الکتاب
«ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اَللهِ وَ خاتَمَ اَلنَّبِیِّینَ وَ کانَ اَللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً» .(1)
الحدیث
2066 . رسول الله صلى الله علیه و آله: أوَّلُ الأنبِیاءِ آدَمُ، وآخِرُهُم مُحَمَّدٌ صلى الله علیه و آله.(2)
2067 . عنه صلى الله علیه و آله: مَثَلی فِی النَّبیِّینَ کَمَثَلِ رَجُلٍ بَنى دارا فَأحسَنَها وأکمَلَها وجَمَّلَها وتَرَکَ مِنها مَوضِعَ لَبِنَةٍ، فَجَعَلَ النَّاسُ یَطوفونَ بِالبِناءِ ویَعجَبونَ مِنهُ ویَقولونَ: لَو تَمَّ مَوضِعُ تِلکَ اللَّبِنَةِ! وأنا فِی النَّبِیِّینَ بِموضِعِ تِلکَ اللَّبِنَةِ.(3)
قرآن
«محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست؛ ولى فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. و خدا همواره بر هر چیزى داناست» .
حدیث
2066 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: نخستینِ پیامبران [الهى]، آدم است و آخرینشان محمّد.
2067 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: حکایت من در میان پیامبران، حکایت مردى است که خانهاى ساخته و آن را خوب و کامل و زیبا درست کرده باشد و فقط جاى یک خشت را در آن باقى گذاشته باشد؛ مردم، دور آن خانه مىچرخند و از آن خوششان مىآید و مىگویند: کاش جاى همین یک خشت هم تکمیل مىشد. آرى، من در میان پیامبران، جاى آن خشت هستم.
2068 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّما بُعِثتُ فاتِحا وخاتِما.(4)
2069 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّهُ سَیَکونُ فی أُمَّتی کَذَّابونَ ثَلاثونَ کُلُّهُم یَزعُمُ أ نَّهُ نَبِیٌّ، وأنا خاتَمُ النَّبِیِّینَ لا نَبِیَّ بَعدی.(5)
2070 . عنه صلى الله علیه و آله: أیُّهَا النَّاسُ، إنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی، ولا سُنَّةَ بَعدَ سُنَّتی، فَمَنِ ادَّعى ذلِکَ فَدَعواهُ وبِدعَتُهُ فِی النَّارِ.(6)
2071 . عنه صلى الله علیه و آله: أنا العاقِبُ الَّذی لَیسَ بَعدَهُ نَبِیٌّ.(7)
2072 . عنه صلى الله علیه و آله: أنا خاتَمُ النَّبِیِّینَ.(8)
2073 . صحیح مسلم عن سعید بن المسیّب عن عامر بن سعد بن أبی وقّاص عن أبیه: قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ: أنتَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى، إلَا أنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی.(9)
راجع: موسوعة الإمام علیّ بن أبی طالب: القسم الثالث / الفصل الرابع: أحادیث المنزلة
2068 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من فاتح(10) و خاتم مبعوث شدم.
2069 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بهزودى، در میان امّت من سى دروغگو پیدا خواهند شد که همگى ادّعاى پیامبرى مىکنند، درحالى که من خاتم پیامبران هستم و بعد از من، هیچ پیامبرى نیست
2070 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اى مردم! بعد از من، پیامبرى نیست و پس از سنّت (قانونِ) من، سنّتى وجود ندارد. پس هر که ادّعاى نبوّت کند، ادّعا و بدعت او در آتش خواهد بود
2071 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من عاقِب هستم؛ یعنى کسى که پس از او پیامبرى نیست.
2072 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من خاتم انبیا هستم
2073 . صحیح مسلم به نقل از سعید بن مُسَیَّب، از عامر بن سعد بن ابى وقّاص، از پدرش : پیامبر خدا به على علیه السلام فرمود: «تو براى من، به منزله هارون براى موسى هستى، جز آن که پس از من، پیامبرى نیست» .
