جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

من دعا علیهم رسول الله (کسانى که پیامبر خدا نفرینشان کرد)

زمان مطالعه: 57 دقیقه

18 / 1 أبو ثَروانَ

8271 . دلائل النبوّة لأبی نعیم عن عبدالملک بن هارون بن عنترة عن أبیه عن جدّه: کانَ أبو ثَروانَ راعِیا لِبَنی عَمرِو بنِ تَیمٍ فی إبِلِهِم، فَخافَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله قُرَیشا فَخَرَجَ، فَنَظَرَ إلى سَوادِ الإِبِلِ فَقَصَدَهُ فَإِذا هِیَ إبِلٌ، فَدَخَلَ بَینَ الأَراکِ فَجَلَسَ، فَنَفَرَتِ الإِ بِلُ، فَقامَ أبو ثَروانَ فَطافَ بِالإِ بِلِ فَلَم یَرَ شَیئا، ثُمَّ تَخَلَّلَها فَإِذا هُوَ بِرَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله جالِسٌ، فَقالَ لَهُ أبو ثَروانَ: مَن أنتَ؟ فَقَد أنفَرتَ الإِبِلَ عَلَیَّ!

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: لَم تَرُع! أرَدتُ أن أستَأنِسَ إلى إبِلِکَ. فَقالَ لَهُ أبو ثَروانَ: مَن أنتَ؟

فَقالَ لَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: لا تَسأَل، رَجُلٌ أرَدتُ أن أستَأنِسَ إلى إبِلِکَ.

فَقالَ لَهُ أبو ثَروانَ: إنّی أراکَ الرَّجُلَ الَّذی یَزعُمونَ أنَّهُ خَرَجَ نَبِیّا!

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: أجَل، فَأَدعوکَ إلى شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللهُ وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ.

فَقالَ لَهُ أبو ثَروانَ: اُخرُج، فَلا تَصلُحُ إبِلٌ أنتَ فیها. وأبى أن یَدَعَهُ.

فَدَعا عَلَیهِ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَقالَ: اللهُمَّ أطِل شَقاهُ وبَقاهُ.

قالَ عَبدُ المَلِکِ: قالَ أبی: فَأَدرَکتُهُ شَیخا کَبیرا یَتَمَنَّى المَوتَ، فَقالَ لَهُ القَومُ: ما نَراکَ إلّا قَد هَلَکتَ، دَعا عَلَیکَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله، قالَ: کَلّا، قَد أتَیتُهُ بَعدُ حینَ ظَهَرَ الإِسلامُ فَأَسلَمتُ مَعَهُ، فَدَعا لی وَاستَغفَرَ، ولکِنَّ الاُولى قَد سَبَقَت.(1)

18 / 1

ابو ثَروان

8271 . دلائل النبوّة، ابو نعیم به نقل از عبد الملک بن هارون بن عنتره، از پدرش، از جدّش -: ابو ثَروان، چوپان شتران بنى عمرو بن تَیم بود. پیامبر خدا، از بیم قریش بیرون شد. شَبَح شترانى را دید. چون به طرف آن رفت، دید رمه شتر است، پس میان درخچه‌هاى اَراک (درخت مسواک) رفت و نشست. شتران رَمیدند. ابو ثروان، برخاست و گِرد شتران چرخید؛ امّا چیزى ندید. سپس به میان آنها رفت. پیامبر خدا را دید که نشسته است. ابو ثروان گفت: تو کیستى؟ شتران را رماندى!

پیامبر خدا فرمود: «مَتَرس! خواستم در کنار شترانت بیاسایم».

ابو ثروان، دوباره پرسید: تو کیستى؟

پیامبر خدا فرمود: «مَپُرس. فردى هستم که خواستم که در کنار شترانت بیاسایم».

ابو ثروان گفت: گمان مى‌کنم تو همان مردى باشى که مى‌گویند پیامبر شده است!

پیامبر خدا فرمود: «بله. پس اینکْ تو را دعوت مى‌کنم که گواهى دهى معبودى جز خدا نیست و محمّد، بنده و فرستاده اوست».

ابو ثروان گفت: از این جا برو؛ زیرا شترانى که تو در میانشان باشى، به درد نمى‌خورند. و حاضر نشد پیامبر صلى الله علیه و آله را به حال خود بگذارد.

پس پیامبر خدا، او را نفرین کرد و گفت: «بار خدایا! رنج و عمر او را به درازا کشان».

عبد الملک مى‌گوید: پدرم گفت: من، او را درک کردم، در حالى که پیرمردى سال‌خورده بود و آرزوى مرگ مى‌کرد. مردم به او گفتند: تو قطعا در هلاکتى. پیامبر خدا، تو را نفرین کرده است.

او گفت: چنین نیست. من بعدا، هنگامى که اسلام چیره گشت، نزد ایشان رفتم و اسلام آوردم و ایشان، برایم دعا و طلب آمرزش کرد؛ امّا آن اوّلى (نفرین پیامبر صلى الله علیه و آله) کارِ خود را کرده است.

18 / 2

أبو موسَى الأَشعَرِیُ

8272 . الأمالی للطوسی عن أبی تحیى: سَمِعتُ عَمّارَ بنَ یاسِرٍ یُعاتِبُ أبا موسَى الأَشعَرِیَّ ویُوَبِّخُهُ عَلى تَأَخُّرِهِ عَن عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام، وقُعودِهِ عَنِ الدُّخولِ فی بَیعَتِهِ، ویَقولُ لَهُ:

یا أبا موسى مَا الَّذی أخَّرَکَ عَن أمیرِ المُؤمِنینَ؟ فَوَاللهِ لَئِن شَکَکتَ فیهِ لَتَخرُجَنَّ عَنِ الإِسلامِ، وأبو موسى یَقولُ لَهُ: لا تَفعَل، ودَع عِتابَکَ لی، فَإِنَّما أنَا أخوکَ.

فَقالَ لَهُ عَمّارٌ: ما أنَا لَکَ بِأَخٍ، سَمِعتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله یَلعَنُکَ لَیلَةَ العَقَبَةِ، وقَد هَمَمتَ مَعَ القَومِ بِما هَمَمتَ، فَقالَ لَهُ أبو موسى: أفَلَیسَ قَدِ استَغفَرَ لی؟

قالَ عَمّارٌ: قَد سَمِعتُ اللَّعنَ ولَم أسمَعِ الاِستِغفارَ.(2)

18 / 3

الأَشعَثُ بنُ قَیسٍ وذُرِّیَّتُهُ

8273 . الکافی عن سدیر: قالَ لی أبو جَعفَرٍ علیه السلام: یا سَدیرُ، بَلَغَنی عَن نِساءِ أهلِ الکوفَةِ جَمالٌ وحُسنُ تَبَعُّلٍ؛ فَابتَغِ لِی امرَأَةً ذاتَ جَمالٍ فی مَوضِعٍ. فَقُلتُ: قَد أصَبتُها جُعِلتُ فِداکَ، فُلانَةَ بِنتَ فُلانِ ابنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ بنِ قَیسٍ.

فَقالَ لی: یا سَدیرُ، إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله لَعَنَ قَوما، فَجَرَتِ اللَّعنَةُ فی أعقابِهِم إلى یَومِ القِیامَةِ، وأنَا أکرَهُ أن یُصیبَ جَسَدی جَسَدَ أحَدٍ مِن أهلِ النّارِ.(3)

18 / 2

ابو موسى اشعرى(4)

8272 . الأمالى، طوسى به نقل از ابو تحیى : شنیدم که عمّار بن یاسر، ابو موسى اشعرى را به سبب درنگش در پیوستن به على بن ابى طالب علیه السلام و خوددارى از بیعت با او، سرزنش مى‌کند و به او مى‌گوید: اى ابو موسى! چه چیز باعث شد که از امیر مؤمنان، کناره بگیرى؟ به خدا سوگند که اگر در [حقّانیّت] او شک داشته باشى، قطعا از اسلام خارج شده‌اى.

