».

گفت: خرمایى مى‌خرم و مى‌خورم.

پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! به او در کسب و کارش برکت ده» .

گفته مى‌شد: از آن پس، او هرگز چیزى نخرید، مگر آن که در آن سود کرد.

16 / 30

عبد الله بن عبّاس(159)

8216 . سنن الترمذى به نقل از ابن عبّاس : پیامبر خدا برایم دو بار دعا کرد که به من حکمت داده شود.

8217 . الإصابة عن ابن عمر: دَعَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله لِابنِ عَبّاسٍ، فَقالَ: اللهُمَّ بارِک فیهِ وَانشُر مِنهُ.(160)

8218 . المعجم الأوسط عن ابن عبّاس: أجلَسَنی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فی حِجرِهِ فَمَسَحَ رَأسی، وقالَ: اللهُمَّ عَلِّمهُ الحِکمَةَ.(161)

16 / 31

عَبدُ اللهِ بنُ مَسعودٍ(162)

8219 . المعجم الکبیر عن عبد الله بن مسعود: مَرَّ بِیَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله وأنَا فی غَنَمٍ لِعُقبَةَ، فَمَسَحَ رَأسی وقالَ: یَرحَمُکَ اللهُ، إنَّکَ غُلَیمٌ مُعَلَّمٌ.(163)

8220 . مسند ابن حنبل عن ابن مسعود: کُنتُ أرعى غَنَما لِعُقبَةَ بنِ أبی مُعَیطٍ، فَمَرَّ بی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله وأبو بَکرٍ، فَقالَ: . . . .

فَهَل مِن شاةٍ لَم یَنزُ عَلَیهَا الفَحلُ؟ فَأَتَیتُهُ بِشاةٍ، فَمَسَحَ ضَرعَها فَنَزَلَ لَبَنٌ فَحَلَبَهُ فی إناءٍ، فَشَرِبَ وسَقى أبا بَکرٍ، ثُمَّ قالَ لِلضَّرعِ: اِقلِص، فَقَلَصَ.

قالَ: ثُمَّ أتَیتُهُ بَعدَ هذا فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، عَلِّمنی مِن هذَا القَولِ.

قالَ: فَمَسَحَ رَأسی وقالَ: یَرحَمُکَ اللهُ، فَإِنَّکَ عُلَیِّمٌ مُعَلَّمٌ.(164)

8217 . الإصابة- به نقل از ابن عمر : پیامبر صلى الله علیه و آله براى ابن عبّاس دعا کرد و گفت: «بار خدایا! در او برکت قرار بده و از او [برکت] منتشر کن» .

8218 . المعجم الأوسط- به نقل از ابن عبّاس : پیامبر خدا مرا در دامنش نشانید و دستى به سرم کشید و گفت: «بار خدایا! به او حکمت بیاموز» .

16 / 31

عبد الله بن مسعود(165)

8219 . المعجم الکبیر به نقل از عبد الله بن مسعود -: مشغول چرانیدن گوسفندان عُقبه بودم که پیامبر صلى الله علیه و آله بر من گذشت و دستى به سرم کشید و فرمود: «خدایت رحمت کند! تو پسرکى دانش‌آموخته هستى».

8220 . مسند ابن حنبل به نقل از ابن مسعود -: در حال چرانیدن گوسفندان عُقبة بن ابى مُعَیط بودم که پیامبر خدا همراه ابو بکر بر من گذشت و. . . فرمود: «میشى هست که قوچ ندیده باشد؟».

میشى را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردم. ایشان دستى به پستانش کشید. پستان، پُر از شیر شد. آن را در ظرفى دوشید و خود نوشید و به ابو بکر هم نوشاند. سپس خطاب به پستان فرمود: «جمع شو» و پستان به حال اوّل باز گشت.

بعد از این ماجرا نزد ایشان رفتم و گفتم: اى پیامبر خدا! از این گفتار، به من بیاموز.

دستى به سرم کشید و فرمود: «خدایت رحمت کند! تو پسرکى دانا و دانش آموخته هستى».

16 / 32

عَبدُ اللهِ ذُو البِجادَینِ(166)

8221 . اُسد الغابة عن زید بن أسلم عن رجل حدّثه: مَرَرتُ بِرَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وهُوَ جالِسٌ عَلى قَبرٍ وهُوَ یُدفَنُ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ: اللهُمَّ، إنّی قَد رَضیتُ عَنهُ فَارضَ عَنهُ.

فَسَأَلتُ: مَن هُوَ؟ فَقیلَ: عَبدُ اللهِ ذُو البِجادَینِ.(167)

وقَد رَوى یونُسُ عَنِ ابنِ إسحاقَ عَن مُحَمَّدِ بنِ إبراهیمَ عَن عَبدِ اللهِ بنِ مَسعودٍ، وذَکَرَ مَوتَ ذِی البِجادَینِ وقالَ فی آخِرِهِ: وقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ إنّی أمسَیتُ عَنهُ راضِیا فَارضَ عَنهُ.

وقالَ ابنُ مَسعودٍ: فَلَیتَنی کُنتُ صاحِبَ الحُفرَةِ.(168)

16 / 32

عبد الله ذو البِجادَین(169)

8221 . اُسد الغابة: زید بن اسلم، از مردى که برایش نقل کرده بود، روایت کرد که: بر پیامبر خدا در حالى که بر سر قبرى نشسته بود و مرده‌اى را دفن مى‌کردند، گذشتم. شنیدم که مى‌گوید: «بار خدایا! من از او راضى هستم. تو نیز از او راضى باش».

پرسیدم: او کیست؟

گفتند: عبد الله ذو البِجادَین.

یونس، از ابن اسحاق، از محمّد بن ابراهیم، از عبد الله بن مسعود، روایت کرده است که وى از مرگ ذوالبِجادَین، یاد کرد و در آخر گفت: پیامبر خدا گفت: «بار خدایا! من از او راضى هستم. تو نیز از او راضى باش».

ابن مسعود گفت: کاش من صاحب آن قبر بودم!

16 / 33

عُبَیدٌ أبو عامِرٍ(170)

8222 . رسول الله صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ اغفِر لِعُبَیدٍ أبی عامِرٍ. . . اللهُمَّ اجعَلهُ یَومَ القِیامَةِ فَوقَ کَثیرٍ مِن خَلقِکَ مِنَ النّاسِ. . . .(171)

16 / 34

عُروَةُ البارِقِیُّ(172)

8223 . سنن الترمذی عن أبی لبید عن عروة البارقی: دَفَعَ إلَیَّ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله دینارا لِأَشتَرِیَ لَهُ شاةً، فَاشتَرَیتُ لَهُ شاتَینِ، فَبِعتُ إحداهُما بِدینارٍ، وجِئتُ بِالشّاةِ وَالدّینارِ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله.

فَذَکَرَ لَهُ ما کان مِن أمرِهِ، فَقالَ لَهُ: بارَکَ اللهُ لَکَ فی صَفقَةِ یَمینِکَ.

فَکانَ یَخرُجُ بَعدَ ذلِکَ إلى کُناسَةِ الکوفَةِ فَیَربَحُ الرِّبحَ العَظیمَ، فَکانَ مِن أکثَرِ أهلِ الکوفَةِ مالاً.(173)

16 / 35

عُکاشَةُ بنُ مِحصَنٍ(174)

8224 . التوکّل عن عمران بن حصین عن رسول الله صلى الله علیه و آله: یَدخُلُ الجَنَّةَ مِن اُمَّتی سَبعونَ ألفا بِغَیرِ حِسابٍ، لا یَکتَوونَ ولا یَستَرقونَ(175) ولا یَتَطَیَّرونَ، وعَلى رَبِّهِم یَتَوَکَّلونَ.

فَقامَ عُکاشَةُ بنُ مِحصَنٍ فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، ادعُ اللهَ أن یَجعَلَنی مِنهُم.

فَقالَ: اللهُمَّ اجعَلهُ مِنهُم.

فَقامَ آخَرُ فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، ادعُ اللهَ أن یَجعَلَنی مِنهُم.

فَقالَ: قَد سَبَقَکَ بِها عُکاشَةُ.(176)

16 / 33

ابو عامر عُبَید(177)

8222 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بار خدایا! عُبَید، ابو عامر را بیامرز. . . . بار خدایا! در روز قیامت، او را فرا دستِ بسیارى از خَلقت قرار ده. . . .

16 / 34

عُروه بارِقى(178)

8223 . سنن الترمذى به نقل از ابو لبید : عروه بارقى گفت: پیامبر خدا یک دینار به من داد تا براى ایشان گوسفندى خریدارى کنم. من براى پیامبر صلى الله علیه و آله، دو گوسفند خریدم و یکى از آنها را به یک دینار فروختم و گوسفند دیگر را با آن دینار نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردم.

عروه، داستان را براى ایشان باز گفت. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «خدا به معاملاتت برکت دهد!».

از آن پس، عروه به کُناسه(179) کوفه مى‌رفت و سود بسیار به دست مى‌آورد. از این رو، وى از ثروتمندترین مردم کوفه بود.

16 / 35

عُکاشة بن مِحصَن(180)

8224 . التوکّل به نقل از عمران بن حُصَین : پیامبر خدا فرمود: «از امّت من، هفتاد هزار نفر به بهشت مى‌روند، [به شرط آن که] خود را داغ نکنند، رُقْیه(181) نبندند، فال نزنند، و به پروردگارشان توکّل کنند» .

عکاشة بن مِحصَن برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! دعا کن خدا مرا از آنان قرار دهد.

گفت: «بار خدایا! او را از آنان قرار بده» .

مردى دیگر برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! دعا کن خدا مرا نیز از آنان قرار دهد.

فرمود: «عکاشه بر تو پیشى جست» .

16 / 36

عَمرُو بنُ الحَمِقِ(182)

8225 . المصنّف لابن أبی شیبة عن یونس بن سلمان عن جدّه عن عمرو بن الحمق: إنَّهُ سَقَى النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله لَبَنا، فَقالَ: «اللهُمَّ أمتِعهُ بِشَبابِهِ» ، فَلَقَد أتَت عَلَیهِ ثَمانونَ سَنَةً لا یَرى شَعرَةً بَیضاءَ.(183)

16 / 36

عَمرو بن حَمِق(184)

8225 . المصنَّف، ابن ابى شَیبه به نقل از یونس بن سلمان، از جدّش : عمرو بن حَمِق به پیامبر صلى الله علیه و آله شیر نوشاند. پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! او را از جوانى‌اش برخوردار بدار».

پس، هشتاد ساله شد و یک موى سپید در خود ندید.

16 / 37

عُمَیرَةُ بِنتُ سَهلِ بنِ رافِعٍ

8226 . المعجم الکبیر عن سعید بن عثمان البلوی عن جدّته: أنَّ اُمَّها عُمَیرَةَ بِنتَ سَهلٍ صاحِبَ الصّاعَینِ الَّذی لَمَزَهُ المُنافِقونَ حَدَّثَتها أنَّهُ خَرَجَ بِزَکاتِهِ بِصاعٍ مِن تَمرٍ، وبِابنَتِهِ عُمَیرَةَ حَتّى أتَى النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله فَصَبَّ، ثُمَّ قالَ: یا رَسولَ اللهِ، إنَّ لی إلَیکَ حاجَةً. قالَ: وما هِیَ؟ قالَ: تَدعُو اللهَ لی ولَها بِالبَرَکَةِ وتَمسَحُ رَأسَها، فَإِنَّهُ لَیسَ لی وَلَدٌ غَیرُها. قالَت: فَوَضَعَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَدَهُ عَلَیَّ، فَاُقسِمُ بِاللهِ لَکَأَنَّ بَردَ یَدِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله عَلى کَبِدی.(185)

16 / 38

فاطِمَةُ بِنتُ أسَدٍ(186)

8227 . الخرائج والجرائح: إنَّ عَلِیّا علیه السلام بَکى یَوما، وقالَ: ماتَت اُمّی، فَنَهَضَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله فَقالَ:

هِیَ وَاللهِ اُمّی حَقّا، ما رَأَیتُ مِن عَمّی شَیئا إلّا وقَد رَأَیتُ مِنها أکثَرَ مِنهُ.

ثُمَّ صاحَ: یا اُمَّ سَلَمَةَ! هذِهِ بُردَتی فَأَزِّریها فیها، وهذِهِ قَمیصی فَدَرِّعیها فیها، وهذا رِدائی فَأدرِجیها فیهِ، فَإِذا فَرَغتِ مِن غُسلِها فَأَعلِمینی.

فَأَعلَمَتهُ اُمُّ سَلَمَةَ، فَحَمَلَها عَلى سَریرِها ثُمَّ صَلّى عَلَیها، ثُمَّ نَزَلَ لَحدَها فَلَبِثَ ما شاءَ اللهُ لا یُسمَعُ لَهُ إلّا هَمهَمَةٌ.

ثُمَّ صاحَ: یا فاطِمَةُ!

قالَت: لَبَّیکَ یا رَسولَ اللهِ.

قالَ: هَل رَأَیتِ ما ضَمِنتُ لَکِ؟

قالَت: نَعَم، فَجَزاکَ اللهُ عَنّی فِی المَحیا وَالمَماتِ أفضَلَ الجَزاءِ.

فَلَمّا سَوّى عَلَیها وخَرَجَ، سُئِلَ عَنها، فَقالَ: قَرَأتُ عَلَیها یَوما «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ»(187) فَقالَت: یا رَسولَ اللهِ، وما فُرادى؟ قُلتُ: عُراةً. قالَت: وا سَوأَتاه! فَسَأَلتُ اللهَ ألّا یُبدِیَ(188) عَورَتَها.

ثُمَّ سَأَلَتنی عَن مُنکَرٍ ونَکیرٍ، فَأَخبَرتُها بِحالِهِما، بِأَنَّهُما کَیفَ یَجیئانِ. قالَت: وا غَوثاه بِاللهِ مِنهُما! فَسَأَلتُ اللهَ أن لا یُرِیَهُما إیّاها، وأن یَفسَحَ لَها فی قَبرِها، وأن یَحشُرَها فی أکفانِها.(189)

16 / 37

عُمَیره، دختر سهل بن رافع

8226 . المعجم الکبیر: سعید بن عثمان بلوى، از مادر بزرگش نقل کرده است که مادرش عُمَیره، دختر سهلِ صاحبِ دو صاع همو که منافقان از وى عیبجویى کردند برایش نقل کرد که سهل، زکاتش را که یک صاع خرما بود و دخترش عمیره را برداشت و نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و ظرف خرما را خالى کرد. سپس گفت: اى پیامبر خدا! با شما عرضى دارم.

فرمود: «چیست؟» . گفت: این که براى من و این دخترم دعا کنى و دستى به سرش بکشى؛ چرا که من فرزندى جز او ندارم. عمیره گفت: پیامبر خدا دستش را بر [سرِ] من نهاد. به خدا سوگند که گویا خُنَکاى دست پیامبر خدا بر جگرم بود!

16 / 38

فاطمه بنت اسد(190)

8227 . الخرائج و الجرائح: روزى، على علیه السلام گریست و گفت: مادرم درگذشت.