ر. ک: دانشنامه امیر المؤمنین: بخش سوم / کوششهاى پیامبر براى رهبرى على پس از خود / فصل چهارم / احادیث منزلت
تحلیلى درباره حکمت ختم نبوّت
سخن درباره حکمت ختم نبوّت، بسیار است؛ ولى آنچه در این جا به طور اجمال مىتوان بدان اشاره کرد، این است که فلسفه بعثت انبیاى الهى، ارائه برنامه تکامل جامعه بشر است این برنامه، باید به تدریج به مردم ابلاغ شود؛ زیرا جامعه در طول تاریخ، همانند کودکى است که در دامن تعلیم و تربیت انبیاى الهى پرورش مىیابد، لذا برنامه انبیا در دورانهاى مختلف زندگىِ این کودک، باید متناسب با مزاج و استعداد او باشد و بر این اساس، در چهار مقطع از مقاطع تاریخِ پیش از اسلام، شکل اجرایىِ برنامه انبیا تغییر کرده و این تغییرات، توسّط چهارتن از پیامبران بزرگ الهى که صاحب کتاب و شریعت بودهاند و آنان را پیامبران تشریع مىنامیم به جامعه بشر ابلاغ گردیده است این پیامبران عبارتاند از: نوح، ابراهیم، موسى و عیسى علیهم السلام.
سایر پیامبران الهى، مبلّغ شریعت پیامبران تشریع بودهاند، و رهبرىِ الهى به وسیله آنان تداوم یافت، تا هنگامى که مزاج جامعه براى دریافت آخرین پیامهاى الهى، آمادگى پیدا کرد، و در این هنگام بود که آخرین و کاملترین برنامههاى تکامل انسان، در مجموعهاى به نام قرآن، به وسیله خاتم انبیا به بشر ابلاغ شد و با ابلاغ این پیام، سلسله پیامبران پایان یافت.
پیامبر خدا در روایتى این تحلیل را ضمن یک مَثَل ساده بیان فرموده:
مَثَلى فِی النَّبیِّینَ کَمَثَلِ رَجُلٍ بَنى دارا فَأحسَنَها وأکمَلَها وجَمَّلَها وتَرَکَ مِنها مَوضِعَ
لَبِنَةٍ لَمْ یَضَعها، فَجَعَلَ النَّاسُ یَطوفونَ بِالبِناءِ ویَعجَبونَ مِنهُ ویَقولونَ: لَو تَمَّ مَوضِعُ تِلکَ اللَّبِنَةِ! وأنا فِی النَّبِیِّینَ بِموضِعِ تِلکَ اللَّبِنَةِ.(11)
حکایت من در میان پیامبران، حکایت مردى است که خانهاى ساخته و آن را خوب و کامل و زیبا درست کرده باشد و فقط جاى یک خشت را در آن باقى گذاشته باشد؛ مردم، دور آن خانه مىچرخند و از آن خوششان مىآید و مىگویند: کاش جاى همین یک خشت هم تکمیل مىشد. آرى، من در میان پیامبران، جاى آن خشت هستم.
بر پایه این مَثَل، خداوند متعال با فرستادن پیامبران، مىخواست ساختمانى معنوى در جهان بنا کند براى پرورش انسان کامل، که بدون آن، جهان نمىتوانست جز حیوان پرورش دهد با اینکه معمار این ساختمان، خداوند متعال بوده، ساختن آن قرنها طول کشیده است؛ چرا که اجزاى آن و زمینه ساختش مىبایست در طول قرنها فراهم گردد نخستین خشت نورانىِ این بناى معنوى، حضرت آدم و واپسینِ آنها حضرت خاتم الأنبیا است با بعثت حضرت خاتم، پرورشگاه جامعه انسانى از هر جهت تکمیل شد و تا پایان جهان، برنامههاى این پرورشگاه، براى تکامل مادّى و معنوى همه انسانها کافى است و بدین سان، نبوّت پایان یافت.
اما پس از پایان یافتن نبوّت به وسیله خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، امامت و هدایت امّت، به وسیله اهل بیت ایشان ادامه یافت، چنان که قرآن مىفرماید:
«إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ.(12)
[اى پیامبر!]تو فقط هشداردهندهاى، و براى هر قومى راهبرى است» .
در احادیث فریقین تصریح شده(13) که مقصود از «هادى»، امیرمؤمنان على علیه السلام
است: چنان که در تاریخ دمشق آمده:
لَمّا نَزَلَت: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ. . .»، قالَ النَّبِىُّ: أنَا المُنذِرُ وعَلِىٌّ الهادى.(14)
چون آیه (تو فقط هشدار دهندهاى) نازل شد، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من هشدار دهندهام و على، راهبر.
