جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

هجرة النبی (هجرت پیامبر)

زمان مطالعه: 13 دقیقه

6 / 1 الهِجرَةُ إلَى المَدینَةِ

الکتاب

«وَ اِصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اُهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً» .(1)

الحدیث

2205 . بحار الأنوار: کانَت الهِجرَةُ سَنَةَ أربَعَ عَشرَةَ مِن المَبعَثِ، وهِیَ سَنَةُ أربَعٍ وثَلاثینَ مِن مُلکِ کِسرى پرویز، سنةَ تِسعٍ لِهِرَقلَ(2)، وأوّلُ هذهِ السَّنَةِ المُحرَّمُ وکانَ رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله مُقیما بمَکّةَ لَم یَخرُجْ مِنها، وقَد کانَ جَماعَةٌ خَرَجوا فی ذی الحجّةِ، وقالَ محمّدُ بنُ کعبِ القُرَظیّ: اجتَمَعَ قُرَیشٌ على بابِهِ وقالوا: إنّ محمّدا یَزعُمُ أ نَّکم إن بایَعتُموهُ کُنتُم مُلوکَ العَرَبِ والعَجَمِ، ثُمّ بُعِثتُم بَعدَ مَوتِکُم فجُعِلَ لَکُم جِنانٌ کجِنانِ الأرضِ، وإن لَم تَفعَلوا کانَ لَکُم مِنهُ الذَّبحُ ثُمّ بُعِثتُم بَعدَ مَوتِکُم فجُعِلَت لَکُم نارٌ تُحرَقونَ بِها.

فخَرَجَ رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله فأخَذَ حَفنَةً(3) مِن تُرابٍ، ثُمّ قالَ: نَعَم أنا أقولُ ذلکَ، فنَثَرَ التُّرابَ على رؤوسِهِم وهُو یَقرأ «یس إلى قوله: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ»(4) ، فلَم یَبقَ مِنهُم رجُلٌ وَضَعَ على رأسِهِ التُّرابَ إلّا قُتِلَ یَومَ بَدرٍ، ثُمّ انصَرَفَ إلى حَیثُ أرادَ، فأتاهُم آتٍ لَم یَکُن مَعَهُم فقالَ: ما تَنتَظِرونَ ههُنا؟ قالوا: محمّدا، قالَ: قَد واللّهِ خَرَجَ محمّدٌ علَیکُم ثُمّ ما تَرَکَ مِنکُم رجُلاً إلّا وقد وَضَعَ على رأسِهِ التُّرابَ وانطلَقَ لِحاجَتِهِ، فوَضَعَ کلُّ رجُلٍ مِنهُم یَدَهُ على رأسِهِ فإذا علَیهِ التُّرابُ ثُمّ جَعَلوا یَطَّلِعونَ فیَرَونَ علیّا علَى الفِراشِ مُتَّشِحا(5) بِبُردِ رسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله، فیَقولونَ: إنّ هذا لَمحمّدٌ نائمٌ عَلَیهِ بُردُهُ، فلَم یَبرَحوا کذلکَ حتّى صبَحوا، فقامَ علیٌّ مِن الفِراشِ فقالوا: واللّهِ لَقَد صَدَقَنا الّذی کانَ حَدَّثنا بهِ.(6)

6 / 1

هجرت به مدینه

قرآن

«و بر آنچه مى‌گویند، شکیبا باش و از آنان با دورى گزیدنى خوش، فاصله بگیر» .

حدیث

2205 . بحار الأنوار: هجرت [پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه] در سال چهاردهم بعثت صورت گرفت و مصادف بود با سى و چهارمین سال سلطنت خسرو پرویز و نهمین سال فرمان‌روایى هِرَقل (امپراتور روم) ، و اوّل این سال محرّم است پیامبر خدا در مکّه بود و آن جا را ترک نکرده بود؛ امّا عدّه‌اى از مسلمانان در ماه ذى‌حجّه بیرون رفته بودند محمّد بن کعب قُرَظى مى‌گوید: قریش بر درِ خانه پیامبر جمع شدند و گفتند: محمّد مى‌گوید که اگر شما با او بیعت کنید، بر عرب و عجم، فرمان‌روا خواهید شد و بعد از مرگ هم، دوباره زنده مى‌شوید و براى شما باغ‌ها و جنّت‌هایى چون باغ‌هاى این جهان خواهد بود و اگر بیعت نکنید، به دست او کشته خواهید شد و بعد از مرگ هم زنده خواهید شد و در آتش سوزان خواهید سوخت.