ابو موسى به او گفت: نکوهشم مکن و از سرزنش من، دست بردار، که من برادر توام.

عمّار به او گفت: من، برادرِ تو نیستم. شنیدم که پیامبر خدا، در شب عَقَبه، تو را که با آن مردم هم‌داستان شده بودى، لعنت مى‌کند.

ابو موسى گفت: آیا جز این است که براى من، طلب آمرزش کرد؟

عمّار گفت: من، لعنت را شنیدم و طلب آمرزش را نشنیدم.

18 / 3

اشعث بن قیس و نسل او(5)

8273 . الکافى به نقل از سَدیر : امام باقر علیه السلام به من فرمود: «اى سَدیر! شنیده‌ام که زنان کوفه زیبایند و نیکو شوهردارى مى‌کنند. پس برو و از جایى زنى زیبا برایم بیاب».

من گفتم: سراغ دارم، فدایت شوم! فلانى، دختر فلان بن محمّد بن اشعث بن قیس.

فرمود: «اى سدیر! پیامبر خدا، عدّه‌اى را لعنت کرد و این لعنت، به بازماندگان آنان نیز تا روز قیامت، سرایت یافت و من، خوش ندارم که بدنم به بدن یکى از دوزخیان بخورَد».

18 / 4

الحَکَمُ بنُ أبِی العاصِ

8274 . الخرائج والجرائح عن جابر: إنَّ الحَکَمَ بنَ أبِی العاصِ عَمَّ عُثمانَ بنِ عَفّانَ کانَ یَستَهزِئُ مِن رَسولِ اللهِ بِخُطوَتِهِ فی مِشیَتِهِ، ویَسخَرُ مِنهُ، وکانَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَمشی یَوما وَالحَکَمُ خَلفَهُ یُحَرِّکُ کَتِفَیهِ ویُکَسِّرُ یَدَیهِ خَلفَ رَسولِ اللهِ استِهزاءً مِنهُ بِمِشیَتِهِ صلى الله علیه و آله.

فَأَشارَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله بِیَدِهِ وقالَ: هکَذا فَکُن! فَبَقِیَ الحَکَمُ عَلى تِلکَ الحالِ مِن تَحریکِ أکتافِهِ وتَکسیرِ یَدَیهِ، ثُمَّ نَفاهُ عَنِ المَدینَةِ ولَعَنَهُ، فَکانَ مَطرودا إلى أیّامِ عُثمانَ، فَرَدَّهُ إلَى المَدینَةِ وأکرَمَهُ.(6)

8275 . الاستیعاب عن عائشة: أمّا أنتَ یا مَروانُ، فَأَشهَدُ أنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله لَعَنَ أباکَ وأنتَ فی صُلبِهِ.(7)

18 / 5

سُراقَةُ بنُ مالِکٍ

8276 . الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله لَمّا خَرَجَ مِنَ الغارِ مُتَوَجِّها إلَى المَدینَةِ وقَد کانَت قُرَیشٌ جَعَلَت لِمَن أخَذَهُ مِئَةً مِنَ الإِبِلِ، فَخَرَجَ سُراقَةُ بنُ مالِکِ بنِ جُعشُمٍ فیمَن یَطلُبُ، فَلَحِقَ بِرَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ اکفِنی شَرَّ سُراقَةَ بِما شِئتَ، فَساخَت قَوائِمُ فَرَسِهِ، فَثَنى رِجلَهُ ثُمَّ اشتَدَّ فَقالَ: یا مُحَمَّدُ، إنّی عَلِمتُ أنَّ الَّذی أصابَ قَوائِمَ فَرَسی إنَّما هُوَ

مِن قِبَلِکَ فَادعُ اللهَ أن یُطلِقَ لی فَرَسی، فَلَعَمری إن لَم یُصِبکُم مِنّی خَیرٌ لَم یُصِبکُم مِنّی شَرٌّ.

فَدَعا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَأَطلَقَ اللهُ عز و جل فَرَسَهُ، فَعادَ فی طَلَبِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله حَتّى فَعَلَ ذلِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ، کُلَّ ذلِکَ یَدعو رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَتَأخُذُ الأَرضُ قَوائِمَ فَرَسِهِ، فَلَمّا أطلَقَهُ فِی الثّالِثَةِ قالَ:

یا مُحَمَّدُ هذِهِ إبِلی بَینَ یَدَیکَ فیها غُلامی، فَإِنِ احتَجتَ إلى ظَهرٍ أو لَبَنٍ فَخُذ مِنهُ، وهذا سَهمٌ مِن کِنانَتی عَلامَةً، وأنَا أرجِعُ فَأَرُدُّ عَنکَ الطَّلَبَ، فَقالَ: لا حاجَةَ لَنا فیما عِندَکَ.(8)

18 / 4

حَکَم بن ابى العاص(9)

8274 . الخرائج والجرائح به نقل از جابر : حکم بن ابى العاص، عموى عثمان بن عفّان، اَداى راه رفتن پیامبر خدا را در مى‌آورد و ایشان را مسخره مى‌کرد. روزى پیامبر خدا مى‌رفت و حَکَم، در پشتِ سر او شانه‌هاى خود را مى‌جنبانْد و دستانش را پیچ و خم مى‌داد و راه رفتن ایشان را مسخره مى‌نمود.

پیامبر خدا، با دستش اشاره کرد و فرمود: «همین سان بمان!».

پس، حَکَم بر آن حالِ جنبیدن شانه‌ها و خمیدگى دست‌هایش، باقى ماند.

پیامبر صلى الله علیه و آله بعدها او را از مدینه تبعید کرد و لعنتش نمود. او تا روزگار عثمان، همچنان در تبعید بود. عثمان، او را برگردانْد و گرامى‌اش داشت.

8275 . الاستیعاب به نقل از عایشه : و تو اى مروان! من گواهى مى‌دهم که پیامبر خدا، پدرت را و تو را که [به دنیا نیامده بودى و] در پشت او بودى لعنت کرد.

18 / 5

سُراقة بن مالک(10)

8276 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا، چون از غار [ِ ثور] به سوى مدینه بیرون شد و قریش، براى کسى که ایشان را دستگیر کند، صد شتر جایزه گذاشتند، سُراقة بن مالک بن جُعشُم، یکى از کسانى بود که در جستجوى پیامبر صلى الله علیه و آله برآمد.

او به پیامبر خدا رسید. پیامبر خدا فرمود: «بار خدایا! مرا آن گونه که مى‌خواهى، از شرّ سُراقه نگه دار».

پس، دست وپاى اسب او در زمین فرو رفت. سُراقه، از اسب به زیر آمد و دوید

و [نزدیک آمد و]گفت: اى محمّد! من مى‌دانم که این بلایى که بر سرِ دست و پاى اسبم آمده، از جانب توست. پس دعا کن که اسبم آزاد شود. به جانم سوگند، اگر خیرى از من به تو نرسیده، شرّى هم از جانب من به تو نرسیده است.

پیامبر خدا، دعا کرد و خداوند، اسبش را آزاد ساخت. سُراقه، دوباره به تعقیب پیامبر خدا پرداخت و سه بار این کار را تکرار کرد و هر بار، پیامبر خدا، دعا مى‌کرد و زمین، دست و پاى اسب او را فرو مى‌گرفت.

چون بارِ سوم، اسبش را آزاد کرد، سراقه گفت: اى محمّد! این شتران من با غلامم تقدیم به تو. اگر به مَرکبى یا شیرى نیاز پیدا کردى، از آنها استفاده کن. این هم یک تیر از تیردانم که به عنوانِ علامت، به تو مى‌دهم. من بر مى‌گردم و جستجوگران را از تعقیب تو [در این مسیر] منصرف مى‌کنم.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «ما را به آنچه تو دارى، نیازى نیست».

