معناىِ «خیر» ، «معروف» ، «بِر» ، «احسان» و «حَسَنه» که در مقابلشان «شَر» ، «منکَر» ، «اِثم» ، «اِسائه» و «سَیّئه» قرار مى گیرد ، روشن و بدیهى است.
فطرى بودن شناخت خیر و شر
هر کس با هر گرایش اعتقادى و چارچوب فکرى و مذهبى ، و به طور فطرى، زیبایىِ «خیر (نیکى)» و زشتىِ «شر (بدى)» را تشخیص مى دهد. به سخن دیگر ، شناختِ «خیر» و «شر» ، با ذات و حقیقت فطرى انسان ، درآمیخته است و آفرینش همه انسان ها بدین گونه است که ذاتا به «خیر» تمایل دارند (1) و از «شر» بیزارند . از این رو ، امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریف: «وَ هَدَیْنَهُ النَّجْدَیْنِ ؛ (2) او را به دو راه ، هدایت کردیم» مى فرماید: نَجدَ الخَیرِ وَ الشَّرِّ . (3) راه خیر و راه شر .
این هدایت ، همان هدایتِ فطرى است که قرآن در آیه اى دیگر، از آن به «الهام» ، تعبیر کرده است : «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّلهَا – فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَلهَا . (4) سوگند به آن که نفْس را آفرید و فُجور و تقوایش را به او الهام نمود» . «الهامِ تقوا» همان هدایت فطرى براى شناخت راه خیر ، و «الهام فُجور» ، همان هدایت فطرى براى شناخت راه شر است . خداوند سبحان ، انسان را به گونه اى آفریده که مى تواند تقوا (خیر) و فجور (شر) را تمییز دهد . از این رو ، هر انسانى مى داند که عدالت ، نیکوست و ستم ، زشت و بد است ؛ احسان به دیگران ، نیکوست و تجاوز به حقوق مردم ، بد است . حال اگر این شناخت و آگاهى از انسان گرفته شود ، در واقع ، انسانیّت از او سلب شده ، و با حیوانات دیگر فرقى نخواهد داشت ، و به فرمایش امام على علیه السلام : مَن لَم یَعرِفِ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ، فَهُوَ بِمَنزَلَةِ البَهیمَةِ . (5) هر کس نیک را از بد باز نشناسد ، همچون حیوان است .
دعوت بى قید و شرط به «خیر» و «معروف»
به سبب فطرى و بدیهى بودنِ معانىِ «خیر (نیکى)» ، «معروف (عمل شایسته)» ، «بِر (خوبى)» و «احسان» ، قرآن کریم، همه مردم را به طور مطلق (بدون قید و شرط) ، به این مفاهیم ، دعوت مى کند : «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَلءِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ . (6)
باید گروهى از شما باشند که به خیر ، فرا بخوانند و امر به معروف و نهى از منکر کنند؛ و آنان همان رستگاران اند» . بر اساس این آیه شریف ، خداوند متعال فرمان داده که در میان مسلمانان ، باید همواره گروهى باشند که مردم را به مطلقِ «خیر» و انواع نیکى و نیکوکارى فرا بخوانند و آنان را به پایبندى به مطلقِ «معروف (امور شناخته شده)» وادار نمایند و از مطلقِ «شر» و انواع بدى ها و گناهان و مطلقِ «منکَر (امور ناشناخته)» باز دارند . نکته شایان توجّه ، این است که قرآن کریم ، «خیر» و انواع خوبى را «معروف (شناخته شده)» نامیده و در مقابل، بدى ها و گناهان را «منکَر (ناشناخته)» نام نهاده است ؛ گویا ، اشاره به این مطلب است که فطرت سالم انسانى، با «خیر و نیکى» مأنوس ، و با «شر و بدى» ، بیگانه است. نکته دیگر ، این است که تمام پایه هاى اعتقادى و برنامه هاى اخلاقى و عملى اسلام ، در چارچوب «خیر» و «معروف» سامان یافته و تمام امورى که اسلام با آن مخالفت کرده ، در چارچوبِ «شر» و «منکَر» قرار دارند. از این رو ، کوتاه ترین سخن در شناساندن اسلام ، این است که: اسلام ، یعنى دعوت به نیکى ها و بازداشتن از بدى ها.
