1 / 1
مَعنَى الإِیمانِ بِالقَدَرِ
1473 . رسول الله صلى الله علیه و آله: لَو کانَ لَکَ جَبَلُ اُحُدٍ ذَهَبا أنفَقتَهُ فی سَبیلِ اللهِ ما قَبِلَهُ اللهُ مِنکَ حَتّى تُؤمِنَ بِالقَدَرِ، وتَعلَمَ أنّ ما أصابَکَ لَم یَکُن لِیُخطِئَکَ وأنَّ ما أخطَأَکَ لَم یَکُن لِیُصیبَکَ، وأنَّکَ إن مِتَّ عَلى غَیرِ هذا دَخَلتَ النّارَ.(1)
1474 . عنه صلى الله علیه و آله: لا یُؤمِنُ عَبدٌ حَتّى یُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ، حَتّى یَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم یَکُن لِیُخطِئَهُ، وأنَّ ما أخطَأَهُ لَم یَکُن لِیُصیبَهُ.(2)
1 / 2 وُجوبُ الإِیمانِ بِالقَدَرِ
1475 . رسول الله صلى الله علیه و آله: الإِیمانُ بِالقَدَرِ نِظامُ التَّوحیدِ.(3)
1 / 1
معناى ایمان به قدر
1473 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اگر براى تو کوه اُحُد از طلا باشد و آن را در راه خدا انفاق کنى، خداوند، آن را از تو نمىپذیرد، تا این که به قَدَر، ایمان بیاورى و بدانى آنچه به تو رسیده، نباید از تو به خطا مىرفته [و باید به تو مىرسیده]، و آنچه از تو به خطا رفته، نباید به تو مىرسیده است تو اگر با غیر این اندیشه بمیرى، به جهنّم درمىآیى
1474 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بنده، ایمان ندارد، تا این که به خیر و شرّ قَدَر، ایمان بیاورد و بداند که آنچه بدو رسیده، نباید از او خطا مىرفته و آنچه از او خطا رفته، نباید بدو مىرسیده است
1 / 2
وجوب ایمان به قدر
1475 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: ایمان به قَدَر، پایه یکتاپرستى است
1476 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ القَدَرَ نِظامُ التَّوحیدِ، فَمَن وَحَّدَ اللهَ وآمَنَ بِالقَدَرِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقى.(4)
1477 . عنه صلى الله علیه و آله: لا یُؤمِنُ أحَدُکُم حَتّى یُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ وحُلوِهِ ومُرِّهِ.(5)
1478 . عنه صلى الله علیه و آله: لا یُؤمِنُ عَبدٌ حَتّى یُؤمِنَ بِأَربَعَةٍ: حَتّى یَشهَدَ أن لا إلهَ إلَا اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وأنّی رَسولُ اللهِ بَعَثَنی بِالحَقِّ، وحَتّى یُؤمِنَ بِالبَعثِ بَعدَ المَوتِ، وحَتّى یُؤمِنَ بِالقَدَرِ.(6)
1479 . عنه صلى الله علیه و آله وقَد سُئِلَ عَنِ الإِیمانِ : أمَّا الإِیمانُ فَتُؤمِنُ بِاللهِ ومَلائِکَتِهِ وَالکِتابِ وَالنَّبِیّینَ وَالبَعثِ بَعدَ المَوتِ، وَالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ مِنَ اللهِ تَعالى.(7)
1480 . عنه صلى الله علیه و آله وقَد سُئِلَ عَنِ الإِیمانِ : أن تُؤمِنَ بِاللهِ ومَلائِکَتِهِ وکُتُبِهِ ورُسُلِهِ وَالیَومِ الآخِرِ، وَالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ.(8)
1481 . عنه صلى الله علیه و آله: لایَجِدُ حَلاوَةَ الإِیمانِ حَتّى یُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ حُلوِهِ ومُرِّهِ.(9)
1482 . عنه صلى الله علیه و آله: ما بَلَغَ عَبدٌ حَقیقَةَ الإِیمانِ حَتّى یَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم یَکُن لِیُخطِئَهُ، وما أخطَأَهُ لَم یَکُن لِیُصیبَهُ.(10)
1476 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: همانا قَدَر، پایه یکتاپرستى است هر که خدا را یگانه بداند و به قَدَر ایمان آورد، در حقیقت، به محکمترین ریسمان، چنگ زده است