18 / 6

عامِرُ بنُ الطُّفَیلِ وأربَدُ بنُ رَبیعَةَ

8277 . الطبقات الکبرى: قَدِمَ عامِرُ(11)بنُ الطُّفَیلِ بنِ مالِکِ بنِ جَعفَرِ بنِ کِلابٍ و أربَدُ بنُ رَبیعَةَ بنِ مالِکِ بنِ جَعفَرٍ عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَقالَ عامِرٌ: یا مُحَمَّدُ ما لی إن أسلَمتُ؟

فَقالَ: لَکَ ما لِلمُسلِمینَ، وعَلَیکَ ما عَلَى المُسلِمینَ. قالَ: أتَجعَلُ لِیَ الأَمرَ مِن بَعدِکَ؟

قالَ: لَیسَ ذاکَ لَکَ ولا لِقَومِکَ. قالَ: أفَتَجعَلُ لِیَ الوَبَرَ ولَکَ المَدَرُ؟

قالَ: لا ولکِنّی أجعَلُ لَکَ أعِنَّةَ الخَیلِ فَإِنَّکَ امرُؤٌ فارِسٌ.

قالَ: أوَ لَیسَت لی؟ لَأَملَأَنَّها عَلَیکَ خَیلاً ورِجالاً! ثُمَّ وَلَّیا.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ اکفِنیهِما، اللهُمَّ وَاهدِ بَنی عامِرٍ، وأَغنِ الإِسلامَ عَن عامِرٍ، یَعنِی ابنَ الطُّفَیلِ، فَسَلَّطَ اللهُ تَبارَکَ وتَعالى عَلى عامِرٍ داءً فی رَقَبَتِهِ فَاندَلَعَ لِسانُهُ فی حَنجَرَتِهِ. . . وأرسَلَ اللهُ عَلى أربَدَ صاعِقَةً فَقَتَلَتهُ.(12)

18 / 6

عامر بن طُفَیل و اَربَد بن رَبیعه(13)

8277 . الطبقات الکبرى: عامر بن طفیل بن مالک بن جعفر بن کِلاب و اَربَد بن ربیعة بن مالک بن جعفر، نزد پیامبر خدا آمدند. عامر گفت: اى محمّد! اگر مسلمان شوم، به من چه خواهد رسید؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «هر حقّى و وظیفه‌اى که مسلمانان دارند، تو هم خواهى داشت» .

عامر گفت: آیا بعد از خودت، کار را به من وا مى‌گذارى؟

فرمود: «این، نه از آنِ توست و نه از قوم تو» .

عامر گفت: پس [حکومتِ اعراب] بادیه را به من مى‌دهى و شهر، از آنِ تو باشد؟

فرمود: «نه؛ امّا فرماندهىِ سواران را به تو مى‌دهم؛ چون مردى سوارکارى» .

عامر گفت: مگر اکنون نیستم؟ مدینه را از سواره و پیاده، بر ضدّ تو پُر خواهم کرد.

سپس هر دو رفتند. پیامبر خدا گفت: «بار خدایا! مرا از شرّ این دو، نجات بده. بار خدایا! بنى عامر را هدایت فرما و اسلام را از عامر (یعنى ابن طفیل) بى‌نیاز گردان».

پس خداوند تبارک و تعالى عامر را به بیمارى‌اى در گردنش مبتلا ساخت که زبانش در حنجره‌اش آویزان شد. . . و بر اَربَد نیز صاعقه‌اى فرستاد که او را کُشت.

8278 . تاریخ المدینة عن عکرمة: جاءَ عامِرٌ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَسَأَلَهُ الخِلافَةَ مِن بَعدِهِ، وسَأَلَهُ المِرباعَ(14) وسَأَلَهُ أشیاءَ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله: زَحزِح قَدَمَیکَ لاتَنزِعکَ الرِّماحُ نَزعا عَنیفا، وَاللهِ لَو سَأَلتَ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله سَبیبَةً(15) مِن سَبیباتِ المَدینَةِ ما أعطاکَ، فَوَلّى عامِرٌ غَضبانَ، وقالَ: لأَملأَنَّها عَلَیکَ خَیلاً ورِجالاً، فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: «اللهُمَّ إن لَم تَهدِ عامِرا فَاکفِنیهِ» ، فَأَخَذَتهُ غُدَّةٌ کَغُدَّةِ البَکرِ(16)، فَجَعَلَ یُنادی یا آلَ عامِرٍ! غُدَّةٌ کَغُدَّةِ البَکرِ! ! حَتّى قَتَلَت عَدُوَّ اللهِ.(17)

18 / 7

عُتَیبَةُ بنُ أبی لَهَبٍ

8279 . دلائل النبوّة عن ابن طاووس عن أبیه: لَمّا تَلا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: «وَ اَلنَّجْمِ إِذا هَوى»(18) قالَ عُتَیبَةُ بنُ أبی لَهَبٍ: کَفَرتُ بِرَبِّ النَّجمِ!

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: سَلَّطَ اللهُ عَلَیکَ کَلبا مِن کِلابِهِ.

قالَ: فَحَدَّثَنی موسَى بنُ مُحَمَّدِ بنِ إبراهیمَ عَن أبیهِ، قالَ: خَرَجَ عُتَیبَةُ مَعَ أصحابِهِ فی عیرٍ إلَى الشّامِ حَتّى إذا کانوا بِالشّامِ فَزَأَرَ الأَسَدُ، فَجَعَلَت فَرائِصُهُ(19) تُرعَدُ، فَقیلَ لَهُ: مِن أیِّ شَیءٍ تُرعَدُ؟ فَوَاللهِ ما نَحنُ وأنتَ إلّا سَواءٌ.

فَقالَ: إنَّ مُحَمَّدا دَعا عَلَیَّ، لا وَاللهِ ما أظَلَّتِ السَّماءُ عَلى ذی لَهجَةٍ أصدَقَ مِن مُحَمَّدٍ، ثُمَّ وَضَعُوا العَشاءَ فَلَم یُدخِل یَدَهُ فیهِ، ثُمَّ جاءَ النَّومُ فَحاطوهُ بِمَتاعِهِم ووَسَّطوهُ بَینَهُم وناموا، فَجاءَهُمُ الأَسَدُ یَهمِسُ یَستَنشِقُ رُؤوسَهُم رَجُلاً رَجُلاً، حَتَّى انتَهى إلَیهِ فَضَغَمَهُ(20) ضَغمَةً کانَت إیّاها، فَفَزِعَ وهُوَ بِآخِرِ رَمَقٍ وهُوَ یَقولُ: ألَم أقُل لَکُم إنَّ مُحَمَّدا أصدَقُ النّاسِ؟ وماتَ.(21)

8278 . تاریخ المدینة به نقل از عِکرِمه : عامر نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و از او، جانشینىِ بعد از او، یکْ چهارمِ غنایم و چیزهاى دیگرى را خواست. مردى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله به او گفت: از این جا برو، تا نیزه‌ها تو را به زور نرانده‌اند. به خدا سوگند، اگر تکّه کرباسى از کرباس‌هاى مدینه هم از پیامبر خدا بخواهى، به تو نمى‌دهد.

عامر، خشمگین بازگشت و گفت: این جا را از سواره و پیاده بر ضدّ تو مى‌آکَنَم.

پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! اگر عامر را هدایت نمى‌کنى، مرا از شرّ او کفایت کن».

پس طاعونى چون طاعون شتران جوان، او را گرفت، به طورى که فریاد مى‌زد: «اى آل عامر! طاعونى چون طاعون شتر جوان!» تا این که [آن طاعون،]این دشمن خدا را از پاى درآورد.

18 / 7

عُتَیبة بن ابى لَهَب(22)

8279 . دلائل النبوّة به نقل از ابن طاووس، از پدرش -: چون پیامبر خدا آیه «سوگند به اختر، چون فرود آید» را تلاوت کرد، عتیبة بن ابى لَهَب گفت: به خداوندِ اختر، کافرم.

پیامبر خدا فرمود: «خداوند، درنده‌اى از درندگانش را بر تو مسلّط گردانَد».

