جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نیم‌نگاهى به سخنان پاپ

زمان مطالعه: 5 دقیقه

پاپ بِنِدیکْت شانزدهم، در تاریخ سه‌شنبه دوازدهم سپتامبر 2006(21 شهریور 1385) در دانشگاه «ویگزبورگ» آلمان، در باب «پیوند عقل و دین» ، مطالبى ایراد کرد که چکیده آن، این است:

طبیعت دین و ایمان مسیحى، با عقل، سازگار است و اروپا چنین طبیعتى دارد. به همین دلیل، مسیحیت با حکمت یونان، کاملاً همسوست؛ امّا اسلام در طبیعت خود، با عقل، سازگار نیست و به همین دلیل مى‌کوشد تا عقیده خود را با «اکراه» بر مردم، تحمیل کند و مسئله جهاد نیز به همین جا بر مى‌گردد که پیامبر اسلام، خواسته است با شمشیر، دین خود را گسترش دهد.(1)

آنچه اکنون پاپ بر زبان آورده است، نه آغازینِ این گونه سخنان درباره پیامبر خداست و نه فرجامینِ آنها خواهد بود. چنان که پیش‌تر اشاره کردیم، این موضع‌گیرى‌ها و گفتارها که بى‌گمان از سَرِ غرض و برخاسته از مرض است، از دیرینه‌ترین روزگاران که آموزه‌هاى نبوى در صحنه زندگى انسان‌ها نشر و گسترش یافت، به انگیزه معارضه با حقایق قرآنى و تعالیم وحیانى بر «بیان و بنان» کسانى که «شب‌پره‌وار» ، گسترش شعاع آفتاب را بر نمى‌تابیدند، رفته است؛ امّا آقاى پاپ و همگِنانش باید بدانند که تَشت رسوایى این گونه اظهار نظرها از بام عرصه تحقیق و انصاف، فرو افتاده و رسواىِ خاص و عام گردیده است. اکنون برخى از خاورشناسان، از سرِ انصاف به آنچه پیشینیان نوشته‌اند، مى‌نگرند و عذر تقصیر به پیشگاه محمّد صلى الله علیه و آله مى‌آورند. با این همه، بهترین و روشن‌ترین و قاطع‌ترین دلیل و مستند اندیشه‌ها، افکار، موضع‌ها (و اگر داراى مکتب باشند، مکتب‌ها و مسلک‌ها) ى

کسان انبوه، سخنان آنان است که گفته‌اند، پراکنده‌اند و از طریق آنها با مردمان، مکتب‌ها، جریان‌ها و معارضانشان تعامل کرده‌اند. این سخنرانى پاپ که به گوشه‌اى از آن اشاره شد، مى‌تواند بهترین دلیل باشد بر این که سخنان آقاى پاپ و سخنانى از این دست، تهمتى بیش نیست و این همه از یک سو، حاکى از سخت‌ترین کینه‌ها علیه اسلام است و از سوى دیگر، ریشه در توطئه‌ها و سیاست‌هاى پیدا و پنهان امروزینِ «استکبار جهانى» و «صهیونیزم بین الملل» دارد.

اکنون، آنان و همه کسانى که چشمانى باز دارند، از شدّت نفوذ اسلام، بویژه در نسل جوان به حیرت افتاده‌اند و در پى چاره‌جویى هستند؛ امّا این گونه موضعگیرى‌ها، بجز «آب در هاون کوبیدن» نخواهد بود. در نگریستن به این بخش از حکمت‌نامه و سنجش آن با آنچه از شخصیت‌هاى بزرگ تاریخ گزارش شده، نشانگر آن است که هیچ کس چونان پیامبر بزرگوار اسلام، خِرد و خِردمندى را نستوده و بدان سان که آن بزرگوار اندیشه‌ورزى را ارج نهاده، هیچ کس ارج ننهاده است و هیچ مکتبى تا بدین پایه و بدان گونه که اسلام، خود را بر پایه عقل و بنیاد منطق استوار مى‌داند، بر عقل و منطق تکیه نکرده است. از نگاه پیامبر خدا، خِرد، امانت الهى و حجّت خداوند بر انسان، و میزان شناخت حق و باطل است:

