پژوهشى درباره معناى «علم» ، «حکمت» و «معرفت»
واژهشناسى «علم»
واژه «علم» در لغت، به معناى دانستن و دانش، و نقیض واژه «جهل» است. دانش، از این جهت که مربوط به ذات و حقیقت چیزى، یا وجود و عدم صفتى در آن چیز باشد، تفاوتى نمىکند. در این باره راغب اصفهانى مىگوید:
الْعِلْمُ إدْرَاکُ الشَّیءِ بِحَقِیقَتِه، وَذَلِکَ ضَرْبَانِ: أحَدُهُمَا إدْرَاکُ ذَاتِ الشَّىءِ. وَالثَّانى الْحغکْمُ عَلَى الشَّیءِ بِوُجُودِ شَیءٍ هُوَ مُوجُودٌ لَهُ أوْ نَفْى شَیءٍ هُوَ مَنْفیٌّ عَنْه. . . .
علم، دریافتن حقیقت شىء است؛ و آن، دو گونه است: یکى دریافتن ذات شىء و دیگرى حکم بر وجود صفتى براى شىء که آن را داراست، یا حکم بر نفى صفتى از شىء که فاقد آن است.(1)
واژهشناسى «معرفت»
واژه «معرفت» و «عرفان» ، به معناى شناخت و آگاهىِ حاصل از اندیشه در آثار است. معرفت و عرفان، نقیض واژه «انکار» ند. راغب در این باره مىگوید:
الْمَعْرِفَةُ وَالعِرْفَانُ إدْرَاکُ الشَّیءِ بِتَفَکُّرٍ وَتَدَبُّرٍ لأثَرِهِ، وَهُوَ أخَصُّ مِنَ الْعِلْمِ، وَیُضادُّهُ الإنْکَارُ. وَیُقَالُ: فُلانٌ یَعْرِفُ اللّهَ وَلا یُقَالُ: یَعْلَمُ اللّهَ مُتَعَدِّیا إلَى مَفْعُولٍ وَاحِدٍ لَمّا کانَ
مَعْرِفَةُ الْبَشَرِ للّهِ هی بِتَدَبُّرِ آثَارِهِ دُونَ إدْرَاکِ ذَاتِهِ، وَیُقَالُ: اللّهُ یَعْلَمُ کَذَا وَلا یُقَالُ: یَعْرِفُ کَذَا، لَمّا کَانَتِ الْمعْرِفَةُ تُسْتَعْمَلُ فی الْعِلْمِ الْقَاصِرِ الْمُتَوَصَّلِ بِهِ بِتَفَکُّرِ.
معرفت و عرفان، به معناى دریافتن شىء از راه اندیشیدن و تأمّل کردن در اثر آن است و اخص از علم است و مقابل «انکار» قرار دارد. [براى نمونه]گفته مىشود: «فلانى خدا را مىشناسد» ؛ ولى نمىگویند: «خدا را مىداند» ؛ چرا که معرفت انسان به خداوند، از راه اندیشیدن در آثار اوست و نه از راه دریافتن ذات بارى تعالى؛ و مىگویند: «خدا فلان چیز را مىداند» ؛ امّا نمىگویند: «[خدا]آن را مىشناسد» ؛ زیرا معرفت (شناخت) در خصوص علمِ محدودى که با اندیشیدن به دست مىآید، به کار مىرود.(2)
از این رو، واژههاى «علم» و «معرفت» ، از دیدگاه واژهشناسى، با یکدیگر دو تفاوت دارند:
1. نقیض علم، «جهل» و نقیض معرفت، «انکار» است.
2. معرفت، اخص از علم است؛ زیرا علم، اعم از دانشِ برآمده از اندیشه در آثار و دانشِ بدون واسطه است.
واژهشناسى «حکمت»
واژه «حکمت» در لغت، از ریشه «حُکم» به معناى «منع» گرفته شده است؛ زیرا حُکم و داورى عادلانه، مانع ظلم است. همچنین، دهنه اسب و دیگر چارپایان، «حَکَمه» نامیده مىشود؛ چون مانع و مهار کننده حیوان است. بر این پایه، علم، «حکمت» نامیده شده است؛ چون از جهلِ عالِم، جلوگیرى مىکند.(3) همچنین بر هر
چیز نفوذناپذیرى، صفت «محکم» اطلاق مىگردد.(4)
آلوسى، در تفسیر روح المعانى، در تبیین واژه «حکمت» ، از کتاب البحر نقل مىکند که:
دانشمندان، در معناى این کلمه،29 قول دارند که برخى از آنها به هم نزدیکاند. پارهاى از عالمان، بیشتر این معانى را اصطلاحى مىدانند که قائل به آن، به مصداق مهمّ «حکمت» ، بسنده کرده و همان را در معناى آن آورده است، وگرنه در اصل، از مصدر «اِحکام» است که به معناى استوارى در علم، گفتار و کردار و یا همه اینهاست.(5)
بنا بر این، از منظر واژهشناسى، کلمه «حکمت» ، حاکى از نوعى استوارى و اِتقان است و به هر چیز استوار و نفوذناپذیر، اعم از مادّى و معنوى، اطلاق مىگردد.
