5 / 1
خَصائِصُهُ الأُسْرِیَّةُ والتَّعلیمیَّة
أ خیرُ النَّاسِ أُسرَةً
الکتاب
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ اَلْجاهِلِیَّةِ اَلْأُولى وَ أَقِمْنَ اَلصَّلاةَ وَ آتِینَ اَلزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اَللهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اَللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»(1)
«وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأَغْنى» .(2)
الحدیث
2074 . رسول الله صلى الله علیه و آله: أنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِاللهِ بنِ عَبدِالمُطَّلِبِ، إنَّ اللهَ خَلَقَ الخَلقَ فَجَعَلَنی فی خَیرِهِم فِرقَةً، ثُمَّ جَعَلَهُم فِرقَتَینِ فَجَعَلَنی فی خَیرِهِم فِرقَةً، ثُمَّ جَعَلَهُم قَبائِلَ فَجَعَلَنی فی خَیرِهِم قَبیلَةً، ثُمَّ جَعَلَهُم بُیوتا فَجَعَلَنی فی خَیرِهِم بَیتا وخَیرِهِم نَفسا.(3)
5 / 1
ویژگىهاى خانوادگى و آموزشى پیامبر
الف بهترین خانواده
قرآن
«و در خانههایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیّتِ قدیم، زینتهاى خود را آشکار مکنید، و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستادهاش را فرمان برید. خدا، فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر]بزُداید و شما را پاک و پاکیزه گردانَد» .
«و تو را تنگدست یافت و بىنیاز گردانید» .
حدیث
2074 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من، محمّد بن عبد الله بن عبد المطّلب هستم خداى متعال، آفریدگان را بیافرید و مرا در [میان] بهترین آنان، قرار داد آن گاه، آنان را به دو گروه تقسیم کرد و [باز] مرا در بهترین گروه آنان جاى داد سپس آنان را قبیله قبیله کرد و مرا در بهترین قبیله آنان قرار داد آن گاه آنان را به خاندانها تقسیم کرد و مرا در بهترین خاندان، جاى داد پس من، از بهترینِ خاندانها و پاکترینِ شما هستم
2075 . الإمام علیّ علیه السلام فی صِفَةِ الأنبیاءِ : فاستَودَعَهُم فی أفضَلِ مُستَودَعٍ، وأقَرَّهُم فی خَیرِ مُستَقَرٍّ. . . حتّى أفضَت کَرامَةُ اللهِ سبحانَهُ وتعالى إلى محمّدٍ صلى الله علیه و آله، فأخرَجَهُ مِن أفضَلِ المَعادِنِ مَنبِتا، وأعَزِّ الأَرُوماتِ مَغرِسا، مِن الشَّجَرَةِ الّتی صَدَعَ مِنها أنبیاءَهُ، وانتَجَبَ (انتَخَبَ) مِنها اُمَناءَهُ. عِترَتُهُ خَیرُ العِتَرِ، واُسرَتُهُ خَیرُ الاُسَرِ، وشَجَرَتُهُ خَیرُ الشَّجَرِ، نَبَتَت فی حَرَمٍ، وبَسَقَت فی کَرَمٍ، لَها فُروعٌ طِوالٌ، وثَمَرٌ لا یُنالُ.(4)
2076 . عنه علیه السلام: اُسرَتُهُ خَیرُ اُسرَةٍ، وشَجَرَتُهُ خَیرُ شَجَرَةٍ، أغصانُها مُعتَدِلَةٌ، وثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ، مَولِدُهُ بمَکّةَ، وهِجرَتُهُ بطَیبَةَ، عَلا بِها ذِکرُهُ، وامتَدَّ مِنها صَوتُهُ.(5)
2077 . عنه علیه السلام: أشهَدُ أنّ محمّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، وسَیّدُ عِبادِهِ، کُلَّما نَسَخَ اللهُ الخَلقَ فِرقَتینِ جَعَلَهُ فی خَیرِهِما.(6)
ب یَتیمٌ
الکتاب
«أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى» .(7)
الحدیث
2078 . الإمام الرّضا علیه السلام: قالَ اللهُ عز و جل لنَبیِّهِ محمّدٍ صلى الله علیه و آله: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى» یقولُ: ألَم یَجِدکَ وَحیدا فآوى إلَیکَ النّاسَ؟ !(8)
2079 . مجمع البیان: ماتَ أبوهُ [صلى الله علیه و آله] وهُو فی بَطنِ اُمِّهِ، وقیل: إنَّه ماتَ بَعدَ وِلادَتِهِ بمُدَّةٍ قَلیلَةٍ وماتَت اُمُّهُ صلى الله علیه و آله وهُو ابنُ سَنتَینِ، وماتَ جَدُّهُ وهُو ابنُ ثَمانی سِنینَ.(9)
2075 . امام على علیه السلام در وصف پیامبران : آنان را در برترین امانتگاه به ودیعه نهاد و در بهترین قرارگاه، جایشان داد. تا آن که کرامت خداوندِ سبحان و متعال، به محمّد صلى الله علیه و آله رسید پس او را از برترین رویشگاه و از ارجمندترین کِشتگاه بیرون آورد؛ از شجرهاى که پیامبرانِ خود را از آن آشکار نمود و اُمناى خویش را از آن برگزید خانوادهاش بهترین خانواده و دودمانش بهترین دودمان و شجرهاش بهترین شجره است این شجره، در حرم [خداوند]رویید و در [کشتزار]بزرگوارى بالید؛ شاخههایش بلند است و میوههایش دستنیافتنى
2076 . امام على علیه السلام: دودمان او بهترین دودمان است و شجرهاش بهترین شجره، که شاخههایش راست است و میوههایش آویخته زادگاهش مکّه است و هجرتش به طَیْبه در آن جا آوازهاش بلند شد و صداى [دعوت]او به همه جا کشیده شد
2077 . امام على علیه السلام: گواهى مىدهم که محمّد، بنده و فرستاده خدا و مِهترِ بندگانِ اوست خداوند، هر گاه که خلق را به دو گروه تقسیم کرد، او را در بهترین گروه آن قرار داد
ب یتیم
قرآن
«مگر نه تو را یتیم یافت، پس پناه داد؟» .
حدیث
2078 . امام رضا علیه السلام: خداوند عز و جل به پیامبرش محمّد صلى الله علیه و آله فرمود: «آیا نه تو را یتیم یافت، پس پناه داد؟» . مىفرماید: «مگر نه این که تو را یگانه (دُردانه) یافت و مردم را به سوى تو کشاند؟» .
2079 . مجمع البیان: زمانى که پیامبر خدا در شکم مادرش بود و یا اندک زمانى پس از ولادت او، پدر بزرگوارش در گذشت و دو ساله بود که مادرش از دنیا رفت و در هشت
سالگى، جدّ خود را از دست داد
2080 . علل الشرائع عن ابن عبّاس لَمّا سُئلَ عن قَولِ اللهِ: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوى» : إنّما سُمِّی یَتیما لأ نَّهُ لم یَکُن لَهُ نَظیرٌ على وَجهِ الأرضِ مِن الأوَّلِینَ والآخِرینَ، فقالَ عز و جلمُمتَنّا علَیهِ نِعَمَهُ: «أَ لَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً» أی وَحیدا لا نَظیرَ لَکَ، «فَآوى» إلَیکَ النّاسَ، وعَرَّفَهُم فَضلَکَ حتّى عَرَفوکَ.(10)
ج اُمّیٌّ
الکتاب
«وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ اَلْمُبْطِلُونَ» .(11)
«وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا اَلْکِتابُ وَ لاَ اَلْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» .(12)
الحدیث
2081 . الإمام الرّضا علیه السلام مِن مُحاوَراتِهِ مَع أهلِ الأدیانِ، فی إثباتِ نُبُوَّةِ محمّدٍ صلى الله علیه و آله : ومِن آیاتِهِ أ نّهُ کانَ یَتیما فَقیرا راعِیا أجِیرا، لَم یَتَعَلَّمْ کِتابا ولَم یَختَلِفْ إلى مُعلِّمٍ، ثُمّ جاءَ بالقرآنِ الّذی فیهِ قِصَصُ الأنبیاءِ علیهم السلام وأخبارُهُم حَرفا حَرفا، وأخبارُ مَن مَضى ومَن بَقِیَ إلى یَومِ القِیامَةِ.(13)
2080 . علل الشرائع به نقل از ابن عبّاس، در پاسخ به سؤال از آیه: «آیا نه تو را یتیم یافت، پس پناه داد؟» : در حقیقت، پیامبر خدا از آن رو یتیم نامیده شده که در پهنه زمین، هیچ کس از اوّلین و آخرین، نظیر او نبود از این رو، خداوند عز و جل با بر شمردن نعمتهاى خود که بر وى منّت نهاده، مىفرماید: «مگر نه این که تو را یتیم یافت» یعنى یگانه و بىمانند [یافت]، «پس، پناه داد؟»، یعنى مردم را به سوى تو کشاند و فضیلت تو را به ایشان شناسانْد و آنها تو را شناختند
ج درس ناخوانده
قرآن
«و تو هیچ کتابى را پیش از این نمىخواندى و با دست خود، نمىنوشتى؛ و گرنه، باطلاندیشان، قطعاً به شک مىافتادند» .
«و همین گونه، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى کردیم. تو نمىدانستى کتاب چیست و ایمان کدام است؛ ولى آن را نورى گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم، به وسیله آن، راه مىنماییم؛ و به راستى که تو به خوبى، به راه راست، هدایت مىکنى» .
حدیث
2081 . امام رضا علیه السلام در گفتگوهاى خود با پیروان ادیان، در اثبات نبوّت محمّد صلى الله علیه و آله : از جمله نشانهها [ى نبوّتش]، این است که او یتیم و فقیر و چوپان و اجیر بود نه کتابى آموخت و نه به محضر آموزگارى، آمد و شد کرد سپس قرآنى آورد که در آن، کلمه به کلمه داستانهاى پیامبران و سرگذشت آنان و اخبار گذشتگان و آیندگان تا روز قیامت، آمده است
5 / 2
خَصائِصُهُ الاسمیَّةُ
الکتاب
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللهِ وَ اَلَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى اَلْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اَللهِ وَ رِضْواناً سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ اَلسُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی اَلتَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی اَلْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ اَلزُّرّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ اَلْکُفّارَ وَعَدَ اَللهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً» .(14)
«وَ إِذْ قالَ عِیسَى اِبْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إِسْرائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اَللهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ اَلتَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اِسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ» .(15)
الحدیث
2082 . رسول الله صلى الله علیه و آله: أنا مُحَمَّدٌ، وأنا أحمَدُ، وأنا الماحی الَّذی یُمحى بیَ الکُفرُ، وأنا الحاشِرُ الَّذی یُحشَرُ النَّاسُ على عَقِبی، وأنا العاقِبُ وَالعاقِبُ الَّذی لَیسَ بَعدَهُ نَبِیٌّ.(16)
2083 . عنه صلى الله علیه و آله: أنا أشبَهُ النَّاسِ بِآدَمَ، وإبراهیمُ أشبَهُ النَّاسِ بی خَلقُهُ وخُلقُهُ، وسَمَّانِیَ اللهُ مِن فَوقِ عَرشِهِ عَشرَةَ أسماءٍ، وبَیَّنَ اللهُ وَصفی، وبَشَّرَبی عَلى لِسانِ کُلِّ رَسولٍ بَعَثَهُ إلى قَومِهِ، وسَمَّانی ونَشَرَ فِی التَّوراةِ اسمی، وبَثَّ ذِکری فی أهلِ التَّوراةِ وَالإنجیلِ، وعَلَّمَنی کِتابَهُ، ورَفَعَنی فی سَمائِهِ، وشَقَّ لِی اسما مِن أسمائِهِ، فَسَمَّانی مُحَمَّدا وهُوَ مَحمودٌ، وأخرَجَنی فی خَیرِ قَرنٍ مِن أُمَّتی، وجَعَلَ اسمی فِی التَّوراةِ أُحَیدَ(17) فبِالتَّوحیدِ حَرَّمَ أجسادَ أُمَّتی عَلَى النَّارِ، وسَمَّانی فِی الإنجیلِ أحمَدَ، فَأنا مَحمودٌ فی أهلِ السَّماءِ، وجَعَلَ أُمَّتی الحامِدِینَ وجَعَلَ اِسمی فِی الزَّبورِ «ماحٍ»، مَحا اللهُ عز و جلبی مِنَ الأرضِ عِبادَةَ الأوثانِ وجَعَلَ اسمی فِی القُرآنِ مُحَمَّدا، فَأنا مَحمودٌ فی جَمیعِ أهلِ القِیامَةِ فی فَصلِ القَضاءِ، لا یَشفَعُ أحَدٌ غَیری وسَمَّانی فِی القِیامَةِ حاشِرا، یُحشَرُ النَّاسُ عَلى قَدَمی، وسَمَّانی المُوقِفَ، أُوقِفُ النَّاسَ بَینَ یَدَیِ اللهِ عز و جل، وسَمَّانی العاقِبَ، أنا عَقِبُ النَّبِیِّینَ لَیسَ بَعدی رَسولٌ، وجَعَلَنی رَسولَ الرَّحمَةِ ورَسولَ التَّوبَةِ ورَسولَ المَلاحِمِ والمَقَفّی، قَفَّیتُ النَّبِیِّینَ جَماعَةً، وأنا القَیِّمُ الکامِلُ الجامِعُ ومَنَّ عَلَیَّ رَبِّی وقالَ لی: یا مُحَمَّدُ صَلَّى اللهُ عَلَیکَ فَقَد أرسَلتُ کُلَّ رَسولٍ إلى أُمَّتِهِ بِلِسانِها، وأرسَلتُکَ إلى کُلِّ أحمَرَ وأسوَدَ مِن خَلقی، ونَصَرتُکَ بِالرُّعبِ الَّذی لَم أنصُر بِهِ أحَدا، وأحلَلتُ لَکَ الغَنیمَةَ ولَم تَحِلَّ لِأحَدٍ قَبلَکَ، وأعطَیتُ لَکَ ولِأُمَّتِکَ کَنزا مِن کُنوزِ عَرشی: فاتِحَةَ الکِتابِ، وخاتِمَةَ سورَةِ البَقرَةِ، وجَعَلتُ لَکَ ولِأُمَّتِکَ الأرضَ کُلَّها مَسجِدا وتُرابَها طَهُورا، وأعطَیتُ لَکَ ولِأُمَّتِکَ التَّکبیرَ، وقَرَنتُ ذِکرَکَ بِذِکری حَتَّى لا یَذکُرُنی أحَدٌ مِن أُمَّتِکَ إلَا ذَکَرَکَ مَعَ ذِکری، فَطوبى لَکَ یا مُحَمَّدُ ولِأُمَّتِکَ.(18)
5 / 2
ویژگىهاى نام پیامبر
قرآن
«محمّد، پیامبر خداست؛ و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و]با همدیگر مهرباناند. آنان را در رکوع و سجود مىبینى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامت [مشخصّه]آنان بر اثر سجود در چهرههایشان است. این صفت ایشان است در تورات، و مَثَلِ آنها در انجیل چون کِشتهاى است که جوانه خود را برمىآورد و آن را مایه مىدهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بِایستد و دهقانان را به شگفت آورَد، تا از [انبوهىِ]آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است» .
«و [یاد آر]هنگامى را که عیسى پسر مریم گفت: «اى فرزندان اسرائیل! من، فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را که پیش از من بوده، تصدیق مىکنم و به فرستادهاى که پس از من مىآید و نام او احمد است، بشارتگرم پس وقتى براى آنان دلایل روشن آورد، گفتند: «این، سِحرى آشکار است»» .
حدیث
2082 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من، محمّد (ستوده) هستم من، احمد (ستودهترین) هستم من، ماحى (محو کننده) هستم که به واسطه من، کفرْ محو (نابود) مىشود من، حاشر هستم که مردم به دنبال من، محشور مىشوند و من، عاقِب هستم و عاقِب، کسى است که بعد از او پیامبرى نیست
2083 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من، شبیهترینِ مردم به آدم هستم، و ابراهیم در قیافه و اخلاق، شبیهترینِ مردم به من بود خداوند از فراز عرش خود، ده نام بر من گذاشت و اوصاف مرا بیان کرد و به زبان هر پیامبرى که به سوى قومش فرستاد، بشارتِ آمدن مرا داد و نام مرا در تورات آورد و معرّفى کرد و نامم را در میان پیروان تورات و انجیل پراکند و کتاب خود را به من آموخت
و در آسمان خود، بلندمرتبهام گردانید.
و [خدا] از نامهاى خود، برایم نامى مشتق ساخت: مرا «محمّد» نامید و او نامش «محمود» است و مرا در میان بهترین نسل از امّتم مبعوث فرمود در تورات، نام مرا «اُحَید» گذاشت پس به واسطه توحید، بدنهاى امّت مرا بر آتش، حرام گردانید در انجیل، مرا «احمد» نامید پس من در آسمان، ستودهام و [خدا] امّت مرا حمد کننده قرار داد در زبور، نام مرا «ماحى (محو کننده)» گذاشت؛ زیرا خداوند عز و جل به وسیله من، بتپرستى را از روى زمین محو کرد در قرآن، نام مرا «محمّد» نامید پس، من در میان همه [اهل](19) قیامت در هنگام داورى، ستوده هستم و هیچ کس غیر از من، شفاعت نمىکند در قیامت، مرا «حاشر» نامید؛ چرا که مردم در پیش پاى من محشور مىشوند، و مرا «مُوقِف» نامید؛ زیرا مردم را در پیشگاه خداوند عز و جلمتوقّف مىکنم مرا «عاقِب» نامید؛ زیرا من پس از همه پیامبران قرار دارم و پس از من پیامبرى نخواهد آمد مرا رسولِ رحمت و رسولِ توبه و رسولِ حماسههاى جنگى و «مُقتفى» قرار داد؛ زیرا در قِفاى همه پیامبران آمدهام من، مقیم و کامل و جامع هستم پروردگارم بر من منّت نهاد و به من فرمود: «اى محمّد! درود خداى بر تو باد! من هر پیامبرى را به زبان امّتش به سوى آنها فرستادم؛ امّا تو را به سوى همه خلق خود، از سفید و سیاه، فرستادم و به واسطه رعب و وحشت، یارىات کردم که هیچ کس را با این وسیله یارى نکردم غنیمت را براى تو حلال شمردم، در صورتى که پیش از تو براى هیچ کس حلال نبوده است و به تو و امّت تو گنجى از گنجهاى عرش خود را عطا کردم: فاتحة الکتاب و آیات پایانى سوره بقره را براى تو و امّت تو همه زمین را سجدهگاه، و خاکش را پاک و پاک کننده قرار دادم به تو و امّت تو، تکبیر (الله اکبر) را عطا کردم و نام تو را قرینِ نام خود ساختم، به طورى که هیچ فردى از امّت تو مرا یاد نکند، مگر این که در کنار نام من، از تو نیز نام ببرد پس، خوشا به حال تو و امّت تو، اى محمّد!» .
2084 . عنه صلى الله علیه و آله لَمَّا سَأ لَهُ یَهودِیٌّ عَن وَجهِ تَسمِیَتِهِ بِمُحَمَّدٍ وأحمَدَ وأبِی القاسِمِ وبَشیرٍ ونَذیرٍ وداعٍ؟ : أ مَّا مُحَمَّدٌ فَإنِّی مَحمودٌ فِی الأرضِ، وأ مَّا أحمَدُ فَإنِّی مَحمودٌ فِی السَّماءِ،
وأ مَّا أبُو القاسِمِ فَإنَّ اللهَ عز و جل یَقسِمُ یَومَ القِیامَةِ قِسمَةَ النَّارِ؛ فَمَن کَفَرَ بِی مِن الأوَّلینَ وَالآخِرینَ فَفِی النَّارِ، ویَقسِمُ قِسمَةَ الجَنَّةِ؛ فَمَن آمَنَ بی وأقَرَّ بِنُبُوَّتی فَفِی الجَنَّةِ وأ مَّا الدَّاعی فَإنِّی أدعُو النَّاسَ إلى دینِ رَبِّی عز و جل، وأ مَّا النَّذیرُ فَإنِّی أُنذِرُ بِالنَّارِ مَن عَصانی، وأ مَّا البَشیرُ فَإنِّی أُبشِّرُ بِالجَنَّةِ مَن أطاعَنی.(20)
2084 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در پاسخ سؤال مردى یهودى از علّت نامگذارى شدن ایشان به محمّد و احمد و ابو القاسم و بشیر و نذیر و داعى : محمّد، از آن روست که من در زمین، ستودهام.
احمد، از آن روست که من در آسمان ستودهام ابو القاسم، از آن روست که خداوند عز و جل روز قیامت، قسمت آتش را جدا مىکند و هر که از اوّلین و آخرینِ انسانها، به من کافر شده باشد، جایش در آتش است و قسمت بهشت را جدا مىسازد و هر که به من ایمان آورده و به نبوّت من اقرار کرده باشد، جایش در بهشت است داعى، از آن روست که من مردم را به دین پروردگارم عز و جل دعوت مىکنم نذیر، از آن روست که هر کس نافرمانىام کند، او را به آتش، بیم مىدهم و بشیر، از آن روست که هر کس اطاعتم کند، او را به بهشت، بشارت مىدهم
2085 . عنه صلى الله علیه و آله: أنا مُحَمَّدٌ، وأنا أحمَدُ، وَالحاشِرُ، وَالمُقَفِّی، ونَبیُّ الرَّحمَةِ.(21)
5 / 3
خَصائِصُهُ الأَخلاقِیّةُ
أ على خُلُقٍ عظیمٍ
الکتاب
«وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ» .(22)
الحدیث
2086 . الإمام علیّ علیه السلام فی ذِکرِ أحوالِ رَسولِ الله صلى الله علیه و آله وأخلاقه : . . . ولا عَرَضَ لَهُ أمرانِ إلّا أخَذَ بأشَدِّهِما.(23)
2087 . الإمام الصّادق علیه السلام: ما أکَلَ نَبیُّ اللهِ صلى الله علیه و آله وهُو مُتّکئٌ مُنذُ بَعَثَهُ اللهُ عز و جل، وکانَ یَکرَهُ أن یَتَشَبَّهَ بالمُلوکِ، ونحنُ لا نَستَطیعُ أن نَفعَلَ.(24)
2085 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من، محمّد و احمد و حاشر و مُقَفّى و پیامبر رحمت هستم
5 / 3
ویژگىهاى اخلاقى پیامبر
الف برخوردار از خویى والا
قرآن
«و راستى که تو را خویى والاست!» .
حدیث
2086 . امام على علیه السلام در بیان احوال و اخلاق پیامبر خدا : . . هیچ گاه دو کار براى او (پیامبر صلى الله علیه و آله) پیش نیامد، مگر این که دشوارترینِ آن دو را برگزید
2087 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا از زمانى که خداوند عز و جل او را برانگیخت، در حال تکیه دادن، غذا نخورد و خوش نداشت که مانند پادشاهان باشد؛ امّا ما نمىتوانیم این کار را
بکنیم
2088 . المناقب لابن شهر آشوب: کانَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله قَبلَ المَبعَثِ مَوصوفا بِعِشرینَ خَصلَةً مِن خِصالِ الأَنبیاءِ، لَوِ انفَرَدَ واحِدٌ بِأَحَدِها لَدَلَّ عَلى جَلالِهِ، فَکَیفَ مَنِ اجتَمَعَت فیهِ؟ ! کانَ نَبیّا أمینا، صادِقا، حاذِقا، أصیلاً، نَبیلاً، مَکینا، فَصیحا، نَصیحا، عاقِلاً، فاضِلاً، عابِدا، زاهِدا، سَخیّا، کَمیّا، قانِعا، مُتَواضِعا، حَلیما، رَحیما، غَیورا، صَبورا، مُوافِقا، مُرافِقا، لم یُخالِط مُنَجِّما ولا کاهِنا ولا عَیّافا.(25)
2089 . الطبقات الکبرى عن أنس: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أحسَنَ النّاسِ خُلقا.(26)
2090 . الطبقات الکبرى عن عائشة لَمّا سُئلَت عن خُلقِ النّبیِّ صلى الله علیه و آله فی بَیتِهِ : کانَ أحسَنَ النّاسِ خُلقا، لَم یَکُن فاحِشا ولا مُتَفَحِّشا، ولا صَخّابا فی الأسواقِ، ولا یَجزی بالسَّیّئَةِ مِثلَها، ولکنْ یَعفو ویَصفَحُ.(27)
2091 . الطبقات الکبرى عن کعب الأحبار لَمّا سُئلَ عن نَعتِ النَّبیِّ صلى الله علیه و آله فی التَّوراةِ : نَجِدُهُ محمّدَ بنَ عبدِاللهِ. . . لَیسبفَحّاشٍ و لا بصَخّابٍ فى الأسواقِ، ولا یُکافِئُ بالسَّیّئَةِ، ولکن یَعفو ویَغفِرُ.(28)
2092 . الطبقات الکبرى عن کعب الأحبار: إنّا نَجِدُ فی التَّوراةِ: محمّدٌ النَّبیُّ المُختارُ لافَظٌّ ولاغَلیظٌ، ولاصَخّابٌ فی الأسواقِ، ولا یَجزی السَّیّئةَ السَّیّئةَ، ولکنْ یَعفو ویغفِرُ.(28)
2093 . الطبقات الکبرى عن الحسن: إنّ رَهطا مِن أصحابِ النَّبیِّ صلى الله علیه و آله اجتَمَعوا فقالوا: لَو أرسَلنا إلى اُمَّهاتِ المُؤمنینَ فسَألناهُنَّ عَمّا نَحَلوا علَیهِ یَعنی النَّبیَّ صلى الله علیه و آله مِن العَمَلِ لَعَلَّنا أن نَقتَدیَ بهِ، فأرسَلوا إلى هذهِ ثُمّ هذهِ، فجاءَ الرّسولُ بأمرٍ واحِدٍ: إنّکُم تَسألونَ عن خُلقِ نَبیِّکُم صلى الله علیه و آله وخُلقُهُ القرآنُ، ورسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَبِیتُ یُصَلّی ویَنامُ، ویَصومُ ویُفطِرُ، ویأتی أهلَهُ.(26)
2088 . المناقب، ابن شهر آشوب: پیامبر خدا پیش از آن که مبعوث شود، بیست خصلت از خصلتهاى پیامبران را دارا بود که اگر فردى یکى از آنها را داشته باشد، دلیل بر عظمت اوست، چه رسد به کسى که همه آنها را دارا باشد ایشان، پیامبرى امین، راستگو، ماهر، بااصالت، شریف، والا مقام، سخنور، خردمند، بافَضیلت، عبادتپیشه، بىاعتنا به دنیا، سخاوتمند، دلیر و جنگاور، قانع، فروتن، بردبار، مهربان، غیرتمند، شکیبا، سازگار و نرمخو بود و با هیچ منجّم و کاهن و پیشگویى در نیامیخت
2089 . الطبقات الکبرى به نقل از اَ نَس : پیامبر خدا، نیکخوترینِ مردمان بود
2090 . الطبقات الکبرى به نقل از عایشه، در پاسخ این سؤال که: اخلاق پیامبر صلى الله علیه و آله در محیط خانه چگونه بود؟ : خوشخوترینِ مردمان بود نه دشنام مىداد و نه بدزبانى مىکرد و نه در کوچه و بازار، هیاهو به راه مىانداخت و نه بدى را به بدى جبران مىکرد؛ بلکه مىبخشید و گذشت مىکرد
2091 . الطبقات الکبرى به نقل از کعب الأحبار، در پاسخ سؤال از اوصاف پیامبر صلى الله علیه و آله در تورات : او را چنین مىیابیم: محمّد پسر عبد الله. .، نه بدزبان است و نه در کوچه و بازار، هیاهو به راه مىاندازد و بدى را با بدى پاسخ نمىدهد؛ بلکه مىبخشد و گذشت مىکند
2092 . الطبقات الکبرى به نقل از کعب الأحبار : ما در تورات، چنین مىخوانیم: محمّد، پیامبرِ برگزیده، نه تندخوست و نه خشن و نه اهل جار و جنجال در کوچه و بازار، بدى را با بدى جواب نمىدهد؛ بلکه مىبخشد و گذشت مىکند
2093 . الطبقات الکبرى به نقل از حسن(29) : گروهى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله جمع شدند و گفتند: چه خوب است کسى را پیشِ همسران پیامبر خدا بفرستیم و از نحوه رفتار ایشان (پیامبر صلى الله علیه و آله) در خانهاش سؤال کنیم تا وى را سرمشق خود قرار دهیم.