پیامبر صلى الله علیه و آله برخاست و فرمود: «به خدا سوگند که او، به راستى، مادر من نیز هست. هیچ محبّتى از عمویم ندیدم، مگر آن که بیشتر از آن را از او دیدم».

سپس صدا زد: «اى اُمّ سلمه! این بُردِ مرا به کمرش ببند و این پیراهنم را به بالاتنه‌اش بپوشان و این ردایم را بر او بپوشان و چون غسلش دادى، مرا خبر کن».

اُمّ سلمه پیامبر صلى الله علیه و آله را خبر کرد. ایشان، جنازه را بر تابوت نهاد و سپس بر او نماز گزارد و آن گاه وارد قبر شد. مدّتى گذشت و جز زمزمه‌اى از ایشان شنیده نمى‌شد. سپس [پیامبر صلى الله علیه و آله رو به جنازه]صدا زد: «فاطمه!».

او گفت: بله، اى پیامبر خدا!

فرمود: «آیا آنچه را برایت ضمانت کرده بودم، دیدى؟».

گفت: آرى. خداوند از جانب من، به تو، در حیات و مَمات، برترین پاداش را بدهد!

چون پیامبر صلى الله علیه و آله لحد را پوشاند و بیرون آمد، از وى درباره آنچه فرمود، سؤال کردند. فرمود: «روزى براى او این آیه را قرائت کردم: «و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم، [اکنون نیز]تنها به سوى ما آمده‌اید» . گفت: اى پیامبر خدا! «تنها» یعنى چه؟ گفتم: یعنى عریان. گفت: چه شرم‌آور! و من از خدا خواستم که عورت او را آشکار نسازد.

سپس از من درباره نَکیر و مُنکِر پرسید و من از نحوه آمدن آن دو برایش گفتم. گفت: خدا به دادم برسد از آن دو! و من از خدا خواستم که آن دو را به او نشان ندهد و قبرش را براى او فراخ گردانَد و وى را در همان کفنش محشور فرماید».

16 / 39

قَتادَةُ بنُ عَیّاشٍ

8228 . التاریخ الکبیر عن قتادة: لَمّا عَقَدَ لی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أخَذتُ بِیَدِهِ فَوَدَّعتُهُ، فَقالَ صلى الله علیه و آله:

«جَعَلَ اللهُ التَّقوى زادَکَ، وغَفَرَ ذَنبَکَ، ووَجَّهَکَ إلَى الخَیرِ حَیثُما تَکونُ» .(191)

16 / 39

قَتادة بن عیّاش

8228 . التاریخ الکبیر- به نقل از قَتاده -: چون پیامبر خدا لواى جنگ را برایم بست، دستش را گرفتم و با ایشان خداحافظى کردم. ایشان فرمود: «خداوند، تقوا را توشه تو بگرداند و گناهانت را بیامرزد و هر جا هستى، تو را به خیر، ره‌نمون شود!».

16 / 40

قَتادَةُ بنُ النُّعمانِ(192)

8229 . المعجم الکبیر عن عمر عن أبیه قتادة بن النعمان: اُهدِیَ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله قَوسٌ فَدَفَعَها إلَیَّ یَومَ اُحُدٍ، فَرَمَیتُ بِها بَینَ یَدَی رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله حَتَّى اندَقَّت عَن سِیَتِها(193)، ولَم أزُل عَن مَقامی نُصبَ وَجهِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله ألقَى السِّهامَ بِوَجهی، کُلَّما مالَ سَهمٌ مِنها إلى وَجهِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله مَیَّلتُ رَأسی لِأَقِیَ وَجهَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله بِلا رَمیٍ أرمیهِ، فَکانَ آخِرُها سَهما بَدَرَت مِنهُ حَدَقَتی(194) عَلى خَدّی، وتَفَرَّقَ الجَمعُ فَأَخَذتُ حَدَقَتی بِکَفّی فَسَعَیتُ بِها فی کَفّی إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَلَمّا رَآها رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فی کَفّی دَمَعَت عَیناهُ فَقالَ: «اللهُمَّ إنَّ قَتادَةَ فَدى وَجهَ(195) نَبِیِّکَ بِوَجهِهِ فَاجعَلها أحسَنَ عَینَیهِ وأحَدَّهُما نَظَرا».

فَکانَت أحسَنَ عَینَیهِ وأحَدَّهُما نَظَرا.(196)

16 / 41

مَدلوکٌ الفَزارِیُّ

8230 . الطبقات الکبرى عن مطر بن العلاء الفزاری الدمشقی: حَدَّثَتنی عَمَّتی آمِنَةُ – أو – اُمَیَّةُ

بِنتُ أبِی الشَّعثاءِ وقُطبَةُ مَولاةٌ لَنا، قالَتا: سَمِعنا أبا سُفیانَ مَدلوکا یَقولُ: ذَهَبتُ مَعَ مَوالِیَّ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَأَسلَمتُ مَعَهُم، فَدَعانی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَمَسَحَ رَأسی بِیَدِهِ، ودَعا فِیَّ بِالبَرَکَةِ.

قالَتا: فَکانَ مُقَدَّمُ رَأسِ أبی سُفیانَ أسوَدَ ما مَسَّتهُ یَدُ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، وسائِرُ ذلِکَ أبیَضُ.(197)

16 / 40

قَتادة بن نُعمان(198)

8229 . المعجم الکبیر به نقل از عمر بن قتَاده : پدرم قتادة بن نعمان گفت: به پیامبر خدا کمانى پیشکش شده بود. ایشان آن را در روز اُحد به من داد و من با آن، پیشاپیش پیامبر خدا تیراندازى مى‌کردم تا آن که قابش شکست؛ امّا من همچنان جلو پیامبر خدا ایستادم و صورتم را سپر تیرها کردم و هر تیرى که به طرف چهره پیامبر خدا کج مى‌شد، سرم را به سمت آن خم مى‌کردم تا به صورت پیامبر خدا اصابت نکند، بدون آن که تیر و کمانى براى تیراندازى داشته باشم.

آخرین تیرى که آمد، به چشمم خورد و تخم چشمم روى گونه‌ام آویزان شد. جمعیّت که پراکنده شدند، من چشمم را به دستم گرفتم و دوان دوان آن را نزد پیامبر خدا بردم. پیامبر صلى الله علیه و آله چون آن را در دستم دید، دیدگانش پر اشک شد و گفت: «بار خدایا! قتاده، چهره‌اش را فداى چهره پیامبرت کرد. پس این چشمِ او را زیباتر و تیزتر از چشم دیگرش قرار ده!» .

[چشمش شفا یافت و] از آن پس، آن چشم قتاده، از چشم دیگرش زیباتر و تیزبین‌تر بود.

16 / 41

مَدلوک فَزارى

8230 . الطبقات الکبرى به نقل از مَطَر بن علاء فزارى دمشقى : عمّه‌ام آمنه ) / امیّه) دختر ابو شعثاء و نیز خدمتکارمان قُطبه، هر دو، برایم گفتند که: از ابو سفیان مدلوک شنیدیم که مى‌گوید: همراه وابسته‌هاى خود، نزد پیامبر خدا رفتم و همگى با هم اسلام آوردیم. پس، پیامبر خدا مرا دعا کرد و دستى به سرم کشید و برایم دعاى برکت نمود.

آن دو گفتند: موهاى جلوى سر ابو سفیان که پیامبر خدا بر آن دست کشیده بود سیاه بود و بقیّه سرش سفید.

16 / 42

هانِئٌ الهَمدانِیُّ أبو مالِکٍ

8231 . الطبقات الکبرى عن خالد بن یزید بن عبدالرحمن بن أبی مالک الهمدانی عن أبیه عن جدّه هانئ: إنَّهُ قَدِمَ عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله مِنَ الیَمَنِ فَأَسلَمَ، فَمَسَحَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عَلى رَأسِهِ ودَعا لَهُ بِالبَرَکَةِ.(199)

16 / 43

وائِلُ بنُ حُجرٍ(200)

8232 . قصص الأنبیاء عن وائل بن حجر: جاءَنا ظُهورُ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، وأنَا فی مُلکٍ عَظیمٍ وطاعَةٍ مِن قَومی، فَرَفَضتُ ذلِکَ وآثَرتُ اللهَ ورَسولَهُ، وقَدِمتُ عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَأَخبَرَنی أصحابُهُ أنَّهُ بَشَّرَهُم قَبلَ قُدومی بِثَلاثٍ؛ فَقالَ: هذا وائِلُ بنُ حُجرٍ قَد أتاکُم مِن أرضٍ بَعیدَةٍ مِن حَضرَمَوتَ، راغِبا فِی الإِسلامِ، طائِعا، بَقِیَّةَ أبناءِ المُلوکِ.

فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، أتانا ظُهورُکَ وأنَا فی مُلکٍ، فَمَنَّ اللهُ عَلَیَّ أن رَفَضتُ ذلِکَ وآثَرتُ اللهَ ورَسولَهُ ودینَهُ راغِبا فیهِ.

فَقالَ صلى الله علیه و آله: صَدَقتَ، اللهُمَّ بارِک فی وائِلٍ وفی وُلدِهِ ووُلدِ وُلدِهِ.(201)

16 / 42

ابو مالک هانى هَمْدانى

8231 . الطبقات الکبرى- به نقل از خالد بن یزید بن عبد الرحمان بن ابى مالک هانى همدانى، از پدرش، درباره جدّش -: وى (هانى) از یمن، خدمت پیامبر خدا آمد و اسلام آورد. پیامبر خدا دستى به سرش کشید و برایش دعاى برکت کرد.

16 / 43

وائل بن حُجر(202)

8232 . قصص الأنبیاء به نقل از وائل بن حُجر -: زمانى که خبر ظهور پیامبر صلى الله علیه و آله به ما رسید، من سلطنتى شکوهمند داشتم و مردم از من فرمانبرى داشتند؛ امّا آن همه را رها کردم و خدا و پیامبر او را برگزیدم و خدمت پیامبر خدا رسیدم. یارانش به من گفتند که پیامبر صلى الله علیه و آله سه روز پیش از ورود من، آمدن مرا به آنان نوید داده و فرموده بود: «وائل بن حُجر، از سرزمینى دور دست، از حَضرَموت، از روى علاقه به اسلام، نزد شما مى‌آید. او واپسینِ شاه‌زادگان است».

گفتم: اى پیامبر خدا! خبر ظهور شما به ما رسید و من پادشاه بودم؛ امّا خداوند بر من منّت نهاد و آن همه را رها کردم و خدا و پیامبرش را ترجیح دادم و به دینش علاقه‌مند گشتم.

فرمود: «راست مى‌گویى. بار خدایا! به وائل و فرزندانش و فرزندان فرزندانش برکت عطا فرما».

8233 . رسول الله صلى الله علیه و آله: هذا وائِلُ بنُ حُجرٍ أتاکُم مِن أرضٍ بَعیدَةٍ، مِن حَضرَمَوتَ، طائِعا غَیرَ مُکرَهٍ، راغِبا فِی اللهِ عز و جل وفی رَسولِهِ وفی دینِهِ، بَقِیَّةَ أبناءِ المُلوکِ، اللهُمَّ بارِک فی وائِلِ بنِ حُجرٍ وفی وُلدِهِ ووُلدِ وُلدِهِ.(203)

16 / 44

النَّجاشِیُّ

8234 . تهذیب الأحکام عن محمّد بن مسلم أو زرارة: قالَ [الإِمامُ علیه السلام]: الصَّلاةُ عَلَى المَیِّتِ بَعدَما یُدفَنُ إنَّما هُوَ الدُّعاءُ.

قالَ: قُلتُ: فَالنَّجاشِیُّ لَم یُصَلِّ عَلَیهِ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله؟ فَقالَ: لا، إنَّما دَعا لَهُ.(204)

16 / 45

خَلَفُ شُهداءِ اُحُد

8235 . رسول الله صلى الله علیه و آله- فی دُعائِهِ لِخَلَفِ شُهداءِ اُحُدٍ -: اللهُمَّ أذهِب حُزنَ قُلوبِهِم، وآجِر مُصیبَتَهُم، وأحسِنِ الخَلَفَ عَلى مَن خَلَّفوا.(205)

8233 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: این، وائل بن حُجر است که از سرزمینى دور دست، از حضرموت، داوطلبانه و بدون اجبار و به خاطر علاقه‌اش به خداوند عز و جل و پیامبر او و دین او، نزد شما آمده است. او واپسینِ شاه‌زادگان است. بار خدایا! به وائل بن حجر و فرزندان او و فرزندان فرزندانش برکت بده.

16 / 44

نجاشى(206)

8234 . تهذیب الأحکام به نقل از محمّد بن مسلم یا زراره : [امام علیه السلام] فرمود: «نماز گزاردن بر مُرده، پس از به خاک‌سپارى‌اش، همان دعا کردن است».

گفتم: پیامبر صلى الله علیه و آله بر نجاشى نماز نخواند؟

فرمود: «نه! فقط برایش دعا کرد».

16 / 45

بازماندگان شهداى اُحد

8235 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در دعا براى بازماندگان شهیدان اُحد : بار خدایا! غم و اندوه را از دل‌هایشان بِبَر و به مصیبت آنان مزد عطا کن و به بازماندگانشان عوضِ نیکو بده.

16 / 46

غُلامٌ مِنَ الأَنصارِ

8236 . المعجم الصغیر عن أنس: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله قالَ ذاتَ یَومٍ لِغُلامٍ مِنَ الأَنصارِ: ناوِلنی نَعلی.

فَقالَ الغُلامُ: یا نَبِیَّ اللهِ، بِأَبی أنتَ واُمِّی، اترُکنی حَتّى أجعَلَهُما أنَا فی رِجلَیکَ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ إنَّ عَبدَکَ هذا یَتَرَضّاکَ فَارضَ عَنهُ.(207)

16 / 47

رَجُلٌ بَخیلٌ جَبانٌ نَؤومٌ

8237 . الخرائج والجرائح عن الفضل بن عبّاس: إنَّ رَجُلاً قالَ: یا رَسولَ اللهِ إنّی بَخیلٌ جَبانٌ نَؤومٌ، فَادعُ لی.

فَدَعَا اللهَ أن یُذهِبَ جُبنَهُ، وأن یُسَخِّیَ نَفسَهُ، وأن یُذهِبَ کَثرَةَ نَومِهِ. فَلَم یُرَ أسخى نَفسا، ولا أشَدَّ بَأسا، ولا أقَلَّ نَوما مِنهُ.(208)

16 / 48

یَهودِیٌّ

8238 . المصنّف لابن أبی شیبة عن قتادة: إنَّ یَهودِیّا حَلَبَ لِلنَّبِیِّ صلى الله علیه و آله ناقَةً، فَقالَ: «اللهُمَّ جَمِّلهُ»، فَاسوَدَّ شَعرُهُ.(209)

16 / 46

پسرى از انصار

8236 . المعجم الصغیر به نقل از اَنَس -: روزى، پیامبر صلى الله علیه و آله به پسرکى از انصار فرمود: «کفشم را به من بده».

پسرک گفت: اى پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت! اجازه دهید من آن را به پایت کنم.

پیامبر خدا گفت: «بار خدایا! این بنده‌ات در صدد جلب خشنودى توست. پس، از او خشنود باش!».

