4 / 1
القَضاءُ المَوقوفُ وَالمَحتومُ
الکتاب
«یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ» .(1)
«وَ قالَتِ اَلْیَهُودُ یَدُ اَللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ اَلْعَداوَةَ وَ اَلْبَغْضاءَ إِلى یَوْمِ اَلْقِیامَةِ کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اَللهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اَلْأَرْضِ فَساداً وَ اَللهُ لا یُحِبُّ اَلْمُفْسِدِینَ» .(2)
الحدیث
1552 . رسول الله صلى الله علیه و آله: . . . أمرُ اللهِ یَجری إلى قَضائِهِ، وقَضاؤُهُ یَجری إلى قَدَرِهِ، ولِکُلِّ قَضاءٍ قَدَرٌ ولِکُلِّ قَدَرٍ أجَلٌ، ولِکُلِّ أجَلٍ کِتابٌ «یَمْحُوا اَللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ»(3)
4 / 1
قضاى معلّق و قضاى حتمى
قرآن
«خدا آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند؛ و اصل کتاب، نزد اوست» .
«و یهود گفتند: «دست خدا بسته است» . دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى]آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند! بلکه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد، مىبخشد؛ و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده، بر طغیان و کفرِ بسیارى از ایشان، خواهد افزود، و تا روز قیامت، میانشان دشمنى و کینه افکندیم. هر بار که آتشى براى پیکار برافروختند، خدا آن را خاموش ساخت. و در زمین براى فساد مىکوشند؛ و خدا، مفسدان را دوست نمىدارد» .
حدیث
1552 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: . . کار خدا در جهت قضاى او، و قضاى او در جهت قَدَر او جریان مىیابد براى هر قضایى، قَدَرى است و براى هر قَدَرى، پایانى است و براى هر پایانى، [حکمى]مکتوب (قطعى) است. «خداوند، آنچه را بخواهد، محو یا اثبات مىکند؛ و اصل کتاب، نزد اوست» .
4 / 2
لا مَفَرَّ مِنَ القَضاءِ المَحتومِ
الکتاب
«وَ إِذا أَرادَ اَللهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ» .(4)
«وَ لکِنْ لِیَقْضِیَ اَللهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولاً» .(5)
الحدیث
1553 . رسول الله صلى الله علیه و آله: وَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَو جَهَدَتِ الاُمَّةُ لِتَنفَعَکَ ما نَفَعَتکَ، إلّا شَیئا قَد کَتَبَهُ اللهُ لَکَ.(6)
1554 . حلیة الأولیاء عن أنس: خَدَمتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله عَشرَ سِنینَ، فَما أرسَلَنی فی حاجَةٍ قَطُّ فَلَم تُهَیَّأ، إلّا قالَ: لَو قَضى کانَ أو قَدَّرَ کانَ.(7)
1555 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إذا قَضَى اللهُ لِعَبدٍ أن یَموتَ بِأَرضٍ، جَعَلَ لَهُ إلَیها حاجَةً.(8)
1556 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا أرادَ اللهُ عز و جل إنفاذَ قَضائِهِ وقَدَرِهِ، سَلَبَ ذَوِی العُقولِ عُقولَهُم حَتّى یَنفَذَ فیهِم قَضاؤُه وقَدَرُهُ، فَإِذا مَضى أمرُهُ رَدَّ إلَیهِم عُقولَهُم، ووَقَعَتِ النَّدامَةُ.(9)
1557 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللهَ تَعالى إذا أحَبَّ إنفاذَ أمرٍ، سَلَبَ کُلَّ ذی لُبٍّ(10) لُبَّهُ.(11)
4 / 2
از قضاى حتمى، گریزى نیست
قرآن
«و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد، هیچ برگشتى براى آن نیست؛ و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود» .
«ولى [چنین شد] تا خداوند، کارى را که انجامشدنى بود، به انجام رسانَد» .
حدیث
1553 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: سوگند به آن که جان محمّد به دست اوست، اگر همه امّت بکوشند تا سودى به تو برسانند، نمىتوانند، مگر آن چیزى که خدا براى تو مقرّر نموده است
1554 . حلیة الأولیاء به نقل از اَنَس : ده سال در خدمت پیامبر خدا بودم هرگز مرا براى انجام دادن کارى نفرستاد و آن کار انجام نشد، مگر این که فرمود: «اگر قضا بود، مىشد» یا «اگر قَدَر بود، مىشد» .