آنان، کسى را پیش یکایک همسران پیامبر صلى الله علیه و آله فرستادند و آن فرستاده [از همه آنان] یک پاسخ آورد: شما از اخلاق پیامبرتان مىپرسید اخلاق او [همان دستورات] قرآن است پیامبر خدا شبها را نماز مىخواند و مىخوابد و روزه مىگیرد و روزه مىگشاید و با همسر خود، همبستر مىشود
2094 . الغارات عن إبراهیم بن محمّد مِن وُلدِ علیٍّ علیه السلام : کانَ علیٌّ علیه السلام إذا نَعَتَ النَّبیَّ صلى الله علیه و آله قالَ: هو خاتَمُ النَّبیّینَ، أجوَدُ النّاسِ کَفّا، وأجرَأُ النّاسِ صَدرا، وأصدَقُ النّاسِ لَهجَةً وأوفَى النّاسِ ذِمَّةً، وألیَنُهُم عَریکَةً، وأکرَمُهُم عِشرَةً (مَن رَآهُ بَدیهَةً هابَهُ، ومَن خالَطَهُ مَعرِفَةً أحَبَّهُ، یَقولُ ناعِتُهُ: لَم أرَ قَبلَهُ ولا بَعدَهُ مِثلَهُ) .(30)
2095 . الطبقات الکبرى عن عائشة: ما خُیِّرَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فی أمرَینِ إلّا أخَذَ أیسَرَهُما ما لَم یَکُن إثما، فإن کانَ إثما کانَ أبعَدَ النّاسِ مِنهُ(31) (32)
2096 . الطبقات الکبرى عن محمّد بن الحنفیّة: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله لا یَکادُ یَقولُ لشیءٍ: لا، فإذا هُو سُئلَ فأرادَ أنیَفعَلَ، قالَ: نَعَم، وإذا لَم یُرِدْ أن یَفعَلَ سَکَتَ، فکانَ قد عُرِفَ ذلکَ مِنهُ.(33)
2097 . الطبقات الکبرى عن عائشة: کانَ صلى الله علیه و آله ألیَنَ النّاسِ، وأکرَمَ النّاسِ، وکانَ رجُلاً مِن رِجالِکُم إلّا أ نّهُ کانَ ضَحّاکا بَسّاما.(27)
2094 . الغارات به نقل از ابراهیم بن محمّد، یکى از نوادگان على علیه السلام : على علیه السلام هر گاه پیامبر صلى الله علیه و آله را وصف مىکرد، مىفرمود: «او خاتم پیامبران است بخشندهترینِ مردم بود و دلیرترین و راستگوترین و پایبندترینِ آنان به پیمان از همه نرمخوتر بود و رفتارش بزرگوارانهتر هر کس بدون سابقه قبلى وى را مىدید، هیبتش او را مىگرفت و هر که با وى معاشرت مىکرد و او را مىشناخت، دوستدارش مىشد هر که مىخواست او را وصف کند، مىگفت: نظیر او را در گذشته و حال ندیدهام» .
2095 . الطبقات الکبرى به نقل از عایشه : پیامبر خدا، هر گاه میان دو کار مخیّر مىشد، آن را که آسانتر بود، انتخاب مىکرد و این در صورتى بود که آن کار، گناه نبود؛ امّا اگر گناه بود، از همه مردم، بیشتر از آن دورى مىورزید.(34)
2096 . الطبقات الکبرى به نقل از محمّد بن حنفیّه : پیامبر خدا، تقریباً هیچ گاه به چیزى «نه» نمىگفت هر گاه از او چیزى خواسته مىشد، اگر مىخواست آن را انجام دهد، مىفرمود: «آرى» و اگر نمىخواست انجامش دهد، سکوت مىکرد و در نتیجه، شخص مىفهمید که ایشان به آن کار، تمایلى ندارد
2097 . الطبقات الکبرى به نقل از عایشه : پیامبر خدا، نرمخوترین و بزرگوارترینِ مردم بود او مردى چون مردان شما بود، با این تفاوت که همواره خنده و تبسّم بر لب داشت
2098 . المناقب لابن شهر آشوب: کانَ [صلى الله علیه و آله]لا یَقومُ ولا یَجلِسُ إلّا على ذِکرِ اللهِ.(35)
2099 . الطبقات الکبرى عن عبد الله بن الحارث: ما رَأیتُ أحَدا أکثَرَ تَبَسُّما مِن رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله.(36)
2100 . الطبقات الکبرى عن سعید المقبری: کانَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله إذا عَمِلَ عَمَلاً أثبَتَهُ ولَم یُکوِّنْهُ، یَعمَلُ بهِ مَرّةً ویَدَعُهُ مَرّةً.(37)
2101 . الطبقات الکبرى عن عطاء بن یسار: إنّ جِبریلَ أتَى النَّبیَّ صلى الله علیه و آله وهُو بأعلى مَکّةَ یأکُلُ مُتَّکئا فقالَ لَهُ: یا محمّدُ، أکْلَ المُلوکِ؟ ! فجَلَسَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله.(38)
ب أمینٌ
الکتاب
«مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» .(39)
الحدیث
2102 . رسول الله صلى الله علیه و آله: أما واللهِ إنّی لَأمینٌ فی السَّماءِ وأمینٌ فی الأرضِ.(40)
2103 . کشف الغمّة: مِن أسمائهِ [صلى الله علیه و آله]: الأمینُ، وهُو مأخوذٌ مِن الأمانَةِ وأدائها وصِدقِ الوَعدِ، وکانَتِ العَربُ تُسمّیهِ بذلکَ قبلَ مَبعَثِهِ، لِما شاهَدوهُ مِن أمانَتِهِ، وکلُّ مَن أمِنتَ مِنهُ الخُلفَ والکَذِبَ فهُو أمینٌ، ولهذا وُصِفَ بهِ جَبرئیلُ علیه السلام فقالَ: «مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ» .(41)
2098 . المناقب، ابن شهر آشوب: پیامبر خدا، بر نمىخاست و نمىنشست، مگر با ذکر خدا
2099 . الطبقات الکبرى به نقل از عبد الله بن حارث : هیچ کس را ندیدم که به اندازه پیامبر خدا، لبخند بر لب داشته باشد
2100 . الطبقات الکبرى به نقل از سعید مَقبُرى : پیامبر خدا، هر گاه کارى انجام مىداد، بر آن مداومت مىورزید و این طور نبود که آن را یک بار انجام دهد و یک بار انجام ندهد
2101 . الطبقات الکبرى به نقل از عطاء بن یسار : جبرئیل، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله که در منطقه بالاى شهر مکّه در حال تکیه دادن غذا مىخورد آمد و گفت: اى محمّد! غذا خوردن شاهانه؟ !
پس پیامبر صلى الله علیه و آله راست نشست
ب امین
قرآن
«در آن جا [هم] مُطاع [و هم] امین است» .
حدیث
2102 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هان! به خدا سوگند که من در آسمان، امین هستم و در زمین نیز امینم
2103 . کشف الغمّة: یکى از نامهاى پیامبر صلى الله علیه و آله، «امین» است که بر گرفته از امانت و امانتدارى و خوشقولى است پیش از آن که پیامبر صلى الله علیه و آله مبعوث شود، عرب او را امین مىنامیدند؛ چون امانتدارى او را دیده بودند اصولاً هر کسى که از خُلف وعده و دروغگویى او ایمن باشى، امین است از همین رو، خداوند از جبرئیل علیه السلام با این صفت، یاد کرده و فرموده است: «در آن جا [هم]مطاع [و هم]امین است» .
2104 . سیرة ابن هشام: کانَت قُرَیشٌ تُسَمِّی رَسولَاللهِ صلى الله علیه و آله قَبلَ أنیَنزِلَ علَیهِ الوَحیُ: الأمینَ.(42)
2105 . سیرة ابن هشام عن إبن اسحاق فی بِناءِ الکَعبَةِ قَبلَ البِعثةِ : ثُمّ إنّ القَبائلَ مِن قُرَیشٍ جَمَعَتِ الحِجارَةَ لبِنائها، کُلُّ قَبیلَةٍ تَجمَعُ على حِدَةٍ، ثُمّ بَنَوها، حتّى بَلَغَ البُنیانُ مَوضِعَ الرُّکنِ یَعنی الحَجَرَ الأسوَدَ فاختَصَموا فیهِ، کلُّ قَبیلَةٍ تُریدُ أن تَرفَعَهُ إلى مَوضِعِهِ دُونَ الاُخرى…
ثُمّ إنّهُمُ اجتَمَعوا فی المَسجِدِ وتَشاوَروا وتَناصَفوا، فزَعَمَ بَعضُ أهلِ الرِّوایَةِ: أنّ أبا اُمَیّةَ بنَ المُغیرَةِ بنِ عبدِاللهِ بنِ عُمرَ بنِ مَخزومٍ وکانَ عامَئذٍ أسَنَّ قُرَیشٍ کُلِّها قالَ: یا مَعشَرَ قُرَیشٍ، اجعَلوا بَینَکُم فیما تَختَلِفونَ فیه أوّلَ مَن یَدخُلُ من بابِ هذا المَسجِدِ یَقضی بَینَکُم فیهِ، ففَعَلوا فکانَ أوّلَ داخِلٍ علَیهِم رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله، فلَمّا رأوهُ قالوا: هذا الأمینُ، رَضِینا، هذا محمّدٌ.
فلَمّا انتَهى إلَیهِم وأخبَروهُ الخَبَرَ، قالَ صلى الله علیه و آله: هَلُمَّ إلَیَّ ثَوبا، فاُتِیَ بهِ، فأخَذَ الرُّکنَ فوَضَعَهُ فیهِ بِیَدِهِ، ثُمّ قالَ: لِتَأخُذْ کُلُّ قَبیلَةٍ بناحِیَةٍ مِن الثَّوبِ، ثُمّ ارفَعوهُ جَمیعا، ففَعَلوا، حتّى إذا بَلَغوا بهِ مَوضِعَهُ وَضَعَهُ هُو بِیَدِهِ، ثُمّ بَنى علَیهِ.(43)
2106 . سیرة ابن هشام عن إبن اسحاق: کانَت خَدیجَةُ بِنتُ خُوَیلدٍ امرأةً تاجِرَةً ذاتَ شَرَفٍ ومالٍ، تَستأجِرُ الرِّجالَ فی مالِها وتُضارِبُهُم إیّاهُ بشیءٍ تَجعَلُهُ لَهُم، وکانَت قُرَیشٌ قَوما تُجّارا، فلَمّا بَلَغَها عن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله ما بَلَغَها مِن صِدقِ حَدیثِهِ، وعِظَمِ أمانَتِهِ، وکَرَمِ أخلاقِهِ، بَعَثَت إلَیهِ فعَرَضَت علَیهِ أن یَخرُجَ فی مالٍ لَها إلَى الشّامِ تاجِرا.(44)
2104 . سیرة ابن هشام: پیش از آن که به پیامبر خدا وحى نازل شود، قریش به او امین مىگفتند
2105 . سیرة ابن هشام به نقل از ابن اسحاق، درباره ساختن کعبه پیش از بعثت : قبایل قریش براى ساختن کعبه، سنگ جمع کردند و هر قبیلهاى جداگانه جمعآورى مىکرد آنها پایههاى کعبه را بالا بردند تا به جایگاه رُکن، یعنى حجر الأسود رسید در این هنگام، با یکدیگر بحثشان شد و هر قبیلهاى مىخواست حجر الأسود را خود در محلّش قرار دهد، نه دیگرى. .
آنها در مسجد جمع شدند و به مشورت پرداختند و هر یک دیگرى را به انصاف دعوت کرد بعضى از راویان گفتهاند: ابو اُمیّة بن مغیرة بن عبد الله بن عمر بن مخزوم که در آن سال، مسنترین فرد قریش بود گفت: اى گروه قریش! بیایید اوّلین کسى را که از درِ این مسجد وارد مىشود، داور میان خود قرار دهید.
قریش، موافقت کردند نخستین کسى که بر آنان وارد شد، پیامبر خدا بود وقتى قریش او را دیدند، گفتند: این مرد، امین است ما قبول داریم او محمّد است.
چون پیامبر صلى الله علیه و آله به آنها رسید، موضوع را به اطّلاع او رساندند فرمود: «پارچهاى برایم بیاورید» .
پارچه را آوردند پیامبر صلى الله علیه و آله حجر الأسود را برداشت و با دست خود، روى پارچه گذاشت و سپس فرمود: «هر قبیلهاى گوشهاى از پارچه را بگیرد و همگى آن را بلند کنید» .
قریش این کار را کردند و وقتى به محلّ نصب رسید، پیامبر صلى الله علیه و آله آن را با دست خود برداشت و در جایگاهش قرار داد و آن گاه روى آن را ساخت
2106 . سیرة ابن هشام به نقل از ابن اسحاق : خدیجه دختر خُوَیلد، بانویى تاجر و بزرگزاده و ثروتمند بود مردم را براى تجارت با اموال خود، استخدام مىکرد و در قبال کارشان، مقدار معیّنى از سود حاصل از تجارت را به ایشان مىداد قریش، مردمى تاجرپیشه بودند وقتى خبر راستگویى و امانتدارى و خلق و خوهاى پسندیده پیامبر صلى الله علیه و آله به گوش خدیجه رسید، کسى را نزد ایشان فرستاد و پیشنهاد کرد با اموالى از او براى تجارت به شام برود
2107 . الطبقات الکبرى عن داوود بن الحصین فی صفَةِ النَّبیِّ صلى الله علیه و آله : کانَ رجُلاً أفضَلَ قَومِهِ مُروءةً، وأحسَنَهُم خُلقا، وأکرَمَهُم مُخالَطَةً، وأحسَنَهُم جِوارا، وأعظَمَهُم حِلما وأمانَةً، وأصدَقَهُم حَدیثا، وأبعَدَهُم مِن الفُحشِ والأذى، وما رُئیَ مُلاحِیا ولا مُمارِیا أحَدا، حتّى سَمّاهُ قَومُهُ الأمینَ، لِما جَمعَ اللهُ لَهُ مِن الاُمورِ الصّالِحَةِ فیهِ، فلَقد کانَ الغالِبَ علَیهِ بمَکّةَ الأمینُ.(45)
ج صادِقٌ
2108 . رسول الله صلى الله علیه و آله: أیُّها النّاسُ، إنّ الرائدَ لا یَکذِبُ أهلَهُ، ولَو کُنتُ کاذِبا لَما کَذَبتُکُم، واللهِ الّذی لا إله إلّا هُو إنّی رَسولُ اللهِ إلَیکُم حَقّا خاصَّةً، وإلَى النّاسِ عامَّةً واللهِ لَتَموتونَ کما تَنامونَ، ولَتُبعَثونَ کما تَستَیقِظونَ، ولَتُحاسَبونَ کما تَعمَلونَ، ولتُجزَونَ بالإحسانِ إحسانا وبالسُّوءِ سُوءا، وإنّها الجَنَّةُ أبَدا والنّارُ أبَدا.(46)
2109 . الطبقات الکبرى عن ابن عباس: لَمّا اُنزِلَت: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ اَلْأَقْرَبِینَ»(47) صَعِدَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله علَى الصَّفا فقالَ: یا مَعشَرَ قُریشٍ، فقالَت قُرَیشٌ: محمّدٌ علَى الصَّفا یَهتِفُ! فأقبَلوا واجتَمَعوا فقالوا: ما لَکَ یامحمّدُ؟ قالَ: أرَأیتُکُم لَو أخبَرتُکُم أنّ خَیلاً بِسَفْحِ هذا الجَبَلِ أکُنتُم تُصَدِّقونَنی؟ قالوا: نَعَم، أنتَ عِندَنا غَیرُ مُتَّهَمٍ وما جَرَّبْنا علَیکَ کِذبا قَطُّ، قالَ: فإنّی نَذیرٌ لَکُم بینَ یَدَی عَذابٍ شَدیدٍ یا بَنی عبدِ المُطَّلبِ یابَنی عبدِ مَنافٍ یا بَنی زُهرَةَ حتّى عَدَّدَ الأفخاذَ مِن قُرَیشٍ إنّ اللهَ أمَرَنی أن اُنذِرَ عَشیرَتیَ الأقرَبِینَ، وإنّی لا أملِکُ لَکُم مِن الدُّنیا مَنفَعَةً ولا مِن الآخِرَةِ نَصیبا إلّا أن تَقولوا: لا إلهَ إلّا اللهُ قالَ: یقولُ أبو لَهَبٍ: تَبّا لَکَ سائرَ الیَومِ! ألِهذا جَمَعتَنا؟ ! فأنزَلَ اللهُ
تبارکَ وتعالى: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ. . .»(48) السُّورة کلّها.(49)
2107 . الطبقات الکبرى به نقل از داوود بن حصین، در اوصاف پیامبر صلى الله علیه و آله : او مردى بود که از همه قوم خود، جوانمردتر، نیکخوتر، خوش برخوردتر، همسایهدارتر، بردبارتر، امانتدارتر، راستگوتر و از بدزبانى و آزاررسانى دورترین بود هرگز دیده نشد که با کسى کشمکش و بگومگو کند؛ زیرا خداوند، خصلتهاى پسندیده را در او جمع کرده بود تا جایى که قومش او را «امین» نامیدند و در مکّه غالبا با لقب امین از او یاد مىشد
ج راستگو
2108 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اى مردم! بلدِ راه، به کسان خود دروغ نمىگوید و من، اگر هم دروغگو بودم، [دستِ کم] به شما دروغ نمىگفتم به خداوندى که هیچ خدایى جز او نیست، من فرستاده به حقّ خدا به سوى شما خصوصا و به سوى همه مردم عموما هستم. بهخدا سوگند، همان گونه که مىخوابید، مىمیرید و همان گونه که بیدار مىشوید، برانگیخته خواهید شد و مطابق کردارتان، حسابرسى خواهید شد و در برابر نیکى، پاداش نیک خواهید یافت و در برابر بدى، کیفر بد خواهید چشید بهشتِ جاویدان در کار است و دوزخِ همیشگى
2109 . الطبقات الکبرى به نقل از ابن عبّاس : چون آیه «و خویشان نزدیکت را هشدار بده» نازل شد، پیامبر خدا، بالاى کوه صفا رفت و بانگ زد: «اى قریشیان!» .
قریش گفتند: این، محمّد است که از فراز صفا فریاد مىزند پس، همگى جمع شدند و آن جا رفتند و گفتند: چه شده است، اى محمّد؟
فرمود: «اگر من به شما بگویم که در پشت این کوه، گروهى سواره هستند، حرف مرا باور مىکنید؟» .
گفتند: آرى تو در میان ما متّهم و بدنام نیستى و هرگز دروغى از تو نشنیدهایم.
فرمود: «اینک، من شما را از عذابى سخت، بیم مىدهم اى فرزندان عبد المطّلب! اى فرزندان عبد مناف! اى فرزندان زهره!» و به همین ترتیب، همه خاندانها و تیرههاى قریش را نام برد [و ادامه داد:] «خداوند به من فرمان داده است که به خویشانِ نزدیکم اعلام خطر کنم و من نمىتوانم هیچ گونه سودى در دنیا و بهرهاى در آخرت براى شما تضمین کنم، مگر این که بگویید: لا إله إلّا الله [و ایمان بیاورید]» .
در این هنگام، ابو لهب گفت: هلاکت باد تو را! براى همین، ما را جمع کردى؟ !
در این هنگام، خداوند تبارک و تعالى سوره «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ» . . را نازل کرد
2110 . المناقب لابن شهر آشوب عن ابن جریر الطبری: لَمّا کانَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله یَعرِضُ نَفسَهُ علَى القَبائلِ جاءَ إلى بَنی کِلابٍ فقالوا: نُبایِعُکَ على أن یَکونَ لَنا الأمرُ بَعدَکَ، فقالَ: الأمرُ للهِ فإن شاءَ کانَ فیکُم أو فی غَیرِکُم، فمَضَوا ولَم یُبایِعوهُ وقالُوا: لا نَضرِبُ لِحَربِکَ بأسیافِنا ثُمّ تُحَکِّمُ علَینا غَیرَنا!(50)
2111 . المناقب لابن شهر آشوب عن الماوردی فی أعلام النُّبوَّة: أنّه قال عامر بن الطفیل للنَّبیِّ صلى الله علیه و آله وقد أرادَ بهِ غِیلَةً: یا محمّدُ، ما لیَ إن أسلَمتُ؟ فقالَ صلى الله علیه و آله: لکَ ما للإسلامِ، وعلَیکَ ما علَى الإسلامِ، فقالَ: ألا تَجعَلُنی الوالیَ مِن بَعدِکَ؟ قالَ: لَیسَ لَک ذلکَ ولا لِقَومِکَ، ولکنْ لکَ أعِنَّةُ الخَیلِ تَغزو فی سَبیلِ اللهِ.(50)
2112 . الطبقات الکبرى عن عبد الله بن سلام: لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله المَدینَةَ انجَفَلَ النّاسُ إلَیهِ، وقِیلَ: قَدِمَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله قالَ: فجِئتُ فی النّاسِ لأنظُرَ إلَیهِ، قالَ: فلَمّا رأیتُ وَجهَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله إذا وَجهُهُ لَیسَ بِوَجهِ کَذّابٍ قالَ: فکانَ أوّلُ شیءٍ سَمِعتُهُ یَتَکَلّمُ بهِ أن قالَ: یا أیُّها النّاسُ أفشُوا السَّلامَ، وأطعِموا الطَّعامَ، وصِلوا الأرحامَ، وصَلُّوا والنّاسُ نِیامٌ، وادخُلوا الجَنَّةَ بسَلامٍ.(51)
د أبغَضُ الخُلقِ إلَیهِ الکِذبُ
2113 . کنز العمّال عن عائشة: کانَ أبغَضَ الخُلقِ إلَیهِ الکِذبُ.(52)
2110 . المناقب، ابن شهر آشوب به نقل از ابن جریر طبرى: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله دعوت خود را به قبایل عرضه مىکرد، نزد بنى کِلاب آمد آنها گفتند: ما به این شرط، با تو بیعت مىکنیم که بعد از تو، کار (خلافت) به ما منتقل شود.
[پیامبر صلى الله علیه و آله] فرمود: «کار، دست خدا است اگر او خواست، به شما خواهد رسید و اگر نخواست، به دیگرى واگذار خواهد شد».
بنى کلاب رفتند و بیعت نکردند و گفتند: ما در راه تو، شمشیر نمىزنیم که بعدا دیگران را بر ما حکومت دهى!
2111 . المناقب، ابن شهر آشوب به نقل از ماوردى در أعلام النبوّة : عامر بن طفیل، همان کسى که خواست پیامبر صلى الله علیه و آله را غافلگیرانه بکشد، به ایشان گفت: اى محمّد! اگر مسلمان شوم، چه به من مىرسد؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «در سود و زیان اسلام، شریک خواهى بود».
گفت: مرا حاکم بعد از خودت قرار مىدهى؟
فرمود: «این سِمَت، نه از آنِ تو خواهد بود و نه از آنِ قوم و قبیله تو؛ امّا دهنههاى اسبها (فرماندهى سواران) را به تو مىسپارم تا در راه خدا بجنگى» .
2112 . الطبقات الکبرى به نقل از عبد الله بن سلّام : هنگامى که پیامبر خدا به مدینه آمد، مردم براى دیدن ایشان مىشتافتند و کسى مىگفت: پیامبر خدا وارد شد.
من هم با مردم رفتم تا ایشان را ببینم وقتى چهره پیامبر خدا را دیدم، متوجّه شدم که چهره او، چهره یک فرد دروغگو نیست.
نخستین سخنى که از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم، این بود که مىفرمود: «اى مردم! به یکدیگر سلام کنید و مردم را اطعام بدهید و صله رحم به جا آورید و شبهنگام که مردم خفتهاند، نماز بگزارید تا به سلامت، وارد بهشت شوید» .
د منفورترین خصلت نزد پیامبر، دروغگویى بود
2113 . کنز العمّال به نقل از عایشه : منفورترین اخلاق نزد پیامبر صلى الله علیه و آله، دروغگویى بود
2114 . کنز العمّال عن عائشة: کانَ إذا اطَّلَعَ على أحَدٍ مِن أهلِ بَیتِهِ کَذَبَ کِذبَةً لَم یَزَلْ مُعرِضا عَنهُ حتّى یُحدِثَ تَوبَةً.(53)
2115 . الترغیب والترهیب عن عائشة: ما کانَ مِن خُلقٍ أبغَضَ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن الکِذبِ، ما اطَّلَعَ على أحَدٍ مِن ذاکَ بشیءٍ فیَخرُجُ مِن قَلبِهِ حتّى یَعلَمَ أ نّهُ قد أحدَثَ تَوبَةً.
رواهُ أحمَدُ والبَزّارُ واللّفظُ لَهُ، وابنُ حبّانَ فی صحیحهِ، ولَفظُهُ قالَت:
ما کانَ مِن خُلقٍ أبغَضَ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن الکِذبِ، ولَقد کانَ الرّجُلُ یَکذِبُ عِندَهُ الکِذبَةَ، فما یَزالُ فی نَفسِهِ حتّى یَعلَمَ أ نّهُ قد أحدَثَ فیها تَوبَةً ورواهُ الحاکمُ وقالَ: صحیحُ الإسنادِ، ولَفظُهُ قالَت:
ما کانَ شیءٌ أبغَضَ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن الکِذبِ، وما جَرَّبَهُ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن أحَدٍ وإن قَلَّ، فیَخرُجُ لَهُ مِن نفسِهِ حتّى یُجَدِّدَ لَهُ تَوبَةً.(54)
2116 . الطبقات الکبرى عن عائشة: ما کانَ خُلقٌ أبغضَ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن الکِذبِ، وما اطَّلَعَ مِنهُ على شیءٍ عِندَ أحَدٍ مِن أصحابِهِ فیَبخَلُ لَهُ مِن نَفسِهِ حتّى یَعلَمَ أنأحدَثَ تَوبَةً.(55)
ه عادِلٌ
الکتاب
«فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اِسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اَللهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اَللهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اَللهُ یَجْمَعُ
بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ اَلْمَصِیرُ» .(56)
2114 . کنز العمّال به نقل از عایشه : پیامبر صلى الله علیه و آله هر گاه مىفهمید یکى از اعضاى خانوادهاش دروغى گفته است، از او اِعراض مىفرمود تا توبه کند
2115 . الترغیب و الترهیب به نقل از عایشه : هیچ اخلاقى نزد پیامبر خدا منفورتر از دروغگویى نبود هر گاه مطّلع مىشد که کسى دروغى گفته است، مِهرِ او از دلش بیرون مىرفت تا وقتى که مىفهمید توبه کرده است.