1477 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ یک از شما ایمان ندارد، مگر این که به خیر و شر، و شیرینى و تلخى قَدَر، ایمان بیاورد
1478 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ بندهاى ایمان ندارد، مگر این که به چهار چیز ایمان آورد: گواهى دهد که معبودى جز خداى یگانه نیست و شریکى ندارد، و [گواهى دهد که] من فرستاده خدایم و به حق، مبعوثم نموده است، و به رستاخیزِ پس از مرگ ایمان آورد، و به قَدَر، ایمان آورد
1479 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وقتى درباره ایمان، مورد پرسش قرار گرفت : امّا ایمان این است که ایمان آورى به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبران و برانگیخته شدن بعد از مرگ؛ و قَدَر، خیر و شرّش را از طرف خداوند بدانى
1480 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وقتى درباره ایمان، مورد پرسش قرار گرفت : این است که به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و فرستادگانش و روز آخرت و خیر و شرّ قَدَر، ایمان آورى
1481 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: کسى شیرینى ایمان را نمىچشد، مگر این که به خیر و شر، و شیرینى و تلخى قَدَر، ایمان بیاورد
1482 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ بندهاى به حقیقت ایمان نمىرسد، مگر این که بداند آنچه به او رسیده، نباید به او نمىرسید، و آنچه به او نرسیده، نباید به او مىرسید
1483 . عنه صلى الله علیه و آله: لا یَتَّقِی اللهَ عَبدٌ حَقَّ تُقاتِهِ، حَتّى یَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم یَکُن لِیُخطِئَهُ، وما أخطَأَهُ لَم یَکُن لِیُصیبَهُ.(11)
1 / 3
تَحریمُ التَّکذیب بِالقَدَر
1484 . رسول الله صلى الله علیه و آله: مَن لَم یُؤمِن بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ فَأَنَا مِنهُ بَریءٌ.(12)
1485 . عنه صلى الله علیه و آله: مَن کَذَّبَ بِالقَدَرِ، فَقَد کَفَرَ بِما جِئتُ بِهِ.(13)
1486 . عنه صلى الله علیه و آله: قالَ رَبُّ العِزَّةِ جَلَّ جَلالُهُ: مَن آمَنَ بی ولَم یُؤمِن بِالقَدَرِ خَیرِهِ وشَرِّهِ فَلیَلتَمِس رَبّا غَیری.(14)
1487 . عنه صلى الله علیه و آله: یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ یُکَذِّبونَ بِالقَدَرِ، ألا اُولئِکَ مَجوسُ هذِهِ الاُمَّةِ، فَإِن مَرِضوا فَلا تَعودوا(15)، وإن ماتوا فَلا تَشهَدوهُم.(16)
1488 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ مَجوسَ هذِهِ الاُمَّةِ المُکَذِّبونَ بِأَقدارِ اللهِ تَعالى، إن مَرِضوا فَلا تَعودوهُم، وإن ماتوا فَلا تَشهَدوهُم، وإن لَقیتُموهُم فَلا تُسَلِّموا عَلَیهِم.(17)
1489 . عنه صلى الله علیه و آله: ثَلاثَةٌ لا یُقبَلُ مِنهُم یَومَ القِیامَةِ صَرفٌ ولا عَدلٌ: عاقٌّ، ومَنّانٌ(18)، ومُکَذِّبٌ بِقَدَرٍ.(19)
1483 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ بندهاى به شایستگى، از خدا پروا نمىکند، مگر این که بداند آنچه به او رسیده، نباید به او نمىرسید، و آنچه به او نرسیده، نباید به او مىرسید
1 / 3
حرمت دروغ پنداشتن تقدیر
1484 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که به خیر و شرّ قَدَر ایمان نیاورد، من از او بیزارم
1485 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که قَدَر را دروغ پندارد، در حقیقت، به آنچه من آوردهام، کفر ورزیده است
1486 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پروردگار عزّت عز و جل فرمود: «هر که به من ایمان آورد، ولى به خیر و شرّ قَدَر، ایمان نیاورد، باید در پى پروردگارى غیر از من باشد» .