و پس از امام على علیه السلام، امامت در خاندان آن حضرت ادامه یافت، چنان که از پیامبر خدا روایت شده است:
أنَا المُنذِرُ، وعَلِىٌّ الهادى، وکُلُّ إمامٍ هادٍ لِلقَرنِ الَّذى هُوَ فیهِ.(15)
من هشدار دهندهام و على، راهبر و هر امامى راهبر نسل معاصر خویش است.
و در روایتى دیگر، از امام باقر علیه السلام آمده است:
رَسولُ اللهِ المُنذِرُ، وعَلِىٌّ الهادى، أمَا وَاللهِ ما ذَهَبَ مِنّا و ما زالَت فینا إلَى السّاعَةِ.(15)
پیامبر خدا، بیم دهنده است و على هدایتگر بدانید که به خداوند سوگند، [امامت] از خاندان ما بیرون نرفته است و تا قیامت در میان ماست
این حقیقت، در حدیث متواتر ثقلین نیز که صدورش قطعى است مورد تأکید قرار گرفته است(16) و بدین سان، امامت و رهبرىِ الهىِ خاندان نبوّت، تا مدّتى قریب به سه قرن ادامه یافت؛ اما پس از وفات امام حسن عسکرى علیه السلام، حکمت الهى ایجاب مىکرد که امامِ پس از او که پدر معنوىِ امّت اسلامى است از دیدهها پنهان گردد و جامعه اسلامى را به دار الأیتام معنوىِ فقها و علما واگذارد، چنان که از امام عسکرى علیه السلام روایت شده است که فرمود:
حدّثنى أبى، عن آبائه، عن رسول الله صلى الله علیه و آله: أشَدُّ مِن یُتمِ الیَتیمِ الَّذِى انقَطَعَ مِن اُمِّهِ و أبیهِ، یُتمُ یَتیمٍ انقَطَعَ عَن إمامِهِ ولا یَقدِرُ عَلَى الوُصولِ إلَیهِ ولا یَدرى کَیفَ حُکمُهُ
فیما یُبتَلى بِهِ مِن شَرائِعِ دینِهِ، ألا فَمَن کانَ مِن شیعَتِنا عالِماً بِعُلُومِنا، و هذَا الجاهِلُ بِشَریعَتِهِ المُنقَطِعُ عَن مُشاهَدَتِنا یَتیمٌ فى حِجرِهِ، ألا فَمَن هَداهُ و أرشَدَهُ و عَلَّمَهُ شَریعَتَنا کانَ مَعَنا فِى الرَّفیقِ الأعلى.(17)
پدرم از پدرانش از پیامبر خدا برایم روایت کرد که: بسیار بدتر از یتیمى که پدر و مادرش را از دست داده، یتیمى است که از امام خود دور افتاده و توان دستیابى به او را ندارد و در مسایل شرعىِ خود که به آنها نیاز دارد، تکلیفش را نمىداند بدانید که چنین شخصى که احکامش را نمىداند و از دیدن ما محروم است یتیمى است که در دامن کسى جاى دارد که عالم به علوم ما باشد هلا! که هر کس چنین یتیمى را ارشاد نماید و هدایتش کند و شریعت ما را به او آموزش دهد، در بالاترین منزلگاه، همراه ماست
یکى از حکمتهاى غیبت امام عصر (عج)، این است که مردم جهان، انواع حکومتهاى مدّعىِ عدالت و آزادى و حقوق بشر را بیازمایند و با تجربه دریابند که جز رهبرىِ رهبران الهى، نمىتواند عدالت را در جهان برقرار سازد، و امّت اسلامى نیز دریابد که تنها در اختیار داشتنِ کاملترین برنامههاى تکامل، براى رسیدن به جامعه موعود و مطلوب اسلامى کافى نیست؛ بلکه در کنار آن، امامت خاندان رسالت نیز ضرورى است امام صادق علیه السلام در حدیثى، به این حکمت اشاره مىفرماید:
ما یَکونُ هذَا الأمرُ حَتّى لا یَبقى صِنفٌ مِنَ النّاسِ إِلّا وقَد وُلّوا مِنَ النّاسِ حَتّى لا یَقولَ قائِلٌ: إنّا لَو وُلّینا لَعَدَلنا! ثُمَّ یَقومَ القائِمُ بِالحَقِّ وَ العَدلِ.(18)
غیبت، همچنان ادامه دارد تا جایى که هیچ گروهى از مردم نمانند مگر اینکه به حکومت برسند، تا کسى نمانَد که بگوید: «اگر ما حاکم مىشدیم، به داد حکومت
مىکردیم» . آن گاه، قائم به حق و داد بر مىخیزد
پس از فراهم شدن زمینه سیاسى و اجتماعىِ حکومت جهانى اسلام، تنها ذخیره الهى، براى اقامه عدل در جهانظاهر مىگردد و با ظهور وى، وعده الهى مبنىبر فراگیر شدن اسلام در جهان که در قرآن سه بار تکرار شده است تحقّق خواهد یافت:
«هُوَ اَلَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ اَلْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى اَلدِّینِ کُلِّهِ.(19)
او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است، پیروز گردانَد؛ هر چند مشرکان خوش نداشته باشند» .