این مطلب را احمد و بزّار با همین لفظ، نقل کردهاند و ابن حبّان نیز در صحیح خود، آن را نقل کرده است عبارت او چنین است: عایشه گفت: هیچ خصلتى نزد پیامبر خدا، منفورتر از دروغگویى نبود گاه فردى نزد ایشان دروغى مىگفت، ایشان همچنان از او دلگیر بود تا آن که متوجّه مىشد وى از آن دروغ، توبه کرده است.
حاکم نیز این مطلب را روایت کرده و گفته است: سندش، صحیح است عبارت حاکم چنین است: عایشه گفت: نزد پیامبر خدا، چیزى منفورتر از دروغ نبود و از هر کس دروغى، هر چند کوچک، مىشنید، مِهرِ او را از دل خود بیرون مىکرد، تا زمانى که آن فرد از آن توبه مىکرد
2116 . الطبقات الکبرى به نقل از عایشه : هیچ خصلتى نزد پیامبر خدا، منفورتر از دروغ نبود و هر گاه مطّلع مىشد که یکى از اصحابش دروغى گفته است، به او بىاعتنایى مىکرد تا آن که مىفهمید توبه کرده است
ه دادگر
قرآن
«بنا بر این، به دعوت بپرداز و همان گونه که مأمورى، ایستادگى کن و از هوسهاى آنان، پیروى مکن و بگو: «به هر کتابى که خدا نازل کرده است، ایمان آوردم و مأمور شدم که میان شما دادگرى کنم.
خدا پروردگار ما و پروردگارِ شماست اعمال ما، از آنِ ما و اعمال شما، از آنِ شماست میان ما و شما خصومتى نیست خدا، میان ما را جمع مىکند، و فرجام، به سوى اوست» .
الحدیث
2117 . الإمام علیّ علیه السلام: إنّ یَهودیّا کانَ لَهُ على رَسولِاللهِ صلى الله علیه و آله دَنانیرُ فتَقاضاهُ، فقالَ لَهُ: یا یَهودیُّ، ما عِندی ما اُعطیکَ، فقالَ: فإنّی لا اُفارِقُکَ یا محمّدُ حتّى تَقضیَنی، فقالَ: إذَنْ أجلِسَ مَعکَ، فجَلَسَ مَعهُ حتّى صَلّى فی ذلکَ المَوضِعِ الظُّهرَ والعَصرَ والمَغرِبَ والعِشاءَ الآخِرَةَ والغَداةَ، وکانَ أصحابُ رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله یَتهَدَّدونَهُ ویَتَواعَدونَهُ، فنَظَرَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله إلَیهِم فقالَ: ما الّذی تَصنَعونَ بهِ؟ ! فقالوا: یا رسولَ اللهِ، یَهودیٌّ یَحبِسُکَ؟ ! فقال صلى الله علیه و آله: لَم یَبعَثْنی رَبّی عز و جل بأن أظلِمَ مُعاهِدا ولا غَیرَهُ، فلَمّا علا النّهارُ قالَ الیَهودیُّ: أشهَدُ أن لا إلهَ إلّااللهُ وأشهَدُ أنَّ محمّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، وشَطْرُ مالی فی سَبیلِ اللهِ أما واللهِ ما فَعَلتُ بِکَ الّذی فَعَلتُ إلّا لأنظُرَ إلى نَعتِکَ فی التَّوراةِ، فإنّی قَرأتُ نَعتَکَ فی التَّوراةِ: محمّدُ بنُ عبدِاللهِ مَولِدُهُ بمَکّةَ ومُهاجَرُهُ بطَیبَةَ، ولَیسَ بِفَظٍّ ولا غَلیظٍ ولا صَخّابٍ، ولا مُتَزیِّنٍ بالفُحشِ ولا قَولِ الخَناءِ، وأنا أشهَدُ أن لا إلهَ إلّا اللهُ، وأ نّکَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله، وهذا مالی، فاحکُمْ فیهِ بِما أنزَلَ اللهُ وکانَ الیَهودیُّ کَثیرَ المالِ.(57)
2118 . الإمام الصّادق علیه السلام: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یُقَسِّمُ لَحَظاتِهِ بَینَ أصحابِهِ، یَنظُرُ إلى ذا ویَنظُرُ إلى ذا بالسَّوِیَّةِ.(58)
حدیث
2117 . امام على علیه السلام: یک نفر یهودى از پیامبر خدا چند دینار، طلبکار بود و آنها را مطالبه کرد [پیامبر صلى الله علیه و آله]فرمود: «اى مرد یهودى! فعلاً چیزى ندارم که به تو بدهم» .
او گفت: اى محمّد! رهایت نمىکنم تا طلبم را بپردازى.
پیامبر خدا فرمود: «پس، من هم با تو مىنشینم» . و در کنار او آن قدر نشست که در همان جا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را خواند.
اصحاب پیامبر خدا، آن مرد را تهدید مىکردند پیامبر صلى الله علیه و آله به آنان نگاه کرد و فرمود: «با او چه مىکنید؟ !» .
گفتند: اى پیامبر خدا! یک نفر یهودى، شما را نگه دارد؟ !
فرمود: «پروردگارم عز و جل مرا مبعوث نکرده است که به مُعاهِد و غیر مُعاهِد، ستم کنم» .
چون روزْ بالا آمد، مرد یهودى گفت: گواهى مىدهم که هیچ خدایى جز الله نیست و گواهى مىدهم که محمّد، بنده و فرستاده اوست نصف مالم را در راه خدا دادم به خدا سوگند، این کار را با تو نکردم، مگر براى این که اوصافى را که از تو در تورات آمده است، امتحان کنم من، اوصاف تو را در تورات، چنین خواندهام: محمّد بن عبد الله، زادگاهش مکّه است و هجرتگاهش طَیْبه نه تندخوست و نه خشن و نه داد و بیدادْ راه مىاندازد و نه زبانش را به فحش و ناسزا مىآلاید اکنون، من گواهى مىدهم که هیچ خدایى جز الله نیست و تو فرستاده خدا هستى و اینک، اموال من در اختیار شماست و هر گونه که خداوند دستور داده، درباره آن حکم فرما.
آن مرد یهودى، مال و ثروت بسیارى داشت
2118 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا، نگاههاى خود را میان اصحابش تقسیم مىکرد وبه این و آن، یکسان مىنگریست
و شُجاعٌ
2119 . الإمام علیّ علیه السلام: لَقد رأیتُنی یَومَ بَدرٍ ونحنُ نَلوذُ بالنَّبیِّ صلى الله علیه و آله وهُو أقرَبُنا إلَى العَدُوِّ، وکانَ مِن أشَدِّ النّاسِ یَومَئذٍ بأسا.(59)
2120 . عنه علیه السلام: کُنّا إذا احمَرَّ البأسُ ولَقِیَ القَومُ القَومَ اتّقَینا برسولِ اللهِ، فما یَکونُ أحَدٌ أقرَبَ إلَى العَدُوِّ مِنهُ.(60)
2121 . عنه علیه السلام: کُنّا إذا حَمِیَ البأسُ ولَقِیَ القَومُ اتَّقَینا برسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فما یکونُ مِنّا أحَدٌ أقرَبَ إلَى العَدُوِّ مِنهُ.(61)
2122 . کنز العمّال عن البراء بن عازب: کنّا إذا احمَرَّ البأسُ نَتَّقی برسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، وإنّ الشُّجاعَ لَلّذی یُحاذی بهِ.(62)
2123 . صحیح مسلم عن أنس: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أحسَنَ النّاسِ، وکانَ أجوَدَ النّاسِ، وکانَ أشجَعَ النّاسِ، ولَقد فَزِعَ أهلُ المَدینَةِ ذاتَ لَیلَةٍ، فانطَلقَ ناسٌ قِبَلَ الصَّوتِ، فتَلَقّاهُم رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله راجِعا وقَد سَبَقَهُم إلَى الصَّوتِ وهُو على فَرَسٍ لأبی طَلحَةَ عُرْیٍ، فی عُنُقِهِ السَّیفُ وهو یقولُ: لم تُراعُوا، لَم تُراعُوا.(63)
ز رَحیمٌ
الکتاب
«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» .(64)
و شجاع
2119 . امام على علیه السلام: در جنگ بدر، ما به پیامبر صلى الله علیه و آله پناه مىبردیم و او از همه ما به دشمن، نزدیکتر بود و در آن روز، از همه ما شجاعت بیشترى نشان داد
2120 . امام على علیه السلام: وقتى جنگ شدّت مىگرفت و دو سپاه به جان هم مىافتادند، ما خود را در پناه پیامبر خدا قرار مىدادیم وهیچ کس به دشمن، نزدیکتر از او نبود
2121 . امام على علیه السلام: وقتى آتش جنگ، شعلهور مىشد و دو سپاه، درگیر مىشدند، ما خود را در نزدیکى پیامبر خدا قرار مىدادیم؛ زیرا هیچ یک از ما به دشمن، نزدیکتر از پیامبر صلى الله علیه و آله نبود
2122 . کنز العمّال به نقل از بَراء بن عازب : هر گاه جنگ بالا مىگرفت، ما خود را در پناه پیامبر خدا قرار مىدادیم و شجاع، کسى بود که جرئت مىکرد با او همردیف شود
2123 . صحیح مسلم به نقل از اَنَس : پیامبر خدا، زیباترین و بخشندهترین و شجاعترینِ مردم بود شبى، مردم مدینه صدایى شنیدند و دچار وحشت شدند عدّهاى از مردم به طرف صدا حرکت کردند پیامبر صلى الله علیه و آله که جلوتر از آنها به طرف صدا رفته بود و سوار بر اسبِ برهنه ابو طلحه و شمشیر به دوش، باز مىگشت، آن عدّه را دید و فرمود: «نترسید، نترسید!» .
ز مهربان
قرآن
«قطعاً، براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت]شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوزِ مهربان است» .
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اَللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اَللهِ إِنَّ اَللهَ یُحِبُّ اَلْمُتَوَکِّلِینَ» .(65)
الحدیث
2124 . مکارم الأخلاق عن أنس: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله إذا فَقَدَ الرّجُلَ مِن إخوانِهِ ثَلاثَةَ أیّامٍ سألَ عَنهُ؛ فإن کانَ غائبا دَعا لَهُ، وإن کانَ شاهِدا زارَهُ، وإن کانَ مَریضا عادَهُ.(66)
ح حَلیمٌ
2125 . الترغیب والترهیب عن أنس: کُنتُ أمشی مَع رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وعلَیهِ بُردٌ نَجرانیٌّ غَلیظُ الحاشِیَةِ، فأدرَکَهُ أعرابیٌّ فجَذَبَهُ بِردائهِ جَذبَةً شَدیدَةً، فنَظَرتُ إلى صَفحَةِ عُنُقِ رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، وقَد أثّرَ بها حاشِیَةُ الرِّداءِ مِن شِدَّةِ جَذبَتِهِ ثُمّ قالَ: یا محمّدُ، مُرْ لی من مالِ اللهِ الّذی عِندَکَ، فالتَفَتَ إلَیهِ فضَحِکَ ثُمّ أمَرَ لَهُ بعَطاءٍ.(67)
ط حَییٌّ
2126 . کنز العمّال عن أبی سعید الخُدری: کانَ صلى الله علیه و آله أشَدَّ حَیاءً مِن العَذراءِ فی خِدرِها.(68)
2127 . الطبقات الکبرى عن أبی سعید الخُدری: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أشَدَّ حَیاءً مِن العَذراءِ فی خِدرِها، وکانَ إذا کَرِهَ شیئا عَرَفناه فی وَجهِهِ.(33)
2128 . مکارم الأخلاق عن أبی سعید الخُدری: کانَ رسولُ اللهِ حَیِیّا لا یُسألُ شیئا إلّا أعطاهُ.(69)
«پس به [برکتِ]رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر]شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار [ها]با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکّل کن؛ زیرا خداوند، توکّل کنندگان را دوست مىدارد» .
حدیث
2124 . مکارم الأخلاق به نقل از اَنَس : اخلاق پیامبر خدا، چنین بود که هر گاه یکى از اصحابِ خود را سه روز نمىدید، جویاى حالش مىشد اگر به مسافرت رفته بود، برایش دعا مىکرد و اگر در شهر بود، به دیدنش مىرفت و اگر بیمار بود، از او عیادت مىکرد
ح بردبار
2125 . الترغیب و الترهیب به نقل از اَنَس : من با پیامبر خدا راه مىرفتم و ایشان بُردى نجرانى با حاشیهاى زِبر، بر تن داشت بادیهنشینى از راه رسید و رداى ایشان را محکم کشید من به گردن پیامبر صلى الله علیه و آله نگاه کردم و دیدم حاشیه ردا، از شدّت کشیدن، روى گردن ایشان رد انداخته است آن بادیهنشین سپس گفت: اى محمّد! دستور بده از مال خدا که نزد توست، به من بدهند پیامبر صلى الله علیه و آله به طرف او بر گشت و خندهاى کرد و سپس دستور داد به او چیزى عطا کنند
ط باحیا
2126 . کنز العمّال به نقل از ابو سعید خُدرى : پیامبر خدا، باحیاتر از دخترانِ پردهنشین بود
2127 . الطبقات الکبرى به نقل از ابو سعید خُدرى : پیامبر خدا، از یک دختر پردهنشین، باحیاتر بود و هر گاه از چیزى خوشش نمىآمد، از چهره او مىفهمیدیم
2128 . مکارم الأخلاق به نقل از ابو سعید خُدرى : پیامبر خدا، چندان باشرم و حیا بود که هیچ چیزى از او خواسته نمىشد، مگر این که آن را عطا مىکرد
ی مُتَواضِعٌ
2129 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إنّ اللهَ تعالى أوحى إلَیَّ أن تَواضَعوا؛ حتّى لا یَفخَرَ أحَدٌ على أحَدٍ، ولا یَبغیَ أحَدٌ على أحَدٍ.(70)
2130 . عنه صلى الله علیه و آله: خَمسٌ لا أدَعَهُنَّ حتَّى المَماتِ: الأکلُ علَى الحَضیضِ مَع العَبیدِ، ورُکوبیَ الحِمارَ مُؤْکَفا، وحَلبیَ العَنزَ بِیَدی، ولُبسُ الصُّوفِ، والتَّسلیمُ علَى الصِّبیانِ؛ لِتَکونَ سُنّةً مِن بَعدی.(71)
2131 . الإمام الباقر علیه السلام فی ذکرِ تَواضُعِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وزُهدِه : ولَقَد أتاهُ جَبرئیلُ علیه السلام بمَفاتیحِ خَزائنِ الأرضِ ثَلاثَ مَرّاتٍ یُخَیِّرُهُ مِن غَیرِ أن یَنقُصَهُ اللهُ تبارکَ وتعالى مِمّا أعَدَّ اللهُ لَهُ یَومَ القِیامَةِ شیئا، فیَختارُ التَّواضُعَ لِربِّهِ جلَوعَزَّ.(72)
2132 . عنه علیه السلام: کانَ رسولُ الله صلى الله علیه و آله یأکُلُ أکلَ العَبدِ، ویَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ، وکانَ یأکُلُ علَى الحَضیضِ، ویَنامُ علَى الحَضیضِ.(73)
2133 . عنه علیه السلام: إنَّ المَساکینَ کانوا یَبِیتونَ فی المَسجِدِ على عَهدِ رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فأفطَرَ النّبیُّ صلى الله علیه و آله مَع المَساکینِ الّذینَ فی المَسجِدِ ذاتَ لَیلَةٍ عِندَ المِنبَرِ فی بُرمَةٍ فأکَلَ مِنها ثَلاثونَ رجُلاً، ثُمّ رُدَّتْ إلى أزواجِهِ شِبعَهُنَّ.(74)
ى فروتن
2129 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند متعال به من وحى فرمود که: «فروتن باشید، تا هیچ کس به دیگرى فخر نفروشد و کسى به کسى تعدّى نکند» .
2130 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پنج کار است که تا زنده هستم، رهایشان نمىکنم: غذا خوردن بر روى زمین با بندگان، سوار شدن بر الاغ برهنه، دوشیدن بز با دست خودم، پوشیدن لباس پشمینه، و سلام کردن به کودکان، تا این کارها بعد از من، سنّت شود
2131 . امام باقر علیه السلام در بیان فروتنى و زهد پیامبر خدا : جبرئیل علیه السلام کلیدهاى گنجینههاى زمین را سه بار نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آورد و او را در انتخاب آنها آزاد گذاشت، بدون آن که خداوند تبارک و تعالى از آنچه در روز قیامت برایش آماده کرده است، چیزى بکاهد؛ امّا هر بار، پیامبر صلى الله علیه و آله فروتنى در برابر خداوند عز و جل را برگزید
2132 . امام باقر علیه السلام: پیامبر خدا، مانند بندگان، غذا مىخورد و مانند بندگان، مىنشست و روى زمین، چیز مىخورد و روى زمین مىخوابید
2133 . امام باقر علیه السلام: در روزگار پیامبر خدا، مستمندان، شبها را در مسجد مىخوابیدند یک شب، پیامبر صلى الله علیه و آله با مستمندانى که در مسجد بودند، نزدیک منبر در قابلمهاى افطار کرد سى مرد از غذاى آن قابلمه خوردند و سپس آن قابلمه به همسران پیامبر خدا برگردانده شد و آنها را هم سیر کرد
2134 . الإمام الصّادق علیه السلام: إنَّ جَبرئیلَ علیه السلام أتى رسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله فخَیَّرَهُ، وأشارَ علَیهِ بالتَّواضُعِ، وکانَ لَهُ ناصِحا، فکانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یأکُلُ إکلَةَ العَبدِ؛ ویَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ تَواضُعا للهِ تبارکَ وتعالى.(75)
2135 . عنه علیه السلام: مَرَّتِ امرَأةٌ بَذِیَّةٌ برسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وهُو یأکُلُ وهو جالِسٌ علَى الحَضیضِ، فقالَت: یا محمّدُ، واللهِ إنّکَ لَتأکُلُ أکلَ العَبدِ، وتَجلِسُ جُلوسَهُ! فقالَ لَها رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: وَیحَکِ! وأیُّ عَبدٍ أعبَدُ مِنّی؟ ! قالَت: فناوِلْنی لُقمَةً مِن طَعامِکَ، فناوَلَها، فقالَت: لا واللهِ إلّا الّتی فی فِیکَ! فأخرَجَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله اللُّقمَةَ مِن فَمِهِ فناوَلَها فَأکَلَتها.(76)
2136 . المعجم الکبیر عن ابن عمر: سَمِعتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله یَقولُ: لَقَد هَبَطَ عَلیَّ مَلَکٌ مِن السَّماءِ ما هَبَطَ عَلَى نَبِیٍّ قَبلی ولا یَهبِطُ عَلَى أحَدٍ مِن بَعدی وهُوَ إسرافیلُ وعِندهُ جِبریلُ، فَقالَ: السَّلامُ عَلَیکَ یا مُحَمَّدُ ثُمَّ قَالَ: أنا رَسولُ رَبِّکَ إلَیکَ أمَرَنی أن أخبِرَکَ إن شِئتَ نَبیَّا عَبدَا، وإن شِئتَ نَبیَّا مَلِکا فَنَظَرتُ إلى جِبریلَ فَأومى جِبریلُ إلَیَّ أن تَواضَع، فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله عِندَ ذلِکَ: نَبیَّا عَبدَا.(77)
2137 . الطبقات الکبرى عن یحیى بن أبی کثیر: قَالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: آکُلُ کَما یأکُلُ العَبدُ، وأجلِسُ کَما یَجلِسُ العَبدُ؛ فَإنَّما أنا عَبدٌ وکانَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله یَجلِسُ مُحتَفِزا.(78)
2138 . کنز العمّال عن أبی اُمامة: إنّ النَّبیَّ صلى الله علیه و آله خَرَجَ إلَى البَقیعِ فَتَبِعَهُ أصحابُهُ فَوَقَفَ وأمَرَهُم أن یَتَقَدَّموا، ثُمَّ مَشى خَلفَهُم، فَسُئِلَ عَن ذلِکَ فَقَالَ: إنِّی سَمِعتُ خَفقَ نِعالِکُم، فَأشفَقتُ أن یَقَعَ فی نَفسِی شَیءٌ مِن الکِبرِ(79) (80)
2134 . امام صادق علیه السلام: جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر خدا آمد و او را [میان قبول پادشاهى و خزاین دنیا و ترک آنها]مخیّر کرد و از روى خیرخواهى به ایشان اشاره کرد که براى خداى متعال، فروتنى کند [و دنیا را رد کند] پس، پیامبر خدا براى فروتنى در برابر خداوند تبارک و تعالى، چون بردگان، غذا مىخورد و مانند بردگان [روى زمین]مىنشست
2135 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا، روى زمین نشسته بود و غذا مىخورد زنِ تندزبانى از کنار ایشان رد شد و گفت: اى محمّد! به خدا سوگند که تو مانند بندگان، غذا مىخورى و مانند بندگان مىنشینى.
پیامبر خدا به او فرمود: «واى بر تو! کدام بنده، بندهتر از من است؟» .
زن گفت: لقمهاى از غذایت به من بده.
پیامبر خدا، لقمهاى به او داد زن گفت: نه به خدا، باید لقمهاى را که در دهانت هست، به من بدهى!
پیامبر صلى الله علیه و آله لقمه را از دهانش در آورد و به او داد و زن، آن را خورد
2136 . المعجم الکبیر به نقل از ابن عمر: از پیامبر خدا شنیدم که مىفرمود: «جبرئیل، نزد من بود که فرشتهاى از آسمان بر من فرود آمد این فرشته که بر هیچ پیامبرى پیش از من فرود نیامده بود و بعد از من نیز بر هیچ کس فرود نخواهد آمد، اسرافیل بود او گفت: “سلام بر تو، اى محمّد! ” و سپس گفت: “من، فرستاده پروردگارت به سوى تو هستم به من فرمان داده است تو را مخیّر سازم که اگر مىخواهى، پیامبرى و بندگى را برگزین و اگر مىخواهى، پیامبرى و پادشاهى را “.
من به جبرئیل نگاه کردم او به من اشاره کرد که فروتنى کن پس گفتم: پیامبرى و بندگى را انتخاب کردم» .
2137 . الطبقات الکبرى به نقل از یحیى بن ابى کثیر : پیامبر خدا فرمود: «من، همان گونه غذا مىخورم که بندگان مىخورند و همان طور مىنشینم که بندگان مىنشینند؛ زیرا من در حقیقت، بنده هستم» .
پیامبر صلى الله علیه و آله همواره دو زانو مىنشست
2138 . کنز العمّال به نقل از ابو اُمامه : [روزى] پیامبر صلى الله علیه و آله به طرف بقیع رهسپار شد اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله در پى ایشان به راه افتادند پیامبر صلى الله علیه و آله ایستاد و به آنها دستور داد جلو بروند و آن گاه
خود در پى آنها حرکت کرد علّت را پرسیدند فرمود: «من، صداى کفشهاى شما را شنیدم و ترسیدم چیزى از تکبّر، به وجودم راه یابد» .(81)
2139 . الطبقات الکبرى عن أنس بن مالک: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَقعُدُ علَى الأرضِ، ویأکُلُ علَى الأرضِ، ویُجِیبُ دَعوَةَ المَملوکِ، ویقولُ: لودُعِیتُ إلى ذِراعٍ لَأجَبتُ، ولو اُهدِیَ إلَیّ کُراعٌ لَقَبِلتُ، وکانَ یَعقِلُ شاتَهُ.(78)
2140 . مکارم الأخلاق عن أنس بن مالک: کانَت لِرسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله شَربَةٌ یُفطِرُ علَیها وشَربَةٌ للسَّحَرِ، وربّما کانَت واحِدَةً. . . فهَیّأتُها لَهُ صلى الله علیه و آله ذاتَ لَیلَةٍ فاحتَبسَ النّبیُّ صلى الله علیه و آله فَظَنَنتُ أنّ بَعضَ أصحابِهِ دَعاهُ، فشَرِبتُها حِینَ احتبَسَ، فجاءَ صلى الله علیه و آله بعدَ العِشاءِ بساعَةٍ فسَألتُ بعضَ مَن کانَ مَعهُ: هَل کانَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله أفطَرَ فی مَکانٍ أو دَعاهُ أحَدٌ؟ فقالَ: لا، فبِتُّ بلَیلَةٍ لا یَعلَمُها إلّا اللهُ غَمَّ أن یَطلُبَها مِنّی النَّبیُّ صلى الله علیه و آله ولا یَجِدَها فیَبِیتَ جائعا، فأصبَحَ صائما وما سألَنی عَنها ولا ذَکرَها حتّى السّاعةِ.(82)
2141 . صحیح مسلم عن أنس بن مالک: خَدَمتُ رسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله عَشرَ سِنینَ، واللهِ، ما قالَ لی اُفّا قطُّ، ولا قالَ لی لشَیءٍ: لِمَ فَعَلتَ کذا؟ ! وهلّا فَعَلتَ کذا؟ !(83)
2142 . صحیح مسلم عن أنس بن مالک: لَمّا قَدِمَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله المَدینَةَ أخذَ أبو طَلحَةَ بِیَدی، فانطَلَقَ بی إلى رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فقالَ: یا رسولَ اللهِ، إنّ أنَسا غُلامٌ کیّسٌ فلْیَخدِمْکَ قالَ: فخَدَمتُهُ فی السَّفَرِ والحَضَرِ، واللهِ ما قالَ لی لشیءٍ صَنَعتُهُ: لِمَ صَنَعتَ هذا هکذا؟ ! ولا لشیءٍ لم أصنَعْهُ: لِمَ لَم تَصنَعْ هذا هکذا؟ !(83)
2139 . الطبقات الکبرى به نقل از اَ نَس بن مالک : پیامبر خدا، روى زمین مىنشست و روى زمین، غذا مىخورد و دعوت بنده زرخرید را مىپذیرفت و مىفرمود: «اگر به [خوردن گوشتِ]یک سردست دعوت شوم، مىپذیرم و اگر پاچهاى براى من هدیه بیاورند، قبول مىکنم» و گوسفند خود را شخصا مىبست
2140 . مکارم الأخلاق به نقل از اَ نَس بن مالک : پیامبر خدا با یک نوشیدنى، افطار مىکرد و با نوشیدنى دیگرى، سَحَرى مىخورد و گاهى اوقات هم [در هر دو وعده]یک نوشیدنى بود. . شبى براى ایشان نوشیدنى تهیّه کردم؛ امّا پیامبر صلى الله علیه و آله نیامد من خیال کردم یکى از اصحاب، ایشان را دعوت کرده است از این رو، خودم نوشیدنى را خوردم ساعتى بعد از عشا، پیامبر صلى الله علیه و آله آمد من از فردى که همراه ایشان بود، پرسیدم: آیا پیامبر صلى الله علیه و آله در جایى افطار کرد، یا کسى ایشان را دعوت نموده بود؟
گفت: نه.
