جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

الإیثار (ایثار)

زمان مطالعه: 27 دقیقه

12 / 1 قیمة الإیثار

الکتاب

«وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ» .(1)

«وَ یُطْعِمُونَ اَلطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً- إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اَللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» .(2)

الحدیث

5744 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: الإِیثارُ زینَةُ الزُّهدِ، وبَذلُ المَوجودِ زینَةُ الیَقینِ.(3)

5745 . عنه صلى الله علیه و آله: أیُّمَا امرِىًء اِشتَهى شَهوَةً فَرَدَّ شَهوَتَهُ وآثَرَ عَلى نَفسِهِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ.(4)

12 / 1

ارزش ایثار

قرآن

«و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى‌دارند. و هر کس از آزمندىِ نفس خود مصون مانَد، ایشان‌اند که رستگاران‌اند» .

«و به [پاس] دوستىِ او (خدا) بینوا و یتیم و اسیر را خوراک مى‌دادند. [و مى‌گفتند:] ما براى خشنودىِ خداست که به شما مى‌خورانیم و پاداش و سپاسى از شما نمى‌خواهیم» .

حدیث

5744 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: ایثار، زیور زهد است و بخشیدنِ داشته‌ها، زیور یقین.

5745 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کس هوسى کند و دست رد به سینه هَوَس خویش بزند و [دیگرى را] بر خود مقدّم بدارد، خداوند عز و جل او را مى‌آمرزد.

5746 . عنه صلى الله علیه و آله: سَلَکَ رَجُلانِ مَفازَةً(5) : عابِدٌ وَالآخَرُ بِهِ رَهَقٌ(6) ، فَعَطَشَ العابِدُ حَتّى سَقَطَ، فَجَعَلَ صاحِبُهُ یَنظُرُ إلَیهِ، ومَعَهُ میضَأَةٌ(7) فیها شَیءٌ مِن ماءٍ، فَجَعَلَ یَنظُرُ إلَیهِ وهُوَ صَریعٌ، فَقالَ: وَاللّهِ لَئِن ماتَ هذَا العَبدُ الصّالِحُ عَطَشا ومَعی ماءٌ لا اُصیبُ مِنَ اللّهِ خَیرا أبَدا، ولَئِن سَقیتُهُ مائی لَأَموتَنَّ! فَتَوَکَّلَ عَلَى اللّهِ وعَزَمَ، فَرَشَّ عَلَیهِ مِن مائِهِ وسَقاهُ فَضلَهُ، فَقامَ حَتّى قَطَعَا المَفازَةَ.

فَیوقَفُ الَّذی بِهِ رَهَقٌ یَومَ القِیامَةِ لِلحِسابِ فَیُؤمَرُ بِهِ إلَى النّارِ، فَتَسوقُهُ المَلائِکَةُ، فَیَرَى العابِدَ، فَیَقولُ: یا فُلانُ أما تَعرِفُنی؟

فَیَقولُ: ومَن أنتَ؟

فَیَقولُ: أنَا فُلانٌ الَّذی آثَرتُکَ عَلى نَفسی یَومَ المَفازَةِ.

فَیَقولُ: بَلى أعرِفُکَ.

فَیَقولُ لِلمَلائِکَةِ: قِفوا! فَیَقِفونَ(8)، ویَجیءُ حَتّى یَقِفَ فَیَدعوَ رَبَّهُ عز و جل، فَیَقولُ: یا رَبِّ، قَد تَعرِفُ یَدَهُ عِندی وکَیفَ آثَرَنی عَلى نَفسِهِ، یا رَبِّ هَبهُ لی.

فَیَقولُ لَهُ: هُوَ لَکَ فَیَجیءُ فَیَأخُذُ بِیَدِ أخیهِ فَیُدخِلُهُ الجَنَّةَ.(9)

5747 . عنه صلى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام : یا عَلِیُّ، إنَّهُ إذا کانَ یَومُ القِیامَةِ نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ‌العَرشِ(10) : أینَ مُحِبّو عَلِیٍّ ومَن یُحِبُّهُ؟ أینَ المُتَحابّونَ فِی اللّهِ؟ أینَ المُتَباذِلونَ فِی اللّهِ؟ أینَ المُؤثِرونَ

عَلى أنفُسِهِم؟ أینَ الَّذینَ جَفَّت ألسِنَتُهُم مِنَ العَطَشِ؟ أینَ الَّذینَ یُصَلّونَ بِاللَّیالی وَالنّاسُ نِیامٌ؟ أینَ الَّذینَ یَبکونَ مِن خَشیَةِ اللّهِ؟ «لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ»(11) أینَ رُفَقاءُ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله؟ أمِنوا وقَرّوا عَینا «اُدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ»(12) (13)

5746 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دو مرد از بیابانى مى‌گذشتند: یکى عابد و دیگرى نافرمان عابد به حدّى تشنه شد که به زمین افتاد. دیگرى در حالى که ظرف آبى براى وضو داشت و قدرى آب هم در آن بود، به آن عابد نگریست که بر زمین افتاده است با خود گفت: به خدا سوگند، اگر این بنده نیک، در حالى از تشنگى بمیرد که این آب با من است، هرگز به خیرى از جانب خدا نخواهم رسید، و اگر این آب را به او بنوشانم، خودم خواهم مُرد.

امّا او به خدا توکّل کرد و تصمیمش را گرفت و از آن آب، به صورت عابد پاشید و باقى‌مانده‌اش را به او نوشانْد عابد از جا برخاست و هر دو، بیابان را پیمودند.

در روز قیامت، آن نافرمان را براى حسابرسى نگه مى‌دارند و فرمان مى‌رسد که او را به آتش ببرند فرشتگان، او را [به سوى دوزخ] مى‌رانند و او [در راه،] آن عابد را مى‌بیند مى‌گوید: فلانى! مرا نمى‌شناسى؟

عابد مى‌گوید: تو کیستى؟

مرد مى‌گوید: من فلانى هستم که در آن روزِ گذشتن از بیابان، تو را بر خویشتن ترجیح دادم.

عابد مى‌گوید: آرى، مى‌شناسمت.

سپس به فرشتگان مى‌گوید: بِایستید!

فرشتگان مى‌ایستند و عابد مى‌آید تا آن که [در توقّفگاه حساب] مى‌ایستد و پروردگارش عز و جل را مى‌خواند و مى‌گوید: اى پروردگار من! تو خود مى‌دانى که او به من نیکى کرده و [نیز مى‌دانى که] چگونه در حقّ من ایثار کرده است پروردگارا! او را به من ببخش.

پس خداوند مى‌فرماید: «او از آنِ تو باشد» .

پس عابد مى‌آید و دست برادرش را مى‌گیرد و او را به بهشت مى‌بَرَد

5747 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام : اى على! چون روز قیامت شود، منادى‌اى از میان عرش ندا در مى‌دهد: «کجایند دوستدارانِ على و [دوستدارانِ] کسى که دوستش مى‌دارد؟ کجایند آنان

که به خاطر خدا، با یکدیگر دوستى مى‌ورزیدند؟ کجایند آنان که براى خدا، به یکدیگر بذل و بخشش مى‌کردند؟ کجایند ایثارگران؟ کجایند آنان که زبان‌هایشان از تشنگى خشکید؟ کجایند آنان که در نیمه‌هاى شب که مردم خفته بودند، نماز مى‌گزاردند؟ کجایند آنان که از بیم خدا مى‌گریستند؟ «بیمى بر شما نیست و اندوهگین نمى‌شوید» . کجایند همرهان پیامبر، محمّد؟ آسوده‌خاطر باشید و شادمان. «شما و همسرانتان، شادمانه به بهشت در آیید»» .

سخنى درباره ایثار

ایثار، مصدر است از ریشه «اثر» و در لغت، به معناى «تقدیم الشىء (مقدّم داشتن چیزى)» است ابن فارس، در معناى این واژه مى‌گوید:

أثر الهمزه والثاء والراء لَهُ ثَلاثَةُ اُصولٍ: تَقدیمُ الشَّىءِ، وذِکرُ الشَّىءِ، و رَسمُ الشَّىءِ الباقى قالَ الخَلیلُ: قَد أثِرْتُ بِأَن أفعَلَ کَذا، وهُوَ هَمٌّ فى عَزمٍ، وتَقولُ: افعَل یا فُلانُ هذا آثِرا ما، وآثِرَ [ذى] أثیر، أى إن اختَرتَ ذلِکَ الفِعلَ فَافعَل هذا إمّا لا. قالَ ابنُ الأَعرابِىُّ: مَعناهُ افعَلهُ أوَّلَ کُلِّ شَىءٍ.(14)

أثر (همزه و ثاء و راء) ، سه اصل معنایى دارد: پیش انداختن چیز، یادکرد آن و صورت اثرِ باقى‌مانده خلیل گفته است: «قد أثرتُ بأن أفعَلَ کذا» ، اهتمام به انجام دادن تصمیم است و وقتى مى‌گویى: «یا فلان! هذا آثرا ما، و آثرَ [ذى] أثیر» ، یعنى هر گاه کارى را انتخاب کردى، انجامش بده یا رهایش کن ابن اعرابى گفته است: معناى آن، چنین است: «آن را پیش‌تر از همه انجام بده» .

