جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آداب التبلیغ (آداب تبلیغ) (1)

زمان مطالعه: 17 دقیقه

7 / 1

الاِفتِتاحُ بِالبَسمَلَةِ

5107. مسند ابن حنبل عن أبی هریرة: قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: کُلُّ کَلامٍ أو أمرٍ ذی بالٍ لا یُفتَحُ بِذِکرِ اللهِ عز و جلفَهُوَ أبتَرُ أو قالَ: أقطَعُ.(1)

7 / 2

التَّحمیدُ للهِ‌ِ وَالصَّلاةُ عَلى رَسول اللهِ

5108. رسول الله صلى الله علیه و آله: کُلُّ کَلامٍ لا یُبدَأُ فیهِ بِالحَمدِ للهِ‌ِ فَهُوَ أجذَمُ(2) (3)

7 / 1

آغازگرى با «بسم الله الرحمن الرحیم»

5107. مسند ابن حنبل به نقل از ابو هریره : پیامبر خدا فرمود: «هر گفتار یا کارى که ارزشمند باشد و با یاد خداى عز و جل آغاز نشود، ناتمام است» یا آن که فرمود: «قطع‌شده است».

7 / 2

حمد خدا گفتن و درود فرستادن بر پیامبر خدا

5108. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گفتارى که با ستایش خدا شروع نشود، چون دستِ بُریده، ناتمام است.(4)

5109. عنه صلى الله علیه و آله: کُلُّ أمرٍ ذی بالٍ لا یُبدَأُ فیهِ بِحَمدِ اللهِ وَالصَّلاةِ عَلَیَّ فَهُوَ أقطَعُ أبتَرُ، مَمحوقٌ مِن کُلِّ بَرَکَةٍ.(5)

7 / 3

الوُضوحُ فِی الکَلامِ

الکتاب

«وَ أَطِیعُوا اَللهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ اِحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا اَلْبَلاغُ اَلْمُبِینُ».(6)

«ما عَلَى اَلرَّسُولِ إِلاَّ اَلْبَلاغُ وَ اَللهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ».(7)

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اَللهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ».(8)

«وَ قالَ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اَللهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ کَذلِکَ فَعَلَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى اَلرُّسُلِ إِلاَّ اَلْبَلاغُ اَلْمُبِینُ».(9)

«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ اَلْبَلاغُ اَلْمُبِینُ».(10)

«فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ اَلْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا».(11)

«وَ اُحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی».(12)

5109. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کار ارزشمندى که با ستایش خداوند و درود فرستادن بر من آغاز نشود، گفتارى ناتمام و ناقص است، و از هر برکتى محروم است

7 / 3

آشکار سخن گفتن

قرآن

«و از خدا و پیامبر اطاعت کنید و [از گناهان] بر حذر باشید پس اگر روى گرداندید، بدانید که بر عهده پیامبر ما، فقط رساندن [پیامِ] آشکار است».

«بر پیامبر [خدا، وظیفه‌اى] جز ابلاغ [رسالت] نیست، و خداوند، آنچه را آشکار و آنچه را پوشیده مى‌دارید، مى‌داند».

«و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم، تا [حقایق را] براى آنان بیان کند. پس خدا هر که را بخواهد، بى‌راه مى‌گذارد و هر که را بخواهد، هدایت مى‌کند؛ و اوست ارجمند حکیم».

«و کسانى که شرک ورزیدند، گفتند: اگر خدا مى‌خواست، نه ما و نه پدرانمان، هیچ چیزى را غیر از او نمى‌پرستیدیم و بدون [حکم] او، چیزى را حرام نمى‌شمردیم کسانى که پیش از آنان بودند، [نیز] چنین رفتار کردند؛ ولى آیا جز ابلاغ آشکار، بر پیامبران [وظیفه‌اى] است؟».

«پس اگر روى‌گردان شوند، بر عهده تو فقط ابلاغ آشکار است».

«در حقیقت، ما این [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزگاران را بِدان نوید، و مردم ستیزه‌جو را بِدان بیم دهى».

«و از زبانم گره بگشاى [تا] سخنم را بفهمند».

الحدیث

5110. صحیح البخاری عن عائشة: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله کانَ یُحَدِّثُ حَدیثا، لَو عَدَّهُ العادُّ لَأَحصاهُ.(13)

5111. مسند ابن حنبل عن عائشة: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله لا یَسرُدُ سَردَکُم هذا؛ یَتَکَلَّمُ بِکَلامٍ بَینَهُ فَصلٌ، یَحفَظُهُ مَن سَمِعَهُ.(14)

5112. سنن أبی داوود عن عائشة: کانَ کَلامُ رَسول اللهِ صلى الله علیه و آله کَلاما فَصلاً؛ یَفهَمُهُ کُلُّ مَن سَمِعَهُ.(15)

5113. الإمام الحسن علیه السلام عَن هِندِ بنِ أبی هالَةَ التَّمیمِیِ وکانَ وَصّافا لِحِلیَةِ النَّبِیِ صلى الله علیه و آله : کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله. یَتَکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکَلِمِ فَصلاً، لا فُضولَ فیهِ ولا تَقصیرَ.(16)

7 / 4

التَّلویحُ فی ما لا یَنبَغِی التَّصریحُ بِهِ

5114. سنن أبی داوود عن عائشة: کانَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّیءُ لَم یَقُل: «ما بالُ فُلانٍ یَقولُ؟ !»، ولکِن یَقولُ: «ما بالُ أقوامٍ یَقولونَ کَذا وکَذا؟ !».(17)