16 / 47

مردى بخیل و ترسو و پرخواب

8237 . الخرائج و الجرائح به نقل از فضل بن عبّاس -: مردى گفت: اى پیامبر خدا! من شخصى بخیل و ترسو و پرخواب هستم. برایم دعا کن.

پیامبر صلى الله علیه و آله دعا کرد که خداوند، ترسویى را از او بزداید و سخاوتمندش گرداند و پرخوابى را از او ببرد.

از آن پس، مردى سخاوتمندتر و شجاع‌تر و کم‌خواب‌تر از او دیده نشد.

16 / 48

مردى یهودى

8238 . المصنَّف، ابن ابى شیبه به نقل از قتاده : مردى یهودى براى پیامبر صلى الله علیه و آله شترى را دوشید. ایشان گفت: «بار خدایا! او را زیبا بدار».

پس، موهاى او سیاه شد.

8239 . الخرائج والجرائح: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله بَعَثَ إلى یَهودِیٍّ یَسأَلُهُ قَرضَ شَیءٍ لَهُ، فَفَعَلَ. ثُمَّ جاءَ الیَهودِیُّ إلَیهِ فَقالَ: جاءَتکَ حاجَتُکَ؟ قالَ: نَعَم، ثُمَّ قالَ: فَابعَث فیما أرَدتَ، ولا تَمتَنِع مِن شَیءٍ تُریدُهُ.

فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: «أدامَ اللهُ جَمالَکَ» ، فَعاشَ الیَهودِیُّ ثَمانینَ سَنَةً ما رُؤِیَ فی رَأسِهِ طاقَةُ شَعرٍ بَیضاءَ.(210)

16 / 49

الزَّوجَانِ

8240 . دلائل النبوّة لابی نعیم عن جابر: مَرَّ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله بِسوقِ النَّبَطِ(211) ومَعَهُ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ، فَأَقبَلَتِ امرَأَةٌ فَقالَت: یا رَسولَ اللهِ، إنّی مَعَ زَوجٍ لی فِی البَیتِ مِثلِ المَرأَةِ، وأنَا امرَأَةٌ مِنَ المُسلِمینَ اُحِبُّ ما تُحِبُّ المُسلِمَةُ.

فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: عَلَیَّ بِهِ، فَجاءَت بِهِ، فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: ما تَقولُ زَوجَتُکَ هذِهِ؟ فَقالَ الرَّجُلُ لِلنَّبِیِّ صلى الله علیه و آله: وَالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ ما جَفَّ رَأسی مِنَ الغُسلِ مِنها بَعدُ، فَقالَت: یا رَسولَ اللهِ وما مَرَّةٌ واحِدَةٌ فِی الشَّهرِ؟ فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: تُبغِضینَهُ؟ قالَت: نَعَم، وَالَّذی أکرَمَکَ بِالحَقِّ، فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: أدنِیا إلَیَّ رُؤوسَکُما، فَوَضَعا جَبهَتَیهِما عَلى وَجهِهِ، فَقالَ: اللهُمَّ ألِّف بَینَهُما، وحَبِّب أحَدَهُما إلى صاحِبِهِ.

ثُمَّ مَرَّ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله بَعدَ ذلِکَ بِأَیّامٍ بِهِما، وکانَ زَوجُ المَرأَةِ خَرّازا فَإِذا هِیَ تَحمِلُ اُدما عَلى رَقَبَتِها، فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: یا عُمَرُ ألَیسَت صاحِبَتَنَا الَّتی قالَت ما قالَت؟ فَسَمِعَت صَوتَ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، فَرَمَت بِالأُدمِ ثُمَّ قَبَّلَت رِجلَ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، ثُمَّ قالَ لَها رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: کَیفَ أنتِ وزَوجُکِ؟ فَقالَت: وَالَّذی أکرَمَکَ ما فِی الدُّنیا وَلَدٌ ولا والِدٌ أحَبُّ إلَیَّ مِنهُ.

فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: أشهَدُ أنّی رَسولُ اللهِ، قالَ عُمَرُ: وأنا أشهَدُ أنَّکَ رَسولُ اللهِ.(212)

8239 . الخرائج و الجرائح: پیامبر خدا کسى را نزد مردى یهودى فرستاد و از او چیزى قرض خواست. آن یهودى قرض داد و سپس نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: مشکلتان حل شد؟

فرمود: «آرى».

[یهودى] گفت: از این پس، هر چه خواستید، پیغام دهید تا برآورده شود و از درخواست چیزى خوددارى نورزید.

پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «خداوند، زیبایى‌ات را پایدار بدارد!» .

آن یهودى، هشتاد سال عمر کرد و حتّى یک تار موى سفید در سرش دیده نشد.

16 / 49

زن و شوهر

8240 . دلائل النبوّة، ابو نعیم به نقل از جابر : پیامبر خدا با عمر بن خطّاب از بازار نَبطى‌ها گذشت. زنى آمد و گفت: اى پیامبر خدا! شوهرى دارم که در خانه با من چونان زنان است، در حالى که من یک زن مسلمانم و آنچه را یک زن مسلمان دوست دارد، من هم دوست دارم.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «او را نزد من بیاور».

زن، شوهرش را آورد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «این همسرت چه مى‌گوید؟».

مرد به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: به آن خدایى که تو را به حق فرستاده است، هنوز سرم از غسل او خشک نشده است.

زن گفت: اى پیامبر خدا! یک بار در ماه؟!

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «از او نفرت دارى؟».

زن گفت: آرى، به آن که تو را به حق [به پیامبرى] مفتخر ساخت، سوگند!

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «سرتان را نزدیک من بیاورید».

آن دو، پیشانى خود را در برابر صورت پیامبر صلى الله علیه و آله نهادند. ایشان گفت: «بار خدایا! میان این دو، الفت بینداز و این دو را به یکدیگر علاقه‌مند گردان».

چند روز بعد از آن، پیامبر صلى الله علیه و آله بر آن دو گذشت. شوهر آن زن، چَرمْدوز بود. [پیامبر صلى الله علیه و آله]دید آن زن، قطعه چرمى را بر دوش خود، حمل مى‌کند. [به عُمَر]فرمود: «عمر! این همان زنى نیست که آن روز، چنان گفت؟».

زن، صداى پیامبر صلى الله علیه و آله را شنید و چرم را انداخت و پاى پیامبر صلى الله علیه و آله را بوسید.

پیامبر خدا به او فرمود: «با شوهرت چگونه‌اى؟».

گفت: سوگند به آن که تو را گرامى داشت، در دنیا او را از فرزندان و پدرم هم دوست‌تر مى‌دارم.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «گواهى مى‌دهم که من پیامبر خدا هستم».

عمر گفت: من نیز گواهى مى‌دهم که تو، پیامبر خدایى.

16 / 50

الاُمَّةُ الإسلامِیَّة

8241 . رسول الله صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ بارِک لِاُمَّتی فی بُکورِها.(213)

8242 . صحیح مسلم عن عبد الله بن عمرو بن العاص: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله تَلا قَولَ اللهِ عز و جل فی إبراهیمَ علیه السلام: «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ اَلنّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی»(214)، وقالَ عیسى علیه السلام:«إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ»(215)، فَرَفَعَ یَدَیهِ وقالَ: «اللهُمَّ اُمَّتی اُمَّتی» وبَکى.

فَقالَ اللهُ عز و جل: یا جِبریلُ، اذهَب إلى مُحَمَّدٍ ورَبُّکَ أعلَمُ فَسَلهُ ما یُبکیکَ؟ فَأَتاهُ جِبریلُ عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ فَسَأَلَهُ، فَأَخبَرَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله بِما قالَ وهُوَ أعلَمُ.

فَقالَ اللهُ عز و جل: یا جِبریلُ، اذهَب إلى مُحَمَّدٍ فَقُل: إنّا سَنُرضیکَ فی اُمَّتِکَ ولا نَسوؤُکَ.(216)

8243 . الإمام علیّ علیه السلام: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله قالَ: سَأَلتُ رَبّی تَبارَکَ وتَعالى ثَلاثَ خِصالٍ، فَأَعطانِی اثنَتَینِ و مَنَعَنی واحِدَةً.

قُلتُ: یا رَبِّ لا تُهلِک اُمَّتی جَوعا، قالَ: لَکَ هذِهِ. قُلتُ: یا رَبِّ لا تُسَلِّط عَلَیهِم عَدُوّا مِن غَیرِهِم یَعنی مِنَ المُشرِکینَ فَیَجتاحوهُم(217)، قالَ: لَکَ ذلِکَ. قُلتُ: یا رَبِّ لا تَجعَل بَأسَهُم بَینَهُم، فَمَنَعَنی هذِهِ.(218)

16 / 50

امّت اسلامى

8241 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بار خدایا! براى امّت من در بامدادانشان برکت قرار ده.

8242 . صحیح مسلم به نقل از عبد الله بن عمرو بن عاص : پیامبر صلى الله علیه و آله این فرموده خداوند عز و جل درباره ابراهیم را تلاوت کرد که: «بار خدایا! این بت‌ها بسیارى از مردم را گم‌راه ساختند. پس، هر که از من پیروى کند، او از من است» ، و عیسى علیه السلام نیز گفت: «اگر عذابشان کنى، آنان بندگان تواند و اگر ایشان را بیامرزى، به راستى که تو عزّتمند و حکیمى» .

پیامبر صلى الله علیه و آله سپس، دستانش را بلند کرد و گفت: «بار خدایا! امّت من، امّت من!» و گریست.

پس، خداوند عز و جل فرمود: «اى جبرئیل! به نزد محمّد برو و البتّه پروردگار تو داناتر است و از او بپرس که چرا گریه مى‌کند».

جبرئیل که درود و سلام بر او باد نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و از ایشان پرسید. پیامبر خدا به او خبر داد که چه گفته است که خدا بهتر مى‌داند.

خداوند عز و جل فرمود: «اى جبرئیل! به نزد محمّد برو و بگو: ما تو را درباره امّتت راضى خواهیم کرد و تو را دلگیر نخواهیم ساخت».

8243 . امام على علیه السلام: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «از خداوند تبارک و تعالى سه چیز خواسته‌ام. دو تاى آنها را به من داده و یکى را نداده است. گفتم: پروردگارا! امّت مرا گرسنه نمیران.

فرمود: «خواسته‌ات را اجابت کردم».

گفتم: پروردگارا! بر آنها دشمنى از غیر خودشان یعنى مشرکان را مسلّط مکن که ریشه‌کنشان کند.

فرمود: «خواسته‌ات اجابت شد».

گفتم: پروردگارا! سختى (گرفتارى) در میانشان قرار مده.

[خدا] این را بى‌پاسخ گذاشت».

8244 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إنَّ اللهَ عز و جل وَعَدَنی فی اُمَّتی، وأجارَهُم مِن ثَلاثٍ: لا یَعُمُّهُم بِسَنَةٍ(219)، ولا یَستَأصِلُهُم عَدُوٌّ، ولا یَجمَعُهُم عَلى ضَلالَةٍ.(220)

8245 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللهَ أجارَکُم مِن ثَلاثِ خِلالٍ: أن لا یَدعُوَ عَلَیکُم نَبِیُّکُم فَتَهلِکُوا جَمیعا، وأن لا یَظهَرَ أهلُ الباطِلِ عَلى أهلِ الحَقِّ، وأن لا تَجتَمِعوا عَلى ضَلالَةٍ.(221)

16 / 51

دُعاءُ النَّبِیِّ لِقَومِهِ

8246 . رسول الله صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ اغفِر لِقَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ.(222)

8247 . عنه صلى الله علیه و آله وهُوَ یُرمى فی غَزوَةِ اُحُدٍ : اللهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ.(223)

8248 . عنه صلى الله علیه و آله لَمّا کانَ یَدعُو النّاسَ إلَى التَّوحیدِ، وهُم یَرمونَهُ بِالتُّرابِ وَالحِجارَةِ وغَیرِ ذلِکَ، فَقیلَ لَهُ: قَد آنَ لَکَ أن تَدعُوَ عَلَیهِم کَما دَعا نوحٌ عَلى قَومِهِ بِالهَلاکِ! فَقالَ -: اللهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ، وَانصُرنی عَلَیهِم أن یُجیبونی إلى طاعَتِکَ.(224)

8244 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند درباره امّتم به من وعده داد و از سه چیز در امانشان داشت: گرفتار قحطىِ فراگیرشان نکند؛ هیچ دشمنى، آنها را نابود نسازد؛ و همه آنان [با هم]، راه گم‌راهى را در پیش نگیرند.

8245 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند، شما را از سه چیز در امان داشت: پیامبرتان بر ضدّ شما دعایى نکند که همگى‌تان نابود شوید؛ اهل باطل بر اهل حق چیره نشوند؛ و همگى بر گم‌راهى، اتّفاق نظر نداشته باشید.

16 / 51

دعاى پیامبر براى قومش

8246 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوندا! قومم را بیامرز، که آنان نادان‌اند.

8247 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در غزوه اُحد در حالى که به طرف ایشان تیر پرتاب مى‌شد : خداوندا! قوم مرا بیامرز، که آنان نادان‌اند.

8248 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آن گاه که مردم را به یکتاپرستى مى‌خواند و مردم به طرفش خاک و سنگ و مانند آن مى‌انداختند و هنگامى که به ایشان گفته شد: اکنون وقت آن رسیده است که آنان را نفرین کنى، چنان که نوح قومش را به نابودى نفرین کرد! : بار خدایا! قوم مرا هدایت فرما، که اینان نادان‌اند، و مرا بر آنان نصرت بخش تا دعوت مرا به فرمان‌بردارى از تو، پاسخ دهند.

8249 . الخرائج والجرائح: دَخَلَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله مَکَّةَ، وکانَ وَقتَ الظُّهرِ، فَأَمَرَ بِلالاً، فَصَعِدَ عَلى ظَهرِ الکَعبَةِ فَأَذَّنَ، فَما بَقِیَ صَنَمٌ بِمَکَّةَ إلّا سَقَطَ عَلى وَجهِهِ، فَلَمّا سَمِعَ وُجوهُ قُرَیشٍ الأَذانَ قالَ بَعضُهُم فی نَفسِهِ: الدُّخولُ فی بَطنِ الأَرضِ خَیرٌ مِن سَماعِ هذا.

وقالَ آخَرُ: الحَمدُ للهِ‌ِ الَّذی لَم یُعِش والِدی إلى هذَا الیَومِ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: یا فُلانُ قَد قُلتَ فی نَفسِکَ کَذا، ویا فُلانُ قُلتَ فی نَفسِکَ کَذا. فَقالَ أبو سُفیانَ: أنتَ تَعلَمُ أنّی لَم أقُل شَیئا. قالَ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ.(225)

8250 . الشفا بتعریف حقوق المصطفى: رُوِیَ أنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله لَمّا کُسِرَت رَباعِیَتُهُ وشُجَّ وَجهُهُ یَومَ اُحُدٍ، شَقَّ ذلِکَ عَلى أصحابِهِ شَقّا شَدیدا، وقالوا لَو دَعَوتَ عَلَیهِم، فَقالَ: إنّی لَم اُبعَث لَعّانا ولکِنّی بُعِثتُ داعِیا ورَحمَةً، اللهُمَّ اهدِ قَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ.(226)

8251 . إعلام الورى عن الصباح بن سیابة عن الإمام الصادق علیه السلام: قُلتُ: کُسِرَت رَباعِیَتُهُ کَما یَقولُهُ هؤُلاءِ؟ قالَ: لا وَاللهِ ما قَبَضَهُ اللهُ إلّا سَلیما، ولکِنَّهُ شُجَّ فی وَجهِهِ.