و کُن مَعَ الحَقِّ حَیثُ کانَ، و مَیِّز مَا اشتَبَهَ عَلَیکَ بِعَقلِکَ؛ فَإِنَّهُ حُجَّةُ اللّهِ عَلَیکَ، وَدیعَةٌ فیکَ، و بَرَکاتُهُ عِندَکَ. . . .(2)

با حق باش، هر جا که باشد. و آنچه را [از عقاید و اخلاق و اعمال]بر تو مشتبه مى‌شود، با خردت جدا ساز؛ زیرا خرد، حجّت خدا بر تو و امانت او در نزد تو و

برکات الهى در پیش توست. . . .(3)

پیامبر خدا، عقل را برترین «ثروت» و فقدان آن را خطرناک‌ترین «فقر» مى‌داند:

لا فَقرَ أشَدُّ مِنَ الجَهلِ، و لا مالَ أعوَدُ مِنَ العَقلِ.(4)

هیچ تنگ‌دستى‌اى، بدتر از نادانى نیست و هیچ سرمایه‌اى، سودمندتر از خردمندى نیست.

از منظر پیامبر صلى الله علیه و آله صادق‌ترین و استوارترین مسلمانان، آنانى هستند که بیش از دیگران از خِرد بهره مى‌گیرند و در امور زندگى مى‌اندیشند.

پیامبر صلى الله علیه و آله از یک سو، استوارترین تکیه‌گاه کنش‌هاى فردى و اجتماعى مؤمن را «خِرد» تلقّى مى‌کند و از سوى دیگر، میزان سنجش چگونگى عبادت مؤمنان را به اندازه خرد آنها ارزیابى مى‌کند:

لِکُلِّ شَىءٍ دِعامَةٌ و دِعامَةُ المُؤمِنِ عَقلُهُ، فَبِقَدرِ عَقلِهِ تَکونُ عِبادَتُهُ لِرَبِّهِ.(5)

هر چیزى پشتیبانى دارد و پشتیبان مؤمن، خرد اوست. از این رو، بندگىِ مؤمن براى پروردگارش، به اندازه خرد اوست.

ایشان، هشدار مى‌دهد که به هنگام ارج‌گزارى انسان‌ها و داورى درباره مردمان، به «نیکو خردى» آنها توجّه کنند و بدانند که خداوند، پاداش انسان‌ها را بر پایه خِرد، استوار خواهد ساخت:

إذا بَلَغَکُم عَن رَجُلٍ حُسنُ حالٍ فَانظُروا فى حُسنِ عَقلِهِ، فَإِنَّمایُجازى بِعَقلِهِ.(6)

اگر از رفتار نیکوى شخصى به شما خبر رسید، در نیکویىِ خردش بنگرید؛ چرا که به اندازه خردش پاداش داده مى‌شود.

ایشان، چند و چونىِ برخوردارى انسان از نعمت‌هاى بهشتى را در بهشت، بر پایه خرد معرّفى کرده، مى‌فرماید:

الجَنَّةُ مِئَةُ دَرَجَةٍ، تِسعٌ وتِسعونَ دَرَجَةً لِأَهلِ العَقلِ، و دَرَجَةٌ لِسائِرِالنّاسِ الَّذینَ هُم دونَهُم.(7)

بهشت یکصد رتبه دارد؛ نود و نُه رتبه آن، از آنِ خردمندان و یک رتبه دیگر، از آنِ مردمان دیگر است.

بدین سان، پیامبر خدا، انسان‌ها را از گرایش‌هاىِ ظاهرى پرهیز مى‌دهد و از این که در قالب‌ها بمانند و محتوا را در نیابند، برحذر مى‌دارد و براى رسیدن به اوج «قرب الهى» ، آنان را به خِردورزى توجّه مى‌دهد:

یا عَلِىُّ! إذَا اکتَسَبَ النّاسُ مِن أنواعِ البِرِّ لِیَتَقَرَّبوا بِها إلى رَبِّنا فَاکتَسِب أنتَ أنواعَ العَقلِ تَسبِقهُم بِالزَّلَفِ وَ القُربَةِ وَ الدَّرَجاتِ فِى الدُّنیا وَ الآخِرَةِ.(8)

اى على! هر گاه مردم با انجام دادن انواع کارهاى نیک، به خداوند تقرّب مى‌جویند، تو انواع خرد را به دست آور که از آنان در قرب به خداوند و کسب رتبه در دنیا و آخرت، پیشى خواهى گرفت.