1555 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اگر خدا بخواهد بندهاى در سرزمینى بمیرد، براى او در آن جا حاجتى قرار مىدهد
1556 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه خداوند عز و جل بخواهد قضا و قَدَرش را جامه عمل بپوشاند، خردِ خردمندان را سلب مىکند تا قضا و قدرش را در میان آنان عملى سازد هر گاه کارش انجام گرفت، خردشان را باز مىگردانَد و پشیمانى رُخ مىدهد
1557 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه خداى متعال، جامه عمل پوشیدن کارى را بخواهد، فکر هر صاحبْخِردى را سلب مىکند
1558 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللهَ إذا أرادَ إمضاءَ أمرٍ، نَزَعَ عُقولَ الرِّجالِ حَتّى یُمضِیَ أمرَهُ، فَإِذا أمضاهُ رَدَّ إلَیهِم عُقولَهُم ووَقَعَتِ النَّدامَةُ.(12)
1559 . الغیبة للنعمانی عن عبد الله بن عبّاس: قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله لِأَبی: یا عَبّاسُ، وَیلٌ لِذُرِّیَّتی مِن وُلدِکَ، ووَیلٌ لِوُلدِکَ مِن وُلدی، فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أفَلا أجتَنِبُ النِّساءَ، أو قالَ: أفَلا أجُبُّ(13) نَفسی؟
قالَ: إنَّ عِلمَ اللهِ عز و جل قَد مَضى، وَالاُمورُ بِیَدِهِ، وإنَّ الأَمرَ سَیَکونُ فی وُلدی.(14)
1560 . تاریخ دمشق عن محمّد السعدی: إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ أتى رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله فَقالَ: إنّی اُریدُ أن أتَزَوَّجَ امرَأَةً، فَادعُ لی، . . . فَقالَ [رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله]: لَو دَعا لَکَ إسرافیلُ وجَبرَئیلُ ومیکائیلُ وحَمَلَةُ العَرشِ وأنَا فیهِم ما تَزَوَّجتَ إلَا المَرأَةَ الَّتی کُتِبَت لَکَ.(15)
1561 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إذا جاءَ القَضاءُ، ضاقَ الفَضاءُ.(16)
1562 . عنه صلى الله علیه و آله: لَن یَنفَعَ حَذَرٌ مِن قَدَرٍ.(17)
1558 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه خداوند، جامه عمل پوشیدن کارى را اراده نماید، خِرد مردان را بر مىکَنَد تا کارش را به انجام رساند وقتى کارش را به انجام رساند، خردشان را باز مىگردانَد و پشیمانى رُخ مىدهد
1559 . الغیبة، نعمانى به نقل از عبد الله بن عبّاس : پیامبر خدا به پدرم فرمود: «اى عبّاس! واى بر نوادگان من از نسل تو و واى بر فرزندان تو از نسل من!» .
گفت: اى پیامبر خدا! آیا از زنان، دورى کنم؟ (خود را عقیم سازم؟) .
فرمود: «همانا علم خداوند عز و جل انجام گرفته و کارها به دست اوست و این کار، به زودى درباره فرزندان من، محقّق مىشود» .
1560 . تاریخ دمشق به نقل از محمّد سعدى : مردى از انصار نزد پیامبر خدا آمد و گفت: مىخواهم با زنى ازدواج کنم، برایم دعا کن. .
فرمود: «اگر اسرافیل و جبرئیل و میکائیل و حاملان عرش، براى تو دعا کنند، در حالى که من هم میان آنها باشم، جز با زنى که براى تو نوشته شده [و مقدّر] گردیده است، ازدواج نمىکنى» .
1561 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه قضا بیاید، عرصه تنگ مىگردد
1562 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: احتیاط براى پیشگیرى از قَدَر [حتمى] سودمند نیست
توضیحى درباره احادیثى که به ظاهر، قضاى غیر حتمى را نفى مىکنند
احادیث فصلى که گذشت، به روشنى دلالت دارند بر این که قضاى خداوند و مقدّرات او، دو گونهاند: قضاى محتوم که غیر قابل تغییر است و قضاى غیر محتوم که مىتواند تغییر نماید؛ لیکن در مقابل این احادیث، احادیث دیگرى نیز هستند که به ظاهر، دلالت بر نفى وجود قضاى موقوف یا غیر محتوم و در نتیجه، انحصار قضاى الهى در قضاى محتوم دارند.