1) الأحزاب:40.
2) الأوائل للطبرانی: ص 39 ح 13 عن أبی ذرّ، کنز العمّال: ج 11 ص 480 ح 32269.
3) سنن الترمذی: ج 5 ص 586 ح 3613 عن اُبیّ بن کعب، مسند ابن حنبل: ج 4 ص 21 ح 11067، المصنّف لابن أبی شیبة: ج 7 ص 439 ح 131 کلاهما عن أبی سعید نحوه، کنز العمّال: ج 11 ص 422 ح 31981.
4) المصنّف لعبد الرزّاق: ج 6 ص 113 ح 10163 وج11 ص 111 ح 20062 کلاهما عن عمر بن الخطّاب، کنز العمّال: ج 11 ص 425 ح 31994.
5) سنن أبی داوود: ج 4 ص 98 ح 4252، مسند ابن حنبل: ج 8 ص 326 ح 22458، المستدرک على الصحیحین: ج 4 ص 496 ح 8390 کلّها عن ثوبان، کنز العمّال: ج 11 ص 367 ح 31761.
6) الأمالی للمفید: ص 53 ح 15 عن أبی بصیر عن الإمام الباقر علیه السلام، مشکاة الأنوار: ص255 ح 751 عن الإمام الباقر علیه السلام عنه صلى الله علیه و آله، بحار الأنوار: ج 22 ص 475 ح 24.
7) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 105.
8) عیون أخبار الرِّضا علیه السلام: ج 2 ص 74 ح 345، بحار الأنوار: ج 39 ص 36 ح 5.
9) صحیح مسلم: ج4 ص1870 ح30، فضائل الصحابة لابن حنبل: ج2 ص633 ح1079، خصائص أمیرالمؤمنین للنسائی: ص111 ح50 وفیهما «أما ترضى أنتکون منّی» وبدل «أنت منّی» وص114 ح 51، مسند أبی یعلى: ج 1 ص 348 ح 735 وص354 ح 751 وفیه «فاصطکّتا» بدل «فاستکّتا»، تاریخ دمشق: ج42 ص146 148، اُسد الغابة: ج4 ص100 الرقم3789، المناقب لابن المغازلی: ص 28 ح 40 وص29 ح 42 وص33 ح 50، المناقب للخوارزمی: ص 133 ح 148؛ الأمالی للطوسی: ص 227 ح 399 نحوه، المناقب للکوفی: ج 1 ص 513 ح 435 وفیه «أما ترضى أن تکون منّی» بدل «أنت منّی» .
10) فاتح، یکى از نامهاى پیامبر خداست و از آن رو بدین نام خوانده شده است که درهاى ایمان را گشود و خداوند، او را در میان خلق خود، حاکم و داور قرار داد و دانشهاى ناگشوده بر وى را گشود (مجمع البحرین: مادّه «فتح») م.
11) ر ک: ص 528 ح 2067.
12) رعد: آیه 7.
13) ر. ک: دانشنامه امیر المؤمنین: بخش نهم / فصل یکم: على از زبان قرآن / راهنما.
14) ر ک: دانشنامه امیر المؤمنین: ح 3125.
15) ر ک: دانشنامه امیر المؤمنین: بخش سوم / فصل هشتم / احادیث هدایت.
16) ر. ک: امام مهدى از نگاه حدیث ثقلین، محمّد محمّدى رىشهرى.
17) الاحتجاج: ج 1 ص 7.
18) الغیبة، نعمانى: ص 274 ح 53.
19) توبه: آیه 33، فتح: آیه 28، صف: آیه 9.