موسى بن محمّد بن ابراهیم، از پدرش برایم نقل کرد که عُتَیبه با یارانش در کاروانى ره‌سپار شام شدند. چون به شام رسیدند، شیرى غرّید. بدن عتیبه به لرزه افتاد. به او گفتند: از چه چیز به لرزه افتادى؟ به خدا سوگند که ما و تو یکسانیم.

عتیبه گفت: محمّد، مرا نفرین کرده است. به خدا سوگند که در زیر این آسمان، راستگوتر از محمّد، کسى نیست.

آن گاه، شام آوردند؛ امّا عُتَیبه دست به غذا نبُرد. وقتِ خواب شد و همسفرانش کالاهاى خود را گِرداگِرد عتیبه نهادند و او را در میان خود گرفتند و خوابیدند. شیر، نَفَس‌زنان آمد و سرِ یکایک آنان را بویید تا به او رسید و چنان او را به دندان گَزید که کارش را ساخت. او در حالى که وحشت‌زده بود و آخرین نفس‌هایش را مى‌کشید، مى‌گفت: نگفتم که محمّد، راستگوترین مردمان است؟ و مُرد.

8280 . المستدرک على الصحیحین عن أبی عقرب: کانَ لَهَبُ بنُ أبی لَهَبٍ(23) یَسُبُّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله، فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ سَلِّط عَلَیهِ کَلبَکَ.

فَخَرَجَ فی قافِلَةٍ یُریدُ الشّامَ، فَنَزَلَ مَنزِلاً فَقالَ: إنّی أخافُ دَعوَةَ مُحَمَّدٍ. قالوا لَهُ: کَلّا، فَحَطّوا مَتاعَهُم حَولَهُ وقَعَدوا یَحرُسونَهُ، فَجاءَ الأَسَدُ فَانتَزَعَهُ فَذَهَبَ بِهِ.(24)

8280 . المستدرک على الصحیحین به نقل از ابو عقرب : لَهَب بن ابى لَهَب،(25) به پیامبر صلى الله علیه و آله ناسزا مى‌گفت. پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! درنده خود را بر او مسلّط گردان».

بارى! لَهَب با کاروانى ره‌سپار شام شد و چون در منزلى فرود آمد، گفت: من از نفرین محمّد، بیمناکم.

کاروانیان به او گفتند: بیم مدار، و بار و بنه خود را پیرامونش قرار دادند و به نگهبانى از او نشستند. در این هنگام، شیر آمد و او را رُبود و بُرد.

18 / 8 کِسرى أبَرویزُ

8281 . صحیح البخاری عن ابن عبّاس: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله بَعَثَ بِکِتابِهِ إلى کِسرى مَعَ عَبدِ اللهِ بنِ حُذافَةَ السَّهمِیِّ، فَأَمَرَهُ أن یَدفَعَهُ إلى عَظیمِ البَحرَینِ، فَدَفَعَهُ عَظیمُ البَحرَینِ إلى کِسرى، فَلَمّا قَرَأَهُ مَزَّقَهُ، فَحَسِبتُ أنَّ ابنَ المُسَیَّبِ قالَ: فَدَعا عَلَیهِم رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله أن یُمَزَّقوا کُلَّ مُمَزَّقٍ.(26)

8282 . المناقب لابن شهر آشوب عن ابن المهدی المامطیری فی مجالسه: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله کَتَبَ إلى کِسرى: مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ إلى کِسرَى بنِ هُرمُزَ: أمّا بَعدُ: فَأَسلِم تَسلَم، وإلّا فَأذَن بِحَربٍ مِنَ اللهِ ورَسولِهِ، وَالسَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الهُدى.

فَلَمّا وَصَلَ إلَیهِ الکِتابُ مَزَّقَهُ وَاستَخَفَّ بِهِ، وقالَ: مَن هذَا الَّذی یَدعونی إلى دینِهِ، ویَبدَأُ بِاسمِهِ قَبلَ اسمی؟ ! وبَعَثَ إلَیهِ بِتُرابٍ.

فَقالَ صلى الله علیه و آله: مَزَّقَ اللهُ مُلکَهُ کَما مَزَّقَ کِتابی، أما إنَّهُ سَتُمَزِّقونَ مُلکَهُ. وبَعَثَ إلَیَّ بِتُرابٍ! أما إنَّکُم سَتَملِکونَ أرضَهُ. فَکانَ کَما قالَ.(27)

18 / 9

مُحَلِّمُ بنُ جَثّامَةَ

8283 . تفسیر الطبری عن ابن عمر: بَعَثَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله مُحَلِّمَ بنَ جَثّامَةَ مَبعَثا، فَلَقِیَهُم عامِرُ بنُ الأَضبَطِ، فَحَیّاهُم بِتَحِیَّةِ الإِسلامِ، وکانَت بَینَهُم إحنَةٌ(28) فِی الجاهِلِیَّةِ، فَرَماهُ مُحَلِّمٌ بِسَهمٍ فَقَتَلَهُ، فَجاءَ الخَبَرُ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَتَکَلَّمَ فیهِ عُیَینَةُ وَالأَقرَعُ، فَقالَ الأَقرَعُ: یا رَسولَ اللهِ سُنَّ الیَومَ وغَیِّر غَدا.(29) فَقالَ عُیَینَةُ: لا وَاللهِ حَتّى تَذوقَ نِساؤُهُ مِنَ الثُّکلِ ما ذاقَ نِسائی! فَجاءَ مُحَلِّمٌ فی بُردَینِ فَجَلَسَ بَینَ یَدَی رَسولِ اللهِ لِیَستَغفِرَ لَهُ. فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: لا غَفَرَ اللهُ لَکَ.

فَقامَ وهُوَ یَتَلَقّى دُموعَهُ بِبُردَیهِ، فَما مَضَت بِهِ سابِعَةٌ حَتّى ماتَ ودَفَنوهُ، فَلَفِظَتهُ الأَرضُ، فَجاؤوا إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَذَکَروا ذلِکَ لَهُ، فَقالَ: إنَّ الأَرضَ تَقبَلُ مَن هُوَ شَرٌّ مِن صاحِبِکُم، ولکِنَّ اللهَ جَلَّ وعَزَّ أرادَ أن یَعِظَکُم.

ثُمَّ طَرَحوهُ بَینَ صَدَفَی جَبَلٍ، وألقَوا عَلَیهِ مِنَ الحِجارَةِ، ونَزَلَت: «یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اَللهِ فَتَبَیَّنُوا. . .» الآیَةَ(30)(31)

18 / 8

خسرو پرویز(32)

8281 . صحیح البخارى به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر خدا، نامه‌اش را توسّط عبد الله بن حُذافه سَهمى، براى خسرو [پرویز] فرستاد و به او دستور داد که نامه را به حاکم بحرین بدهد. حاکم بحرین هم آن را به خسرو داد. چون خسرو، نامه را خواند، آن را پاره کرد. به گمانم ابن مسیّب گفت: پس، پیامبر خدا نفرینشان کرد که به کلّى، پاره پاره شوند.

8282 . المناقب، ابن شهرآشوب به نقل از ابن مهدى مامطیرى در المجالس: پیامبر صلى الله علیه و آله به خسرو [پرویز] نوشت: «از محمّد، فرستاده خدا، به خسرو، پورِ هرمز. امّا بعد، اسلام بیاور تا به سلامت بمانى، وگرنه، با خدا و فرستاده‌اش اعلام جنگ نما. درود بر کسى که از راه راست، پیروى کرد!».

چون نامه به خسرو رسید، آن را پاره کرد و بدان، بى‌احترامى نمود و گفت: این کیست که مرا به دین خود، فرا مى‌خوانَد و نامش را پیش از نام من مى‌آورد؟ ! و مُشتى خاک براى پیامبر صلى الله علیه و آله فرستاد.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «خداوند، مُلک او را پاره پاره کند که نامه مرا پاره کرد! بدانید که به زودى، شما مُلک او را متلاشى خواهید کرد. و برایم مشتى خاک فرستاد؛ بدانید که به زودى، خاک او را تصرّف خواهید کرد».