1487 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: در آخر زمان، قومى خواهند بود که قَدَر را دروغ مىپندارند هان! آنان، مجوس این امّتاند اگر بیمار شدند، عیادتشان نکنید و اگر مُردند، بر [جنازه]آنان حاضر نشوید
1488 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: همانا مجوس این امّت، قَدَرهاى خداى متعال را دروغ مىپندارند اگر بیمار شدند، عیادتشان نکنید و اگر مُردند، بر [جنازه] آنان حاضر نشوید و اگر به آنان برخوردید، سلامشان ندهید
1489 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: سه کساند که روز رستاخیز، هیچ عمل واجب یا مستحبى از آنان(20) پذیرفته نمىشود: بدرفتار با پدر و مادر، منّتگذار، و تکذیب کننده قَدَر
1490 . عنه صلى الله علیه و آله: أربَعَةٌ لا یَنظُرُ اللهُ إلَیهِم یَومَ القِیامَةِ: عاقٌّ، ومَنّانٌ، ومُکَذِّبٌ بِالقَدَرِ، ومُدمِنُ خَمرٍ.(21)
1491 . عنه صلى الله علیه و آله: سِتَّةٌ لَعَنَهُمُ اللهُ وکُلُّ نَبِیٍّ مُجابٍ: الزّائِدُ فی کِتابِ اللهِ، وَالمُکَذِّبُ بِقَدَرِ اللهِ، وَالتّارِکُ لِسُنَّتی، وَالمُستَحِلُّ مِن عِترَتی ما حَرَّمَ اللهُ، وَالمُتَسَلِّطُ بِالجَبَروتِ لِیُذِلَّ مَن أعَزَّهُ اللهُ ویُعِزَّ مَن أذَلَّهُ اللهُ، وَالمُستَأثِرُ بِفَیءِ المُسلِمینَ المُستَحِلُّ لَهُ.(22)
1492 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ اُمَّتی لا تَزالُ مُستَمکِنَةً مِن دینِها ما لَم یُکَذِّبوا بِالقَدَرِ، فَإِذا کَذَّبوا بِالقَدَرِ فَعِندَ ذلِکَ هَلاکُهُم.(23)
1493 . عنه صلى الله علیه و آله: ما هَلَکَت اُمَّةٌ قَطُّ حَتّى تُشرِکَ بِاللهِ، وما أشرَکَت اُمَّةٌ بِاللهِ حَتّى یَکونَ أوَّلُ شِرکِهَا التَّکذیبَ بِالقَدَرِ.(24)
1494 . عنه صلى الله علیه و آله: ما هَلَکَت اُمَّةٌ قَطُّ إلّا بِالشِّرکِ بِاللهِ عز و جل، وما أشرَکَت اُمَّةٌ حَتّى یَکونَ بُدُوُّ شِرکِهَا التَّکذیبَ بِالقَدَرِ.(25)
1495 . عنه صلى الله علیه و آله: أخافُ عَلى اُمَّتی مِن بَعدی خَصلَتَینِ: تَکذیبا بِالقَدَرِ، وتَصدیقا بِالنُّجومِ.(26)
1490 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: چهار کساند که خداوند در روز رستاخیز، به آنان نگاه نمىکند: بدرفتار با پدر و مادر، منّتگذار، تکذیب کننده قَدَر، و مىگسار
1491 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: شش کساند که خداوند و هر پیامبرِ اجابتشدهاى، آنها را نفرین کردهاند: افزاینده به کتاب خدا، تکذیب کننده قَدَر، ترک کننده سنّت من، حلال شمارنده چیزى که خدا آن را درباره خاندانم حرام نموده، با زور به قدرت رسیده براى خوار نمودن کسى که خدا عزیزش کرده و به عزّت رساندن کسى که خدا ذلیلش کرده، و کسى که فىء(27) را به انحصار خود درآورد و آن را بر خویشتن، روا بشمارد
1492 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: همواره امّت من در دینشان استوارند، مادام که قَدَر را دروغ نپندارند پس هر گاه قَدَر را دروغ پنداشتند، آن گاه زمان نابودى آنهاست
1493 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هرگز امّتى نابود نشد، مگر این که به خدا شرک ورزید، و هیچ امّتى به خدا شرک نورزید، مگر این که آغاز شرکشان تکذیب قَدَر بود