دعوت بى قید و شرط به «احسان»
کلمه «احسان» نیز در نگرش قرآنى و حدیثى ، چنان معناى گسترده اى دارد که تا فراگیرى تمام معناى خیر ، امتداد مى یابد. (7) اسلام ، جامعه انسانى را به همه نیکوکارى ها دعوت کرده است: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَنِ . (8)
خداوند ، به دادگرى و نیکوکارى ، فرمان مى دهد» . از نگاه امام على علیه السلام ، هر کارى که «معروف (شایسته)» باشد ، «احسان» نیز شمرده مى شود : کُلُّ مَعرُوفٍ إحسانٌ . (9) هر عمل شایسته اى ، احسان است .
دعوت بى قید و شرط به «بِر»
واژه «بِرّ» ، (10) همانند واژه هاى «خیر» و «معروف» ، از نگاه قرآن و احادیث ، به همه عقاید ، اخلاق و اعمال نیک و شایسته گفته مى شود. (11) همچنان که قرآن به نیکى و یارى بر نیکوکارى فرا مى خواند ، از «اثم (گناه)» بر حذر مى دارد: » وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الْاءِثْمِ وَالْعُدْوَ نِ . (12) یکدیگر را در نیکى و پروا ، یارى کنید و یکدیگر را در گناه و تجاوز ، یارى نکنید» .
داورىِ فطرت هاى پاک
نتیجه معنایى که از «خیر» و «شر» و الفاظ و اصطلاحات مشابه آن دو ارائه گردید ، این است که یکى از معیارهاى شناخت «خیر» از «شر» ، «معروف» از «مُنکَر» ، «بِر» از «اِثم» ، و «احسان» از «اِسائه» ، داورىِ فطرت هاى پاک و سالم است .
به عبارت دیگر ، احادیث اسلامى ، براى برطرف شدن تردید در مورد خوبى یا بدى یک کار ، انسان را به داورىِ وجدان (فطرت) خویش ، ارجاع داده اند . پیامبر خدا در این باره مى فرماید : إنَّ الخَیرَ طُمَأنینَةٌ ، و إنَّ الشَّرَّ ریبَةٌ . (13) نیکى ، [مایه] اطمینان خاطر است و بدى ، [مایه] تردید و دو دلى. نیز در سخنى دیگر مى فرماید : البِرُّ مَا اطْمَأَنَّ إلَیهِ القَلبُ وَ اطْمَأَنَّت إلَیهِ النَّفسُ ، وَ الإثمُ ما حاکَ فِى القَلبِ و تَرَدَّدَ فِى الصَّدرِ و إن أفتاکَ النّاسُ . (14) نیکى ، آن است که دل و جان نسبت به آن آرامش یابد ، و اثم (گناه) ، آن است که در دل بچرخد و در سینه دچار تردید باشد ؛ هر چند مردم به آن نظرمساعد دهند. نه تنها فطرت پاک ، کار «خیر» و «برّ» را تشخیص مى دهد ، بلکه دل از انجام دادن آن ، آرامش مى یابد. در مقابل ، دل به هنگام آلوده شدن به گناه و کارِ «شر» ، ناآرام مى گردد. از این رو ، در موارد شبهه، آرامش دل ، نشانه «خیر» و «برّ» است و ناآرامى و بى قرارى آن ، نشانه «شر» و «اثم» .
ارزش رأى مردم در برابر داورىِ وجدان
برخى احادیث (15) بر این نکته تأکید کرده اند که رأى مردم در برابر داورىِ وجدان ، بى ارزش است ؛ یعنى اگر وجدان ، درستى و خوبىِ کارى را گواهى مى دهد ، انسان حق ندارد به دلیل این که مردم نمى پسندند ، آن را رها کند. نیز اگر وجدان ، کارى را
نادرست و بد مى داند ، انسانْ حق ندارد آن را انجام دهد ، به این دلیل که مردم ، آن را مى پسندند!
