قرآن
«و خدا، آبادى اى را نمونه آورد که امن و آرام بود و روزى اش از هر جا فراوان مى رسید. پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى کردند و خدا هم به سزاى کارى که کردند، طعم گرسنگى و ترس (ناامنى) را به آن چشانید».
«قطعا براى [مردم] سبأ در محلّ سکونتشان نشانه[ى رحمتى] بود؛ دو باغستان از راست و چپ. [به آنان گفتیم:] از روزىِ پروردگارتان بخورید و او را شکر کنید. شهرى است خوش و خدایى آمرزنده. پس روى گردانیدند و بر آنان، سیل [سدّ]عَرِم را روانه کردیم و دو باغستان آنها را به دو باغ که میوه هایى تلخ و شوره گز و نوعى از کُنار تُنُک داشت، تبدیل کردیم. این [عقوبت] را به سزاى آن که کفرانِ نعمت کردند، به آنان جزا دادیم. و آیا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانیم؟ و میان آنان و میان آبادى هایى که در آنها برکت نهاده بودیم، شهرهایى متّصل به هم قرار داده بودیم، و در میان آنها، مسافت را به اندازه مقرّر داشته بودیم. در این راه ها، شب ها و روزها آسوده خاطر بگردید، پس گفتند: «پروردگارا! میان [منزل هاى] سفرهایمان فاصله بیانداز» و برخویشتن، ستم کردند. پس آنها را [براى آیندگان، موضوع] حکایت ها گردانیدیم، و سختْ تار و مارِشان کردیم. قطعا در این [ماجرا] براى هر شکیباىِ سپاس گزارى عبرت هاست».
«آیا شما را در آنچه دارید، آسوده رها مى کنند، در باغ ها و در کنار چشمه ساران و کشتزارها و خرمابُن هایى که شکوفه هایشان لطیف است و هنرمندانه [براى خود] از کوه ها خانه هایى مى تراشید؟ و از خدا، پروا کنید و فرمان ببرید، و از فرمان افراطگران، پیروى مکنید؛ آنان که در زمین، فساد مى کنند و اصلاح نمى کنند».
حدیث
52.دعائم الإسلام: از امام صادق علیه السلام در باره نماز خواندن بر بالاى خرمنِ گندم سؤال شد. امام علیه السلام از آن نهى فرمود. به ایشان گفته شد: اگر خرمن را پهن کردند و مانند پشت بامْ [مسطّح] شد، چه؟
فرمود: «روى گندم، به هیچ وجه نباید نماز خواند؛ چون گندم، روزى و نعمت خدا براى خلق اوست. پس آن را گرامى بدارید و لگدمال نکنید و به آن، بى حرمتى ننمایید؛ چه، پیش از شما مردمانى بودند که خداوند روزىِ آنها را برایشان گشایش داد و آنها، از نان خالص، شبیه قلوه سنگ مى ساختند و با آن، استنجا مى کردند (موضع دفع خود را پاک مى کردند). لذا خداى عز و جل آنان را به قحطى و گرسنگى گرفتار کرد، به طورى که دنبال نان هایى که با آنها استنجا کرده بودند، مى گشتند و آنها را مى خوردند! این آیه، در باره همین مردمان نازل شده است: «و خدا، آبادى اى را نمونه آورد که امن و آرام بود و روزىِ آن، از هر جا فراوان مى رسید. پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى کردند و خدا هم به سزاى کارى که کردند، طعمِ گرسنگى و ترس (ناامنى) را به ایشان چشانید»».
53.دعائم الإسلام: از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «پدرم علیه السلام هرگاه تکّه نانى را در منزلش مى دید که دور انداخته شده است، به همان اندازه، از توشه خانواده اش کم مى کرد».
و در باره این سخن خداوند عز و جل: «و خدا، آبادى اى را نمونه آورد که امن و آرام بود و روزى اش از هر جا فراوان مى رسید. پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى کردند و خدا هم به سزاى کارى که کردند، طعمِ گرسنگى و ناامنى را به ایشان چشانید»، مى فرمود: «خداوند عز و جل به زندگى مردم این آبادى، چندان گشایش داد که استنجا کردن با سنگ را زِبْر و خشن یافتند و از نان، شبیه قلوه سنگ ساختند و با آنها، استنجا مى کردند. لذا خداوند، حشراتى کوچک تر از ملخ به سراغشان فرستاد و آن حشرات، هر درخت و گیاهى را که خداوند آفریده بود، تماما خوردند و کار به حدّى بر مردم سخت شد که به سراغ همان نان هایى که با آنها استنجا کرده بودند، مى رفتند و آنها را مى خوردند».
54.الکافى – به نقل از سَدیر -: مردى از امام صادق علیه السلام در باره این سخن خداوند عز و جل: «و گفتند: خدایا! میان سفرهایمان فاصله بینداز، و بر خویشتن، ستم کردند…»، پرسید. فرمود: «اینان، مردمانى بودند که آبادى هاى به هم پیوسته داشتند، چنان که یکدیگر را [از آبادى هاى خود] مى دیدند. رودهاى روان و املاکِ فراوان داشتند؛ امّا نعمت هاى خداوند عز و جل را ناسپاسى کردند و آسایش خدا را که از آن برخوردار بودند، دگرگون ساختند. خدا هم نعمتى را که به آنها داده بود، دگرگون ساخت. «خداوند، [نعمت]هیچ قومى را دگرگون نمى سازد، مگر آن گاه که خودشان، آنچه را دارند [از نعمت]، دگرگون سازند». پس خداوند، سیل ویرانگرى را بر آنان فرستاد که آبادى هایشان را زیرِ آب فرو بُرد و خانه هایشان را ویران نمود و اموال و املاکشان را بُرد و به جاى باغ هایشان، دو باغ با میوه هاى تلخ و شوره گز و نوعى از کُنار تُنُک به آنان داد. سپس فرمود: «این را به سزاى آن که کفران نعمت کردند، به آنانْ جزا دادیم، و آیا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانیم؟»».
55.جمال الاُسبوع – در دعاى روز پنج شنبه -: بار خدایا! تو را ستایش که معبودى جز تو نیست. تو در کتابت فرمودى: «و خدا، آبادى اى را نمونه آورد که امن و آرام بود و روزى اش از هر سو فراوان مى رسید. پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى کردند و خدا هم به سزاى کارى که کردند، طعمِ گرسنگى و ترس را به آنها چشانید». امّا من به تو ایمان دارم و تصدیقت مى کنم. پس ـ اى سَروَرم ـ این را نمونه من در نعمتت قرار مده، و چنان مکن که به وفور نعمتم آسوده خاطر شوم و خود را از مکر تو ایمن بپندارم؛ که تو در کتابت فرموده اى: «جز مردم زیانکار، کسى خود را از مکرِ خدا ایمن نمى داند». و من از نیرو و توان [خویش] به سوى تو بیزارى مى جویم، به نیکى کردن هاى تو معترفم و به کَرَم تو پناه مى آورم از این که پس از [برخوردارى ام از] امنیّت و نعمت، طعمِ گرسنگى و ترس را به من بچشانى! و بر محمّد و خاندانش درود فرست.