1494 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هرگز امّتى نابود نشد، مگر با شرک ورزیدن به خداوند عز و جل، و امّتى شرک نورزید، مگر این که آغاز شرکشان تکذیب قَدَر بود
1495 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پس از خودم بر امّتم از دو چیز، هراسانم: تکذیب قَدَر، و تصدیق [پیشگویى با] ستارگان
1496 . عنه صلى الله علیه و آله: ثَلاثٌ أخافُ عَلى اُمَّتی: اِستِسقاءٌ بِالأَنواءِ(28)، وحَیفُ(29) السُّلطانِ، وتَکذیبٌ بِالقَدَرِ.(30)
1 / 4
ما لا یُنافِی الإِیمانَ بِالقَدَرِ
1497 . رسول الله صلى الله علیه و آله: الدَّواءُ مِنَ القَدَرِ، وقَد یَنفَعُ بِإِذنِ اللهِ.(31)
1498 . سنن الترمذی عن أبی خزامة عن أبیه: سَأَلتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ، أرَأَیتَ رُقىً نَستَرقیها ودَواءً نَتَداوَى بِهِ وتُقاةً نَتَّقیها، هَل تَرُدُّ مِن قَدَرِ اللهِ شَیئا؟ قالَ: هِیَ مِن قَدَرِ اللهِ.(32)
1496 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از سه چیز بر امّتم هراسانم: طلب باران با نوء(33)، ستمگرى پادشاه، و تکذیب قَدَر
1 / 4
آنچه با ایمان به تقدیر، منافات ندارد
1497 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: درمان، تقدیر شده است و به اذن خدا سود مىبخشد
1498 . سنن الترمذى به نقل از ابو خزامه، از پدرش : از پیامبر خدا پرسیدم و گفتم: اى پیامبر خدا! رُقْیههایى(34) که آنها را با خود همراه مىسازیم و دوایى که بِدان مداوا مىکنیم و حِرزى(35) که خود را با آن حفاظت مىکنیم، آیا چیزى از قَدَر خدا را باز مىگردانند؟
فرمود: «اینها، جزو قَدَر هستند» .
سخنى درباره نقش قضا و قدر در پیدایش مصایب و شرور
آیات و احادیث این فصل، به چند نکته بسیار مهم در شناخت مبدأ خیر و شر در نظام آفرینش و نقش قضا و قدر در پیدایش مصائب (گرفتارىها) و شُرور (بدىها و ناگوارىها) اشاره دارند این نکات، عبارتاند از:
1 خیر و شر، مخلوق و مقدّر خدایند
خیر و شر، مخلوق و مقدّر خدایند، بدین معنا که پدیدهها (اعم از حوادث طبیعى و غیر طبیعى)، همه در محدوده خلق و تقدیر خداوند هستند و اگر خداوند متعال نخواهد، هیچ پدیدهاى، چه خیر و چه شرّ، تحقّق نمىیابد حتّى کارهایى که انسان به اراده و اختیار خود انجام مىدهد، از این قانون کلّى، مستثنا نیستند، هر چند خداوند متعال، در وضع قوانین و احکام، از کارهاى زشت، نهى کرده است این آیه شریف، به همین معنا اشاره دارد:
«بگو: همه [ى پیشامدهاى خوب و بد]، از جانب خدایند» .(36)
اعتقاد به این حقیقت، «توحید اَفعالى» نامیده مىشود.
بر این اساس، ثنویّه که آفریدگارِ شُرور را غیر از آفریدگار خیرات مىدانند
مشرک، و قَدَریّه که شُرور را خارج از محدوده تقدیر الهى مىدانند کافر شمرده شدهاند.
2 آفرینش و تقدیر شر، تَبَعى است
احادیثِ تقدیم آفرینش خیر بر شر(37) بیانگر این مطلباند که هر چند شر، آفریدگارى جدا از آفریدگار خیر ندارد و آفریدگار هر دو، همان ذات پاک خداوند است، ولى خلقت شر و تقدیر آن، اصالت ندارد؛ بلکه به تَبَع خیر است از این رو پس از خیر و به دنبال آن، آفریده شده است.
