4198.الأمالی للطوسی عن محمّد بن عَجلانَ : أصابَتنی فاقَةٌ شَدیدَةٌ ولا صَدیقَ لِمَضیقٍ ، ولَزِمَنی دَینٌ ثَقیلٌ وغَریمٌ یَلَجُّ بِاقتِضائِهِ ، فَتَوَجَّهتُ نَحوَ دارِ الحَسَنِ بنِ زَیدٍ – وهُوَ یَومَئِذٍ أمیرُ المَدینَةِ – لِمَعرِفَةٍ کانَت بَینی وبَینَهُ.
و شَعَرَ بِذلِکَ مِن حالی مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّه ِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ ، وکانَ بَینی وبَینَهُ قَدیمُ مَعرِفَةٍ ، فَلَقِیَنی فِی الطَّریقِ فَأَخَذَ بِیَدی وقالَ لی : قَد بَلَغَنی ما أنتَ بِسَبیلِهِ ، فَمَن تُؤَمِّلُ لِکَشفِ ما نَزَلَ بِکَ؟ قُلتُ : الحَسَنَ بنَ زَیدٍ ، فقال : إذا لا تُقضى حاجَتُکَ ولا تُسعَفُ بِطَلِبَتِکَ ، فَعَلَیکَ بِمَن یَقدِرُ عَلى ذلِکَ وهُوَ أجوَدُ الأَجوَدینَ ، فَالتَمِس ما تُؤَمِّلُهُ مِن قِبَلِهِ ؛ فَإِنّی سَمِعتُ ابنَ عَمّی جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ یُحَدِّثُ عَن أبیهِ عنَ جَدِّهِ عَن أبیهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ عَن أبیهِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام عَنِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله قالَ :
أوحَى اللّه ُ إلى بَعضِ أنبِیائِهِ فی بَعضِ وَحیِهِ إلَیهِ: وعِزَّتی وجَلالی لَاُقَطِّعَنَّ أمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ غَیری بِالإِیاسِ ، ولاَکسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِی النّاسِ ، ولَاُبعِدَنَّهُ مِن فَرَجی وفَضلی ، أیُؤَمِّلُ عَبدی فِی الشَّدائِدِ غَیری أو یَرجو سِوایَ وأنَا الغَنِیُّ الجَوادُ ، بِیَدی مَفاتیحُ الأَبوابِ وهِیَ مُغلَقَةٌ ، وبابی مَفتوحٌ لِمَن دَعانی؟ ألَم یَعلَم أنَّهُ ما أوهَنَتهُ نائِبَةٌ
4198.الأمالى ، طوسى – به نقل از محمّد بن عَجلان -: به تنگ دستى شدیدى گرفتار شدم و دوست غمخوارى هم نداشتم . قرض سنگینى بالا آوردم و طلبکارى داشتم که مرتّب، پولش را از من مى طلبید. ناچار ، ره سپار سراى حسن بن زید شدم که در آن وقت، امیر مدینه بود و میان ما آشنایى اى بود . محمّد بن عبد اللّه بن على بن الحسین (نوه امام زین العابدین علیه السلام ) که با هم آشنایى دیرینه اى داشتیم ، از حال و روز من، آگاه شد . در راه ، مرا دید و دستم را گرفت و گفت: شنیده ام که در مضیقه هستى . براى رفع گرفتارى ات ، به چه کسى امید بسته اى؟ گفتم: به حسن بن زید. گفت: در این صورت، حاجتت برآورده نمى شود و به خواسته ات نمى رسى. نزد کسى برو که قادر به این کار باشد و از هر بخشنده اى بخشنده تر است. براى رفع گرفتارى ات ، به او امید ببند؛ چرا که من از پسر عمویم جعفر بن محمّد علیهماالسلام شنیدم که از پدرش ، از جدّش ، از پدرش حسین بن على علیهماالسلام، از پدرش على بن ابى طالب علیه السلام ، از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت