6 / 1
معنى البداء
الکتاب
«یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ» .(1)
الحدیث
1579 . رسول الله صلى الله علیه و آله فی قَولِهِ: «یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ» : یَمحو مِنَ الأَجَلِ ما یَشاءُ، ویَزیدُ فیهِ ما یَشاءُ.(2)
1580 . عنه صلى الله علیه و آله أیضا : یَمحو مِنَ الرِّزقِ ویَزیدُ فیهِ، ویَمحو مِنَ الأَجَلِ ویَزیدُ فیهِ.(3)
1581 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللهَ عز و جل أوحى إلى نَبِیٍّ مِن أنبِیائِهِ: أن أخبِر فُلانَ المَلِکَ أنّی مُتَوَفّیهِ إلى کَذا وکَذا، فَأَتاهُ ذلِکَ النَّبِیُّ فَأَخبَرَهُ، فَدَعَا اللهَ المَلِکُ وهُوَ عَلى سَریرِهِ حَتّى سَقَطَ مِنَ السَّریرِ، فَقالَ: یا رَبِّ أجِّلنی حَتّى یَشِبَّ طِفلی وأقضِیَ أمری، فَأَوحَى اللهُ عز و جل إلى ذلِکَ النَّبِیِّ أنِ ائتِ فُلانَ المَلِکَ، فَأَعلِمهُ أنّی قَد أنسَیتُ فی أجَلِهِ وزِدتُ فی عُمُرِهِ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً، فَقالَ ذلِکَ النَّبِیُّ: یا رَبِّ إنَّکَ لَتَعلَمُ أنّی لَم أکذِب قَطُّ، فَأَوحَى اللهُ عز و جل إلَیهِ: إنَّما أنتَ عَبدٌ مَأمورٌ فَأَبلِغهُ ذلِکَ، وَاللهُ لا یُسأَلُ عَمّا یَفعَلُ.(4)
6 / 1
معناى بدا
قرآن
«خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند؛ و اصل کتاب، نزد اوست» .
حدیث
1579 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره این سخن خداى متعال: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند؛ و اصل کتاب، نزد اوست» : از اَجَل، آنچه را بخواهد، محو مىکند و در اَجَل، آنچه را بخواهد، مىافزاید
1580 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره این سخن خداى متعال: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند» : از روزى، کم مىکند و در آن مىافزاید از اَجَل، کم مىکند و در آن مىافزاید
1581 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند عز و جل به یکى از پیامبرانش وحى فرمود: «فلان پادشاه را خبر کن که: من تا فلان وقت، جانت را مىگیرم» .
آن پیامبر به نزد پادشاه رفت و او را آگاه کرد [در لحظه موعود،] خدا پادشاه را در حالى که بر تختش قرار داشت، [به مرگ] فرا خواند تا این که از تخت افتاد آن گاه گفت: پروردگارا! به من مهلت دِه تا نوزادم بزرگ شود و کارم را انجام دهم.
آن گاه خداوند عز و جل به آن پیامبر، وحى فرمود: «نزد آن پادشاه برو و به او خبر بده که من، اَجَل او را به تأخیر انداختم و به عمر او، پانزده سال افزودم» .
آن پیامبر گفت: پروردگارا! تو خود مىدانى که من هرگز دروغ نگفتهام [و اگر این خبر را به پادشاه برسانم، نزد او دروغگو شمرده مىشوم].
خداوند عز و جل به او وحى فرمود: «همانا تو بندهاى مأمور هستى پس، خبر را به او برسان، که از کار خدا، پرسش نمىشود» .
6 / 2
ما یوجِبُ حُسنَ البَداءِ
أ الدُّعاءُ
1582 . رسول الله صلى الله علیه و آله: الدُّعاءُ یَرُدُّ القَضاءَ، وللهِِ فی خَلقِهِ قَضاءانِ: قَضاءٌ ماضٍ، وقَضاءٌ مُحدَثٌ.(5)
1583 . عنه صلى الله علیه و آله: لا یَرُدُّ القَدَرَ إلَا الدُّعاءُ.(6)
1584 . عنه صلى الله علیه و آله: لا یَرُدُّ القَضاءَ إلَا الدُّعاءُ.(7)
1585 . عنه صلى الله علیه و آله: الدُّعاءُ جُندٌ مِن أجنادِ اللهِ تَعالى مُجَنَّدٌ، یَرُدُّ القَضاءَ بَعدَ أن یُبرَمَ.(8)
1586 . عنه صلى الله علیه و آله: یا بُنَیَّ، أکثِر مِنَ الدُّعاءِ، فَإِنَّ الدُّعاءَ یَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ.(9)
1587 . عنه صلى الله علیه و آله: لا یُغنی حَذَرٌ مِن قَدَرٍ، وَالدُّعاءُ یَنفَعُ مِمّا نَزَلَ ومِمّا لَم یَنزِل.(10)
6 / 2
عوامل نیکو شدن بدا
الف دعا
1582 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دعا، قضا را باز مىگردانَد خداوند، درباره آفریدگانش، دو گونه قضا دارد: قضاى نافذ [و تغییر نایافتنى]، و قضاى نوپدید [و جایگزین قضاى تغییر یافتنى]
1583 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: جز دعا، [چیزى] قَدَر (تقدیر) را باز نمىگرداند
1584 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: جز دعا، [چیزى] قضا را باز نمىگرداند
1585 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دعا، سپاهى از سپاهیان آماده خداى متعال است که قضا را [حتّى]پس از قطعى شدن، باز مىگردانَد
1586 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اى فرزندم!(11) بسیار دعا کن؛ زیرا دعا [حتّى] حکمِ حتمىشده را باز مىگردانَد
1587 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: احتیاط، از قَدَر بىنیاز نمىکند؛ ولى دعا درباره آنچه فرود آمده و آنچه فرود نیامده، سود مىبخشد
ب صِلَةُ الأَرحامِ
1588 . رسول الله صلى الله علیه و آله: صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِی المالِ، مَحَبَّةٌ فِی الأَهلِ، مَنسَأَةٌ فِی الأَجَلِ.(12)
1589 . عنه صلى الله علیه و آله: مَن سَرَّهُ النَّسأُ فِی الأَجَلِ، وَالزِّیادَةُ فِی الرِّزقِ، فَلیَصِل رَحِمَهُ.(13)
1590 . تفسیر العیّاشی عن الحسین بن زید بن علیّ عن جعفر بن محمّد عن أبیه علیهماالسلام: قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: إنَّ المَرءَ لَیَصِلُ رَحِمَهُ وما بَقِیَ مِن عُمُرِهِ إلّا ثَلاثُ سِنینَ، فَیَمُدُّهَا اللهُ إلى ثَلاثٍ وثَلاثینَ سَنَةً، وإنَّ المَرءَ لَیَقطَعُ رَحِمَهُ وقَد بَقِیَ مِن عُمُرِهِ ثَلاثٌ وثَلاثونَ سَنَةً، فَیَقصُرُهَا اللهُ إلى ثَلاثِ سِنینَ أو أدنى.
قالَ الحُسَینُ: وکانَ جَعفَرٌ یَتلو هذِهِ الآیَةَ «یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ»(1) (14)
ج تِلکَ الأُمور
1591 . رسول الله صلى الله علیه و آله فی قَولِهِ تَعالى: «یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ»(1) : الصَّدَقَةُ وَاصطِناعُ المَعروفِ وصِلَةُ الرَّحِمِ وبِرُّ الوالِدَینِ، یُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً، ویَزیدُ مِنَ العُمُرِ، ویَقی مَصارِعَ السَّوءِ.(15)
ب صله رَحِم
1588 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: صله رَحِم، موجب افزایش دارایى، دوستى در خاندان، و تأخیر در اَجَل است
1589 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که تأخیر در اَجَل و بسیارى در روزى، خوشحالش مىکند، باید صله رَحِم نماید
1590 . تفسیر العیّاشى به نقل از حسین بن زید بن على : امام صادق علیه السلام از پدرش نقل نمود
که پیامبر خدا فرمود: «همانا فردى صله رحم مىکند، در حالى که جز سه سال از عمرش باقى نمانده است آن گاه، خداوند، آن سه سال را تا سى و سه سال افزایش مىدهد نیز فردى قطع رَحِم مىکند، در حالى که از عمرش سى و سه سال باقى مانده است آن گاه خداوند، آن سى و سه سال را به سه سال یا کمتر کاهش مىدهد» .
امام صادق علیه السلام پیوسته این آیه را تلاوت مىنمود: «خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند؛ و اصل کتاب، نزد اوست» .