ایثار، در قرآن و حدیث

ایثار و مشتقّات آن، در متون اسلامى در دو معناى متضاد به کار رفته است: گاه در مقدّم داشتن مثبت که یکى از بزرگ‌ترین ارزش‌هاى اخلاقى است استعمال مى‌شود؛ مانند این آیه شریف:

«وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.(15)

و [دیگران را] بر خویشتن مقدّم مى‌دارند، هر چند خودشان نیازمند باشند» .

و گاه در مقدّم داشتن منفى به کار مى‌رود؛ مانند:

«بَلْ تُؤْثِرُونَ اَلْحَیاةَ اَلدُّنْیا- وَ اَلْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى.(16)

بلکه زندگانى دنیا را ترجیح مى‌دهید، در حالى که آخرت، بهتر و پایدارتر است» .

نکته قابل توجّه در وقتى که این واژه براى ارائه یکى از ارزش‌هاى اخلاقى استعمال مى‌شود، این است که از نگاه اسلام، هر گونه مقدّم داشتن دیگران بر خود در تأمین نیازها و خواست‌ها، ارزش تلقّى نمى‌گردد؛ زیرا ترجیح بدون مرجِّح و تقدیم نابه‌جا، چنان که در آداب ایثار خواهد آمد، ارزش نیست لذا در مصباح الشریعة، ایثارِ مثبت، چنین تعریف شده است:

أصلُ الإِیثارِ تَقدیمُ الشَّىءِ بِحَقِّهِ.(17)

ایثار، در اصل، مقدّم داشتن چیزى است به‌جا

این بخش، براى تبیین ایثار مثبت از نگاه قرآن و حدیث است بنا بر این، آنچه پس از این به عنوان جمع‌بندى متون این بخش خواهد آمد، درباره ایثار به عنوان یک ارزش مهمّ اخلاقى است.

ارزش ایثار

ایثار، یکى از برجسته‌ترین فضایل و ارزش‌هاى انسانى است که در سخنان نورانى پیشوایان اسلام، از آن با عناوینى مانند: بالاترینِ مکارم اخلاقى، بالاترینِ مراتب احسان، بالاترینِ درجات ایمان و بهترین عبادت، ارزش‌گذارى گردیده است(18) و در فرهنگ اسلام، کسانى شایسته نام‌بردارى به فضیلت، مروّت و فتوّت هستند که از این خصلت ارجمند، برخوردار باشند.(19)

کمالات انسانى، از یک سو متّصل به ایثار است و از سوى دیگر، منتهى به یقین پیامبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار که کامل‌ترین انسان‌ها هستند از بالاترین مراتب ایثار، برخوردارند و در این خصلت زیباى انسانى و اسلامى، سرمشق دیگران‌اند.(20)

پیروان راستین آنان نیز از این خصلت، بهره وافرى داشتند.(21) امام حسن علیه السلام، در توصیف همنشینان پیامبر خدا مى‌فرماید:

یُوَقِّرونَ الکَبیرَ، ویَرحَمونَ الصَّغیرَ، ویُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ.(22)

به بزرگ‌ترها احترام مى‌گذارند، با کوچک‌ترها مهربان‌اند، و نیازمند را بر خود، ترجیح مى‌دهند

انواع ایثار

پیش از این توضیح دادیم که ایثار، عبارت است از مقدّم داشتن دیگران بر خود

در تأمین نیازها و خواست‌ها بنا بر این، ایثار، انواع فراوانى دارد و آنچه در این جا به عنوان انواع ایثار، ذکر مى‌کنیم، شمارى از مصادیق این عنوان است که در احادیث اسلامى آمده است؛ امّا انواع ایثار، منحصر به این موارد نیست.

انواع ایثار که در احادیث اسلامى آمده، عبارت است از:

الف ایثار در مال

بررسى متونى که در این بخش آمده، نشان مى‌دهد که در قرآن و حدیث، بیشترین کاربرد کلمه «ایثار» و آنچه این معنا را مى‌رساند، در ایثار مالى است و این، بدان جهت است که نیازهاى مالى، از گسترده‌ترین و ضرورى‌ترین نیازهاى انسان است.

ب ایثار در جان

اهمّیت و ارزش ایثار در جان، بسى فراتر از ایثار در مال است کمتر کسى است که حاضر شود زندگى دیگرى را بر زندگى خود، مقدّم بدارد حتّى فرشتگانِ برجسته‌اى مانند جبرئیل و میکائیل علیهماالسلام، از این نوع ایثار، تن مى‌زنند.(23) در واقع، ایثار در جان، مرتبه انسان کامل است از این رو، ایثار امام على علیه السلام در لیلةُ المَبیت، مورد ستایش خداوند متعال قرار مى‌گیرد و خداوند، این‌چنین در نزد فرشتگان، به آن مباهات مى‌کند:

«وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اَللّهِ.(24)

و کسانى از مردم، جانشان را براى به دست آوردن رضاى خدا، سودا مى‌کنند» .(25)

ج ایثار در دعا

یکى از نکات آموزنده در سیره اهل بیت علیهم السلام، مقدّم داشتن دیگران در دعاست امام کاظم علیه السلام، از پدرانش علیهم السلام چنین روایت نموده است:

کانَت فاطِمَةُ علیهاالسلام إذا دَعَت تَدعو لِلمُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ و لا تَدعو لِنَفسِها، فَقیلَ لَها: یا بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله! إنَّکِ تَدعینَ لِلنّاسِ و لا تَدعینَ لِنَفسِکِ!

فَقالَت: الجارُ ثُمَّ الدّارُ.(26)

فاطمه علیهاالسلام، هر گاه دعا مى‌کرد، براى زنان و مردان مؤمن، دعا مى‌کرد و براى خودش دعا نمى‌کرد به ایشان گفته شد: اى دختر پیامبر خدا! شما براى مردم، دعا مى‌کنى و براى خودت دعا نمى‌کنى؟

فرمود: «اوّل، همسایه و بعد، خانه!» .

پیروان برجسته اهل بیت علیهم السلام نیز از فضیلت این نوع ایثار، برخوردار بودند.

زید نرسى مى‌گوید:

با معاویة بن وهب، در موقف (عرفات) بودم و او مشغول دعا کردن بود در دعایش کنجکاوى نمودم ندیدم که حتّى یک کلمه براى خودش دعا کند؛ بلکه براى یکایک مسلمانان، به نام و نام پدرانشان، دعا مى‌کرد تا آن که مردم کوچیدند به او گفتم: عمو جان! از شما چیز عجیبى دیدم.

گفت: چه دیدى که تو را به تعجّب وا داشته است؟

گفتم: در یک چنین مکانى، برادرانت را بر خودت مقدّم مى‌دارى و به یاد یکایک افراد هستى.

به من گفت: از این کار، تعجّب مکن پسر برادرم زیرا که من از مولایم و مولاى تو و مولاى همه مردان و زنان مؤمن که به خدا سوگند، آقاى گذشتگان و آقاى

تمام کسانى است که بعد از پدران بزرگوارش باقى مانده‌اند شنیدم و کر باد این دو گوش معاویه و کور باد دو چشم او و به شفاعت محمّد صلى الله علیه و آله نرسد، اگر نشنیده باشد که او فرمود: «هر کس پشت سر برادرش براى او دعا کند، فرشته‌اى از آسمان دنیا ندا در مى‌دهد: «اى بنده خدا! هزار برابر اجر آنچه دعا کردى، براى خودت باد! » و فرشته‌اى از آسمان دوم، ندا در مى‌دهد: «اى بنده خدا! و دویست هزار برابر آنچه دعا کردى، از براى خودت باد!» و فرشته‌اى از آسمان سوم، ندا در مى‌دهد: «اى بنده خدا! و سیصد هزار برابر آنچه دعا کردى، از براى خودت باد!» و فرشته‌اى از آسمان چهارم، ندا در مى‌دهد: «اى بنده خدا! چهارصد هزار برابر آنچه دعا کردى، از براى خودت باد!» و فرشته‌اى از آسمان پنجم، ندا در مى‌دهد: «اى بنده خدا! پانصد هزار برابر آنچه دعا کردى، از براى خودت باد!» و فرشته‌اى از آسمان ششم، ندا در مى‌دهد: «اى بنده خدا! ششصد هزار برابر آنچه دعا کردى، از براى خودت باد!» و فرشته‌اى از آسمان هفتم، ندا در مى‌دهد: «اى بنده خدا! هفتصد هزار برابر آنچه دعا کردى، از براى خودت باد!» آن گاه، خداوند تبارک و تعالى به او ندا در مى‌دهد: «منم آن غنى‌اى که هرگز فقیر نمى‌شوم اى بنده خدا! هزار هزار برابر آنچه دعا کردى، از براى خودت باد! «» .