علم و معرفت، در قرآن و حدیث
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبابِ.(6)
بگو: آیا دانایان و نادانان، با هم برابرند؟ تنها خردمندان، متذکّر مىشوند» .
هیچ مکتبى مانند اسلام براى دانش و معرفت و آگاهى، ارزش قائل نیست و هیچ دینى مانند اسلام، مردم را از خطر جهل، بر حذر نداشته است. از نظر اسلام، علم (دانش) ، اساس همه ارزشها و جهل (نادانى و ناآگاهى) ، ریشه همه معایب و مفاسد فردى و اجتماعى است. (7)همچنین از نظر اسلام، انسان در هر حرکتى نیاز به
شناخت و آگاهى دارد(8) و عقاید، اخلاق و اعمال انسان باید مبناى علمى داشته باشند.(9)
آنچه در مقدّمه طرح دیدگاههاى اسلام درباره علم و معرفت، بیش از هر چیز اهمّیت دارد، این است که:
اسلام براى کدام رشته از دانشها، اهمّیت و ارزش قائل است؟
کدام دانش، معیار ارزش انسان و اساس همه ارزشهاست؟(10)
کدام دانش، دل را زنده مىکند و انسان را راهنمایى مىنماید؟(11)
کدام دانش، سودمندترین گنج، میراث انبیاى الهى، شرط عمل و موجب کمال ایمان است؟(12)
کدام دانش، موجب علاقهمند شدن خداوند منّان به انسان و احترام فرشتگان به او و استغفار همه موجودات براى او و آسان شدن راه بهشت براى عالِم است؟(13)
خلاصه این که آن همه تأکید اسلام نسبت به تعلیم و تعلّم، و آن همه فضائلى که در متون اسلامى براى دانش و دانشمند ذکر شده است و در این کتاب ملاحظه
خواهید کرد، مربوط به کدام رشته از دانشهاست؟
آیا رشته خاصّى از دانشها مورد نظر اسلام است، یا این که مطلقِ دانش از نظر اسلام، ارزشمند است و از این همه فضیلت برخوردار است؟
مفهوم «علم» در متون اسلامى
بررسى دقیق موارد کاربرد واژه علم و معرفت در متون اسلامى، نشان مىدهد که «علم» در اسلام، به طور کلّى در دو مفهوم به کار رفته است که یکى را حقیقت و اصل دانش مىنامیم، و دیگرى را ظاهر و فرع آن. از نظر اسلام، دانش، حقیقت و جوهرى دارد و ظاهر و پوستهاى. انواع دانشهاى رسمى، اعم از اسلامى و غیر اسلامى، پوسته دانش محسوب مىشوند و حقیقت علم و معرفت، چیز دیگرى است.
آن جا که گفته مىشود:
«شَهِدَ اَللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ اَلْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا اَلْعِلْمِ.(14)
خدا و فرشتگان و دانشمندان، گواهى مىدهند که جز او هیچ معبودى نیست» .
یا
«وَ یَرَى اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ اَلَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ اَلْحَقَّ.(15)
آنان که دانش یافتهاند، مىدانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، حق است» .
و یا
«إِنَّما یَخْشَى اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ.(16)
از میان بندگان خدا، تنها دانایان، از او بیم دارند» ،
سخن از حقیقت و جوهر دانش است.
و آن جا که گفته مىشود:
«وَ أَضَلَّهُ اَللّهُ عَلى عِلْمٍ.(17)
خدا او را دانسته گمراه گردانید» .
یا
«وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ اَلْعِلْمُ.(18)
فقط پس از آن که دانش برایشان حاصل آمد، راه تفرقه پیمودند» .
و یا
«وَ مَا اِخْتَلَفَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ اَلْعِلْمُ.(19)
کسانى که کتابِ آسمانى به آنان داده شده، با یکدیگر به اختلاف نپرداختند، مگر پس از آن که دانش براى آنان حاصل آمد» ،
سخن از ظاهر و پوسته دانش است.