من، آن شب را از فکر این که پیامبر صلى الله علیه و آله نوشیدنى را از من بخواهد و نوشیدنى نباشد و گرسنه بخوابد، با چنان غم و اندوهى به سر بردم که فقط خدا از آن خبر دارد! صبح، پیامبر صلى الله علیه و آله در حالى که روزه داشت، بیدار شد و درباره آن نوشیدنى از من سؤالى نکرد و تا کنون نیز از آن، سخنى به میان نیاورده است
2141 . صحیح مسلم به نقل از اَ نَس بن مالک : من ده سال به پیامبر خدا خدمت کردم به خدا سوگند که هرگز به من «اُف» هم نگفت و هیچ گاه درباره چیزى به من نفرمود: چرا چنین کردى؟ و چرا چنین نکردى؟
2142 . صحیح مسلم به نقل از اَنَس بن مالک : چون پیامبر خدا به مدینه آمد، ابو طلحه دست مرا گرفت و به خدمت پیامبر خدا برد و گفت: اى پیامبر خدا! اَنَس، بچّه زرنگى است اجازه بده خدمتکار شما باشد.
من در سفر و حَضَر، پیامبر خدا را خدمت مىکردم به خدا سوگند که هیچ گاه درباره کارى که انجام مىدادم، نفرمود: «چرا این کار را کردى؟» و اگر کارى را انجام نداده بودم، هیچ گاه نفرمود: «چرا این کار را نکردى؟» .
2143 . الطبقات الکبرى عن حمزة بن عبد الله بن عتبة: کانَت فی النَّبیِّ صلى الله علیه و آله خِصالٌ لَیسَت فی الجَبّارینَ، کانَ لا یَدعوهُ أحمَرُ ولا أسوَدُ مِن النّاسِ إلّا أجابَهُ، وکانَ رُبَّما وَجَدَ تَمرَةً مُلقاةً فیأخُذُها فیُهوی بها إلى فِیهِ وإنّهُ لَیَخشى أن تَکونَ مِن الصَّدَقَةِ، وکانَ یَرکَبُ الحِمارَ عُریا لَیس علَیهِ شیءٌ.(84)
2144 . المناقب لابن شهر آشوب: کانَ النّبیُّ صلى الله علیه و آله. . . یُجالِسُ الفُقَراءَ، ویُؤاکِلُ المَساکینَ.(85)
2145 . الطبقات الکبرى عن یزید بن عبد الله بن قسیط: کانَ أهلُ الصُّفَّةِ ناسا مِن أصحابِ رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله لا مَنازِلَ لَهُم، فکانوا یَنامونَ على عَهدِ رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فی المَسجِدِ ویَظَلُّونَ فیهِ ما لَهُم مَأوىً غَیرُهُ، فکانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَدعوهُم إلَیهِ باللَّیلِ إذا تَعَشّى فیُفَرِّقُهُم على أصحابهِ، وتَتَعشّى طائفةٌ مِنهُم مَع رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، حتّى جاءَ اللهُ تعالى بالغِنى.(86)
2146 . مکارم الأخلاق عن أبیذرّ: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَجلِسُ بَینَ ظَهْرانَی أصحابِهِ، فیَجیءُ الغَریبُ فلا یَدری أیُّهُم هُو حتّى یَسألَ، فطَلَبْنا إلَى النَّبیِّ صلى الله علیه و آله أن یَجعَلَ مَجلِسا یَعرِفُهُ الغَریبُ إذا أتاهُ، فَبنَینا لَهُ دُکّانا مِن طِینٍ، وکانَ یَجلِسُ علَیهِ ونَجلِسُ بجانِبَیهِ.(87)
2147 . مکارم الأخلاق عن ابن مسعود: أتَى النَّبیَّ صلى الله علیه و آله رجُلٌ یُکَلِّمُهُ فأرعَدَ، فقالَ: هَوِّنْ علَیکَ فلَستُ بمَلِکٍ!(88)
2143 . الطبقات الکبرى به نقل از حمزة بن عبد الله بن عُتبَه : در پیامبر صلى الله علیه و آله خصلتهایى وجود داشت که در پادشاهان نبود: هر انسانى از سفید و سیاه، ایشان را دعوت مىکرد، دعوتش را مىپذیرفت گاه خرمایى را روى زمین مىدید و آن را بر مىداشت و با این که مىترسید از خرماهاى صدقه باشد، به دهان مىگذاشت و بر الاغ برهنه بدون پالان، سوار مىشد
2144 . المناقب، ابن شهر آشوب: پیامبر خدا. با تهىدستان مىنشست و با مستمندان، غذا مىخورد
2145 . الطبقات الکبرى به نقل از یزید بن عبد الله بن قسیط : اصحاب صُفّه، گروهى از اصحاب پیامبر خدا بودند که خانه نداشتند و به روزگار پیامبر خدا، در مسجد مىخوابیدند و روزها در سایه آن، پناه مىگرفتند و جایى جز مسجد نداشتند پیامبر صلى الله علیه و آله شبها به هنگام غذا خوردن، آنان را فرا مىخواند و گروهى را میان اصحاب خود، تقسیم مىکرد که با آنها غذا بخورند و گروهى هم با خود پیامبر صلى الله علیه و آله غذا مىخوردند، تا این که خداى متعال به آنان ثروتى عنایت فرمود
2146 . مکارم الأخلاق به نقل از ابو ذر : پیامبر خدا در میان اصحاب خود، به طورى مىنشست که وقتى غریبهاى وارد مىشد، تا نمىپرسید، متوجّه نمىشد کدام یک از آنها پیامبر خداست از این رو، ما از ایشان خواهش کردیم در جایى بنشیند که اگر غریبهاى وارد شد، ایشان را بشناسد پس، سکّویى از گِل درست کردیم و ایشان روى آن مىنشست و ما هم در دو طرف ایشان مىنشستیم
2147 . مکارم الأخلاق به نقل از ابن مسعود : مردى نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و با ترس و لرز، شروع به صحبت با ایشان کرد پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «آرام باش من که پادشاه نیستم» .
2148 . سنن ابن ماجة عن ابن مسعود: أتى النَّبیَّ صلى الله علیه و آله رجُلٌ فکَلَّمَهُ، فجَعَلَ تَرعُدُ فَرائصُهُ، فقالَ لَهُ: هَوِّن علَیکَ فإنّی لَستُ بمَلِکٍ، إنّما أنا ابنُ امرأةٍ تأکُلُ القَدیدَ.(89)
ک متوکل
2149 . الإمام الصّادق علیه السلام: نَزَلَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فی غَزوَةِ ذاتِ الرِّقاعِ تَحتَ شَجَرَةٍ على شَفیرِ وادٍ، فأقبَلَ سَیلٌ فحالَ بَینَهُ وبَینَ أصحابِهِ فرآهُ رجُلٌ مِن المُشرِکینَ والمُسلِمونَ قِیامٌ على شَفیرِ الوادی یَنتَظِرونَ مَتى یَنقَطِعُ السَّیلُ، فقالَ رجُلٌ مَن المُشرِکینَ لقَومِهِ: أنا أقتُلُ محمّدا، فجاءَ وشَدَّ على رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله بالسَّیفِ، ثُمّ قالَ: مَن یُنْجِیکَ مِنّی یا محمّدُ؟ ! فقالَ: رَبِّی ورَبُّکَ، فنَسَفَهُ جَبرئیلُ علیه السلام عن فَرَسِهِ فسَقَطَ على ظَهرِهِ، فقامَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله وأخذَ السَّیفَ وجَلَسَ على صَدرِهِ وقالَ: مَن یُنْجِیکَ مِنّی یا غورثُ؟ ! فقالَ: جُودُکَ وکَرمُکَ یا محمّدُ، فتَرَکَهُ فقامَ وهُو یقولُ: واللهِ، لَأنتَ خَیرٌ مِنّی وأکرَمُ.(90)
2150 . صحیح مسلم عن جابر بن عبد الله: غَزَونا معَ رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله غَزوَةً قِبَلَ نَجدٍ، فأدرَکْنا رسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله فی وادٍ کَثیرِ العَضاهِ(91)، فنَزَلَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله تَحتَ شَجَرَةٍ فعَلَّقَ سَیفَهُ بغُصنٍ مِن أغصانِها قالَ: وتَفَرَّقَ النّاسُ فی الوادی یَستَظِلُّونَ بالشَّجَرِ قالَ: فقالَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: إنّ رجُلاً أتانی وأنا نائمٌ، فأخَذَ السَّیفَ فاستَیقَظتُ وهو قائمٌ على رأسی، فلَم أشعُرْ إلّا والسَّیفُ صَلْتا فی یَدِهِ، فقالَ لی: مَن یَمنَعُکَ مِنّی؟ ! قالَ: قُلتُ: اللهُ ثُمّ قالَ فی الثّانِیَةِ: مَن یَمنَعُکَ مِنّی؟ ! قالَ: قُلتُ: اللهُ، فشامَ السَّیفَ فها هُو ذا جالِسٌ ثُمّ لَم یَعرِضْ لَهُ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله.(92)
2148 . سنن ابن ماجة به نقل از ابن مسعود : مردى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و در حالى که بدنش مىلرزید، با ایشان به صحبت پرداخت پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «آرام باش من که پادشاه نیستم من، فرزند زنى هستم که گوشت خشکیده نمکسود مىخورْد» .
ک توکّل کننده
2149 . امام صادق علیه السلام: در جنگ ذات الرقاع، پیامبر خدا در کنار درّهاى زیر درختى توقّف کرد در همین هنگام، سیلى آمد و میان ایشان و اصحاب فاصله انداخت.
مردى از مشرکان متوجّه شد که یاران پیامبر صلى الله علیه و آله از او دور افتادهاند و منتظر بند آمدن سیل هستند به همرزمان خود گفت: من، محمّد را مىکُشم آمد و به روى پیامبر خدا شمشیر کشید و گفت: اى محمّد! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «آن که پروردگار من و توست» .
در این هنگام، جبرئیل، آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت، روى زمین افتاد پیامبر خدا، برخاست و شمشیر را برداشت و روى سینه او نشست و فرمود: «اى غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟» .
گفت: بخشندگى و آقایى تو، اى محمّد!
پیامبر صلى الله علیه و آله او را رها کرد مرد از جا برخاست، در حالى که مىگفت: به خدا سوگند که تو از من، بهتر و بزرگوارترى
2150 . صحیح مسلم به نقل از جابر بن عبد الله : با پیامبر خدا براى شرکت در جنگى به طرف نجد، حرکت کردیم پیامبر صلى الله علیه و آله در یک وادىِ پر از درختان خاردار، به ما رسید و زیر درختى پیاده شد و شمشیرش را به یکى از شاخههاى آن آویخت مسلمانان براى پناه گرفتن در سایه درختان، در وادى پراکنده شدند.
پیامبر خدا فرمود: «من خوابیده بودم که مردى آمد و شمشیر را برداشت از خواب، بیدار شدم دیدم او بالاى سرم ایستاده است همین قدر فهمیدم که شمشیر در دستهاى او مىدرخشد آن مرد به من گفت: کیست که تو را از دست من بِرَهاند؟
گفتم: خدا.
دوباره گفت: کیست که تو را از دست من برهاند؟
من گفتم: خدا.
آن مرد شمشیر را غلاف کرد و نشست» .
و پیامبر خدا هم متعرّض او نشد
ل صابر
2151 . رسول الله صلى الله علیه و آله: ما اُوذِیَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذِیتُ فی اللهِ.(93)
2152 . عنه صلى الله علیه و آله: ما اُوذِیَ أحَدٌ ما اُوذِیتُ.(94)
2153 . عنه صلى الله علیه و آله: لَقد اُوذِیتُ فی اللهِ وما یُؤذى أحَدٌ، واُخِفْتُ [فی] اللهِ وما یُخافُ أحَدٌ، ولَقد أتَت علَیَّ ثَلاثونَ مِن یَومٍ ولَیلَةٍ وما لی ولبِلالٍ طَعامٌ یأکُلُهُ ذو کَبِدٍ إلّا شیءٌ یُوارِیهِ إبطُ بلالٍ.(95)
2154 . الطبقات الکبرى عن إسماعیل بن عیّاش: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أصبَرَ النّاسِ على أوزارِ النّاسِ.(55)
2155 . المصنّف لابن أبی شیبة عن طارق المحاربیّ: رَأیتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله بِسوقِ ذِی المَجازِ، وَأنا فی بَیاعَةٍ أبیعُها قالَ: فَمَرَّ وعَلَیهِ جُبَّةٌ لَهُ حَمراءُ وهُوَ یُنادی بِأعلى صَوتِهِ: أیُّهَا النَّاسُ، قولوا: لا إلهَ إلَا اللهُ تُفلِحوا، ورَجُلٌ یَتبَعُهُ بِالحِجارَةِ وقَد أدمى کَعبَیهِ وعُرقُوبَیهِ(96) وهُوَ یَقولُ: یا أیُّها النَّاسُ، لا تُطیعوهُ فَإنَّهُ کَذّابٌ!
قالَ: قُلتُ: مَن هذا؟ قالوا: هذا غُلامٌ مِن بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ، قُلتُ: فَمَن هذا الَّذی یَتبَعُهُ یَرمیهِ بِالحِجارَةِ؟ قالوا: عَمُّهُ عَبدُ العُزّى وهُوَ أبو لَهَبٍ.(97)
ل شکیبا
2151 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ کس به اندازهاى که من در راه خدا آزار دیدهام، آزار ندیده است
2152 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ کس به اندازه من، آزار ندیده است
2153 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ کس به اندازه من، در راه خدا آزار ندیده و هیچ کس به اندازه من، در راه خدا ترسانده (تهدید) نشده است سى شبانهروز بر من گذشت و من و بلال [حبشى]، غذایى که موجود زندهاى مىخورد، براى خوردن نداشتیم، مگر آن مقدارى که اگر زیر بغل بلال مىگذاشتى، دیده نمىشد
2154 . الطبقات الکبرى به نقل از اسماعیل بن عیّاش : پیامبر خدا در برابر گناهان (خطاهاى) مردم، از همه شکیباتر بود
2155 . المصنّف، ابن ابى شَیبَه به نقل از طارق مُحاربى : پیامبر خدا را در بازار ذو المَجاز دیدم که جبّهاى قرمزرنگ پوشیده است و مىرود و با صداى بلند مىگوید: «اى مردم! بگویید: “هیچ خدایى جز الله نیست” تا رستگار شوید» .
مردى از پى او سنگ مىانداخت و قوزکها و پشت پاشنههاى پاى او را خونى کرده بود و مىگفت: اى مردم! به حرفش گوش ندهید او دروغگوست.
پرسیدم: این کیست؟
گفتند: جوانى است از طایفه عبد المطّلب.
پرسیدم: این مرد که در پى او مىرود و سنگ مىزند، کیست؟
گفتند: او عمویش عبد العزّى، همان ابو لهب است
2156 . تاریخ دمشق عن منیب: رَأیتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله فِی الجَاهِلیَّةِ وهُوَ یَقولُ: أیُّها النَّاسُ، قولوا: لا إلهَ إلَا اللهُ تُفلِحوا، فَمِنهُم مَن تَفَلَ فی وَجهِهِ، ومِنهُم مَن حَثا عَلَیهِ التُّرابَ، ومِنهُم مَن سَبَّهُ، فَأقبَلَت جارِیَةٌ بِعُسٍّ مِن ماءٍ فَغَسَلَ وَجهَهُ ویَدَیهِ وقالَ: یا بُنَیَّةُ، اصبِری ولا تَحزَنی ولا تخافی عَلى أبیکِ غَلَبَةً ولا ذُلّاً.
فَقُلتُ: مَن هذهِ؟ فَقالوا: زَینَبُ بِنتُ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وهِیَ جارِیَةٌ وَصیفٌ.(98)
2157 . صحیح البخاری عن ابن مسعود: کَأنِّی أنظُرُ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله یَحکی نَبِیَّا مِنَ الأنبِیاءِ ضَربَهُ قَومُهُ فَأدمَوهُ، وهُوَ یَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ویَقولُ: اللهُمَّ اغفِر لِقَومی فَإنَّهُم لا یَعلَمونَ.(99)
م صامد
الکتاب
«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» .(100)
الحدیث
2158 . تفسیر القُمّی: «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ»(101) قال: نَزَلَت بمَکّةَ، لَمّا أظهَرَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله
الدَّعوَةَ بمَکّةَ اجتَمَعَت قُرَیشٌ إلى أبی طالِبٍ فقالوا: یا أبا طالِبٍ، إنّ ابنَ أخیکَ قد سَفّهَ أحلامَنا، وسَبَّ آلِهَتَنا وأفسَدَ شَبابَنا، وفَرَّقَ جَماعَتَنا، فإن کانَ الّذی یَحمِلُهُ على ذلکَ العُدمُ جَمَعْنا لَهُ مالاً حتّى یکونَ أغنى رجُلٍ فی قُرَیشٍ ونُمَلِّکَهُ علَینا فأخبَرَ أبو طالِبٍ رسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله بذلکَ، فقالَ: لَو وَضَعوا الشَّمسَ فی یَمینی والقَمَرَ فی یَساری ما أرَدتُهُ، ولکنْ یُعطونی کَلِمَةً یَملِکونَ بها العَرَبَ، ویَدینُ لَهُم بها العَجَمُ، ویکونونَ مُلوکا فی الجَنَّةِ، فقالَ لَهُم أبو طالبٍ ذلکَ، فقالوا: نَعَم وعَشرَ کَلِماتٍ، فقالَ لَهُم رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله تَشهَدون أن لا إلهَ إلّا اللهُ، وأ نّی رَسولُ اللهِ، فقالوا: نَدَعُ ثلاثَ مِائةٍ وسِتِّینَ إلها ونَعبُدُ إلها واحِدا؟ ! فأنزَلَ اللهُ سبحانَهُ: «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ اَلْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذّابٌ إلى قوله إِلاَّ اِخْتِلاقٌ» أی تَخلیطٌ.(102)
2156 . تاریخ دمشق به نقل از مُنیب : در جاهلیّت، پیامبر خدا را دیدم که مىفرمود: «اى مردم! بگویید: “هیچ خدایى جز الله نیست” تا رستگار شوید»؛ امّا بعضى بهصورت او، آب دهان مىانداختند و بعضى به رویش خاک مىپاشیدند و بعضى دشنامش مىدادند در این هنگام، دخترکى قدح آبى آورد و پیامبر صلى الله علیه و آله صورت و دستهاى خود را شست و فرمود: «دخترکم! شکیبا باش و براى مغلوبیّت و خوارى پدرت، اندوهگین مباش» .
من پرسیدم: این دخترک کیست؟
گفتند: زینب، دختر پیامبر خداست و او دخترکى نوجوان بود
2157 . صحیح البخارى به نقل از ابن مسعود : انگار پیامبر خدا را مىبینم که داستان پیامبرى از پیامبران را به نمایش مىگذارد که قومش او را زدند و خونین کردند و او خون از چهرهاش پاک مىکرد و مىگفت: «بار خدایا! قوم مرا بیامرز؛ چرا که آنان ناداناند» .
م پایدار
قرآن
«پس همچنان که دستور یافتهاى، پایدارى کن و هر که با تو توبه کرده [نیز چنین کند]، و سرکشى مکنید، که او به آنچه انجام مىدهید، بیناست» .
حدیث
2158 . تفسیر القمّى: آیه: «و شگفتى مىکردند که هشداردهندهاى از خودشان براى آنان آمده است»
در مکّه نازل شد وقتى پیامبر خدا دعوت خود را در مکّه آشکار ساخت، قریش نزد ابو طالب رفتند و گفتند: اى ابو طالب! برادرزاده تو، ما را نابخرد مىخواند و به خدایانمان بد مىگوید و جوانانمان را فاسد مىسازد و اتّحاد ما را از هم مىپاشد اگر نادارى، او را وا مىدارد که چنین سخنانى را مطرح کند، ما حاضریم برایش پولى جمع کنیم، به طورى که ثروتمندترین مرد قریش شود و او را فرمانرواى خود، قرار مىدهیم.
ابو طالب، این سخن قریش را به اطّلاع پیامبر صلى الله علیه و آله رسانید ایشان فرمود: «اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم بگذارند، چنین چیزى را نمىخواهم؛ بلکه یک کلمه به من بدهند تا به وسیله آن بر عرب پادشاهى کنند و غیر عرب در برابرشان سر فرود آورند و شهریارانِ بهشت باشند» .
ابو طالب، این سخن را به اطّلاع قریش رسانید.
آنها گفتند: حاضریم ده کلمه به او بگوییم پیامبر خدا به آنان فرمود: «گواهى دهید که: هیچ خدایى جز الله نیست و من، فرستاده خدا هستم» .
آنان گفتند: ما سیصد و شصت خدا را بگذاریم و یک خدا را بپرستیم؟ !
در این هنگام، خداوند سبحان، این آیه را فرو فرستاد: «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ اَلْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذّابٌ» تا آیه «اِخْتِلاقٌ» . اختلاق، به معناى دروغ بافى است
ن زاهِدٌ
2159 . رسول الله صلى الله علیه و آله وقَد قیلَ لَهُ: لَوِ اتَّخَذتَ فِراشا، وهُوَ عَلى حَصیرٍ قَد أثَّرَ فی جَنبَیهِ : ما لی ولِلدُّنیا؟ ! ما مَثَلی ومَثَلُ الدُّنیا إلَا کَراکِبٍ سارَ فی یَومٍ صائِفٍ فَاستَظَلَّ تَحتَ شَجَرَةٍ ساعَةً مِن نَهارٍ ثُمَّ راحَ وتَرَکَها.(103)
2160 . الإمام الباقر علیه السلام: إنّ رسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله لَم یُورِّثْ دِینارا ولا دِرهَما ولا عَبدا ولا وَلیدَةً ولا شاةً ولا بَعیرا، ولقد قُبِضَ صلى الله علیه و آله وإنّ دِرعَهُ مَرهونَةٌ عِند یَهودیٍّ مِن یَهودِ المَدینَةِ بعِشرینَ صاعا مِن شَعیرٍ استَسلَفَها نَفَقَةً لأهلِهِ.(104)
2161 . الإمام الصّادق علیه السلام: ما کانَ شَیءٌ أحَبَّ إلى رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن أن یَظَلَّ (یَصِلَ) جائعا خائفا فی اللهِ.(105)
ن بىاعتنا به دنیا
2159 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آن گاه که روى بوریایى دراز کشیده و آن بوریا بر پهلویش رد انداخته بود و به ایشان گفته شد: کاش بسترى تهیّه کنید! : مرا چه به دنیا؟ ! حکایت من و دنیا، حکایت سوارهاى است که در یک روز گرم تابستانى به راهى مىرود و ساعتى از روز را زیر سایه درختى مىآرمد و سپس حرکت مىکند و مىرود
2160 . امام باقر علیه السلام: پیامبر خدا، نه دینارى به ارث گذاشت و نه درهمى، و نه بندهاى و نه کنیزى، و نه گوسفندى و نه شترى زمانى که در گذشت، زرهِ او در گرو یکى از یهودیان مدینه بود که در قبال قرض کردنِ بیست صاع جو براى خرجى خانوادهاش، آن را نزد وى به گرو گذاشته بود
2161 . امام صادق علیه السلام: هیچ چیزى نزد پیامبر خدا محبوبتر از این نبود که در راه خدا گرسنه و ترسان باشد
2162 . عنه علیه السلام: ماتَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله وعلَیهِ دَینٌ.(106)
2163 . صحیح مسلم عن عمر: دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وهُوَ مُضطَجِعٌ عَلى حَصیرٍ، فَجَلَستُ، فَأَدنى عَلَیهِ إزارَهُ، ولَیس عَلَیهِ غَیرُهُ، وإذَا الحَصیرُ قَد أثَّرَ فی جَنبِهِ، فَنَظَرتُ بِبَصَری فی خِزانَةِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَإذا أنا بِقَبضَةٍ مِن شَعیرٍ نَحوِ الصَّاعِ، ومِثلَها قَرظاً(107) فی ناحِیَةِ الغُرفَةِ، وإذا أفیقٌ(108) مُعَلَّقٌ، قالَ: فَابتَدَرَت عَینایَ، قالَ: ما یُبکیکَ یَابنَ الخَطَّابِ؟ قُلتُ: یا نَبیَّ اللهِ، وما لیَ لا أبکی وهذا الحَصیرُ قَد أثَّرَ فی جَنبِکَ وهذهِ خِزانَتُکَ لا أرى فیها إلَا ما أرى، وذاکَ قَیصرُ وکِسرى فِی الثِّمارِ وَالأَنهارِ، وأنتَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله وصَفوَتُهُ، وهذِهِ خِزانَتُکَ؟ ! فَقالَ: یَابنَ الخَطَّابِ، ألا تَرضى أن تَکونَ لَنا الآخِرَةُ ولَهُمُ الدُّنیا؟ !(109)
2164 . الترغیب والترهیب عن عمر: استَأذَنتُ على رسولِ الله صلى الله علیه و آله فدَخَلتُ علَیهِ فی مَشرَبَةٍ(110) وإنّهُ لَمُضطَجِعٌ على خَصَفَةٍ إنّ بَعضَهُ لَعلَى التُّرابِ، وتَحتَ رأسِهِ وِسادَةٌ مَحشُوَّةٌ لِیفا، وإنّ فَوقَ رأسِهِ لَاءهابا عَطِنا، وفی ناحِیَةِ المَشرَبَةِ قَرَظٌ، فسَلَّمتُ علَیهِ فجَلَستُ، فقلتُ: أنتَ نَبیُّ اللهِ وصَفوَتُهُ وکِسرى وقَیصرُ على سُرُرِ الذَّهَبِ وفُرُشِ الدِّیباجِ والحَریرِ؟ ! فقالَ: اُولئکَ عُجِّلَت لَهُم طَیِّباتُهُم وهِیَ وَشیکَةُ الانقِطاعِ، وإنّا قَومٌ اُخِّرَت لنا طَیِّباتُنا فی آخِرَتِنا.(111)
2162 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا، در حالى از دنیا رفت که بدهکار بود
2163 . صحیح مسلم به نقل از عمر : خدمت پیامبر خدا رسیدم و ایشان، روى حصیرى نشسته بود من هم نشستم دیدم جز یک اِزار، چیز دیگرى بر تن ندارد و حصیر بر پهلویش رد انداخته است در گوشهاى از اتاق، مشتى جو به اندازه یک صاع و مقدارى برگ درخت سَلَم [براى دبّاغى کردن پوست] به چشم مىخورد و یک پوست دباغىنشدهاى هم آویزان بود اشک از چشمانم سرازیر شد پیامبر خدا فرمود: «چرا گریه مىکنى، پسر خطّاب؟» .