ارزیابى احادیث در محکمه وجدان
به طور کلّى ، احکام دین اسلام ، با منطق خرد و فطرت ، منطبق اند و با نیازهاى واقعى و خواسته هاى فطرى انسان ، کاملاً هماهنگ اند . امام على علیه السلام در این باره مى فرماید : إنَّهُ لَم یَأمُرکَ إلّا بِحَسَنٍ ، و لَم یَنهَکَ إلّا عَن قَبیحٍ . (16) خداوند ، تو را جز به نیکى ، فرمان نداده و جز از زشتى ، نهى نکرده است. واجباتِ دینى ، همان دعوت به انجام دادن خیرات و نیکى ها هستند و محرّمات دینى ، چیزى جز باز داشتن از بدى ها و ناهنجارى ها نیستند. از همین رو، امام على علیه السلام مى فرماید: لَو لَم یَنْهَ اللّه ُ عَن مَحارِمِهِ ، لَوَجَبَ أن یَجتَنِبَهَا العاقِلُ . (17) چنانچه خداوند از حرام هایش نهى نکرده بود ، بر عاقل واجب بود که از آنها بپرهیزد. بر این پایه ، روشن مى شود که مَحکمه وجدان ، علاوه بر تشخیص کارهاى خوب و بد ، مى تواند در پاره اى از موارد ، درباره درستى و نادرستى یا میزان درستى سخنانى که در ارتباط با مقرّرات اسلامى به پیامبر خدا و یا اهل بیت ایشان نسبت داده مى شود ، داورى کند؛ زیرا به طور قطع ، آنان بر خلاف منطق عقل و فطرت ،
چیزى نگفته اند . از این رو ، از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت شده است که: إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّى تَعرِفُهُ قُلوبُکُم و تَلینُ لَهُ أشعارُکُم و أبشارُکُم و تَرَونَ أنَّهُ مِنکُم قَریبٌ، فَأَنَا أولاکُم بِهِ ؛ و إذا سَمِعتُمُ الحَدیثَ عَنّى تُنکِرُهُ قُلُوبُکُم و تَنفِرُ مِنهُ أشعارُکُم و أبشارُکُم و تَرَونَ أنَّهُ بَعیدٌ منکُم، فَأَنَا أبعَدُکُم مِنهُ . (16) هرگاه سخنى از من شنیدید که دل هایتان آن را مى شناسد و پوست و خونتان نسبت به آن نرم (پذیرا) مى شود و مى بینید که به شما نزدیک است ، پس من به آن سخن ، سزاوارترم؛ و هرگاه حدیثى از من شنیدید که دل هایتان آن را نمى پذیرد و خون و پوستتان از آن مى رمد و آن را از خودتان دور مى یابید ، پس من از آن ، دورترم.