ج این کارها
1591 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره این سخن خداى متعال: «خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند؛ و اصل کتاب، نزد اوست» : صدقه و کار نیک و صله رحم و نیکى به پدر و مادر، بدبختى را به سعادتمندى تبدیل مىکنند، عمر را افزایش مىدهند و از مرگهاى بد، جلوگیرى مىکنند
1592 . الأمالی للشجری عن الأوزاعی: دَخَلتُ المَدینَةَ مَدینَةَ رَسولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وآلِهِ وسَلَّمَ، قالَ: فَقُلتُ: مَن هاهُنا مِنَ الفُقَهاءِ؟ فَقالوا: مُحَمَّدُ بنُ المُنکَدِرِ، ومُحَمَّدُ بنُ المُبَشِّرِ، ومُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ یَعنِی ابنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهم السلام فَقُلتُ فی نَفسی: لَیسَ مِن هؤُلاءِ أحَقُّ أن یُبدَأَ بِهِ مِنِ ابنِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَأَتَیتُهُ وقُلتُ: یَابنَ رَسولِ اللهِ، أخبِرنی عَن قَولِ اللهِ عز و جل: «یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ»(1).
فَقالَ: أخبَرَنی أبی عَن جَدّی عَن عَلِیٍّ علیه السلام، أنَّهُ سَأَلَ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله، فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: لَاُبَشِّرَنَّکَ یا عَلِیُّ بِها، تُبَشِّرُ اُمَّتی مِن بَعدی، وهِیَ: الصَّدَقَةُ عَلى وَجهِها، وبِرُّ الوالِدَینِ، وَاصطِناعُ المَعروفِ، وصِلَةُ الرَّحِمِ، تُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً، وتَزیدُ فِی العُمُرِ، وتَقی مَصارِعَ السَّوءِ.(16)
6 / 3
ما یوجِبُ سوءَ البَداءِ
الکتاب
«إِنَّ اَللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اَللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ» .(17)
«ذلِکَ بِأَنَّ اَللهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اَللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» .(18)
«وَ ضَرَبَ اَللهُ مَثَلاً قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اَللهِ فَأَذاقَهَا اَللهُ لِباسَ اَلْجُوعِ وَ اَلْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ» .(19)
1592 . الأمالى، شجرى به نقل از اوزاعى : وارد مدینه، شهر پیامبر خدا شدم و گفتم: فقیه این جا چه کسى است؟
گفتند: محمّد بن مُنکَدِر، محمّد بن مبشّر، و محمّد بن على (یعنى على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام) .
پیش خود گفتم: براى آغاز کردن، هیچ یک از اینها، از فرزند پیامبر خدا شایستهتر نیست پس نزد او (امام باقر علیه السلام) آمدم و گفتم: اى فرزند پیامبر خدا! مرا درباره این سخن خداوند عز و جل آگاه ساز: «خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند، و اصل کتاب، نزد اوست» .
فرمود: «پدرم از جدّم على علیه السلام، به من خبر داد که او از پیامبر صلى الله علیه و آله پرسید و پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: “اى على! همانا تو را به این [آیه] بشارت مىدهم که تو امّت مرا پس از من، بشارت دهى، و آن: خالصانه صدقه دادن، نیکى به پدر و مادر، کار نیک، و صله رَحِم است که بدبختى را به سعادتمندى تبدیل مىکند، عمر را افزایش مىدهد و از مرگهاى بد، جلوگیرى مىنماید”» .
6 / 3
عوامل ناخوشایندى بدا
قرآن
«در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان، حال خود را تغییر دهند. و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد، هیچ برگشتى براى آن نیست، و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود» .
«این [کیفر]بدان سبب است که خداوند، نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته، تغییر نمىدهد، مگر آن که آنان، آنچه را در دل دارند، تغییر دهند؛ و خدا شنواى داناست» .
«و خدا شهرى را مَثَل زده است که امن و امان بود [و]روزىاش از هر سو فراوان مىرسید پس [ساکنانش]نعمتهاى خدا را ناسپاسى کردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مىدادند، طعمِ گرسنگى و هراس را به [مردم]آن چشانید» .
الحدیث
1593 . رسول الله صلى الله علیه و آله: یَقولُ اللهُ عز و جل: . . . ما مِن أهلِ قَریَةٍ، ولا أهلِ بَیتٍ، ولا رَجُلٍ بِبادِیَةٍ(20)، کانوا عَلى ما أحبَبتُ مِن طاعَتی، ثُمَّ تَحَوَّلوا عَنها إلى ما کَرِهتُ مِن مَعصِیَتی، إلّا تَحَوَّلتُ لَهُم عَمّا یُحِبّونَ مِن رَحمَتی إلى ما یَکرَهونَ مِن غَضَبی.(21)
1594 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا جارَ الحاکِمُ قَلَّ المَطَرُ، وإذا غُرِّرَ(22) بِأَهلِ الذِّمَّةِ ظَهَرَ عَلَیهِم عَدُوُّهُم، وإذا ظَهَرَتِ الفَواحِشُ کانَتِ الرَّجفَةُ، وإذا قَلَّ الأَمرُ بِالمَعروفِ استُبیحَ الحَریمُ، وإنَّما هُوَ التَّبدیلُ، ثُمَّ التَّدبیرُ، ثُمَّ التَّدمیرُ.(23)
1595 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا ظَهَرَ الزِّنا کَثُرَ مَوتُ الفَجأَةِ، وإذا طُفِّفَ المِکیالُ أخَذَهُمُ اللهُ بِالسِّنینَ وَالنَّقصِ، وإذا مَنَعُوا الزَّکاةَ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَکَتَها مِنَ الزَّرعِ وَالثِّمارِ وَالمَعادِنِ، وإذا جاروا فِی الأَحکامِ تَعاوَنوا عَلَى الظُّلمِ وَالعُدوانِ، وإذا نَقَضُوا العُهودَ سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِم عَدُوَّهُم، وإذا قَطَعُوا الأَرحامَ جُعِلَتِ الأَموالُ فی أیدِی الأَشرارِ، وإذا لَم یَأمُروا بِمَعروفٍ، ولَم یَنهَوا عَن مُنکَرٍ، ولَم یَتَّبِعُوا الأَخیارَ مِن أهلِ بَیتی، سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِم شِرارَهُم فَیَدعو خِیارُهُم فَلا یُستَجابُ لَهُم.(24)
1596 . عنه صلى الله علیه و آله: خَمسٌ إذا أدرَکتُموهُنَّ فَتَعَوَّذوا بِاللهِ عز و جل مِنهُنَّ: لَم تَظهَرِ الفاحِشَةُ فی قَومٍ قَطُّ حَتّى یُعلِنوها إلّا ظَهَرَ فیهِمُ الطّاعونُ وَالأَوجاعُ الَّتی لَم تَکُن فی أسلافِهِمُ الَّذینَ مَضَوا، ولَم یَنقُصُوا المِکیالَ وَالمیزانَ إلّا اُخِذوا بِالسِّنینَ وشِدَّةِ المَؤونَةِ وجَورِ السُّلطانِ، ولم یَمنَعُوا الزَّکاةَ إلّا مُنِعُوا القَطرَ مِن السَّماءِ، ولَولَا البَهائِمُ لَم یُمطَروا، ولَم یَنقُضوا عَهدَ اللهِ عز و جلوعَهدَ رَسولِهِ إلّا سَلَّطَ اللهُ عَلَیهِم عَدُوَّهُم، فَأَخَذوا بَعضَ ما فی أیدیهِم، ولَم یَحکُموا بِغَیرِ ما أنزَلَاللهُ إلّا جَعَلَ بَأسَهُم بَینَهُم.(25)
حدیث
1593 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند عز و جل مىفرماید: . . «اهل هیچ شهر و خانهاى، و هیچ مرد بادیهنشینى نیست که مرا آن چنان که من دوست دارم، پیروى کند و سپس به حالتى که من نمىپسندیدم، تغییر کند، و از من نافرمانى نماید، مگر این که من چیزهایى از رحمتم را که دوست مىدارد، به چیزهایى از خشمم که نمىپسندد، تغییر مىدهم» .