گفتم: اى پیامبر خدا! چرا گریه نکنم، وقتى مىبینم که این حصیر بر پهلوى شما رد انداخته و این هم خزانه شماست، در حالى که کسرا و قیصر در باغهاى پر از میوه و جویبار زندگى مىکنند و شما که پیامبر و برگزیده خدا هستى، این وضع خزانهتان است؟ !
فرمود: «اى پسر خطّاب! آیا نمىپسندى که آخرت، از آنِ ما باشد و دنیا از آنِ ایشان؟» .
2164 . الترغیب و الترهیب به نقل از عمر : از پیامبر خدا، اجازه ورود خواستم و در اتاقى بر او وارد شدم او روى بوریایى از برگ درخت خرما دراز کشیده و قسمتى از بدنش روى خاک بود زیر سرش بالشى پُر شده از الیاف خرما قرار داشت و بالاى سرش پوستى خیسانده شده در مایع دبّاغى که بوى بدى از آن به مشام مىرسید آویزان بود و در گوشه اتاق، مقدارى برگ درخت سَلَم قرار داشت.
به پیامبر صلى الله علیه و آله سلام کردم و نشستم و گفتم: شما پیامبر و برگزیده خدایى و کسرا و قیصر بر تختهاى طلا و فرشهاى دیبا و حریر بنشینند؟ !
فرمود: «آنان، کسانى هستند که نعمتهاى زودگذر در همین دنیا به آنها داده شده و ما مردمى هستیم که نعمتهایمان در آخرت به ما داده مىشود» .
2165 . مکارم الأخلاق عن محمّد بن إبراهیم الطالقانی فی خَبَرٍ آخَرَ : فلَمّا جَلَسَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله کانَ قَد أثَّرَ الحَصیرُ فی جَنبِهِ، فقالَ عُمرُ: أمّا أنا فأشهَدُ أ نّکَ رَسولُ اللهِ ولَأنتَ أکرَمُ علَى اللهِ مِن قَیصرَ وکِسرى، وهُما فیما هُما فیهِ مِن الدُّنیا وأنتَ علَى الحَصیرِ قد أثَّرَ فی جَنبِکَ، فقالَ النّبیُّ صلى الله علیه و آله: أما تَرضى أن یَکونَ لَهُمُ الدُّنیا ولَنا الآخِرَةُ؟ !(112)
2166 . الترغیب والترهیب عن عائشة: دخَلَ أبو بَکرٍ وعُمرُ علَیهِ… فقالَ صلى الله علیه و آله: لا تَقولا هذا، فإنّ فِراشَ کِسرى وقَیصرَ فی النّارِ، وإنّ فِراشِی وسَریری هذا عاقِبَتُهُ إلَى الجَنَّةِ.(113)
2167 . الطبقات الکبرى عن جُندَب بن سُفیان: أصابَتِ النَّبیَّ صلى الله علیه و آله أشاءةُ نَخلَةٍ فأدمَت إصبَعَهُ فقالَ: ما هِی إلّا إصبَعٌ دَمِیَتْ وفی سبیلِ اللهِ ما لَقِیَتْ قالَ: فحُمِلَ فوُضِعَ على سَریرٍ لَهُ مَرْمولٍ بِشُرُطٍ، ووُضِعَ تَحتَ رأسِهِ مِرفَقَةٌ مِن أدَمٍ مَحشُوَّةٌ بلِیفٍ، فدَخَلَ علَیهِ عُمرُ وقَد أثَّرَ الشَّریطُ بجَنبِهِ فبکى عُمرُ، فقالَ: ما یُبکیکَ؟ قالَ: یا رسولَ اللهِ، ذَکَرتُ کِسرى وقَیصرَ یَجلِسونَ على سُرُرِ الذَّهَبِ ویَلبَسونَ السُّندُسَ والإستَبرَقَ، أو قالَ: الحَریرَ والإستَبرَقَ، فقالَ: أما تَرضَونَ أن تَکونَ لَکُمُ الآخِرَةُ ولَهُمُ الدُّنیا؟ !(114)
2168 . مکارم الأخلاق: جاءَهُ صلى الله علیه و آله ابنُ خولی بإناءٍ فیهِ عَسَلٌ ولَبَنٌ، فأبى أن یَشرَبَهُ، فقالَ: شَربَتانِ فی شَربَةٍ، وإناءانِ فی إناءٍ واحِدٍ؟ ! فأبى أن یَشرَبَهُ، ثُمّ قالَ: ما اُحَرِّمُهُ، ولکنّی أکرَهُ الفَخرَ والحِسابَ بِفُضولِ الدُّنیا غَدا، واُحِبُّ التَّواضُعَ، فإنّ مَن تواضَعَ للهِ رَفَعَهُ اللهُ.(115)
2169 . الطبقات الکبرى عن یزید بن قُسیط: إنّ النَّبیَّ صلى الله علیه و آله اُتِیَ بسَویقٍ مِن سَویقِ اللَّوزِ، فلَمّا خِیفَ لَهُ قالَ: ماذا؟ قالوا: سَویقُ اللَّوزِ، قالَ: أخِّروهُ عَنّی، هذا شَرابُ المُترَفِینَ.(116)
2165 . مکارم الأخلاق به نقل از محمّد بن ابراهیم طالقانى در حدیثى دیگر : چون پیامبر صلى الله علیه و آله نشست، حصیر بر پهلوى ایشان رد انداخته بود عمر گفت: البتّه من گواهى مىدهم که تو پیامبر خدا هستى و نزد خدا بیش از قیصر و خسرو محترمى؛ امّا آن دو، از چنان دنیایى برخوردارند و شما روى حصیرى مىخوابى که بر پهلویت رد انداخته است!
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «آیا راضى نیستى که دنیا براى آنان باشد و آخرت، از آنِ ما؟».
2166 . الترغیب و الترهیب به نقل از عایشه : ابو بکر و عمر، بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شدند. . پیامبر خدا فرمود: «این حرف را نزنید؛ زیرا بستر کسرا و قیصر، در آتش است؛ امّا این بستر و تخت من، فرجامش به سوى بهشت است» .
2167 . الطبقات الکبرى به نقل از جُندَب بن سفیان : شاخه خرمابُنى به پیامبر صلى الله علیه و آله اصابت نمود و انگشت ایشان را خونین کرد فرمود: «چیزى نیست انگشتى خونى شده و این در راه خدا اهمّیتى ندارد» .
پیامبر صلى الله علیه و آله را به خانه بردند و روى تختش که رویهاش از برگ و لیف درخت خرما بافته شده بود بسترى کردند و زیر سر ایشان، بالشى پوستى که از لیف خرما پُر شده بود، قرار دادند.
عمر به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و دید حصیر بر پهلوى پیامبر خدا رد انداخته است گریهاش گرفت فرمود: «چرا گریه مىکنى؟» .
گفت: اى پیامبر خدا! کسرا و قیصر را به یاد آوردم که بر تختهاى زرّین مىنشینند و جامههاى سندس و استبرق ) / حریر و اِستَبْرق) مىپوشند.
پیامبر خدا فرمود: «آیا راضى نیستید که براى شما آخرت باشد و براى آنان دنیا؟ !» .
2168 . مکارم الأخلاق: ابن خولى، ظرفى از شیر و عسل براى پیامبر صلى الله علیه و آله آورد پیامبر خدا از خوردن آن امتناع ورزید و فرمود: «دو نوشیدنى در یک وعده و دو ظرف در یک ظرف؟ !» .
پیامبر صلى الله علیه و آله آن را نخورد و فرمود: «من، [خوردنِ]این را حرام نمىدانم؛ امّا خوش ندارم که فخر بفروشم و فردا [ى قیامت] به خاطر چیزهاى زیادىِ دنیا، حسابرسى شوم من، فروتنى را دوست دارم؛ زیرا هر که براى خدا فروتنى کند، خداوند او را رفعت مىبخشد» .
2169 . الطبقات الکبرى به نقل از یزید بن قُسَیط : مقدارى شربت بادام براى پیامبر صلى الله علیه و آله آوردند
و آن را در برابر ایشان نهادند فرمود: «این چیست؟» .
گفتند: شربت بادام.
فرمود: «آن را از جلو من بردارید این، نوشیدنىِ نازپروردگان (اشراف) است» .
2170 . الطبقات الکبرى عن أبی صخر: أُتِیَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله بِسَویقِ لَوزٍ، فَقالَ لَهُم رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: أخِّروهُ، هذا شَرابُ المُترَفِینَ.(116)
2171 . الترغیب والترهیب عن عَمرو بن الحارث: ما تَرَکَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عِندَ مَوتِهِ دِرهَما ولا دِینارا ولا عَبدا ولا أمَةً ولا شیئا، إلّا بَغلَتَهُ البَیضاءَ الّتی کانَ یَرکَبُها وسِلاحَهُ، وأرضا جَعَلَها لابنِ السَّبیلِ صَدَقَةً.(117)
س تَقدیمُه نفسَهُ وأهلَ بیتهِ فی البلاءِ
2172 . الإمام علیّ علیه السلام مِن کِتابِهِ إلى مُعاویَةَ : کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله إذا احمَرَّ البأسُ وأحجَمَ النّاسُ قَدَّمَ أهلَ بَیتِهِ، فَوَقى بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّیوفِ والأسِنَّةِ، فقُتِلَ عُبَیدَةُ بنُ الحارِثِ یَومَ بَدرٍ، وقُتِلَ حَمزَةُ یَومَ اُحُدٍ، وقُتِلَ جَعفرٌ یَومَ مُؤتَةَ.(118)
ع إیثارُهُ النّاسَ على نفسِه وأهلِ بیتهِ
2173 . الکافی: الإمامُ الباقرُ علیه السلام لمحمّدِ بنِ مُسلمٍ : یا محمّدُ، لَعلَّکَ تَرى أ نّهُ [یَعنی رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله]شَبِعَ مِن خُبزِ البُرِّ ثَلاثةَ أیّامٍ مُتَوالِیَةٍ مِن أن بَعَثَهُ اللهُ إلى أن قَبَضَهُ؟ ! ثُمّ رَدَّ على نفسِهِ، ثُمّ قالَ: لا واللهِ، ما شَبِعَ مِن خُبزِ البُرِّ ثَلاثةَ أیّامٍ مُتَوالِیَةٍ مُنذُ بَعَثَهُ اللهُ إلى أن قَبَضَهُ.
أما إنّی لا أقولُ: إنّهُ کانَ لا یَجِدُ، لَقد کانَ یُجیزُ الرّجُلَ الواحِدَ بالمِئةِ مِن الإبلِ، فلو أرادَ أن یأکُلَ لَأکَلَ.(119)
2170 . الطبقات الکبرى به نقل از ابو صخر : براى پیامبر صلى الله علیه و آله شربت بادام آوردند فرمود: «آن را ببرید این، نوشیدنىِ نازپروردگان است» .
2171 . الترغیب و الترهیب به نقل از عمرو بن حارث : پیامبر خدا وقتى از دنیا رفت، نه درهمى از خود باقى گذاشت و نه دینارى، و نه بندهاى و نه کنیزى، و نه هیچ چیز دیگرى، بجز استر سفیدش که بر آن سوار مىشد، و جنگافزارش، و زمینى که آن را براى در راه ماندگان، صدقه قرار داد
س سپر بلا کردن خود و خانوادهاش
2172 . امام على علیه السلام در نامه خود به معاویه : هر گاه جنگ بالا مىگرفت و مردم از ترس واپس مىرفتند، پیامبر خدا، اعضاى خاندانش را پیش مىانداخت و به وسیله آنها، یاران خود را از سوزش شمشیرها و نیزهها حفظ مىکرد از همین رو بود که عبیدة بن حارث، در جنگ بدر کشته شد و حمزه، در جنگ اُحُد و جعفر، در جنگ موته
ع مقدّم داشتن مردم بر خود و خانوادهاش
2173 . الکافی: امام باقر علیه السلام به محمّد بن مسلم فرمود: «اى محمّد! آیا فکر مىکنى پیامبر خدا، از زمانى که خداوند او را برانگیخت تا وقتى جانش را گرفت، سه روز پیاپى از نان گندم، سیر خورد؟» .
امام علیه السلام سپس خودش پاسخ داد و فرمود: «نه، به خدا! او از زمانى که خداوند وى را برانگیخت تا وقتى جانش را گرفت، هیچ گاه سه روز پیاپى از نان گندم، سیر نخورد.
هان! من نمىگویم که چیزى پیدا نمىکرد [تا بخورد] ایشان گاهى اوقات، به
یک نفر، صد شتر جایزه مىداد بنا بر این، اگر مىخواست بخورد، مىتوانست» .
2174 . الترغیب والترهیب عن إبن عبّاس: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَبِیتُ اللَّیالیَ المُتَتابِعَةَ وأهلَهُ طاوِیا لایَجِدونَ عَشاءً، وإنّما کانَ أکثَرُ خُبزِهِمُ الشَّعیرَ.(120)
2175 . الطبقات الکبرى عن إبن عبّاس: واللهِ لَقد کانَ یَأتی على آلِ محمّدٍ صلى الله علیه و آله اللَّیالی ما یَجِدونَ فیها عَشاءً.(121)
2176 . المحجّة البیضاء عن عائشة: ما شَبِعَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله ثَلاثَةَ أیّامٍ مُتَوالِیَةٍ حتّى فارَقَ الدُّنیا، ولو شِئنا لشَبِعنا، ولکِنّا کُنّا نُؤثِرُ على أنفُسِنا.(122)
2177 . الترغیب والترهیب: ما شَبِعَ آلُ محمّدٍ مِن خُبزِ الشَّعیرِ یَومَینِ مُتَتابِعَینِ حتّى قُبِضَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله.(123)
2178 . الطبقات الکبرى عن عائشة: ما شَبِعَ آلُ محمّدٍ غَداءً وعَشاءً مِن خُبزِ الشَّعیرِ ثلاثَةَ أیّامٍ مُتَتابِعاتٍ حتّى لَحِقَ باللهِ.(124)
2179 . الترغیب والترهیب عن أنس بن مالک: إنّ فاطمَةَ علیها السلام ناوَلَتِ النَّبیَّ صلى الله علیه و آله کِسرَةً مِن خُبزِ شَعیرٍ، فقالَ لها: هذا أوّلُ طَعامٍ أکَلَهُ أبوکِ مُنذُ ثَلاثَةِ أیّامٍ.(125)
2180 . الترغیب والترهیب عن الحسن: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یُواسی النّاسَ بنَفسِهِ حتّى جَعَلَ یُرَقِّعُ إزارَهُ بالأدَمِ، وما جَمَعَ بینَ غَداءٍ وعَشاءٍ ثَلاثَةَ أیّامٍ وَلاءً حتّى لَحِقَ باللهِ عز و جل.(126)
2174 . الترغیب و الترهیب به نقل از ابن عبّاس : پیامبر خدا، شبهاى پیاپى با خانوادهاش گرسنه مىخوابیدند و شامى براى خوردن نمىیافتند بیشترین غذاى آنها، نان جو بود
2175 . الطبقات الکبرى به نقل از ابن عبّاس : به خدا سوگند که شبها بر خاندان محمّد صلى الله علیه و آله مىگذشت و شامى براى خوردن نمىیافتند
2176 . المحجّة البیضاء به نقل از عایشه : پیامبر خدا تا لحظهاى که از دنیا رفت، هیچ گاه سه روز پیاپى، سیر غذا نخورد البتّه اگر مىخواستیم، مىتوانستیم سیر شویم؛ امّا دیگران را بر خود، مقدّم مىداشتیم
2177 . الترغیب و الترهیب: تا زمانى که پیامبر خدا زنده بود، خاندان محمّد، هیچ گاه، دو روز پیاپى از نان جو، سیر نخوردند
2178 . الطبقات الکبرى به نقل از عایشه : تا زمانى که پیامبر خدا زنده بود، خانواده محمّد، هیچ گاه، سه روز پیاپى، صبحانه و شام را از نان جو سیر نخوردند
2179 . الترغیب و الترهیب به نقل از اَنَس بن مالک : فاطمه علیهاالسلام تکّهاى نان جو به پیامبر صلى الله علیه و آله داد به او فرمود: «این، اوّلین غذایى است که پدرت بعد از سه روز مىخورَد» .
2180 . الترغیب و الترهیب به نقل از حسن(29) : پیامبر خدا از اموال خود به مردم کمک مىکرد تا جایى که [بر اثر تنگدست شدن،] جامه خود را با پوست، وصله مىکرد تا زمانى که زنده بود، هیچ گاه نشد که سه روز پیاپى، هم صبحانه بخورد و هم شام
ف عدمُ غضبهِ لنفسهِ
2181 . الإمام علیّ علیه السلام فی وَصفِ النَّبیِّ صلى الله علیه و آله : ما انتَصَرَ لنَفسِهِ مِن مَظلِمَةٍ حتّى تُنتَهَکَ مَحارِمُ اللهِ، فیَکونَ حینئذٍ غَضَبُهُ للهِ تبارکَ وتعالى.(127)
2182 . الإمام الحسن علیه السلام: سَألتُ خالی هِندَ بنَ أبی هالَةَ(128) التَّمیمیَّ وکانَ وَصّافا عن حِلیَةِ رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله. . . فقال: . . . لا تُغضِبُهُ الدُّنیا وما کانَ لَها، فإذا تُعُوطِیَ الحَقُّ لَم یَعرِفْهُ أحَدٌ، ولَم یَقُمْ لغَضَبِهِ شیءٌ حتّى یَنتَصِرَ لَهُ، لا یَغضَبُ لنَفسِهِ ولا یَنتَصِرُ لَها.(129)
2183 . الإمام الصّادق علیه السلام: اِنهَزَمَ النّاسُ یَومَ اُحُدٍ عن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فغَضِبَ غَضَبا شَدیدا، قالَ: وکانَ إذا غَضِبَ انحَدَرَ عَن جَبینَیهِ مِثلُ اللُّؤلؤِ مِن العَرَقِ.(130)
2184 . صحیح مسلم عن عائشة: ما ضَرَبَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله شیئا قَطُّ بِیَدِهِ، ولا امرأةً ولا خادِما إلّا أن یُجاهِدَ فی سَبیلِ اللهِ، وما نِیلَ مِنهُ شیءٌ قَطُّ فیَنتَقِمُ مِن صاحِبِهِ، إلّا أن یُنتَهَکَ شیءٌ مِن مَحارِمِ اللهِ فیَنتَقِمَ للهِ عز و جل.(131)
2185 . الطبقات الکبرى عن عائشة: ما انتَقَمَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله لنَفسِهِ إلّا أن تُنتَهَکَ حُرمَةُ اللهِ فیَنتَقِمَ للهِ.(31)
2186 . کشف الغمة عن عائشة: کانَ رَسولُ اللهِ إذا ذَکرَ خَدیجَةَ لَم یَسأمْ مِن ثَناءٍ علَیها واستِغفارٍ لَها، فذَکرَها ذاتَ یَومٍ فحَمَلَتنی الغَیرَةُ فقلتُ: لَقد عَوَّضَکَ اللهُ مِن کبیرَةِ السِّنِّ! قالت فرأیتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله غَضِبَ غَضَبا شَدیدا، فَسَقَطتُ فی یَدِی(132)، فقلتُ: اللهُمّ إنّکَ إن أذهَبتَ بغَضَبِ رَسولِکَ صلى الله علیه و آله لَم أعُدْ لِذِکرِها بِسُوءٍ ما بَقِیتُ.
قالت: فلَمّا رأى رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله ما لَقِیتُ قالَ: کیفَ قُلتِ؟ ! واللهِ لَقَد آمَنَت بی إذ کَفرَ النّاسُ، وآوَتنی إذ رَفَضَنی النّاسُ، وصَدَّقَتنی إذ کَذَّبَنیَ النّاسُ، ورُزِقَت مِنّی الولد حیثُ حُرِمتُموهُ.
قالت: فغَدا وراحَ علَیَّ بها شَهرا.(133)
ف خشمگین نشدن براى خویش
2181 . امام على علیه السلام در وصف پیامبر صلى الله علیه و آله : براى ستمى که بر خودش مىرفت، انتقام نمىگرفت، مگر آن گاه که حرمتهاى خداوند، هتک مىشد در این هنگام، براى خداوند تبارک و تعالى خشم مىگرفت
2182 . امام حسن علیه السلام به نقل از دایى خود، هند بن ابى هاله تمیمى(134) : درباره اوصاف پیامبر خدا پرسیدم گفت: . . دنیا و امور مربوط به آن، او را به خشم نمىآورد و هر گاه حق، مورد بىحرمتى قرار مىگرفت، ملاحظه هیچ کس را نمىکرد و هیچ چیزى جلو خشم او را نمىگرفت تا این که انتقام حق را مىگرفت هرگز به خاطر خودش خشمگین نمىشد و از کسى انتقام نمىگرفت
2183 . امام صادق علیه السلام: در جنگ اُحُد، مسلمانان از اطراف پیامبر خدا پراکنده شدند و پیامبر صلى الله علیه و آله بهشدّت، خشمگین شد.
ایشان وقتى به خشم مىآمد، قطرات عرق، مانند دانههاى مروارید از پیشانىاش مىچکیدند
2184 . صحیح مسلم به نقل از عایشه : پیامبر خدا، هیچ گاه، نه چیزى را با دست خود زد و نه زنى را و نه خدمتکارى را، مگر هنگامى که در راه خدا مىجنگید هرگز به خاطر امور شخصى، از کسى انتقامجویى نکرد، مگر در مواردى که حرمتهاى الهى هتک مىشدند که در این صورت، به خاطر خداوند عز و جلانتقام مىگرفت
2185 . الطبقات الکبرى به نقل از عایشه : پیامبر خدا، هرگز به خاطر خودش انتقام نگرفت، مگر آن گاه که به خدا بىحرمتى مىشد در این صورت، براى خدا انتقام مىگرفت
2186 . کشف الغمّة به نقل از عایشه : پیامبر خدا، هر گاه از خدیجه یاد مىکرد، از تمجید
از او و طلب مغفرت براى وى خسته نمىشد یک روز از او یاد کرد و من حسودى کردم و گفتم: خداوند، عوض آن پیرزن را به تو داده است!
دیدم پیامبر خدا به شدّت، خشمگین شد من از گفته خود، پشیمان شدم و گفتم: خدایا! اگر خشم پیامبرت را برطرف سازى، دیگر تا زنده هستم، از خدیجه به بدى یاد نخواهم کرد.
چون پیامبر خدا حالت مرا دید، فرمود: «چگونه این حرف را زدى؟ ! به خدا سوگند، خدیجه زمانى به من ایمان آورد که همه مردم به من کافر بودند زمانى که همه مردم مرا از خود مىراندند، او مرا پناه داد، زمانى که همه مردم مرا تکذیب مىکردند، او مرا تصدیق کرد و زمانى که شما از فرزند محروم بودید، خداوند از من به او فرزند روزى کرد» .
پیامبر صلى الله علیه و آله تا یک ماه، شب و روز از خدیجه برایم تعریف مىکرد (این جملات را برایم تکرار مىکرد)
ص اهتمامه بالنظم
2187 . تنبیه الخواطر عن النُّعمان بن بشیر: کانَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یُسَوِّی صُفوفَنا حتّى کأنّما یُسَوِّی بِها القِداحَ حتّى رأى أنّا قد غَفَلنا عَنهُ، ثُمّ خَرَجَ یَوما فَقامَ حتّى کادَ أن یُکَبِّرَ فَرأى رجُلاً بادِیا صَدرُهُ، فقالَ: عِبادَ اللهِ، لَتُسَوُّونَ صُفوفَکُم أو لَیُخالِفَنَّ اللهُ بَینَ وُجوهِکُم.(135)
5 / 4
خَصائِصُهُ السِّیاسیةُ وَالإجتِماعِیَّةُ
أ الاهتمام بالشَّباب
2188 . رسول الله صلى الله علیه و آله: أُوصیکُم بِالشُّبَّانِ خَیرا؛ فَإِنَّهُم أرَقُّ أفئِدَةً، إنَّ اللهَ بَعَثَنی بَشیرا ونَذیرا فَحالَفَنِی الشُّبَّانُ، وخالَفَنِی الشُّیوخُ ثُمَّ قَرَأَ: «فَطالَ عَلَیْهِمُ اَلْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ»(136) (137)
ص اهمّیت دادن به نظم
2187 . تنبیه الخواطر به نقل از نعمان بن بشیر : پیامبر خدا، صفهاى ما را مرتب مىکرد، تا جایى که گویى تیرها را [در تیردان] مرتّب مىکند، تا این که دید ما از او غفلت کردهایم روزى [براى نماز]بیرون آمد و ایستاد و خواست که تکبیر بگوید، مردى را دید که سینهاش را جلو آورده است، فرمود: «بندگان خدا! صفهایتان را مرتّب کنید؛ وگرنه خداوند، صورتهایتان را از هم مىگردانَد» .
5 / 4
ویژگىهاى سیاسى و اجتماعى پیامبر
الف توجّه به جوانان
2188 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: شما را به نیکى با جوانان سفارش مىکنم؛ زیرا نرمترین دلها را دارند.
به راستى که خداوند، مرا بشارت دهنده و هشداردهنده بر انگیخت پس جوانان، با من پیمان بستند و پیران، با من به مخالفت بر خاستند [آن گاه، این آیه را خواند]: «و عمر آنان به درازا کشید، و دلهایشان سخت گردید».
ب أوَّلُ مُمَثّلٍ لِلنَّبِیِّ فَتىً
قَدِم أسعد بن زرارة، وذکوان بن عبد قیس على النّبی صلى الله علیه و آله بمکّة قبل هجرته، وکانا من أشراف المدینة، فدخلا علیه صلى الله علیه و آله فی ظروف حرجة کانت تَعیشها مکّة آنذاک، واستمعا إلى دعوته، ثمّ أسلما وقالا له: یا رَسولَ اللهِ ابعَث مَعَنا رَجُلاً یُعَلِّمُنَا القُرآنَ، ویَدعُو النّاسَ إلى أمرِکَ.(138)
لقد کانت هذه هی المرّة الاُولى التی تطلب فیها المدینة وکانت من البلاد الواسعة کثیرة الاختلاف مُمثِّلاً عن النّبی صلى الله علیه و آله، کما أنّها تعتبر المرّة الاُولى أیضا التی یبعث فیها النّبی ممثّلاً رسمیّا عنه إلى خارج مکّة. ومن الطبیعی أن یُختار لمثل هذه المهمّة الخطیرة من تتوفّر فیه المؤهّلات واللیاقات اللازمة.