پس، اى برادرزاده! کدام یک بهتر و بزرگ‌تر است: آنچه من براى خود انتخاب کردم، یا آنچه تو مرا به آن توصیه مى‌کنى؟(27)

د ایثار در پرسش

یکى دیگر از انواع ایثار که در احادیث آمده، ایثار در پرسش است از امام باقر علیه السلام روایت شده است:

صَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله بِأَصحابِهِ الفَجرَ، ثُمَّ جَلَسَ مَعَهُم یُحَدِّثُهُم حَتّى طَلَعَتِ الشَّمسُ، فَجَعَلَ یَقومُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ حَتّى لَم یَبقَ مَعَهُ إلّا رَجُلانِ: أنصارِىٌّ و ثَقَفِىٌّ، فَقالَ لَهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: قَد عَلِمتُ أنَّ لَکُما حاجَةً تُریدانِ أن تَسأَلانى عَنها، فَإِن شِئتُما أخبَرتُکُما بِحاجَتِکُما قَبلَ أن تَسأَلانى و إن شِئتُما فَاسأَلانى.

قالا: بَل تُخبِرُنا یا رَسولَ اللّهِ؛ فَإِنَّ ذلِکَ أجلى لِلعَمى و أَبعَدُ مِنَ الاِرتِیابِ و أَثبَتُ لِلإِیمانِ.

فَقالَ النَّبِىُّ صلى الله علیه و آله: أمّا أنتَ یا أخَا الأَنصارِ فَإِنَّکَ مِن قَومٍ یُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم وأَنتَ قَرَوىٌّ و هذَا الثَّقَفِىُّ بَدَوِىٌّ أفَتُؤثِرُهُ بِالمَسأَلَةِ؟

فَقالَ: نَعَم، قالَ: أمّا أنتَ یا أخا ثُقیف فَإِنَّکَ جِئتَ تَسأَلُنى عَن وُضوئِکَ و صَلاتِکَ و ما لَکَ فِیهما مِنَ الثَّوابِ.

پیامبر خدا، نماز صبح را با اصحابش اقامه کرد و سپس با آنان به گفتگو نشست تا آن که آفتاب زد اصحاب، یکى پس از دیگرى خارج شدند تا جایى که فقط دو نفر با ایشان باقى ماندند: یک نفر انصارى و دیگرى مردى ثقفى پیامبر خدا به آن دو فرمود: «مى‌دانم که کارى دارید و مى‌خواهید از من بپرسید اگر دوست داشته باشید، پیش از آن که شما بپرسید، به شما بگویم که چه مى‌خواهید، و اگر دوست دارید، شما خود بپرسید» .

گفتند: خودت به ما خبر بده، اى پیامبر خدا؛ زیرا که این کار، در از بین بردن کورى دل، مؤثّرتر و در زدودن تردید، کارگرتر است و ایمان را استوارتر مى‌سازد.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «امّا تو، اى برادر انصارى! از قومى هستى که دیگران را بر خویشتن، مقدّم مى‌دارند تو آبادى‌نشین هستى و این مرد ثقفى، بیابانگرد است آیا در سؤال کردن، او را بر خود مقدّم مى‌دارى؟» .

گفت: آرى.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «امّا اى مرد ثقفى! تو آمده‌اى تا درباره وضو و نمازت و ثوابى که در این دو براى تو هست، از من سؤال کنى» .(28)

عوامل ایثار

در نضرة النعیم، زیر عنوان: «عواملى که بر ایثار، مساعدت مى‌کنند» ، آمده است:

1 بزرگداشت حقوق: اگر حقوق در نظر انسان، بزرگْ داشته شود، آن را کاملاً رعایت مى‌کند و به آن، جامه عمل مى‌پوشاند و تباه کردن آن را ناگوار مى‌داند و مى‌داند که اگر به مقام ایثار نرسد، حقوق را چنان که شایسته است، رعایت نمى‌کند بنا بر این، ایثارش را براى مراقبت از حقوق، قرار مى‌دهد.

2 نفرت از خسّت: هر گاه انسان از خسّت، نفرت پیدا کند و آن را زشت بشمارد، خود را ملزم به ایثار مى‌کند و راهى براى نجات از این نفرت کینه‌آلود، جز با ایثار، براى خود نمى‌یابد.

3 میل به مکارم اخلاقى: انسان، بر حسب تمایل به ارزش‌هاى اخلاقى، ایثار مى‌ورزد، براى این که ایثار، برترین درجه ارزش‌هاى اخلاقى است.(29)

به نظر مى‌رسد که در ریشه‌یابى اسباب ایثار، این مقدار، کافى نیست درست است که امورى مانند: بزرگداشت حقوق، بیزارى از بخل و رغبت به ارزش‌هاى اخلاقى (مکارم اخلاق) در پیدایش خصلت ارزشمند ایثار، مؤثّر است، لیکن مسئله اصلى، این است که این خصوصیاتى که موجبات ایثار شمرده شده‌اند، چگونه در انسان تحقّق پیدا مى‌کنند و چه کسى به خاطر رغبت به ارزش‌هاى اخلاقى و نفرت از حرص و خِسّت، و براى رعایت حقوق دیگران، اقدام به ایثار مى‌نماید و خواست دیگران را بر خواست خود، مقدّم مى‌دارد؟

بررسى دقیق براى پاسخ دادن به این سؤال، نشان مى‌دهد که ایثار، ریشه‌اى جز ایمان نمى‌تواند داشته باشد تقویت صفات نیکویى که به صفت ایثار منتهى مى‌شوند نیز تنها در سایه ایمان، امکان‌پذیر است از این رو، در مکاتب مادّى، سخن گفتن از ارزش‌هاى اخلاقى، شوخى‌اى بیش نیست و هدفى جز فریب دادن و گم‌راه کردن افکار عمومى ندارد.

بر این پایه، هر چه ایمان در وجود انسانْ تقویت شود، به خصلت ارزشمند ایثار، نزدیک‌تر مى‌گردد و به فرموده امام على علیه السلام، انسان، در بالاترین مراتب ایمان، ایثارگر مى‌شود(30) و به گفته امام صادق علیه السلام، مؤمنانِ کامل هستند که در سختى، دیگران را بر خود، مقدّم مى‌دارند(31) و هر چه ایمان، کامل‌تر شود، قدرت ایثارگرى در انسان، افزون مى‌گردد تا به مرتبه ایثار جان و جانبازى مى‌رسد.

آثار ایثار

ایثار، نقطه مقابل استئثار (انحصارطلبى) است هر چه استئثار براى جامعه مطلوب انسانى، زیانبار، و براى وحدت و انسجام آن، ویرانگر است،(32) ایثار، سودمند و سازنده است.

اسلام، در مقابل مکاتب مادّى که فرهنگ خودخواهى و خودپرستى را تبلیغ و ترویج مى‌کنند، خودخواهى را ریشه مفاسد فردى و اجتماعى مى‌داند و با ترویج فرهنگ ایثار و از خودگذشتگى مى‌خواهد این ریشه خطرناک را بخشکاند.

البتّه با یک نگاه دقیق و عمیق، در مى‌یابیم که اسلام، با این اقدام، خودخواهى فطرى انسان را هدایت، و منافع واقعى و درازْمدّت او را تأمین کرده است. انسان‌هاى ایثارگر، در واقع، خود را مى‌سازند و منافع حقیقى و همیشگى خود را

تأمین مى‌کنند و به تعبیر قرآن کریم:

«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ.(33)

اگر نیکى کنید، به خودتان نیکى کرده‌اید» .

به عکس، مادّى‌گرایان و خودخواهان، خود را تباه مى‌کنند و منافع حقیقى و همیشگى خود را از دست مى‌دهند و به تعبیر دقیق قرآن کریم، فراموشى خدا، در واقع، فراموشى خویش است:

«نَسُوا اَللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ.(34)

خدا را فراموش کردند خداوند هم آنان را دچار خودْفراموشى کرد» .