نیاز عقل و فطرت به وحى
نکته بسیار مهم و شایان دقّت ، این است که عقل و فطرت از تشخیص تمام مصادیق خیر و شر ناتوان اند؛ زیرا به همه مصلحت ها و مفسده ها احاطه ندارند . انسان ، گاه به دلیل دل بستگى و احساس علاقه به چیزى ، آن را «خیر» مى پندارد ، یا به دلیل نداشتن رابطه یا علاقه به چیزى ، آن را «شر» مى انگارد . به همین جهت ، قرآن کریم به انسان هشدار مى دهد که: «وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ . (17) چه بسا چیزى را خوش نمى دارید ، ولى برایتان خوب است ، و چه بسا چیزى را دوست دارید ، ولى برایتان بد است» . نیز در جایى دیگر مى فرماید:
«فَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا . (18) چه بسا چیزى را خوش نمى دارید ، ولى خداوند براى شما در آن ، خیر فراوان قرار مى دهد» . به سخن دیگر ، آن احساس گذرا و ناپایدارى که براى انسان پیش مى آید و از چیزى خوشش مى آید و با آن خو مى گیرد ، یا از چیزى بیزار و گریزان مى شود ، نشانه خیر و یا شر بودنِ آن نیست ؛ بلکه ملاک خیر و شر بودنِ یک چیز ، در نقش آن در آسایش ابدى و خوش بختىِ درازمدّت انسان نهفته است . از این رو ، امام على علیه السلام تأکید مى نماید که: ما شَرٌّ بِشَرٍّ بَعدَهُ الجَنَّةُ ، و ما خَیرٌ بِخَیرٍ بَعدَهُ النّارُ ، و کُلُّ نَعیمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقورٌ ، و کُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافِیَةٌ . (19) شرّى که پس از آن بهشت است ، شر نیست و خیرى که در پى آن ، آتش دوزخ است ، خیر نیست . هر نعمتى کم تر از بهشت ، ناچیز است و هر بلا و رنجى کم تر از دوزخ ، عافیت است. بدین ترتیب ، عقل و فطرت براى تشخیص «خیر» و «شر» در همه موارد ، نیازمند «وحى»اند. وحى ، به عنوان سرچشمه اى که به تمام مصلحت ها و مفسده ها احاطه دارد ، مى تواند براى تأمین سعادت ابدى انسان ، کامل ترین برنامه زندگى را ارائه کند . امام على علیه السلام در این باره مى فرماید: إنَّ اللّه سُبحانَهُ أنزَلَ کِتابا هادِیا بَیِّنُ فیهِ الخَیرَ وَ الشَّرَّ فَخُذوا نَهجَ الخیر ، تَهتَدوا ؛ وَ اصْدِفوا عَن سَمتِ الشَّرِّ ، تَقصِدوا . (20) خداوند متعال ، کتابى هدایتگر فرو فرستاده که خوب و بد را در آن ، بیان
مى کند. پس روش حق را پیش بگیرید تا راه یابید ، و از راه بدى روى گردان شوید تا به راه آیید.
عوامل خیر
تا این جا روشن شد که مفهومِ «خیر» و الفاظ مشابه آن ، مفهومى بدیهى و فطرى است و اسلام ، که برنامه تکامل انسان است ، او را براى رسیدن به مقصد – که تکامل مادّى و معنوى و دست یافتن به کمال مطلق است – به انجام دادن خیر ، فرا مى خواند و برمى انگیزد . البتّه این شناختِ بدیهى و فطرى ، براى رسیدن انسان به مقصودش ، کافى نیست ؛ بلکه انسان براى شناخت همه جانبه «خیر» و تشخیص تمام مصادیق آن و مهم تر از آن ، براى پیمودن راه هاى «خیر» ، به «وحى» نیاز دارد . متون و شواهد دینى که بر این مدّعا دلالت مى کنند ، در فصل اوّل و دوم این باب خواهند آمد . فصل سوم نیز در مورد خاستگاه ها و معیارها و ابزارها و عوامل «خیر» است . در این فصل ، متونى که بر این معنا دلالت دارند ، در حدّ توان ، مورد کاوش قرار گرفته اند. این متون به دو دسته تقسیم مى شوند: دسته اوّل: همه چیزهایى که در تشخیص «خیر» نقش دارند ، که با عنوان «خاستگاه علمى» آمده اند ، مانند: «قرآن» که مصداق روشن و بى بدیلِ وحى الهى است ، «پیامبر خدا» که مفسّر قرآن است ، «عقل» که در احادیث اسلامى اغلب به عنوان «وجدان اخلاقى» توصیف شده است ، و «آگاهى» که از جمله این معیارهاى علمى به شمار مى آید . دسته دوم : آنچه در دستیابى به «خیر» مؤثّر است ، همانند: تلاش ، توفیق ،
همنشینى با نیکان و… که با عنوان «خاستگاه عملى و اخلاقى» مطرح شده اند . گفتنى است احادیثى که در ذیل عنوان هاى: «آنچه با آن، مى توان به خیر دنیا دست یافت» و «مجموعه خیرها» آمده اند، اغلب به این بخش ، مربوط مى شوند .