در این جا این سؤال مطرح مىشود که حقیقت دانش چیست؟ و چگونه مىتوان حقیقت دانش را از ظاهر و پوسته آن تمیز داد؟ و چگونه مىتوان آن را به دست آورد؟
حقیقت «علم»
حقیقت دانش، نورى است که در پرتو آن، انسان، جهان را آن گونه که هست، مىبیند و جایگاه خود را در هستى مىیابد. نور دانش، مراتبى دارد که بالاترین آن،
نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا مىکند، بلکه او را در این مسیر، حرکت مىدهد و به مقصد اعلاى انسانیت مىرساند.
قرآن کریم، با صراحت از این نور، سخن مىگوید:
«أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی اَلنّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی اَلظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها.(20)
آیا کسى که مُردهدل بود و زندهاش کردیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم برود، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکىهاست و از آن بیرون آمدنى نیست؟ !» .
و به عبارت دیگر
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ.(6)
آیا کسانى که مىدانند، با کسانى که نمىدانند، یکساناند؟ !» .
امام على علیه السلام درباره این نور و مهمترین خواصّ آن که رساندن انسان به مقصد اعلاى انسانیت است مىفرماید:
قَد أحیا بعَقلِهِ، و أماتَ نَفسَهُ، حَتّى دَقَّ جَلیلُهُ، و لَطُفَ غَلیظُهُ، و بَرَقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ البَرقِ، فَأبانَ لَهُ الطَّریقَ، وسَلَکَ بِهِ السَّبیلَ، و تَدافَعَتهُ الأبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ، و دارِ الإقامَةِ، و ثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنینَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأمنِ وَ الرّاحَةِ، بِمَا استَعمَلَ قَلبَهُ، و أرضى رَبَّهُ.(21)
[صاحب چنین نورى،]عقلش را زنده داشته و نفسش را کشته است، تا آنجا که درشتىهایش خُرد، و خشونتهایش نرم شده، و نورى پُرفروغ برایش درخشیدن گرفته است که شاهراه توحید را روشن مىسازد و در پرتوش راه
پیموده مىشود. بدین سان، درها یکى پس از دیگرى، او را به آستانِ سلامت و اقامتگاه جاوید، مىرانند و ثابتقدم و استوار در جایگاه امنیت و آسایش ثبات مىیابد؛ زیرا او قلب خود را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود کرد.
آیات و احادیثى که نورانیت انسان را مقدّمه حرکت صحیح او در جامعه و به سوى کمال مطلق مىدانند، و یا دانش را به نور تفسیر مىکنند، و یا دانش را ملازم با ایمان به خدا و رسالت انبیاى الهى، و همراه با صفات پسندیده و اعمال شایسته مىدانند، در واقع، جوهر و حقیقت دانش را توضیح مىدهند. دلیل این که این نور را مغز دانش و همه دانشهاى رسمى را پوسته دانش مىشماریم، آن است که ارزش دانشهاى رسمى، وابسته به آن است.
جوهر دانش است که به دانش، ارزش حقیقى مىبخشد؛ یعنى دانش را در خدمت انسان و در جهت تکامل و بِهْروزى او قرار مىدهد و بدون آن، نه تنها دانش، فاقد خواص و آثار دانش مىشود، بلکه تبدیل به یک عنصر ضدّ ارزش و ضدّ انسانیت مىگردد.
این است معناى آنچه بدان اشارت رفت که ارزش حقیقت دانش، مطلق است و ارزش دانشهاى رسمى، مشروط. شرط ارزشمند بودن دانشهاى رسمى، این است که در خدمت انسان باشند و بدون جوهر دانش، دانشهاى رسمى نمىتوانند در خدمت انسان قرار گیرند و چه بسا بر ضدّ انسان به کار گرفته مىشوند.
نکته مهم و قابل توجّه، این است که وقتى دانش، جوهر و خاصیت خود را از دست داد، نه تنها با جهل مساوى مىشود، بلکه از جهلْ زیانبارتر مىگردد؛ زیرا حرکت انسان را به سوى انحطاط و سقوط، تسریع مىبخشد.
دانش، وقتى جوهر و جهت حقیقى خود را از دست داد، درست مانند راهنمایى است که به جاى آن که انسان را در مسیر قرار دهد، او را به سوى چاه سوق مىدهد. این جاست که دانش، هر چه بیشتر پیشرفت کند، براى جامعه انسانى خطرناکتر
خواهد بود.
خطر بزرگى که امروز جامعه بشر را تهدید مىکند، این است که دانش، رشد کرده؛ ولى جوهر و جهت و خاصیت خود را از دست داده و در مسیر انحطاط و سقوط انسانى به کار گرفته شده است.