بدین سان، گسترش فرهنگ ایثار در جامعه، نه تنها منافع شخصى ایثارگران را تهدید نمى‌کند، بلکه آنان را محبوب خدا(35) و خلق مى‌نماید(36) و موجب دستیابى آنان به بهترین زندگى‌ها در جهان جاوید مى‌شود.(37) علاوه بر این، ریشه مفاسد اجتماعى را نیز مى‌سوزاند و منافع مادّى و معنوى جامعه بشر را تأمین مى‌نماید.

قرآن کریم، در ذیل آیه ایثار، برکات فردى و اجتماعى آن را در یک جمله خلاصه کرده، مى‌فرماید:

«وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ.(15)

و آنها که از خسّت نفس خویش، مصون بمانند، آنان، همان رستگاران‌اند» .

فَلاح، از مهم‌ترین برکاتِ ایثار و مبارزه با خودخواهى و خسّت است، و آن، عبارت است از: کامیابى و رسیدن به همه خواست‌هاى حقیقىِ فردى و اجتماعى.(38)

آداب ایثار

در تعریف «ایثار» گفتیم که اصل ایثار، عبارت است از «مقدّم داشتن چیزى بر اساس حق» . اصول آداب ایثار که در فصل پنجم خواهد آمد در این تعریف، خلاصه شده است بنا بر این، رعایت این آداب، شرط تحقّق مفهوم ایثار به عنوان یک ارزش مهمّ اخلاقى نیز هست:

الف اخلاص

نخستین ادبِ ایثار، اخلاص است.(39) اگر اخلاص نباشد، «مقدّم داشتن دیگرى» تحقّق پیدا نمى‌کند وقتى کسى با انگیزه‌اى غیر الهى، چیزى را که خود بدان نیازمند است، به دیگرى مى‌دهد، در واقع، آن را به خودش داده است؛ چرا که انگیزه نفسانى و خودخواهى، او را وادار به این عمل کرده است.

ب علاقه

دومین ادب ایثار، علاقه‌مندى به چیزى است که ایثار مى‌شود.(40) اگر علاقه‌مندى به آن نباشد، «مقدّم داشتن دیگران» نیز بى‌معناست این ادب نیز از تعریف ایثار، قابل استنباط است.

ج مقدّم داشتن نزدیکان

مقدّم داشتن نزدیکان و کسانى که تأمین نیازهاى زندگى آنان بر انسان واجب است، یکى دیگر از آداب ایثار است(41) این ادب را از افزودن قید «بحقّه» به تعریف ایثار نیز مى‌توانیم استخراج کنیم؛ زیرا مقدّم داشتن دیگران بر «نزدیکان» ، عقلاً و شرعا

صحیح نیست.

د ایمان

ادب دیگر ایثار، مقدّم داشتنِ اهل ایمان است و بدون ایمان، مقدّم داشتن دیگرى، حق و ارزش تلقّى نمى‌گردد، چنان که از امام على علیه السلام روایت شده:

عامِل سائِرَ النّاسِ بِالإِنصافِ، و عامِلِ المُؤمِنینَ بِالإِیثارِ(42)

با دیگر مردمان، به انصاف رفتار کن و با مؤمنان، به ایثار

ه مقدّم داشتن نیازمندتر

این ادب نیز از مقوِّمات مفهوم ارزشىِ ایثار است؛ زیرا تأمین نیازهاى ثانویه دیگران با هزینه نیازهاى اوّلیه خود، حق و ارزش محسوب نمى‌شود از این رو، امام على علیه السلام درباره آیه ایثار مى‌فرماید:

لا تَستَأثِر عَلَیهِ بِما هُوَ أحوَجُ إلَیهِ مِنکَ.(43)

آنچه را که او (دیگرى) بدان نیازمندتر از توست، بهره خویش مساز

و برخورد خوش

تنها ادبى که در تعریفى که از ایثار ارائه شد، نمى‌گنجد، ادب برخورد ایثارگر با طرف ایثار است که بى‌تردید، رعایت این ادب، شرط کمال ایثار است و بدون آن، گاه ایثار، ارزش اخلاقى خود را از دست مى‌دهد و به گفته امام على علیه السلام:

وَجهٌ مُستَبشِرٌ خَیرٌ مِن قَطوبٍ مُؤثرٍ(44)

خوش‌رو، از ترش‌روىِ ایثارگر، بهتر است

12 / 2 الأمثال العلیا فی الإیثار

الکتاب

«وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اَللّهِ وَ اَللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ» (45)

«وَ اَلَّذِینَ تَبَوَّؤُا اَلدّارَ وَ اَلْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ» .(1)

الحدیث

5748 . الإمام الصادق علیه السلام: لَمّا اُسرِیَ بِالنَّبِیِّ صلى الله علیه و آله إلَى السَّماءِ قیلَ لَهُ: إنَّ اللّهَ تَبارَکَ‌وتَعالى یَختَبِرُکَ فی ثَلاثٍ لِیَنظُرَ کَیفَ صَبرُکَ!

قالَ: اُسَلِّمُ لِأَمرِکَ یا رَبِّ ولا قُوَّةَ لی عَلَى الصَّبرِ إلّا بِکَ، فَما هُنَّ؟

قیلَ لَهُ: أوَّلُهُنَّ الجوعُ وَالأَثَرَةُ عَلى نَفسِکَ وعَلى أهلِکَ لِأَهلِ الحاجَةِ.

قالَ: قَبِلتُ یا رَبِّ ورَضیتُ وسَلَّمتُ ومِنکَ التَّوفیقُ وَالصَّبرُ. (46)

5749 . تنبیه الخواطر عن عائشة: ما شَبِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله ثَلاثَةَ أیّامٍ مُتَوالِیَةً حَتّى فارَقَ‌الدُّنیا، ولَو شاءَ لَشَبِعَ، ولکِنَّهُ کانَ یُؤثِرُ عَلى نَفسِهِ(47)

5750 . الإمام علیّ علیه السلام: کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله إذَا احمَرَّ البَأسُ وأحجَمَ النّاسُ قَدَّمَ أهلَ‌بَیتِهِ، فَوَقى بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّیوفِ وَالأَسِنَّةِ، فَقُتِلَ عُبَیدَةُ بنُ الحارِثِ یَومَ بَدرٍ، وقُتِلَ حَمزَةُ

یَومَ اُحُدٍ، وقُتِلَ جَعفَرٌ یَومَ مُؤتَةَ(48)

12 / 2

نمونه‌هاى والاى ایثار

قرآن

«و از میان مردم، کسى هست که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‌فروشد، و خدا نسبت به [این گونه] بندگان، مهربان است» .

«و کسانى که قبل از آنان (مهاجران) در سرا (مدینه) جاى گرفته‌اند و ایمان آورده‌اند، هر کس را که به سوى آنان کوچ کرده، دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است، در دل‌هایشان حسدى نمى‌یابند و هر چند در خودشان احتیاجى [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى‌دارند. و هر کس از آزمندىِ نفس خود مصون مانَد، ایشان‌اند که رستگاران‌اند» .

حدیث

5748 . امام صادق علیه السلام: شبى که پیامبر صلى الله علیه و آله به آسمان برده شد، به ایشان گفته شد: «خداوند تبارک و تعالى تو را در سه چیز مى‌آزماید تا بنگرد که شکیبایىِ تو چگونه است» .

پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: تسلیم فرمان تو ام، اى پروردگار من! و مرا توانى بر شکیبایى نیست، مگر به کمک تو آن سه کدام‌اند؟

گفته شد: «نخستینِ آنها، گرسنگى کشیدن و مقدّم داشتن نیازمندان بر خود و بر خانواده‌ات است» .

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: پروردگارا! پذیرفتم و راضى و تسلیم هستم و توفیق و صبر دادن، از توست. . .

5749 . تنبیه الخواطر به نقل از عایشه : پیامبر خدا، تا زمانى که از دنیا رفت، هرگز سه روز پیاپى، غذاى سیر نخورد البتّه اگر مى‌خواست، مى‌توانست سیر بخورد؛ امّا او دیگران را بر خود، مقدّم مى‌داشت.

5750 . امام على علیه السلام: هر گاه جنگ شدّت مى‌گرفت و مردم (مسلمانان) وا پس مى‌رفتند، پیامبر خدا، افراد خانواده‌اش را پیش مى‌انداخت و به واسطه آنان، یارانش را از سوز شمشیرها و

نیزه‌ها نگه مى‌داشت از همین رو، عُبَیدة بن‌حارث، در جنگ بَدر کشته شد، و حمزه، در جنگ اُحد، و جعفر،(49) در جنگ موته.