1594 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه حاکم ستم کند، بارانْ اندک مىشود، و هر گاه اهل ذمّه فریب داده شوند، دشمنىشان آشکار مىگردد، و هر گاه گناهانْ پدیدار شوند، زلزله رُخ مىدهد، و هر گاه امر به معروف کم شود، حرامْ مباح مىگردد و این، همان تبدیل شدن [نعمتها به نقمتها]، سپس پشت کردن [دنیا]، و سپس نابود گشتن است
1595 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه زِنا علنى گشت، مرگِ ناگهانى، بسیار مىگردد، و هر گاه کمفروشى شد، خداوند به قحط و کمبود، گرفتارشان مىسازد، و هر گاه از پرداخت زکات خوددارى کردند، زمین [نیز] برکتهایش را (اعم از: کشت و میوهها و معدن) باز مىدارد، و هر گاه در داورىها ستم نمودند، همدیگر را بر ستم و تجاوز، یارى مىرسانند، و هر گاه پیمانها را شکستند، خداوند، دشمنشان را بر آنان چیره مىسازد، و هر گاه قطع رحِم نمودند، دارایىها در دستان اشرار قرار مىگیرد، و هر گاه امر به معروف و نهى از منکر نکردند و از نیکانِ اهل بیتم پیروى ننمودند، خداوند، بَدانشان را بر ایشان چیره مىنماید، آن گاه نیکانشان دعا مىکنند؛ ولى اجابت نمىشوند
1596 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پنج چیز است که هر گاه به آنها گرفتار شدید، از آنها به خدا پناه برید: هرگز در میان قومى گناه، پدیدار نگشت، که آن را علنى کرده باشند، مگر
این که در بین آنان طاعون و بیمارىهایى که در گذشتگانشان نبود، پدید آمد؛ و در وزن و ترازو کم نگذاشتند، مگر این که به قحطى و تنگدستى شدید و ستم پادشاه گرفتار آمدند؛ و از پرداخت زکاتْ خوددارى ننمودند، جز این که از باران آسمان، محروم شدند و اگر حیوانات نبودند، باران نمىدیدند؛ و پیمان خداوند عز و جل و فرستادهاش را نشکستند، جز این که خداوند، دشمنشان را بر آنان چیره ساخت، به طورى که فقط بعضى از آنچه را که در دستانشان بود، در اختیار گرفتند؛ و به غیر آنچه خداوند نازل کرده بود، حکم نکردند، جز این که عذابشان را در بینشان قرار داد
1597 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا کانَت فیکُم خَمسٌ رُمیتُم بِخَمسٍ: إذا أکَلتُمُ الرِّبا رُمیتُم بِالخَسفِ، وإذا ظَهَرَ فیکُمُ الزِّنا اُخِذتُم بِالمَوتِ، وإذا جارَتِ الحُکّامُ ماتَتِ البَهائِمُ، وإذا ظُلِمَ أهلُ المِلَّةِ(26) ذَهَبَتِ الدَّولَةُ، وإذا تَرَکتُمُ السُّنَّةَ ظَهَرَتِ البِدعَةُ.(27)
1598 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا جارَتِ الوُلاةُ قَحَطَتِ السَّماءُ، وإذا مُنِعَتِ الزَّکاةُ هَلَکَتِ المَواشی، وإذا ظَهَرَ الزِّنا ظَهَرَ الفَقرُ وَالمَسکَنَةُ، وإذا اُخفِرَتِ(28) الذِّمَّةُ اُدیلَ(29) الکُفّارُ.(30)
1599 . عنه صلى الله علیه و آله: ما نَقَضَ قَومٌ عَهدَهُم إلّا سُلِّطَ عَلَیهِم عَدُوُّهُم، وما جارَ قَومٌ إلّا کَثُرَ القَتلُ بَینَهُم، وما مَنَعَ قَومٌ الزَّکاةَ إلّا حُبِسَ القَطرُ عَنهُم، ولا ظَهَرَت فیهِمُ الفاحِشَةُ إلّا فَشا فیهِمُ المَوتُ، وما یُخسِرُ قَومٌ المِکیالَ وَالمیزانَ إلّا اُخِذوا بِالسِّنینَ.(31)
1600 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا أبغَضَ المُسلِمونَ عُلَماءَهُم، وأظهَروا عِمارَةَ أسواقِهِم وتَناکَحوا عَلى جَمعِ الدَّراهِمِ، رَماهُمُ اللهُ عز و جل بِأَربَعِ خِصالٍ: بِالقَحطِ مِنَ الزَّمانِ، وَالجَورِ مِنَ السُّلطانِ، وَالخِیانَةِ مِن وُلاةِ الأَحکامِ، وَالصَّولَةِ مِنَ العَدُوِّ.(32)
1597 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه پنج چیز در میان شما بود، با پنج چیز، هدف قرار مىگیرید: هر گاه رِبا خوردید، به زمین، فرو برده مىشوید؛ و هر گاه در میان شما زنا پدیدار گشت، گرفتار مرگ مىشوید؛ و هر گاه حاکمان ستم کردند، حیوانات مىمیرند؛ و هر گاه اهل آیین (پیروان ادیان آسمانى) مورد ستم قرار گرفتند، دولتْ نابود مىگردد؛ و هر گاه سنّت مرا رها کردید، بدعت پدید مىآید
1598 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه فرمانروایان ستم کردند، خشکسالى پدید مىآید، و هر گاه از پرداخت زکاتْ خوددارى شود، حیواناتْ نابود مىگردند، و هر گاه زنا پدیدار شود، فقر و تنگدستى شایع مىگردد، و هر گاه پیمان با اهل ذمّه شکسته شود، کافرانْ سلطه پیدا مىکنند
1599 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ قومى پیمانشان را نشکستند، جز این که دشمنانشان بر آنان مسلّط شدند، و هیچ قومى ستم نکردند، جز این که کشتار در بینشان رواج یافت، و هیچ قومى از پرداخت زکات خوددارى نکردند، مگر این که از باران، محروم شدند، و گناه در میان آنان، پدیدار نگشت، مگر این که مرگ در بینشان گسترش یافت، و هیچ قومى در پیمانه و وزن کردن، کم نگذاشتند، جز این که به قحطى گرفتار آمدند
1600 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه مسلمانان، دانشمندانشان را دشمن بدارند و ساختمانهاى
بازارشان را بلند کنند [و مالاندوزى را بر سایر کارها ترجیح دهند] و بر پایه انباشت ثروت، ازدواج نمایند، خداوند عز و جل آنان را با چهار چیز، هدف قرار مىدهد: قحطى روزگار، ستم پادشاه، خیانت داوران، و یورش دشمن
1601 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا ظُلِمَ أهلُ الذِّمَّةِ کانَتِ الدَّولَةُ دَولَةَ العَدُوِّ، وإذا کَثُرَ الزِّنا کَثُرَ السِّباءُ، وإذا کَثُرَ اللّوطِیَّةُ رَفَعَ اللهُ عز و جل یَدَهُ عَنِ الخَلقِ، فَلا یُبالی فی أیِّ وادٍ هَلَکوا.(33)
1602 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا تَبایَعتُم بِالعینَةِ(34)، وأخَذتُم أذنابَ البَقَرِ، ورَضیتُم بِالزَّرعِ، وتَرَکتُمُ الجِهادَ، سَلَّطَ اللهُ عَلَیکُم ذُلّاً لا یَنزِعُهُ، حَتّى تَرجِعوا إلى دینِکُم.(35)
1601 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه اهل ذمّه مورد ستم قرار بگیرند، پیروزى از آنِ دشمن خواهد شد، و هر گاه زِنا رواج یابد، اسارت، بسیار مىگردد، و هر گاه لواطْ گسترش یابد، خداوند عز و جل دست [رحمت] خود را از آفریدگان برمىدارد و دیگر برایش مهم نیست که در کدام سرزمین، نابود مىشوند
1602 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه به معامله عَینه(36) مشغول شدید و دُم گاوان را گرفتید(37) و زراعت را خوش داشتید، ولى جهاد را رها کردید، خداوند، خوارى جداناپذیرى را بر شما چیره مىسازد، تا این که به دینتان باز گردید
پژوهشى درباره بَدا
بَدا، یکى از آموزههاى مهمّ اسلامى است و عقیده به آن، نقش مؤثّرى در خداشناسى، پیامبرشناسى، امامشناسى و انسانشناسى دارد از آن جا که آیات قرآن کریم و احادیث نقلشده در کتابهاى شیعه و اهل سنّت، به روشنى بر بَدا دلالت دارند، همه فِرَق و مذاهب اسلامى، عملاً مفهوم بَدا را پذیرفتهاند. البتّه برخى، از آن رو که معناى بَدا را به درستى درک نکردهاند و پنداشتهاند که بَدا با علم ذاتى و ازلى خدا در تعارض است، به انکار آن پرداختهاند.
این، در حالى است که در عمل، همه فِرَق مسلمان، دست به دعا برمىدارند و نه تنها نیازهاى خویش، بلکه تغییر سرنوشت خود را از خدا مىخواهند، و این، چیزى جز اعتقاد عملى به مفهوم «بَدا» نیست؛ چرا که جز با اعتقاد به امکان تغییر وضعیّت موجود یعنى همان «بَدا» نمىتوان آن را از خدا درخواست کرد.
در این پژوهش، «بَدا» پس از بررسى مفهومى، از دیدگاه قرآن و احادیث و عقل، بررسى خواهد شد سپس پاسخ ایرادهاى منکِرانِ آن مىآید و در پایان، حکمت آن بیان مىشود.
بَدا، در لغت
واژه «بَداء» از ریشه «بدو»، به معناى «ظهور» است ظهور، خود در دو معناى:
«ظهور پس از خفا» و «پیدایش رأى جدید»، به کار مىرود فیروزآبادى، جوهرى و ابن فارس، به ترتیب مىنویسند:
بدا، بدواً و بُدُوّاً، یعنى: هویدا شد و در کار، براى او، بدا حاصل شد، یعنى: در آن، برایش نظرى تازه پیدا شد.(38)
براى او در این کار، بدایى محدود حاصل شد، یعنى: برایش نظرى تازه پیدا شد.(39)
مىگویى: برایم در این کار، بدایى حاصل شد، یعنى: نظرم درباره آن، عوض شد.(40)
معناى دوم بَدا (پیدایش رأى جدید)، خود، دو صورت دارد: پیدایش رأیى بر خلاف رأى قبلى (تغییر در رأى)، و پیدایش رأیى بدون سابقه قبلى.(41)
بدین سان، «بداء» در لغت عرب، در سه مورد به کار مىرود:
1 آشکار شدن چیزى پس از مخفى بودنش
2 پیدایش رأیى بر خلاف رأى قبلى (تغییر رأى)
3 پیدایش رأیى بدون سابقه قبلى.