5115. المعجم الکبیر عن خوّات بن جبیر: نَزَلنا مَعَ رَسول اللهِ صلى الله علیه و آله مَرَّ الظَّهرانِ، فَخَرَجتُ مِن خِبائی، فَإِذا أنَا بِنِسوَةٍ یَتَحَدَّثنَ فَأَعجَبنَنی، فَرَجَعتُ فَاستَخرَجتُ عَیبَتی، فَاستَخرَجتُ مِنها حُلَّةً فَلَبِستُها وجِئتُ فَجَلَستُ مَعَهُنَّ، وخَرَجَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن قُبَّتِهِ فَقالَ: أبا عَبدِ اللهِ، ما یُجلِسُکَ مَعَهُنَّ؟ فَلَمّا رَأَیتُ رَسول اللهِ صلى الله علیه و آله هِبتُهُ وَاختَلَطتُ، قُلتُ: یا رَسول اللهِ جَمَلٌ لی شَرَدَ، فَأَنَا أبتَغی لَهُ قَیدا، فَمَضى. وتَوَضَّأَ فَأَقبَلَ وَالماءُ یَسیلُ مِن لِحیَتِهِ عَلى صَدرِهِ أو قالَ: یَقطُرُ مِن لِحیَتِهِ عَلى صَدرِهِ فَقالَ: أبا عَبدِ اللهِ، ما فَعَلَ شِرادُ جَمَلِکَ؟ ثُمَّ ارتَحَلنا، فَجَعَلَ لا یَلحَقُنی فِی المَسیرِ إلّا قالَ: السَّلامُ عَلَیکَ أبا عَبدِ اللهِ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِکَ الجَمَلِ؟ فَلَمّا رَأَیتُ ذلِکَ تَعَجَّلتُ إلَى المَدینَةِ وَاجتَنَبتُ المَسجِدَ وَالمُجالَسَةَ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، فَلَمّا طالَ ذلِکَ تَحَیَّنتُ ساعَةَ خَلوَةِ المَسجِدِ، فَأَتَیتُ المَسجِدَ فَقُمتُ اُصَلّی، وخَرَجَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَجأَةً، فَصَلّى رَکعَتَینِ خَفیفَتَینِ، وطَوَّلتُ رَجاءَ أن یَذهَبَ ویَدَعَنی، فَقالَ: طَوِّل أبا عَبدِ اللهِ ما شِئتَ أن تُطَوِّلَ؛ فَلَستُ قائِما حَتّى تَنصَرِفَ فَقُلتُ فی نَفسی: وَاللهِ لَأَ عتَذِرَنَّ إلى رَسول اللهِ صلى الله علیه و آله ولَاُ برِئَنَّ صَدرَهُ فَلَمّا قالَ: السَّلامُ عَلَیکَ أبا عَبدِ اللهِ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِکَ الجَمَلِ؟ فَقُلتُ: وَالَّذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ، ما شَرَدَ ذلِکَ الجَمَلُ مُنذُ أسلَمَ(18). فَقالَ: رَحِمَکَ اللهُ! ثَلاثا ثُمَّ لَم یَعُد لِشَیءٍ مِمّا کانَ.(19)

حدیث

5110. صحیح البخارى به نقل از عایشه : هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله سخنى مى‌گفت، اگر کسى آن را مى‌شمُرد، مى‌توانست آن را بشمارد.

5111. مسند ابن حنبل به نقل از عایشه : پیامبر خدا، به سانِ شما، پشتِ سر هم سخن نمى‌گفت وقتى سخنى مى‌گفت، بین آن، چنان فاصله مى‌انداخت که هر کس مى‌شنید، به خاطر مى‌سپرد.

5112. سنن أبى داوود به نقل از عایشه : گفتار پیامبر خدا، گفتارى با فاصله [و آشکار] بود، که هر کس آن را مى‌شنید، مى‌فهمید.

5113. امام حسن علیه السلام به نقل از هند بن ابى هاله تمیمى، که توصیف کننده زیبایى پیامبر صلى الله علیه و آله بود : پیامبر خدا… به تمام جوامع کَلِم (گفتارهاى جامع)، آشکارا سخن مى‌گفت، بى آن که در آن، فزونى یا کاستى باشد.

7 / 4

اشاره در آن جا که صراحت، روا نباشد

5114. سنن أبى داوود به نقل از عایشه : هر گاه چیزى (سخن ناروایى) از فردى به پیامبر خدا مى‌رسید، نمى‌فرمود: «فلانى را چه شده که [چنین] مى‌گوید؟ !»؛ بلکه مى‌فرمود: «مردم را چه شده که چنین و چنان مى‌گویند؟ !».

5115. المعجم الکبیر به نقل‌از خوّات بن جُبَیر : به همراه پیامبر خدا در منطقه مرَّ الظَّهران، فرود آمدیم من از چادرم خارج شدم ناگهان، زنانى را دیدم که با یکدیگر سخن مى‌گویند از گفتگوى آنان خوشم آمد به خیمه باز گشتم و جامه‌دانم را بیرون آوردم و از میان آن، جامه‌اى بیرون آورده، پوشیدم و آمدم با آن زنان نشستم. در این هنگام، پیامبر خدا از خیمه خود خارج شد و فرمود: «اى ابو عبد الله! براى چه با زنان نشسته‌اى؟».

چون پیامبر خدا را دیدم، دستپاچه شدم و خود را باختم گفتم: اى پیامبر خدا! شترم گریخته و به دنبال ریسمان او هستم… پیامبر صلى الله علیه و آله رفت و وضو ساخت و در حالى که آب از محاسن ایشان برسینه‌اش جارى بود یا گفت: آب از محاسن ایشان بر سینه‌اش مى‌چکید، برگشت و فرمود: «اى ابو عبد الله! سرانجام گریختن شترت چه شد؟».