5751 . اُسد الغابة عن أحمد بن محمّد بن إبراهیم الثعلبی المفسّر: رَأَیتُ فی بَعضِ الکُتُبِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله لَمّا أرادَ الهِجرَةَ خَلَّفَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام بِمَکَّةَ لِقَضاءِ دُیونِهِ ورَدِّ الوَدائِعِ الَّتی کانَتِ عندَهُ، وأمَرَهُ لَیلَةَ خَرَجَ إلَى الغارِ وقَد أحاطَ المُشرِکونَ بِالدّارِ أن یَنامَ عَلى فِراشِهِ، وقالَ لَهُ: اِتَّشِح بِبُردِیَ الحَضرَمِیِّ الأَخضَرِ؛ فَإِنَّهُ لا یَخلُصُ إلَیکَ(50) مِنهُم مَکروهٌ إن شاءَ اللّهُ تَعالى فَفَعَلَ ذلِکَ.

فَأَوحَى اللّهُ إلى جِبریلَ ومیکائیلَ علیهماالسلام: إنّی آخَیتُ بَینَکُما وجَعَلتُ عُمُرَ أحدِکُما أطوَلَ مِن عُمُرِ الآخَرِ، فَأَیُّکُما یُؤثِرُ صاحِبَهُ بِالحَیاةِ؟ فَاختارا کِلاهُما الحَیاةَ فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَیهِما: أفَلا کُنتُما مِثلَ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ؟ ! آخَیتُ بَینَهُ وَبینَ نَبِیّی مُحَمَّدٍ، فَباتَ عَلى فِراشِهِ یَفدیهِ بِنَفسِهِ ویُؤثِرُهُ بِالحَیاةِ! اِهبِطا إلَى الأَرضِ فَاحفَظاهُ مِن عَدُوِّهِ.

فَنَزَلا، فَکانَ جِبریلُ عِندَ رَأسِ عَلِیٍّ علیه السلام، ومیکائیلُ عِندَ رِجلَیهِ، وجِبریلُ یُنادی: بَخٍ بَخٍ! مَن مِثلُکَ یَابنَ أبی طالِبٍ، یُباهِی اللّهُ عز و جل بِهِ المَلائِکَةَ؟ !

فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل عَلى رَسولِهِ وهُوَ مُتَوَجِّهٌ إلَى المَدینَةِ فی شَأنِ عَلِیٍّ علیه السلام: «وَ مِنَ اَلنّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ اِبْتِغاءَ مَرْضاتِ اَللّهِ» .(51)

5752 . مجمع البیان عن أبی الطفیل: اِشتَرى عَلِیٌّ علیه السلام ثَوبا فَأَعجَبَهُ فَتَصَدَّقَ بِهِ، وقالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله، یَقولُ: مَن آثَرَ عَلى نَفسِهِ آثَرَهُ اللّهُ یَومَ القِیامَةِ بِالجَنَّةِ(52)

5751 . اُسد الغابة به نقل از احمد بن محمّد بن ابراهیم ثعلبى : در کتابى دیدم که چون پیامبر خدا تصمیم به هجرت گرفت، على بن ابى طالب علیه السلام را در مکّه براى پرداختنِ بدهى‌ها و پس دادن امانت‌هایى که در نزدش بود، به جا گذاشت و در شبى که به طرف غار حرکت کرد، در حالى که مشرکانْ اطراف خانه را گرفته بودند، به او دستور داد تا در جایش بخوابد و به او فرمود: «بُردِ حَضْرَمى(53) سبزم را به خودت بپیچ و به خواست خداوند متعال، هیچ بدى‌اى به تو نخواهد رسید» و او چنین کرد.

آن گاه، خداوند متعال به جبرئیل و میکائیل علیهماالسلام وحى کرد که: «من، بین شما پیمان برادرى بستم و عمر یکى از شما را از عمر دیگرى طولانى‌تر قرار دادم کدام یک از شما دیگرى را براى زندگى ترجیح مى‌دهد؟» .

هر دو، زنده بودن را برگزیدند و لذا خداوند عز و جل به آن دو وحى کرد: «آیا شما مثل على بن ابى طالب نیستید؟ ! بین او و بین محمّد، پیامبرم، نیز پیمان برادرى بستم؛ ولى على در جاى او خوابید و جانش را فداى او کرد و زندگى را براى او خواست به زمین فرود آیید و او را از شرّ دشمنانش محفوظ دارید» .

هر دو فرود آمدند جبرئیل علیه السلام بالاى سر على علیه السلام بود و میکائیل علیه السلام پایین پایش و جبرئیل علیه السلام فریاد مى‌زد: آفرین، آفرین! کیست که چون تو اى پسر ابو طالب خداوند عز و جل به او بر فرشتگانش مباهات کند؟ !

پس خداوند عز و جل هنگامى که پیامبرش به سوى مدینه مى‌رفت، درباره على علیه السلام این آیه را بر او فرو فرستاد: «و از میان مردم، کسى هست که جان خود را براى طلب خشنودىِ خدا مى‌فروشد» .

5752 . مجمع البیان به نقل از ابو الطفیل : على علیه السلام جامه‌اى خرید و از آن، خوشش آمد و آن را صدقه داد و فرمود: «از پیامبر خدا شنیدم که مى‌فرماید: هر که دیگران را بر خود مقدّم بدارد، خداوند در روز قیامت، در ورود به بهشت، او را مقدّم مى‌دارد» .

5753 . الإمام الصادق علیه السلام: بَینَما عَلِیٌّ علیه السلام عِندَ فاطِمَةَ علیهاالسلام إذ قالَت لَهُ: یا عَلِیُّ، اذهَب إلى أبی فَابغِنا (54) مِنهُ شَیئا.

فَقالَ: نَعَم فَأَتى رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله، فَأَعطاهُ دینارا، وقالَ لَهُ: یا عَلِیُّ، اذهَب فَابتَع بِهِ لِأَهلِکَ طَعاما.

فَخَرَجَ مِن عِندِهِ فَلَقِیَهُ المِقدادُ بنُ الأَسوَدِ، وقاما ما شاءَ اللّهُ أن یَقوما، وذَکَرَ لَهُ حاجَتَهُ، فَأَعطاهُ الدّینارَ وَانطَلَقَ إلَى المَسجِدِ، فَوَضَعَ رَأسَهُ فَنامَ، فَانتَظَرَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله فَلَم یَأتِ، ثُمَّ انتَظَرَهُ فَلَم یَأتِ، فَخَرَجَ یَدورُ فِی المَسجِدِ فَإِذا هُوَ بِعَلِیٍّ علیه السلام نائِمٌ فِی المَسجِدِ، فَحَرَّکَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله فَقَعَدَ.

فَقالَ لَهُ: یا عَلِیُّ ما صَنَعتَ؟

فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، خَرَجتُ مِن عِندِکَ فَلَقِیَنِی المِقدادُ بنُ الأَسوَدِ، فَذَکَرَ لی ما شاءَ اللّهُ أن یَذکُرَ، فَأَعطَیتُهُ الدّینارَ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أما إنَّ جَبرَئیلَ قَد أنبَأَنی بِذلِکَ، وقَد أنزَلَ اللّهُ فیکَ کِتابا: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ» .(55)

5754 . الأمالی للطوسی عن أبی هریرة: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَشَکا إلَیهِ الجوعَ، فَبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله إلى بُیوتِ أزواجِهِ، فَقُلنَ: ما عِندَنا إلَا الماءُ.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن لِهذَا الرَّجُلِ اللَّیلَةَ؟

فَقالَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام: أنَا لَهُ یا رَسولَ اللّهِ وأتى فاطِمَةَ علیهاالسلام فَقالَ: ما عِندَکِ یَابنَةَ رَسولِ اللّهِ؟

فَقالَت: ما عِندَنا إلّا قوتُ الصِّبیَةِ، لکِنّا نُؤثِرُ ضَیفَنا.

فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام: یَابنَةَ مُحَمَّدٍ، نَوِّمِی الصِّبیَةَ وأطفِئِی المِصباحَ.

فَلَمّا أصبَحَ عَلِیٌّ علیه السلام غَدا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ، فَلَم یَبرَح حَتّى أنزَلَ اللّهُ عز و جل: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ» (56)

5753 . امام صادق علیه السلام: على علیه السلام نزد فاطمه علیهاالسلام بود فاطمه علیهاالسلام به او گفت: اى على! نزد پدرم برو و از او چیزى براى ما درخواست کن.

على علیه السلام گفت: باشد.

پس نزد پیامبر خدا رفت پیامبر صلى الله علیه و آله یک دینار به او داد و فرمود: «اى على! برو و با این دینار، غذایى براى خانواده‌ات بخر» .

