«و ایاک أن توجف بک مطایا الطمع، فتوردک مناهل الهلکة و ان استطعت ألا یکون بینک و بین الله ذو نعمة فافعل، فانک مدرک قسمک و آخذ سهمک، و ان الیسیر من الله سبحانه اعظم و أکرم من الکثیر من خلقه و ان کان کل منه و تلافیک ما فرط من صمتک أیسر من ادراکک ما فات من منطقک، و حفظ ما فی الوعاء بشد الوکاء، و حفظ ما فی یدیک أحب الی من طلب ما فی یدی غیرک و مرارة الیأس خیر من الطلب الی الناس».
ترجمه:
مبادا مرکب های طمع تو را به این سو و آن سو کشاند و به آبشخورهای
هلاکت وارد سازد، و اگر می توانی کاری کنی که میان تو و خدایت، نعمت دهنده ی دیگری نباشد، چنان کن، چرا که تو، به قسمت خود می رسی و سهم خود را می گیری و اندک از جانب خدا بهتر و با کرامت تر از بسیار از جانب خلق خداست هر چند همه از جانب اوست، جبران آنچه از ناگفتن از دست می دهی آسان تر است از بازیافت چیزی که در اثر گفتن از دست داده ای، و نگهداری آب درون مشک به محکم بستن بند در آن است و نگهداری آنچه در اختیار توست پیش من محبوب تر از درخواست چیزی است که در اختیار دیگران است، و تلخی و ناامیدی بهتر از درخواست از مردم است.
تفسیر و توضیح:
مناهل: جمع منهل، آبشخور، الوعاء: ظرف، مشک آب، الوکاء: بند مشک، مراره: تلخی.
این بخش حاوی کلمات کوتاهی است که همچون درهای پراکنده پخش شده است و البته می توان از دید وسیع تری همه را در یک رشته در آورود و آن سلک رذایل و فضایل اخلاقی است. از آن جمله صفت رذیله ی طمع است یعنی چشم داشت به آنچه در دست مردم است و مقابل آن استغنای نفس است که آدمی خود را از آنچه در دست مردم است، بی نیاز بداند و به آنچه خدا از راه حلال به او روزی داده، قناعت کند.
امام علیه السلام در کلمات کوتاه خود می فرماید: «ازری بنفسه من استشعر
الطمع»(1) خود را پست کرده است آن کس که طمع را شعار خود قرار دهد. و نیز فرمود: «الطمع رق مؤبد»(2) طمع بردگی همیشگی است. و نیز فرمود: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع» بیشترین قربانگاه عقل ها زیر برق زدن طمع هاست. و نیز فرمود: «الطامع فی وثاق الذل»(3) انسان طمع کار در بند ذلت و خواری است. و نیز فرمود: «ان الطمع مورد غیر مصدر و ضامن غیر وفی»(4) به یقین طمع، آدمی را وارد مهلکه می کند و از آن بیرون نمی آورد و ضمانت می نماید ولی بدان وفا نمی کند. و درباره ی استغنای نفس می فرماید: «الغنی الاکبر الیأس عما فی ایدی الناس»(5) ناامیدی از آنچه در دست مردم است بزرگ ترین بی نیازی است و در ضمن خطبه ای می فرماید: «و اغننا عن مد الا یدی الی سواک»(6) ما را از اینکه دست نیاز پیش جز تو دراز کنیم، بی نیاز کن.
امام باقر علیه السلام می فرماید: مردی پیش رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم آمد و عرض کرد: مرا چیزی بیاموز! فرمود: «علیک بالیأس عما فی ایدی الناس فانه الغنی الحاضر» بر تو باد به ناامیدی از آنچه در دست مردم است که آن بی نیازی موجود است! آن مرد عرض کرد: بیش از این برایم بگویید! فرمود: از طمع
بپرهیز، که آن تهیدستی موجود است.(7).
ناصر خسرو گوید:
آزاد شو از آز و بزی شاد و توانگر
آزاد شد از بندگی آز مرا جان
و نیز گوید:
من کرده ام آزمون به صد مره
آزادگی و طمع به هم ناید
و سعدی گوید:
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هر چه خواهی بگوی
برو خواجه کوتاه کن دست آز
چه می آیدت ز آستین دراز(8)
یکی دیگر از فضایل اخلاقی که در این بخش آمده، صفت صمت و خاموشی و کم گویی است؛ امام علیه السلام در وصف متقیان می فرماید: «و ان صمت لم یغمه صمته»(9) اگر خاموش شود، خاموشی اندوهگینش نمی کند. و نیز می فرماید: «بکثرة الصمت تکون الهیبة»(10) با خاموشی بسیار هیبت حاصل می گردد و نیز می فرماید: «لا خیر فی الصمت عن الحکم کما لا خیر
فی القول بالجهل»(11) خاموشی در مورد بیان حکم الهی، هیچ خوبی ندارد هم چنان که گفتار از روی نادانی هیچ خوبی ندارد. و درباره ی اوصاف دوست دیرینه اش می فرماید: «و کان اکثر دهره صامتا»(12) بیشترین زمان عمرش را خاموش بود. و در صفات مؤمن می فرماید: «بعید همه کثیر صمته»(13) همت او بلند و خاموشی او بسیار است.
سعدی گوید:
اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقل است: دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی(14)
و این شعر اقتباس از اگفتار امام علیه السلام در حکمت 182 می باشد.
1) نهج البلاغه، حکمت 2.
2) نهج البلاغه، حکمت 219.
3) نهج البلاغه، حکمت 226.
4) نهج البلاغه، حکمت 275.
5) نهج البلاغه، حکمت 342.
6) نهج البلاغه، خطبه ی 91، بخش 205.
7) شرح نهج البلاغه، خوئی، ج 7، ص 159.
8) بوستان سعدی.
9) نهج البلاغه، خطبه ی 193، بخش 26.
10) نهج البلاغه، حکمت 224.
11) نهج البلاغه، حکمت 182.
12) نهج البلاغه، حکمت 289.
13) نهج البلاغه، حکمت 333.
14) دیباچه ی گلستان، ص 11.