سیماى اهل خیر
فصل چهارم ، عهده دار بیان نشانه هایى است که جامعه هاى برخوردار از «خیر» و انسان هاى شایسته و نیکوکار، داراى آنها هستند. در این فصل، ویژگى هاى نیکان (اَخیار) و مسلمانان شایسته ، به تفصیل، از نگاه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، تبیین و تفسیر شده است .
آثار خیر
فصل پنجم ، به آثار و برکات خیر (نیکوکارى) پرداخته است. در این فصل ، اثبات شده است که از نگاه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ، نیکى ، خمیرمایه رشد و تکامل انسان و جامعه انسانى است و نیکوکار در واقع ، به خود ، خدمت مى کند ، هر چند کارش در راستاى خدمت به دیگران باشد . خداوند ، نیکوکار را دوست مى دارد. نیکى ، نه تنها پاداش الهى را در پى دارد ، بلکه پاداش آن مى تواند تا بى نهایت ، امتداد و گسترش یابد . نیکوکارى ، دل و جان را روشن مى کند ، نام نیک و محبوبیّت مردمى مى آورد و در نهایت ، به خیر دنیا و آخرت مى انجامد . نیکى به مردم ، گشاینده قلعه دل هاست ، زمام دل ها را در دست انسانِ نیکوکار قرار مى دهد ، انسان هاى آزاده را به فرمانبرى و همراهى وا مى دارد ، بلاها را از
انسان دور مى سازد و او را مورد ستایش و ثناى دیگران قرار مى دهد . نیکى و خدمت رسانى به مردم ، موجب نیک فرجامى ، استمرار و فراوانى نعمت ، افزایش ثروت ، و تداوم قدرت و شوکت و ریاست مى شود ؛ افزون بر این که ره توشه قیامت است و مایه برخوردارى از شفاعت و حفظ (سلامت) نسل و آسانى حساب قیامت و نیز موجب ورود به بهشت برین .
موانع خیر
در فصل ششم ، موانع خیر (نیکوکارى) ، از نگاه احادیث نبوى مورد بررسى قرار گرفته است و امورى مانند: خودکم بینى و عقده حقارت ، بُخل ، سنگ دلى ، انکار ، ناسپاسى و شاید خطرناک تر از همه ، همنشینِ بد ، عوامل بازدارنده از نیکى شمرده شده اند . امام على علیه السلام در این باره مى فرماید: لِکُلِّ شَى ء آفَةٌ ، و آفَةُ الخَیرِ قَرینُ السوءِ . (21) هر چیزى را آفتى است و آفت نیکى ، همنشین بد است . پس براى پرورش انسان هاى شایسته و نیکوکار ، چاره اى جز برنامه ریزى براى پیشگیرى از این موانع و یا زدودن آنها نیست .
چند نکته در معناى «خیر»
در مورد معناى «خیر» ، چند نکته ، قابل توجّه است:
1 . معناى اسمى و وصفىِ «خیر»
همان گونه که در مفردات ألفاظ القرآن آمده ، کلمه «خیر» و «شر» ، گاه در معناى
اسمى (به معناى نیکى) ، مانند: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ ؛ باید گروهى از شما باشند که به نیکى دعوت کنند» ، و گاه در معناى وصفى (به معناى نیکوکارتر و نیک تر) ، مانند: «مَا نَنسَخْ مِنْ ءَایَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا ؛ (22) هیچ آیه اى را نسخ نمى کنیم یا از یاد نمى بریم ، مگر آن که بهتر از آن را مى آوریم» به کار مى روند. در صورت دوم ، «خیر» معناى صفت تفضیلى دارد . (23) گفتنى است که «خیر» و «شر» به معناى اسمى ، گاه به معناى کار خوب و بد به کار مى روند و گاه نیز به معناى پدیده خوب و بد استعمال مى شوند ، چنان که در تفسیر «خیر» به صحّت و ثروت ، و «شر» به بیمارى و فقر ، چنین است . نیز در صورت دوم است که مسئله حکمت «خیر» و «شر» قابل طرح و سؤال است . نکته دیگر ، این است که از دیدگاه متون اسلامى ، «خیر» به معناى نخستش – که همان ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى است – مقدّمه خیر دنیا و آخرت به مفهوم دوم است .