آن گاه، کوچ کردیم. پیامبر صلى الله علیه و آله در راه، هر گاه به من بر مى‌خورد، مى‌فرمود: «سلام بر تو، اى ابو عبد الله! سرانجام گریختن آن شتر چه شد؟».

وقتى این [برخورد] را دیدم، به سوى مدینه شتاب کردم و از رفتن به مسجد و همنشینى با پیامبر صلى الله علیه و آله اجتناب کردم. پس از مدّتى با استفاده از یک ساعتِ خلوت مسجد، وارد مسجد شدم و براى نماز خواندن ایستادم ناگهان، پیامبر خدا از یکى از اتاق‌هاى خود خارج شد و دو رکعت، نمازِ کوتاه خواند من به امید آن که ایشان برود و مرا تنها بگذارد، نماز را طولانى کردم فرمود: «اى ابو عبد الله! هر قدر که مى‌خواهى، نمازت را طولانى کن که من تا نماز را تمام کنى، همچنان خواهم ایستاد».

با خود گفتم: به خدا سوگند، پیش پیامبر خدا عذر خواهم خواست و ایشان را راحت مى‌کنم. از این رو، هنگامى که فرمود: «سلام بر تو، اى ابو عبد الله! سرانجام گریختن شترت چه شد؟»، گفتم: سوگند به آن که تو را به حق به رسالت برانگیخت، آن شتر، از زمان تمکین، نگریخته است.

آن گاه [پیامبر خدا] سه بار فرمود: «خدا تو را رحمت کند!» و دیگر، هرگز به آن ماجرا اشاره نکرد

7 / 5

مُراعاةُ أهلِیَّةِ المُخاطَبِ

5116. رسول الله صلى الله علیه و آله: آفَةُ العِلمِ النِّسیانُ، وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَیرَ أهلِهِ.(20)

5117. عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ عیسَى بنَ مَریَمَ علیه السلام قامَ فی بَنی إسرائیلَ، فَقالَ: یا بَنی إسرائیلَ، لا تُحَدِّثوا بِالحِکمَةِ الجُهّالَ فَتَظلِموها، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَظلِموهُم.(21)

7 / 5

مراعات شایستگى مخاطب

5116. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آفت علم، فراموشى است و ضایع کردن آن، به این است که براى نااهل، بازگویش کنى

5117. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: عیسى بن مریم علیهماالسلام در میان بنى اسرائیل ایستاد و گفت: «اى بنى اسرائیل! حکمت را براى نادانان بازگو مکنید که در این صورت، به حکمت، ستم کرده‌اید، و آن را از اهلش دریغ نکنید که در این صورت، به آنان ستم کرده‌اید».

5118. عنه صلى الله علیه و آله: واضِعُ العِلمِ عِندَ غَیرِ أهلِهِ کَمُقَلِّدِ الخَنازیرِ الجَوهَرَ وَاللُّؤلُؤَ وَالذَّهَبَ.(22)

5119. عنه صلى الله علیه و آله: لا تُعَلِّقُوا الدُّرَّ فی أعناقِ الخَنازیرِ.(23)

5120. عنه صلى الله علیه و آله: لا تَطرَحُوا الدُّرَّ فی أفواهِ الکِلابِ.(24)

7 / 6

مُراعاةُ طاقَةِ المُخاطَبِ

5121. رسول الله صلى الله علیه و آله: لاتُحَدِّثُوا النّاسَ بِما لایَعرِفونَ؛ أتُحِبّونَ أن یُکَذَّبَ اللهُ ورَسولُهُ؟ !(25)

7 / 7

مُراعاةُ نَشاطِ المُخاطَبِ

5122. رسول الله صلى الله علیه و آله: إنّی لَأَتَخَوَّلُکُم بِالمَوعِظَةِ تَخَوُّلاً؛ مَخافَةَ السَّأمَةِ عَلَیکُم.(26)

5123. مسند ابن حنبل عن قیس بن أبی حازم عن أبیه: رَآنِی النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله وهُوَ یَخطُبُ وأنَا فِی الشَّمسِ، فَأَمَرَنی فَحَوَّلتُ إلَى الظِّلِّ.(27)

5118. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آن که علم را نزد نااهل مى‌سپارد، به سانِ کسى است که جواهر، لؤلؤ و طلا را به گردن خوک‌ها آویخته است

5119. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دُر را به گردن خوک‌ها نیاویزید.

5120. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دُر را در میان دهان سگ‌ها نیندازید.

7 / 6

مراعات گنجایش مخاطب

5121. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: براى مردم آنچه را نمى‌دانند [و نمى‌پذیرند]، بازگو نکنید آیا دوست دارید که خدا و فرستاده‌اش مورد تکذیب قرار گیرند؟

7 / 7

مراعات شادابى مخاطب

5122. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من از بیم خسته شدن شما، براى موعظه کردن، به دنبال فرصت مناسب مى‌گردم.

5123. مسند ابن حنبل به نقل از قیس بن ابى حازم، از پدرش : پیامبر صلى الله علیه و آله در حالى که سخنرانى مى‌کرد، مرا دید که میان آفتابم فرمان داد تا جایم را به سایه، تغییر دادم

مخاطب‌شناسى در تبلیغ

روان‌شناسىِ مخاطب، مهم‌ترین رکن تبلیغ پس از اسلام‌شناسى و رمز موفقیّت مبلّغ است مبلّغ اگر مخاطب خود را نشناسد و از استعدادها و نیازهاى تبلیغى وى آگاهى نداشته باشد، بى‌تردید، در رسیدن به اهداف تبلیغى خود، ناکام خواهد ماند.