قُلتُ: فَالغارُ فی اُحُدٍ الَّذی یَزعُمونَ أنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله صارَ إلَیهِ؟ قالَ: وَاللهِ ما بَرِحَ مَکانَهُ، وقیلَ لَهُ: ألا تَدعو عَلَیهِم قالَ: اللهُمَّ اهدِ قَومی.(227)

8252 . المعجم الکبیر عن سهل بن سعد: شَهِدتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله حینَ کُسِرَت رَباعِیَتُهُ، وجُرِحَ وَجهُهُ، وهُشِمَتِ البَیضَةُ عَلى رَأسِهِ، وإنّی لَأَعرِفُ مَن یَغسِلُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ، ومَن یَنقُلُ عَلَیهِ الماءَ، وماذا جُعِلَ عَلى جُرحِهِ حَتّى رَقَأَ الدَّمُ.

کانَت فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله تَغسِلُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ، وعَلِیٌّ علیه السلام یَنقُلُ الماءَ إلَیها فی مِجَنَّةٍ، فَلَمّا غَسَلَتِ الدَّمَ عَن وَجهِ أبیها أحرَقَت حَصیرا حَتّى إذا صارَت رَمادا، أخَذَت مِن ذلِکَ الرَّمادِ فَوَضَعَتهُ عَلى وَجهِهِ حَتّى رَقَأَ الدَّمُ، ثُمَّ قالَ یَومَئِذٍ: اِشتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلى قَومٍ کَلَموا وَجهَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله. ثُمَّ مَکَثَ ساعَةً، ثُمَّ قالَ: اللهُمَّ اغفِر لِقَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ.(228)

8249 . الخرائج والجرائح: پیامبر صلى الله علیه و آله به مکّه در آمد. هنگام ظهر بود. بلال را فرمود و او بر بام کعبه رفت و اذان گفت، و هر بتى در مکّه بود، فرو افتاد. چون خبر به بزرگان قریش رسید، یکى از آنان با خود گفت: فرو شدن در شکم زمین، بهتر از شنیدن این خبر است.

دیگرى گفت: خداى را سپاس که پدرم را تا به امروز زنده نگه نداشت [که چنین روزى را ببیند].

پیامبر خدا فرمود: «فلانى! تو در دلت چنین گفتى. فلانى! تو نیز در دلت چنین گفتى».

ابو سفیان گفت: تو مى‌دانى که من چیزى نگفتم.

پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! قوم مرا هدایت کن، که آنان نادان‌اند».

8250 . الشفا بتعریف حقوق المصطفى: روایت شده است که چون در جنگ اُحد، دندان‌هاى میانى پیامبر صلى الله علیه و آله شکست و صورتش شکافته شد، این حادثه بر یارانش سخت گران آمد و گفتند: کاش نفرینشان کنى!

فرمود: «من براى لعن [و نفرین] مبعوث نشده‌ام؛ بلکه براى دعوت [به حق] و از سر مِهر، برانگیخته گشته‌ام. بار خدایا! قوم مرا هدایت فرما، که آنان نادان‌اند» .

8251 . إعلام الورى به نقل از صباح بن سَیابَه : به امام صادق علیه السلام گفتم: درست است که مى‌گویند دندان‌هاى میانى پیامبر صلى الله علیه و آله شکسته شدند؟

فرمود: «نه، به خدا سوگند، زمانى که رحلت فرمود، سالم بود؛ امّا صورتش شکاف داشت».

گفتم: آن غار اُحد که مى‌گویند پیامبر خدا به آن پناه برد، چه؟

گفت: «به خدا سوگند که ایشان از جاى خود تکان نخورد، و به ایشان گفته شد: چرا نفرینشان نمى‌کنى؟ فرمود: «بار خدایا! قوم مرا هدایت فرما»».

8252 . المعجم الکبیر به نقل از سهل بن سعد -: زمانى که دندان‌هاى میانى پیامبر صلى الله علیه و آله شکست و چهره ایشان مجروح گشت و کلاهخود ایشان شکافت، من خود، شاهد بودم و مى‌دانم چه کسى خون از چهره‌اش مى‌شست و چه کسى آب برایش مى‌آورد و نیز بر زخمش چه نهادند تا خون، بند آمد. فاطمه دختر محمّد، پیامبر خدا، خون از چهره‌اش مى‌شست و على علیه السلام در سپرى برایش آب مى‌آورد. چون فاطمه علیهاالسلام خون از چهره پدرش شست، حصیرى را آتش زد و خاکستر که شد، مقدارى از آن خاکستر را برداشت و بر صورت ایشان نهاد و خون، بند آمد.

سپس [پیامبر صلى الله علیه و آله] در آن روز فرمود: «خشم خداوند، بر قومى که صورت پیامبر خدا را مجروح ساختند، سخت شد».

سپس لختى درنگ کرد و آن گاه گفت: «بار خدایا! قوم مرا بیامرز، که آنان نادان‌اند».

8253 . صحیح البخاری عن أبی هریرة: قَدِمَ الطُّفَیلُ بنُ عَمرٍو عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، إنَّ دَوسا قَد عَصَت وأبَت فَادعُ اللهَ عَلَیها. فَظَنَّ النّاسُ أنَّهُ یَدعو عَلَیهِم. فَقالَ: اللهُمَّ اهدِ دَوسا وَائتِ بِهِم.(229)

8254 . دلائل النبوّة لأبی نعیم عن بلال: أذَّنتُ الصُّبحَ فی لَیلَةٍ بارِدَةٍ فَلَم یَأتِ أحَدٌ، ثُمَّ أذَّنتُ فَلَم یَأتِ أحَدٌ، فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: ما شَأنُهُم یا بِلالُ؟ قُلتُ: کَبَدَهُمُ البَردُ(230)بِأَبی أنتَ واُمّی. فَقالَ: اللهُمَّ اکسِر عَنهُمُ البَردَ. قالَ بِلالٌ: فَلَقَد رَأَیتُهُم یَتَرَوَّحونَ فِی السُّبحَةِ أوِ الصُّبحِ.(231)

8255 . مسند ابن حنبل عن کعب بن مرّة أو مرّة بن کعب: دَعا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عَلى مُضَرَ، قالَ: فَأَتَیتُهُ فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، إنَّ اللهَ عز و جل قَد نَصَرَکَ وأعطاکَ وَاستَجابَ لَکَ، وإنَّ قَومَکَ قَد هَلَکوا فَادعُ اللهَ لَهُم، فَأَعرَضَ عَنهُ، قالَ: فَقُلتُ لَهُ: یا رَسولَ اللهِ، إنَّ اللهَ عز و جل قَد نَصَرَکَ وأعطاکَ وَاستَجابَ لَکَ، وإنَّ قَومَکَ قَد هَلَکوا فَادعُ اللهَ لَهُم.

فَقالَ: اللهُمَّ اسقِنا غَیثا(232) مُغیثا مَریعا طَبَقا غَدَقا غَیرَ رائِثٍ، نافِعا غَیرَ ضارٍّ.

فَما کانَت إلّا جُمعَةً أو نَحوَها حَتّى مُطِروا.(233)

8253 . صحیح البخارى به نقل از ابو هُرَیره : طُفَیل بن عمرو، خدمت پیامبر خدا رسید و گفت: اى پیامبر خدا! قبیله دوس، نافرمانى و سرپیچى کردند. پس نفرینشان کن.

مردم گمان بردند که پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را نفرین مى‌کند؛ امّا ایشان گفت: «بار خدایا! دوس را هدایت فرما و آنان را [به دین اسلام] بیاور».

8254 . دلائل النبوّة، ابو نعیم به نقل از بلال : در یک شب سرد، اذان گفتم و کسى [به نماز]نیامد. دوباره اذان گفتم، باز کسى نیامد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «مردم را چه شده است، اى بلال؟».

گفتم: پدر و مادرم به فدایت! دچار سرما شده‌اند.

گفت: «بار خدایا! سرما را برایشان بشکن».

دیدم مردم در هنگام نماز نافله یا صبح، خود را [از گرما] باد مى‌زنند.

8255 . مسند ابن حنبل به نقل از کعب بن مرّه یا مرّة بن کعب : پیامبر خدا بر مُضَر نفرین کرد. نزد ایشان رفتم و گفتم: اى پیامبر خدا! خداوند عز و جل تو را یارى نمود و [خواسته‌ات را]عطا کرد و دعایت را برآورده ساخت. قومت [از قحطى]هلاک شدند! برایشان دعا کن.

پیامبر صلى الله علیه و آله روى گردانْد.

دوباره گفتم: اى پیامبر خدا! خداوند عز و جل تو را یارى نمود و [خواسته‌ات را] عطا کرد و دعایت را مستجاب ساخت. قومت هلاک شدند! برایشان دعا کن.

گفت: «بار خدایا! ما را بارانى کمک کننده، رویاننده، فراگیر، فراوان، بى‌تأخیر، سودمند و بى‌زیان عطا فرما».

یکى دو جمعه نگذشته بود که بر آنان باران بارید.

8256 . مسند ابن حنبل عن عبد الله بن مسعود: لَمّا قَسَمَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله غَنائِمَ حُنَینٍ بِالجِعرانَةِ(234) ازدَحَموا عَلَیهِ، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: إنَّ عَبدا مِن عِبادِ اللهِ بَعَثَهُ اللهُ إلى قَومِهِ فَضَرَبوهُ وشَجّوهُ، قالَ: فَجَعَلَ یَمسَحُ الدَّمَ عَن جَبهَتِهِ ویَقولُ: رَبِّ اغفِر لِقَومی إنَّهُم لا یَعلَمونَ.(235)

8257 . صحیح البخاری عن عبد الله بن مسعود: کَأَنّی أنظُرُ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله یَحکی نَبِیّا مِنَ الأَنبِیاءِ ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدمَوهُ وهُوَ یَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ویَقولُ: اللهُمَّ اغفِر لِقَومی فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ.(236)

16 / 52

أقوامٌ دَعا لَهُمُ النَّبِیُّ

8258 . مسند ابن حنبل عن خفاف بن إیماء بن رحضة الغفاری: صَلّى بِنا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله الصُّبحَ ونَحنُ مَعَهُ، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ الرَّکعَةِ الآخِرَةِ قالَ: . . . . أسلَمُ سالَمَهَا اللهُ، وغِفارُ غَفَرَ اللهُ لَها.

ثُمَّ وَقَعَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله ساجِدا، فَلَمَّا انصَرَفَ قَرَأَ عَلَى النّاسِ فَقالَ: یا أیُّهَا النّاسُ، إنّی أنَا لَستُ قُلتُهُ، ولکِنَّ اللهَ عز و جل قالَهُ.(237)

8256 . مسند ابن حنبل به نقل از عبد الله بن مسعود -: هنگامى که پیامبر خدا در جِعرانه(238) به تقسیم غنایم حُنَین پرداخت، مسلمانان بر گِرد ایشان ازدحام کردند. پیامبر خدا فرمود: «خداوند، بنده‌اى از بندگان خدا را به سوى قومش فرستاد و آنان او را زدند و چهره‌اش را شکستند و او خون از چهره خویش پاک مى‌کرد و مى‌گفت: پروردگارا! قومم را بیامرز، که آنان نادان‌اند».

8257 . صحیح البخارى به نقل از عبد الله بن مسعود : گویى پیامبر صلى الله علیه و آله را مى‌بینم که پیامبرى از پیامبران را مجسّم مى‌سازد که قومش او را زدند و خون‌آلودش کردند و او خون از چهره‌اش پاک مى‌کند و مى‌گوید: «بار خدایا! قوم مرا بیامرز، که آنان نادان‌اند».

16 / 52

اقوامى که پیامبر برایِشان دعا کرد

8258 . مسند ابن حنبل به نقل از خفاف بن ایماء بن رحضه غفارى : پیامبر خدا، نماز صبح را با ما خواند و ما با ایشان بودیم. چون سرش را از [سجده] رکعت آخر برداشت، فرمود: «. . . اَسلَم را خدا به صلح کشانَد و غِفار را خدا بیامرزد!» .(239)

سپس پیامبر خدا به سجده افتاد و چون نمازش را تمام کرد، رو به مردم کرد و فرمود: «اى مردم! من این را نگفتم؛ بلکه خداوند عز و جل آن را گفت».

8259 . صحیح مسلم عن أبی ذرّ: قالَ لی رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اِیتِ قَومَکَ فَقُل: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله قالَ: أسلَمُ سالَمَهَا اللهُ، وغِفارُ غَفَرَ اللهُ لَها.(240)

8260 . الطبقات الکبرى عن أبی خیرة الصباحی: کُنتُ فِی الوَفدِ الَّذی أتى رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن عَبدِ القَیسِ، فَزَوَّدَنَا الأَراکَ نَستاکُ بِهِ. فَقُلنا: یا رَسولَ اللهِ، عِندَنَا الجَریدُ، ولکِنّا نَقبَلُ کَرامَتَکَ وعَطِیَّتَکَ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ اغفِر لِعَبدِ القَیسِ إذ أسلَموا طائِعینَ غَیرَ مُکرَهینَ، إذ بَعضُ قَومٍ لَم یُسلِموا إلّا خَزایا مَوتورینَ.(241)

8261 . صحیح البخاری عن أبی هریرة: کانَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله یَدعو فِی القُنوتِ: اللهُمَّ أنجِ سَلَمَةَ بنَ هِشامٍ، اللهُمَّ أنجِ الوَلیدَ بنَ الوَلیدِ، اللهُمَّ أنجِ عَیّاشَ بنَ أبی رَبیعَةَ، اللهُمَّ أنجِ المُستَضعَفینَ مِنَ المُؤمِنینَ بِمَکَّةَ.(242)

8259 . صحیح مسلم به نقل از ابو ذر : پیامبر خدا به من فرمود: «نزد قومت برو و بگو: پیامبر خدا فرمود: اَسلَم را خدا به صلح آورَد و غِفار را خدا بیامرزد!».

8260 . الطبقات الکبرى به نقل از ابو خَیره صباحى : من همراه هیئتى از عبد القیس که نزد پیامبر خدا آمدند بودم و پیامبر صلى الله علیه و آله به ما چوب مسواک داد تا با آن مسواک بزنیم. گفتیم: اى پیامبر خدا! ما خود، چوب شاخه خرما داریم؛ امّا بخشش و عطاى شما را مى‌پذیریم.

پیامبر خدا گفت: «بار خدایا! عبد القیس را بیامرز، که داوطلبانه و بدون اجبار، اسلام آوردند؛ در حالى که بعضى دیگر جز با سرافکندگى و دادن کشته، اسلام نیاوردند».