على علیه السلام از نزد پیامبر صلى الله علیه و آله خارج شد در راه به مقداد بن اسود برخورد و مدّتى با هم [به سخن] ایستادند مقداد حاجتش را به او گفت على علیه السلام دینار را به او داد و به مسجد رفت و سرش را گذاشت و خوابید پیامبر خدا منتظر او ماند؛ امّا نیامد باز انتظار کشید؛ امّا از على علیه السلام خبرى نشد لذا بیرون رفت و در مسجد مى‌گشت که دید على علیه السلام در آن جا خوابیده است پیامبر خدا او را تکان داد على علیه السلام [بیدار شد و] نشست.

پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «چه کردى، اى على؟» .

گفت: اى پیامبر خدا! از نزد شما که رفتم، به مقداد بن اسود برخوردم و او به من چیزى گفت که خدا خواست بگوید (اظهار حاجت کرد) و من، آن دینار را به او دادم.

پیامبر خدا فرمود: «همانا جبرئیل علیه السلام این مطلب را به من خبر داد، و خداوند درباره تو این آیه را فرو فرستاد: «و [دیگران را] بر خویشتن، مقدّم مى‌دارند، هرچند خودشان نیازمند باشند و هر کس که از آزمندىِ نفس خویش، مصون بماند، آنان‌اند که رستگاران‌اند»» .

5754 . الأمالى، طوسى به نقل از ابو هریره : مردى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و از گرسنگى شِکوه کرد پیامبر خدا، به خانه‌هاى همسرانش پیغام فرستاد [که غذایى براى آن مرد بفرستند] ؛ امّا آنها گفتند: جز آب، چیزى در خانه نداریم.

پیامبر خدا فرمود: «چه کسى امشب، از این مرد پذیرایى مى‌کند؟» .

على بن ابى طالب علیه السلام گفت: من از او پذیرایى مى‌کنم، اى پیامبر خدا!

و نزد فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: در خانه چه دارى، اى دختر پیامبر خدا؟

فاطمه علیهاالسلام گفت: جز غذاى بچّه‌ها، چیزى نداریم؛ امّا میهمان خود را مقدّم مى‌داریم.

على علیه السلام گفت: اى دختر محمّد! بچّه‌ها را بخوابان و چراغ را خاموش کن.

صبح که شد، على علیه السلام نزد پیامبر خدا رفت و ماجرا را به ایشان گفت هنوز از نزد پیامبر خدا خارج نشده بود که خداوند، این آیه را فرو فرستاد: «و [دیگران را] بر خویشتن مقدّم مى‌دارند، هرچند خودشان نیازمند باشند و کسى که از آزمندىِ نفس خویش، مصون بماند، آنان‌اند که رستگاران‌اند» .

5755 . مستدرک الوسائل عن عبد اللّه بن مسعود: صَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله لَیلَةً صَلاةَ العِشاءِ، فَقامَ رَجُلٌ مِن بَینِ الصَّفِّ، فَقالَ: یا مَعاشِرَ المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ، أنَا رَجُلٌ غَریبٌ فَقیرٌ، وأسأَ لُکُم فی مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، فَأَطعِمونی.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أیُّهَا الحَبیبُ، لا تَذکُرِ الغُربَةَ فَقَد قَطَعتَ نِیاطَ قَلبی، أمَّا الغُرَباءُ فَأَربَعَةٌ.

قالوا: یا رَسولَ اللّهِ مَن هُم؟

قال: مَسجِدٌ ظَهرانَی قومٍ لا یُصَلّونَ فیهِ، وقُرآنٌ فی أیدی قَومٍ لا یَقرَؤونَ فیهِ، وعالِمٌ بَینَ قَومٍ لا یَعرِفونَ حالَهُ ولا یتَفَقَّدونَهُ، وأسیرٌ فی بِلادِ الرّومِ بَینَ الکُفّارِ

لا یَعرِفونَ اللّهَ.

ثُمَّ قالَ صلى الله علیه و آله: مَنِ الَّذی یَکفی مَؤونَةَ هذَا الرَّجُلِ؛ فَیُبَوِّئَهُ اللّهُ فِی الفِردَوسِ الأَعلى؟

فَقامَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وأخَذَ بِیَدِ السّائِلِ، وأتى بِهِ إلى حُجرَةِ فاطِمَةَ علیهاالسلام، فَقالَ: یا بِنتَ رَسولِ اللّهِ، انظُری فی أمرِ هذَا الضَّیفِ!

فَقالَت فاطِمَةُ علیهاالسلام: یَا ابنَ العَمِّ، لَم یَکُن فِی البَیتِ إلّا قَلیلٌ مِنَ البُرِّ صَنَعتُ مِنهُ طَعاماً، وَالأَطفالُ مُحتاجونَ إلَیهِ وأنتَ صائِمٌ، وَالطَّعامُ قَلیلٌ لا یُغنی غَیرَ واحِدٍ.

فَقالَ: أحضِریهِ فَذَهَبَت وأتَت بِالطَّعامِ ووَضَعَتهُ، فَنَظَرَ إلَیهِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام فَرَآهُ قَلیلاً، فَقالَ فی نَفسِهِ: لا یَنبَغی أن آکُلَ مِن هذَا الطَّعامِ، فَإِن أکَلتُهُ لا یَکفِی الضَّیفَ، فَمَدَّ یَدَهُ إلَى السِّراجِ یُریدُ أن یُصلِحَهُ فَأَطفَأَهُ، وقالَ لِسَیِّدَةِ النِّساءِ علیهاالسلام: تَعَلَّلی فی إیقادِهِ، حَتّى یُحسِنَ الضَّیفُ أکلَهُ ثُمَّ اِیتینی بِهِ.

وکانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام یُحَرِّکُ فَمَهُ المُبارَکَ، یُرِی الضَّیفَ أنَّهُ یَأکُلُ ولا یَأکُلُ، إلى أن فَرَغَ الضَّیفُ مِن أکلِهِ وشَبِعَ، وأتَت خَیرُ النِّساِء علیهاالسلام بِالسِّراجِ ووَضَعَتهُ، وکانَ الطَّعامُ بِحالِهِ.

فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام لِضَیفِهِ: لِمَ ما أکَلتَ الطَّعامَ؟

فَقالَ: یا أبَا الحَسَنِ أکَلتُ الطَّعامَ وشَبِعتُ، ولکِنَّ اللّهَ تَعالى بارَکَ فیهِ.

ثُمَّ أکَلَ مِنَ الطَّعامِ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام وسَیِّدَةُ النِّساءِ وَالحَسَنانِ علیهم السلام وأعطَوا مِنهُ جیرانَهُم، وذلِکَ مِمّا بارَکَ اللّهُ تَعالى فیهِ فَلَمّا أصبَحَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام أتى إلى مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، فَقالَ صلى الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، کَیفَ کُنتَ مَعَ الضَّیفِ؟

فَقالَ: بِحَمدِ اللّهِ یا رَسولَ اللّهِ بِخَیرٍ.

فَقالَ: إنَّ اللّهَ تَعالى تَعَجَّبَ مِمّا فَعَلتَ البارِحَةَ، مِن إطفاءِ السِّراجِ وَالاِمتِناعِ مِنَ الأَکلِ لِلضَّیفِ.

فَقالَ: مَن أخبَرَکَ بِهذا؟

فَقالَ: جَبرَئیلُ، وأتى بِهذِهِ الآیَةِ فی شَأنِکَ: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ» الآیةَ(57)

5755 . مستدرک الوسائل به نقل از عبد اللّه بن مسعود : شبى، پس از آن که پیامبر خدا نماز عشا را خواند، مردى از میان صف [نماز] برخاست و گفت: اى گروه مهاجران و انصار! من مردى غریب و فقیرم و در مسجد پیامبر خدا، از شما درخواست کمک مى‌کنم به من غذایى بدهید.

پیامبر خدا فرمود: «اى عزیز! از غربت مگو که قلبم را آتش زدى غریبان، چهار کس‌اند» .

[مردم] گفتند: آنها کیستند، اى پیامبر خدا؟

فرمود: «یکى، مسجدى در میان قومى که در آن، نماز نمى‌خوانند؛ دوم، قرآنى در دست قومى که آن را نمى‌خوانند؛ سوم، عالمى در میان قومى که جایگاهش را نمى‌شناسند و به دیدارش نمى‌روند؛ و چهارم، اسیرى در کشور روم، در میان کافران خدانشناس» .

سپس فرمود: «کیست که این مرد را غذا دهد تا خداوند، او را در بهشت برین، جاى دهد؟» .

امیر مؤمنان، برخاست و دست سائل را گرفت و او را به خانه فاطمه علیهاالسلام آورد و گفت: اى دختر پیامبر خدا! از این میهمان، پذیرایى کن.