مخاطب‌شناسى در برنامه‌ریزى صحیح تبلیغى، درگیر نشدن مبلّغ با خواست‌هاى فطرى مردم، و نیز توجّه ویژه در برنامه‌ریزى‌ها براى نسل جوان، نقش اساسى دارد.

1 برنامه‌ریزى صحیح تبلیغى

نخستین پیشْ‌نیاز هر گونه برنامه‌ریزى براى تبلیغات، مخاطب شناسى است مبلّغ، تا وقتى که ظرفیت فکرى و روحى مخاطب خود را نداند، و از زمینه‌هاى ذهنى و روانى و میزان تأثیر پذیرى مخاطب، اطّلاعات کافى نداشته باشد، و موانع تأثیرپذیرى مخاطب را تشخیص ندهد، نمى‌تواند برنامه‌ریزى صحیحى براى تبلیغات داشته باشد.

میزان تأثیر پذیرى مخاطب

یکى از نکات مهمّى که در قرآن و احادیث اسلامى در ارتباط با مخاطب شناسى مورد توجه قرار دارد، تفاوت مردم از نظر ظرفیت‌ها و استعدادهاى طبیعى و

اکتسابى، و میزان تأثیر پذیرى آنان از تبلیغات مفید و سازنده است با در نظر گرفتنِ این تفاوت‌ها، هر سخنى براى هر کسى مفید و سازنده نیست چه بسا نوعى از تبلیغات براى فرد یا جمعى مفید باشد، امّا براى فرد یا جمعى دیگر، غیرمفید و حتى زیانبار باشد لذا انبیاى الهى موظّف بوده‌اند که در تبلیغات خود، ظرفیت فکرى و روحى مردم را در نظر داشته باشند.(28)

تفاوت استعدادهاى طبیعى

از نگاه احادیث اسلامى، مردم از نظر استعدادهاى ذاتى، مانند معادن زمینْ متفاوت‌اند.(29) برخى چون معدن طلا از استعدادهاى بالایى برخوردارند، برخى مانند معدن نقره هستند و… همان طور که انواع معادن زمین، براى جامعه بشر، مفید و کارسازند؛ امّا بهره‌بردارى از آنها نیاز به شناخت و برنامه‌ریزى دارد همچنین انواع استعدادهاى فطرى انسان‌ها براى اداره جامعه انسانى، مفید و سازنده است؛ لیکن بهره‌گیرى از آنها نیازمند شناخت درست و برنامه‌ریزى صحیح است.

تفاوت استعدادهاى اکتسابى

ظرفیت اکتسابى انسان‌ها، مانند ظرفیت ذاتى آنان، متفاوت است نُصوص (متون) اسلامى، به طور کلّى، انسان‌ها را بر اساس میزان تأثیر پذیرى از تبلیغات سازنده، به سه دسته تقسیم کرده‌اند:

دسته اول کسانى که فطرت پاک انسانى خود را با کارهاى ناشایسته و بخصوص ظلم کردن آلوده نکرده‌اند اینان، از تقواى عقلى برخوردارند و ظرفیت مناسبى

براى پذیرش تبلیغات سازنده دارند در احادیث اسلامى، از این گروه به انسان‌هاى «عاقل» و «فراگیرنده در مسیر نجات» (متعلّمٌ على‌سبیل‌النّجاة) تعبیر شده‌است این گروه، مخاطب اصلى تبلیغات اسلام و همه انبیاى الهى هستند و کلمه «المتقین» در آیه دوم سوره بقره: «ذلِکَ اَلْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ؛ این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه هدایت تقوا پیشگان است»، اشاره به همین گروه دارد.

جوان، به دلیل این‌که در آغاز راه زندگى است و فطرت انسانى او آلوده نشده است، بیشترین تأثیر پذیرى را از تبلیغات سازنده دارد و به همین دلیل، جوانان در صف مقدّم مخاطبان انبیاى الهى قرار دارند و در احادیث اسلامى، توصیه شده که مبلّغان، توجه ویژه‌اى به نسل جوان داشته باشند.(30)

دسته دوم کسانى که فطرت انسانى خود را با کارهاى ناشایسته آلوده کرده‌اند و از تقواى عقلى برخوردار نیستند؛ اما آلودگى آنها به مرحله خطرناک و غیر قابل علاجْ نرسیده است.

از نظر انبیاى الهى، این دسته از مخاطبان، مبتلا به بیمارى موانع شناخت هستند؛ ولى بیمارى آنان قابل درمان است و از این رو، بنا بر مسئولیت تبلیغى‌اى که از جانب خداوند دارند، همچون طبیبى حاذق و مهربان، خود به سراغ بیمارى مى‌روند و با برنامه‌ریزى‌هاى مناسب، گاه با نرمش و گاه با تندى، موانع آگاهى را از ذهن و دل بیمار، پاک مى‌کنند و او را از دسته دوم مخاطبانِ خود خارج مى‌کنند و در دسته اول قرار مى‌دهند امام على علیه السلام، این هنر بزرگ تبلیغاتى پیامبر اسلام را چنین توضیح مى‌دهد:

طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ، قد أحکَمَ مَراهِمَهُ، وأحمى (أمضى) مَواسِمَهُ، یَضَعُ ذلکَ حیثُ

الحاجَةَ إلَیهِ، مِن قُلوبٍ عُمْیٍ، وآذانٍ صُمٍّ، وألسِنَةٍ بُکْمٍ، مُتَتبِّعٌ بدَوائهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ومَواطِنَ الحَیرَةِ.(31)