در این هنگام، پیامبر خدا از خانه بیرون آمد و مشتى خاک برداشت و فرمود: «آرى من این سخنان را مى‌گویم» .

سپس مشت خاک را روى سر آنان پاشید و این آیات را تلاوت فرمود: «یس» تا آیه «و پیشِ روىِ آنان، سدّى نهادیم و پشتِ سرشان نیز سدّى پس آنان را پوشاندیم لذا نمى‌بینند» . تمام کسانى که از آن خاک روى سرشان ریخته شد، در جنگ بدر، کشته شدند.

پیامبر صلى الله علیه و آله سپس به راه افتاد و رفت در این هنگام، شخصى که با آن عدّه نبود، آمد و گفت: در این جا منتظر که هستید؟

گفتند: محمّد.

گفت: به خدا سوگند که محمّد، از کنار شما عبور کرد و بر سرِ همه شما خاک ریخت و در پى کار خود رفت.

هریک از آن عدّه، دست خود را روى سرش گذاشت، دید خاکى است چون به درون خانه پیامبر صلى الله علیه و آله سرک کشیدند، دیدند على علیه السلام در بستر است و قطیفه پیامبر خدا را روى خود کشیده است گفتند: او محمّد است که خوابیده و قطیفه‌اش روى اوست.

آنان، همچنان بر درِ منزل پیامبر صلى الله علیه و آله بودند تا این که صبح شد و على علیه السلام از بستر برخاست گفتند: به خدا سوگند، آن مرد به ما راست گفته بود

2206 . بحار الأنوار عن عبد اللّه بن بُرَیدَةَ، عن أبیهِ: إنَّ النَّبیَّ صلى الله علیه و آله کانَ لا یَتَطَیَّرُ، وکانَ یَتفَأّلُ، وکانَت قُرَیشٌ جَعَلَت مِائةً مِن الإبِلِ فیمَن یأخُذُ نَبیَّ اللّهِ صلى الله علیه و آله فیَرُدُّهُ علَیهِم حِینَ تَوَجَّهَ إلَى المَدینَةِ، فرَکِبَ بُرَیدَةُ فی سَبعینَ راکِبا مِن أهلِ بَیتِهِ مِن بَنی سَهمٍ، فتَلَقّى نَبیَّ اللّهِ صلى الله علیه و آله، فقالَ نَبیُّ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن أنتَ؟ قالَ: أنا بُرَیدَةُ، فالتَفَتَ إلى أبی بَکرٍ فقالَ: یا أبا بَکرٍ، بَرُدَ(7) أمرُنا وصَلُحَ، ثُمّ قالَ: ومِمَّن أنتَ؟ قالَ: مِن أسلَمَ، قالَ صلى الله علیه و آله: سَلِمنا قالَ: مِمَّن؟ قالَ: مِن بَنی سَهمٍ، قال: خَرَجَ سَهمُکَ، فقالَ بُرَیدَةُ للنَّبیِّ صلى الله علیه و آله: مَن أنتَ؟

فقالَ: أنا محمّدُ بنُ عبدِاللّهِ رسولُ اللّهِ، فقالَ بُرَیدَةُ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلّا اللّهُ، وأشهَدُ أنَّ محمّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، فأسلَمَ بُرَیدَةُ وأسلَمَ مَن کانَ مَعهُ جَمیعا، فلَمّا أصبَحَ قالَ بُرَیدَةُ للنَّبیِّ صلى الله علیه و آله: لا تَدخُلِ المَدینَةَ إلّا ومَعکَ لِواءٌ، فحَلَّ عِمامَتَهُ ثُمّ شَدَّها فی رُمحٍ، ثُمّ مَشى بَینَ یَدَیهِ فقالَ: یا نَبیَّ اللّهِ، تَنزِلُ علَیَّ؟ فقالَ لَهُ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله: إنّ ناقَتی هذهِ مَأمورَةٌ، قالَ بُرَیدَةُ: الحَمدُ للّهِ أسلَمَت بَنو سَهمٍ طائعینَ غَیرَ مُکرَهینَ.(8)