فاطمه علیهاالسلام گفت: پسر عمو! در خانه، جز اندکى گندم که از آن غذایى تهیّه کرده‌ام، چیزى نیست و بچّه‌ها به آن محتاج‌اند و تو خود نیز روزه‌اى غذا کم است و فقط براى یک نفر کافى است.

على علیه السلام گفت: همان را بیاور.

فاطمه علیهاالسلام رفت و غذا را آورد و گذاشت امیر مؤمنان نگاه کرد و دید که غذاى اندکى است با خود گفت: درست نیست که من هم، از این غذا بخورم؛ چون اگر بخورم، میهمان را سیر نمى‌کند پس دستش را به طرف چراغ دراز کرد و به بهانه این که آن را درست کند، خاموشش کرد و به بانوى بانوان گفت: در روشن کردن چراغ، تعلّل کن تا میهمان، غذایش را خوب بخورد آن گاه، چراغ را نزد من بیاور.

امیر مؤمنان دهان مبارکش را مى‌جنباند تا به میهمان وانمود کند که غذا مى‌خورد، در حالى که نمى‌خورد، تا این که میهمان از خوردن، دست کشید و سیر شد در این هنگام، آن بهترینِ زنان، چراغ را آورد و گذاشت؛ ولى غذا، همچنان دست‌نخورده باقى بود.

امیر مؤمنان به میهمانش فرمود: چرا غذا نخوردى؟

گفت: اى ابو الحسن! خوردم و سیر شدم؛ امّا خداوند متعال به آن برکت داده است.

آن گاه، امیر مؤمنان و بانوى بانوان و حسن و حسین علیهم السلام از آن غذا خوردند و به همسایگانشان هم دادند، و این، به واسطه برکتى بود که خداوند متعال به آن غذا داده بود.

صبح که شد، امیر مؤمنان به مسجد پیامبر خدا رفت پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اى على! با میهمان، چگونه بودى؟» .

گفت: اى پیامبر خدا! شکر خدا، خوب بود.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «خداى متعال، از کارى که دیشب انجام دادى و به خاطر میهمان، چراغ را خاموش کردى و از خوردن، خوددارى ورزیدى، تعجّب کرد» .

على علیه السلام گفت: چه کسى این را به شما خبر داد؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «جبرئیل علیه السلام این آیه را نیز درباره تو آورد: «و [دیگران را] بر خویشتن، مقدّم مى‌دارند. . .»» .

پژوهشى درباره شأن نزول آیه ایثار

در قرآن کریم مى‌خوانیم:

«وَ اَلَّذِینَ تَبَوَّؤُا اَلدّارَ وَ اَلْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ(15)

و کسانى که پیش از آنان (مهاجران) در سرا (مدینه) جاى گرفته‌اند و ایمان‌آورده‌اند، هر کس را که به سوى آنان مهاجرت کرده، دوست دارند و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است، در دل‌هایشان حسدى نمى‌یابند و [دیگران را] بر خویشتن مقدّم مى‌دارند، هر چند خودشان نیاز مبرم داشته باشند و آنها که از آزمندىِ نفس خویش، مصون بمانند، آنان‌اند که رستگاران‌اند» .

درباره شأن نزول این آیه، پنج وجه به شرح ذیل، روایت شده است:

[پنج وجه درباره شأن نزول آیه]

یک ایثار انصار

صدر آیه، به روشنى نشان مى‌دهد که سخن، درباره ایثار انصار است؛ زیرا مقصود از عبارتِ «و کسانى که پیش از آنان (مهاجران) در سرا [ى مدینه] جاى گرفته‌اند و ایمان آورده‌اند» که عطف بر آیه قبلى: «براى مهاجران فقیر. . .» است، مسلمانان مدینه‌اند که «انصار»

نامیده مى‌شدند؛ همانان که در جریان تقسیم غنایمى که از یهود بنى نضیر به دست مسلمانان افتاده بود، مهاجران را بر خود مقدّم داشتند و آیه یاد شده، در ستایش آنان نازل گردید.

دو ایثار امام على علیه السلام

چند روایت تصریح مى‌کنند که عبارتِ «و [دیگران را] بر خویش مقدّم مى‌دارند، هر چند خودشان نیاز مبرم داشته باشند» ، درباره ایثار امام على علیه السلام است؛ با این تفاوت که برخى از این روایات، مطلق‌اند و موضوع ایثار را بیان نمى‌کنند، برخى موضوع ایثار را پوشاندن برهنه مى‌دانند، برخى، موضوع ایثار را مقدّم داشتن مِقداد در تأمین نیازهاى زندگى مطرح مى‌کنند و برخى دیگر، شأن نزول آن را پذیرایى از میهمانى مى‌دانند که پیامبر خدا براى على علیه السلام فرستاده بود.

سه ایثار مرد انصارى

در صحیح البخارى روایت شده که این آیه، درباره مردى از انصار است که پیامبر خدا، میهمانى براى او فرستاد و او میهمان خود را بر خود و همسر و فرزندانش مقدّم داشت در این که نام میزبان چیست، اختلاف است برخى او را ابو طلحه انصارى(58) دانسته‌اند و برخى ثابت بن قیس؛(59) امّا صاحب مجمع البیان، معتقد است که میزبان، امام على علیه السلام بوده و مى‌گوید که روایت صحیح، دلالت بر این نکته دارد(60)

چهار ایثار یکى از یاران پیامبر خدا

حاکم نیشابورى در المستدرک، از ابن عمر، چنین روایت کرده است:

به یکى از یاران پیامبر خدا، یک گوسفند هدیه داده شد؛ امّا او گفت: «برادرم فلانى و خانواده او، بیش از ما به این [غذا] نیاز دارند» . لذا آن را براى او فرستاد همین طور، آن سر گوسفند را یکى براى دیگرى مى‌فرستاد تا آن که هفت خانه را گشت و به جاى اوّلش باز گشت در این هنگام، این آیه نازل شد: «. . . و [دیگران را] بر خود، مقدّم مى‌دارند، هرچند خودشان نیاز مبرم داشته باشند. . .» (61)

پنج ایثار جمعى از شهداى اُحد

نویسنده تفسیر مجمع البیان، در تبیین شأن نزول آیه ایثار مى‌نویسد:

گفته شده که این آیه، درباره هفت نفرى نازل شد که در روز اُحد، تشنه شدند و مقدارى آب به اندازه‌اى که یک نفر را کفایت کند، آوردند یکى از آنها گفت: «آب را به فلانى بنوشان» ، تا آن که بین هفت نفر گشت و همگى شهید شدند و هیچ یک از آنها آب ننوشید پس خداوند سبحان، ایشان را [در این آیه] ستود.(62)

بررسى وجوه یاد شده

حاصلِ بررسىِ وجوهى که درباره اسباب نزول آیه ایثار ملاحظه شد، از نظر انطباق با ظاهر قرآن و با توجّه به روایاتى که دلالت بر هر یک از این وجوه مى‌نماید، این است که شأن نزول اصلى این آیه، ایثار انصار در جریان تقسیم غنایمى است که از یهود بنى نضیر به دست مسلمانان افتاده بود و آنان، مهاجران را در بهره‌بردارى از آن، بر خودْ مقدّم داشتند. روایاتى که دلالت بر این وجه دارند، با ظاهر آیه ایثار،

هماهنگ‌اند و از این رو، اکثر قریب به اتّفاق مفسّران، آن را پذیرفته‌اند.

بنا بر این، باید گفت: روایاتى که دلالت بر سایر وجوه پیشْ‌گفته دارند، در صورت صحّت سند، ذیل آیه ایثار را از باب جَرْى، بر موارد یاد شده، تطبیق کرده‌اند و اگر بخواهیم جمله «و [دیگران را] بر خود مقدّم مى‌دارند، هر چند خود، نیاز مبرم داشته باشند» را بر فرد خاصّى تطبیق کنیم همان طور که در برخى از روایات گذشته ملاحظه شد، بى‌تردید، امام على علیه السلام «سیّدُ المُؤْثِرین (آقاى ایثارگران)» است و مانعى ندارد که بگوییم ذیل آیه ایثار، توسّط جبرئیل علیه السلام بر همه موارد ایثار امام على علیه السلام و سایر ایثارهاى بزرگ، تطبیق شده است و مقصود از نزول آیه یادشده در این موارد، جَرْى و تطبیق آن، توسّط جبرئیل علیه السلام است.

البتّه باید توجّه داشت که اَسناد روایاتى که دلالت بر این وجوه دارند، به استثناى برخى از روایات مربوط به ایثار امام على علیه السلام، از قوّت و اعتبار لازم برخوردار نیستند؛ امّا بدیهى است که ضعف سند، به معناى مجعول و مردود بودن آنها نیست.