طبیبى است که در میان بیماران مى‌گردد تا دردشان را درمان کند داروها و مرهم‌هاى خود را مهیّا کرده است و ابزار جراحى خویش را گداخته است تا هر زمان که نیاز افتد، آن را بر دل‌هاى نابینا و گوش‌هاى ناشنوا و زبان‌هاى ناگویا بگذارد با داروهاى خود، در پىِ یافتن غفلت‌زدگان است یا سرگشتگان وادى ضلالت استاد شهید مرتضى مطهرى رحمه‌الله، توضیح جالبى در باره این سخن دارد که متن آن چنین است:

پیغمبر صلى الله علیه و آله، ابزار و وسایلى به کار مى‌بُرد یک جا قدرت و مِیسَم [/ داغ] به کار مى‌بُرد، یک جا مرهم یک جا با خشونت و صلابتْ رفتار مى‌کرد، یک جا با نرمى؛ ولى مواردش را مى‌شناخت… در همه جا از این وسایل که استفاده مى‌کرد، در جهت بیدارى و آگاهى مردم استفاده مى‌کرد شمشیر را جایى مى‌زد که مردم را بیدار کند، نه به خواب کند اخلاق را در جایى به کار مى‌بُرد که سبب آگاهى و بیدارى مى‌شد شمشیر را در جایى به کار مى‌بُرد که دل کورى را بینا مى‌کرد؛ گوش کرى را شنوا مى‌کرد؛ چشم کورى را باز مى‌کرد؛ زبان گنگى را گویا مى‌کرد؛ یعنى تمام وسایلى که پیغمبر به کار مى‌بُرد، در جهت بیدارى مردم بود.(32)

دسته سوم کسانى هستند که آلودگى اکتسابى آنان به مرحله خطرناک و غیر قابل علاج رسیده است این گروه، در مکتب انبیاى الهى، مرده‌اى میان زندگان (میّتُ الأحیاء) و مرده روحى و فکرى شمرده مى‌شوند؛ زیرا زنگارهاى اعمال زشت و غیر منطقى، چنان ذهن و روان آنان را تیره کرده که نمى‌توانند حقایق مفید و سازنده

را بپذیرند از این رو، تبلیغات، کم‌ترین اثرى در هدایت و سازندگى آنان ندارد و به همین دلیل، قرآن کریم، تصریح و تأکید مى‌فرماید:

«إِنَّما یَسْتَجِیبُ اَلَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ اَلْمَوْتى یَبْعَثُهُمُ اَللهُ.(33)

تنها کسانى [دعوت تو را] اجابت مى‌کنند که گوش شنوا دارند؛ و [امّا] مردگان را خداوند، برخواهد انگیخت».

«إِنَّکَ لا تُسْمِعُ اَلْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ اَلصُّمَّ اَلدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ وَ ما أَنْتَ بِهادِی اَلْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ.(34)

البته تو مردگان را شنوا نمى‌گردانى، و این ندا را به کران، چون پشت بگردانند، نمى‌توانى بشنوانى، و راهبرِ کوران از گمراهى‌شان نیستى».

و بدین‌سان، کسانى که در اثر آلودگى‌ها به مرگ روانى مبتلا شده‌اند، نمى‌توانند از تبلیغات مفید، بهره‌مند شوند.

نکته قابل تأمّل این است که وقتى انسان در اثر کارهاى ناشایسته به مرگ اندیشه و روانْ مبتلا شد، حقیقت را مى‌فهمد؛ ولى نمى‌تواند بپذیرد قرآن کریم، درباره چنین شخصى مى‌گوید:

«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اِتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اَللهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اَللهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ.(35)

پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته، گمراه گردانیده، و بر گوش او و دلش مُهر زده، و بر دیده‌اش پرده نهاده است؟ آیا پس از خدا چه کسى او را هدایت خواهد کرد؟ آیا پند نمى‌گیرید؟»

هنگامى که در اثر تراکم آلودگى‌ها، هوس بر انسانْ چیره گردد و به صورت بُت، مورد پرستش وى واقع شود، چنین انسانى دیگر قابل هدایت نیست نه این‌که

سخن حق را نمى‌فهمد؛ بلکه مى‌فهمد، امّا نمى‌تواند بپذیرد از این‌رو، او گمراهى است که راه را مى‌داند.

نکته دیگر این‌که بى‌اثر بودن تبلیغات در سازندگى این گروه، موجب سلب مسئولیت تبلیغىِ مبلّغ نمى‌گردد از نظر قرآن، مبلّغ باید براى این دسته از مردم نیز برنامه تبلیغى داشته باشد؛ امّا نه به امید هدایت؛ بلکه براى اتمام حجّت، تا هنگامى که گرفتار عواقب شوم و خطرناک سوء استفاده از آزادى شدند، به خدا اعتراض نکنند که چرا راهنمایى براى آنان نفرستاد.(36)

مسئولیت برنامه سازى براى تبلیغات

با تأمّل در میزان تأثیر پذیرى مخاطبان و تفاوت ظرفیت‌هاى ذاتى و اکتسابى مردم، مشخص مى‌شود که برنامه‌ریزى صحیح تبلیغى تا چه اندازه مهم و مشکل است، و این واقعیت، مسئولیت مبلّغان و سازمان‌هاى تبلیغى ومراکز فرهنگى و بخصوص صدا و سیما را در نظام اسلامى، در ساختن برنامه‌هاى مناسب و مفید، مضاعف مى‌نماید.