حال باید دید که بَدا در قرآن و احادیث، به کدام معنا در مورد خداى متعال به کار رفته است.
بَدا، در قرآن و احادیث
بسیارى از کسانى که در مورد بَدا نظر دادهاند و یا آن را انکار کردهاند، بر این گمان بودهاند که بَدا با معناى نخست آن، در مورد خدا به کار رفته است در نتیجه، به توجیه یا ردّ آن در مورد خداوند پرداختهاند؛ امّا باید توجّه داشت که در قرآن و
احادیث، «بَدا» در مورد خداوند متعال، به دو معناى اخیر به کار رفته است معناى سوم، مورد نزاع نیست و تنها معناى دوم، مورد بحث و اختلاف نظر است.
در بحث قضا و قدر دیدیم که خداوند، امکانات و دارایىهایى همچون: توان، روزى و بقا را به طور محدود، در اختیار انسانها قرار داده است این محدودیت، تقدیر الهى است از سوى دیگر، تقدیر الهى به دو گونه محتوم (تغییرناپذیر) و غیر محتوم (تغییرپذیر) تقسیم مىشود امام باقر علیه السلام مىفرماید:
مِنَ الاُمُورِ اُمُورٌ مَحتُومَةٌ کائِنَةٌ لا مَحالَةَ، وَ مِنَ الاُمُورِ اُمُورٌ مُوقُوفَةٌ عِندَ اللهِ، یُقَدِّمُ فِیها مَا یَشاءُ وَ یَمحُو مَا یَشاءُ وَ یُثبِت مِنها ما یَشاءُ.(42)
برخى کارها، کارهاى حتمىِ گریزناپذیرند و برخى کارها، موقوف در پیشگاه خداوندند که در آنها هر چه را بخواهد، پیش مىاندازد و هر چه را بخواهد، محو مىکند و هر چه را بخواهد، اثبات مىنماید
بَدا، عبارت است از: تغییر در تقدیر غیر حتمى از طریق تقدیم و تأخیر تقدیرات و یا محو یک تقدیر و اثبات تقدیرى دیگر، چنان که قرآن کریم مىفرماید:
«یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ.(43)
خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند، و اصل کتاب، نزد اوست» .
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریف مىفرماید:
هَل یُمحى إلاّ ما کَانَ ثابِتا؟ وَ هَل یُثبَتُ إلّا ما لَم یَکُن؟(44)
آیا جز آنچه ثابت است، محو مىشود؟ و آیا جز آنچه نبوده است، اثبات مىشود؟
نمونههایى از بَدا در قرآن
قرآن کریم، برخى از موارد مهمى را که در آنها بَدا رخ داده است، ذکر مىکند از جمله این موارد، بَدا در عذاب قوم یونس است:
«فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِیمانُها إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ اَلْخِزْیِ فِی اَلْحَیاةِ اَلدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ.(45)
چرا هیچ شهرى نبود که [اهل آن] ایمان بیاورد و ایمانش به حالش سود ببخشد، مگر قوم یونس که وقتى [در آخرین لحظه] ایمان آوردند، عذاب رسوایى را در زندگى دنیا از آنان برطرف کردیم و تا چندى، آنان را برخوردار ساختیم» .
امام باقر علیه السلام چگونگى این بَدا را این گونه نقل مىکند:
إنَّ یونُسَ لَمّا آذاهُ قَومُهُ دَعَا اللهَ عَلَیهِم، فَأَصبَحوا أوَّلَ یَومٍ ووُجوهُهُم مُصفَرَّةٌ و أصبَحُوا الیَومَ الثّانِىَ و وُجوهُهُم سودٌ قالَ: و کانَ اللهُ واعَدَهُم أن یَأتِیَهُمُ العَذابُ، فَأَتاهُمُ العَذابُ حَتّى نالوهُ بِرِماحِهِم؛ فَفَرَّقوا بَینَ النِّساءِ و أولادِهِنَّ، وَ البَقَرِ و أولادِها، و لَبِسُوا المُسوحَ وَ الصّوفَ، و وَضَعُوا الحِبالَ فى أعناقِهِم، وَ الرَّمادَ عَلى رُؤوسِهِم، و ضَجُّوا ضَجَّةً واحِدَةً إلى رَبِّهِم؛ و قالوا: آمَنّا بِإِلهِ یونُسَ؛ قالَ: فَصَرَفَ اللهُ عَنهُمُ العَذابَ.(46)
همانا یونس، آن گاه که قومش او را اذیّت نمودند، آنان را نفرین کرد پس در روز نخست، در حالى که صبح کردند که صورتهایشان زرد بود و در روز دوم، در حالى صبح کردند که صورتهایشان سیاه بود. خداوند، به آنان وعده داده بود که بر آنان عذاب مىآید. پس عذاب آمد تا جایى که به نزدیکىشان رسید آن گاه آنان بین زنان و فرزندان آنها و مادهگاوها و بچّههاى آنها جدایى انداختند و لباسهاى مویین و پشمین به تن کردند و به گردنهاى خود، طناب آویختند و بر
سر خویش، خاکستر ریختند و به پیشگاه پروردگارشان زارى کردند و گفتند: «به معبودِ یونس، ایمان آوردیم» . پس خداوند، عذاب را از آنان گردانْد
مورد دیگر، بَدا در وعده خداوند با موسى علیه السلام است:
«وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِیهِ هارُونَ اُخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ اَلْمُفْسِدِینَ.(47)
و با موسى، سى شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر، تمام کردیم، تا آن که وقت معیّن پروردگارش، در چهل شب به سر آمد و موسى [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت: در میان قوم من، جانشینم باش و [کار آنان را]اصلاح کن و راه فسادگران را پیروى مکن» .
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه مىفرماید:
کانَ فِى العِلمِ وَ التَّقدیرِ ثَلاثینَ لَیلَةً، ثُمَّ بَدا للهِِ فَزادَ عَشرا، فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ لِلأَوَّلِ وَ الآخِرِ أربَعینَ لَیلَةً.(48)
[قرار موسى علیه السلام با خدا] در دانش و تقدیر، سى شب بود. سپس براى خدا، بَدا حاصل شد و ده [شب] افزود، تا آن که مهلت مقرّرِ پروردگارش از ابتدا تا انتها در چهل شب به سر آمد
مورد دیگر، بَدا درباره وارد شدن به سرزمین مقدّس است:
«یا قَوْمِ اُدْخُلُوا اَلْأَرْضَ اَلْمُقَدَّسَةَ اَلَّتِی کَتَبَ اَللهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ.(49)
اى قوم من! به سرزمین مقدّسى که خداوند براى شما مقرّر داشته است، در آیید و به عقب باز نگردید که زیانکار خواهید شد» .
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه مىفرماید:
کَتَبَها لَهُم ثُمَّ مَحاها، ثُمَّ کَتَبَها لِأَبنائِهِم فَدَخَلوها، وَ اللهُ یَمحو ما یَشاءُ و یُثبِتُ و عِندَهُ اُمُّ الکِتابِ.(50)
آن را برایشان نوشت، سپس محو کرد و آن گاه آن را براى فرزندانشان نوشت و آنان در آن وارد شدند و خداوند آنچه را بخواهد، محو و یا اثبات مىکند و اصل کتاب، در نزد اوست
و نیز مىفرماید:
کانَ فى عِلمِهِ أنَّهُم سَیَعصونَ و یَتیهونَ أربَعینَ سَنَةً، ثُمَّ یَدخُلونَها بَعدَ تَحریمِهِ إیّاها عَلَیهِم.(51)
در علم خدا چنین بود که آنان نافرمانى مىکنند و چهل سال، سرگردان مىشوند و آن گاه و پس از آن که آن را برایشان حرام کرد، در آن وارد مىشوند
امام صادق علیه السلام در این دو حدیث، تصریح مىنماید که بَدا، در «کتابِ تقدیرات (اُمُّ الکتاب)» بوده است و نه در علم ذاتى خدا؛ چرا که هم تقدیر قبلى و هم گناه بنى اسرائیل و هم تغییر در تقدیر قبلى و اثبات تقدیر جدید، همگى در علم ذاتى و ازلى خدا بودهاند.