با اندکى تأمّل، به سادگى مىتوان دریافت که در جهان امروز، دانش، چه آفاتى را بر جامعه بشرى تحمیل کرده است و شمشیر دانش در کف قدرتهاى بزرگ جهان، چه به روز انسان آورده است. دزدهایىاند که براى غارت مادّه و معناى انسان، از چراغ دانش بهره مىگیرند و این گونه با قساوت عمل مىکنند و به هیچ چیز و به هیچ کس، رحم نمىکنند. سنایى غزنوى، شاعر برجسته قرن ششم، چه زیبا سروده است:
چو علم آموختى از حرص، آن گه ترس، کاندر شب
چو دزدى با چراغ آید، گُزیدهتر بَرَد کالا.
بِرِشت، درباره دانش امروزى گفته است:
انسان امروز از علم بیزار است؛ زیرا علم بود که فاشیسم را به وجود آورد و به بشریت تحمیل کرد، و علم بود که براى نخستین بار، مسئله گرسنگى را در سطحى به این وسعت که از هر سه تن، دو تن در جهان گرسنهاند، ایجاد کرد.(22)
آیا فنون و ابزار دزدى، گرسنگى، قتل و فساد را مىتوان دانش نامید؟ آیا دانشى که جامعه را به فساد و تباهى مىکشد، دانش و نور است، یا جهل و ظلمت؟ این جاست که معناى سخن دقیق پیامبر خدا مشخّص مىگردد که فرمود:
إنَّ مِنَ العِلمِ جَهلاً.(23)
برخى از دانشها، نادانى است.
اکنون، این سؤال به نظر مىرسد که: چگونه دانش مىتواند موجب جهل گردد؟ آیا این سخن، تناقضگویى نیست؟
با اندکى تأمّل، روشن مىشود که نه تنها این سخن، تناقضگویى نیست، بلکه کلامى نغز و دقیق است. هنگامى که دانش، جوهر و خاصیت نداشته باشد، با جهل، یکى است. از همین رو، امام على علیه السلام مىفرماید:
لا تَجعَلوا عِلمَکُم جَهلاً.(24)
دانش خود را به نادانى تبدیل نکنید.
یعنى کارى نکنید که دانش، بىخاصیت شود و ویژگىهاى دانش از آن سلب گردد.
دانش در دنیاى امروز با از دست دادن جوهر و جهت راستین خود، به این سرنوشت شوم گرفتار شده که همچون جهل، کُشنده و فاسد کننده و خانمانسوز گردیده است؛ بلکه از جهل نیز زیانبارتر شده است. امام على علیه السلام چه زیبا و دقیق فرموده است:
رُبَّ عالِمٍ قد قَتَلَهُ جَهلُهُ، و عِلمُهُ مَعَهُ لا یَنفَعُهُ.(25)
بسى دانشمند که نادانىاش او را کُشته و دانشى که به همراه داشته، او را سودى نبخشیده است.
سرنوشت تأسّفبار و رقّتانگیز دانشمندى که از جهل هلاک مىشود، حقیقتا موجب شگفتى است. هنگامى که سعد بن ابى وقّاص، گزارش سفرى را براى پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مىکند و جهل آنان را چنین به تصویر مىکشد: «اى پیامبر خدا! من از
نزد قومى به سوى تو مىآیم که آنان و چارپایانشان یکساناند» ، پیامبر صلى الله علیه و آله به او مىفرماید:
یا سَعدُ! ألا اُخبِرُکَ بِأعجَبَ مِن ذلِکَ؟ قَومٌ عَلِموا ما جَهِلَ هؤُلاءِ ثُمَّ جَهِلوا کَجَهلِهِم.(26)
اى سعد! آیا تو را به شگفتتر از این، آگاه کنم؟ قومى [خواهند آمد]که آنچه را اینان نمىدانند، مىدانند و سپس به مانند ایشان، نادانى مىکنند!
این سخن، بیانگر سرنوشت دانش در جهان امروز است. جامعه متمدّن و داناى امروز، حقیقتا از نادانى در سختى است و قربانى جهل خویش است. اینچنین است که دانش، بشر را به کره ماه مىرساند؛ امّا نمىتواند کمترین نقشى در حرکت انسان به سوى کمال مطلق و رشد و تکامل انسانیت او داشته باشد.
ویژگىهاى جوهر «علم»
ویژگىها و آثار و علائم جوهر دانش(27) در قرآن و احادیث اسلامى، مشابه ویژگىها و آثار و علائم حقیقت حکمت(28) و جوهر عقل(29) است. این تشابه، کمک فراوانى به شناخت حقیقت دانش و عقل از نظر اسلام مىکند. در این جا تنها به فهرست مهمترینِ این ویژگىها اشاره مىکنیم:
1. ریشه داشتن نور علم در فطرت انسان
احادیثى که دانش را «سرشته در قلب»(27) مىدانند و یا آن را به «فطرى» و «اکتسابى»(27) تقسیم مىکنند و یا از آن به «نورى که خداوند متعال به دل افاضه مىنماید» تعبیر مىکنند(27) و همچنین، همه آیات و احادیثى که خداشناسى را فطرى مىدانند،(30) بدین ویژگى دانش، اشاره دارند.