و چنان شد که ایشان فرمود.

18 / 9

مُحَلِّم بن جَثّامه(33)

8283 . تفسیر الطبرى به نقل از ابن عمر : پیامبر صلى الله علیه و آله مُحلِّم بن جَثّامه را به جنگى فرستاد.

عامر بن اضبط به آنان (مسلمانان) برخورد و با سلامِ اسلامى به آنان سلام داد؛ امّا چون از زمان جاهلیت میان ایشان (طایفه مُحَلّم و عامر) کینه‌اى بود، مُحَلّم تیرى به سوى او انداخت و وى را کُشت.

خبر به پیامبر خدا رسید. عُیَینَه و اَقْرَع، درباره او [که قصاص شود یا دیه بدهند]صحبت کردند. اقرع گفت: اى پیامبر خدا! امروز، به سنّت عمل کن و فردا، آن را تغییر ده.(34)

عُیَینه گفت: نه. به خدا سوگند، همچنان که زنان من، داغدار شدند، زنان او نیز باید داغدار شوند.

در این وقت، مُحَلّم، در حالى که دو بُرد بر تن داشت، آمد و در برابر پیامبر خدا نشست تا ایشان برایش طلبِ آمرزش کند؛ امّا پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «خداوند، تو را نیامرزد!».

محلّم، در حالى که اشک‌هایش را با دو بُرد خود، پاک مى‌کرد، برخاست و هفت روز نگذشت که مُرد. او را دفن کردند. زمین، جسد او را بیرون انداخت. مردم نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و ماجرا را به ایشان گفتند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «زمین، بدتر از رفیق شما را هم مى‌پذیرد؛ امّا خداوند عز و جل خواسته است که شما را پند دهد».

آن گاه، جسدش را در درّه‌اى انداختند و رویش سنگ ریختند، و این آیه نازل شد: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! هر گاه در راه خدا به جهاد رفتید، تحقیق کنید. . .».

18 / 10

مَروانُ بنُ الحَکَمِ

8284 . مسند أبی یعلى عن أبی یحیى النخعی: إنَّ الحَسَنَ والحُسَینَ علیهماالسلام مَرَّ بِهِما مَروانُ، فَقالَ لَهُما قَولاً قَبیحا.

فَقالَ الحَسَنُ أوِ الحُسَینُ علیهماالسلام: وَاللهِ ثُمَّ وَاللهِ، لَقَد لَعَنَکَ اللهُ وأنتَ فی صُلبِ الحَکَمِ عَلى لِسانِ نَبِیِّهِ صلى الله علیه و آله. قالَ: فَسَکَتَ مَروانُ.(35)

18 / 10

مروان بن حَکَم(36)

8284 . مسند أبى یعلى به نقل از ابو یحیى نَخَعى : مروان به حسن و حسین علیهما السلام برخورد و به آن دو زشتگویى کرد.

حسن علیه السلام یا حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، به خدا سوگند که خداوند، تو را آن گاه که در پشت حَکَم بودى، با زبان پیامبرش لعنت کرده است».

مروان، خاموش شد.

8285 . المستدرک على الصحیحین عن عمرو بن مرّة الجهنی وکانَت لَهُ صُحبَةٌ : إنَّ الحَکَمَ بنَ أبِی العاصِ استَأذَنَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، فَعَرَفَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله صَوتَهُ وکَلامَهُ.

فَقالَ: اِیذَنوا لَهُ عَلَیهِ لَعنَةُ اللهِ وعَلى مَن یَخرُجُ مِن صُلبِهِ، إلَا المُؤمِنَ مِنهُم وقَلیلٌ ما هُم، یُشَرَّفونَ فِی الدُّنیا ویوضَعونَ(37) فِی الآخِرَةِ، ذَوو مَکرٍ وخَدیعَةٍ، یُعطَونَ فِی الدُّنیا وما لَهُم فِی الآخِرَةِ مِن خَلاقٍ.(38)

8286 . المعجم الکبیر عن أبی یحیى: کُنتُ بَینَ الحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام ومَروانَ یَتَسابّانِ، فَجَعَلَ الحَسَنُ علیه السلام یُسَکِّتُ الحُسَینَ علیه السلام، فَقالَ مَروانُ: أهلُ بَیتٍ مَلعونونَ! فَغَضِبَ الحَسَنُ علیه السلام وقالَ: قُلتَ: أهلُ بَیتٍ مَلعونونَ؟ ! فَوَاللهِ لَقَد لَعَنَکَ اللهُ عَلى لِسانِ نَبِیِّهِ صلى الله علیه و آله وأنتَ فی صُلبِ أبیکَ.(39)

8287 . مسند ابن حنبل عن الشعبی: سَمِعتُ عَبدَ اللهِ بنَ الزُّبَیرِ وهُوَ مُستَنِدٌ إلَى الکَعبَةِ وهُوَ یَقولُ: ورَبِّ هذِهِ الکَعبَةِ، لَقَد لَعَنَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فُلانا وما وُلِدَ مِن صُلبِهِ.(40)

8288 . المستدرک على الصحیحین عن عبد الله بن الزبیر: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله لَعَنَ الحَکَمَ ووُلدَهُ.(41)

8285 . المستدرک على الصحیحین به نقل از عمرو بن مرّه جُهَنى که از صحابیان بود -: حکم بن ابى العاص، اجازه ورود بر پیامبر صلى الله علیه و آله طلبید. پیامبر صلى الله علیه و آله صداى او و سخنش را شناخت و فرمود: «به او اجازه دهید. لعنت خدا بر او و بر کسى که از پشتِ او به دنیا آید، بجز مؤمنانِ ایشان، که آنان هم اندک‌اند. در دنیا به بزرگى مى‌رسند و در آخرت، پَست مى‌شوند. مردمانى فریبکار و نیرنگبازند؛ در دنیا برخوردار مى‌شوند، امّا در آخرت، کمترین بهره‌اى ندارند».

8286 . المعجم الکبیر به نقل از ابو یحیى -: من، میان حسن و حسین علیهماالسلام و مروان قرار داشتم و آنها به یکدیگر، بد مى‌گفتند. حسن علیه السلام سعى کرد حسین علیه السلام را ساکت کند. مروان گفت: خانواده لعنتى!

حسن علیه السلام عصبانى شد و فرمود: «گفتى: خانواده لعنتى؟ ! به خدا سوگند که خداوند، تو را زمانى که هنوز در پشتِ پدرت بودى، با زبان پیامبرش لعنت کرد».

8287 . مسند ابن حنبل به نقل از شُعْبى -: از عبد الله بن زبیر، در حالى که به کعبه تکیه داده بود، شنیدم که مى‌گوید: به پروردگار این کعبه سوگند که پیامبر خدا، فلانى و فرزندانى را که از پشتِ او زاده شوند، لعنت کرد.

8288 . المستدرک على الصحیحین به نقل از عبد الله بن زبیر : پیامبر خدا، حَکَم و فرزندانش را لعنت کرد.

8289 . المستدرک على الصحیحین عن عبدالرحمن بن عوف: کانَ لا یولَدُ لِأَحَدٍ مَولودٌ إلّا أتى بِهِ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله فَدَعا لَهُ، فَاُدخِلَ عَلَیهِ مَروانُ بنُ الحَکَمِ فَقالَ: هُوَ الوَزَغُ ابنُ الوَزَغِ، المَلعونُ ابنُ المَلعونِ!(42)

8290 . الکافی عن زرارة عن الإمام الباقر علیه السلام: لَمّا وُلِدَ مَروانُ عَرَضوا بِهِ لِرَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله أن یَدعُوَ لَهُ، فَأَرسَلوا بِهِ إلى عائِشَةَ لِیَدعُوَ لَهُ، فَلَمّا قَرَّبَتهُ مِنهُ قالَ: أخرِجوا عَنِّی الوَزَغَ ابنَ الوَزَغِ. قالَ زُرارَةُ: ولا أعلَمُ إلّا أنَّهُ قالَ: ولَعَنَهُ.(43)

18 / 11

مُعاوِیَةُ بنُ أبی سُفیانَ وأبوهُ

8291 . معانی الأخبار عن عدی بن ثابت عن البراء بن عازب: أقبَلَ أبو سُفیانَ ومُعاوِیَةُ یَتبَعُهُ، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ العَنِ التّابِعَ وَالمَتبوعَ، اللهُمَّ عَلَیکَ بِالاُقَیعِسِ.