دستهبندى این احادیث
این احادیث را به چند دسته مىتوان تقسیم کرد:
دسته اول، احادیثى هستند که تأکید مىکنند قلم تقدیر الهى، آنچه را تا قیامت پدید مىآید، رقم زده و نوشته آن نیز خشک شده است (اشاره به این که مقدّرات الهى، تا قیامت، مشخّص و غیر قابل تغییرند) به این دسته از احادیث، احادیث «جَفُّ القلم» گفته مىشود، مانند این که ابن عباس از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت کرده است که به او فرمود:
إذا سَأَلتَ فَسَلِ اللهَ وَ إذا استَعَنتَ فَاستَعِن بِاللهِ، فَقَد جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ کائِنٌ إلى یَومِ القِیامَةِ فَلَو جَهَدَ الخَلائِقُ أن یَنفَعُوکَ بِشَیءٍ لَم یَکتُبهُ اللهُ لَکَ لَم یَقدِرُوا عَلى ذلِکَ، وَلَو جَهَدَ الخَلائِقُ أن یَضرُوکَ بِشَىءٍ لَم یَکتُبهُ اللهُ عَلَیکَ لَم یَقدِرُوا عَلى ذلِکَ.(18)
هرگاه درخواست کردى، از خداوندْ درخواست کن و هرگاه طلب کمک کردى، از خدا مدد بگیر. قلم تقدیر، به آنچه تا قیامتْ اتفاق مىافتد، رقم خورده است. اگر همه خلایق بکوشند تا سودى به تو برسانند که خداوند برایت تقدیر نکرده، نخواهند توانست، و اگر خلایقْ تلاش کنند که به تو ضررى بزنند که خداوند برایت ننوشته، نخواهند توانست
همچنین از ابو هریره نقل شده است که مىگوید:
قُلتُ: یا رَسولَ اللهِ إنّى رَجُلٌ شَابٌ، وَ أَنَا أَخَافُ عَلى نَفسِی العَنَتَ، وَ لَا أَجِدُ ما أَتَزَوَّجُ بِهِ النّساءَ، فَسَکَتَ عَنّى، ثُمَّ قُلتُ مِثلَ ذلِکَ، فَسَکَتَ عَنّى، ثُمَّ قُلتُ مِثلَ ذلِکَ، فَسَکَتَ عَنّى، ثُمَّ قُلتُ مِثلَ ذلِکَ، فَقالَ النَّبِىُّ صلى الله علیه و آله: «یا أَبا هُرَیرَةَ، جَفَّ القَلَمُ بِمَا أَنتَ لاقٍ، فَاختَصِ عَلَى ذلِکَ أَو ذَرْ» .(19)
گفتم: اى پیامبر خدا! من مردى جوانم و از فلاکتم نگرانم و توش و توانى براى ازدواج ندارم پیامبر صلى الله علیه و آله ساکت شد. من حرفم را تکرار کردم. باز هم پیامبر صلى الله علیه و آله ساکت ماند و بار سوم، همان حرف را زدم پیامبر صلى الله علیه و آله همچنان ساکت ماند تا این که بار چهارم گفتم پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اى ابو هریره! قلم تقدیر، آنچه را تو با آن مواجه مىشوى، رقم زده است خویشتن را اَخته کنى یا نکنى» .
و نیز از عبدالله بن عمر، روایت شده که مىگوید:
سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلى الله علیه و آله یَقُولُ: «إنَّ اللهَ عز و جل خَلَقَ خَلقَهُ فى ظُلمَةٍ، فَألقى عَلَیهِم مِن نُورِهِ، فَمَن أَصابَهُ مِن ذلِکَ النُّورِ اهتدَى، و مَن أخطَأَهُ ضَلَّ، فلِذلِکَ أقُولُ: جَفَّ القَلَمُ عَلى عِلمِ اللهِ.(20)
از پیامبر خدا شنیدم که مىفرمود: «خداوند، مخلوقاتش را در تاریکى آفرید و نور خود را بر آنها تاباند هر کس از آن نور برخوردار شد، هدایت گردید و هر کس آن را گم کرد، گمراه شد. به این جهت مىگویم: قلم تقدیر، بر اساس علم خدا
رقم خورده است» .