2. یکى بودن جوهر علم
به عکس دانشهاى رسمى (و به تعبیر احادیث: دانشهاى سمعى) که رشتههاى مختلف دارند، جوهر دانش، یک حقیقت، بیش نیست و شاید این سخن که «العِلمُ نُقطَةٌ کَثَّرَهَا الجاهِلونَ؛ دانش، نقطهاى بود. نادانان آن را زیاد کردند»(31) ، اشاره به این ویژگى باشد.
3. تفکیکناپذیرى حقیقت علم از ایمان
این ویژگى در آیات و احادیث فراوانى، مورد توجّه قرار گرفته است و حاصل آن، این است که انسان، نمىتواند عالِم به مفهوم حقیقى آن باشد و مؤمن نباشد. بهگفته امام على علیه السلام:
الإیمانُ وَ العِلمُ أخَوانِ تَوأمانِ، و رَفیقانِ لا یَفتَرِقانِ.(32)
ایمان و دانش، برادران همزادند و دو رفیقاند که از هم جدا نمىشوند.
4. همراهى علم با ترس از خدا
از نظر قرآن کریم، دانش همراه با خشیت از خداوند متعال است. این کتاب آسمانى با صراحت و با قاطعیت اعلام کرده است که:
«إِنَّما یَخْشَى اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ.(16)
از بندگان خدا، تنها دانایاناند که از او مىترسند» .
نکته قابل تأمّل، این است که اثبات ملازم بودن دانش با خشیت خدا در قرآن، در ادامه سخن درباره چند رشته از دانشهاى طبیعى است. خداوند در قرآن چنین مىفرماید:
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّهَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ اَلْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ- وَ مِنَ اَلنّاسِ وَ اَلدَّوَابِّ وَ اَلْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ إِنَّما یَخْشَى اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ إِنَّ اَللّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ.(33)
آیا ندیدهاى که خدا از آسمان، آبى فرود آورد و به وسیله آن، میوههایى که رنگهاى آنها گوناگون است، بیرون آوردیم؟ و از برخى کوهها، راهها و رگههاى سپید و گلگون به رنگهاى مختلف و سیاه پُررنگ آفریدیم، و از مردمان و جانوران و دامها که رنگهایشان همان گونه مختلف است، پدید آوردیم. از میان بندگان خدا، تنها دانایاناند که از او مىترسند. آرى! خدا، پیروزِ آمرزنده است» .
بنا بر این، دانشهاى طبیعى نیز مىتوانند موجب خشیت در مقابل خدا شوند، به شرط آن که نور هدایتگر حقیقت دانش، همراه آن گردد و دانشمند با نور دانش به طبیعت بنگرد و در پدیدههاى اعجابانگیزش تأمّل نماید.
5. اخلاق شایسته، از برکات نور علم
یکى از آثار و برکات حقیقت نورانى دانش، خودسازى، اخلاق نیکو و صفات پسندیده است. این ویژگى مهم، در احادیث فراوانى مورد توجّه قرار گرفته است. به گفته امام على علیه السلام:
کُلَّمَا ازدادَ عِلمُ الرَّجُلِ زادَت عِنایَتُهُ بِنَفسِهِ، وبَذَلَ فی رِیاضَتِها وصَلاحِها جُهدَهُ.(34)
هر اندازه دانش انسان افزون گردد، توجّه وى نسبت به نفس خود، بیشتر مىشود و در ریاضت و اصلاح آن، کوشش بیشترى مبذول مىکند.
6. تفکیکناپذیرى جوهر علم از عمل شایسته
یکى از ویژگىهاى برجسته نور دانش که در احادیث فراوانى مورد تأکید قرار گرفته، عمل شایسته (عمل صالح) است.(35) از نظر این احادیث، اعمال شایسته، ثمره دانشاند و بدون عمل، چراغ دانش در وجود انسان، خاموش مىشود.