مورد دیگر بَدا، بدا در ذبح اسماعیل است.(52)
نمونههایى از بَدا در احادیث اهل سنّت
در این جا به چند نمونه از بداهایى که در منابع حدیثىِ اهل سنّت آمدهاند، اشاره مىکنیم تا مشخّص گردد که این مسئله به احادیث اهل بیت علیهم السلام اختصاص ندارد:
1 بدا در کاهش و افزایش روزى و اَجَل و محبوبیت
در منابع اهل سنّت، در تبیین آیه: «یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ؛(43) خدا آنچه راى بخواهد، محو یا اثبات مىکند»، از پیامبر خدا روایت شده که مىفرماید:
یَمحُو مِنَ الرِّزقِ و یَزیدُ فیهِ، و یَمحو مِنَ الأَجَلِ و یَزیدُ فیهِ.(53)
پیوند با خویشاوندان، موجب افزایش دارایى، دوستى در خاندان و تأخیر در اجل مىشود
همچنین از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت شده که صله رحم، موجب افزایش ثروت و محبوبیت در میان خانواده و به تأخیر افتادن اَجَل مىگردد:
صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِى المالِ، مَحَبَّةٌ فِى الأَهلِ، مَنسَأَةٌ فِى الأَجَلِ.(54)
پیوند با خویشاوندان، موجب افزایش دارایى، دوستى در خاندان و تأثیر در اجل مىشود
2 بَدا در خوشبختى و بدبختى
در تفسیر همین آیه، از پیامبر خدا روایت شده است که:
الصَّدَقَةُ وَ اصطِناعُ المَعروفِ و صِلَةُ الرَّحِمِ و بِرُّ الوالِدَینِ، یُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً، و یَزیدُ مِنَ العُمُرِ، و یَقى مَصارِعَ السَّوءِ.(55)
صدقه و کار خیر و صله رحم و نیکى به پدر و مادر، بدبختى را به خوشبختى تبدیل مىکنند، و موجب افزایش عمر مىشود و از زمین خوردنهاى بد نگه مىدارند
3 بَدا در مطلق قضا و قدر
در احادیث فراوانى از پیامبر خدا، نقش دعا در تغییر سرنوشت مقدّرِ انسان، مورد تأکید قرار گرفته است، از جمله:
الدُّعاءُ یَرُدُّ القَضاءَ، و للهِِ فى خَلقِهِ قَضاءانِ: قَضاءٌ ماضٍ، و قَضاءٌ مُحدَثٌ.(56)
دعا، قضا را باز مىگرداند در خداوند، دو قضا در آفریدههایش دارد: قضاى قطعى و قضاى حادث
لا یَرُدُّ القَدَرَ إلَا الدُّعاءُ.(57)
قَدَر را جز دعا، باز نمىگرداند
لا یَرُدُّ القَضاءَ إلَا الدُّعاءُ.(7)
قضا را جز دعا، باز نمىگرداند
الدُّعاءُ جُندٌ مِن أجنادِ اللهِ تَعالى مُجَنَّدٌ، یَرُدُّ القَضاءَ بَعدَ أن یُبرَمَ.(58)
دعا، سپاهى مجهّز از سپاهیان خداست که قضاى قطعىشده را باز مىگرداند.
یا بُنَىَّ، أکثِر مِنَ الدُّعاءِ، فَإِنَّ الدُّعاءَ یَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ.(59)
فرزندم! بر دعا بیفزا که دعا، قضاى قطعىشده را باز مىگرداند.
لا یُغنى حَذَرٌ مِن قَدَرٍ، وَ الدُّعاءُ یَنفَعُ مِمّا نَزَلَ و مِمّا لَم یَنزِل.(60)
احتیاط، از قدر باز نمىدارد دعا براى [تقدیر] نازل شده و نشده، سودمند است.
صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِى المالِ، مَحَبَّةٌ فِى الأَهلِ، مَنسَأَةٌ فِى الأَجَلِ.(61)
پیوند با خویشاوندان، موجب افزایش دارایى، دوستى در خاندان و تأخیر در اجل
است
همچنین از امام على علیه السلام نقل شده است که فرمود:
إنَّ اللهَ یَدفَعُ الأَمرَ المُبرَمَ.(62)
خداوند، امر قطعىشده را باز مىگرداند
نظیر این احادیث، در منابع اهل سنّت، بسیار فراوان است بنا بر این، منکِران بَدا، باید همه این احادیث را مُنکِر شوند.
بَدا از دیدگاه وجدان و عقل
هر انسانى با مراجعه به وجدان خود، در مىیابد که وضعیّت موجودش مىتوانست به گونهاى دیگر باشد مثلاً اگر فقیر است، مىتوانست غنى باشد، یا اگر مریض است، مىتوانست سالم باشد و از همین روست که در دعاهایش از خدا مىخواهد که او را ثروتمند و تندرست کند این تغییر در تقدیر، چیزى جز بَدا نیست.
از سوى دیگر، عقل، وجود همه کمالات را در خدا اثبات مىکند و از جمله کمالات، «قدرت مطلق» است بر اساس این کمال، خداوند، حتّى پس از تقدیرى خاص مانند: فقر فلان کس، یا بیمارى فلان کس، مىتواند این تقدیر را تغییر دهد و آن دو کس را غنى و سالم کند این که بگوییم: «خداوند، پس از تقدیر نمودنِ یک چیز، دیگر توانایى تغییر آن را ندارد»، محدود کردن قدرت خدا و سلب نمودن کمالى از کمالات اوست و این، خلاف حکم صریح عقل است.
عدم تعارض بَدا و علم ازلى
مهمترین اشکال منکِران بَدا، این است که بَدا با علم مطلق و ذاتى خدا ناسازگار است غِفارى (از نویسندگان اهل سنّت و از مُنکِران بدا) در مورد استناد شیعه به آیه:
«یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ؛(43) خدا آنچه راى بخواهد، محو یا اثبات مىکند، و اصل کتاب، نزد اوست» مىگوید:
این سخنشان باطل است؛ چرا که محو و اثبات، با دانش و قدرت و اراده خداوند، انجام مىپذیرد، بىآن که برایش بدایى پیدا شود و چگونه براى خدا، توهّمِ بَدا شود، در حالى که اصل کتاب، در نزد اوست و علم ازلىاش فراگیرى دارد؟ خداوند در پایان آیه تبیین کرده که هر چه از محو و اثبات و تغییر، حاصل مىشود، به مشیّت خداست و در اُمّ الکتاب ثبت است.(63)
در پاسخ، باید گفت که مقصود از بَدا، همین «محو و اثبات، با دانش و قدرتو اراده خداوند» است و این سخن شما که مىگویید: «محو و اثبات، با دانش و قدرت و اراده خداوند، انجام مىپذیرد، بى آن که برایش بدایى پیدا شود» اجتماع نقیضین است؛ چرا که معناى آن، این است که «براى خدا بَدا حاصل مىشود، بى آن که براى او در چیزى بَدا پیدا شود» .
فرض سخن غفارى، این است که نسبت دادن بَدا به خداوند، به نادانىِ او بازگشت مىکند؛ چرا که او مىگوید: «چگونه براى خدا توهّمِ بَدا شود، در حالى که اصل کتاب، در نزد اوست؟» . این فرض، نادرست و بر خلاف نصوص احادیث امامیّه است که پیشتر نقل شدند احادیث امامیّه تصریح دارند که بَدا، از علم مکنون و مخزون خداوند، نشئت مىگیرد و این علم، بر همه بَداها حاکم است امام صادق علیه السلام در این باره مىفرماید:
إنّ للهِِ عِلمَینِ: عِلمٌ مَکنونٌ مَخزونٌ لا یَعلَمُهُ إلّا هُوَ، مِن ذلِکَ یَکونُ البَداءُ، و عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ و رُسُلَهُ و أنبِیاءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ.(64)
خداوند، دو گونه علم دارد: علم مکتوم و اندوخته که جز خود او، کسى از آن
اطّلاعى ندارد، و بدا از این علم خداست؛ و علمى که به فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش آموخته است و ما هم آن را مىدانیم
در حدیثى دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است:
کُلُّ أمرٍ یُریدُهُ اللهُ فَهُوَ فى عِلمِهِ قَبلَ أن یَصنَعَهُ، و لَیسَ شَىءٌ یَبدو لَهُ إلّا و قَد کانَ فى عِلمِهِ، إنَّ اللهَ لا یَبدو لَهُ مِن جَهلٍ.(65)
هر چه را که خداوند بخواهد، قبل از آن که آن را بسازد، در علم او هست و براى خدا در هیچ چیزى بَدا پیدا نمىشود، مگر این که در علم او هست بَداى خدا، ناشى از جهل نیست
دهلوى، یکى از معانى بَدا را بَدا در علم مىداند و آن را «بَدا در اخبار» مىنامد او مىگوید:
از مجموع روایات، به دست مىآید که بَدا سه معنا دارد:
[1.] بدا در علم، آشکار شدن چیزى است بر خلاف آنچه مىدانسته است. . . .(66)
او و دیگر علماى اهل سنّت، خیال مىکنند که وقتى سخن از «بَدا در اخبار» یا «بَدا در علم» پیش مىآید، مقصود، بَدا در علم ذاتى و ازلى خداست این اشتباه از آن جا ناشى مىشود که آنان میان علم ذاتى و علم فعلى، تفاوت نمىگذارند باید به آنها گفت که علم ذاتى و ازلى خدا، مطلق است و همه آنچه را که در عالمْ رخ داده و خواهد داد، شامل مىشود، از جمله، بداها و تغییراتى که در تقدیرات، رخ مىدهند علم فعلى نیز کتابى است که در آن، تقدیراتْ ثبت مىشوند عرش، کُرسى، اُمّ الکتاب (کتاب اصلى) و کتاب محو و اثبات، از جمله علمهاى فعلى یا کتابهاى علمى خداوندند در برخى از این کتابها (همچون اُمّ الکتاب)، همه چیز، حتّى موارد بَدا، ثبت است؛ امّا در کتاب محو و اثبات، تنها بخشى از
تقدیرات، ثبت شدهاند و بَدا، در همین کتاب، رخ مىدهد.