2206 . بحار الأنوار به نقل از عبد اللّه بن بُرَیده، از پدرش : پیامبر صلى الله علیه و آله فال بد نمى‌زد؛ امّا فال خوب مى‌زد زمانى که پیامبر صلى الله علیه و آله ره‌سپار مدینه شد، قریش براى کسى که پیامبرِ صلى الله علیه و آله را دستگیر کند و تحویل آنان دهد، یکصد شتر جایزه تعیین کردند [پدرم] بُرَیده [ابن حصیب اَسلَمى] با هفتاد سوار از خاندان خود از بنى سهم، به راه افتاد و پیامبر صلى الله علیه و آله را پیدا کرد پیامبر خدا به او فرمود: «تو کیستى؟» .

گفت: من بُرَیده هستم.

پیامبر خدا، رو به ابو بکر کرد و فرمود: «اى ابو بکر! کار ما آسان و رو به راه شد» .

سپس [به بریده] فرمود: «از کدام طایفه‌اى؟» .

گفت: از اسلم.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «به سلامت رستیم» .

سپس فرمود: «از کدام قبیله‌اى؟» .

گفت: از بنى‌سهم.

فرمود: «تیر (قرعه) تو بیرون آمد» .

بُرَیده به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: تو کیستى؟

فرمود: «من محمّد بن عبد اللّه، پیامبر خدا هستم» .

بریده گفت: گواهى مى‌دهم که معبودى جز خدا نیست و گواهى مى‌دهم که تو بنده و فرستاده او هستى پس بریده و تمام همراهانش مسلمان شدند صبح که شد، بریده به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: به مدینه، جز با در دست داشتن پرچم، وارد نشوید.

سپس دستار خود را باز کرد و آن را روى نیزه‌اى بست و پیشاپیش پیامبر صلى الله علیه و آله به راه افتاده و گفت: اى پیامبر خدا! آیا بر من وارد مى‌شوى؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «این ناقه من، مأمور است» .

بریده گفت: ستایش، خدا را که بنى سهم، با رغبت و بدون اکراه، مسلمان شدند

2207 . کنز العمّال عن إیاس بن مالِکِ بنِ الأوسِ عن أبیهِ: لَمّا هاجَرَ رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله وأبو بکرٍ مَرُّوا بإبِلٍ لَنا فی الجُحفَةِ، فقالَ النَّبیُّ: لمَن هذهِ الإبِلُ؟ قالَ: لِرجُلٍ مِن أسلَمَ، فالتَفَتَ إلى أبی بکرٍ فقالَ: سَلِمتُ إن شاءَ اللّهُ تعالى! فقالَ: ما اسمُکَ؟ فقالَ: مَسعودٌ، فالتَفَتَ إلى أبی بَکرٍ، فقالَ: سَعَدتُ إن شاءَ اللّهُ تعالى، فأتاهُ أبی فحَمَلَهُ على جَمَلٍ.(9)

2208 . الإمام علیّ علیه السلام: لَمّا خَرَجَ رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله إلَى المَدینَةِ فی الهِجرَةِ أمَرَنی أن اُقِیمَ بَعدَهُ حتّى اُؤدِّیَ وَدائعَ کانَت عِندَهُ للنّاسِ، وإنَّما کانَ یُسمَّى الأمینَ، فأقَمتُ ثَلاثا وکُنتُ أظهَرُ، ما تَغَیَّبتُ یَوما واحِدا، ثُمّ خَرَجتُ فجَعَلتُ أتبَعُ طَریقَ رسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله حتّى قَدِمتُ بَنی عَمرو بنِ عَوفٍ ورسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله مُقیمٌ، فنَزَلتُ على کَلثومَ بنِ الهِدمِ وهُنالِکَ مَنزِلُ رسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله.(10)

2207 . کنز العمّال به نقل از ایاس بن مالک بن اوس، از پدرش : زمانى که پیامبر صلى الله علیه و آله و ابو بکر هجرت کردند، در جُحفه به رمه شترى از ما برخوردند پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «این شترها از آنِ کیست؟» .