راه کسب نور علم
در این کتاب ملاحظه خواهید کرد که مبدأ دانشهاى رسمى، حس و عقل،(36) و راه به دست آوردن آنها تعلیم وتعلّم است(37) و مبدأ نور دانش، قلب است؛(38) امّا این دانش، آموختنى نیست و راه تحصیل آن در گام نخست، برطرف کردن موانع و در گام دوم،
فراهم ساختن زمینههاى پیدایش آن است.(39)
نور دانش، ریشه در فطرت انسان دارد و تحصیل آن به معناى فراهم ساختن شرایط شکوفایى فطرت است که در این حالت، دانش، خود آشکار مىگردد. امام على علیه السلام مىفرماید:
العِلمُ مَجبولٌ فى قُلوبِکُم، تَأدَّبوا بِآدابِ الرَّوحانِیّینَ یَظهَرُ لَکُم.(40)
دانش در دلهاى شما سرشته است. به آداب روحانیان، متأدِّب شوید تا برایتان آشکار گردد.
نقشِ انسان در تحصیل نور دانش، تنها فراهم ساختن زمینه پیدایش آن است، وگرنه چراغ پر فروغ نور دانش، هدیهاى است الهى به انسانهاى شایسته، که از عالم غیب، فیض مىگیرد و کانون جان را روشن مىسازد:
العِلمُ نورٌ و ضیاءٌ یَقذِفُهُ اللّهُ فى قُلوبِ أولِیائِهِ.(41)
دانش، پرتوى است که خدا در دلهاى دوستانش مىاندازد.
نکته مهم و قابل توجّه، این که: هر چند نور دانش، قابل تعلیم و تعلّم نیست، امّا بىتردید، مقدّمات آن نیاز به تعلیم و تعلّم دارند، که واجبترین وظیفه انبیاى الهى و اوصیا و وارثان آنان (عالمان ربّانى) به شمار مىآید.(42)
آنچه در آداب تعلیم و تعلّم و احکام آن در این کتاب آمده است، سخنانى در باب مقدّمات تحصیل نور دانش است که مورد نیاز استادان و دانشجویان علوم اسلامى است. امید آن که استادان و دانشجویان در همه رشتههاى علمى با در نظر
گرفتن این آداب و احکام، بتوانند به نور دانش دست یابند، إن شاء اللّه!
حکمت، در قرآن و حدیث
واژه «حکمت» ، بیست بار در قرآن کریم آمده است و خداوند متعال، در این کتاب آسمانى،91 بار، خود را با صفت «حکیم» ستوده است.(43)
تأمّل در موارد کاربرد این واژه در متون اسلامى، نشان مىدهد که حکمت از نگاه قرآن و حدیث، عبارت است از: مقدّماتِ محکم و استوار علمى، عملى و روانى براى نیل به مقصد والاى انسانیت، و آنچه احادیث اسلامى در تفسیر حکمت آوردهاند، در واقع، مصداقى از مصادیق این تعریف کلّى است.
اقسام حکمت
بر پایه آنچه در تعریف کلّى حکمت ذکر کردیم، حکمت از نگاه قرآن و حدیث، به سه نوع تقسیم مىشود: حکمت علمى، حکمت عملى و حکمت حقیقى.(44)
گفتنى است که این تقسیمبندى و نامگذارى، بر اساس تأمّل در کاربردهاى واژه «حکمت» در قرآن و احادیث اسلامى است.(45)
حکمتِ علمى، عملى و حقیقى، هر یک به منزله پلّههاى نردبان استوارى هستند که انسان با بهرهگیرى از آنها به قلّه کمال انسانیت، صعود مىکند. جالب توجّه است که بدانیم پلّه اوّل این نردبان (یعنى حکمت علمى) را فرستادگان خداوند متعال،
بنا نهادهاند. پلّه دوم (یعنى حکمت عملى) را انسان، خود باید بسازد و پس از آماده شدنِ پلّه دوم، آخرین پلّه جهش به مقام انسان کامل را که حکمت حقیقى است خداوند متعال، خود، آماده مىنماید.
اینک، توضیح کوتاهى درباره این سه نوع حکمت:
1. حکمت علمى
مقصود از حکمت علمى، مطلق معارف و دانستنىهایى است که براى صعود به مقام انسان کامل، ضرورى است. به سخن دیگر، هم دانش مربوط به عقاید، «حکمت» است، هم دانش مربوط به اخلاق، و هم دانش مربوط به اعمال. و از این روست که قرآن کریم، پس از ارائه رهنمودهاى گوناگون در عرصههاى اعتقادى، اخلاقى و عملى، همه آنها را حکمت مىنامد و مىفرماید:
«ذلِکَ مِمّا أَوْحى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ اَلْحِکْمَةِ.(46)
اینها از حکمتهایى است که پروردگارت به تو وحى کرده است» .
این مفهوم از حکمت، نخستین دلیل بعثت انبیاى الهى است. قرآن کریم، در آیات متعدّدى بر این مطلب، تأکید کرده است، از جمله در این آیه:
«لَقَدْ مَنَّ اَللّهُ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.(47)
بىگمان، [خدا]بر مؤمنان در برانگیختن فرستادهاى از ایشان، منّت نهاده است که آیاتش را بر ایشان مىخواند و آنها را پاکیزه مىگرداند و به ایشان، کتاب و حکمت مىآموزد، هرچند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودهاند» .