2 . فرق میان «خَیر» و «خِیر»
در لغت ، «خَیْر» ، ضدّ «شرّ (بدى)» است ، و «خِیْر» به معناى «جود (بخشندگى)» است. (24)
3 . «خیر» ، وزیر عقل
در حدیثى معروف از امام صادق علیه السلام در تبیین سپاهیان عقل و جهل ، «خیر» نخستین سپاه عقل ، و «شر» نخستین سپاه جهل، شمرده شده اند . متن حدیث ، چنین است : ثُمَّ جَعَلَ لِلعَقلِ خَمسَةً و سَبعینَ جُندا … فَکانَ مِمّا أعطَى العَقلَ مِنَ الخَمسَةِ وَ السَّبعینَ الجُندَ : الخَیرُ ؛ و هُوَ وَزیرُ العَقلِ ، و جَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ ؛ و هُوَ وَزیرُ الجَهلِ . (25) خداوند براى عقل ، هفتاد و پنج سپاه قرار داد … . از جمله هفتاد و پنج سپاهى که به عقل عطا فرمود ، یکى «خیر» است که وزیر عقل است ، و ضدّ آن را «شر» قرار داد که وزیر جهل است . معناى عقل در این جا ، وجدان اخلاقى است . از این رو ، انجام دادن کارهاى خیر ، موجب تقویت آن است و انجام دادن کارهاى شر ، موجب ضعف آن . همچنین «خیر» ، همه ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى را در بر مى گیرد و «شر» شامل همه ضدّ ارزش هاست . از این رو ، آن دو ، سرآغاز سپاه عقل و جهل قرار گرفته اند .
4 . فرق «خیر» و «برکت»
معناى «خیر» ، کار نیک و سودمند است؛ امّا «برکت» ، به معناى تداوم و توسعه و پایدارى خیر است. (26) به سخن دیگر ، هر جا «برکت» باشد ، «خیر» هست؛ امّا عکس آن ، صادق نیست و به اصطلاح ، نسبت میان این دو واژه ، عموم و خصوص مطلق است .
5 . آسان تر بودنِ کار خیر
از آنچه گذشت ، روشن مى شود که گرایش به «خیر (نیکى)» و نفرت از «شر (بدى)»، فطرى است و فطرت هاى پاک و سالم ، از انجام دادن کارهاى خیر ، احساس آرامش مى کنند ، آلودگى را بر نمى تابند و از گناه روى گردان اند . بر این اساس ، براى آنها انجام دادن کارهاى نیک ، آسان تر از انجام دادن کارهاى نارواست ، و به فرمایش امام على علیه السلام : الخَیرُ أسهَلُ مِن فِعلِ الشَّرِّ . (27) نیکوکارى ، آسان تر از انجام دادن بدى است. البتّه این مطلب ، در مورد کسانى صادق است که سرشت انسانى شان ، همچنان پاک مانده است و در مسیر فطرت زندگى مى کنند؛ ولى درباره کسانى که فطرت خود را آلوده اند ، درست عکس این مطلب صادق است. هر چه فطرت آلوده تر شود ، انجام دادن کارهاى خیر ، برایش سخت تر و انجام دادن کارهاى شر ، آسان تر مى گردد و به فرموده امام باقر علیه السلام : إنَّ اللّه َ ثَقَّلَ الخَیرَ عَلى أهلِ الدُّنیا کَثِقلِهِ فى مَوازینِهِم یَومَ القِیامَةِ ؛ و إنَّ اللّه َ عز و جل خَفَّفَ الشَّرَّ عَلى أهلِ الدُّنیا کَخِفَّتِهِ فى مَوازینِهِم یَومَ القِیامَةِ . (28) خداوند ، انجام دادن کار خوب را براى اهل دنیا سنگین ساخته است ، آن گونه که کار نیک ، در میزان آنان در روز قیامت ، سنگین است؛ و خداوند ، انجام دادن کار بد را براى اهل دنیا سبک ساخته است ، آن گونه که در میزان آنان در روز قیامت ، سبک است.