این همه، اندکى است از بسیار، و «نَمى» است از «یمِ» گفتار آن تجسّم عینى خِرد و تبلور والاى عقل، که آوردیم. به هر حال، تأکید مى‌کنیم و بر این حقیقت پاى مى‌فشاریم که از نگاه مکتبى که پیامبر خدا، آورنده و گزارنده و مبلّغ آن است و قرآن، برنامه سلوک فردى و اجتماعى و. . . آن است، «علم» و «ایمان» ، پیوندى

ناگسستنى دارند و خردمندان و عالمان و آگاهان هستند که به معارف الهى، میراث پیامبران و جایگاه والاى آنان، ایمان مى‌آورند.

«وَ یَرَى اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ اَلَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ اَلْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلى صِراطِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَمِیدِ.(9)

و کسانى که از دانش بهره یافته‌اند، مى‌دانند که آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، حق است و به راه آن عزیزِ ستوده [صفات]راهبرى مى‌کند» .

امّا آنچه جناب آقاى پاپ در باب جهاد گفته و چنان پنداشته است که اسلام با تیزى شمشیر در میان مردمان گسترش یافته، نشانى است از این که وى به هیچ روى از آموزه «جهاد» و فلسفه آن در اسلام، آگاه نیست. در بخش سیره عملى پیامبر خدا، بر پایه اسناد تاریخى، این حقیقت را در حدّ مجال بررسى خواهیم نمود و روشن خواهیم ساخت که حرکت پیامبر صلى الله علیه و آله بر پایه دلیل و برهان در کنار موعظه حسنه و اندرز نیکو و برخورد سالم اندیشه‌هاست، تا زمینه‌اى باشد براى حضور حق و آموزه‌هاى الهى در صحنه ذهن و زندگى انسان و رهایى او از خوارى و ذلّتِ جهل و شرک، و رسیدنش به اوج کرامت و توحید.

اکنون نمى‌خواهیم به آموزه‌هاى مسیحیّت، بدان گونه که قرن‌هاست بدان پاى مى‌فشارند، اشاره کنیم و تضادّ آموزه‌هایى چون «تثلیت» ، «جشن تولّد خدا» ، «فدا شدن مسیح بر گنهکاران» و «عشاى ربّانى» اشاره کنیم و تلاش‌هاى برخى از متکلّمان مسیحى را در تأویل‌ها و توجیه‌هاى شگفت براى رهایى از این ظاهر «مضحک» ، نشان دهیم؛ چرا که هنوز خاطره «دادگاه‌هاى تفتیش عقاید» ، و محاکمه متفکّرانى چون گالیله و برونو، از ذهن تاریخ، پاک نشده است.


1) مطالب یاد شده، چکیده سخنان پاپ است که در نامه آیة اللّه جعفر سبحانى خطاب به پاپ به نقل از سایت «شفاف» آمده است. متن سخنان پاپ که در سایت واتیکان آمده، به گونه‌اى اهانت‌آمیز است که از نقل آن معذوریم.

2) الفردوس: ج 5 ص 318 ح 8307؛ تیسیر المطالب: ص 367.

3) در کتاب جواهر المطالب (ج 2 ص 148) از پیامبر خدا چنین روایت شده است: «در برابر حق، فروتن باش؛ از هر سو که بر تو وارد شود. . . . گمان را رها کن و بر پایه یقین، بنا کن و آنچه را بر تو مشتبه شد، با خردت تمییز ده؛ چرا که عقل، حجّت خدا، برهان الهى و ودیعه او نزد توست».

4) الکافى: ج 1 ص 25 ح 25، بحار الأنوار: ج 1 ص 89 ح 15؛ الفردوس: ج 5 ص 179 ح 7889.

5) کنز الفوائد: ج 2 ص 31، بحار الأنوار: ج 1 ص 96 ح 42؛ الفردوس: ج 3 ص 333 ح 4999.

6) الکافى: ج 1 ص 12 ح 9، بحار الأنوار: ج 1 ص 93 ح 24.

7) حلیة الأولیاء: ج 4 ص 139.

8) الفردوس: ج 5 ص 325 ح 8328.

9) سبأ: آیه 6.