براى مثال، در کتاب محو و اثبات، تقدیر شخصى که فقیر است، ادامه فقر او ثبت شده است؛ ولى پس از دعاى این شخص، خداوند، تقدیر را عوض مىکند و بىنیاز شدن شخص را در لوحِ محو و اثبات، ثبت مىکند این، در حالى است که هر دو تقدیر، در لوحِ اُمّ الکتاب و به طریق اولى، در علم ذاتى و ازلى خدا موجود بودهاند و هیچ تغییرى در علم ذاتى خدا رخ نمىدهد حکمت این تغییرات، در بحث «حکمت بَدا» خواهد آمد.
بنا بر این، کسانى که لازمه «بَدا در علم» را نادانى خدا مىدانند، میان علم ذاتى و علم فعلى، خلط کردهاند و معناى علم فعلى را درک نکردهاند.
این که برخى لازمه نسبت دادن بَدا به خداوند را نادانى خدا مىدانند، دلیل دیگرى نیز دارد و آن، قیاس خدا به انسان است؛ همان چیزى که در مباحث اعتقادى، باید به شدّت از آن پرهیز کرد؛ چرا که به فرموده امام رضا علیه السلام:
إنَّهُ مَن یَصِفُ رَبَّهُ بِالقِیاسِ لا یزالُ الدَّهرَ فِى الالتِباس.(67)
هر کس پروردگارش را با قیاس [به بندگان] توصیف کند، همواره روزگار در اشتباه است
براى ما انسانها در کارهایى بَدا حاصل مىشود و به رأى جدیدى مىرسیم، که غالبا در اثر اطّلاعات جدید و آگاهى بیشتر ماست مخالفان بَدا، همین حالت را در مورد خدا نیز جارى مىدانند غفارى مىگوید:
در القاموس آمده است: بدا بدواً و بدوّاً، یعنى هویدا شد در کار، چیزى برایش هویدا شد، یعنى برایش نظرى پیدا شد پس بدا در لغت، دو معنا دارد: یک آشکار شدن پس از پنهان بودن، دو پیدا شدن نظرى نو و این، مستلزم جهل و به
وجود آمدن علم است و هر دو براى خداوند متعال، محال است.(68)
چنین تفسیرى از بَدا، بر اساس قیاس خالق به مخلوق است و مورد پذیرش پیروان اهل بیت علیهم السلام نیست امام صادق علیه السلام مىفرماید:
مَن زَعَمَ أنَّ اللهَ عز و جل یَبدو لَهُ فى شَىءٍ لَم یَعلَمهُ أمسِ فَابرَؤُوا مِنهُ.(69)
هر که بگوید براى خداوند عز و جل درباره چیزى بَدا حاصل شده که آن را دیروز نمىدانسته، از او بیزارى بجویید
همچنین از منصور بن حازم، روایت شده که:
سَأَلتُ أبا عَبدِ اللهِ علیه السلام: هَل یَکونُ الیَومَ شَىءٌ لَم یَکُن فى عِلمِ اللهِ بِالأَمسِ؟ قالَ: لا، مَن قالَ هذا فَأَخزاهُ اللهُ، قُلتُ: أرَأَیتَ ما کانَ و ما هُوَ کائِنٌ إلى یَومِ القِیامَةِ، ألَیسَ فى عِلمِ اللهِ؟ قالَ: بَلى، قَبلَ أن یَخلُقَ الخَلقَ.(70)
از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا امروز، خداوندْ چیزى را مىداند که دیروز نمىدانسته است؟ فرمود: «نه هر کس این را بگوید، خداوند، خوارش کند!» . گفتم: نظرتان این است که هر چه تاکنون بوده و هر چه تا قیامت خواهد بود، در علم خدا هست؟ فرمود: «آرى، پیش از آن که خَلق را بیافریند» .
بنا بر این، به اعتقاد امامیّه، منشأ بَداى خداوند، نادانى نیست و اگر کسى به چنین بَدایى که همان بَداى موجود در میان انسانهاست معتقد باشد، با این اعتقادش علم مطلق خدا را انکار کرده و اعتقادى باطل و بر خلاف ضروریّات عقاید اسلامى دارد؛ چرا که در میان علماى امامیّه، حتّى یک نفر را نیز نمىتوان یافت که بَداى ناشى از نادانى را به خدا نسبت دهد.
آثار اعتقاد به بَدا
آموزه بَدا، آثار مهمّى در حوزههاى برجسته اعتقادى، یعنى: خداشناسى، پیامبرشناسى، امامشناسى و انسانشناسى دارد.
الف خداشناسى
مهمترین اثر اعتقاد به بَدا، اثبات قدرت و آزادى مطلق خداست؛ چرا که بر اساس امکان بَدا براى خداوند، تا زمانى که فعل و حادثهاى خاص در عالمْ رخ نداده است، ممکن است که خدا تقدیر را عوض کند و آن حادثه خاص، واقع نشود، حتّى اگر مشیّت و تقدیر و قضاى او به آن حادثه تعلّق گرفته باشد بنا بر این، هیچ چیز حتّى قضا و قدر الهى نمىتواند قدرت و مالکیّت خدا را محدود سازد و دست او را ببندد قرآن کریم مىفرماید:
«وَ قالَتِ اَلْیَهُودُ یَدُ اَللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ.(71)
و یهود گفتند: «دست خدا، بسته است» . دستهاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند، از رحمت خدا دور باشند! بلکه هر دو دست او گشاده است [خدا]هر گونه بخواهد، مىبخشد» .
مقصود یهود از «دست خدا، بسته است»، این نبوده که خدا دست دارد و دست او مثلاً با ریسمانى بسته شده است؛ بلکه اعتقاد یهود این بود که خداوند، از کار تدبیر و تقدیر، فارغ شده و دیگر نه مىافزاید و نه مىکاهد. در نتیجه خداوند عز و جل در ردّ سخن آنان، فرمود:
«غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ؛ دستهاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند، از رحمت خدا دور باشند! بلکه هر دو
دست او گشاده است. خدا هر گونه بخواهد، مىبخشد» .(72)
بدین سان، اعتقاد به بَدا که اعتقاد به باز بودن دست خدا در تقدیرات است ردّ اعتقاد یهود به بسته بودن دست خداست و کسانى که منِکر بَدا به معناى صحیح آن هستند، در صف یهود قرار دارند جالب است بدانیم که برخى منکِران بدا، شیعه را به همسویى با یهود در اعتقاد به بَدا متّهم مىکنند،(73) در حالى که بر اساس این آیه شریف، خودِ آناناند که با یهود، همسو هستند.
به نظر مىرسد که یکى از دلایل انکار بدا به وسیله اهل سنّت، این است که در کتابهاى معتبر آنها، احادیثى وجود دارند که خدا را از امر «قضا و قدر» فارغ دانستهاند و امکان هر نوع تغییرى در قضا و قدر را نفى مىکنند این گونه احادیث، در این کتاب، مورد بررسى و نقد قرار خواهند گرفت.
ب پیامبرشناسى و امامشناسى
اهمّیت بدا در پیامبرشناسى، تا حدّى است که امام رضا علیه السلام مىفرماید:
ما بَعَثَ اللهُ نَبِیَّا قَطُّ إلّا بِتَحرِیمِ الخَمرِ و أن یُقِرَّ لَهُ بِالبَداءِ.(74)
خداوند، هرگز پیامبرى را مبعوث نکرد، مگر همراه با تحریم شراب و اقرار به بدا
اثر اعتقاد به امکان بَدا و تغییر تقدیرات، براى خودِ پیامبران، باور داشتن به باز بودن دست خدا و قدرت مطلق اوست. به عبارت دیگر، پیامبران در اثر اعتقاد به بَدا، مىدانند که هر چند با عنایت خدا به تقدیرات جهانْ آگاه گشتهاند، امّا این تقدیرات، قابل تغییرند و تنها خداست که از علم مطلق، برخوردار است در نتیجه، به علم خویش، اتّکا نمىکنند و در همه کارها، خود را وابسته به خدا مىشمرند.