قالَ ابنُ البَراءِ لِأَبیهِ: مَنِ الاُقَیعِسُ؟ قالَ: مُعاوِیَةُ.(44)

8292 . صحیح مسلم عن ابن عبّاس: کُنتُ ألعَبُ مَعَ الصِّبیانِ فَجاءَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَتَوارَیتُ خَلفَ بابٍ، قالَ: فَجاءَ فَحَطَأَنی(45) حَطأَةً وقالَ: اِذهَب وَادعُ لی مُعاوِیَةَ. قالَ: فَجِئتُ فَقُلتُ: هُوَ یَأکُلُ. قالَ: ثُمَّ قالَ لی: اِذهَب فَادعُ لی مُعاوِیَةَ. قالَ: فَجِئتُ فَقُلتُ: هُوَ یَأکُلُ،

فَقالَ: لا أشبَعَ اللهُ بَطنَهُ!(46)

8289 . المستدرک على الصحیحین به نقل از عبد الرحمان بن عوف -: براى هیچ کس فرزندى زاده نمى‌شد، مگر آن که او را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌آوردند و ایشان، برایش دعا مى‌کرد. مروان بن حَکَم را که نزد ایشان آوردند، فرمود: «وَزَغ، پسر وَزَغ، ملعون، پسر ملعون!».

8290 . الکافى به نقل از زُراره، از امام باقر علیه السلام : چون مروان زاده شد، او را نزد پیامبر خدا فرستادند تا برایش دعا کند. این کار را توسّط عایشه کردند. وقتى عایشه او را نزدیک پیامبر صلى الله علیه و آله بُرد، ایشان فرمود: «این وَزَغ پسر وَزَغ را از نزد من بیرون ببرید».

زراره گفت: یقین دارم که امام باقر علیه السلام فرمود: «و [پیامبر خدا] او را لعنت کرد».

18 / 11

معاویة بن ابى سفیان و پدرش(47)

8291 . معانى الأخبار به نقل از عدى بن ثابت، از براء بن عازب : ابو سفیان مى‌آمد و معاویه به دنبالش حرکت مى‌کرد. پیامبر خدا گفت: «بار خدایا! دنباله‌رو و دنباله‌رو شونده را لعنت کن. بار خدایا! بویژه اُقَیعِس(48) را».

پس براء به پدرش گفت: اُقَیعِس کیست؟

گفت: معاویه.

8292 . صحیح مسلم به نقل از ابن عبّاس : با کودکان، سرگرم بازى بودم که پیامبر خدا آمد. من، پشت در پنهان شدم. ایشان آمد و با دستش بر میان دو شانه‌ام ضربه‌اى زد و فرمود: «برو و معاویه را برایم صدا بزن».

من، رفتم و برگشتم و گفتم: او مشغولِ خوردن است.

ایشان، دوباره به من فرمود: «برو و معاویه را نزد من بخوان».

من، رفتم و دوباره آمدم و گفتم: هنوز مى‌خورَد.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «خداوند، شکمش را سیر نکند!».(49)

8293 . وقعة صفّین عن علیّ بن الأقمر: وَفَدنا عَلى مُعاوِیَةَ وقَضَینا حَوائِجَنا، ثُمَّ قُلنا: لَو مَرَرنا بِرَجُلٍ قَد شَهِدَ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله وعایَنَهُ، فَأَتَینا عَبدَ اللهِ بنَ عُمَرَ فَقُلنا: یا صاحِبَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، حَدِّثنا ما شَهِدتَ ورَأَیتَ.

قالَ: إنَّ هذا أرسَلَ إلَیَّ یَعنی مُعاوِیَةَ فَقالَ: لَئِن بَلَغَنی أنَّکَ تُحَدِّثُ لأََضرِبَنَّ عُنُقَکَ، فَجَثَوتُ عَلى رُکبَتَیَّ بَینَ یَدَیهِ، ثُمَّ قُلتُ: وَدِدتُ أنَّ أحَدَّ سَیفٍ فی جُندِکَ عَلى عُنُقی. فَقالَ: وَاللهِ ما کُنتُ لِاُقاتِلَکَ ولا أقتُلَکَ.

وَایمُ اللهِ ما یَمنَعُنی أن اُحَدِّثَکُم ما سَمِعتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله قالَ فیهِ؛ رَأَیتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله أرسَلَ إلَیهِ یَدعوهُ – وکانَ یَکتُبُ بَینَ یَدَیهِ – فَجاءَ الرَّسولُ فَقالَ: هُوَ یَأکُلُ، فَقالَ: لا أشبَعَ اللهُ بَطنَهُ! فَهَل تَرَونَهُ یَشبَعُ؟

قالَ: وخَرَجَ مِن فَجٍّ فَنَظَرَ رَسولُ اللهِ إلى أبی سُفیانَ وهُوَ راکِبٌ ومُعاوِیَةُ، وأخوهُ، أحَدُهُما قائِدٌ وَالآخَرُ سائِقٌ، فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِم رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله قالَ: اللهُمَّ العَنِ القائِدَ وَالسّائِقَ وَالرّاکِبَ.

قُلنا: أنتَ سَمِعتَ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله؟ قالَ: نَعَم، وإلّا فَصَمَّتا اُذُنایَ، کَما عَمِیَتا عَینایَ.(50)

8293 . وقعة صفّین- به نقل از على بن اقمر -: ما عدّه‌اى نزد معاویه رفتیم و حاجت‌هایمان را برآورده ساختیم. سپس با خود گفتیم: کاش به مردى بر مى‌خوردیم که از زمان حیات پیامبر خدا بوده و او را دیده باشد. پس نزد عبد الله بن عمر رفتیم و گفتیم: اى صحابى پیامبر خدا! از آنچه مشاهده کرده‌اى و دیده‌اى، براى ما حدیث کن.

او گفت: این (یعنى معاویه) ، مرا احضار کرد و گفت: اگر به من خبر برسد که تو حدیث مى‌گویى، گردنت را خواهم زد.

من در برابرش زانو زدم و گفتم: دوست دارم تیزترین تیغى که در سپاه توست، بر گردن من فرود آید.

او گفت: به خدا سوگند، من سرِ آن ندارم که با تو بجنگم یا تو را بکُشم.

[با این حال] به خدا سوگند، هیچ چیز مانع من نمى‌شود که آنچه را از پیامبر خدا درباره او شنیده‌ام، براى شما باز گویم. من خود دیدم که پیامبر خدا، در پىِ او که کاتب ایشان بود فرستاد، و فرستاده باز آمد و گفت: او مشغول خوردن غذاست.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «خداوند، شکمش را سیر نکند!» .

پس آیا هرگز او را سیر مى‌بینید؟ روزى نیز پیامبر صلى الله علیه و آله از درّه‌اى خارج شد. ابو سفیان را دید که سوار است و معاویه و برادرش، یکى مَرکبش را از جلو مى‌کشد و دیگرى از پس مى‌رانَد. چون پیامبر خدا آنها را دید، گفت: «بار خدایا! جلودار و مَرکب‌ران و سواره را لعنت کن».

ما گفتیم: تو خود از پیامبر خدا شنیدى؟

گفت: آرى. دو گوشم کَر و دو چشم کور باد، اگر خلاف گفته باشم.