پدرم گفت: از آنِ مردى اسلمى.

پیامبر خدا، رو به ابو بکر کرد و فرمود: «به خواست خداى بزرگ، به سلامت رَستم!» .

پیامبر صلى الله علیه و آله پرسید: «نامت چیست؟» .

گفت: مسعود.

باز پیامبر خدا، رو به ابو بکر کرد و فرمود: «به خواست خداى بزرگ، سعادتمند شدم» .

پس پدرم نزد پیامبر خدا رفت و ایشان را بر شترى نر، سوار کرد

2208 . امام على علیه السلام: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله براى هجرت به مدینه، بیرون رفت، به من دستور داد که بعد از ایشان بمانم تا سپرده‌هایى را که مردم نزد ایشان داشتند، برگردانم پیامبر خدا را به نام «امین» مى‌خواندند من، سه روز در مکّه ماندم و پیوسته خود را به مردم نشان مى‌دادم و حتّى یک روز هم از انظار، غایب نشدم پس از سه روز، مکّه را ترک کردم و راهى را که پیامبر خدا رفته بود، دنبال کردم، تا این که بر بنى عمرو بن عوف وارد شدم پیامبر خدا، در آن هنگام، به مدینه رسیده بود من به خانه کلثوم بن هِدم رفتم که پیامبر صلى الله علیه و آله در آن جا منزل گزیده بود

پایه تقویم‌هاى میلادى و هجرى

محاسبه زمان، یکى از ارکان اساسى زندگى انسان است نیاز زندگى اجتماعى بشر به تاریخ، تا حدّى است که قرآن کریم، تأمین این نیاز به وسیله خورشید و ماه را یکى از نشانه‌هاى خداشناسى و دلایل حکمت آفریدگار، دانسته است.

با عنایت به این ضرورت، مى‌توان حدس زد که هر جامعه انسانى‌اى، به گونه‌اى، تاریخ زندگى خود را ثبت و ضبط مى‌کرده است همچنین با اندکى تأمّل، مى‌توان دریافت که به طور طبیعى، بهترین و به یاد ماندنى‌ترین مبدأ تاریخ، در جوامع و اقوام مختلف، حوادث و وقایع مهمّ تاریخى‌اند.

گفتنى است که شمارى از متون تاریخى نیز، حدس ما را در هر دو موردى که اشارت رفت، تأیید مى‌کنند، چنان که در تاریخ دمشق آمده است:

چون آدم علیه السلام از بهشت فرود آمد و فرزندانش پخش شدند، فرزندان او از هنگام فرود آمدن آدم علیه السلام، تاریخ‌گذارى کردند [و آن را مبدأ تاریخ قرار دادند] و این تاریخ بود تا آن که خداى متعال، نوح علیه السلام را برانگیخت و مردم، بعثت نوح را [مبدأ] تاریخ گرفتند تا آن که توفان پدید آمد و شمارى از ساکنان زمین، هلاک شدند. پس [مبدأ]تاریخ، از توفان تا به آتش افکندن ابراهیم علیه السلام شد چون فرزندان اسماعیل علیه السلام زیاد شدند، پخش شدند و فرزندان اسحاق علیه السلام، از به آتش افکندن ابراهیم علیه السلام تا مبعث یوسف علیه السلام تاریخ نوشتند و نیز از مبعث یوسف علیه السلام تا

مبعث موسى علیه السلام، و از مبعث موسى علیه السلام تا پادشاهى سلیمان علیه السلام، و از پادشاهى سلیمان علیه السلام تا مبعث عیسى بن مریم علیهماالسلام، و از مبعث عیسى بن مریم علیهماالسلام تا مبعث پیامبر خدا که درود خدا بر او و خاندانش و بر همه پیامبران و فرستادگان الهى باد.