امام صادق علیه السلام در این باره مىفرماید:
إنّ للهِِ عِلمَینِ: عِلمٌ مَکنونٌ مَخزونٌ لا یَعلَمُهُ إلّا هُوَ، مِن ذلِکَ یَکونُ البَداءُ، و عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ و رُسُلَهُ و أنبِیاءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ.(75)
خداوند، دو گونه علم دارد: علمى مکتوم و اندوخته که جز خود او، کسى آن را نمىداند و بدا، از آن است؛ و علمى که آن را به فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش آموخته است و ما هم آن را مىدانیم
بنا بر این، علمى که قابل تغییر نیست، علم مکنون و مخزون خداست که کسى جز او از آن آگاه نیست و در مقابل، علم ملائکه و پیامبران و امامان به آینده، بَداپذیر است از این رو، آنان به علم خود، اتّکا نمىکنند و به طور مطلق از آینده خبر نمىدهند، مگر در مواردى که خداوند از عدم وقوع بَدا در آنها خبر داده باشد، مانند: ظهور منجى موعود و برپایى حکومت جهانى مهدى علیه السلام از این رو، امام باقر علیه السلام از پدر بزرگوارش امام زین العابدین علیه السلام روایت مىکند که فرمود:
لَولا آیَةٌ فى کِتابِ اللهِ لَحَدَّثتُکُم بِما یَکونُ إلى یَومِ القِیامَةِ، فَقُلتُ لَهُ: أیَّةُ آیَةٍ؟ قالَ: قَولُ اللهِ عز و جل: «یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ» .(76)
اگر یک آیه در کتاب خدا نبود، تمام حوادثى را که تا قیامت رخ مىدهند، برایتان مىگفتم به او عرض کردم: این کدام آیه است؟ فرمود: گفته خداوند متعال: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند و اصل کتاب، در نزد اوست» .
یکى از اتّهاماتى که به شیعه وارد مىشود، این است که شیعه، آموزه «بَدا» را به این جهت وضع کرده که آن دسته از اخبار و وعدههاى امامان خود را که تحقّق پیدا نکردهاند، با آن، توجیه کند غِفارى مىگوید:
اگر عقیده به بدا از میان برود، دین شیعه دوازدهامامى، از اصلْ نقض مىشود؛
براى این که اخبار و وعدههاى آنان که هیچ کدامش به وقوع نپیوسته، امامت آنان را نفى مىکند.(77)
با توجّه به مباحث بالا، پاسخ این اشکال، روشن است؛ چرا که پیامبران و امامان علیهم السلام، هیچ گاه از تقدیرات بَداپذیر، به طور مطلق، خبر نمىدهند به دیگر سخن، اگر اَخبار معصومان از آینده، مطلق باشند و هیچ قیدى با آنها همراه نباشد، قطعا واقع خواهند شد و اگر این اخبار با قیودى همچون «و لله فیه المشیّة؛ و خدا در آن، مشیّت دارد» همراه باشند، در آنها امکان بَدا وجود دارد در احادیث نیز وارد شده است که خداوند، پیامبرش را دروغگو نمىکند امام باقر علیه السلام مىفرماید:
فَما عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ و رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَیَکونُ، لا یُکَذِّبُ نَفسَهُ و لا مَلائِکَتَهُ و لا رُسُلَهُ.(78)
آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته، واقع خواهد شد خداوند، نه خود و نه فرشتگان و نه فرستادگانش را دروغگو نمىکند
بر خلاف آنچه غِفارى تبلیغ مىکند که هیچ یک از اخبار امامانِ اهل بیت علیهم السلام واقع نشده است، باید گفت که همه اخبار امامان، واقع شدهاند و هیچ خبر مطلقى (قطعىاى) از آنان وجود ندارد که کذب آن، اثبات شده باشد اگر غفارى کتابهاى حدیث شیعه را مطالعه کرده بود و کمى صداقت به خرج مىداد، خبرهاى متعدّدى را مىیافت که همگى عینا واقع شدهاند.
علّامه حلّى در کتاب کشف الیقین، پانزده خبر غیبى امیر مؤمنان را نقل کرده است که همگى عینا واقع شدهاند:
از جمله، این سخن امام علیه السلام به طلحه و زبیر است، هنگامى که آن دو از ایشان رخصت طلبیدند که به عمره بروند: «نه، به خدا سوگند! شما قصد عمره ندارید و مىخواهید به بصره بروید خداوند متعال، نیرنگ آنان را باز خواهد گرداند و مرا
بر آنها چیره خواهد کرد» و همانى شد که فرموده بود.
و از جمله، سخن ایشان به هنگام جلوس براى بیعت گرفتن است: «از سوى کوفه، هزار مرد، نه یکى کم و نه یکى زیاد، مىآیند و با من بیعت مىکنند که تا پاى جان بِایستند» .
ابن عبّاس گفت: من بىتابى کردم و نگران شدم که مبادا از تعداد افراد یادشده چیزى کم باشد و یا زیاد، و همین طور غصّهناک بودم و آنها را مىشمردم تا نهصد و نود و نه نفر را شمردم و جمعیّت آنها به پایان رسید همین طور که در اندیشه آن بودم، شخصى را دیدم که مىآید و او اویس قرنى بود و به این ترتیب، تعداد کامل شد.(79)
در دانشنامه امیر المؤمنین علیه السلام نیز چند خبر غیبى از امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که خلاف هیچ یک، اثبات نشده است.(80)
غِفارى براى درستى ادّعاى خود، دست کم، باید چند مورد از اخبارى را که کذب آنها اثبات شده، ارائه کند البتّه وى تنها یک مورد را نقل مىکند و مىگوید:
در روایتى طولانى در تفسیر القمّى، از پایان دولت بنى عبّاس، خبر داده شده است.(81)
امّا وقتى به تفسیر القمّى مراجعه مىکنیم، چنین مىیابیم:
گفتم: فدایت گردم! این، در چه زمانى، به وقوع مىپیوندد؟ فرمود: «وقتى در این باره براى ما تعیین نشده است» .
شایانِ ذکر است که هر چند در احادیث اهل بیت علیهم السلام، زمان دقیقِ به پایان رسیدنِ دولت بنى عبّاس مشخّص نشده است، امّا در احادیث رسیده از امام على علیه السلام،
وضعیّت این حکومت و سلطانى که آن را ساقط مىکند، آمده است و بر اساس همین احادیث، پدر علّامه حلّى قبل از فتح بغداد، به هولاکو نامه نوشت و جان مردم حلّه را نجات داد.(82)
ج انسانشناسى
اگر بَدا را نفى کنیم و خداوند را فارغ از کار قضا و قدر بدانیم، انگیزهاى براى تغییر وضعیّت کنونىِ خود به وسیله کارهاى خیر و عبادات و نماز، باقى نخواهد ماند؛ چرا که هر آنچه مقدّر شده است، همان خواهد شد و هیچ تغییرى در قضا و قدر، رخ نخواهد داد.
اصولاً امیدوارى به آینده و داشتن روحیّه تلاش، در گرو امید به تغییر وضعیّت و امکان بهبود وضعیّتِ موجود است از سوى دیگر، اگر خداوند، تقدیرها را تغییر نمىداد، با دعا و تضرّع به درگاه او، بهتر شدن وضعمان را از او نمىخواستیم.
بنا بر این، اعتقاد به بَدا، از یک سو، روحیّه امیدوارى و تلاش را به انسان مىدهد و از سوى دیگر، روحیّه دعا و توبه و تضرّع و توکّل به حق تعالى را در انسان تقویت مىکند.
بدین سان، نقش اعتقاد به بَدا در حیات مادّى و معنوى انسان، آشکار مىشود؛ چرا که مقولاتى همچون: امید، تلاش، دعا، توجّه و توکّل، شکلدهنده حیات معنوى و نیز حیات مادّى انسان بر پایه حیات معنوى اویند.
اسباب بَدا
هر عملى، خواه مثبت و خواه منفى، مىتواند موجب تغییر در قضا و قدر و به عبارت دیگر، موجب بَدا گردد در قرآن و احادیث، به برخى اعمال خوب و بد که
موجب بَدا مىشوند، اشاره شده است از میان این عوامل، دعا، صدقه و صله ارحام، بیش از دیگر اعمال، مورد تأکید قرار گرفتهاند.
پیامبر صلى الله علیه و آله دعا را موجب تغییر قضاى تقدیرشده معرّفى مىکند، حتى اگر این قضایى محکم و استوار باشد:
الدُّعاءُ یَرُدُّ القَضاء وَ قَد اُبرِمَ إبراما.(83)
دعا، قضاى قطعىشده را باز مىگرداند
پیامبر خدا در مورد نقش صدقه در دفع مرگ بد نیز مىفرماید:
إنَّ الصَّدَقَةَ تَدفَعُ میتَةَ السَّوءِ عَنِ الإِنسانِ.(84)
صدقه، انسان را از مرگ بد، نگه مىدارد
پیامبر صلى الله علیه و آله در حدیثى دیگر، صله رحم را موجب به تأخیر افتادن اَجَل و افزایش روزى، معرّفى مىنماید:
مَن سَرَّهُ النَّساءُ فى الأجَلِ، وَ الزِّیادَةُ فى الرِّزقِ، فَلیَصِل رَحِمَهُ.(85)
هر کس دوست دارد که در اجلش تأخیر بیفتد و روزىاش افزایش یابد، صله رحم کند
در ذیل عنوان «عوامل نیکو شدن بَدا»، احادیث فراوانى یاد شدند که بجز این سه مورد، موارد دیگرى از عوامل تغییر دهنده قضاى تقدیرشده را نیز بر مىشمارند، از جمله: عبادت خدا، استغفار، عدل سلطان، زیارت امام حسین علیه السلام، نیکى به والدین و عمل صالح.
1) الرعد:39.
2) الفردوس: ج 5 ص 261 ح 8126 عن ابن عبّاس.
3) الطبقات الکبرى: ج 3 ص 574 عن جابر بن عبد الله بن رئاب الأنصاری.