از سُراقة بن مالک نقل شده است که مىگوید:
قُلتُ لِرَسولِ الله صلى الله علیه و آله: أَنَعمَلُ عَلى ما قَد جَفَّ بِهِ القَلَمُ و جَرَت بِهِ المَقادِیرُ أو لِأمرٍ مُستَقبَلٍ؟ قال: «یَا سُرَاقَةُ! اِعمَل لِمَا جَفَّ بِهِ القَلَمُ وَ جَرَت بِهِ المَقادِیرُ، فَإِنَّ کُلًا مُیَسَّرٌ» .(21)
به پیامبر خدا گفتم: آیا بر اساس آنچه قلمِ تقدیر رقم زده و مقدّراتْ بر آن جارى شده، کارى مىکنیم و یا بر اساس [تصمیم] آینده؟ فرمود: «اى سُراقه! بر اساس آنچه قلمِ تقدیر رقم زده، و مقدّراتْ جارى شده، کار کن؛ چرا که حقّا همه مهیّا شدهاند (براى آنچه به خاطرش آفریده شدهاند)» .
و نیز در کتاب علل الشرائع آمده است که:
هَبَطَ جبرئیلُ علیه السلام عَلى رسولِ الله صلى الله علیه و آله و قال: یا مُحَمَّدُ، وَیلٌ لِوُلدِکَ مِن وُلدِ العَبّاسِ فَخَرَجَ النَّبِىُّ صلى الله علیه و آله إلَى العَبّاسِ فَقالَ: یا عَمُّ، وَیلٌ لِوُلدى مِن وُلدِکَ! فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ أفَأَجُبُّ نَفسى؟ قال: «جَفَّ القَلَمُ بِمَا فِیهِ» .(22)
جبرئیل علیه السلام بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد و گفت: اى محمّد! واى به حال فرزندانت از دستِ فرزندانِ عباس پس پیامبر صلى الله علیه و آله نزد عبّاس رفت و به او فرمود: عمو! واى به حال فرزندانِ من از دستِ فرزندانت! عبّاس گفت: اى پیامبر خدا، آیا خودم را عقیم کنم؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «قلم تقدیر، به این کار، رقم خورده است» .
دسته دوم، احادیثى هستند که دلالت دارند بر این که عدّهاى از مردم، براى بهشتْ آفریده شدهاند و عدّهاى براى دوزخ و هر یک تنها توانایى کارى را دارند که براى آن آفریده شدهاند، بدین معنا که بهشتیان، توفیق انجام دادن اعمالى را پیدا مىکنند که آنها را به بهشت مىبَرد و دوزخیان، موفّق به کارهایى مىشوند که آنها را مستحقّ
آتش دوزخ مىگردانَد، چنان که عمران بن حصین، روایت کرده که:
قیلَ: یا رسول الله، أ عُلِمَ أهلُ الجنّة من أهلِ النارِ؟ فَقالَ: «نَعَم»، قیلَ: فَفیمَ یَعمَلُ العامِلون؟ قالَ: «کُلٌّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ» .(23)
گفته شد: اى پیامبر خدا! آیا بهشتیان از جهنمیان، بازشناخته شدهاند؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «آرى» . گفته شد: عمل کنندگان، بر چه اساسى عمل مىکنند؟ فرمود: «هر کس براى آنچه به خاطرش آفریده شده، مُهیّاست.
در سنن أبى داوود از عبدالله بن عمر، نقل شده است که:
إنَّ رَجُلاً سَألَ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله: یا رَسولَ اللهِ! فیما نَعمَلُ؟ أ فى شَىءٍ قَد خَلا أو مَضى أو فى شَىءٍ یُستَأنَفُ الآنَ؟ قالَ: «فى شَىءٍ قَد خَلا وَ مَضى» . قالَ الرَجُلُ أو بَعضُ القَومِ: فَفیمَ العَمَلُ؟ قالَ: «إنَّ أهلَ الجَنَّةِ یُیَسَّرونَ لِعَمَلِ أَهلِ الجَنَّةِ وَ إِنَّ أَهلَ النّارِ یُیَسَّرونَ لِعَمَلِ أَهلِ النّارِ» .(24)
مردى از پیامبر خدا پرسید: اى پیامبر خدا! بر چه اساسى کارى مىکنیم؟ آیا بر اساس چیزى که مقدر شده و قطعى گردیده؟ یا چیزى که در آینده پدید مىآید؟ فرمود: «بر اساس چیزى که گذشته و قطعى شده است» . همان مرد یا دیگرى گفت: در چه مسیرى عمل مىکنیم؟ فرمود: «بهشتیان، براى عمل اهل بهشتْ آماده مىشوند و جهنّمیان براى عمل اهل جهنم» .