فاختار النّبی صلى الله علیه و آله لذلک من بین المسلمین وقتئذٍ مصعب بن عمیر، وکان شابّا فی مقتبل أمره:
فَقالَ رَسولُ اللهِ لِمُصعَبِ بنِ عُمَیرٍ، وکانَ فَتىً حَدَثاً. . . وأمَرَهُ رَسولُ اللهِ بِالخُروجِ مَعَ أسعَدَ، وقَد کانَ تَعَلَّمَ مِنَ القُرآنِ کَثیرا.(138)
فانطلق هذا الفتى المُفعَم بروح الإیمان والفتوّة، وقام بالمهمّة مع تدبیر وکیاسة على أحسن وجه ولم یلبث طویلاً حتّى استجاب أهل المدینة لدعوته على اختلاف شرائحهم سیما فتیانهم وشبابهم، فأسلموا وصلّى بهم مصعب صلاهالجمعة، وهی أول صلاة جمعة تقام فی المدینة؛ ویقول ابن أثیر:
إنَّهُ أوَّلُ مَن جَمَّعَ الجُمُعَةَ بِالمَدینَةِ وأسلَمَ عَلى یَدِهِ أسیدُ بن حضیرٍ وسَعدُ بنُ مُعاذٍ، وکَفى بذلکَ فَخراً وأثَراً فِی الإِسلامِ.(139)
ب یک جوان، نخستین نماینده پیامبر
قبل از مهاجرت پیامبر اسلام به مدینه، روزى دو نفر از بزرگان مدینه به نامهاى اَسعد بن زُراره و ذَکوان بن عبد قیس، به مکّه آمدند و در شرایط بسیار سختى، به حضور پیامبر خدا شرفیاب شدند و پس از شنیدن بیانات کوتاه و نافذ ایشان، اسلام آوردند سپس به ایشان گفتند: اى پیامبر خدا! مردى را همراه ما بفرست تا به ما قرآن بیاموزد و مردم را به آیین تو دعوت کند.
این، نخستین بار بود که شهر بزرگ و پُر اختلاف مدینه، از پیامبر خدا درخواست نماینده مىکرد و اوّلین بارى بود که پیشواى بزرگ اسلام، تصمیم مىگرفت به خارج از مکّه، نماینده رسمى بفرستد بدیهى است فردى که انتخاب مىشد، باید از هر جهت، شایستگىهاى لازم را براى این مأموریت حسّاس مىداشت.
پیامبر خدا، از میان همه مسلمانان آن روز، مصعب بن عُمَیر جوان را به نمایندگىِ خود برگزید:
پیامبر خدا، به مُصعب بن عُمَیر که جوانى کمسال. . . و از حافظان و قاریان قرآن بود و بسیارى از قرآن را آموخته بود، دستور داد با اسعد، عازم مدینه شود.
این جوان با ایمان و پُرشور و باتدبیر، مأموریت خود را به خوبى انجام داد طولى نکشید که همه اقشار مدینه، بخصوص نسل جوان، دعوت او را پذیرفتند و مسلمان شدند و نخستین نماز جمعه در مدینه، به امامت او اقامه گردید ابن اثیر مىگوید:
او نخستین کسى بود که در مدینه، نماز جمعه برگزار کرد و اُسَید بن حُضَیر و سعد بن مُعاذ، به دست او مسلمان شدند و همین براى او، افتخار و نشانى بزرگ در اسلام است.
ج أوّلُ والٍ لِمکَّةَ شابٌّ فی الحادیة وَالعشرینَ
ما إن فرغ النّبی صلى الله علیه و آله من فتح مکّة حتّى بانت فی الأُفق بوادر معرکة حنین بعد فترة وجیزة من ذلک، فما کان من النّبی صلى الله علیه و آله إلّا أن قام بتجهیز جیشه وإشخاصه إلى خارج مکّة استعدادا للمواجهة. وکان من اللازم أیضا من جهة أُخرى أن یستخلف على مکّة التی استخلصها توّا من أیدی المشرکین شخصا کفوءا مدّبرا لشؤونها، سیما وأنّها تمثّل آنذاک ثقل الجزیرة العربیة ومحط أنظار القبائل والناس کافّة. هذا بالإضافة إلى أنّ مثل هذا الاستخلاف أن یأخذ على أیدی المشرکین ویحول دون أیّ محاولة عبث بأمن مکّة واستقرارها. وقد اختار النّبی صلى الله علیه و آله لهذا الأمر الخطیر من بین أصحابه شابا فی الحادیة والعشرین من عمره اسمه عتّاب بن أسید فقلّده ذلک، وکتب له کتابا بولایته:
وَولّى صلى الله علیه و آله عَتّابَ بنَ أسیدٍ وعُمُرُهُ إحدى وعِشرونَ سَنَةً أمرَ مَکَّةَ وأمَرَهُ صلى الله علیه و آله أن یُصَلِّیَ بِالنّاسِ وهُوَ أوَّلُ أمیرٍ صَلّى بِمَکَّةَ بَعدَ الفَتحِ جَماعَةً.(140)
ثمّ التفت صلى الله علیه و آله لعتّاب مُبیّنا له خطورة هذه المسؤولیة قائلاً:
یا عَتّابُ، تَدری عَلى مَنِ استَعمَلتُکَ؟ ! اِستَعمَلتُکَ عَلى أهلِ اللهِ عز و جل، ولَو أعلَمُ لَهُم خَیرا مِنکَ استَعمَلتُهُ عَلَیهِم.(141)
وکان من الطبیعی أن یثیر مثل هذا القرار حفیظة وجهاء مکّة وکبرائها، فکتب النّبی صلى الله علیه و آله کتابا طویلاً توقّیا لاعتراضهم جاء فی آخره:
ولا یَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنکُم فی مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ فَلَیسَ الأَکبَرُ هُوَ الأَفضَلَ، بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَکبَرُ.(142)
هذا وقد بقی عتّاب بن أسید والیا على مکّة إلى آخر حیاة النّبی صلى الله علیه و آله، وکان حَسنِ التدبیر والولایة.
ج اوّلین کارگزار مکه، جوانى بیست و یک ساله
پس از فتح مکّه، طولى نکشید که جنگ حُنین پیش آمد و به ناچار، پیامبر خدا و سربازانش باید از مکّه خارج شده، به سوى جبهه جنگ مىرفتند چون مکّه به تازگى از دست مشرکان خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیرى براى اداره آن تعیین مىشد که به امور شهر مکّه که مرکز جزیرة العرب و مورد توجّه عموم قبایل و اقشار مختلف مردم بود رسیدگى کند و علاوه بر این، جلوى بىنظمىهایى را که ممکن بود دشمنان به وجود آورند، بگیرد.
پیامبر خدا، در میان همه یاران، جوان 21 سالهاى را به نام «عَتّاب بن اسید»، براى این مسئولیت بزرگ بر گزید و براى وى، فرمان صادر کرد در این باره، آمده است:
پیامبر خدا، عَتّاب بن اسید را در 21 سالگى به فرماندارى مکّه گماشت و دستور داد با مردم، نماز جماعت بخواند او نخستین فرماندهى است که پس از فتح مکّه، در آن جا نماز جماعت به جاى آورد.
پیامبر خدا، پس از صدور فرمان حکومت مکّه براى عَتّاب، درباره اهمّیت این مسئولیت، خطاب به او فرمود:
اى عَتّاب! مىدانى تو را بر چه کسانى گماشتم؟ تو را بر مردمان [شهر] خداى عز و جلگماشتم، و اگر براى آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان مىگماشتم
بدیهى است که انتصاب جوانى 21 ساله به فرماندارى مکّه، موجب رنجش خاطر و آزردگى بزرگان مکّه مىشد پیامبر خدا، براى پیشگیرى از اعتراض آنان، در پایانِ نامه مفصّلى خطاب به مردم مکّه، نوشت:
کسى در نافرمانى از او، به کمىِ سنّش استدلال نکند؛ زیرا مسنتر، شایستهتر نیست؛ بلکه شایستهتر، بزرگتر است.
عَتّاب بن اسید، تا آخر عمر پیامبر صلى الله علیه و آله، فرماندار مکّه بود و در طول دوران مأموریت خود، به خوبى از عهده این مسئولیت بزرگ بر آمد.
د قائدُ حَربِ الرُّومِ، شابٌّ فی الثامنة عشرَةَ
استنفر النّبیّ صلى الله علیه و آله فی أواخر حیاته لقتال دولة الروم العظمى، فانخرط فی جیش المسلمین کبار قوّاد جیشه صلى الله علیه و آله ووجوه المهاجرین والأنصار.
وکان من البدیهی أن یولّی أمر هذا الجیش أکثر قوّاده کفاءة. فأمّر علیه اُسامة بن زید بعد أن دعاه، وکان له من العمر آنذاک ثمانیة عشرة عاما.(143)
یقع هذا القرار محلّاً لاعتراض وجوه الصحابة سیما فی تلک الظروف السیاسیة الحسّاسة،(144) فکشفوا عمّا فی الضمیر وبسطوا ألسنتهم بالقول: فَتَکَلَّمَ قَومٌ وقالوا: یُستَعمَلُ هذَا الغُلامُ عَلَى المُهاجِرینَ الأَوّلینَ. 2فکشفوا عمّا فی الضمیر وبسطوا ألسنتهم بالقول: فَتَکَلَّمَ قَومٌ وقالوا: یُستَعمَلُ هذَا الغُلامُ عَلَى المُهاجِرینَ الأَوّلینَ.(145)
فلمّا بلغ النّبی صلى الله علیه و آله ذلک خرج فرقى المنبر مغضبا، فقال بعد الحمد والثناء:
«إنَّ النّاسَ قَد طَعَنوا فی إمارَةِ اُسامَةَ، وقَد کانوا طَعَنوا فی إمارَةِ أبیهِ مِن قَبلِهِ، وإنَّهُما لَخَلیقانِ لَها وإنَّهُ لَمِن أحَبِّ النّاسِ إلَیَ آلاً(146)، فَاُوصیکُم بِاُسامَةَ خَیرا» .(147)
د فرمانده جنگ روم، جوانى هجده ساله
پیامبر خدا، در روزهاى آخر زندگىِ خود، مسلمانان را براى جنگ با کشور نیرومند روم، بسیج کرد تمام افسران ارشد، فرماندهان سپاه اسلام، و بزرگان مهاجران و انصار، در این لشکر عظیم، گِرد آمده بودند براى فرماندهىِ چنین سپاهى، بى تردید، باید لایقترین افسران انتخاب مىشد پیامبر اسلام، اسامة بن زید را که جوانى هجده ساله بود طلبید و فرماندهىِ لشکر را به او واگذار کرد این اقدام پیامبر صلى الله علیه و آله، براى بسیارى از اصحاب بزرگ او، خصوصاً در شرایط سیاسى آن روزها، قابل قبول نبود و لذا زبان به اعتراض گشودند که: این جوان را بر مهاجران سابقهدار مىگمارد!
پیامبر خدا، در حالى که از این سخن به خشم آمده بود، بَر فراز منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود:
همانا مردم به فرماندهىِ اسامه، زخمِ زبان زدند آنان پیش از این نیز نسبت به فرماندهىِ پدر اسامه، چنین کرده بودند؛ در حالى که آن دو، شایسته فرماندهى بودند و اسامه، از دوست داشتنىترین خاندانها(148) در نزد من است شما را نسبت به اسامه، به نیکى سفارش مىکنم.
ه حِمایةُ المُستضعفینَ
الکتاب
«وَ اِصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ اَلْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اِتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» .(149)
«وَ لا تَطْرُدِ اَلَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ اَلْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ اَلظّالِمِینَ» .(150)
الحدیث
2189 . رسول الله صلى الله علیه و آله: أبغونِی الضُّعَفاءَ، فَإنَّما تُرزَقُونَ وتُنصَرونَ بِضُعَفائِکُم.(151)
2190 . عنه صلى الله علیه و آله: ألا اُخبِرُکُم بِشَرِّ عِبادِ اللهِ؟ الفَظُّ المُتَکبِّرُ، ألا اُخبِرُکم بِخَیرِ عِبادِ اللهِ؟ الضَّعیفُ المُستَضعَفُ.(152)
2191 . الإمام علیّ علیه السلام: [قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله]: ألا ومَنِ استَخَفَّ بِفَقیرٍ مُسلمٍ فَقدِ استَخَفَّ بِحَقِّ اللهِ،
وَاللهُ یَستَخِفُّ بِهِ یَومَ القِیامَةِ، إلَا أن یَتوبَ.
وقَال صلى الله علیه و آله: مَن أکرَمَ فَقیرا مُسلِما لَقِیَ اللهَ عز و جل یَومَ القِیامَةِ وهُوَ عَنهُ راضٍ.(153)
ه حمایت از مستضعفان
قرآن
«و با کسانى که پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند [و]خشنودى او را مىخواهند، شکیبایى پیشه کن، و دو دیدهات را از آنان برمگیر که زیور زندگى دنیا را بخواهى؛ و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس] کارش بر زیادهروى است، اطاعت مکن» .(154)
«و کسانى را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان مىخوانند در حالى که خشنودى او را مىخواهند مران. از حساب آنان، چیزى بر عهده تو نیست، و از حساب تو [نیز]چیزى بر عهده آنان نیست، تا ایشان را برانى و از ستمکاران باشى» .
حدیث
2189 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مرا در میان ضعیفان بجویید؛ زیرا شما به واسطه مردمان ضعیف، روزى مىخورید و یارى مىشوید
2190 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آیا شما را از بدترین بندگان خدا آگاه نسازم؟ درشتخوى متکبّر آیا شما را از بهترین بندگان خدا آگاه نسازم؟ ناتوان مستضعف
2191 . امام على علیه السلام: پیامبر خدا فرمود: «بدانید که هر کس مسلمان فقیرى را ناچیز شمارَد، حقّ خدا را ناچیز شمرده است و خداوند در روز قیامت، او را ناچیز مىگردانَد مگر این که توبه کند» .
و نیز فرمود: «هر کس مسلمان فقیرى را گرامى بدارد، روز قیامت، در حالى خدا را دیدار مىکند که از او راضى است» .
2192 . الإمام الصّادق علیه السلام: جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وقَد بَلِیَ ثَوبُهُ، فَحَمَلَ إلَیهِ اثنَی عَشَرَ دِرهَما، فَقالَ صلى الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، خُذ هذهِ الدَّراهِمَ فَاشتَرِ لی بِها ثَوبا ألبَسُهُ.
قالَ عَلیٌّ علیه السلام: فَجِئتُ إلَى السُّوقِ فَاشتَرَیتُ لَهُ قَمیصا بِاثنَی عَشَرَ دِرهَما، وجِئتُ بهِ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَنَظَرَ إلَیهِ فَقالَ: یا عَلِیُّ، غَیرُ هذا أحَبُّ إلَیَّ، أتَرى صاحِبَهُ یُقیلُنا؟ فَقُلتُ: لا أدری، فَقالَ: اُنظر فَجِئتُ إلى صاحِبهِ فَقُلتُ: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله قَد کَرِهَ هذا یُریدُ غَیرَهُ(155) فَأقِلنا فیهِ، فَرَدَّ علَیَّ الدَّراهِمَ، وجِئتُ بِها إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله.
فَمَشى مَعَهُ إلَى السُّوقِ لِیَبتاعَ قَمیصا، فَنَظَرَ إلى جارِیَةٍ قاعِدَةٍ عَلَى الطَّریقِ تَبکی، فَقالَ لَها رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: ما شَأنُکِ؟ قالَت: یا رَسولَ اللهِ، إنَّ أهلی أعطَونی أربَعَةَ دَراهِمَ لِأشتَرِیَ لَهُم حاجَةً فَضاعَت فَلا أجسُرُ أن أرجِعَ إلَیهِم، فَأعطاها رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أربَعَةَ دَراهِمَ، وقالَ: ارجِعی إلى أهلِکِ ومضى رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله إلَى السُّوقِ فَاشتَرى قَمیصا بِأربعَةِ دَراهِمَ، ولَبِسَهُ وحَمِدَ اللهَ عز و جل وخَرَجَ، فَرَأى رَجُلاً عُریانا یَقولُ: مَن کَسانی کَساهُ اللهُ مِن ثِیابِ الجَنَّةِ، فَخَلَعَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله قَمیصَهُ الَّذی اشتَراهُ وکَساهُ السَّائِلَ، ثُمَّ رَجَعَ إلَى السُّوقِ فَاشتَرى بِالأربَعَةِ الَّتی بَقِیَت قَمیصا آخَرَ، فَلَبِسَهُ وحَمِدَ اللهَ عز و جل ورَجَعَ إلى مَنزِلِهِ، فَإذا الجارِیَةُ قاعِدَةٌ عَلَى الطَّریقِ تَبکی، فَقالَ لَها رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: ما لَکِ لا تَأتینَ أهلَکِ؟ قالَت: یا رَسولَ اللهِ، إنِّی قد أبطَأتُ عَلَیهِم أخافُ أن یَضرِبونی، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: مُرِّی بَینَ یَدَیَّ ودُلِّینی عَلى أهلِکِ.
فَجاءَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله حَتَّى وَقَفَ عَلى بابِ دارِهِم، ثُمَّ قالَ: السَّلامُ عَلَیکُم یا أهلَ الدَّارِ، فَلَم یُجیبوهُ، فَأعادَ، السَّلامَ فَلَم یُجیبوهُ، فَأعادَ السَّلامَ، فَقالوا: وعلیکَ السَّلامُ یا رَسولَ اللهِ ورَحمَةُ اللهِ وبَرَکاتُهُ، فَقالَ صلى الله علیه و آله: ما لَکُم تَرَکتُم إجابَتی فی أوَّلِ السَّلامِ وَالثَّانی؟ فَقالوا: یا رَسولَ اللهِ، سَمِعنا کَلامَکَ فَأحبَبنا أن نَستَکثِرَ مِنهُ، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: إنَّ هذهِ الجارِیَةَ أبطَأت عَلَیکُم فَلا تُؤذوها، فَقالوا: یا رَسولَ اللهِ، هِیَ حُرَّةٌ لِمَمشاکَ.
فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: الحَمدُ للهِ، ما رَأیتُ اثنَی عَشَرَ دِرهَما أعظَمَ بَرَکَةً مِن هذِهِ: کَسا اللهُ بِها عارِیَینِ، وأعتَقَ نَسَمَةً.(156)
2192 . امام صادق علیه السلام: مردى نزد پیامبر خدا آمد دید جامه ایشان کهنه است پس، دوازده درهم به ایشان تقدیم کرد [پیامبر صلى الله علیه و آله]فرمود: «اى على! این درهمها را بگیر و با آنها برایم لباسى بخر تا بپوشم» .
على علیه السلام مىفرماید: من به بازار رفتم و پیراهنى به دوازده درهم خریدم و خدمت پیامبر خدا آوردم ایشان به آن نگاهى کرد و فرمود: «اى على! اگر پیراهن دیگرى باشد، بیشتر دوست دارم فکر مىکنى صاحبش آن را پس بگیرد؟» .
گفتم: نمىدانم.
فرمود: «برو ببین» .
من نزد فروشنده پیراهن رفتم و گفتم: پیامبر خدا این را نمىپسندد و پیراهن دیگرى مىخواهد بنا بر این، این را از ما پس بگیر.
فروشنده، درهمها را به من برگرداند و من، آنها را خدمت پیامبر خدا آوردم.
پیامبر صلى الله علیه و آله همراه على علیه السلام به بازار آمد تا پیراهنى بخرد در بین راه، کنیزکى را دید که کنارى نشسته است و مىگرید پیامبر خدا به او فرمود: «چه شده است؟» .
دخترک گفت: اى پیامبر خدا! خانوادهام به من چهار درهم دادند تا برایشان چیزى بخرم؛ امّا این درهمها گم شدهاند و من جرئت نمىکنم پیش آنها برگردم.
پیامبر خدا، چهار درهم به او داد و فرمود: «پیش خانوادهات برگرد» .
سپس پیامبر خدا به بازار رفت و پیراهنى به چهار درهم خریدارى کرد و آن را پوشید و خداوند عز و جل را سپاس گفت و از بازار، بیرون آمد پس مردى را دید که برهنه است و مىگوید: هر مکه مرا بپوشاند، خداوند از جامههاى بهشت بر او بپوشاند!
پیامبر خدا، پیراهنى را که خریده بود، در آورد و به آن نیازمند پوشاند سپس به بازار بازگشت و با چهار درهمِ باقىمانده پیراهن دیگرى خرید و آن را پوشید و خدا را سپاس گفت و به سوى خانهاش بازگشت ناگاه دید که همان کنیزک سر راه نشسته است و مىگرید پیامبر خدا به او فرمود: «چرا پیش خانوادهات نمىروى؟» .
گفت: اى پیامبر خدا! من دیر کردهام و مىترسم مرا بزنند.
پیامبر خدا فرمود: «جلو بیفت و راه خانهتان را به من نشان بده» .
پیامبر خدا رفت تا به درِ خانه آنها رسید و ایستاد و فرمود: «سلام بر شما، اى اهل خانه!»، امّا جوابى نیامد [پیامبر صلى الله علیه و آله] دوباره سلام داد باز هم جواب ندادند بار دیگر، سلام داد این بار، اهل خانه جواب دادند: سلام و رحمت و برکات خدا بر تو، اى پیامبر خدا!
[پیامبر صلى الله علیه و آله] به آنان فرمود: «چرا بار اوّل و دوم، جواب سلام مرا ندادید؟» .
گفتند: اى پیامبر خدا! سلام شما را شنیدیم؛ ولى دوست داشتیم آن را بسیار بگویى.
پیامبر خدا فرمود: «این کنیزک، در آمدن به خانه دیر کرده است او را اذیّت نکنید» .
گفتند: اى پیامبر خدا! او را به میمنت قدوم شما آزاد کردیم.
پیامبر خدا فرمود: «خدا را سپاس بابرکتتر از این دوازده درهم ندیده بودم خداوند با آنها دو برهنه پوشانید و یک انسان را آزاد کرد» .
و مُکافَحةُ المُستکبرینَ
2193 . الإمام الصادق علیه السلام: جَاءُ رَجُلٌ مُوسِرٌ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله نَقِیُّ الثَّوبِ فَجَلَسَ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَجَاءَ رَجُلٌ مُعسِرٌ دَرِنُ الثَّوبِ فَجَلَسَ إلى جَنبِ المُوسِرِ فَقَبَضَ المُوسِرُ ثِیابَهُ مِن تَحتِ فَخِذَیهِ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: أخِفتَ أن یَمَسَّکَ مِن فَقرِهِ شَیءٌ؟ قالَ: لا، قالَ: فَخِفتَ أن یُصیبَهُ مِن غِنَاکَ شَیءٌ؟ قالَ: لا، قالَ: فَخِفتَ أن یُوَسِّخَ ثِیابَکَ؟ قالَ: لا، قالَ: فَما حَمَلَکَ عَلى ما صَنَعتَ؟ فَقالَ: یا رَسولُ اللهِ، إنَّ لی قَرینا یُزَیِّنُ لی کُلَّ قَبیحٍ، ویُقَبِّحُ لی کُلَّ حَسَنٍ، وقَد جَعَلتُ لَهُ نِصفَ مالی، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله لِلمُعسِرِ: أتَقبَلُ؟ قالَ: لا، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: ولِمَ؟ قالَ: أخافُ أن یَدخُلَنی ما دَخَلَکَ.(157)
ز تَألِیفُ القُلُوبِ
2194 . فتح الباری عن أبی سالم عن أبی ذرّ: إنَّ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله قالَ له: کَیفَ تَرى جُعَیلاً؟ قَال:
قُلتُ: کَشَکلِهِ مِن النَّاسِ یَعنی المُهاجِرینَ.
قالَ: فَکَیفَ تَرى فُلانا؟
قالَ: قُلتُ: سَیِّدٌ مِن ساداتِ النَّاسِ.
قالَ: فَجُعَیلٌ خَیرٌ مِن مِلءِ الأرضِ مِن فُلانٍ! قالَ: قُلتُ: فَفُلانٌ هکذا وأنتَ تَصنَعُ بهِ ما تَصنَعُ! قالَ: إنَّهُ رَأسُ قَومِهِ فَأنا أتألّفُهُم بِهِ.(158)
و ستیز با مستکبران
2193 . امام صادق علیه السلام: مردى ثروتمند، با لباسى فاخر، خدمت پیامبر خدا رسید و در محضر ایشان نشست مرد تنگدستى نیز، با لباسى مندرس، وارد شد و در کنار مرد ثروتمند نشست مرد ثروتمند، لباسش را از زیر پایش جمع و جور کرد پیامبر خدا فرمود: «ترسیدى که از نادارىِ او، چیزى به تو سرایت کند؟» .
گفت: خیر.
فرمود: «پس ترسیدى که از ثروتمندىِ تو، چیزى عاید او شود؟» .
گفت: خیر.
فرمود: «پس ترسیدى که او لباس تو را کثیف کند؟» .
گفت: خیر.
فرمود: «پس چه باعث شد که تو چنین کنى؟» .
گفت: اى پیامبر خدا! من همراهى دارم که برایم هر کارِ زشتى را زیبا جلوه مىدهد و هر کارِ خوبى را بد مىنمایاند من نیمى از دارایىام را براى این [مرد تنگدست] قرار دادم.
پیامبر صلى الله علیه و آله به مرد تنگدست فرمود: «آیا مىپذیرى؟» .
گفت: خیر.
مرد ثروتمند به او گفت: چرا نمىپذیرى؟
پاسخ داد: مىترسم بر من همان رود که بر تو رفته است
ز نزدیک کردنِ دلها
2194 . فتح البارى به نقل از ابو سالم، از ابو ذر : پیامبر خدا به من فرمود: «جُعَیل را چگونه مىبینى؟» .
گفتم: مانند دیگر مردمِ همتاى خویش است؛ یعنى مهاجران.
فرمود: «فلانى را چگونه مىبینى؟» .
گفتم: بزرگى از بزرگان مردم است.
فرمود: «جُعیل، از یک دنیا همانند او، بهتر است!» .
گفتم: این فلان، چنین وضعى [در نظر شما] دارد و شما با او چنان [با سخاوت و احترام]رفتار مىکنى؟ !
فرمود: «او رئیس قوم خود است و من از طریق [دلجویى] او، از قومش دلجویى مىکنم» .
5 / 5
خَصائِصُهُ العِبادیَّةُ
أ کَثرَةُ العِبادَةِ
الکتاب
«طه – ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لِتَشْقى» .(159)
الحدیث
2195 . الإمام علیّ علیه السلام: لَمّا نَزَلَ علَى النَّبیِّ صلى الله علیه و آله «یا أَیُّهَا اَلْمُزَّمِّلُ – قُمِ اَللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلاً»(160) قامَ اللَّیلَ کلَّهُ حتّى تَوَرَّمَت قَدَماهُ، فجَعَلَ یَرفَعُ رِجلاً ویَضَعُ رِجلاً، فهَبَطَ علَیهِ جِبریلُ فقالَ: «طه» یَعنی الأرضَ بِقدَمَیکَ یا محمّدُ «ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لِتَشْقى»، وأنزَلَ «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ اَلْقُرْآنِ»(161) (162)
5 / 5
ویژگىهاى عبادى پیامبر
الف عبادت بسیار
قرآن
«طه. قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج بیفتى» .
حدیث
2195 . امام على علیه السلام: وقتى آیه: «اى جامه به خویشتن فرو پیچیده! شب را به پا خیز، مگر اندکى» بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، ایشان، تمام شب را به عبادت پرداخت، تا جایى که پاهایش ورم کرد، به طورى که [موقع نماز خواندن]یک پایش را بلند مىکرد و یکى را روى زمین مىگذاشت پس جبرئیل بر ایشان فرود آمد و گفت: «طه» یعنى هر دو پایت را به زمین بگذار، اى محمّد! «ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به رنج بیفتى» و نیز این آیه را نازل کرد: «پس، آنچه از قرآن میسّر است، تلاوت کنید» .
