جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نوازش و زدودن غبار غم از پدر

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

این دختر، در حالی که بزرگ میشد و به پنج، شش سالگی میرسید، ماجرای شعب ابیطالب پیش آمد در آن گرسنگی‎ها، سختی‎ها، فشارها، غربتها؛ در آن روزهای داغ از آفتاب و شبهای سرد از هوای آن منطقه، در حالی که بچه‎ها با شکمهای گرسنه و لبهای تشنه، جلو چشمشان پرپر میزدند. سه سال پیغمبر، در بیابانهای اطراف مکه اینطور زندگی میکرد و این دختر، در این دوران سخت، فرشته‌ی نجات پیغمبر بود. در همین دوران بود که خدیجه علیهاالسلام از دنیا رفت. در همین دوران بود که ابوطالب از دنیا رفت و پیغمبر

تک و تنها ماند. در این حال، این دختر بود که نوازشش میکرد، از او پذیرایی میکرد، دلداری‎اش میداد و غبار غم و کدورت را از چهره‎ی او میزدود. (1)


1) دیدار جمعی از زنان (25 / 09 / 1371).