بخارى از ابو عبد الرحمان سُلَمى از امام على علیه السلام روایت کرده است که فرمود:
کان النبى صلى الله علیه و آله فى جنازة فأخذ شیئا فجعل ینکت به الأرض، فقال: «ما مِنکُم مِن أحَدٍ إلّا وَ قَد کُتِبَ مَقعَدُهُ مِن النّارِ وَ مَقعَدُهُ مِن الجَنَّةِ» . قالوا: یا رسول الله! أفلا نتّکل على کتابنا و ندع العمل؟ قال: «إعمَلُوا فَکُلٌّ میَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ، أمّا مَن کانَ مِن أهلِ السَّعادَةِ فَیُیَسَّرُ لِعَمَلِ أهلِ السَّعادَةِ، و أمّا مَن کانَ مِن أهلِ الشَّقاوَةِ فَیُیَسَّرُ لِعَمَلِ أهلِ
الشَّقاوَةِ» ثُمَّ قرأ: «فَأَمّا مَنْ أَعْطى وَ اِتَّقى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى» .(25)
پیامبر صلى الله علیه و آله در پى جنازهاى بود چیزى را برداشت و با آن، زمین را کاوید و فرمود: «هیچ یک از شما نیست، مگر این که جایگاهش در بهشت و یا جهنم، مقرر شده است» . گفتند: اى رسول خدا! آیا بر تکلیفمان تکیه نکنیم و عمل را رها سازیم؟ فرمود: «عمل کنید که هر کس، براى آنچه برایش آفریده شده، مهیّاست» . هر کس از خوشبختان است، به عمل اهل خوشبختى روى مىآورد؛ اما آن که از بدبختان به شمار مىرود، به سوى عمل اهل بدبختى روان است» . سپس این آیه را قرائت فرمود: «اما آن که بخشید و تقوا پیشه کرد و [پاداش]نیکو را تصدیق کرد، به زودى راهش را به سوى آسانى [و خیر]قرار مىدهیم، و اما کسى که بخل ورزید و خود را بىنیاز دید و [پاداش]نیکو را تکذیب کرد، به زودى راه دشوارى به او خواهیم نمود» .
دسته سوم، احادیثى هستند که به ظاهر، سعادت و شقاوت انسانها را مقدَّر و مَفروغٌ عنه مىدانند و با این حال، باز هم توصیه به عمل مىنمایند، با این استدلال که آنها که اهل سعادتاند، توفیق اعمالى را پیدا مىکنند که آنها را به سعادت مقدّرشان برساند و آنها که اهل شقاوتاند، توفیق کارهایى را مىیابند که آنها را به سرنوشت شومشان رهنمون مىگردد، مانند آنچه درباره عمر بن خطّابْ نقل شده است که:
إنّهُ قالَ لِلنَّبىٍّ صلى الله علیه و آله: یا رسول الله! أرأیت ما نعمل فیه أمر مبتدع أو مبتدأ أو أمر قد فرغ منه؟ قال: «أَمْرٌ قَد فُرِغَ مِنهُ، فَاعمَل یَابنَ الخَطّاب، فَإنّ کُلاًّ مُیَسَّرٌ، فَأَمّا مَن کانَ مِن أهلِ السَّعادَةِ فَإنّهُ یَعمَلُ لِلسَّعادَةِ، وَمَن کانَ مِن أهَل الشِّقاءِ فَإنَّهُ یَعمَلُ لِلشِّقاءِ» .(26)
عمر، به پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: اى پیامبر خدا! نظرتان درباره آنچه عمل مىکنیم چیست؟ آیا نو و تازه است و یا پیشتر، مسلّم و قطعى شده؟ فرمود: «آن عمل،
پیشتر، مسلّم و قطعى شده است. پس اى پسر خطّاب عمل کن، که همه مهیّا شدهاند (براى آنچه به خاطرش آفریده شدهاند) آن که اهل خوشبختى است، براى خوشبختى مىکوشد و آن که اهل بدبختى است، براى بدبختى کار مىکند» .