2196 . الإمام الباقر علیه السلام: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عِندَ عائِشَةَ لَیلَتَها، فَقالَت: یا رَسولَ اللهِ، لِمَ تُتعِبُ نَفسَکَ وقَد غَفَرَ اللهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وما تَأخَّرَ؟ فَقالَ: یا عائِشَةُ، ألا أکونُ عَبدا شَکورا؟ !(163)
2197 . الإمام الصّادق علیه السلام: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فی بَیتِ أُمِّ سَلَمَةَ فی لَیلَتِها، فَفَقَدَتهُ مِنَ الفِراشِ، فَدَخَلَها من ذلِکَ ما یَدخُلُ النِّساءَ، فَقامَت تَطلُبُهُ فی جَوانِبِ البَیتِ حَتَّى انتَهَت إلَیهِ وهُو فی جانِبٍ مِنَ البَیتِ قائِمٌ رافِعٌ یَدَیهِ یَبکی، وهُوَ یَقولُ: «اللهُمَّ لا تَنزِع مِنِّی صالِحَ ما أعطَیتَنی أبَدا، اللهُمَّ ولا تَکِلنی إلى نَفسی طَرفَةَ عَینٍ أبَدا. . .» .
قالَ: فَانصَرَفَت أُمُّ سَلَمَةَ تَبکی حَتَّى انصَرَفَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله لِبُکائِها، فَقالَ لَها: ما یُبکیکِ یا أُمَّ سَلَمَةَ؟ فَقالَت: بِأبی أنتَ وَأُمّی یا رَسولَ اللهِ، ولِمَ لا أبکی وأنتَ بِالمَکانِ الَّذی أنتَ بِهِ مِنَ اللهِ، قَد غَفَرَ اللهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وما تَأخَّرَ. . . ؟ ! فَقالَ: یا أُمَّ سَلَمَةَ، وما یُؤمِنُنی؟ وإنَّما وَکَلَ اللهُ یونُسَ بنَ مَتَّى إلى نَفسِهِ طَرفَةَ عَینٍ فَکانَ مِنهُ ما کانَ.(164)
2198 . الأمالی للطوسی عن بکر بن عبد الله: إنَّ عُمَرَ بنَ الخطَّابِ دَخَلَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله وهُوَ مَوقوذٌ أو قالَ: مَحمومٌ فَقالَ لَهُ عُمَرُ: یا رَسولَ اللهِ، ما أشَدَّ وَعکَکَ؟ فَقالَ: ما مَنَعَنی ذلِکَ أن قَرَأتُ اللَّیلَةَ ثَلاثینَ سُورَةً فیهِنَّ السَّبعُ الطِّوالُ، فَقالَ عُمَرُ: یا رَسولَ اللهِ، غَفَرَ اللهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وما تَأخَّرَ وأنتَ تَجهَدُ هذا الاجتِهادَ؟ فَقالَ: یا عُمَرُ، أفَلا أکونُ عَبدا شَکورا؟ !(165)
2199 . المناقب لابن شهر آشوب عن طاووس الفقیه: رَأیتُ فِی الحِجرِ زَینَ العابِدینَ علیه السلام یُصَلِّی ویَدعو: عُبَیدُکَ بِبابِکَ، أسیرُکَ بِفِنائِکَ، مِسکینُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، یَشکو إلَیکَ ما لا یَخفى عَلَیکَ وفی خَبرٍ: لا تَرُدَّنی عَن بابِکَ.
وأتَت فاطِمَةُ بِنتُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام إلى جابِرِ بنِ عَبدِاللهِ، فَقالَت لَهُ: یا صاحِبَ رَسولِ اللهِ، إنَّ لَنا عَلَیکُم حُقوقا، ومِن حَقِّنا عَلَیکُم إذا رَأیتُم أحَدَنا یُهلِکُ نَفسَهُ اجتِهادا أن تُذَکِّروهُ اللهَ، وتَدعوهُ إلَى البُقیا عَلى نَفسِهِ، وهذا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بَقیَّةُ أبیهِ الحُسَینِ، قَدِ انخَرَمَ أنفُهُ، ونَقِبَت جَبهَتُهُ ورُکبَتاهُ وراحَتاهُ، أذابَ نَفسَهُ فِی العِبادَةِ!
فَأتى جابِرٌ إلى بابِهِ وَاستأذَنَ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیهِ وَجَدَهُ فی مِحرابِهِ قَد أنصَبَتهُ(166) العِبادَةُ، فَنَهَضَ عَلِیٌّ فَسَألَهُ عَن حالِهِ سُؤالاً حَفِیَّا،(167) [ثُمَّ](168) أجلَسَهُ بِجَنبِهِ، ثُمَّ أقبَلَ جابرٌ یَقولُ: یَابنَ رَسولِ اللهِ، أما عَلِمتَ أنَّ اللهَ إنَّما خَلَقَ الجَنَّةَ لَکُم ولِمَن أحَبَّکُم، وخَلَقَ النَّارَ لِمَن أبغَضَکُم وعاداکُم؟ فَما هذا الجَهدُ الَّذی کَلَّفتَهُ نَفسَکَ؟ !
فَقالَ لَهُ عَلیُّ بنُ الحُسَینِ: یا صاحِبَ رَسولِ اللهِ، أما عَلِمتَ أنَّ جَدَّی رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله قَد غَفَرَ اللهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأخَّرَ، فَلَم یَدَعِ الاجتِهادَ لَهُ، وتَعَبَّدَ بِأبی هُوَ وأُمِّی حَتَّى انتَفَخَ السَّاقُ ووَرِمَ القَدَمُ، وقیلَ لَهُ: أتَفعَلُ هذا وقَد غَفَرَ اللهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وما تَأخَّرَ؟ ! قالَ: أفَلا أکونُ عَبدا شَکورا؟ !
فَلَمَّا نَظَرَ إلَیهِ جابِرٌ ولَیسَ یُغنی فیهِ قَولُ قائِلٍ، قالَ: یَابنَ رَسولِ اللهِ، البُقیا عَلى نَفسِکَ؛ فَإنَّکَ مِن أُسرَةٍ بِهِم یُستَدفَعُ البَلاءُ، وتُستَکشَفُ اللَأواءُ، وبِهِم تُستَمسَکُ السَّماءُ.
فَقالَ: یا جابِرُ، لا أزالُ عَلى مِنهاجِ أبوَیَّ مُؤتَسِیا بِهِما حَتَّى ألقاهُما.
فَأقبَلَ جابِرٌ عَلى مَن حَضَرَ فَقالَ لَهُم: ما رُئیَ مِن أولادِ الأنبِیاءِ مِثلُ عَلیِّ بنِ الحُسینِ، إلَا یوسُفَ بنَ یَعقوبَ، وَاللهِ لَذُرِّیَّةُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ أفضَلُ مِن ذُرِّیَّةِ یوسُفَ.(169)
2196 . امام باقر علیه السلام: پیامبر خدا، در شب نوبتىِ عایشه، نزد او بود به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: اى پیامبر خدا! چرا خودت را به رنج مىاندازى، حال آن که خداوند، گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است؟
فرمود: «اى عایشه! آیا بندهاى سپاسگزار نباشم؟ !» .
2197 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا، در شب نوبتىِ اُمّ سلمه، در خانه او بود اُمّ سلمه متوجّه شد که پیامبر صلى الله علیه و آله در بستر نیست و از این بابت، بنا به خصلت زنان، دچار شک و بددلى شد از این رو، برخاست و در اطراف خانه به جستجوى ایشان پرداخت ناگاه دید که پیامبر صلى الله علیه و آله در گوشهاى از اتاق ایستاده و دستهایش را به طرف آسمان برداشته است و گریه مىکند و مىگوید: «بار خدایا! خوبىهایى را که ارزانىام داشتهاى، هرگز از من باز مگیر. . بار خدایا! هرگز مرا چشم بر هم زدنى، به خودم وا مگذار» .
اُمّ سلمه باز گشت و شروع به گریستن کرد، تا جایى که از شنیدن صداى گریه او، پیامبر خدا باز گشت و به او فرمود: «اى اُمّ سلمه! چرا گریه مىکنى؟» .
گفت: پدر و مادرم، فدایت شوند، اى پیامبر خدا! چرا گریه نکنم، در حالى که شما با آن مقامى که نزد خدا دارى و خداوند، همه گناهان قبل و بعد تو را آمرزیده است [، این گونهاى]. . ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اى اُمّ سلمه! چه چیزى مرا در امان مىدارد؟ خداوند، یونس بن متّى را یک چشم بر هم زدن، به خودش وا گذاشت و در نتیجه، آن شد که شد» .
2198 . الأمالى، طوسى به نقل از بکر بن عبد الله : عمر بن خطّاب بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شد و دید ایشان سخت بیمار ) / تبدار) است عمر گفت: اى پیامبر خدا! چه قدر ناخوش احوال هستى؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «با این حال، دیشب سى سوره، از جمله سبعِ طوال(170) را قرائت کردم» .
عمر گفت: اى پیامبر خدا! با آن که خداوند، گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است، اینچنین خود را به زحمت مىاندازى؟
فرمود: «اى عمر! آیا بندهاى سپاسگزار نباشم؟ !» .
2199 . المناقب، ابن شهر آشوب به نقل از طاووس فقیه : در حِجر، امام زین العابدین علیه السلام را دیدم که نماز مىخوانَد و دعا مىکند و مىگوید: «بندهات در درگاه توست، اسیرت در آستان
توست، بینوایت در آستان توست گدایت در آستان توست، از چیزى به تو شِکوه مىکند که بر تو پوشیده نیست» و در خبرى آمده است [که گفت]: «مرا از درگاه خود مران» .
فاطمه، دختر على بن ابى طالب، نزد جابر بن عبد الله رفت و گفت: اى صحابى پیامبر خدا! ما به گردن شما حقوقى داریم و یکى از حقوق ما به گردن شما، این است که اگر دیدید یکى از ما از شدّت عبادت، خودش را از بین مىبرد، خدا را به یاد او آورید و از وى بخواهید که به جانش رحم کند اینک على بن الحسین، این یادگار پدرش حسین، بینىاش [از کثرت سجده]مجروح شده و پیشانى و زانوها و کف دستهایش سوراخ گشته است او خودش را در عبادت، ذوب کرده است!
جابر به درِ خانه امام زین العابدین علیه السلام آمد و اجازه ورود خواست و چون وارد شد، دید ایشان در محرابش است و عبادت، امام علیه السلام را فرسوده است امام زین العابدین علیه السلام برخاست و با بزرگوارى، حال او را پرسید و سپس جابر را در کنار خود نشانید جابر رو به امام علیه السلام کرد و گفت: اى پسر پیامبر خدا! مگر نمىدانى که خداوند، بهشت را در حقیقت براى شما و دوستداران شما خلق کرده و دوزخ را براى دشمنان و مخالفان شما آفریده است؟ پس، این چه رنج و مشقّتى است که به خودتان مىدهید؟
امام زین العابدین علیه السلام به او فرمود: «اى صحابى پیامبر خدا! مگر نمىدانى که جدّم پیامبر خدا، با آن که خداوند، گناهان گذشته و آینده او را بخشیده بود، از سختکوشى در عبادت خدا باز نایستاد و پدر و مادرم فدایش باد چندان عبادت کرد که ساق و کف پاهایش ورم کرد و وقتى به ایشان گفته شد: “با آن که خداوند، گناهان گذشته و آینده تو را آمرزیده است، باز این چنین عبادت مىکنى؟ ” فرمود: “آیا بندهاى سپاسگزار نباشم؟ ! “» .
جابر که دید هیچ حرفى در امام علیه السلام اثر نمىگذارد، گفت: اى پسر پیامبر خدا! به جان خودت رحم کن؛ زیرا شما از خاندانى هستى که مردم با واسطه قرار دادن آنان [در درگاه خداوند] از خداوند مىخواهند بلا را دفع کند و محنتها را برطرف سازد و آسمان را [از خراب شدن بر سر آنها]نگه دارد.
[امام علیه السلام] فرمود: «اى جابر! من همچنان به روش پدرانم ادامه خواهم داد و به آنان، اقتدا خواهم کرد تا آن که به دیدارشان بشتابم» .
در این هنگام، جابر رو به حاضران کرد و گفت: در میان فرزندان پیامبران، کسى مانند على بن الحسین دیده نشده است، مگر یوسف بن یعقوب به خدا سوگند که فرزندان و ذرّیّه على بن الحسین، برتر از فرزندان و ذرّیّه یوسف هستند» .
ب استِمرارُ العَمَلِ
2200 . الترغیب والترهیب عن عائشة: کانَ لِرَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله حَصیرٌ، وکانَ یَحجُزُه بِاللَّیلِ فَیُصَلِّی عَلَیهِ، ویَبسُطُهُ بِالنَّهارِ فَیَجلِسُ عَلَیهِ، فَجَعَلَ النَّاسُ یَثوبونَ(171) إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَیُصَلُّونَ بِصَلاتِهِ حَتَّى کَثُروا، فَأقبَلَ عَلَیهِم فَقالَ: یا أیُّها النَّاسُ، خُذوا مِنَ الأعمالِ ما تُطیقونَ، فَإنَّ اللهَ لا یَمَلُّ حَتّى تَمَلُّوا، وإنَّ أحَبَّ الأعمالِ إلَى اللهِ ما دامَ وإن قَلَّ.(172)
ج شِدَّةُ مَحَبَّةِ الصَّلاةِ
2201 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إنَّ اللهَ تَعالى جَعَلَ قُرَّةَ عَینی فِی الصَّلاةِ، وحَبَّبَها إلَیَّ کَما حُبِّبَ إلَى الجائِعِ الطَّعامُ، وإلَى الظَّمآنِ الماءُ، فَإِنَّ الجائِعَ إذا أکَلَ الطَّعامَ شَبِعَ، وإذا شَرِبَ الماءَ رَوِیَ، وأنا لا أشبَعُ مِنَ الصَّلاةِ.(173)
د الاهتمام بالصِّیامِ
2202 . الإمام الصّادق علیه السلام: کانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أوَّلَ ما بُعِثَ یَصومُ حَتَّى یُقالَ: ما یُفطِرُ، ویُفطِرُ حَتَّى یُقالَ: ما یَصومُ! ثُمَّ تَرَکَ ذلکَ وصامَ یَوما وأفطَرَ یَوما وهوَ صَومُ داودَ علیه السلام، ثُمَّ تَرَکَ ذلِکَ وصامَ الثَّلاثَةَ الأیَّامِ الغُرِّ، ثُمَّ تَرَکَ ذلِکَ وفَرَّقَها فی کُلِّ عَشرَةِ أیَّامٍ یَوما؛ خَمیسَینِ بَینَهُما أربِعاءُ، فَقُبِضَ عَلَیهِ وآلهِ السَّلامُ وهُو یَعمَلُ ذلِکَ.(174)
ب تداوم عمل
2200 . الترغیب والترهیب به نقل از عایشه : پیامبر خدا، بوریایى داشت که شب، آن را دولا مىکرد و رویش نماز مىخواند، و روز، آن را پهن مىکرد و روى آن مىنشست مردم نیز به نزد پیامبر صلى الله علیه و آله مىآمدند و با نماز ایشان، نماز مىگزاردند، تا جایى که تعدادشان بسیار شد پس پیامبر خدا رو به آنها کرد و فرمود: «اى مردم! در حدّى که تاب و توان دارید، عمل کنید؛ زیرا خداوند عز و جل خسته نمىشود، مگر این که شما خسته شوید محبوبترین عمل در نزد خداوند، عملى است که ادامهدار باشد؛ گرچه اندک باشد» .
ج شدّت علاقه به نماز
2201 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند متعال، روشنىِ چشم مرا در نماز نهاده است و آن را محبوب من ساخته، همان گونه که خوراک براى گرسنه و آب براى تشنه گوارا گشته است. همانا گرسنه پس از خوردنِ غذا، سیر مىشود و تشنه پس از نوشیدن آب، سیراب مىگردد؛ ولى من از نماز سیر نمىشوم.
د اهتمام به روزه
2202 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا، در ابتداى بعثت، گاه چندان [پشت سر هم]روزه مىگرفت که گفته مىشد: دیگر روزه را ترک نخواهد کرد! و گاه [چندان] روزه را ترک مىکرد که گفته مىشد: دیگر روزه نخواهد گرفت! سپس این روش را ترک کرد و یک روز در میان، روزه مىگرفت و این، روزه داوود علیه السلام بود بعد از چندى، این را نیز
واگذاشت و سه روز اوّلِ هر ماه را روزه مىگرفت سپس از این روش نیز دست کشید و از هر ده روز، یک روز، روزه مىگرفت: پنج شنبه اوّل و آخر ماه و چهارشنبه میان ماه، و تا زمانى که از دنیا رفت، به این سنّت ادامه داد
5 / 6
کلامٌ جامع فی خَصائِصِهِ
الکتاب
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اَللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اَللهَ وَ اَلْیَوْمَ اَلْآخِرَ وَ ذَکَرَ اَللهَ کَثِیراً» .(175)
الحدیث
2203 . السنن الکبرى عن أبی اُمامة سهل بن حُنیف الأنصاری عن بعض أصحاب النّبیّ صلى الله علیه و آله: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله کانَ یَعودُ مَرضى مَساکینِ المُسلِمینَ وضُعَفائِهِم، ویَتبَعُ جَنائِزَهُم، ولا یُصَلِّی عَلَیهِم أحَدٌ غَیرُهُ وإنَّ امرَأَةً مِسکینَةً مِن أهلِ العَوالی طالَ سُقمُها فَکانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَسأَلُ عَنها مَن حَضَرَها مِن جیرانِها، وأمَرَهُم أن لایَدفِنوها إن حَدَثَ بِها حَدَثٌ فَیُصَلِّیَ عَلَیها، فَتُوُفِّیَت تِلکَ المَرأَةُ لَیلاً وَاحتَمَلوها فَأَتَوا بِها مَعَ الجَنائِزِ أو قالَ: موضِعَ الجَنائِزِ عِندَ مَسجِدِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله لِیُصَلِّیَ عَلَیها رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله کَما أمَرَهُم، فَوَجَدوهُ قَد نامَ بَعدَ صَلاةِ العِشاءِ فَکَرِهوا أن یُهَجِّدوا(176) رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن نَومِهِ، فَصَلَّوا عَلَیها ثُمَّ انطَلَقوا بِها، فَلَمَّا أصبَحَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله سَأَلَ عَنها مَن حَضَرَهُ مِن جیرانِها، فَأخبَروهُ خَبَرَها وأنَّهُم کَرِهوا أن یُهَجِّدوا رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله لَها، فَقالَ لَهُم رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: ولِمَ فَعَلتُم؟ اِنطَلِقوا، فَانطَلَقوا مَعَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله حَتَّى قاموا عَلى قَبرِها، فَصَفَّوا وَراءَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله کَما یُصَفُّ لِلصَّلاةِ عَلَى الجَنائِزِ، فَصَلَّى عَلَیها رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله(177)
5 / 6
سخنى جامع درباره ویژگىهاى پیامبر
قرآن
«قطعاً براى شما در [اقتدا به]پیامبر خدا، سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مىکند» .
حدیث
2203 . السنن الکبرى به نقل از ابو اُمامه، سهل بن حنیف انصارى، از یکى از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله : پیامبر خدا، مسلمانان مسکین و ضعیف را که بیمار بودند، عیادت مىفرمود و جنازهشان را تشییع مىکرد و هیچ کس جز او، بر آنها نماز نمىخواند زنى درمانده از اهالىِ عوالى، بیمارىاش طولانى شد و پیامبر خدا از همسایگانى که به دیدار او مىرفتند، حال آن زن را جویا مىشد و به آنان فرمان داد که اگر آن زن از دنیا رفت، به خاکش نسپرند تا این که خود ایشان بر او نماز بگزارد شبى، آن زن درگذشت و او را با جنازهها ) / به مکان جنازهها) به مسجد پیامبر خدا آوردند تا پیامبر صلى الله علیه و آله آن گونه که از ایشان خواسته بود بر او نماز بگزارد؛ امّا دیدند پیامبر صلى الله علیه و آله پس از نماز عشا خوابیده است و خوش نداشتند که پیامبر صلى الله علیه و آله را از خواب بیدار کنند لذا خود، بر او نماز گزاردند و او را بردند چون صبح شد، پیامبر صلى الله علیه و آله از همسایگان آن زن که نزد پیامبر بودند، حال آن زن را جویا شد و آنها خبر مرگ او را به پیامبر صلى الله علیه و آله دادند و گفتند که نخواستند پیامبر صلى الله علیه و آله را براى او بیدار کنند پیامبر صلى الله علیه و آله به آنها فرمود: «چرا چنین کردید؟ راه بیفتید» .
آنها با پیامبر صلى الله علیه و آله به راه افتادند تا به گور او رسیدند و چنان که براى نماز میّت مىایستند، پشت سر پیامبر صلى الله علیه و آله به صف ایستادند و پیامبر صلى الله علیه و آله بر آن زن، نماز گزارد
2204 . الإمام الحسن علیه السلام: سَأَلتُ خالی هِندَ بنَ أبی هالَةَ عَن حِلیَةِ رَسولِ الله صلى الله علیه و آله وکانَ وَصّافا لِلنَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقالَ: کانَ رسولُ الله فَخما مُفَخَّما، یَتَلأَلأُ وَجهُهُ تَلأَلُؤَ القَمَرِ لَیلَةَ البَدرِ، أطوَلَ مِنَ المَربوعِ وأقصَرَ مِنَ المُشَذَّبِ، عَظیمَ الهامَةِ، رَجِلَ الشَّعرِ إذَا انفَرَقَت عَقیقَتُهُ فَرَقَ وإلّا فَلا یُجاوِزُ شَعرُهُ شَحمَةَ اُذُنَیهِ إذا هُوَ وَفرَةٌ، أزهَرَ اللَّونِ، واسِعَ الجَبینِ، أزَجَّ الحاجِبَینِ سوابِغَ فی غَیرِ قَرَنٍ بَینَهُما عِرقٌ یُدِرَّهُ الغَضَبُ، أقنَى العِرنینِ لَهُ نورٌ یَعلوهُ یَحسَبُهُ مَن لَم یَتَأَمَّلهُ أشَمَّ، کَثَّ اللِّحیَةِ، سَهلَ الخَدَّینِ، ضَلیعَ الفَمِ، أشنَبَ مُفَلَّجَ الأَسنانِ، دَقیقَ المَسرُبَةِ کَأَنَّ عُنُقَهُ جیدُ دُمیَةٍ فی صَفاءِ الفِضَّةِ، مُعتَدِلَ الخَلقِ، بادِنا مُتَماسِکا، سَواءَ البَطنِ والصَّدرِ، بَعیدَ ما بَینَ المَنکِبَینِ، ضَخمَ الکَرادیسِ، أنوَرَ المُتَجَرِّدِ مَوصولَ ما بَینَ اللَّبَّةِ وَالسُّرَّةِ بِشَعرٍ یَجری کَالخَطِّ، عارِیَ الثَّدیَینِ وَالبَطنِ وما سِوى ذلِکَ، أشعَرَ الذِّراعَینِ وَالمَنکِبَینِ وأعالِیَ الصَّدرِ، طَویلَ الزَّندَینِ رَحبَ الرّاحَةِ، شَثنَ الکَّفَینِ وَالقَدَمَینِ، سَائِلَ الأَطرافِ، سَبطَ العَصَبِ(178)، خُمصانَ الأَخمَصَینِ، فَسیحَ القَدَمَینِ یَنبو عَنهُمَا الماءُ إذا زالَ زالَ تَقَلُّعا یَخطو تَکَفِیّا ویَمشی هَونا، ذَریعَ المِشیَةِ إذا مَشى کَأَنَّما یَنحَطُّ مِن صَبَبٍ، وإذَا التَفَتَ التَفَتَ جَمیعا، خافِضَ الطَّرفِ نَظَرُهُ إلى الأَرضِ أطوَلُ مِن نَظَرِهِ إلَى السَّماءِ، جُلُّ نَظَرِهِ المُلاحَظَةُ، یَبدُرُ مَن لَقِیَهُ بِالسَّلامِ.
قالَ: قُلتُ: صِف لی مَنطِقَهُ.
فَقالَ: کانَ صلى الله علیه و آله مُتَواصِلَ الأَحزانِ، دائِمَ الفِکرَةِ لَیسَت لَهُ راحَةٌ، ولا یَتَکَلَّمُ فی غَیرِ حاجَةٍ، یَفتَتِحُ الکَلامَ ویَختِمُهُ بِأَشداقِهِ، یَتَکَلَّمُ بِجَوامِعِ الکَلِمِ فَصلاً لا فُضولَ فیهِ ولا تَقصیرَ، دَمِثا لَیسَ بِالجافی ولا بِالمَهینِ، تَعظُمُ عِندَهُ النِّعمَةُ وإن دَقَّت لا یَذُمُّ مِنها شَیئا غَیرَ أنَّهُ کانَ لا یَذُمُّ ذَوّاقا ولا یَمدَحُهُ ولا تُغضِبُهُ الدُّنیا وما کانَ لَها، فَإِذا تُعوطِیَ الحَقُّ لَم یَعرِفهُ أحَدٌ، ولَم یَقُم لِغَضَبِهِ شَیءٌ حَتّى یَنتَصِرَ لَهُ، وإذا أشارَ أشارَ بِکَفِّهِ کُلِّها، وإذا تَعَجَّبَ قَلَبَها، وإذا تَحَدَّثَ قارَبَ یَدَهُ الیُمنى مِنَ الیُسرى فَضَرَبَ بِإِبهامِهِ الیُمنى راحَةَ الیُسرى، وإذا غَضِبَ أعرَضَ بِوَجهِهِ و أشاحَ، وإذا فَرِحَ غَضَّ طَرفَهُ، جُلُّ ضِحکِهِ التَّبَسُّمُ، یَفتَرُّ عَن مِثلِ حَبِّ الغَمامِ، قالَ الحَسَن علیه السلام: فَکَتَمتُ هذَا الخَبَرَ عَنِ الحُسَین علیه السلام زَمانا، ثُمَّ حَدَّثتُهُ فَوَجَدتُهُ قَد سَبَقَنی إلَیهِ وسَأَلَهُ عَمّا سَأَلَتُهُ عَنهُ فَوَجَدتُهُ قَد سَأَلَ أباهُ عَن مَدخَلِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله ومَخرَجِهِ وَمجلِسِهِ وشَکلِهِ فَلَم یَدَع مِنهُ شَیئا.
قالَ الحُسَین: سَأَلتُ أبی علیه السلام عَن مَدخَلِ رَسولِ الله صلى الله علیه و آله.