فرزندان اسماعیل علیه السلام، از آتش ابراهیم علیه السلام تا بناى خانه [ى کعبه] را تاریخ قرار دادند؛ یعنى تا زمانى که ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام آن را ساختند سپس فرزندان اسماعیل علیه السلام بناى کعبه را تاریخ قرار دادند تا آن که [طایفه] مَعَد پراکنده شدند، و چنین بود که هر گاه قومى از تهامه بیرون مى‌شدند، زمان آن را تاریخ قرار مى‌دادند شمارى از تهامه از فرزندان اسماعیل علیه السلام باقى ماندند، بیرون شدن مَعَد و نهد و جُهَینه (از بنى زید) از تهامه را تاریخ قرار دادند، تا آن که کعب بن لُؤَى مُرد، تا [حمله سپاه] فیل که تاریخ، از [سال] فیل شد تا آن که عمر بن خطّاب، هجرت [پیامبر خدا] را تاریخ قرار داد و آن، سال هفدهم یا هجدهم بود.(11)

همچنین مسعودى مى‌نویسد:

این قبایل عرب که نامشان را بردیم، همواره، رویدادهاى مشهور (مانند: مرگ رؤسایشان و رویدادها و جنگ‌هایى که میانشان واقع مى‌شد) را تاریخ قرار مى‌دادند، تا آن که خداوند، اسلام را فرستاد و مسلمانان، بر هجرت به عنوان مبدأ تاریخ، هم‌داستان شدند.(12)

و بدین سان، پیشرفت علم و فرهنگ، به همسان‌سازىِ نگارش تاریخ و جهانى شدن تاریخ میلادى و رسمى شدن تاریخ هجرى در جهان اسلام انجامید بدین مناسبت، در این جا به پایه تقویم میلادى، تقویم هجرى قمرى و تقویم هجرى شمسى اشاره کوتاهى مى‌کنیم.

پایه تقویم میلادى

مبناى تقویم بین المللى در جهان امروز، ولادت مسیح علیه السلام است، با این آگاهى که عیسى مسیح علیه السلام، در زمان آگوست، امپراتور مشهور روم، در بیت اللّحم به دنیا آمد البته دنیاى روم، بدون اطّلاع از این واقعه، قرن‌ها تقویم خود را بر مبناى تاریخ افسانه‌اى شهر رُم و بر اساس اصلاحیه ژولین ادامه مى‌داد عهد آگوست و دقیانوس گذشت تا عهد دیوکْلسین رسید (560 م) و کشیشى به نام دیونیسیوس اگزیکوس(13) پیشنهاد داد که دنیاى مسیحیت، تقویم خود را بر اساس ولادت مسیح علیه السلام قرار دهد اعتراض او، بر این امر مبتنى بود که نباید نام شخص ظالم، در تاریخ زنده بماند او پیشنهاد کرد که به جاى اسم امپراتوران، سال ولادت مسیح علیه السلام را مبدأ تقویم عیسویت و کلیسا قرار دهند و خواستار آن شد که کلّیه ملل مسیحى، از آن تبعیت کنند بر پایه حسابى که او کرده بود، سال 247 دقیانوسى، پانصد و بیست و پنجمین سال تولّد مسیح است بنا به پیشنهاد دنیس،25 مارس، آغاز سال و مبدأ گاه‌شمارى مسیحیان شناخته شد به حساب دیونیسیوس، اوّل سال، هفت روز بعد از میلاد بوده است؛ ولى به مرور زمان، در پىِ تغییراتى که براى تنظیم گاه‌شمارى صورت مى‌گرفت، آغاز سال به تدریج به اوّل ماه مارس رسید و از این رو، روز عید پاک، از اوّل ماه ژانویه تا 25 ماه دسامبر، در تغییر بوده است.(14)