4) التوحید: ص 443 ح 1 عن الحسن بن محمّد النوفلی عن الإمام الرضا علیه السلام، بحار الأنوار: ج 13 ص 382 ح 3.
5) الفردوس: ج 2 ص 11 ح 2090 عن أبی هریرة.
6) سنن ابن ماجة: ج 1 ص 35 ح 90 عن ثوبان.
7) مکارم الأخلاق: ج 2 ص 7 ح 1978؛ مسند الشهاب: ج 2 ص 35 ح 545.
8) اُسد الغابة: ج 5 ص 338 الرقم 5297 عن نمیر بن أوس.
9) تاریخ بغداد: ج 13 ص 36 الرقم 6992 عن أنس.
10) المستدرک على الصحیحین: ج 1 ص 669 ح 1813 عن عائشة.
11) خطاب به اَنَس.
12) المعجم الأوسط: ج 8 ص 14 ح 7810 عن عمرو بن سهل؛ قرب الإسناد: ص 355 ح 1272 عن الإمام الصادق علیه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 74 ص 102 ح 58.
13) الکافی: ج 2 ص 152 ح 16 عن السکونی عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج 74 ص 121 ح 84؛ مسند ابن حنبل: ج 8 ص 328 ح 22463 عن ثوبان.
14) تفسیر العیّاشی: ج 2 ص 220 ح 75، بحار الأنوار: ج 4 ص 121 ح 66؛ کنز العمّال: ج 3 ص 357 ح 6920 نقلاً عن أبی الشیخ عن ابن عمرو نحوه.
15) الفردوس: ج 5 ص 262 ح 8130 عن الإمام علیّ علیه السلام.
16) الأمالی للشجری: ج 2 ص 124.
17) الرعد:11.
18) الأنفال:53.
19) النحل:112.
20) البداوة خلاف الحضر، وسمّیت البادیةُ بادیةً لبروزها وظهورها، وقیل للبرّیّة بادیة؛ لکونها ظاهرة بارزة (تاج العروس: ج 19 ص 191 «بدو»).
21) کنز العمّال: ج 16 ص 137 ح 44166 نقلاً عن ابن مردویه عن الإمام علیّ علیه السلام.
22) غَرَّرتَهُ: إذا ألقَیتَهُ فی الغَرَرِ (النهایة: ج 3 ص 356 «غرر»).
23) إرشاد القلوب: ص 39؛ الفردوس: ج 1 ص 330 ح 1310 عن ابن عمر نحوه ولیس فیه ذیله من «وإذا قلّ. . .» .
24) ثواب الاعمال: ص 300 ح 1 عن أبی حمزة الثمالی عن الإمام الباقر علیه السلام.
25) ثواب الأعمال: ص 301 ح 2 عن أبان الأحمر عن أبی جعفر علیه السلام؛ السیرة النبویّة لابن هشام: ج 4 ص 280 عن ابن عمر.
26) الملَّةُ: الدِّینُ، کملَّة الإسلام، والنصرانیة، والیهودیّة، وقیل: هی معظم الدِّین، وجملة ما یجیء به الرُّسُلُ (النهایة: ج 4 ص 360 «ملل»).
27) إرشاد القلوب: ص 71.
28) أخفرتُ الرَّجُلَ: إذا نقضت عهده وذمامه، والهمزة فیه للإزالة: أی أزلتُ خفارته (النهایة: ج 2 ص 52 «خفر») فی المصدر: «خُضِرَت»، والصواب ما أثبتناه.
29) الإدالة: الغلبة، یُقالُ: اُدیلَ لنا على أعدائنا أی نُصرنا علیهم، ومنه: «نُدالُ علیه ویُدالُ علینا» أی یغلبُنا مرّة ونغلبه اُخرى (لسان العرب: ج 11 ص 252 «دوَلَ»).
30) شعب الإیمان: ج 6 ص 16 ح 7369 عن ابن عمر.
31) إرشاد القلوب: ص 71؛ السنن الکبرى: ج 3 ص 483 ح 6397 نحوه.
32) المستدرک على الصحیحین: ج 4 ص 361 ح 7923 عن ابن أبی ملیکة عن الإمام علیّ علیه السلام.
33) المعجم الکبیر: ج 2 ص 184 ح 1752 عن جابر بن عبد الله.
34) العِینة: هو أن یبیع من رجل سلعةً بثمن معلوم إلى أجل، ثمّ یشتریها منه بأقلّ من الثمن الذی باعها به (النهایة: ج 3 ص 333 «عین»).
35) سنن أبی داوود: ج 3 ص 274 ح 3462 عن ابن عمر.
36) عینه، معاملهاى است که در آن، کسى کالایى را به قیمت معلوم و مدّتدار به فردى بفروشد و سپس همان را به قیمت کمتر و بدون مدّت از او بخرد.
37) اشاره به اشتغال مفرط پرورش گاو توام با غفلت از معنویت.
38) القاموس المحیط: ج 4 ص 302.
39) الصحاح: ج 6 ص 2278.
40) معجم مقاییس اللغة: ج 1 ص 212.
41) در این صورتِ دوم، «بَدا» با «بَدَأَ»، هممعنا هستند.
42) تفسیر العیّاشى: ج 2 ص 217 ح 65، بحار الأنوار: ج 4 ص 119 ح 58.
43) رعد: آیه 39.
44) الکافی: ج 1 ص 147 ح 2، التوحید: ص 333 ح 4.
45) یونس: آیه 98.
46) تفسیر العیّاشى: ج 2 ص 136 ح 46، بحار الأنوار: ج 14 ص 399 ح 13.
47) اعراف: آیه 142.
48) تفسیر العیّاشى: ج 1 ص 44 ح 46، بحار الأنوار: ج 13 ص 226 ح 27.
49) مائده: آیه 21.
50) تفسیر العیّاشى: ج 1 ص 304 ح 72، بحار الأنوار: ج 13 ص 181 ح 14.
51) تفسیر العیّاشى: ج 1 ص 306 ح 76، بحار الأنوار: ج 13 ص 182 ح 17.
52) ر. ک: صافّات: آیه 102 107، التوحید: ص 336.
53) الطبقات الکبرى: ج 3 ص 574، تفسیر ابن کثیر: ج 4 ص 391.
54) المعجم الأوسط: ج 8 ص 14 ح 7810، کنز العمّال: ج 3 ص 358 ح 6925.
55) الفردوس: ج 5 ص 262 ح 8130 عن الإمام علی علیه السلام، کنز العمّال: ج 2 ص 443 ح 4450.
56) الفردوس: ج 2 ص 11 ح 2090، کنز العمّال: ج 16 ص 475 ح 45520.
57) سنن ابن ماجة: ج 1 ص 35 ح 90، المستدرک على الصحیحین: ج 1 ص 670 ح 1814.
58) اُسد الغابة: ج 5 ص 338 ش 5297.
59) تاریخ بغداد: ج 13 ص 36 ش 6992.
60) المستدرک على الصحیحین: ج 1 ص 669 ح 1813.
61) المعجم الأوسط: ج 8 ص 14 ح 7810.
62) کنز العمّال: ج 1 ص 343 ح 1556.
63) اُصول مذهب الشیعة: ج 2 ص 949 950.
64) الکافى: ج 1 ص147 ح 8، التوحید: ص 443.
65) تفسیر العیّاشى: ج 2 ص 218 ح 71، بحار الأنوار: ج 4 ص 121 ح 63.
66) تحفه اثنا عشریه: ص 293.
67) بحارالأنوار: ج 3 ص 297 ح 23.
68) اُصول مذهب الشیعة: ج 2 ص 938، بین الشیعة و أهل السنة: $ص 75 186.
69) بحار الأنوار: ج 4 ص 111 ح 30.
70) الکافى: ج 1 ص 148 ح 11، التوحید: ص 334 ح 8.
71) مائده: آیه 64.
72) ر ک: التوحید: ص 167.
73) ر. ک: تحفه اثنا عشریّه: ج 2 ص 939 ح 772، الشیعة و السنّة: ص 23، بین الشیعة و أهل السنّة: ص 182، اُصول مذهب الشیعة: ج 2 ص 939.
74) التوحید: ص 334.
75) الکافى: ج 1 ص 147 ح 8، التوحید: ص 443.
76) تفسیر العیّاشى: ج 2 ص 215 ح 59، بحار الأنوار: ج 4 ص 118 ح 52.
77) اُصول مذهب الشیعة: ج 2 ص 943.
78) الکافى: ج 1 ص 147 ح 6، تفسیر العیّاشى: ج 2 ص 217 ح 67.
79) کشف الیقین: $ص 90 104.
80) دانشنامه امیر المؤمنین علیه السلام: ج 11 ص 133.
81) اُصول مذهب الشیعة: ج 2 ص 942.
82) ر ک: کشف الیقین: ص 101.
83) الاختصاص: ص 228، مکارم الأخلاق: ج 2 ص 237 ح 2571.
84) الکافى: ج 4 ص 5 ح 3، بحار الأنوار: ج 4 ص 121 ح 67.
85) الکافى: ج 2 ص 152، نیز، ر ک: المعجم الأوسط: ج 8 ص 14 ح 7810.