8261 . صحیح البخارى به نقل از ابو هُرَیره : پیامبر صلى الله علیه و آله در قنوت، [چنین] دعا مى‌کرد: «بار خدایا! سَلَمة بن هشام را نجات بخش. بار خدایا! ولید بن ولید را نجات بخش. بار خدایا! عیّاش بن ابى ربیعه را نجات بخش. بار خدایا! مؤمنان مستضعف مکّه را نجات بخش».

نکاتى درباره دعاى پیامبر براى دیگران

پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت بزرگوارش علیهم السلام مَظْهَر صفات و اسماى حسناى الهى (و از جمله، مظهر رحمت و حکمت خداوند متعال) هستند و از این رو، به مقتضاى حکمت، دیگران را از ادعیه زاکیه و مستجاب خود، بهره‌مند مى‌کردند و مشمول عنایت و رحمت الهى قرار مى‌دادند.

به منظور آشنایى با سیره عملى پیامبر خدا در دعا کردن براى دیگران، شمارى ازدعاهاى ایشان درباره اهل بیت خود و دیگران، ذکر شد. در بررسى این دعاها چند نکته قابل توجه است:

1. دعاهاى پیامبر صلى الله علیه و آله را به چند دسته مى‌توان تقسیم کرد:

دسته اول: دعاهایى که حامل پیامى براى جامعه اسلامى است.

دسته دوم: دعاهایى که براى تأمین نیازهاى کسانى است که از پیامبر خدا، تقاضاى دعا کرده‌اند.

دسته سوم: دعاهاى پیامبر خدا در مورد کسانى است که به ایشان خدمتى‌کرده‌اند.

2. دعاهاى پیامبر خدا براى اهل بیت خود، حامل پیام‌هاى اعتقادى و سیاسى‌براى‌امت اسلامى و حاکى از شخصیت والاى آنان و جایگاه بلندشان

دراسلام است مانند آنچه از پیامبر صلى الله علیه و آله خطاب به امام على علیه السلام روایت شده است که مى‌فرماید:

ما سَأَلتُ اللهَ شَیئا إلّا سَأَلتُ لَکَ مِثلَهُ، ولا سَأَلتُ اللهَ شَیئا إلّا أعطانیهِ، غَیرَ أنَّهُ قیلَ لى: إنَّهُ لا نَبِىَّ بَعدَکَ.(243)

چیزى از خدا نخواستم، مگر آن که همانند آن را براى تو [نیز] خواستم، و چیزى از خدا نخواستم، مگر آن که آن را به من عطا کرد، جز آن جا که به من گفته شد: پس از تو، پیامبرى نیست.

و در روایتى دیگر در مورد ایشان مى‌فرماید:

اللهُمَّ والِ مَن والاهُ، و عادِ مَن عاداهُ، وَ انصُر مَن نَصَرَهُ.(244)

خدایا! دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار و یاریگرش را یارى کن.

و در روایتى دیگر درباره امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مى‌فرماید:

اللهُمَّ والِ مَن والاهُما، و عادِ مَن عاداهُما.(245)

خدایا! دوستدار آن دو را دوست بدار و دشمن آن دو را دشمن بدار.

و در حدیث کساء درباره اهل بیت علیهم السلام آمده که مى‌فرماید:

اللهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَیتی وخاصَّتى، اللهمّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهیرا.(246)

خدایا! اینان اهل بیت من و مُقرَّبان من‌اند. خدایا! هر گونه پلیدى را از آنان دور بدار و با پاک ساختنى ویژه، پاکشان گردان.

همچنین دعاهایى که از پیامبر صلى الله علیه و آله درباره افرادى مانند ابوذر و امثال وى صادر

شده، حکایت از جلالت و عظمت و جایگاه رفیع معنوى آنها دارد. این‌گونه دعاها نیز گاه داراى پیام سیاسى و اجتماعى هستند.

3. دعاهاى پیامبر خدا براى تأمین نیازهاى دیگران یا براى کسانى که خدمتى به ایشان داشته‌اند نیز داراى پیام اعتقادى است؛ زیرا اجابت این دعاها، حاکى از جایگاه رفیع پیامبر صلى الله علیه و آله نزد خداوند متعال است؛ اما باید توجه داشت که این‌گونه از دعاها بسا که دلالتى بر جایگاه معنوى اشخاصى که مورد دعا قرار گرفته‌اند، نداشته باشد. از این رو، دانشمندان علم رجال، هر دعایى را از سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل‌بیت علیهم السلام، دلیل شایستگى و عدالت و مورد وثوق بودن شخصى که درباره او دعاشده، نمى‌دانند، چنان که در حدیثى، پیامبر صلى الله علیه و آله براى شخص یهودى که خدمتى به‌آن حضرت کرده بود، فرمود:

اللهُمَّ جَمِّلهُ. . .

خدایا! او را زیبا گردان. . .

و در اثر این دعا، موى سپید او سیاه شد.

و یا در حقّ یهودى دیگرى فرمود:

أدامَ اللهُ جَمالَکَ!

خداوند، زیبایى‌ات را پایدار بدارد!

و در نتیجه اجابت این دعا، آن مرد، هشتاد سال زندگى کرد و یک موى سپید در سر او دیده نشد.

16 / 53

دُعاءُ النَّبِیِّ فِی الاِستِسقاءِ

8262 . صحیح البخاری عن أنس: بَینَمَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ الجُمُعَةِ، إذ قامَ رَجُلٌ فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ هَلَکَ الکُراعُ(247)، وهَلَکَ الشّاءُ، فَادعُ اللهَ أن یَسقِیَنا. فَمَدَّ یَدَیهِ ودَعا.(248)

8263 . صحیح البخاری عن أنس: بَینَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ الجُمُعَةِ، فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ ادعُ اللهَ أن یَسقِیَنا.

فَتَغَیَّمَتِ السَّماءُ ومُطِرنا، حَتّى ما کادَ الرَّجُلُ یَصِلُ إلى مَنزِلِهِ، فَلَم تَزَل تُمطَرُ إلَى الجُمُعَةِ المُقبِلَةِ، فَقامَ ذلِکَ الرَّجُلُ أو غَیرُهُ فَقالَ: اُدعُ اللهَ أن یَصرِفَهُ عَنّا فَقَد غَرِقنا.

فَقالَ: اللهُمَّ حَوالَینا ولا عَلَینا. فَجَعَلَ السَّحابُ یَتَقَطَّعُ حَولَ المَدینَةِ، ولا یُمطِرُ أهلَ المَدینَةِ.(249)

8264 . صحیح البخاری عن أنس: کانَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ جُمُعَةٍ؛ فَقامَ النّاسُ فَصاحوا فَقالوا: یا رَسولَ اللهِ قَحَطَ المَطَرُ، وَاحمَرَّتِ الشَّجَرُ، وهَلَکَتِ البَهائِمُ، فَادعُ اللهَ أن یَسقِیَنا.

فَقالَ: اللهُمَّ اسقِنا مَرَّتَینِ وَایمُ اللهِ ما نَرى فِی السَّماءِ قَزَعَةً(250) مِن سَحابٍ، فَنَشَأَت سَحابَةٌ وأمطَرَت، ونَزَلَ عَنِ المِنبَرِ فَصَلّى، فَلَمَّا انصَرَفَ لَم تَزَل تُمطِرُ إلَى الجُمُعَةِ الَّتی تَلیها. فَلَمّا قامَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ صاحوا إلَیهِ: تَهَدَّمَتِ البُیوتُ، وَانقَطَعَتِ السُّبُلُ، فَادعُ اللهَ یَحبِسها عَنّا.

فَتَبَسَّمَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله ثُمَّ قالَ: اللهُمَّ حَوالَینا ولا عَلَینا. فَکَشَطَتِ المَدینَةُ، فَجَعَلَت تُمطِرُ حَولَها ولا تُمطِرُ بِالمَدینَةِ قَطرَةً، فَنَظَرتُ إلَى المَدینَةِ وإنَّها لَفی مِثلِ الإِکلیلِ.(251)

16 / 53

دعاى پیامبر براى بارش باران

8262 . صحیح البخارى به نقل از اَنَس : پیامبر صلى الله علیه و آله، روز جمعه مشغول خواندن خطبه بود که مردى برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! چارپایان هلاک شدند و گوسفندان تلف گشتند. دعا کن که خدا به ما باران بدهد.

پس پیامبر صلى الله علیه و آله دست به آسمان برداشت و دعا کرد.

8263 . صحیح البخارى به نقل از اَنَس : پیامبر صلى الله علیه و آله، روز جمعه خطبه مى‌خواند که مردى برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! دعا کن که خداوند بر ما باران بباراند.

ناگهان، آسمان ابرى شد و باران فرو بارید، چنان که مردم خود را به زحمت به منازلشان رساندند. باران تا جمعه آینده ادامه داشت. پس، همان مرد یا یکى دیگر برخاست و گفت: دعا کن که خداوند، باران را براى ما بند آورد، که آب، همه جا را برد.

پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! در اطراف ما بباران، نه بر ما».

ناگهان ابرها در پیرامون مدینه پراکنده شدند و در خود مدینه، باران بند آمد.

8264 . صحیح البخارى به نقل از اَنَس : پیامبر صلى الله علیه و آله در روز جمعه مشغول خواندن خطبه بود که مردم برخاستند و فریاد زدند و گفتند: اى پیامبر خدا! دیگر باران، نمى‌بارد و درختان، زرد شده‌اند و چارپایان، از بین رفته‌اند. دعا کن که خداوند بر ما باران بباراند.

پیامبر صلى الله علیه و آله دو بار گفت: «بار خدایا! بر ما باران بباران».

به خدا سوگند، در آسمان حتّى یک تکّه ابر هم مشاهده نمى‌شد؛ امّا ناگهان ابرها پدیدار گشتند و فرو باریدند. پیامبر صلى الله علیه و آله از منبر به زیر آمد و نماز خواند و رفت. باران تا جمعه بعد همچنان مى‌بارید. چون پیامبر صلى الله علیه و آله برخاست که خطبه بخواند، مردم باز فریاد زدند که: خانه‌ها ویران گشتند، و راه‌ها بسته شدند. دعا کن که خداوند، باران را بند آورَد.

پیامبر صلى الله علیه و آله تبسّمى کرد و گفت: «بار خدایا! در اطراف ما بباران، نه بر ما».

ناگهان، ابرها از آسمان مدینه کنار رفتند و در پیرامون آن، باریدن گرفتند و دیگر یک قطره هم در مدینه نمى‌بارید. به مدینه نگریستم. دیدم چونان اکلیل مى‌درخشد.


1) التوحید: ص 235 ح 2 عن یزید بن الحسن عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام.

2) جلا السیفَ والمرآةَ جلوا وجلاءً: صَقَلهما. والهمَّ عنه: أذهبه (القاموس المحیط: ج 4 ص 313 «جلا»).

3) فی حدیث الدُّعاء «اللهم اجعل القرآن ربیع قلبی» جعله ربیعا لأنّ الإنسان یرتاح قلبُهُ فی الربیع من الأزمان ویمیل إلیه (النهایة: ج 2 ص 188 «ربع»).

4) الأمالی للطوسی: ص 344 ح 705 عن غالب الجهنی عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 40 ص 49 ح 85؛ حلیة الأولیاء: ج 1 ص 67 عن أبی برزة.

5) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 60 ح 240 عن الحسن بن عبد الله الرازی التمیمی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 40 ص 26 ح 52.

6) الاعتقادات للصدوق: ص 121 ح 45 عن سلیم بن قیس.

7) فی المصادر الاُخرى: «فأنامنی».

8) المعجم الأوسط: ج 8 ص 47 ح 7917 عن عبد الله بن الحارث؛ المناقب للکوفی: ج 1 ص 517 ح 445 عن عبد الله بن الحارث نحوه.

9) تاریخ دمشق: ج 42 ص 311 ح 8860 عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق علیه السلام.

10) تاریخ دمشق: ج 42 ص 309 ح 8857.

11) الأمالی للطوسی: ص 362 ح 752 عن علیّ بن علیّ بن رزین عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام زین العابدین عن الإمام الحسن علیهم السلام عن عمر بن الخطّاب، بحارالأنوار: ج 40 ص 71 ح 108.

12) فضائل الصحابة لابن حنبل: ج 2 ص 599 ح 1022؛ العمدة: ص 95 ح 122 کلاهما عن عمر، بحارالأنوار: ج 37 ص 188 ح 71.

13) مسند ابن حنبل: ج 6 ص 401 ح 18506 عن البراء بن عازب؛ الکافی: ج 1 ص 294 و ص 295 ح 3 عن عبد الحمید بن أبی الدیلم عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلى الله علیه و آله وج 8 ص 27 ح 4 عن جابر بن یزید عن الإمام الباقر علیه السلام عنه صلى الله علیه و آله، بحارالأنوار: ج 23 ص 145 ح 103.

14) کفایة الطالب: ص 299؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج 3 ص 351 نحوه، بحار الأنوار: ج 43 ص 120 ح 29.

15) الأمالی للطوسی: ص 40 ح 44 عن الضحّاک بن مزاحم، بحار الأنوار: ج 43 ص 93 ح 4 و ج 103 ص 274 ح 30.

16) المعجم الکبیر: ج 22 ص 412 ح 1022؛ شرح الأخبار: ج 2 ص 358 ح 713 نحوه، بحار الأنوار: ج 43 ص 122 ح 30.

17) کفایة الطالب: ص 306؛ کشف الغمّة: ج 1 ص 372، بحار الأنوار: ج 43 ص 142 ح 37.

18) تاریخ دمشق: ج 42 ص 312؛ شرح الأخبار: ج 2 ص 359 ح 713، بحار الأنوار: ج 43 ص 122 ح 30 و ص 142 ح 37.

19) السنن الکبرى للنسائی: ج 6 ص 73 ح 10088؛ کشف الغمّة: ج 1 ص 365، بحار الأنوار: ج 43 ص 137 ح 34.

20) المناقب لابن شهر آشوب: ج 3 ص 355، بحار الأنوار: ج 43 ص 117 ح 24 و ص 132 ح 32؛ المناقب للخوارزمی: ص 352 ح 364 عن اُمّ سلمة.

21) المناقب لابن شهر آشوب: ج 3 ص 356، بحار الأنوار: ج 43 ص 117 ح 24.

22) صحیح البخاری: ج 3 ص 1370 ح 3539؛ الأمالی للطوسی: ص 249 ح 442، بحار الأنوار: ج 37 ص 73 ح 40.

23) السِّخاب: خیط یُنظَم فیه خرزٌ ویلبسه الصبیان والجواری (النهایة: ج 2 ص 349 «سخب»).

24) المناقب لابن شهر آشوب: ج 4 ص 25، بحار الأنوار: ج 43 ص 294 ح 55؛ صحیح مسلم: ج 4 ص 1882 ح 56 وفیه ذیله من «اللهمّ إنّی اُحبّه. . .».

25) تاریخ دمشق: ج 13 ص 191 ح 3154؛ شرح الأخبار: ج 3 ص 106 ح 1040 نحوه، بحارالأنوار: ج 43 ص 304.

26) الحزقّة: الضعیف المتقارب الخطو من ضعفه. وقیل: القصیر العظیم البطن، فذکرها له على سبیل المداعبة والتأنیس له. وترقّ: بمعنى اصعد. وعین بقّة: کنایة عن صغر العین (النهایة: ج 1 ص 378 «حزق»).