2 درگیر نشدن با خواست‌هاى فطرى مردم

یکى از آفات تبلیغات، به طور عام، تبدیل شدن آن به ضدّ خود، توسط مبلّغ است مکرّر اتّفاق افتاده است که تبلیغات در زمینه‌هاى مختلف سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، اثر معکوس برجاى مى‌گذارد یکى از دلایل آن این است که روانشناسى مخاطب، مورد توجه قرار نگرفته است و تبلیغات، در برابر نیازهاى طبیعى و فطرى مخاطبْ قرار گرفته است استاد مطهّرى در این باره مى‌گوید:

از نظر روان‌شناسى مذهبى، یکى از موجبات عقبگرد مذهبى این است که اولیاى

مذهب، میان مذهب و یک نیاز طبیعى، تضاد برقرار کنند؛ مخصوصا هنگامى که آن نیاز در سطح افکار عمومى ظاهر شود.(37)

اگر در برنامه‌ریزى تبلیغ دینى، میان دین و حقوق سیاسى، اجتماعى و یا فردى مردمْ تضاد برقرار شود، نه تنها تبلیغاتْ موفق نخواهد بود؛ بلکه تبدیل به ضدّ تبلیغات خواهد شد از این رو، کسانى که دیندارى را به محترم نبودن حقوق سیاسى مردم، عدم آزادى اندیشه، ترک دنیا، مخالفت با شادى، گریز از خلق و ترک ازدواج و مانند اینها تفسیر مى‌کنند، در واقع، علیه دینْ تبلیغ مى‌نمایند شهید مطهّرى مى‌گوید:

درست در مرحله‌اى که استبدادها و اختناق‌ها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم، تشنه این اندیشه بودند که حقّ حاکمیت از آنِ مردم است، [از سوى] کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکا به افکار کلیسا، این فکر عرضه شد که مردم در زمینه حکومت، فقط تکلیف و وظیفه دارند، نه حق همین کافى بود که تشنگان آزادى و دموکراسى و حکومت را بر ضدّ کلیسا، بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلّى برانگیزد.(38)

یکى از ویژگى‌هاى اسلام ناب، این است که همه تمایلات فطرى انسان را در نظر گرفته است اصولاً فطرى بودن دین، بدین معناست که همه برنامه‌هاى دینى (اعم از عقاید، اخلاق و اعمال)، ریشه در فطرت انسان‌ها دارد از این‌رو، مبلّغ، اگر به واقعْ اسلام شناس باشد و نیازهاى فطرى مخاطب را بداند، هرگز به نام دین و براى تبلیغ اسلام، با خواست فطرى مردم و حقوق طبیعى آنها درگیر نمى‌شود.

7 / 8

مُراعاةُ الأَهَمِّ فَالأَهَمِّ

5124. صحیح البخاری عن ابن عبّاس: لَمّا بَعَثَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله مُعاذَ بنَ جَبَلٍ إلى نَحوِ أهلِ الیَمَنِ، قالَ لَهُ: إنَّکَ تَقدَمُ عَلى قَومٍ مِن أهلِ الکِتابِ، فَلیَکُن أوَّلَ ما تَدعوهُم إلى أن یُوَحِّدُوا اللهَ تَعالى، فَإِذا عَرَفوا ذلِکَ فَأَخبِرهُم أنَّ اللهَ فَرَضَ عَلَیهِم خَمسَ صَلَواتٍ فی یَومِهِم ولَیلَتِهِم، فَإِذا صَلَّوا فَأَخبِرهُم أنَّ اللهَ افتَرَضَ عَلَیهِم زَکاةً فی أموالِهِم تُؤخَذُ مِن غَنِیِّهِم فَتُرَدُّ عَلى فَقیرِهِم، فَإِذا أقَرّوا بِذلِکَ فَخُذ مِنهُم، وتَوَقَّ کَرائِمَ أموالِ النّاسِ.(39)

5125. التّوحید عن ابن عبّاس: جاءَ أعرابِیٌّ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسول اللهِ، عَلِّمنی مِن غَرائِبِ العِلمِ قالَ: ما صَنَعتَ فی رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسأَلَ عَن غَرائِبِهِ؟ ! قالَ الرَّجُلُ: ما رَأسُ العِلمِ یا رَسول اللهِ؟ قالَ: مَعرِفَةُ اللهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ قالَ الأَعرابِیُّ: وما مَعرِفَةُ اللهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ؟ قالَ: تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ، وأنَّهُ واحِدٌ أحَدٌ ظاهِرٌ باطِنٌ أوَّلٌ آخِرٌ، لا کُفوَ لَهُ ولا نَظیرَ، فَذلِکَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ.(40)

5126. تنبیه الغافلین عن عبد الله بن مسوّر الهاشمیّ: جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله وقالَ: جِئتُکَ لِتُعَلِّمَنی مِن غَرائِبِ العِلمِ قالَ: ما صَنَعتَ فی رَأسِ العِلمِ؟ قالَ: وما رَأسُ العِلمِ؟ قالَ: هَل عَرَفتَ الرَّبَّ عز و جل؟ قالَ: نَعَم قالَ: فَماذا فَعَلتَ فی حَقِّهِ؟ قالَ: ما شاءَ اللهُ قالَ: وهَل عَرَفتَ المَوتَ؟ قالَ: نَعَم قالَ: فَماذا أعدَدتَ لَهُ؟ قالَ: ما شاءَ اللهُ قالَ: اِذهَب فَاحکُم بِها هُناکَ، ثُمَّ تَعالَ حَتّى اُعَلِّمَکَ مِن غَرائِبِ العِلمِ.