8294 . الإمام الحسن- علیه السلام فِی احتِجاجِهِ عَلى مُعاوِیَةَ -: أنشُدُکُم بِاللهِ هَل تَعلَمونَ أنَّ ما أقولُ حَقّا، إنَّکَ یا مُعاوِیَةُ کُنتَ تَسوقُ بِأَبیکَ عَلى جَمَلٍ أحمَرَ ویَقودُهُ أخوکَ هذَا القاعِدُ وهذا یَومُ الأَحزابِ، فَلَعَنَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله القائِدَ وَالرّاکِبَ وَالسّائِقَ، فَکانَ أبوکَ الرّاکِبَ، وأنتَ یا أزرَقُ السّائِقَ، وأخوکَ هذَا القاعِدُ القائِدَ!(51)

8295 . عنه- علیه السلام فِی احتِجاجِهِ عَلى مُعاوِیَةَ -: أنشُدُکُم بِاللهِ هَل تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله لَعَنَ أبا سُفیانَ فی سَبعَةِ مَواطِنَ:

أوَّلُهُنَّ: حینَ خَرَجَ مِن مَکَّةَ إلَى المَدینَةِ، وأبو سُفیانَ جاءَ مِنَ الشّامِ، فَوَقَعَ فیهِ أبو سُفیانَ فَسَبَّهُ وأوعَدَهُ وهَمَّ أن یَبطِشَ بِهِ، ثُمَّ صَرَفَهُ اللهُ عز و جل عَنهُ.

وَالثّانِیَةُ: یَومَ العیرِ؛ حَیثُ طَرَدَها أبو سُفیانَ لِیُحرِزَها مِن رسَولِ اللهِ صلى الله علیه و آله.

وَالثّالِثَةُ: یَومَ اُحُدٍ، یَومَ قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُ مَولانا ولا مَولى لَکُم، وقالَ أبو سُفیانَ: لَنَا العُزّى ولا عُزّى لَکُم، فَلَعَنَهُ اللهُ ومَلائِکَتُهُ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ أجَمعونَ.

وَالرّابِعَةُ: یَومَ حُنَینٍ، یَومَ جاءَ أبو سُفیانَ بِجَمعٍ مِن قُرَیشٍ وهَوازِنَ، وجاءَ عُیَینَةُ بِغَطفانَ وَالیَهودِ، فَرَدَّهُمُ اللهُ بِغَیظِهِم لَم یَنالوا خَیرا، هذا قَولُ اللهِ عز و جل، أنزَلَهُ فی سورَتَینِ فی کِلتَیِهما یُسَمّی أبا سُفیانَ وأصحابَهُ کُفّارا، وأنتَ یا مُعاوِیَةُ یَومَئِذٍ مُشرِکٌ عَلى رَأیِ أبیکَ بِمَکَّةَ، وعَلِیٌّ یَومَئِذٍ مَعَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وعَلى رَأیِهِ ودینِهِ.

وَالخامِسَةُ: قَولُ اللهِ عز و جل: «وَ اَلْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ»(52) وصَدَدتَ أنتَ وأبوکَ ومُشرِکو قُرَیشٍ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَلَعَنَهُ اللهُ لَعنَةً شَمِلَتهُ وذُرِّیَّتَهُ إلى یَومِ القِیامَةِ.

وَالسّادِسَةُ: یَومَ الأَحزابِ، یَومَ جاءَ أبو سُفیانَ بِجَمعِ قُرَیشٍ، وجاءَ عُیَینَةُ بنُ حُصَینِ بنِ بَدرٍ بِغَطفانَ، فَلَعَنَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله القادَةَ وَالأَتباعَ وَالسّاقَةَ إلى یَومِ القِیامَةِ.

فَقیلَ: یا رَسولَ اللهِ! أما فِی الأَتباعِ مُؤمِنٌ؟

قالَ: لا تُصیبُ اللَّعنَةُ مُؤمِنا مِنَ الأَتباعِ، وأمَّا القادَةُ فَلَیسَ فیهِم مُؤمِنٌ ولا مُجیبٌ ولا ناجٍ.

وَالسّابِعَةُ: یَومَ الثَّنِیَّةِ(53)، یَومَ شَدَّ عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله اثنا عَشَرَ رَجُلاً؛ سَبعَةٌ مِنهُم مِن بَنی اُمَیَّةَ، وخَمسَةٌ مِن سائِرِ قُرَیشٍ، فَلَعَنَ اللهُ تَبارَکَ وتَعالى ورَسولُهُ صلى الله علیه و آله مَن حَلَّ الثَّنِیَّةَ غَیرَ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله وسائِقِهِ وقائِدِهِ.(54)

8294 . امام حسن- علیه السلام در احتجاجش با معاویه -: شما را به خدا سوگند، آیا مى‌دانید که آنچه مى‌گویم، راست است؟ تو اى معاویه! در روز احزاب، مَرکب پدرت را که بر شترى سرخ‌موى سوار بود، مى‌راندى و این برادرت که نشسته است، آن را مى‌کشید، و پیامبرِ خدا، جلودار و سوار و مَرکب‌ران را لعنت کرد. آن سوار، پدرِ تو بود، و تو اى چشم آبى! ، آن مَرکب‌ران، و این برادرت که نشسته است، آن جلودار.

8295 . امام حسن- علیه السلام در احتجاج با معاویه شما را به خدا سوگند، آیا مى‌دانید که پیامبر خدا، ابو سفیان را در هفت جا لعنت کرد:

نخست، هنگامى که از مکّه به سوى مدینه حرکت کرد و ابو سفیان، از شام مى‌آمد و به بدگویى از ایشان پرداخت و ناسزایش گفت و تهدیدش کرد و خواست به پیامبر صلى الله علیه و آله حمله کند؛ امّا خداوند عز و جل شرّ او را از ایشان، دور گردانید.

دوم، روز کاروان، که ابو سفیان، کاروانش را از بیراهه بُرد تا به دست پیامبر صلى الله علیه و آله نیفتد.

سوم، روز اُحُد، روزى که پیامبر خدا فرمود: «خداوند، حامى ماست و شما را هیچ حامى‌اى نباشد» و ابوسفیان گفت: ما [بُتِ] عُزّا را داریم و شما عُزّایى ندارید. پس خدا و فرشتگان او و پیامبرش و همه مؤمنان، او را لعنت کردند.

چهارم، روز حنین، روزى که ابوسفیان با گروهى از قریش و هَوازِن آمد، و عُیَینَه با غَطفان و یهود؛ امّا خداوند، آنان را خشم‌آلود بازگردانید، بى آن که به هدفى دست یافته باشند. این، سخن خداوند عز و جل است که در دو سوره، آن را نازل فرمود و در هر دو جا، ابو سفیان و یارانش را کافر نامیده است، و تو اى معاویه! آن روز در مکّه، مشرک و بر آیین پدرت بودى، در حالى که على علیه السلام آن روز با پیامبر خدا و بر عقیده و آیین او بود.

پنجم، این سخن خداوند عز و جل که: «و قربانى را که نمى‌گذارند به جایگاهش برسد» ، و این تو و پدرت و مشرکان قریش بودید که مانع [رفتن] پیامبر خدا [به مکّه]شدید، و خداوند، او را لعنتى کرد که او و نسل او را تا روز قیامت، در بر گرفته است.

ششم، روز احزاب، روزى که ابو سفیان با جمعى از قریش آمد و عُیَینَة بن حُصَین بن بدر با غَطفان، و پیامبر خدا رهبران و پیروان و دنباله‌روان [آنان]را تا روز قیامت، لعنت کرد.

به پیامبر صلى الله علیه و آله گفته شد: اى پیامبر خدا! آیا در میان پیروان، شخص مؤمنى نیست؟

فرمود: «لعنت، شامل پیروانِ مؤمن نمى‌شود؛ امّا در میان رهبران، نه مؤمنى است، نه اجابت کننده‌اى و نه نجات یابنده‌اى» .