پایه تقویم هجرى قمرى

در سال‌هاى نخستین بعثت پیامبر اسلام، آنچه براى مسلمانان به عنوان تاریخ مطرح بود، «رفتن به خانه اَرقَم» بود، که فلان حادثه پیش از رفتن به خانه ارقم بوده یا بعد از آن.(15) پس از شکل‌گیرى جامعه اسلامى در مدینه، هجرت پیامبر خدا به این شهر که مبدأ تأسیس دولت اسلامى و گسترش اسلام در جهان شد به عنوان مبدأ تاریخ اسلام، مورد توافق جامعه اسلامى قرار گرفت؛ امّا درباره این که دقیقا از چه زمانى، هجرت به عنوان مبدأ تاریخ تعیین شد، دو نظریه وجود دارد:

1 پیامبر اسلام، پایه‌گذار تاریخ هجرى است

نظریه اوّل، این است که پیامبر صلى الله علیه و آله در همان آغاز ورود به مدینه، شخصا دستور تعیین تاریخ را از هجرت، صادر کرد قرائنى، این نظریه را تأیید مى‌کنند، از جمله آنچه طبرى نقل کرده است که:

پیامبر صلى الله علیه و آله چون به مدینه آمد و آمدنش در ماه ربیع اوّل بود، دستور به تعیین تاریخ داد.(16)

محقّق معاصر، سیّد جعفر مرتضى عاملى، این نظریه را برگزیده است.(17)

2 خلیفه دوم، پایه‌گذار تاریخ هجرى است

نظریه دیگر، این است که در سال هفدهم هجرى، خلیفه دوم تصمیم گرفت که مَبدأى براى تاریخ قرار دهد پیشنهادهاى مختلفى مطرح شد برخى تاریخ روم،(18)

برخى تاریخ فارس،(18) برخى تولّد پیامبر صلى الله علیه و آله،(19) برخى بعثت،(20) و برخى وفات ایشان(20) را پیشنهاد کردند؛ امّا امام على علیه السلام هجرت را پیشنهاد کرد و همین، پذیرفته شد سعید بن مسیّب مى‌گوید: عمر گفت: از کِى تاریخ بنویسیم؟ و مهاجران را گِرد آورد.

على علیه السلام به او فرمود: «از روزى که پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه هجرت کرد» . پس همان، مبدأ تاریخ قرار داده شد.

آقاى رسول جعفریان، میان نظریه اوّل و دوم، به گونه‌اى جمع کرده که به نظر، درست مى‌رسد او مى‌گوید:

آنچه از مجموع مسائلى که در این زمینه نقل شده، به دست مى‌آید، این است که هجرت، به عنوان یک تحوّل مهم در دوره حیات رسول خدا، مبدأ رخدادها به شمار مى‌آمده است؛ امّا با وفات رسول خدا و پیدایش رخدادهاى دیگر، احتمالاً از اهمّیت آن کاسته شده و یا حتّى به فراموشى سپرده شده بود روایتى از ابن عبّاس، بر همین دلالت مى‌کند او مى‌گوید: «هنگامى که نبىّ اکرم به مدینه پاى گذاشت، تاریخى در آن سامان وجود نداشت مردم، یکى دو ماهى پس از ورود ایشان، تاریخى را [که قاعدتا باید همان هجرت باشد] به‌کار مى‌بردند این تاریخ، تا زمان وفات رسول خدا ادامه یافت و پس از آن، قطع شد و در ایّام خلافت ابو بکر و چهار سالِ نخست خلافت عمر، تاریخى وجود نداشت سپس تاریخ هجرى وضع شد» . بدین ترتیب، مى‌توان میان هر دو نظر، توافقى به وجود آورد؛ بدین معنا که مبدأ شدن هجرت در دوره حیات رسول خدا، به طور طبیعى و یا به دستور پیامبر خدا صورت گرفت و این، به تبعِ همان قاعده پیشین بود که