فَلَمّا جاءَهُ بَعدَ سِنینَ، قالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: ضَع یَدَکَ عَلى قَلبِکَ، فَما لا تَرضى لِنَفسِکَ لا تَرضاهُ لِأَخیکَ المُسلِمِ، وما رَضیتَهُ لِنَفسِکَ فَارضَهُ لِأَخیکَ المُسلِمِ، وهُوَ مِن غَرائِبِ العِلمِ.(41)

7 / 8

مراعات ترتیب اهمّیت

5124. صحیح البخارى به نقل از ابن عبّاس : هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله مُعاذ بن جبل را به سوى مردم یمن فرستاد، به او فرمود: «تو نزد گروهى از اهل کتاب مى‌روى. از این رو، مى‌باید نخستین دعوت تو از آنان، دعوت به یکتا شمردن خداوند متعال باشد. اگر توحید را شناختند، به آنان باز گو که خداوند، در شبانه‌روزشان، پنج نماز بر آنان واجب کرده است و هر گاه نماز را به پاى داشتند، به آنان بگو که خداوند، در اموالشان زکات قرار داده تا از بى‌نیازشان سِتانده شود و به تهى‌دستشان داده شود پس هر گاه بِدان اذعان کردند، از آنان زکات بگیر و از گزیده اموال مردم، اجتناب کن».

5125. التوحید به نقل از ابن عبّاس : مردى بادیه‌نشین نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى پیامبر خدا! از شگفتى‌هاى دانش به من بیاموز.

فرمود: «تو با اساس علم چه کرده‌اى که حال، خواهان شگفتى‌هاى آن هستى؟».

آن مرد گفت: اساس علم چیست، اى پیامبر خدا؟

فرمود: «شناخت خداوند، چنان که بایسته اوست».

بادیه‌نشین گفت: شناخت بایسته خداوند چیست؟

فرمود: «او را این گونه بشناسى که نظیر، شبیه و انباز ندارد و او یگانه، یکتا، ظاهر، باطن، اوّل و آخر است و همسنگ و همسان ندارد این است حقّ شناخت خداوند».

5126. تنبیه الغافلین به نقل از عبد الله بن مسوّر هاشمى : مردى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: نزد تو آمده‌ام تا از شگفتى‌هاى علم به من بیاموزى.

فرمود: «تو با اساس علم چه کرده‌اى؟».

مرد گفت: اساس علم چیست؟

فرمود: «آیا پروردگار عز و جل را شناخته‌اى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «در اداى حقّش چه کرده‌اى؟».

گفت: آنچه خدا خواسته است [، انجام داده‌ام].

فرمود: «آیا مرگ را شناخته‌اى؟».

گفت: آرى.

فرمود: «براى مرگ، چه فراهم کرده‌اى؟».

گفت: آنچه خدا خواسته است [، انجام داده‌ام].

فرمود: «برو و بر این کار، استوار باش آن گاه، بیا تا از شگفتى‌هاى علم به تو بیاموزم».

پس از آن که آن مرد پس از گذشت سالیانى باز گشت، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «دستت را بر دلت بگذار و هر آنچه را براى خود نمى‌پسندى، براى برادر مسلمانت نپسند و هر آنچه براى خود مى‌پسندى، براى برادر مسلمانت بپسند این، از شگفتى‌هاى دانش است».

7 / 9

مُراعاةُ الاِختِصارِ

5127. المعجم الکبیر عن أبی اُمامة: إنَّ رَسول اللهِ صلى الله علیه و آله کانَ إذا بَعَثَ أمیرا قالَ: أقصِرِ الخُطبَةَ، وأقِلَّ الکَلامَ.(42)

5128. سنن أبی داوود عن عمّار بن یاسر: أمَرَنا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله بِإِقصارِ الخُطَبِ.(43)

5129. سنن أبی داوود عن جابر بن سمرة السّوائیّ: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله لا یُطیلُ المَوعِظَةَ یَومَ الجُمُعَةِ، إنَّما هُنَّ کَلِماتٌ یَسیراتٌ.(44)

7 / 9

رعایت اختصار

5127. المعجم الکبیر به نقل از ابو اُمامه : هر گاه پیامبر خدا، فرماندهى را گسیل مى‌داشت، مى‌فرمود: «خطابه را کوتاه کن و کم، سخن بگو».

5128. سنن أبى داوود به نقل از عمّار بن یاسر : پیامبر خدا، ما را به کوتاه کردن خطابه‌ها فرمان داد.

5129. سنن أبى داوود به نقل از جابر بن سمره سوایى : پیامبر خدا، موعظه روز جمعه را طولانى نمى‌کرد و خطابه ایشان، تنها چند کلمه کوتاه بود.


1) مسند ابن حنبل: ج 3 ص 281 ح 8720.

2) قال الشریف الرضیّ رحمه‌الله: هذا القول مجاز، وإنّما شبّه علیه الصلاة والسلام الأمر الذی تَهُمّ الإفاضة فیه وتمسّ الحاجة إلى الکلام علیه، إذا لم ینظر فیه حمد الله سبحانه وتعالى، بالأقطع الید من حیث کان قالصا عن السُّبوغ، وناقصا عن البلوغ وممّا یقوّی ذلک ما رواه أبو هریرة أیضا قال: قال علیه الصلاة والسلام: «الخطبة التی لیس فیها شهادة کالید الجذماء». فأقام علیه الصلاة والسلام نقصان الخطبة مقام نقصان الخلقة. وممّا یشبه هذا الخبر الحدیثُ الآخر الذی ذکره أبو عبید القاسم بن سلّام فی کتابه «غریب الحدیث»، وهو قوله علیه الصلاة والسلام: «مَن تعلّم القرآن ثمّ نسیه لقی الله سبحانه وهو أجذم» قال: والأجذم: المقطوع الید (المجازات النبویّة: ص 244 ح 197).