2. حکمت عملى
حکمت عملى، برنامه عملىِ رسیدن به مرتبه انسان کامل است. از نگاه قرآن و احادیث اسلامى، هم دانشى که مقدّمه تکامل انسان است، حکمت نامیده مىشود، هم عملى که مقدّمه تکامل انسان است، با این تفاوت که دانش، پلّه نخست تکامل، و عمل، پلّه دوم آن است. احادیثى که حکمت را به فرمانبرى از خداوند متعال، مدارا با مردم، دورى از گناهان، و اجتناب از نیرنگ تفسیر کردهاند، به این نوع از حکمت، اشاره دارند.(48)
3. حکمت حقیقى
حکمت حقیقى، نورانیت و بصیرتى است که در نتیجه به کار بستن حکمت عملى در زندگى براى انسان حاصل مىگردد. در واقع، حکمت علمى، مقدّمه حکمت عملى، و حکمت عملى، سرآغاز حکمتِ حقیقى است و تا انسان، بدین پایه از حکمت نرسیده، حکیم حقیقى نیست، هر چند بزرگترین استاد حکمت باشد.
حکمت حقیقى، در واقع، همان جوهر دانش،(49) نورِ دانش و دانشِ نور است. از این رو، خواصّ علم حقیقى و آثارش بر آن مترتّب مىگردد که از مهمترین آنها بیم از خداوند متعال است، چنان که در قرآن کریم آمده:
«إِنَّما یَخْشَى اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ.(16)
از میان بندگان خدا، تنها دانایان، از او بیم دارند» .
این اثر، در کلام پیامبر خدا، عیناً بر حکمت حقیقى نیز مترتّب شده است، چنان
که مىفرماید:
خَشیَةُ اللّهِ عز و جل رَأسُ کُلِّ حِکمَةٍ.(50)
بیم از خدا، اساس هر حکمتى است.
حکمت حقیقى، جاذبهاى است عقلانى و ضدّ کششهاى نفسانى(51) که هر اندازه در جانْ قوّت یابد، به همان اندازه، تمایلات نفسانى در انسانْ ضعیف مىشوند،(52) تا آن جا که کاملاً از بین مىروند(49) و در آن حال، عقل به طور کامل، زنده مىگردد و زمام انسان را به دست مىگیرد و از آن پس، زمینهاى براى انجام دادن کارهاى ناشایست در وجود او باقى نمىمانَد.(53) در نتیجه، حکمت با عصمت(54) همراه مىگردد و در نهایت، همه ویژگىهاى حکیم و عالم حقیقى براى آدمى حاصل مىگردد و در بالاترین مراتب علم و حکمت، به والاترین درجات خودشناسى و خداشناسى مىرسد.(55)
در این مرتبت والا، دل آدمى از هر چه فانى است، گسسته مىگردد و به عالم بقا مىپیوندد، چنان که سَرورِ حکما و امیرِ عرفا در تفسیر حکمت مىفرماید:
أوَّلُ الحِکمَةِ تَرکُ اللَّذّاتِ، و آخِرُها مَقتُ الفانِیاتِ.(56)
آغاز حکمت، ترک لذّتها و پایان آن، نفرت از چیزهاى نابود شدنى است.
و نیز مىفرماید:
حَدُّ الحِکمَةِ الإعراضُ عَن دارِ الفِناءِ، وَ التَّوَلُّهُ بِدارِ البَقاءِ.(57)
حکمت، یعنى روى گرداندن از سراى ناپایدار و شیفتگى به سراى ماندگار.
اکنون با تأمّل در نقش حکمت در تکامل انسان، روشن مىشود که چرا خداوند متعال، کالاى دنیا را، هر چند بزرگ باشد، اندک و ناچیز مىشمارد و مىفرماید:
«قُلْ مَتاعُ اَلدُّنْیا قَلِیلٌ.(58)
بگو: کالاى دنیا اندک است» .
امّا حکمت را «خیر کثیر» مىنامد:
«یُؤْتِی اَلْحِکْمَةَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً.(59)
به هر کس که بخواهد، حکمت مىدهد و هر که حکمت یابد، بىگمان، خیرى فراوان یافته است» .
1) مفردات الفاظ القرآن: ص 343.
2) مفردات ألفاظ القرآن: ص 331.