دسته چهارم، احادیثى هستند که مىگویند هر انسانى از نظر مادّى، مقدّرات ویژهاى دارد و مقدار معیّنى از امکانات مادّى براى او خلق شده که با اجمال و اعتدال در طلب روزى، به آن خواهد رسید و حرص و تلاش بیش از حد نیز، چیزى بر آن نخواهد افزود، مانند آنچه از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت شده که مىفرماید:
أَجمِلُوا فِى طَلَبِ الدُّنیا؛ فِإِنَّ کُلًا مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ مِنها.(27)
در طلب دنیا، به کم بسنده کنید؛ چرا که هر کس در همان راهى روان است که براى آن آفریده شده است
دسته پنجم، احادیثى هستند که مىگویند خداوند، از تقدیر عمل و اجل و اثر و مرگ و روزىِ همه انسانها فارغ گردیده است و از این رو، هیچ کس نمىتواند از محدوده مقدّرات الهى خارج شود، مانند آنچه از پیامبر خدا، روایت شده که مىفرماید:
فَرَغَ اللهُ إلى کُلّ عَبدٍ مِن خَمسٍ: مِن عَمَلِهِ وَ أجَلِهِ وَ أثَرِهِ وَ مَضجَعِهِ وَ رِزقِهِ، لا یَتَعدّاهُنَّ عَبدٌ.(28)
خداوند، براى هر بندهاى پنج چیز را مقرّر کرده است: عمل، اجل، اثر، مرگ و روزى! و هیچ بندهاى از آنها فراتر نمىرود
نکاتى در تبیین این احادیث
براى تبیین این احادیث، توجّه به سه نکته ضرورى است:
1 تعارض اینگونه احادیث با قرآن و احادیث قطعىّ الصدور
اگر مقصود از این احادیث، نفى آزادى انسان در ساختن سرنوشت خود و سلب اراده و مشیّت از خداوند در تغییر سرنوشت انسان و جهان باشد، نه تنها این احادیثِ آحاد، مخالف احادیث متواتر و سنّت قطعى پیامبر صلى الله علیه و آله هستند، بلکه با صریح قرآن کریم و اساسا با فلسفه بعثت انبیاى الهى تعارض دارند بنا بر این، بر فرض صحّتِ سندِ آنها، باز هم مردود و غیر قابل قبول خواهند بود.
2 عدم تعارض علم خداوند، با اراده او و آزادى انسان
ممکن است این احادیث، کنایه از علم ازلى خداوند متعال به امور مذکور باشند، چنان که در برخى از آنها(29) به این موضوع، اشاره شده است، بدین معنا که همه حوادثى که براى انسان و جهان پیش خواهد آمد، براى خداوند متعال، معلوم است او مىداند که هر کس: از دنیا، چه بهرهاى خواهد داشت؟ با که ازدواج خواهد کرد؟ چه موقعیّتى از نظر سیاسى و اجتماعى خواهد داشت؟ چه کسى ظالم خواهد بود و چه کسى مظلوم؟ چه کسى خوشبخت خواهد شد و چه کسى بدبخت؟ چه کسى به بهشت خواهد رفت و چه کسى به دوزخْ راه خواهد یافت؟ و در یک جمله: خداوند متعال، سرنوشت دنیوى و اُخروى همه انسانها را مىداند؛ اما نکته مهم و دقیق، این است که علم خدا، علّتِ معلوم نیست؛ بلکه تابع معلوم است و نه متبوع آن، چنان که اَشاعره و همفکران آنها پنداشتهاند.
بنا بر این، علم ازلى خداوند متعال، نه با اراده و مشیّت او تعارضى دارد و نه با اراده و اختیار انسان در ساختن سرنوشت خود.
به سخن دیگر، احادیث مذکور، مىخواهند بگویند که خداوند متعال مىداند که انسان با انتخاب خود، چگونه سرنوشت خود را در دنیا و آخرتْ رقم خواهد زد،
خوشبخت خواهد شد یا بدبخت، و بهشتى مىشود یا دوزخى این مطلب، به روشنى در برخى احادیث آمده است شیخ صدوق، از پیامبر خدا روایت کرده است که مىفرماید:
سَبَقَ العِلمِ و جَفَّ القَلَمُ وَ مَضَى القَدَرُ، بِتَحقِیقِ الکِتابِ وَ تَصدِیقِ الرُّسُل، وَ بِالسَّعادَةِ مِنَ اللهِ عز و جللِمَنِ آمن و اتَّقى، وَ بِالشَّقاءِ لِمَن کَذَّبَ وَکَفَرَ، وَ بِوِلایَةِ اللهِ المُؤمِنینَ وَ بَراءَتِهِ مِنَ المُشرِکینَ.(30)
علم پیشین، قطعى شد و قلم تقدیر، رقم زد و تقدیر، مسلّم شد به: محقَّق شدن کتاب و تصدیق پیامبران و سعادتمندى اهل تقوا و نگونبختى تکذیب کننده و کافر، و به ولایت خدا بر مؤمنان و برائت خدا از مشرکان
بنا بر این، خشک شدن قلم تقدیر، نه تنها آزادى را از انسانْ سلب نمىکند، بلکه به او آزادى مىدهد؛ زیرا نوشته غیر قابل تغییر آن، آزاد بودن انسان در انتخاب راهِ خوشبختى یا بدبختى است.