بررسى سند احادیث

روایت دال بر ایثار امام على علیه السلام به مقداد، داراى سند معتبرى است؛ زیرا رجال واقع در سند، همگى، بجز کُلَیب بن معاویه اسدى، موثّق‌اند و کلیب نیز از کسانى است که امام صادق علیه السلام براى او طلب رحمت کرده است(63) این حدیث، در کتاب تأویل الآیات الظاهرة، نوشته سیّد شرف الدین على حسینى اِسترآبادى، از بزرگان شیعه در قرن دهم، و نیز در تفسیر البرهان، نوشته سیّد هاشم حسینى بحرانى (م 1107ق) ، آمده است منبع این دو تفسیر مشهور، تفسیر ابن حجّام است که نجاشى، او را از مفسّران بسیار موثّق قرن چهارم مى‌داند. این روایت، با روایت‌هاى رسیده در شأن نزول آیه 37 آل عمران: «هر گاه زکریّا به عبادتگاه او وارد مى‌شد. . .» نیز

قابل تأیید است.

روایت دالّ بر ایثار امام على علیه السلام به میهمان غریب خود نیز، از مقبولیت نسبى برخوردار است؛ زیرا ابو الفتوح رازى، آن را در تفسیر خود، به شقیق بن سلمه که راوى عبد اللّه بن مسعود است نسبت مى‌دهد و این دو، ثقه اند نقل تأویل الآیات الظاهرة از تفسیر ابن حجّام و صحیح دانستن آن توسّط طَبْرِسى، صاحب تفسیر مجمع البیان، نیز قرینه‌هایى دیگرند که در کنار نقل‌هاى شیخ طوسى در الأمالى و ابو جعفر قمّى در الغایات و زید زرّاد در «اصلِ» به جاى مانده از او و ابن شهرآشوب در المناقب، مى‌توانند ضعف سند این حدیث را جبران کنند.

گفتنى است که روایات اهل سنّت، یکى از موارد تطبیق این آیه را فردى از انصار مى‌خوانند البتّه روایت سیوطى، مرسل است دیگر نقل‌ها نیز همگى به فضیل بن غزوان مى‌رسند و او اگر چه مورد توثیق کتاب‌هاى رجالى اهل سنّت است، لیکن همه این منقولات از وى، روایت واحدى بیش نیستند.

دیگر روایات ناظر بر شأن نزول این آیه که در شأن نزول چهارم و پنجم یاد شدند نیز هیچ یک، اعتبار سندى ندارند.


1) الحشر:9.

2) الإنسان:8 و 9.

3) جامع الأخبار: ص 337 ح 947، بحارالأنوار: ج 77 ص 131 ح 41.

4) تاریخ دمشق: ج 31 ص 142 ح 6495 عن ابن عمر؛ تنبیه الخواطر: ج 1 ص 172.

5) المفازَة: البَرِّیَّة القَفْر (النهایة: ج 3 ص 478 «فوز»).

6) الرَّهَق: غشیان المحارم من شرب الخمر ونحوه (لسان العرب: ج 10 ص 129 «رهق»).

7) المِیضَأَةُ: المِطهَرَة یُتَوَضّأُ منها (المصباح المنیر: ص 663 «وضؤ»).

8) فی المصدر: «فیقفوا» ، والتصویب من کنز العمّال.

9) المعجم الأوسط: ج 3 ص 194 ح 2906 عن أنس بن مالک.

10) من بطنان العرش: أی من وسطه، وقیل: من أصله، وقیل: البطنان: جمع بطن؛ وهو الغامض من الأرض یرید: من دواخل العرش (النهایة: ج 1 ص 137 «بطن»).

11) الأعراف:49.

12) الزخرف:70.

13) تفسیر فرات: ص 408 ح 547 عن عبداللّه بن الحسین عن أبیه عن جدّه عن الإمام علیّ علیه السلام، بحارالأنوار: ج 7 ص 211 ح 108.

14) معجم مقاییس اللغة: ج 1 ص 53.

15) حشر: آیه 9.

16) اعلى: آیه 16 17.

17) مصباح الشریعة: ص 415.

18) ر ک دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 129 (فصل دوم: ارزش ایثار).

19) ر ک دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 122 ح 5 و ص 124 ح 9 و ص 126 ح 12.

20) ر ک دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 159 (پیامبر خدا) و ص 161 (اهل بیت).

21) ر ک دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 185 (انصار) ، ص 197 (ابو ذر) و ص 199 (یاران امام حسین).

22) معانى الأخبار: ص 83 ح 1، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 318، المناقب، کوفى: ج 1 ص 25 ح 1، بحار الأنوار: ج 16 ص 152 ح 4؛ کنز العمّال: ج 7 ص 166 ح 18535.

23) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 161 ح 66 و ص 163 ح 68.

24) بقره: آیه 207.

25) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 161 (ایثارى که خدا به آن مباهات مى‌کند).

26) علل الشرائع: ص 182 ح 2، روضة الواعظین: ص 361، بحار الأنوار: ج 43 ص 82 ح 4 نیز، ر ک: دلائل الإمامة: ص 152 ح 65، کشف الغمّة: ج 2 ص 94.

27) عدّة الداعى: ص 171، الاُصول الستّة عشر: ص 44، الدعوات: ص 289 ح 30، بحار الأنوار: ج 93 ص 390.

28) کتاب من لایحضره الفقیه: ج 2 ص 202 ح 2138، الأمالى، صدوق: ص 441 ح 22، الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 514 ح 26، روضة الواعظین: ص 334، بحار الأنوار: ج 99 ص 3 ح 3، الکافى: ج 3 ص 71 ح 7.

29) نضرة النعیم: ج 3 ص 630 (به نقل از: مدارج السالکین، ابن قیّم، با اندکى تصرّف).

30) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 129 ح 15.

31) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 139 ح 41.

32) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 205 (استئثار (انحصارطلبى) / درآمد).

33) اسراء: آیه 7.

34) حشر: آیه 19.

35) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 121 ح 3 و ص 123 ح 4.

36) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 141 ح 44.

37) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 145 (وارد شدن به بالاترین مرتبه بهشت).

38) فلاح: کامیابى و رسیدن به خواست‌هاست، و بر دو قسم است: دنیوى و اخروى (مفردات ألفاظ القرآن).

39) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 149 (اخلاص).

40) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 151 (دوست داشتن آنچه ایثار شده).

41) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 153 (مقدّم داشتن خانواده).

42) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 154 ح 60.

43) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 156 ح 62.

44) ر ک: دانش‌نامه میزان الحکمه: ج 1 ص 152 ح 56.

45) البقرة:207.

46) کامل الزیارات: ص 548 ح 840 عن حمّاد بن عثمان.

47) تنبیه الخواطر: ج 1 ص 172.

48) نهج البلاغة: الکتاب 9، بحارالأنوار: ج 33 ص 115.

49) عبیده و جعفر، پسر عموهاى پیامبر خدا بودند.

50) خَلَص إلیه: وصل (القاموس المحیط: ج 2 ص 301 «خلص»).

51) اُسد الغابة: ج 4 ص 98؛ تنبیه الخواطر: ج 1 ص 173 نحوه، بحار الأنوار: ج 19 ص 39 ح 6.

52) مجمع البیان: ج 2 ص 792.

53) جامه‌اى منسوب به منطقه حَضرَموت یمن.

54) بغى الشیء: إذا طلبه (النهایة: ج 1 ص 143 «بغى»).

55) تأویل الآیات الظاهرة: ج 2 ص 679 ح 5 عن کلیب بن معاویة الأسدی، بحارالأنوار: ج 36 ص 59 ح 2.

56) الأمالی للطوسی: ص 185 ح 309، بحارالأنوار: ج 41 ص 34 ح 6.

57) مستدرک الوسائل: ج 7 ص 216 ح 8075 نقلاً عن أبی الفتوح الرازی فی تفسیره.

58) تفسیر القرطبی: ج 18 ص 25.

59) الدرّ المنثور: ج 8 ص 102.

60) وى مى‌گوید: امّا آنچه ما با سند صحیح از ابو هریره روایت کرده‌ایم، این است که کسى که آن مرد را میهمانى داد و کودک را خوابانْد و چراغ را خاموش کرد، على و فاطمه علیهماالسلام بودند (مجمع البیان: ج 9 ص 391).

61) المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 526 ح 3799، تفسیر الآلوسى: ج 28 ص 53، تفسیر القرطبى: ج 18 ص 25، الدرّ المنثور: ج 8 ص 107؛ مشکاة الأنوار: ص 330 ح 1050، تنبیه الخواطر: ج 1 ص 173.

62) مجمع البیان: ج 9 ص 391.

63) رجال الکشّى: ج 2 ص 631 ش 627.