3) ابن فارس مىگوید: «الحاء و الکاف والمیم، أصل واحد و هو المنع، وأول ذلک الحُکم، و هو المنع من الظلم وسمّیت حَکَمة الدابة لأنّها تمنعها. . . والحکمة هذا قیاسها، لأنّها تمنع من الجهل» (معجم مقاییس اللّغة: ج2 ص91).
4) در الصحاح (ج 5 ص 1902) آمده: «أحکمت الشىء فاستحکم، أى صار محکماً».
5) روح المعانى: ج 3 ص 41.
6) زمر: آیه 9.
7) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش چهارم: دانش / فصل دوم: فضیلت دانش / بنیاد هر نیکى.
8) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1431.
9) «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء: آیه 36).
10) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش چهارم: دانش / فصل دوم: فضیلت دانش.
11) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش چهارم: دانش / فصل دوم: فضیلت دانش / حقیقت زندگانى و بهترین هدایت.
12) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش چهارم: دانش / فصل دوم: فضیلت دانش / پرسودترین گنج و میراث پیامبران و کمال ایمان و شرط عمل.
13) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش هشتم: کسب شناخت / فصل دوم: فضیلت آموختن / بهرههاى جستجوى دانش / دوستى خدا و احترام فرشتگان و آمرزش خواهى همه چیز و هموار شدن راه بهشت.
14) آل عمران: آیه 18.
15) سبأ: آیه 6.
16) فاطر: آیه 28.
17) جاثیه: آیه 23.
18) شورا: آیه 14.
19) آل عمران: آیه 19.
20) انعام: آیه 122.
21) نهج البلاغة: خطبه 220، بحار الأنوار: ج 69 ص 316 ح 34.
22) تاریخ و شناخت ادیان: ص 34.
23) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 3238.
24) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 3242.
25) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 3244.
26) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 3240.
27) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش چهارم: دانش / فصل یکم: حقیقت دانش.
28) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش پنجم: حکمت / فصل یکم: معناى حکمت / پژوهشى درباره معناى «حکمت» و اقسام آن.
29) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش دوم: خرد / فصل یکم: شناخت خرد و فصل پنجم: نشانههاى خرد.
30) ر. ک: مبانى خداشناسى، محمّد محمّدى رىشهرى.
31) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1289.
32) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1489.
33) فاطر: آیه 27 28.
34) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1535.
35) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش چهارم: دانش / فصل سوم: آثار دانش / عمل.
36) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش ششم: مبادى شناخت / فصل یکم: ابزارهاى دانش و حکمت و فصل دوم: راههاى معرفت عقلى.
37) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش ششم: مبادى شناخت / فصل دوم: راههاى معرفت عقلى.
38) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش هفتم: موانع شناخت / فصل یکم: دل و خاستگاه اصلى همه ادراکات و فصل دوم: راههاى معرفت عقلى.
39) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش ششم: مبادى شناخت / فصل یکم: ابزارهاى دانش و حکمت / حجابهاى دانش و حکمت و فصل دوم: آنچه حجابها را مىزداید.
40) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1285.
41) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1282.
42) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش دهم: دانشمند / فصل یکم: منزلت دانشمند / وارثان پیامبران.
43) صفت «حکیم» در قرآن،36 بار همراه با صفت «علیم» ،47 بار با صفت «عزیز» ، چهار بار با صفت «خبیر» و یک بار همراه هر یک از صفات «توّاب» ، «حمید» ، «علىّ» و «واسع» ، آمده است.
44) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ج 2، که احادیث شماره 1553،1560 و 1562 به حکمت علمى، احادیث شماره 1558 و 1559 به حکمت علمى و عملى، و احادیث شماره 1552،1555 1557 به حکمت حقیقى اشاره دارند.
45) براى آشنایى با سایر تقسیمبندىهاى این واژه، ر. ک: فرهنگ معارف اسلامى: ج 2 ص 755.
46) ر. ک: اسراء: آیه 39 و آیات پیش از آن.
47) آل عمران: آیه 164. نیز، ر. ک: بقره: آیه 129 و151، جمعه: آیه 2.
48) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش پنجم: حکمت / فصل چهارم: اساس حکمت.
49) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش چهارم: دانش / پژوهشى درباره معناى «دانش».
50) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1622.
51) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1552.
52) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش پنجم: حکمت / فصل سوم: آثار حکمت / کاهش شهوت.
53) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1603.
54) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش پنجم: حکمت / فصل سوم: آثار حکمت / عصمت.
55) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / بخش پنجم: حکمت / فصل سوم: آثار حکمت / خودشناسى.
56) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1557.
57) ر. ک: دانشنامه عقاید اسلامى: معرفتشناسى / ح 1555.
58) نساء: آیه 77.
59) بقره: آیه 269.