3) سنن أبی داوود: ج 4 ص 261 ح 4840 عن أبی هریرة؛ عدّة الداعی: ص 245 وفیه «أقطع» بدل «أجذم»، بحار الأنوار: ج 93 ص 216 ح 21.

4) سید رضی مى‌گوید: در این گفتار، مجاز به کار رفته است و پیامبر صلى الله علیه و آله، کارى را که سخن گفتن در آن اهمّیت دارد و به سخن در آن نیاز افتاده است، در صورتى که حمد الهى در آن نباشد، به دستِ بُریده تشبیه نموده است؛ زیرا چنین دستى از انجام دادن مطلوب کار و از به فرجام رساندن آن، ناتوان است روایتى دیگر از پیامبر صلى الله علیه و آله به نقل از ابو هریره، این مدّعا را تقویت مى‌کند در آن روایت، پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده است: «خطابه‌اى که در آن، شهادت [به وحدانیت خداوند و رسالت من] نباشد، به سانِ دستِ بُریده است». پیامبر صلى الله علیه و آله در این روایت، کاستى خطابه را به جاى نقص خلقت آدمى نشانده است. شبیه این حدیث، روایت دیگرى است که ابو عبید قاسم بن سلّام در کتاب غریب الحدیث خود، از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده است: «هر کس قرآن را فرا گیرد و سپس آن را فراموش کند، خداوند سبحان را در حالى که بُریده‌دست است، ملاقات خواهد کرد». ابن سلّام افزوده است: «أجذم» که در متن حدیث آمده، به معناى «دستْ‌بُریده» است (المَجازات النبویّة: ص 244 ح 197).

5) کنز العمّال: ج 1 ص 558 ح 2510 نقلاً عن الرهاوی عن أبی هریرة.

6) المائدة: 92.

7) المائدة: 99.

8) إبراهیم: 4.

9) النحل: 35.

10) النحل: 82.

11) مریم: 97.

12) طه: 27 و 28.

13) صحیح البخاری: ج 3 ص 1307 ح 3374.

14) مسند ابن حنبل: ج 10 ص 115 ح 26269.

15) سنن أبی داوود: ج 4 ص 261 ح 4839.

16) معانی الأخبار: ص 81 ح 1، بحار الأنوار: ج 16 ص 150 ح 4؛ شعب الإیمان: ج 2 ص 155 ح 1430 عن ابن أبی هالة التمیمی.

17) سنن أبی داوود: ج 4 ص 250 ح 4788.

18) کذا فی الطبعة المعتمدة، وفی کنز العمّال: «أسلمتُ».

19) المعجم الکبیر: ج 4 ص 203 ح 4146.

20) سنن الدارمی: ج 1 ص 158 ح 629 عن الأعمش.

21) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 400 ح 5858 عن جمیل بن صالح عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 2 ص 66 ح 7؛ المستدرک على الصحیحین: ج 4 ص 301 ح 7707 عن محمّد بن کعب القرظی وفیه «لا تتکلّموا» بدل «لا تحدّثوا» و «الجاهل» بدل «الجهّال».

22) سنن ابن ماجة: ج 1 ص 81 ح 224 عن أنس؛ بحار الأنوار: ج 65 ص 241 ح 15.

23) تاریخ بغداد: ج 9 ص 350 عن أنس؛ منیة المرید: ص 184 عن الإمام علیّ علیه السلام وفیه «الجواهر» بدل «الدرّ».

24) تاریخ بغداد: ج 11 ص 310؛ عوالی اللآلی: ج 1 ص 269 ح 76، بحارالأنوار: ج 108 ص 15.

25) الغیبة للنعمانی: ص 34 ح 2 عن أنس، بحار الأنوار: ج 2 ص 77 ح 61.

26) الأمالی للطوسی: ص 491 ح 1077 عن عمر بن علیّ بن الحسین عن الإمام الباقر علیه السلام عن ابن عبّاس وجابر، بحار الأنوار: ج 70 ص 20 ح 17.

27) مسند ابن حنبل: ج 6 ص 362 ح 18333 و ج 5 ص 285 ح 15518 ولیس فیه «وأنا فی الشمس».

28) ر ک: ص151 (مراعات گنجایش مخاطب).

29) ر ک: تبلیغ در قرآن و حدیث: ص179، ح 180 و ص181، ح184.

30) ر ک تبلیغ در قرآن و حدیث: ص181، ح 185.

31) ر ک: نهج البلاغه، خطبه 108، عیون الحکم والمواعظ، ص 319 ح 5564.

32) تبلیغ و مبلّغ در آثار شهید مطهّرى، ص 186.

33) انعام، آیه 36.

34) نمل، آیه 80 و 81.

35) جاثیه، آیه 23.

36) ر ک: ص 59 (برپا داشتن حجّت).

37) سیرى در نهج البلاغه: ص 119.

38) همان‌جا.

39) صحیح البخاری: ج 6 ص 2685 ح 6937 و ج 2 ص 529 ح 1389 ولیس فیه «تؤخذ من غنیّهم».

40) التوحید: ص 284 ح 5، بحار الأنوار: ج 3 ص 269 ح 4.

41) تنبیه الغافلین: ص 36 ح 20 وراجع روضة الواعظین: ص 537.

42) المعجم الکبیر: ج 8 ص 144 ح 7640 و ص 154 ح 7662 وزاد فی آخره «فإنّ من الکلام سحرا».

43) سنن أبی داوود: ج 1 ص 289 ح 1106.

44) سنن أبی داوود: ج 1 ص 289 ح 1107.