آرى! قلم دیگرى وجود دارد که وقتى خشکید، آزادى از انسانْ سلب مىشود و آن، قلم تکلیف است، چنان که در حدیث نبوى در توصیف مرگ ناگهانى انسانهاى تبهکار آمده است:
أما رَأَیتُم المَأخُوذینَ عَلَى العِزِّةِ وَ المُزعجینَ بَعدَ الطُمَأنِینَةِ، الّذینَ أقامُوا عَلَى الشُبهَاتِ وَ جَنَحُوا إلَى الشهَواتِ حَتّى أتَتهُم رُسُلُ رَبِّهِم فَلا ما کانُوا أمَّلُوا أدَرکُوا وَ لا إلى ما فاتَهُم رَجَعُوا، قَدِمُوا عَلى ما عَمِلُوا وَنَدَمُوا عَلى ما خَلَّفُوا وَ لَن یُغنِى النَّدَمُ وَ قَد جَفَّ القَلَمُ، فَرَحِمَ اللهُ امرَءا قَدَّمَ خَیرَا وَ أنَفَقَ قَصدا وَ قالَ صِدقَا وَ مَلِکَ دَواعى شَهوَتِهِ وَ لَم تَملِکهُ وَعَصى أمرَ نَفسِهِ فَلَم تَملِکهُ.(31)
آیا آنان را که غافلگیر شدند و پریشان، ندیدهاید که بر شبهه ها ایستادگى
کردند و به شهوتها متمایل شدند تا این که پیامبران پروردگارشان به سوى آنان آمدند نه آنچه آرزو داشتند، به دست آوردند و نه آنچه از دست آنها رفت، بازگشت هر چه انجام دادند، پیش رو دیدند و از آنچه برجاى گذاشتند، پشیمان شدند؛ ولى هرگز پشیمانى سودى نداشت. قلم تقدیر، رقم خورده بود رحمت خداوند بر کسى که خیرى را پیشتر بفرستد و صادقانه انفاق نماید و بر خواهشهایش چیره شود و خواهشها بر او چیره نشوند و فرمان نفسش را نافرمانى کند و نفس، مالک او نشود
3 قلمرو آزادى انسان در محدوده تقدیر الهى
آزاد بودن انسان در تعیین سرنوشت دنیوى و اُخروى خود، مطلق نیست؛ بلکه در محدوده قضا و قدر الهى است؛ زیرا هر کس بر اساس تقدیر حکیمانه حضرت حق عزّوجلّ استعداد ویژهاى دارد و تنها در محدوده مقدّرات و استعدادهاى خود مىتواند از آزادى و تلاش خویش بهره گیرد، نه این که هر کس بتواند به هر موقعیت دلخواه مادّى یا معنوى دست یابد و آنچه در احادیث پیشین آمده که: «کُلٌّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَه»، به نظر مىرسد که ناظر به این نکته باشد.
آرى! هر چیزى در نظام آفرینش بر اساس تقدیر حکیمانه حق تعالى، براى هدف خاصّى آمادگى دارد که در همان محدوده، قابل بهرهبردارى است، چنان که امام على علیه السلام مىفرماید:
قَدَّرَ ما خَلَقَ فَأَحکَمَ تَقدیرَهُ، وَ دَبَّرَهُ فَأَلطَفَ تَدبِیرَهُ، وَ وَجَّهَهُ لِوِجهَتِهِ فَلَم یَتَعَدَّ حُدودَ مَنزِلَتِهِ، وَ لَم یَقصُر دونَ الانتهاءِ إلى غایَتِهِ، وَ لَم یَستَصعِب إذ أمَرَ بِالمُضِىِّ عَلى إرادَتِهِ.(32)
آنچه آفرید، مقدّر کرد و تقدیر آن را استوار نمود و تدبیرش کرد و تدبیر آن را با
ظرافت به انجام رساند و آن را به سمت و سوى خودش راهنمایى کرد و از قلمرو جایگاهش تجاوز ننمود و از رسیدن به مقصدش کوتاهى نکرد و دستور به تحققش، بر اراده او، سخت نیامد.