به سخن دیگر، هدف آفریدگار از آفرینش، چیزى جز خیر نیست؛ لیکن آفرینش خیر در جهان مادّه، ناگزیر، برخى از شُرور را به دنبال دارد براى نمونه، آفرینش زمین، خیر است؛ ولى زمین، ویژگىهایى دارد که گاهى زلزله پدید مىآید بنا بر این، زلزله هم مانند خود زمین، پدیدهاى الهى است؛ امّا هدف اصلى و اوّلىِ آفریدگار، آفریدن زلزله نبوده و این پدیده پس از آفرینش زمین و به تَبَع آن، تحقّق یافته است.(38) البتّه همین زلزله، حکمتهاى فراوانى همچون: آزمایش، به یاد آوردن خدا و تکامل انسانها دارد.
نمونه دیگر: آفرینش انسان، خیر است؛ امّا وى براى رسیدن به هدف آفرینش خود که همانا رسیدن به مقام خلافت الهى است باید داراى اراده و آزادى باشد از آن سو، موجود بااراده و آزاد، مىتواند از آزادى خود، سوء استفاده کند، شر (بدى) ایجاد نماید و جامعه را به فساد بکشاند.(39) در این جا نیز هدف آفرینش، آفریدن شر و فساد نبوده است؛ بلکه شر و فساد، پس از آفرینش موجودِ آزادى به نام انسان و به
تبع آن، تحقّق مىیابند.
3 انسان در پیدایش ناگوارىها نقش دارد
سومین نکته قابل توجّه در تبیین رابطه «قضا و قدر» و «شُرور»، نقش انسان در پیدایش شُرور است.
تقدیر الهى در مورد شُرورى که به دست انسان پدید مىآیند، خِذلان (به معناى: واگذار شدن انسان به خویش) است انسان، گاهى استحقاق «توفیق» مىیابد و گاهى استحقاق «خذلان»، و آن گاه که استحقاق خذلان یافت، خداوند، او را به خود، وا مىگذارد در این جاست که انسان، بدون این که مجبور باشد، به اراده خودش شر مىآفریند.
بر این اساس، آنچه خیر از انسان سر مىزند، به توفیق خداوند و منسوب به خداست و آنچه شر از انسان سر مىزند، به خودِ او منسوب است؛ چرا که او بر خلاف خواست تشریعى خداوند و به اراده خود، آن را انجام داده است، چنان که در دعا مىخوانیم:
«خیر در دستان توست و شر به تو منسوب نیست» .
این موضوع در فصل آینده، بیشتر توضیح داده خواهد شد.
1) مسند ابن حنبل: ج 8 ص 145 ح 21667 عن زید بن ثابت.
2) سنن الترمذی: ج 4 ص 451 ح 2144 عن جابر بن عبد الله؛ التوحید: ص 380 ح 27 عن شعیب عن أبیه وفیه صدره.
3) الفردوس: ج 1 ص 114 ح 385 عن أبی هریرة.
4) المعجم الأوسط: ج 4 ص 46 ح 3573 عن ابن عبّاس.
5) التوحید: ص 380 ح 27 عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جدّه؛ تاریخ دمشق: ج 5 ص 250 ح 1273 عن أنس بن مالک وفیه «عبد» بدل «أحدکم» .
6) الخصال: ص 198 ح 8 عن ربعیِّ بن خراش عن الإمام علیّ علیه السلام، بحار الأنوار: ج 5 ص 87 ح 2؛ مسند ابن حنبل: ج 1 ص 210 ح 758 عن ربعیّ بن حراش عن الإمام علیّ علیه السلام.
7) بحار الأنوار: ج 60 ص 242 نقلاً عن بعض الکتب القدیمة عن ابن عبّاس.
8) سنن الترمذی: ج 5 ص 7 ح 2610.
9) کنز العمّال: ج 1 ص 126 ح 595 نقلاً عن ابن النجّار عن أنس.
10) مسند ابن حنبل: ج 10 ص 417 ح 27560 عن أبی الدرداء؛ الکافی: ج 2 ص 58 ح 7 عن صفوان الجمّال وح 4 عن زرارة وکلاهما عن الإمام الصادق عن الإمام علیّ علیهما السلام نحوه.
11) تاریخ بغداد: ج 12 ص 291 الرقم 6735 عن أنس بن مالک.
12) مسند أبی یعلى: ج 11 ص 289 ح 6404 عن أبی هریرة.