27) کفایة الطالب: ص 344؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج 3 ص 388 نحوه، بحار الأنوار: ج 43 ص 286 ح 51.

28) المناقب لابن المغازلی: ص 375 ح 421.

29) کفایة الأثر: ص 16، بحار الأنوار: ج 36 ص 285 ح 107.

30) الأمالی للطوسی: ص 368 ح 781 عن أسماء بنت عمیس عن الإمام زین العابدین علیه السلام، بحار الأنوار: ج 44 ص 251 ح 1.

31) خصائص أمیرالمؤمنین للنسائی: ص 253 ح 139؛ کشف الیقین: ص 329 ح 392، بحار الأنوار: ج 43 ص 299 ح 63.

32) الهامّة: کلُّ ذات سَمّ یقتل (النهایة: ج 5 ص 275 «همم»).

33) لامّة: أی ذات لَمَم؛ وهی التی تصیب بسوء (مجمع البحرین: ج 3 ص 1649 «لمم»).

34) المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 183 ح 4781؛ الدعوات: ص 85 ح 217 ولیس فیه ذیله من «ثمّ یقول:» ، بحار الأنوار: ج 43 ص 282 ح 49.

35) تاریخ دمشق: ج 14 ص 236 ح 3546؛ الأمالی للطوسی: ص 252 ح 450، بحار الأنوار: ج 45 ص 167 ح 11.

36) تاریخ دمشق: ج 13 ص 203 ح 3181؛ شرح الأخبار: ج 2 ص 491 ح 872.

37) یقال: جلّلت الشیء: إذا غطّیته (المصباح المنیر: ص 106 «جلل»).

38) مسند ابن حنبل: ج 10 ص 197 ح 26659.

39) مسند ابن حنبل: ج 10 ص 228 ح 26808؛ الأمالی للطوسی: ص 368 ح 783 عن الإمام زین العابدین علیه السلام عن اُمّ سلمة نحوه، بحار الأنوار: ج 35 ص 220 ح 28.

40) أی طعام حارٌّ یتّخذ من دقیق وسَمن. وقیل: دقیق وتمر، أغلظ من الحَساء وأرقّ من العصیدة (النهایة: ج 2 ص 351 «سخن»).

41) المَنامة هاهنا: الدکّان [أی الدکّة] التی یُنام علیها، وفی غیر هذا هی القطیفة، والمیم الاُولى زائدة (النهایة: ج 5 ص 131 «نوم»).

42) تاریخ دمشق: ج 14 ص 139 ح 3443؛ العمدة: ص 33 ح 12 نحوه، بحار الأنوار: ج 35 ص 220 ح 27 و ص 223 ح 34.

43) تاریخ دمشق: ج 14 ص 143 ح 3453؛ الأمالی للطوسی: ص 263 ح 482 عن عبد الله بن مغیرة مولى اُمّ سلمة، بحار الأنوار: ج 35 ص 209 ح 7.

44) هود:73.

45) المعجم الکبیر: ج 24 ص 281 ح 713.

46) الکافی: ج 1 ص 208 ح 3 عن سعد بن طریف عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج 23 ص 138 ح 83.

47) الأمالی للصدوق: ص 574 ح 787، بحار الأنوار: ج 43 ص 24 ح 20 و ج 37 ص 84 ح 52.

48) مسند فاطمة الزهراء للسیوطی: ص 124 ح 85 نقلاً عن الطبرانی عن واثلة.

49) دلائل الإمامة: ص 101 ح 30 عن موسى بن إبراهیم المروزی عن الإمام الکاظم عن أبیه عن جدّه علیهم السلام عن جابر بن عبد الله الأنصاری.

50) کفایة الأثر: ص 138 عن حذیفة الیمان، بحار الأنوار: ج 36 ص 332 ح 191.

51) ینابیع المودّة: ج 1 ص 74 ح 9؛ کفایة الأثر: ص 165 ولیس فیه ذیله من «إلى یوم» وکلاهما عن عبد الله بن الحسن المثنّى عن أبیه عن جدّه الإمام الحسن علیه السلام، بحارالأنوار: ج 36 ص 332 ح 191.

52) اسمه جندب بن جنادة الغفاریّ، من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله و أمیر المؤمنین علیه السلام، أحد الأرکان الأربعة (رجال الطوسی: ص 32 الرقم 143 و ص 59 الرقم 496) ، أسلم والنبی صلى الله علیه و آله بمکة أوّل الإسلام فکان رابع أربعة، و قیل: خامس خمسة، و هو أول من حیّا رسول الله صلى الله علیه و آله بتحیة الإسلام، بایع النبیّ صلى الله علیه و آله على أن لا تأخذه فی الله لومة لائم و على أن یقول الحق و إن کان مرّا (أُسدالغابة: ج 1 ص 257) . و لما أسلم رجع إلى بلاد قومه فأقام بها حتى هاجر النبی صلى الله علیه و آله، فأتاه بالمدینة بعد ما ذهبت بدر واُحد والخندق، و صحبه إلى أن مات، و کان من الذین أنکروا على أبی بکر (رجال البرقی: ص 63 64) . قال رسول الله فی شأنه: «ما أضلّت الخضراء و لا أقلّت الغبراء على ذی لهجة أصدق من أبی ذرّ، یعیش وحده، ویموت وحده، و یبعث وحده، و یدخل الجنّة وحده» (رجال الکشّی: ج 1 ص 98 الرقم 48) . توفّی فی زمن عثمان 32 ه بالربذة (أُسدالغابة: ج 1 ص 257، الاستیعاب: ج 4 ص 165).

53) تفسیر القمّی: ج 1 ص 294، بحار الأنوار: ج 21 ص 215 ح 2.

54) ر. ک: ص 515 (ابو ذر غفارى).

55) اسمه عمرو بن أخطب، صحابیّ، نزیل البصرة، مشهور بکنیته، غزا مع رسول الله صلى الله علیه و آله غزوات (راجع: الاستیعاب: ج 4 ص 1664).

56) مسند ابن حنبل: ج 7 ص 384 ح 20759.

57) صحیح ابن حبّان: ج 16 ص 132 ح 7172؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 83 نحوه، بحار الأنوار: ج 18 ص 11 ح 24.

58) ر. ک: ص 515 (ابو زید انصارى).

59) اسمه جندرة بن خیشنة الکنانیّ، کان صحابیا، نزل الشام، مشهور بکنیته، و کان النبیّ صلى الله علیه و آله قد کساه برنسا، و کان الناس یأتونه فیدعو لهم و یبارک فیهم فیعرف البرکة فیهم (راجع: اُسد الغابة: ج 6 ص 253، طبقات المحدّثین بأصبهان: ج 3 ص 434، تقریب التهذیب: ص 204).

60) دلائل النبوّة لأبی نعیم: ص 453 ح 378.

61) ر. ک: ص 516 (ابو قرصافه).

62) اسمه نذیر، کنّاه رسول الله صلى الله علیه و آله بأبی مریم، فروی عنه أنه قال: أتیت النبیّ صلى الله علیه و آله فقلت: یا رسول الله إنه ولد لی فی هذه اللیلة جاریة، قال: وأنزلت علی سورة مریم فسمّها مریم، فکان یکنّى بأبی مریم (راجع: الاستیعاب: ج 4 ص 1756، أُسد الغابة: ج 5 ص 314، الإصابة: ج 6 ص 334).

63) الجندل: الحجارة (لسان العرب: ج 11 ص 128 «جندل»).

64) المعجم الکبیر: ج 22 ص 332 ح 833.

65) اسمه الضحّاک، و قیل: صخر بن قیس، أبو بحر التمیمیّ السعدیّ، کان من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله و علیّ علیه السلام و الحسن علیه السلام، أدرک النبیّ صلى الله علیه و آله فهو مخضرم و لم یَره، و دعا له النبیّ. کان أحد الحکماء الدهاة العقلاء، و کان ممن اعتزل الحرب بین علیّ علیه السلام و عائشة بالجمل، و شهد صفین مع علیّ علیه السلام و بقی إلى أمارة مصعب بن الزبیر، و توفی بالکوفه سنة 67ه (راجع: رجال الطوسی: ص 26 الرقم 61 و ص 57 الرقم 474 و ص 93 الرقم 918، أُسد الغابة: ج 1 ص 178 الرقم 51، تقریب التهذیب: ج 1 ص 72؛ موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: ج 12 ص 47 52).

66) مسند ابن حنبل: ج 9 ص 54 ح 23221.

67) ر. ک: ص 516 (ابو مریم غسانى).

68) ر. ک: ص 516 (اَحنَف بن قیس).

69) صحابیة، تزوّجها جعفر بن أبی طالب و هاجرت معه إلى الحبشة، و بعد استشهاده تزوّجها أبو بکر، و تزوّجها أمیرالمؤمنین علی علیه السلام بعد وفاة أبی بکر. کانت موالیة لأمیرالمؤمنین علیه السلام و للصدیقة الطاهرة علیهاالسلام. روت عن رسول الله صلى الله علیه و آله حدیث رد الشمس و أوصت إلیها فاطمة علیهاالسلام فی غسلها بعد موتها (راجع: المناقب لابن شهر آشوب: ج 3 ص 364؛ کتاب من لایحضره الفقیه: ج 1 ص 203، موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: ج 1 ص 108 113).

70) المعجم الکبیر: ج 22 ص 412 ح 1022؛ شرح الأخبار: ج 2 ص 357 ح 713، بحار الأنوار: ج 43 ص 121 ح 30.

71) هی بنت ملحان بن خالد، و اختلف فی اسمها، فقیل: سهلة، و قیل: رمیلة، و قیل: رُمینه و قیل: ملیکة، و یقال: العمیصاء، أو الرمیصاء و هی اُم أنس بن مالک خادم رسول الله صلى الله علیه و آله. کانت تغزو مع رسول الله صلى الله علیه و آله وروت عنه أحادیث وروى عنها ابنها أنس، ماتت فی خلافة عثمان (راجع: أُسدالغابة: ج 7 ص 346، الاستیعاب: ج 4 ص 1940، تقریب التهذیب: ص 1381؛ رجال الطوسی: ص 52 الرقم 449).

72) الطبقات الکبرى: ج 8 ص 429.

73) ر. ک: ص 517 (اَسماء بن عُمَیس).

74) ر. ک: ص 517 (اُمّ سُلَیم).

75) الاستیعاب: ج 4 ص 494 الرقم 3597.

76) الطبقات الکبرى: ج 8 ص 434.

77) بنت کعب بن عمرو بن عوف واسمها نَسیبة، شهدت بیعة العقبة، وشهدت أُحدا مع زوجها زید بن عاصم، وابنیها حبیب وعبدالله، وأبلت یومئذ بلاءً حسنا، وجُرحت أحد عشر جرحا، کما شهدت یوم الیمامة فقاتلت حتّى أُصیبت یدها، وجرحت یومئذ اثنتی عشرة جراحة (راجع: أُسدالغابة: ج 7 ص 269 الرقم 7319 و ص 360 الرقم 7551، تهذیب الکمال: ج 35 ص 372).

78) الوِقْر: الحمل الثقیل (القاموس المحیط: ج 2 ص 155 «وقر»).

79) الطبقات الکبرى: ج 8 ص 414؛ بحار الأنوار: ج 20 ص 134.

80) ر. ک: ص 517 (اُمّ عُمارة).

81) بنت محصن، اخت عکاشة بن محسن، أسلمت بمکة قدیمة و بایعت النبی صلی الله علیه و آله و هاجرت الی مدینة (راجع: اسد الغالبة: ج 7 ص 368 الرقم 7571).

82) سنن النسائی: ج 4 ص 29.

83) ر. ک: ص 518 (اُمّ قیس).

84) اسمها عاتِکَة بنت خالد بن مُنقِذِ بن ربیعة، کُنّیت بابنها معبد، وهی التی نزل عندها رسول الله صلى الله علیه و آله لمّا هاجر إلى المدینة، وهذا المنزل یُعرف الیوم بخیمة اُمّ معبد (راجع: أُسد الغابة: ج 7 ص 180 الرقم 7086 و ص 386 الرقم 7605، الإصابة: ج 8 ص 475 الرقم 12263؛ الخرائج والجرائح: ج 1 ص 25 و 145 و 147، کشف الغمة: ج 1 ص 23 25، المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 87 و 121).

85) یقال: امرأة برزة: إذا کانت کهلة لا تحتجب احتجاب الشوابّ، وهی مع ذلک عفیفة عاقلة تجلس للناس وتحدّثهم، من البروز؛ وهو الظهور والخروج (النهایة: ج 1 ص 117 «برز»).

86) فی المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 10 ح 4274 عن هشام بن حبیش وبعض المصادر الاُخرى: «فسألوها لحما وتمرا لیشتروا منها».

87) مُرمِلون: أی نفد زادهم، وأصله من الرَّمل، کأنّهم لصقوا بالرمل (النهایة: ج 2 ص 265 «رمل»).

88) مُسنِتون: أی مجدبون أصابَتهم السَّنة؛ وهی القحط والجدب (النهایة: ج 2 ص 407 «سنت»).

89) التَّفاجّ: المبالغة فی تفریج ما بین الرجلین (النهایة: ج 3 ص 412 «فجج»).

90) الجِرّة: ما یخرجه البعیر من بطنه لیمضغه ثمّ یبلعه (النهایة: ج 1 ص 259 «جرر»).

91) أی یُرویهم ویُثقلهم حتّى یناموا ویمتدّوا على الأرض (النهایة: ج 2 ص 184 «ربض»).

92) ثجّا: أی لبنا سائلاً کثیرا (النهایة: ج 1 ص 207 «ثجج»).

93) أراد بَهاء اللبن؛ وهو وبِیص [أی بریق ولمعان] رغوته (النهایة: ج 1 ص 169 «بها»).

94) النَّهَل: الشُّربُ الأوّلُ. وقد نَهِلَ بالکسر وأنهلتُهُ أنا، لأنّ الإبلَ تُسقى فی أوّل الوِرْدِ، فتُرَدَّ إلى العَطَن، ثمّ تسقى الثانیة فَتُردَّ إلى العلل (الصحاح: ج 5 ص 1837 «نهل»).

95) أی رَووا، مأخوذ من الروضة؛ وهو الموضع الذی یستنقع فیه الماء. وقیل: معنى أراضوا: صَبُّوا اللبنَ على اللبن (النهایة: ج 2 ص 277 «روض»).

96) الثقات: ج 1 ص 123؛ کشف الغمّة: ج 1 ص 24 نحوه، بحار الأنوار: ج 18 ص 43 ح 30.

97) ر. ک: ص 518 (اُمّ مَعبد).

98) خیمه‌هاى اُمّ معبد، در جایى میان مکّه و مدینه در راه هجرت در طرف شمالى وادى قدید، جاى داشتند.

99) برزه، به زن میان‌سالى گفته مى‌شود که نیاز نیست همانند زن جوان، از دیگران رو بگیرد و در عین حال، پاک‌دامن و خردمند است، مجلسش گرم است و قصّه‌گو نیز هست.

100) در المستدرک على الصحیحین و برخى منابع دیگر آمده است: «[پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش] از او مقدارى گوشت و خرما خواستند که از وى بخرند».