ابن ابى الحدید، در تبیین این جملات مىگوید:
مقصود امام علیه السلام این است که: خداوند متعال، اشیایى را که آفرید، مقدّر نمود و بر حسب تقدیر، آفرینش آنها را استوار کرد و تدبیر آنها را با ظرافت انجام داد؛ یعنى آنها را ظریف ساخت و کارها را به سوى مقصدشان و حدود مقدّرشان، رهنمون گردید باز را براى شکار، اسب را براى سوارى و راندن، شمشیر را براى بریدن و قلم را بر نوشتن و فلک را براى چرخیدن و امثال اینها آفرید این سخن امام علیه السلام اشاره به گفته پیامبر صلى الله علیه و آله دارد که فرمود: «قُل کُلٌّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ؛ همه مُهیّاى چیزى هستند که براى آن آفریده شدهاند» . این آفریدهها، از حدود جایگاههایى که براى آنها مقصد قرار داده شدهاند، فراتر نمىروند.(33)
انسان نیز مانند همه آفریدههاى خداوند، نمىتواند از قلمرو مقدّرات الهى خارج شود تنها تفاوت انسان با سایر آفریدهها این است که در تعیین سرنوشت خود، در محدوده مقدّرات الهى، آزاد است و هر سرنوشتى را انتخاب کرد، نظام آفرینش، ابزار رسیدن به آن را برایش فراهم خواهد ساخت: «کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً؛(34) اینان راى و آنان راى از عطاى پروردگارت مدد مىبخشیم و عطاى پروردگارت [از کسى] دریغ نشده است» .
1) الرعد:39.
2) المائدة:64.
3) تاریخ دمشق: ج 52 ص 445 ح 11114؛ کشف الغمّة: ج 1 ص 349 کلاهما عن أنس، بحار الأنوار: ج 43 ص 119 ح 29.
4) الرعد:11.
5) الأنفال:42.
6) الفردوس: ج 4 ص 365 ح 7055 عن ابن عبّاس.
7) حلیة الأولیاء: ج 6 ص 179 ح 366.
8) سنن الترمذی: ج 4 ص 452 ح 2146 عن مطر بن عکامس.
9) الفردوس: ج 1 ص 250 ح 966 عن ابن عمر.
10) اللُّبّ: العَقْلُ، وجمعه ألباب (النهایة: ج 4 ص 223 «لبب»).
11) تاریخ بغداد: ج 14 ص 99 الرقم 7443 عن ابن عبّاس.
12) الجامع الصغیر: ج 1 ص 253 ح 1666، کنز العمّال: ج 1 ص 110 ح 511 نقلاً عن أبی عبد الرحمن السلمی فی سنن الصوفیة عن جعفر بن محمّد عن أبیه عن جدّه علیهم السلام عنه صلى الله علیه و آله وفیه «الدجّال» بدل «الرجال» والظاهر أنّه تصحیف.
13) الجَبُّ: القَطْعُ، جَبَّهُ یَجُبُّه جَبَّا، واستئصال الخصیة، ومجبوب: أی مقطوع الذکر (تاج العروس: ج 1 ص 347 «جبب»).
14) الغیبة للنعمانی: ص 248 ح 2، بحار الأنوار: ج 31 ص 530 ح 35.
15) تاریخ دمشق: ج 52 ص 395 ح 11096.
16) عوالی اللآلی: ج 1 ص 292 ح 165، بحار الأنوار: ج 77 ص 165 ح 2.
17) مسند ابن حنبل: ج 8 ص 242 ح 22105 عن معاذ؛ الکافی: ج 1 ص 362 ح 17 عن موسى بن عبد الله بن الحسن عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج 47 ص 284 ح 19.
18) المعجم الکبیر: ج 11 ص 178 ح 11560.
19) صحیح البخارى: ج 5 ص 1953 ح 4788.
20) سنن الترمذى: ج 5 ص 26 ح 2642.
21) المعجم الکبیر: ج 7 ص 128 ح 6588.
22) ر ک: علل الشرائع: ج 2 ص 348 ح 7.
23) صحیح مسلم: ج 8 ص 2041 ح 2649.
24) سنن أبى داوود: ج 4 ص 224 ح 4696.
25) صحیح البخارى: ج 4 ص 1891 ح 4666.
26) مسند ابن حنبل: ج 2 ص 370 ح 5482.
27) مسند الشهاب: ج 1 ص 416 ح 716.
28) تاریخ دمشق: ج 52 ص 391 ح 11088.
29) ر ک: ص 202 ح 1559.
30) التوحید: ص 343-344 ح 13.
31) بحارالأنوار: ج 77 ص 179 ح 10.
32) نهج البلاغة: خطبه 91.
33) شرح نهج البلاغة: ج 6 ص 417.
34) اسراء: آیه 20.