رخدادى مهم، مبدأ تاریخ قرار مى‌گرفت؛ امّا بعد از رحلت رسول اکرم، به فراموشى سپرده شد و چند سال بعد از آن، با توجّه به نیازى که به یک مبدأ احساس مى‌شد، به پیشنهاد امام على علیه السلام [که حسّاسیت خاصّى بر روى پیروى از شیوه رسول اکرم داشت]احیا شد به‌علاوه و شاید متأسّفانه، مبدأ سال که قاعدتا باید از ربیع اوّل (ماه هجرت) مى‌بود به محرّم تبدیل شد.(21)

پایه تقویم هجرى شمسى

بدان‌سان که اشاره شد، تاریخ هجرى قمرى، در جامعه اسلامى و کتاب‌هاى تاریخى، مورد استفاده قرار گرفت؛ امّا در کنار آن، سال شمسى به دلیل ثبات آن در تعیین فصول، همیشه به عنوان سالِ مورد استفاده در امور کشاورزى و خراج و جز آن، اهمّیت خود را حفظ کرده و در تقویم‌ها، محاسبه و یاد مى‌شده است تطبیق این دو روزشمار با یکدیگر، در فرهنگ‌هاى مختلف، همیشه مورد بحث واقع شده و راه‌حل‌هاى مختلفى براى آن، ارائه گردیده است.

محاسبه سال شمسى تا پیش از پیدایش تاریخ جلالى در سال 467 یا 471ق، بدین ترتیب بود که سال را به دوازده ماهِ سى روزه تقسیم مى‌کردند که جمعا 360 روز مى‌شد پنج روزِ باقى مانده را در پایان آبان ماه یا اسفند ماه بر آن مى‌افزودند که جمعا 365 روز مى‌شد با این حال، پنج ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه و 51 صدم ثانیه باقى مى‌مانْد این زمان، در هر چهار سال، یک روز مى‌شد و از آن جا که در محاسبه نمى‌آمد، روز اوّل فروردین در فصول سال، تغییر مى‌کرد بنا بر این، ماه‌هاى شمسى نیز در آن زمان، مانند ماه‌هاى قمرى در فصول سال، متغیّر بود معناىِ این سخن آن است که نوروز، در ابتداى فروردینِ واقعى، یعنى نقطه آغاز اعتدال ربیعى قرار نداشت.

زمانى که یزدگرد سوم، آخرین شاه ساسانى، در سال 632 م، به تخت نشست،

روزِ نخست سال براساس تقویم آن روز، یعنى اوّل فروردین در آن تاریخ، مطابق با شانزدهم حُزَیران (ژوئن) بود و هفتم خرداد؛ زیرا با محاسبه یاد شده، روز نوروز یا اوّل فروردین، هر چهار سال، یک روز به عقب مى‌آمد.

در سال 467ق، روز نوروز، مطابق با دوازدهم حوت (اسفند) بود در این سال، ملک‌شاه سلجوقى، دستور داد تا منجّمان، محاسبه دقیقى از سال شمسى انجام دهند و روز اوّل فروردین را تعیین کنند بر اساس محاسبه خواجه عبد الرحمان خازنى، منجّم مرو، به جاى آن که بر اساس محاسبه قبلى، روز دوازدهم اسفند، اوّل فروردین دانسته شود، اوّل فروردین را هجده روز جلوتر بردند و در ابتداى اعتدال ربیعى، یعنى فروردینِ واقعى قرار دادند در محاسبه جدید، هر سال را در چهار نوبت،365 روز محاسبه مى‌کردند (دوازده سى روز، به ضمیمه پنج روز که در آخر ماه آبان یا اسفند افزوده مى‌شد) و سال پنجم را 366 روز محاسبه مى‌کردند در این محاسبه، آن پنج ساعت و اندى نیز در محاسبه مى‌آمد بدین ترتیب، روز نوروز، به عنوان نخستین روز فروردین ماه، از آن سال، ثابت ماند.

بنا بر این، پس از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله نخستین سالى که روز اوّل فروردین آن، دقیقا مطابق آغاز زمان اعتدال ربیعى بوده، سال 467 ش (یا 471 ش) بوده است.