13) کنز العمّال: ج 1 ص 106 ح 484 نقلاً عن الکامل لابن عدیّ عن ابن عمر.
14) الفردوس: ج 3 ص 187 ح 4514 عن حذیفة بن الیمان.
15) فی المصدر: «فلا یعودوا»، وما فی المتن أثبتناه من السنّة لابن أبی عاصم.
16) المعجم الأوسط: ج 5 ص 276 ح 5303 عن ابن عمر.
17) سنن ابن ماجة: ج 1 ص 35 ح 92 عن جابر.
18) المَنّان: الذی لا یُعطی شیئا إلّا مَنَّهُ واعتدّ به على من أعطاه (النهایة: ج 4 ص 366 «منن»).
19) المعجم الکبیر: ج 8 ص 119 ح 7547 عن أبی اُمامة.
20) براى صرف و عدل، در متن عربى حدیث، معانى گوناگونى ذکر شده است گفته شده که صرف، به معناى واجب و عدل به معناى مستحب، صرف به معناى توبه، و عدل به معناى فدیه دادن است در حدیث است که از پیامبر سؤال شد: عدل چیست؟ فرمود: فدیه دادن و سؤال شد: صرف چیست؟ فرمود: توبه نیز گفته شده: صرف، چارهاندیشى و عدل، یارى کردن است.
21) الخصال: ص 203 ح 18 عن أبی اُمامة، بحار الأنوار: ج 5 ص 87 ح 3؛ المعجم الکبیر: ج 8 ص 241 ح 7938 عن أبی اُمامة.
22) الخصال: ص 338 ح 41 عن عبد الله بن میمون عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 5 ص 88 ح 4؛ سنن الترمذی: ج 4 ص 457 ح 2154 عن عائشة نحوه.
23) مسند الشامیّین: ج 1 ص 399 ح 692 عن أبی موسى الأشعری.
24) المعجم الصغیر: ج 2 ص 104 عن عبد الله بن عمر.
25) تاریخ دمشق: ج 45 ص 394 ح 9917 عن عبد الله بن عمرو بن العاص.
26) تاریخ دمشق: ج 23 ص 207 عن أنس بن مالک؛ بحار الأنوار: ج 58 ص 277 ح 75.
27) فَىْء، بر چیزهایى اطلاق مىشود که مىتوان به مسالمت از کفّار گرفت و نیز زمینهایى را که ساکنان آنها به موجب عهدنامهاى تسلیم شده باشند، در بر مىگیرد.
28) النَّوءُ: سقوط نجم من المنازل فی المغرب مع الفجر وطلوع رقیبه من المشرق یقابله من ساعته فی کلّ لیلة إلى ثلاثة عشر یوما. . . وکانت العرب تضیف الأمطار والریاح والحرّ والبر إلى الساقط منها (الصحاح: ج 1 ص 79 «نوأ»).
29) الحَیفُ: الجور والظلم (النهایة: ج 1 ص 469 «حیف»).
30) مسند ابن حنبل: ج 7 ص 411 ح 20875 عن جابر بن سمرة؛ بحار الأنوار: ج 58 ص 330 ح 26.
31) المعجم الکبیر: ج 12 ص 131 ح 12784 عن ابن عبّاس.
32) سنن الترمذی: ج 4 ص 399 ح 2065 و ص 453 ح 2148.
33) نوء، سقوط یک ستاره در مغرب و همزمان طلوع ستاره رقیب آن در مشرق در هر شب تا سیزده شب است. . . عرب، بارش باران، وزش بادها و پیدایش گرما و سرما را به چنین رخدادى نسبت مىدادند.
34) رُقْیه: تعویذ، افسون، طلسم.
35) حِرْز: دعاى نگهدارنده، دعاى محافظ در برابر چشم زخم و دیگر آسیبها.
36) نساء: آیه 78.
37) ر ک: دانشنامه عقاید اسلامى: ج 8 ص 389 (آفرینش خیر، پیش از شر).
38) در مبحث شرور طبیعى توضیح خواهیم داد که بخشى از آنها ناشى از کارهاى زشت انساناند.
39) آیه 30 سوره بقره «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ؛ [فرشتگان گفتند]: آیا در آن (زمین)، کسى راى مىگمارى که فساد مىانگیزد و خونها مىریزد؟»، به همین معنا اشاره دارد.