101) کان خادما لرسول الله صلى الله علیه و آله خدم النبیّ عشر سنین، و قیل: خدمه ثمانیا، و قیل: سبعا، و هو من المکثرین فی الروایة عن رسول الله صلى الله علیه و آله، مات سنة 92 و قیل 93ه (انظر: أُسدالغابة: ج 1 ص 151، الاستیعاب: ج 1 ص 110، تقریب التهذیب: ص 154؛ رجال الطوسی: ص 21 الرقم 5، موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: ج 2 ص 330 و 331 و 334 و ج 8 ص 306 و ج 11 ص 72 و 321).

102) صحیح البخاری: ج 5 ص 2336 ح 5984 و ص 2345 ح 6017 و 6018؛ الخرائج والجرائح: ج 1 ص 50 ح 73، بحار الأنوار: ج 18 ص 10 ح 22.

103) کان من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله، و له أحادیث، استغفر له النبیّ صلى الله علیه و آله ثلاثا (رجال الطوسی: ص 29 الرقم 108؛ الإصابة: ج 1 ص 486).

104) غَبَرَ: مکث وذهبَ، ضِدٌّ (القاموس المحیط: ج 2 ص 99 «غبر») والظاهر أنّ المراد هنا هو المعنى الأوّل.

105) المعجم الکبیر: ج 2 ص 63 ح 1298.

106) ر. ک: ص 518 (اَنَس بن مالک).

107) ر. ک: ص 518 (تلب بن ثعلبه).

108) هو جریر بن عبدالله بن جابر، أبو عمر، و قیل: أبو عبدالله البجلی، کان من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله، سکن الکوفة، و قدم الشام برسالة أمیرالمؤمنین علیه السلام إلى معاویة، أسلم قبل وفاة النبیّ بأربعین یوما. کان حسن الصورة ولذا لقّبوه بیوسف هذه الأمة، و کان سیّد قومه. وقال النبیّ صلى الله علیه و آله لما دخل علیه جریر فأکرمه: إذا أتاکم کریم قوم فأکرموه (اُسد الغابة: ج 1 ص 333؛ رجال الطوسیّ: ص 33 الرقم 148، موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: ج 5 ص 376 380 و ج 6 ص 44 و 72) . وجدیر بالانتباه إلى أن مسجد جریر اعتُبر فی الکافی و التهذیب و الخصال من المساجد الملعونة وورد بأن جریر التحق بمعاویة على عهد الإمام علیّ علیه السلام وإن الإمام ذمّه بشدّة وهدّم بیته.

109) المعجم الکبیر: ج 2 ص 300 ح 2254.

110) کان صحابیا، غزا مع رسول الله صلى الله علیه و آله، سکن الکوفة (رجال الطوسیّ: ص 34 الرقم 170؛ أُسدالغابة: ج 1 ص 344، الإصابة: ج 1 ص 596).

111) العجفاء: المهزولة (النهایة: ج 3 ص 186 «عجف»).

112) المعجم الکبیر: ج 2 ص 280 ح 2172؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 83 عن مرّة بن جعیل الأشجعی نحوه، بحار الأنوار: ج 18 ص 12 ح 30.

113) ر. ک: ص 518 (جریر بن عبد الله).

114) ر. ک: ص 519 (جُعَیل بن زیاد).

115) هو حارثة بن مالک بن النعمان الأنصاریّ، استهشد بدعاء النبی صلى الله علیه و آله (الإصابة: ج 1 ص 689 الرقم 1483).

116) الکافی: ج 2 ص 54 ح 3 عن أبی بصیر، بحار الأنوار: ج 70 ص 174 ح 29.

117) ر. ک: ص 519 (حارثة بن مالک).

118) حذیفة بن الیمان بن جابر، أبو عبد الله العبسیّ، من وجهاء الصحابة وأعیانهم، لم یشهد بدرا، وشهد أحدا وما بعدها من المشاهد، کان صاحب سرّ رسول الله صلى الله علیه و آله فی المنافقین. کان أحد الثابتین فی عقیدتهم، ووقفوا إلى جانب علیّ علیه السلام بخطىً ثابتة. کان حذیفة ممّن شهد جنازة السیّدة فاطمة الزهراء علیهاالسلاموصلّى على جثمانها الطاهر. ولی المدائن فی عهد عمر وعثمان. کان مریضا فی بدایة خلافة أمیر المؤمنین ومع ذلک لم یطق السکوت عن مناقبه وفضائله صلوات الله علیه، فصعد المنبر بجسمه العلیل وأثنى علیه أبلغ الثناء وأخذ له البیعة، وتوفّی بعد سبعة أیّام وقیل توفّی بعد أربعین یوما (أُسدالغابة: ج 1 ص 468؛ رجال الطوسی: ص 35 الرقم 178 و ص 60 الرقم 511، موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: ج 12 ص 95).

119) تاریخ دمشق: ج 12 ص 268 ح 2940.

120) له ولأمه صحبة (أُسد الغابة: ج 2 ص 9، الإصابة: ج 2 ص 58).

121) اُسد الغابة: ج 2 ص 11 الرقم 1158.

122) ر. ک: ص 519 (حذیفة بن یمان).

123) ر. ک: ص 520 (حسّان بن شدّاد).

124) عدّه ابن حجر متّحدا مع حصین بن قیس النهشلیّ، و کان صحابیا. ذکره ابن حبّان فی الثقات (تقریب التهذیب: ص 253، کتاب الثقات: ج 3 ص 88).

125) السنن الکبرى للنسائی: ج 5 ص 413 ح 9331.

126) أراد أهل الوادی الذی کان ینزله (النهایة: ج 3 ص 396 «غوط»).

127) المعجم الکبیر: ج 4 ص 31 ح 3560.

128) اُسد الغابة: ج 2 ص 63 الرقم 1240.

129) ر. ک: ص 520 (حُصَین بن اوس).

130) غائط، نام وادى‌اى است که قرار بود وى بر آن، وارد شود.

131) هو حنظلة بن حذیم بن حنیفة المالکیّ، أبو عبید. و فد مع أبیه و جدّه و هو صغیر على النبیّ صلى الله علیه و آله (الجرح و التعدیل: ج 2 ص 239، اُسد الغابة: ج 2 ص 63، تقریب التهذیب: ص 279).

132) فی المصدر: «جذیم» ، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخرى.

133) العرب تجعل القول عبارة عن جمیع الأفعال، وتطلقه على غیر الکلام واللسان، فتقول: قال بیده: أی أخذ. . . (النهایة: ج 4 ص 124 «قول»).

134) مسند ابن حنبل: ج 7 ص 367 ح 20690.

135) أبو خناش کما فی أُسدالغابة، ج 2 ص 102 و أبو خناس کما فی الإصابة، ج 2 ص 207. و کناه النسائیّ أبا محرش، و هو قوی؛ فإن أبا خناس کنیة ابنه مسعود (الإصابة: ج 2 ص 207).

136) الثقات: ج 3 ص 104.

137) ر. ک: ص 520 (حنظلة بن حِذیمَ).

138) ر. ک: ص 520 (خالد بن عبد العزّى).

139) هو السائب بن یزید بن سعید بن ثمامة، اختلف فى نسبه فقیل کنانیّ، و قیل کندیّ، و قیل لیثیّ، و قیل سلمیّ، و قیل هذلیّ، و قیل أزدیّ، ولد فی السنة الثانیة، شارک مع أبیه فی حجة الوداع و هو ابن سبع سنوات. واختلف فی وفاته، فقیل توفّی سنة 80 ه و قیل سنة 86 ه، و قیل سنة 91ه و هو ابن أربع و تسعین. له أحادیث قلیلة (الاستیعاب: ج 2 ص 576، أُسدالغابة: ج 2 ص 321، الإصابة: ج 3 ص 22).

140) دلائل النبوّة للبیهقی: ج 6 ص 209؛ الخرائج والجرائح: ج 1 ص 53 ح 82 نحوه، بحار الأنوار: ج 18 ص 12 ح 28.

141) صحیح البخاری: ج 1 ص 81 ح 187 و ج 5 ص 2146 ح 5346.

142) ر. ک: ص 520 (سائب بن یزید).

143) سلمان الفارسی، أبو عبد الله، وهو سلمان المحمّدی، زاهد ثاقب البصیرة، نقیّ الفطرة من سلالة فارسیّة، مولده رامهرمز، وأصله من أصبهان، صحابیّ جلیل، شهد الخندق وأعان المؤمنین بذکائه وخبرته بفنون القتال، واقترح حفر الخندق فلقی اقتراحه ترحیبا، کان یعیش فی غایة الزهد، وأعرض عن زخارف الحیاة، وقد رعى حرمة الحقّ بعد رسول الله صلى الله علیه و آله ولم یحد عن مسیر الحقّ، وکان من عُشّاق علیّ وآل البیت علیهم السلام و من أصفیاء أصحاب علیّ علیه السلام، و کان من شرطة الخمیس (رجال البرقی: ص 1 و 3 و 4) ولّاه عمر على المدائن فکانت حکومته فیها من المظاهر المشرّفة الباعثة على الفخر والاعتزاز، کان من المعمِّرین وتوفّی سنة 34 بالمدائن أیّام حکومة عمر، أو عثمان (راجع: موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: ج 12 ص 143).

144) الوَدِیّة: واحد الودِیّ؛ وهو صغار النخل (النهایة: ج 5 ص 170 «ودا»).

145) فی المصدر: «فقیر» ، وما أثبتناه من کنز العمّال: ج 13 ص 427 ح 37130.

146) ثَبَج البحر: وسطه ومعظمه (النهایة: ج 1 ص 206 «ثبج»).

147) أی انشقّت، من علم شفته: شقّها (القاموس المحیط: ج 4 ص 153 «علم»).

148) فی کنز العمّال: «جَعَلَها صَدَقَةً» وهو الأظهر.

149) المصنّف لعبد الرزّاق: ج 8 ص 418 ح 15766 عن إبراهیم بن أبی یحیى عن الإمام الصادق علیه السلام.

150) الأمالی للصدوق: ص 733 ح 1004، بحار الأنوار: ج 22 ص 508 ح 9 وراجع: کنز العمّال: ج 15 ص 91 ح 40222 و 40223.

151) ر. ک: ص 521 (سلمان).

152) غَضبا، به معناى گوش‌بُریده، گوش‌کوتاه، کوته‌دست، و نام یکى از دو شتر پیامبر صلى الله علیه و آله است.

153) ممشوق، به معناى باریک، و نام چوب‌دست پیامبر صلى الله علیه و آله است.

154) من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله و علیّ والحسن علیهماالسلام، قلیل الروایة. (رجال البرقی: ص 2، رجال الطوسی: ص 42 الرقم 287 و ص 70 الرقم 642 و ص 95 الرقم 942) کان کریما جوادا ظریفا خلیقا عفیفا سخیّا وسمّی بحرالجود. و یقال: إنّه لم یکن فی الإسلام أسخى منه. توفّی سنة 80ه و هو ابن تسعین سنة. (الاستیعاب: ج 3 ص 880).

155) المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 84، بحار الأنوار: ج 18 ص 17 ح 45 وراجع: مسند ابن حنبل: ج 1 ص 438 ح 1750.

156) عبدالله بن عبّاس بن عبدالمطّلب، أبوالعبّاس القرشیّ الهاشمیّ، من المفسّرین والمحدّثین المشهورین فی التاریخ الإسلامی، ولد بمکة فی الشعب قبل الهجرة بثلات سنین، وذهب إلى المدینة سنة 8 ه عام الفتح، کان عمر یستشیره فی أیّام خلافته ولمّا آلت الخلافة إلى الإمام أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام کان صاحبه ونصیره ومستشاره وأحد ولاته وأُمرائه العسکریّین، کان والیا على البصرة عند استشهاد الإمام علیّ علیه السلام. بایع الإمام الحسن المجتبى وتوجَّه إلى البصرة من قبله، ولم یشترک مع الإمام الحسین علیه السلام فی کربلاء وعلّل البعض ذلک بعماه. کان عالما له منزلة رفیعة فی التفسیر والحدیث والفقه، وکان تلمیذ الإمام علیّ علیه السلام فی العلم، توفی فی منفاه بالطائف سنة68 ه وهو ابن‌إحدى وسبعین وهو یکثر من قوله: «اللهمّ إنّی أتقرب إلیک بمحمد وآله، اللهمّ إنی أتقرّب إلیک بولایة الشیخ علی بن أبیطالب علیه السلام» (رجال البرقی: ص 2، رجال الطوسی: ص 42 الرقم 284 و ص 70 الرقم 641 و ص 102 الرقم 1011، خلاصة الأقوال: ص 190 الرقم 586؛ اُسد الغابة: ج 3 ص290، الاستیعاب: ج3 ص934، الإصابة: ج4 ص122؛ موسوعة الإمام علیّ بن أبیطالب علیه السلام: ج12 ص185).

157) سنن الترمذی: ج 5 ص 679 ح 3823.

158) ر. ک: ص 521 (عبد الله بن جعفر).

159) ر. ک: ص 521 (عبد الله بن عبّاس).

160) الإصابة: ج 4 ص 125 الرقم 4799.

161) المعجم الأوسط: ج 7 ص 351 ح 7702.

162) کان صحابیا، أسلم قدیما فی أول الإسلام، هاجر الهجرتین، و شهد بدرا والمشاهد بعدها، و کان صاحب نعلیه، و حدّث عن النبیّ صلى الله علیه و آله بالکثیر (الإصابة: ج 4 ص 199 الرقم 4970؛ رجال الطوسی: ص 42 الرقم 286، الخصال: ص 462 ح 4) . کان مستقلّاً فی أمره، ولم یتبع أمیرالمؤمنین و لم یشایعه (معجم رجال الحدیث: ج 11 ص 346) . سیّره عمر إلى الکوفة لیعلّمهم أُمور دینهم، و بعث عمارا أمیرا و قال: إنهما من النجباء من أصحاب محمد فاقتدوا بهما. ثم أمّره عثمان على الکوفة، ثم عزله فأمره بالرجوع إلى المدینة، و مات فیها سنة 32 ه (الاستیعاب: ج 3 ص 987، أُسدالغابة: ج 3 ص 384، الإصابة: ج 4 ص 201).

163) المعجم الکبیر: ج 9 ص 79 ح 8457.

164) مسند ابن حنبل: ج 2 ص 16 ح 3598؛ الثاقب فی المناقب: ص 84 ح 67.

165) ر. ک: ص 522 (عبد الله بن مسعود).

166) قدم على النبیّ صلى الله علیه و آله وکان اسمه عبدالعزّى، فسمّاه رسول الله صلى الله علیه و آله عبد الله ولقَّبه «ذو البِجادین» لأنَّه لمّا أسلم عند قومه جرَّدوه من کلّ ما علیه وألبسوه بِجادا وهو الکِساء الغلیظ الجافیّ فهرب منهم إلى رسول الله صلى الله علیه و آله، فلمّا کان قریبا منه شقّ بجاده باثنین فاتّزر بأحدهما وارتدى بالآخر، فقیل له: ذو البجادین، وقیل غیر ذلک فی وجه تکنیته. صحب رسول الله صلى الله علیه و آله وأقام معه، وکان أوّاها فاضلاً کثیر التلاوة للقرآن العزیز، وکان یرفع صوته بالقرآن والتسبیح والتکبیر، فقال عمر: یا رسول الله صلى الله علیه و آله أمُراءٍ هو؟ قال: «دعهُ عنک فإنّه أحد الأوّاهین» ، توفّی فی حیاة رسول الله صلى الله علیه و آله (أُسدالغابة: ج 3 ص 228 الرقم 2930، الإصابة: ج 4 ص 139 الرقم 4822).