کرد که فرمود: «خداوند ، در یکى از وحى هایش به یکى از پیامبرانش فرمود: به عزّت و جلالم سوگند ، آرزوى هر آن کس را که به غیر من آرزو بندد ، به یأس مبدّل مى سازم و جامه خوارى در میان مردم بر او مى پوشانم و از گشایش و فضل خویش ، دورش مى گردانم. آیا بنده ام در سختى ها به غیر من آرزو مى بندد یا به کسى جز من، امیدوار مى شود ، در حالى که بى نیاز بخشنده ، منم و کلید درهاى بسته ، در دست من است و درِ خانه ام به روى هر کس که مرا بخواند ، باز
لَم یَملِک کَشفَها عَنهُ غَیری ، فَما لی أراهُ بِأَمَلِهِ مُعرِضا عَنّی قَد أعطَیتُهُ بِجودی وکَرَمی ما لَم یَسأَلنی؟! فَأَعرَضَ عَنّی ولَم یَسأَلنی وسَأَلَ فی نائِبَتِهِ غَیری ، وأنَا اللّه ُ أبتَدِئُ بِالعَطِیَّةِ قَبلَ المَسأَلَةِ ، أفَاُسأَلُ فَلا اُجیبُ؟ کَلّا ، أوَ لَیسَ الجُودُ وَالکَرَمُ لی؟ أوَ لَیسَ الدُّنیا وَالآخِرَةُ بِیَدی؟ فَلَو أنَّ أهلَ سَبعِ سَماواتٍ وأرَضینَ سَأَلونی جَمیعا فَأَعطَیتُ کُلَّ واحِدٍ مِنهُم مَسأَلَتَهُ ، ما نَقَصَ ذلِکَ مِن مُلکی مِثلَ جَناحِ بَعوضَةٍ ، وکَیفَ یَنقُصُ مُلکٌ أنا قَیِّمُهُ؟ فیا بُؤسا (1) لِمَن عَصانی ولَم یُراقِبنی. فَقُلتُ : یَابنَ رَسولِ اللّه ِ أعِد عَلَیَّ هذَا الحَدیثَ ، فَأَعادَهُ ثَلاثا ، فَقُلتُ : لا وَاللّه ِ لا سَأَلتُ أحَدا بَعدَ هذا حاجَةً . فَما لَبِثتُ أن جاءَنی (2) بِرِزقٍ وفَضلٍ مِن عِندِهِ . (3)
است؟! آیا نمى داند هر مصیبتى او را از پا در آورد ، جز من ، کسى نمى تواند آن مصیبت را از او برطرف سازد؟ پس چه شده است که مى بینم آرزویش را از من ، روى گردان ساخته، در حالى که من به واسطه بخشش و کَرَم خویش ، آنچه از من درخواست هم نکرده است ، به او عطا کرده ام؟! حال از من روى گردانده و در مصیبتى که به او رسیده ، از من درخواست نمى کند و دستِ خواهش به سوى غیر من دراز کرده است، در حالى که منم خدایى که پیش از درخواست ، عطا مى کنم . پس آیا اگر از من درخواست شود ، اجابت نمى کنم؟ هرگز! مگر بخشش و کَرَم ، متعلّق به من نیست؟! مگر دنیا و آخرت ، در دست من نیست؟! اگر اهل هفت آسمان و زمین، همگى از من بخواهند و من ، درخواست یکایک آنها را برآورم، این به قدرِ بال پشه اى از مُلک من نمى کاهد . چگونه مُلکى که من صاحب آنم، کاستى یابد ؟ پس، نگون بخت ، کسى است که مرا نافرمانى کند و مرا در نظر نگیرد » . گفتم: اى فرزند پیامبر خدا! این حدیث را برایم تکرار کن . محمّد بن عبد اللّه سه بار آن را بازگو کرد . گفتم: نه، به خدا! از این پس، از احدى حاجتى نمى خواهم . چندى نگذشت که روزى و فضلى از نزد خداوند ، به من رسید .
1) فی المصدر : «فیما بوس» ، والتصویب من بحار الأنوار.
2) فی عدّة الداعی : «أن جاءنی اللّه برزقٍ .. .».
3) الأمالی للطوسی : ص 584 ح 1208 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 154 ح 67 وراجع : الفردوس : ج 5 ص 249 ح 8097.