1) در معجم مقاییس اللغة آمده است که : اصل واژه «خیر»، گرایش و تمایل است و از این رو «خیر» گفته شده که همگان به آن گرایش دارند ، به خلافِ «شر». در معناى «معروف» نیز گفته است که: ریشه این واژه، بر پیاپى بودن و پیوند دو چیز با یکدیگر ، دلالت مى کند و معنایش آرامش و اطمینان است … . «معروف» ، از آن رو چنین نامیده شده که دل ها با آن آرامش مى یابد.
2) بلد : آیه 10.
3) ر . ک : الکافى : ج 1 ص 163 ح 4.
4) شمس : آیه 7 و 8.
5) ر . ک : الکافى : ج 8 ص 24 ح 4.
6) آل عمران : آیه 104.
7) ر . ک : ص 391 (معناى احسان).
8) نحل : آیه 90.
9) ر . ک : غرر الحکم : ح 6859 و 6497.
10) مفردات ألفاظ القرآن : بَرّ ، مقابل بحر است و از آن ، معناى «گستردگى» تصوّر مى شود. «بِرّ» نیز، از همان مشتق شده ، یعنى : «گسترش در کار نیک» . در النهایه ى ابن اثیر آمده است: بِرّ یعنى : احسان . در مجمع البحرین آمده است: برّ ، معناى فراگیرنده هر نوع نیکى است.
11) ر . ک : ص 387 (معناى خیر).
12) مائده : آیه 2.
13) ر . ک : المستدرک على الصحیحین : ج 2 ص 16 ح 2169 و 2170.
14) ر . ک : مسند ابن حنبل : ج 6 ص 292 ح 18023.
15) ر . ک : مسند ابن حنبل : ج 6 ص 291 ح 18021 و ص 292 ح 18023 و ص 293 ح 18028.
16) نهج البلاغة : نامه 31.
17) غرر الحکم : ح 7595.
18) نساء : آیه 19.
19) ر . ک : الکافى : ج 8 ص 24 ح 4 عن جابر.
20) ر . ک : نهج البلاغة : خطبه 167.
21) ر . ک : غرر الحکم : ح 7303.
22) بقره : آیه 106.
23) علّامه طباطبایى رحمه الله در هر دو صورت ، «خیر» را صفت مشبّهه مى داند و مى فرماید : اگر خیر ، صفت تفضیلى باشد ، باید همه قواعد صفت تفضیلى ، بر آن جارى شود ، همچنان که گفته مى شود: أفضل ، أفاضل ، فُضلى و فُضلَیات ، در حالى که در «خیر» چنین نمى شود ؛ بلکه گفته مى شود: خیر ، خیرة ، أخیار و خیرات ، آن گونه که مى گویند: شیخ ، شیخة ، أشیاخ و شیخات. پس ، صفت مشبّهه است (براى مطالعه تمام سخن ، ر . ک : المیزان فى تفسیر القرآن : ج 3 ص 133).
24) لسان العرب ، ذیل مادّه ؛ المصباح المنیر ، ذیل مادّه.
25) الکافى : ج 1 ص 21 ح 14.
26) الفروق اللغویة : ص 95.
27) ر . ک : غرر الحکم : ح 1199.
28) ر . ک : الکافى : ج 2 ص 143 ح 10.