فَقالَ: کانَ دُخولُهُ لِنَفسِهِ مَأذونا لَهُ فی ذلِکَ فَإِذا أوى إلى مِنزِلِهِ جَزَّأَ دُخولَهُ ثَلاثَةَ أجزاءٍ: جُزءَا لِلّهِ تَعالى، وجُزءَا لأَهلِهِ، وجُزءَا لِنَفسِهِ، ثُمَّ جَزَّأَ جُزأَهُ بَینَهُ وبَینَ النّاسِ فَیَرُدُّ ذلِکَ بِالخاصَّةِ عَلَى العامَّةِ ولا یَدَّخِرُ عَنهُم مِنهُ شَیئا وکانَ مِن سیرَتِهِ فی جُزءِ الاُمَّةِ إیثارُ أهلِ الفَضلِ بِإِذنِهِ وقَسمُهُ عَلى قَدرِ فَضلِهِم فِی الدّینِ فَمِنهُم ذُو الحاجَةِ، ومِنهُم ذُو الحاجَتَینِ، ومِنهُم ذُو الحَوائِجِ، فَیَتَشاغَلُ ویَشغَلُهُم فیما أصلَحَهُم وأصلَحَ الاُمَّةَ مِن مَسأَلَتِهِ عَنهُم وإخبارِهِم بِالَّذی یَنبَغی ویَقولُ: لِیُبلِغِ الشّاهِدُ مِنکُمُ الغائِبَ وأبلِغونی حاجَةَ مَن لا یَقدِرُ عَلى إبلاغِ حاجَتِهِ، فَإِنَّهُ مَن أبلَغَ سُلطانا حاجَةَ مَن لا یَقدِرُ عَلى إبلاغِها ثَبَّتَ اللهُ قَدَمَیهِ یَومَ القِیامَةِ لا یَذکُرُ عِندَهُ إلّا ذلِکَ ولا یَقبَلُ مِن أحَدٍ غَیرَهُ(179) یَدخُلونَ رُوّادا ولا یَفتَرِقونَ إلّا عَن ذَواقٍ ویَخرُجونَ أدِلَّةً فُقَهاءَ. فَسَأَلتُهُ عَن مَخرَجِ رَسولِ الله صلى الله علیه و آله کَیفَ کانَ یَصنَعُ فیهِ؟
فَقالَ: کانَ رَسولُ الله صلى الله علیه و آله یَخزُنُ لِسانَهُ إلّا عَمّا یَعنیِه ویُؤِلِفُهُم ولا یُنَفِّرُهُم، ویُکرِمُ کَریمَ کُلِّ قَومٍ ویُوَلِّیهِ عَلَیهِم، ویَحْذَرُ النّاسَ ویَحتَرِسُ مِنهُم مِن غَیرِ أن یَطوِیَ عَن أحَدٍ بُشرَهُ ولا خُلُقَهُ، ویَتَفَقَّدُ أصحابَهُ، وَیسأَلُ النّاسَ عَمّا فِی النّاسِ، ویُحَسِّنُ الحَسَنَ ویُقَوِّیهِ وَیُقَبِّحُ القَبیحَ ویوهِنُهُ، مُعتَدِلَ الأَمرِ غَیرَ مُختَلِفٍ، لا یَغفُلُ مَخافَةَ أن یَغفُلوا أو یَمیلوا، ولا یُقَصِّرُ عَنِ الحَقِّ ولا یَجوزُهُ الَّذینَ یَلونَهُ مِنَ النّاسِ خِیارُهُم أفضَلُهُم عِندَهُ وَأعَمُّهُم نَصیحَةً لِلمُسلِمینوأعظَمُهُم عِندَهُ مَنزِلَةً أحسَنُهُم مُواساةً ومُؤازَرَةً.
قالَ: فَسَأَلتُهُ عَن مَجلِسِهِ.
فَقالَ: کانَ صلى الله علیه و آله لا یَجلِسُ ولا یَقومُ إلّا عَلى ذِکرٍ ولا یوطِنُ الأَماکِنَ ویَنهى عَن إیطانِها، وإذَا انتَهى إلى قَومٍ جَلَسَ حَیثُ یَنتَهی بِهِ المَجلِسُ وَیأمُرُ بِذلِکَ ویُعطی کُلَّ جُلَسائِهِ نَصیبَهُ حَتّى لا یَحسَبُ أحَدٌ مِن جُلَسائِهِ أنَّ أحَدا أکرَمُ عَلَیهِ مِنهُ، مَن جالَسَهُ صابَرَهُ حَتّى یَکونَ هُوَ المُنصَرِفَ عَنهُ، مَن سَأَلَهُ حاجَةً لَم یَرجِع إلّا بِها أو بِمَیسورٍ مِنَ القَولِ، قَد وَسِعَ النّاسَ مِنهُ خُلُقُهُ وصارَ لَهُم أبا رَحیما وصاروا عِندَهُ فِی الحَقِّ سَواءً، مَجلِسُهُ مَجلِسُ حِلمٍ وحَیاءٍ وصِدقٍ وأمانَةٍ لا تُرفَعُ فیهِ الأَصواتُ، ولا تُؤبَنُ فیهِ الحُرَمُ، ولا تُثَنّى(180) فَلَتاتُهُ، مُتَعادِلینَ مُتَواصِلینَ فیهِ بِالتَّقوى مُتَواضِعینَ، یُوَقِّرونَ الکَبیرَ ویَرحَمونَ الصَّغیرَ، ویُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ، ویَحفَظونَ الغَریبَ.
فَقُلتُ: کَیفَ کانَ سیرَتُهُ فی جُلَسائِهِ؟
فَقالَ: کانَ دائِمَ البِشرِ، سَهلَ الخُلُقِ، لَیِّنَ الجانِبِ لَیسَ بِفَظٍّ ولا غَلیظٍ ولا صَخّابٍ ولا فَحّاشٍ ولا عَیّابٍ ولا مَزّاحٍ ولا مَدّاحٍ یَتَغافَلُ عَمّا لا یَشتَهی، فَلا یُؤیِسُ مِنهُ ولا یُخَیِّبُ فیهِ مُؤَمِّلیهِ، قَد تَرَکَ نَفسَهُ مِن ثَلاثٍ: المِراءِ وَالإِکثارِ وما لا یَعنیهِ، وتَرَکَ
النّاسَ مِن ثَلاثٍ: کانَ لا یَذُمُّ أحَدا ولا یُعَیِّرُهُ ولا یَطلُبُ عَثَراتِهِ ولا عَورَتَهُ ولا یَتَکَلَّمُ إلّا فیما رَجا ثَوابَهُ، إذا تَکَلَّمَ أطرَقَ جُلَسَاؤهُ کَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّیرُ، وإذا سَکَتَ تَکَلَّموا ولا یَتَنازَعونَ عِندَهُ الحَدیثَ، وإذا تَکَلَّمَ عِندَهُ أحَدٌ أنصَتوا لَهُ حَتّى یَفرُغَ مِن حَدیثِهِ، یَضحَکُ مِمّا یَضحَکونَ مِنهُ، وَیَتَعَجَّبُ مِمّا یَتَعَجَّبونَ مِنهُ، ویَصبِرُ للغَریبِ عَلَى الجَفوَةِ فِی المَسأَلَةِ وَالمَنطِقِ حَتّى أنَ کانَ أصحابُهُ لَیَستَجلِبونَهُم ویَقولُ: إذا رَأَیتُم طالِبَ حاجَةٍ یَطلُبُها فَارفِدوهُ، ولا یَقبَلُ الثَّناءَ إلّا مِن مُکافِىً، ولا یَقطَعُ عَلى أحَدٍ کلامَهُ حَتّى یَجوزَهُ فَیَقطَعَهُ بِنَهیٍ أو قِیامٍ.
قالَ: فسَأَلتُهُ عن سُکوتِ رَسولِ الله صلى الله علیه و آله.
فَقالَ علیه السلام: کانَ سُکوتُهُ عَلى أربَعٍ: الحِلمِ وَالحَذَرِ وَالتَّقدیرِ وَالتَّفکُّرِ، فَأَمَّا التَّقدیرُ فَفی تَسوِیَةِ النَّظَرِ وَالاِستِماعِ بَینَ النّاسِ، وأمّا تَفَکُّرُهُ فَفیما یَبقى ویَفنى.
وجُمِعَ لَهُ الحِلمُ فِی الصَّبرِ فَکانَ لا یُغضِبُهُ شَیءٌ ولا یَستَفِزُّهُ.
وجُمِعَ لَهُ الحَذَرُ فی أربَعٍ: أخذِهِ الحَسَنَ لِیُقتَدى بِهِ، وتَرکِهِ القَبیحَ لِیُنتَهى عَنهُ، وَاجتِهادِهِ الرَّأیَ فی إصلاحِ اُمَّتِهِ وَالقِیامِ فیما جَمَعَ لَهُم مِن خَیرِ الدُّنیا وَالآخِرَةِ.(181)
1) الأحزاب:33.
2) الضحى:8.
3) سنن الترمذی: ج 5 ص 584 ح 3608 عن ابن أبی وداعة.
4) نهج البلاغة: الخطبة 94، بحار الأنوار: ج 16 ص 379 ح 91.
5) نهج البلاغة: الخطبة 161، بحار الأنوار: ج 18 ص 222 ح 58.
6) نهج البلاغة: الخطبة 214، بحار الأنوار: ج 16 ص 382 ح 96.
7) الضحى:6.
8) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 199 ح 1 عن علی بن محمّد بن الجهم، بحار الأنوار: ج 16 ص 142 ح 5.
9) مجمع البیان: ج 10 ص 765، بحار الأنوار: ج 16 ص 137.
10) علل الشرائع: ص 130 ح 1، بحار الأنوار: ج 16 ص 141 ح 4.
11) العنکبوت:48.
12) الشورى:52.
13) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 167 ح 1 عن الحسن بن محمّد النوفلی، بحار الأنوار: ج 10 ص 309 ح 1.
14) الفتح:29.
15) الصفّ:6.
16) صحیح مسلم: ج 4 ص 1828 ح 124 عن جبیر بن مطعم.
17) فقال شارح الشِّفاء للقاضی عیاض: اُحَید بضمّ الهَمزة، وفتح المُهمَلة، وسُکون التَّحتیّة، فدال مُهمَلة، وقیل: بفتح الهَمزة، وسُکون المُهمَلة، وفَتح التَّحتیّة، قالَ: سُمّیتُ اُحیدَ؛ لأ نّی أحیدُ باُمَّتی عَن نارِ جَهَنّمَ، أیأعدِلُبِهِم، انتهى (بحار الأنوار: ج 16 ص 93).
18) معانی الأخبار: ص 51 ح 1، علل الشرائع: ص 128 ح 3 کلاهما عن جابر عبد الله الأنصاری، بحار الأنوار: ج 16 ص 92 ح 27.
19) به نقل از: معانى الأخبار: ص 50 ح 1.
20) معانی الأخبار: ص 52 ح 2 عن الحسن بن عبد الله عن أبیه عن الإمام الحسن علیه السلام، بحار الأنوار: ج 9 ص 295 ح 5.
21) مسند ابن حنبل: ج 9 ص 117 ح 23503 عن حذیفة.
22) القلم:4.
23) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 61 ح 55، بحار الأنوار: ج 16 ص 236 ح 35.
24) الکافی: ج 6 ص 272 ح 8 عن معلی بن خنیس، بحار الأنوار: ج 16 ص 262 ح 54.
25) المناقب لابن شهرآشوب: ج 1 ص 123، بحار الأنوار: ج 16 ص 175 ح 19.
26) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 364.
27) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 365.
28) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 360.
29) مقصود، امام حسن علیه السلام یا حسن بصرى است.
30) الغارات: ج 1 ص 167، بحار الأنوار: ج 16 ص 194 ح 33.
31) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 366.
32) هذا الخبر یُعارض الخبر الأوّل من الباب ظاهرا ویُمکن الجمع بینهما بهذا الوجه: أنَّ هذا الخبر ناظر للموارد التی لیس فیها ترجیحٌ شرعی للعملِ الشاق، والخبرُ السابق ناظرٌ إلى المواردِ التی ورد فیها ترجیحٌ شرعی للعملِ الشاق.
33) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 368.
34) این متن ظاهرا با متن حدیث اوّل این باب، متعارض است و مىتوان میان آنها بدین سان جمع نمود که این متن، مربوط به مواردى است که انتخاب کار دشوار، از نظر شرعى، ترجیحى نداشته است و متن قبلى ناظر به مواردى است که انتخاب کار دشوار، ترجیح داشته است.
35) المناقب لابن شهرآشوب: ج 1 ص 147، بحار الأنوار: ج 16 ص 228 ح 34.
36) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 372.
37) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 379.
38) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 380.
39) التکویر:21.
40) کنز العمال: ج 11 ص 457 ح 32147 نقلاً عن المعجم الکبیر عن أبی رافع.
41) کشف الغمّة: ج 1 ص 11، بحار الأنوار: ج 16 ص 118 ح 44.
42) سیرة ابن هشام: ج 1 ص 210.
43) سیرة ابن هشام: ج 1 ص 209.
44) سیرة ابن هشام: ج 1 ص 199.
45) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 121.
46) المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 49 عن قتادة، بحار الأنوار: ج 18 ص 197 ح 30.
47) الشعراء:214.
48) المسد:1.
49) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 200.
50) المناقب لابن شهرآشوب: ج 1 ص 257، بحار الأنوار: ج 23 ص 74 ح 23.
51) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 235.
52) کنز العمال: ج 7 ص 137 ح 18379 نقلاً عن شعب الإیمان.
53) کنز العمال: ج 7 ص 137 ح 18381.
54) الترغیب والترهیب: ج 3 ص 597 ح 31.
55) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 378.
56) الشورى:15.
57) الأمالی للصدوق: ص 551 ح 737 عن اسماعیل عن أبیه الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 16 ص 216 ح 5.
58) الکافی: ج 8 ص 268 ح 393 عن جمیل، بحار الأنوار: ج 16 ص 259 ح 47.
59) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 53 ح 25، بحار الأنوار: ج 16 ص 232 ح 35.
60) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 53 ح 26، بحار الأنوار: ج 16 ص 232 ح 35.
61) کنز العمال: ج 12 ص 419 ح 35463.
62) کنز العمال: ج 12 ص 419 ح 35347.
63) صحیح مسلم: ج 4 ص 1802 ح 48.
64) التوبة:128.
65) آل عمران:159.
66) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 55 ح 34، بحار الأنوار: ج 16 ص 233 ح 35.
67) الترغیب والترهیب: ج 3 ص 418 ح 20.
68) کنز العمال: ج 7 ص 34 ح 17817.
69) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 50 ح 15.
70) کنز العمال: ج 3 ص 110 ح 5722 عن عیاض بن حمار.
71) الأمالی للصدوق: ص 130 ح 117 عن محمّد بن قیس عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج 16 ص 99 ح 37.
72) الکافی: ج 8 ص 130 ح 100 عن محمّد مسلم، بحار الأنوار: ج 16 ص 277 ح 116.
73) المحاسن: ج 2 ص 244 ح 1759 عن جابر، بحار الأنوار: ج 16 ص 225 ح 30.
74) قرب الإسناد: ص 148 ح 536 عن أبی البختری عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج 16 ص 219 ح 9.
75) الکافی: ج 8 ص 131 ح 101 عن علی بن المغیرة، بحار الأنوار: ج 16 ص 278 ح 117.
76) المحاسن: ج 2 ص 245 ح 1760 عن الحسن الصیقل، بحار الأنوار: ج 66 ص 420 ح 33.
77) المعجم الکبیر: ج 12 ص 267 ح 13309.
78) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 371.
79) کنز العمّال: ج 3 ص 830 ح 8878 نقلاً عن الدیلمی.
80) الاُمور المذکورة فی الأحادیث لیست قانونا کلّیّا تکشف عن عدم وجود الکبر، بل تختلف باختلاف الأشخاص والأعصار والموارد، فقد قیل: «إنّ من الناس ناساً یلبسون الصوف إرادة التواضع وقلوبهم مملوءة عُجبا وکِبرا» فتأمّل.
81) گفتنى است که آنچه در این احادیث به عنوان نشانههاى فروتنى آمده، یک قاعده کلّى که نشانگر نبودن کبر در وجود شخص باشد، نیست؛ بلکه در اشخاص و زمانها و موارد مختلف، فرق مىکند؛ چرا که گفتهاند: «عدّهاى از مردم هستند که به قصد فروتنى پشمینه مىپوشند؛ امّا دلهایشان آکنده از خودپسندى و کبر است» .
82) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 78 ح 122، بحار الأنوار: ج 16 ص 247 ح؟.
83) صحیح مسلم: ج 4 ص 1804 ح 52.
84) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 370.
85) المناقب لابن شهرآشوب: ج 1 ص 145 و 146، بحار الأنوار: ج 16 ص 228 ح 34.
86) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 255.
87) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 48 ح 8، بحار الأنوار: ج 16 ص 229 ح 35.
88) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 48 ح 7، بحار الأنوار: ج 16 ص 229 ح 35.
89) سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1101 ح 3312.
90) الکافی: ج 8 ص 127 ح 97 عن أبی بصیر، بحار الأنوار: ج 20 ص 179 ح 6.
91) العضاه: کلّ شجر عظیم له شوک (النهایة: ج 3 ص 255).
92) صحیح مسلم: ج 4 ص 1786 ح 13.
93) کنز العمال: ج 3 ص 130 ح 5818 نقلاً عن حلیة الأولیاء عن أنس.
94) کنز العمال: ج 3 ص 130 ح 5817 عن جابر.
95) کنز العمال: ج 6 ص 491 ح 16678 عن أنس.
96) العرقوب: عصب موثق خلف الکعبین (المصباح المنیر: ص 405 «عرقب»).
97) المصنّف لابن أبی شیبة: ج 8 ص 442 ح 6.
98) تاریخ دمشق: ج 57 ص 188.
99) صحیح البخاری: ج 3 ص 1282 ح 3290.
100) هود:112.
101) ص:4.
102) تفسیر القمی: ج 2 ص 228، بحار الأنوار: ج 18 ص 182 ح 12.
103) مسند ابن حنبل: ج 1 ص 646 ح 2744 عن ابن عبّاس؛ مکارم الأخلاق: ج 1 ص 64 ح 65، بحار الأنوار: ج 16 ص 239.
104) قرب الإسناد: ص 91 ح 304 عن الإمام الصادق، بحار الأنوار: ج 16 ص 219 ح 8.
105) الکافی: ج 8 ص 129 ح 99 عن هشام بن سالم وغیره.
106) الکافی: ج 5 ص 93 ح 2 عن معاویة بن وهب، بحار الأنوار: ج 16 ص 275 ح 111.
107) القَرَظ: ورق السَّلَم یُدبَغُ به (الصحاح: ج 3 ص 1177 «قرظ»).
108) الأفیق: هو الجلد الذی لم یتمّ دباغه، وقیل: هو ما دُبِغَ بغیر القَرَظ (النهایة: ج 1 ص 55 «أفق»).
109) صحیح مسلم: ج 2 ص 1106 ح 30.
110) المَشْربة بضمّ الراء وفتحها: الغُرفة (النهایة: ج 2 ص 455).
111) الترغیب والترهیب: ج 4 ص 200 ح 120.
112) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 285 ح 885، بحار الأنوار: ج 16 ص 257 ح 37.
113) الترغیب والترهیب: ج 4 ص 201 ح 121.
114) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 466.
115) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 79 ح 124، بحار الأنوار: ج 16 ص 247 ح 35.
116) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 395.
117) الترغیب والترهیب: ج 4 ص 204 ح 132.
118) نهج البلاغة: الکتاب 9، بحار الأنوار: ج 33 ص 115.
119) الکافی: ج 8 ص 130 ح 100، بحار الأنوار: ج 16 ص 277 ح 116.
120) الترغیب والترهیب: ج 4 ص 187 ح 82.
121) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 402.
122) المحجّة البیضاء: ج 6 ص 79.
123) الترغیب والترهیب: ج 4 ص 187 ح 83 عن عائشة.
124) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 401.
125) الترغیب والترهیب: ج 4 ص 188 ح 87.
126) الترغیب والترهیب: ج 4 ص 192 ح 100.
127) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 61 ح 55.
128) هو هند بن أبی هالة التمیمیّ، ربیب رسولالله، اُمّه خدیجة اُمّالمؤمنین رضیالله عنها، شهد بدرا، وقیل: بل شهد اُحدا، وکان وصّافا لحِلْیة رسولالله صلى الله علیه و آله وشمائله وأوصافه. (کما فی هامش بحار الأنوار: ج 16 ص 148).
129) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 422 و 423.
130) الکافی: ج 8 ص 110 ح 90 عن نعمان الرازی، بحار الأنوار: ج 16 ص 193 ح 32.
131) صحیح مسلم: ج 4 ص 1814 ح 79.
132) سُقِطَ فی یَده: نَدِمَ وتحیّر (المعجم الوسیط: ج 1 ص 435).
133) کشف الغمّة: ج 2 ص 138، بحار الأنوار: ج 16 ص 12 ح 12.
134) هند، فرزند خدیجه علیهاالسلام از ابو هاله بود که نزد پیامبر خدا رشد یافت و در جنگ بدر و به قولى در جنگ اُحُد، شرکت کرد. وى در بیان ویژگىهاى جسمى و اخلاقى و اعمال و رفتار پیامبر صلى الله علیه و آله، بسیار اهتمام داشت.
135) تنبیه الخواطر: ج 2 ص 267.
136) الحدید:16.
137) شباب قریش: ص 1.
138) بحار الأنوار: ج 19 ص 10.
139) اُسد الغابة: ج 5 ص 176 الرقم 4936.
140) السیرة الحلبیة: ج 3 ص 104.
141) اُسد الغابة: ج 3 ص 549 الرقم 3538.
142) بحار الأنوار: ج 21 ص 123 ح 20.
143) الطبقات الکبرى: ج 4 ص 66.
144) راجع: موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب علیه السلام: (القسم الثالث / الفصل الحادی عشر: غایة جهد النبیّ فی تعیین الولیّ / إنفاذ جیش اُسامة).
145) الطبقات الکبرى: ج 2 ص 190.
146) الآل: اسم وهو تمییز لقوله: «أحب» . وقد ضبطت فی جمیع النسخ المطبوعة والمحققة للکتاب هکذا «آلاً»، لکن احتمل البعض أن تکون حرف تنبیه «ألا» وقد دخل على الفعل «فاُوصیکم» .
147) الطبقات الکبرى: ج 2 ص 249.
148) «خاندانها»، ترجمه واژه «آل» در متن عربى است و این واژه، اسم است و تمییز براى «أحَبّ»، و در تمام نسخههاى چاپى تحقیق شده الطبقات الکبرى نیز به همین گونه (آلاً) ضبط شده است؛ لیکن برخى احتمال مىدهند که این کلمه، حرف تنبیه «ألا» باشد که بر سر فعل «فاُوصیکم» آمده است بدین ترتیب، ترجمه چنین خواهد شد: «. . . و اسامه، از دوست داشتنىترینِ مردمان در نزد من است آگاه باشید که شما را. . .».
149) الکهف:28.
150) الأنعام:52 کان سبب نزولها أنّه کان بالمدینة قوم فقراء مؤمنون یسمَّون أصحاب الصُّفّة، وکان رسولالله صلى الله علیه و آله یتعاهدهم بنفسه ویقرّبهم ویَقعد معهم ویؤنسهم، وکان إذا جاء الأغنیاء والمترفون ینکرون علیه ذلک، ویقولوا له: اطرُدهم عنک، . . . فقال رجل من الأنصار یوما وقد لَزِق رجل من أصحابه به یحدّثه، فقال الأنصاریّ: اطرُد هؤلاء عنک! فأنزل الله: «وَ لا تَطْرُدِ. . .»، بحار الأنوار: ج 72 ص 38 ملخّصا.
151) سنن أبی داوود: ج 3 ص 32 ح 2594 عن أبی الدرداء.
152) کنز العمّال: ج 3 ص 155 ح 5944 نقلاً عن مسند ابن حنبل عن حذیفة.
153) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 13 ح 4968 عن الحسین بن زید عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 72 ص 37 ح 30.
154) سبب نزول آیه، این است که در مدینه گروهى از مؤمنان تنگدست بودند که به اصحاب صُفّه مشهور بودند. پیامبر صلى الله علیه و آله خود معاش آنها را بر عهده داشت، با آنان مراوده داشت و با آنان نشست و برخاست مىکرد و همدمشان بود ثروتمندان و مرفّهان هر گاه پیش پیامبر مىآمدند، بر او به جهت نشست و برخاستش با آنها ایراد مىگرفتند و اظهار مىداشتند که: آنها را از خود دور کن. . . . روزى مردى از انصار، در حالى که کسى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله کنار او بود و با ایشان سخن مىگفت، به ایشان گفت: اینان را از خود دور کن! در پىِ این ماجرا، خداوند این آیه را نازل کرد.
155) فی بحار الأنوار: ج 16 ص 214 ح 1 «یریدُ ثوبا دونه» .
156) الخصال: ص 490 ح 69 عن أبان الأحمر، بحار الأنوار: ج 16 ص 214 ح 1.
157) الکافی: ج 2 ص 262 ح 11، بحار الأنوار: ج 22 ص 130 ح 108.
158) فتح الباری: ج 1 ص 80.
159) طه:1 و 2.
160) المزَّمِّل:1 و 2.
161) المزَّمِّل:20.
162) الدرّ المنثور ج 5 ص 549 نقلاً عن ابن مردویه؛ المیزان فی تفسیر القرآن: ج 14 ص 126.
163) الکافی: ج 2 ص 95 ح 6 عن أبی بصیر، بحار الأنوار: ج 71 ص 24 ح 3.
164) تفسیر القمّی: ج 2 ص 75 عن عبدالله بن سیّار، بحار الأنوار: ج 16 ص 217 ح 6، وراجع ج 14 ص 387 – 384.
165) الأمالی للطوسی: ص 403 ح 903، بحار الأنوار: ج 16 ص 222 ح 20.
166) النَّصَب: التَّعَب (النهایة: ج 5 ص 62 «نصب»).
167) فی المصدر: «خفیّا»، والتصویب من بحار الأنوار قال ابن الأثیر: یقال: أحفى فلانٌ بصاحبه وحَفِیَ به وتحفّى: أی بالغَ فی بِرِّه والسؤال عن حاله (النهایة: ج 1 ص 409 «حفا»).
168) ما بین المعقوفین سقط من المصدر وأثبتناه من بحار الأنوار.
169) المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 148، بحار الأنوار: ج 46 ص 78 ح 75.
170) سبع طوال یا هفت سوره طولانى، عبارتاند از: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف و توبه.
171) یَثوبون: أی یرجعون (النهایة: ج 1 ص 221 «ثوب»).
172) الترغیب والترهیب: ج4 ص128 ح1.
173) الأمالی للطوسی: ص 528 ح 1162 عن أبی ذرّ، بحارالأنوار: ج 82 ص 233 ح 58.
174) الکافی: ج 4 ص 90 ح 2 عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار: ج 16 ص 270 ح 75.
175) الأحزاب:21.
176) هجّد: أیقظ (لسان العرب: ج 3 ص 432 «هجد»).
177) السنن الکبرى: ج 4 ص 79 ح 7019.
178) فی معانی الأخبار: ص 84 و بحار الأنوار: «سَبطَ القَصَبِ» .
179) فی معانی الأخبار و بحارالأنوار: «لا یُقَیِّدُ مِن أحَدٍ عَثرَةً» .
180) فی معانی الأخبار: «لا تُنثى» ولعلّه هو الأصحّ.
181) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 316 ح 1، بحار الأنوار: ج 16 ص 148 ح 4.