167) قال ابن هشام: وإنّما سمّی ذا البِجادین؛ لأنّه کان ینازع إلى الإسلام، فیمنعه قومه من ذلک ویضیّقون علیه، حتّى ترکوه فی بجاد لیس علیه غیره والبِجاد: الکساء الغلیظ الجافی فهرب منهم إلى رسول الله صلى الله علیه و آله، فلمّا کان قریبا منه شقّ بجاده باثنین، فاتّزر بواحد واشتمل بالآخر، ثمّ أتى رسول الله صلى الله علیه و آله، فقیل له: «ذو البجادین» لذلک (السیرة النبویّة لابن هشام: ج 4 ص 172).

168) اُسد الغابة: ج 6 ص 409 الرقم 6595.

169) ر. ک: ص 522 (عبد الله بن ذو البِجادَین).

170) هو أبو عامر الأشعری عمّ أبی موسى، واسمه عبید بن سُلیم بن حَضّار. من کبار الصحابة، وقتل یوم حنین.

171) صحیح البخاری: ج 4 ص 1571 ح 4068 و ج 5 ص 2345 ح 6020 کلاهما عن أبی موسى.

172) عروة بن الجَعد وقیل: ابن أبی الجعد البارقیّ، سکن الکوفة، وهو ممّن سیّره عثمان إلى الشام من أهل الکوفة. وکان من أصحاب الصفّة (أُسدالغابة: ج 4 ص 27 الرقم 3650، الإصابة: ج 5 ص 245).

173) سنن الترمذی: ج 3 ص 559 ح 1258.

174) من سادات الصحابة وفضلائهم، شهد بدرا وأُحدا والخندق والمشاهد کلّها مع رسول الله صلى الله علیه و آله (اُسد الغابة: ج 4 ص 67).

175) الرُّقْیَة: العُوذة التی یُرقى بها صاحب الآفة کالحُمّى والصرع وغیر ذلک من الآفات (النهایة: ج 2 ص 254 «رقى»).

176) التوکّل على الله لابن أبی الدنیا: ص 58 ح 25.

177) ر. ک: ص 523 (عبید ابو عامر).

178) ر. ک: ص 523 (عروه بارقى).

179) کُناسه، نام محلّى در کوفه است. زید بن على بن الحسین علیه السلام در همین محل به دار آویخته شد.

180) ر. ک: ص 523 (عکاشة بن محصن).

181) رُقْیَه، نوشته‌اى مشتمل بر دعاست که گرفتاران و بیماران و مانند اینها، بر خود مى‌بندند تا نجات یابند، یا سِحرْ مانندى است که با دمیدن و فوت کردن، دیوانه‌اى را افاقه مى‌کند و یا از آسیبى در امان مى‌دارد. عُوذه، نُشره واُخْذه، واژه‌هاى هم‌معناى آن‌اند.

182) عمرو بن الحمق بن الکاهن الخزاعی، صحابیّ جلیل من صحابة رسول الله صلى الله علیه و آله وأمیر المؤمنین والإمام الحسن علیهماالسلام، أسلم بعد الحدیبیة، وتعلّم الأحادیث من النبیّ صلى الله علیه و آله، وکان من الصفوة الذین وقفوا بعد رسول الله صلى الله علیه و آله إلى جانب أمیرالمؤمنین، شهد حروب أمیرالمؤمنین علیه السلام وساهم فیها بکلّ صلابة وثبات، وکان ولاؤه للإمام علیّ علیه السلام عظیما حتى قال له: لیت أنّ فی جندی مئة مثلک. وأشارت کتب الرجال إلى دعاء النبی صلى الله علیه و آله له فی آخر لحظات حیاته وذلک عندما طلب من النبیّ صلى الله علیه و آله أن یستغفر له (أُسدالغابة: ج 3 ص 535 الرقم 3500 و ج 6 ص 183 الرقم 6043) . «کان عمرو صاحبا لحجر بن عدیّ ورفیق دربه وصیحاته المتعالیة ضد ظلم الأُمویین وهو الذی دفع معاویة همّ بقتله فقتله عبد الرحمن بن الحکم سنة 50 ه وأُرسل برأسه إلى معاویة وهو أول رأس فی الإسلام یُحمل من بلد إلى بلد، وعبَّر عنه الإمام الحسین علیه السلام ب «العبد الصالح الذی أبلته العبادة» (موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: ج 12 ص 237).

183) المصنّف لابن أبی شیبة: ج 7 ص 437 ح 121.

184) ر. ک: ص 524 (عمرو بن حَمِق).

185) المعجم الکبیر: ج 6 ص 107 ح 5650 و ج 24 ص 340 ح 849.

186) کانت امرأة لبیبة، صلبة العقیدة، فتیّة القلب، احتضنت النبیّ صلى الله علیه و آله فی طفولته، فکان یحبها حبّا شدیدا حتى قال فیها: «کانت أُمّی بعد أُمّی التی ولدتنی» ، وکان یُثنی على حنانها وشفقتها علیه قائلاً: «لم یکن بعد أبی طالب أبرّ بی منها» . کانت أوّل إمرأة بایعت النبیّ صلى الله علیه و آله، وهاجرت إلى المدنیة مع علیّ وفاطمة مشیا على الأقدام، ولمّا توفّیت کفّنها رسول الله صلى الله علیه و آله بقمیصه، وشارک فی تشییعها، وصلّى علیها، ثم وضعها فی قبرها بعد ما اضطجع فیه (راجع: موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: ج 1 ص 67).

187) الأنعام:94.

188) فی المصدر: «تُبدِیَ» ، والصواب ما أثبتناه کما فی نور الثقلین: ج 1 ص 747 ح 188.

189) الخرائج والجرائح: ج 1 ص 90 ح 150.

190) ر. ک: ص 524 (فاطمه بنت اسد).

191) التاریخ الکبیر: ج 7 ص 185 الرقم 824.

192) قتادة بن النعمان بن زید الأنصاریّ یکنى أبا عمرو. کان من فضلاء الصحابة، وکانت معه رایة بنی ظَفَر یوم الفتح. شهد العقبة وبدرا وأُحدا والمشاهد کلّها مع النبیّ صلى الله علیه و آله، وأُصیبت عینه یوم بدر، وقیل: یوم الخندق. توفّی سنة ثلاث وعشرین وهو ابن خمس وستین سنة (أُسدالغابة: ج 4 ص 370 الرقم 4277).

193) فی المصدر: «سنتها» ، وما أثبتناه من المصادر الاُخرى. قال الفیّومی: سیة القوس: طَرَفُها المنحنی (المصباح المنیر: ص 300 «سیه»).

194) الحَدَقة: العَین (النهایة: ج 1 ص 354 «حدق»).

195) فی المصدر: «قد أوجه نبیّک» بدل: «فدى وجه نبیّک» ، وهو تصحیف، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخرى.

196) المعجم الکبیر: ج 19 ص 8 ح 12.

197) الطبقات الکبرى: ج 7 ص 436.

198) ر. ک: ص 525 (قتادة بن نعمان).

199) الطبقات الکبرى: ج 7 ص 437.

200) کان قیلاً من أقیال حضرموت، وکان أبوه من ملوکهم. وفد على رسول الله صلى الله علیه و آله وکان رسول الله صلى الله علیه و آله قد بشَّر أصحابه بقدومه قبل أن یصل بأیّام، فلمّا دخل علیه رحّب به وأدناه من نفسه وبسط له رداءه. استعمله النبیّ على الأقیال من حضرموت. شهد مع علی علیه السلام صفّین وکان على رایة حضرموت یومئذ (أُسدالغابة: ج 5 ص 405 الرقم 5443، الإصابة: ج 6 ص 466).

201) قصص الأنبیاء: ص 295 ح 367، بحار الأنوار: ج 18 ص 108 ح 7.

202) ر. ک: ص 525 (وائل بن حُجر).

203) التاریخ الکبیر: ج 8 ص 175 الرقم 2607 عن وائل بن حجر.

204) تهذیب الأحکام: ج 3 ص 202 ح 473، بحار الأنوار: ج 81 ص 347 ح 13.

205) شرح نهج البلاغة: ج 15 ص 42.

206) نَجاشى، پادشاه مسیحى حبشه بود که مهاجران مکّه (جعفر بن ابى طالب و همراهانش) را پناه داد و پیک و نامه پیامبر صلى الله علیه و آله را با احترام پذیرفت. م.

207) المعجم الصغیر: ج 2 ص 143.

208) الخرائج والجرائح: ج 1 ص 56 ح 90، بحار الأنوار: ج 18 ص 13 ح 34.

209) المصنّف لابن أبی شیبة: ج 7 ص 136 ح 3 و ص 437 ح 119 و ج 6 ص 150 ح 1؛ المناقب للکوفی: ج 1 ص 103 ح 52 ولیس فیه «ناقة».

210) الخرائج والجرائح: ج 1 ص 87 ح 144، بحار الأنوار: ج 18 ص 15 ح 41.

211) النَّبَط: جیلٌ من الناس کانوا ینزلون سواد العراق، ثمّ استُعمل فی أخلاط الناس وعوامّهم (المصباح المنیر: ص 590 «النبط») وفی البدایة والنهایة: «النَّمَط» ؛ وهو کما فی النهایة لابن الأثیر: ج 5 ص 119 «نمط» : ضرب من البُسُط له خملٌ رقیق.

212) دلائل النبوّة لأبی نعیم: ص 460 ح 387؛ الخرائج والجرائح: ج 1 ص 51 ح 78 نحوه، بحار الأنوار: ج 18 ص 11 ح 26.

213) سنن أبی داوود: ج 3 ص 35 ح 2606 عن صخر الغامدی؛ کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 3 ص 156 ح 3573 عن علیّ بن عبد العزیز عن الإمام الصادق علیه السلام عنه صلى الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج 90 ص 216.

214) إبراهیم:36.

215) المائدة:118.

216) صحیح مسلم: ج 1 ص 191 ح 346.

217) یَجْتاحُ: یستأصله ویأتی علیه (النهایة: ج 1 ص 311 «جوح»).

218) الخصال: ص 83 ح 9عن جابر، بحار الأنوار: ج 22 ص 443 ح 1؛ المعجم الکبیر: ج 1 ص 107 ح 179 عن جابر بن سمرة السوائی.

219) السَّنَةُ: الجدبُ (النهایة: ج 2 ص 413 «سنه»).

220) سنن الدارمی: ج 1 ص 33 ح 54 عن عمرو بن قیس.

221) سنن أبی داوود: ج 4 ص 98 ح 4253 أبی مالک الأشعری.

222) صحیح ابن حبّان: ج 3 ص 254 ح 973 عن سهل بن سعد الساعدی.

223) المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 192، بحار الأنوار: ج 20 ص 117 ح 47.

224) الدرّ المنثور: ج 3 ص 117 نقلاً عن ابن مردویه والضیاء فی المختارة عن ابن عبّاس.

225) الخرائج والجرائح: ج 1 ص 163، بحار الأنوار: ج 21 ص 119 ح 17.

226) الشفا بتعریف حقوق المصطفى: ج 1 ص 105.

227) إعلام الورى: ج 1 ص 179، بحار الأنوار: ج 20 ص 96 ح 28.

228) المعجم الکبیر: ج 6 ص 162 ح 5862.

229) صحیح البخاری: ج 5 ص 2349 ح 6034 و ج 3 ص 1073 ح 2779 و ج 4 ص 1596 ح 4131.

230) کَبدَهم البردُ: أی شقّ علیهم وضیّق. أو أصاب أکبادَهم، وذلک أشدّ ما یکون من البَرْد؛ لأنّ الکَبِد معدن الحرارة والدَّم، ولا یَخلصُ إلیها إلّا أشدّ البرد (النهایة: ج 4 ص 139 «کبد»).

231) دلائل النبوّة لأبی نعیم: ص 464 ح 392.

232) الغیث: المطر. والمریع: المُخصِب الناجِع. وطبقا: أی مالئا للأرض مغطّیا لها. یقال: غیثٌ طَبَقٌ: أی عامّ واسع. والغَدَق: المطر الکبار القَطْر. وغیر رائث: أی غیر بطیء متأخّر (النهایة: ج 2 ص 287 «راث» وج 3 ص 400 «غیث» وص 113 «طبق» و ص 345 «غدق» و ج 4 ص 320 «مرع»).

233) مسند ابن حنبل: ج 6 ص 308 ح 18084.

234) الجعرانة: هی ماءٌ بین الطائف ومکّة، وهی إلى مکّةَ أقرب، نزلها النبیّ صلى الله علیه و آله لمّا قسم غنائم هوازن مرجعه من غزاة حنین وأحرم منها صلى الله علیه و آله، وله فیها مسجد (معجم البلدان: ج 2 ص 142).

235) مسند ابن حنبل: ج 2 ص 178 ح 4366 و ص 115 ح 4057.

236) صحیح البخاری: ج 3 ص 1282 ح 3290 و ج 6 ص 2539 ح 6530.

237) مسند ابن حنبل: ج 5 ص 566 ح 16570.

238) جِعرانه، برکه‌اى است بین طائف و مکّه، که به مکّه نزدیک‌تر است. پیامبر صلى الله علیه و آله در بازگشت از غزوه حُنَین، در این مکان فرود آمد و غنایم هوازن را تقسیم کرد و از آن جا مُحرِم شد. پیامبر صلى الله علیه و آله در آن جا مسجدى دارد.

239) بنا به گفته برخى شارحان حدیث، این جمله و جمله قبل، احتمال دارد دعایى باشند و یا خبرى.

240) صحیح مسلم: ج 4 ص 1952 ح 183.

241) الطبقات الکبرى: ج 7 ص 87.

242) صحیح البخاری: ج 3 ص 1072 ح 2774 و ج 1 ص 341 ح 961 کلاهما عن أبی هریرة.

243) ر. ک نهج الدعاء با ترجمه فارسى: ج 2 ص 78 ح 1168.

244) ر. ک نهج الدعاء با ترجمه فارسى: ج 2 ص 80 ح 1172.

245) ر. ک نهج الدعاء با ترجمه فارسى: ج 2 ص 90 ح 1187.

246) ر. ک نهج الدعاء با ترجمه فارسى: ج 2 ص 94 ح 1193.

247) الکُراع: اسم لجمیع الخیل (النهایة: ج 4 ص 165 «کرع»).

248) صحیح البخاری: ج 1 ص 315 ح 890 و ج 3 ص 1313 ح 3389.

249) صحیح البخاری: ج 5 ص 2335 ح 5982.

250) قَزَعة: أی قِطعة من الغیم (النهایة: ج 4 ص 59 «قزع»).

251) صحیح البخاری: ج 1 ص 346 ح 975.