در سال 1304 ش (1343 ق / 1925 م) در ایران، تقویم شمسى، به عنوان تقویم رسمى پذیرفته شد محاسبه پیشین که دقیق بود، مراعات شد و تنها به جاى افزودنِ پنج روز به سال، شش ماه نخست سال را 31 روز، و پنج ماه دوم را سى روز و اسفند را 29 قرار دادند که هر چهار سال یک بار، سى روز محاسبه مى‌شد نیز سالى را که اسفند آن سى روز بود، «سال کبیسه» نامیدند.

در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز مبناى محاسبه سال، شمسى است و سال قمرى نیز در کنار آن، به عنوان تقویم دینى، مورد تأکید قرار گرفته است.(22)


1) المزّمّل:10.

2) هِرَقْل: من ملوک الروم، وهو أوّل من ضرب الدنانیر، وأوّل من أحدث البیعة (لسان العرب: ج 11 ص 694).

3) الحفنة: ملء الکفّین (کما فی هامش المصدر).

4) یس:1 9.

5) التوشّح بالرداء: أن یدخل الثوب من تحت یده الیمنی فیلقیه على منکبه الأیسر کما یفعل المُحرم (لسان العرب: ج 2 ص 633).

6) بحار الأنوار: ج 19 ص 38 ح 6 نقلاً عن المنتقى فی مولد المصطفى صلى الله علیه و آله.

7) قال فی الفائق: بَرُد أمرنا، أی سَهُل، من العیش البارد؛ وهو الناعم السهل، وقیل: ثبت، من برد لی علیه حقّ خرج سهمک: أی ظفرت، وأصله أن یجیلوا السهام على شیء، فمن خرج سهمه حازه (بحار الأنوار: ج 19 ص 40).

8) بحار الأنوار: ج 19 ص 40 نقلاً عن المنتقى فی مولد المصطفى.

9) کنز العمال: ج 16 ص 675 ح 46301.

10) کنز العمال: ج 16 ص 685 ح 46324 نقلاً عن ابن سعد.

11) تاریخ دمشق: ج 1 ص 34.

12) التنبیه والإشراف: ص 178.

13) در سال 289م، جشن هزار ساله بناى روم را در زمان این امپراتور گرفته‌اند («تقویم و تاریخ در ایران» ، ذبیح بهروز، ایران کوده، ش 15، انجمن ایرانویچ، تهران:1341، ص 72).

14) تقویم و تقویم‌نگارى در تاریخ، ابوالفضل نبئى: ص 107 108. برخى از محقّقان، معتقد به وجود دو فرد به نام عیسى در تاریخ شده‌اند: یکى «عیساى مصلوب» و دیگرى «عیساى غیر مصلوب» که میان آنها بیش از پنج قرن فاصله بوده است؛ ولى تاریخ میلادى رسمى، با هیچ یک از آن دو، منطبق نیست؛ زیرا مسیح اوّل که غیر مصلوب است، بیش از 250 سال بر این تاریخ تقدّم دارد و مسیح دوم مصلوب،290 سال متأخّر از این تاریخ است (ر. ک: المیزان فى تفسیر القرآن: ج 3 ص 314).

15) ر. ک: تاریخ المدینة: ج 3 ص 954، البدایة والنهایة: ج 5 ص 349.

16) تاریخ الطبرى: ج 2 ص 388.

17) ر. ک: الصحیح من سیرة النبىّ الأعظم صلى الله علیه و آله: ج 4 ص 186 202.

18) تاریخ الطبرى: ج 2 ص 389.

19) کنز العمّال: ج 10 ص 310 ح 29556.

20) کنز العمّال: ج10 ص310 ح29556.

21) تاریخ سیاسى اسلام: ج 1 ص 375 (سیره رسول خدا).

22) آنچه تحت عنوان «پایه تقویم هجرى شمسى» ملاحظه شد، برگرفته از مقاله‌اى تحت عنوان «نوروز و محاسبه آن در تقویم شمسى» ، نوشته آقاى رسول جعفریان است براى ملاحظه کامل این نوشتار، ر. ک: مقالات تاریخى: ج 2 ص 209 به بعد.