و هفتم، روز گردنه،(55) روزى که دوازده مرد، قصد جان پیامبر خدا را کردند و از آن عدّه، هفت نفر از بنى امیّه بودند و پنج نفر از دیگر قریش، و خداوند تبارک و تعالى و پیامبرش، کسانى را که در آن گردنه بودند، به استثناى پیامبر صلى الله علیه و آله و مَرکب‌ران و جلودارش، لعنت کرد.

18 / 12

مُعاوِیَةُ وعَمرُو بنُ العاصِ

8296 . المعجم الکبیر عن ابن عبّاس: سَمِعَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله صَوتَ رَجُلَینِ یُغَنِّیانِ وهُما یَقولانِ:

یَزالُ(56) حَوارِیٌّ یَلوحُ عِظامُهُزَوَى الحَربَ عَنهُ أن یُجَنَّ فَیُقبَرا

فَسَأَلَ عَنهُما فَقیلَ: مُعاوِیَةُ وعَمرُو بنُ العاصِ.

فَقالَ: اللهُمَّ ارکُسهُما فِی الفِتنَةِ رَکسا، ودُعَّهُما إلَى النّارِ دَعّا.(57)

18 / 12

معاویه و عمرو بن عاص(58)

8296 . المعجم الکبیر به نقل از ابن عبّاس : پیامبر خدا، صداى دو مرد را شنید که آواز مى‌خوانند و مى‌گویند:

هنوز استخوان‌هاى آن یار نزدیک، هویداست

و جنگ، او را باز مى‌داردش که کفن گردد و به گور سپرده شود.(59)

ایشان پرسید: آن دو کیستند؟

گفته شد: معاویه و عمرو بن عاص.

پیامبر صلى الله علیه و آله گفت: «بار خدایا! آن دو را در فتنه، به سختى سرنگون ساز و با خشونت، به سوى آتش بِرانشان».

8297 . وقعة صفّین عن أبی برزة الأسلمی: إنَّهُم کانوا مَعَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَسَمِعوا غِناءً، فَتَشَرَّفوا لَهُ(60)، فَقامَ رَجُلٌ فَاستَمَعَ لَهُ، وذاکَ قَبلَ أن تُحَرَّمَ الخَمرُ، فَأَتاهُم ثُمَّ رَجَعَ فَقالَ: هذا مُعاوِیَةُ وعَمرُو بنُ العاصِ یُجیبُ أحَدُهُمَا الآخَرَ وهُوَ یَقولُ:

یَزالُ حَوارِیٌّ تَلوحُ عِظامُهُزَوَى الحَربَ عَنهُ أن یُحَسَّ(61) فَیُقبَرا

فَرَفَعَ رَسولُ اللهِ یَدَیهِ، فَقالَ:

اللهُمَّ ارکُسهُم فِی الفِتنَةِ رَکسا، اللهُمَّ دُعَّهُم إلَى النّارِ دَعّا.(62)

18 / 13

المُغیرَةُ بنُ العاصِ

8298 . تفسیر القمّی: رُوِیَ أنَّ مُغیرَةَ بنَ العاصِ کانَ رَجُلاً أعسَرَ، فَحَمَلَ فی طَریقِهِ إلى اُحُدٍ ثَلاثَةَ أحجارٍ، فَقالَ: بِهذِهِ أقتُلُ مُحَمَّدا، فَلَمّا حَضَرَ القِتالَ نَظَرَ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وبِیَدِهِ السَّیفُ، فَرَماهُ بِحَجَرٍ فَأَصابَ بِهِ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله فَسَقَطَ السَّیفُ مِن یَدِهِ، فَقالَ: قَتَلتُهُ وَاللّاتِ وَالعُزّى!

فَقالَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام: کَذَبَ لَعَنَهُ اللهُ! فَرَماهُ بِحَجَرٍ آخَرَ، فَأَصابَ جَبهَتَهُ، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ حَیِّرهُ. فَلَمَّا انکَشَفَ النّاسُ تَحَیَّرَ فَلَحِقَهُ عَمّاُر بنُ یاسِرٍ فَقَتَلَهُ.(63)

8297 . وقعة صفّین- به نقل از ابو بَرزه اَسلَمى: اصحاب، با پیامبر خدا بودند که‌صداى آوازى شنیدند. نگریستند که صدا از کجا مى‌آید. مردى رفت و گوش داد و این، پیش از تحریم شراب بود و باز آمد و گفت: معاویه و عمرو بن عاص‌اند که یکى در جواب آواز دیگرى مى‌خوانَد:

هنوز استخوان‌هاى آن یار نزدیک، هویداست

و او را از این که در جنگ به سختى کشته شده و به گور سپرده شود، باز مى‌دارد.

پس پیامبر خدا، دست‌هایش را به آسمان برداشت و گفت: «بار خدایا! آنها را به سختى، در فتنه سرنگون کن. بار خدایا! آنها را به سختى، به سوى آتش بِران» .

18 / 13

مُغِیرة بن عاص(64)

8298 . تفسیر القمّى: روایت شده است که مُغیرة بن عاص، مردى چپْ دست بود و در راهَش به اُحُد، سه پاره سنگ برداشت و گفت: با اینها محمّد را مى‌کُشم.

چون در جنگ حاضر شد، چشمش به پیامبر خدا افتاد که شمشیر در دستش بود. سنگى به سوى ایشان انداخت که به ایشان اصابت کرد و شمشیر از دستش افتاد. گفت: به لات و عزّا سوگند که او را کُشتم!

امیر مؤمنان فرمود: «دروغ مى‌گوید. لعنت خدا بر او باد!» .

مغیره، سنگ دیگرى به طرف پیامبر صلى الله علیه و آله پرتاب کرد که به پیشانى ایشان خورد. پیامبر خدا گفت: «بار خدایا! او را سرگردان نما» .

پس، چون مردم پراکنده شدند، مغیره، سرگردان مانده بود. عمّار بن یاسر، خود را به او رساند و وى را کُشت.

18 / 14

المُلوکُ الأَربَعَةُ

8299 . رسول الله صلى الله علیه و آله: لَعَنَ اللهُ المُلوکَ الأَربَعَةَ: جَمدا ومِخوَسا ومِشرَحا وأبضَعَةَ(65) واُختَهُمُ العَمَرَّدَةَ(66)(67)

18 / 15

مَنصورُ بنُ عِکرِمَةَ

8300 . البدایة والنهایة عن محمّد بن إسحاق: فَلَمّا رَأَت قُرَیشٌ أنَّ أصحابَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله قَد نَزَلوا بَلَدا أصابوا مِنهُ أمنا وقَرارا، وأنَّ النَّجاشِیَّ قَد مَنَعَ مَن لَجَأَ إلَیهِ مِنهُم، وأنَّ عُمَرَ قَد أسلَمَ فَکانَ هُوَ وحَمزَةُ مَعَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وأصحابِهِ، وجَعَلَ الإِسلامُ یَفشو فِی القَبائِلِ، فَاجتَمَعوا وَائتَمَروا عَلى أن یَکتُبوا کِتابا یَتَعاقَدونَ فیهِ عَلى بَنی هاشِمٍ وبَنی عَبدِ المُطَّلِبِ، عَلى أن لا یَنکَحوا إلَیهِم ولا یُنکِحوهُم، ولا یَبیعوهُم شَیئا ولا یَبتاعوا مِنهُم.

فَلَمَّا اجتَمَعوا لِذلِکَ کَتَبوا فی صَحیفَةٍ، ثُمَّ تَعاهَدوا وتَواثَقوا عَلى ذلِکَ، ثُمَّ عَلَّقُوا الصَّحیفَةَ فی جَوفِ الکَعبَةِ تَوکیدا عَلى أنفُسِهِم، وکانَ کاتِبُ الصَّحیفَةِ مَنصورَ بنَ عِکرِمَةَ بنِ عامِرِ بنِ هاشِمِ بنِ عَبدِ مَنافِ بنِ عَبدِ الدّارِ بنِ – قالَ ابنُ هِشامٍ:

ویُقالُ النَّضرُ بنُ الحارِثِ فَدَعا عَلَیهِ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَشَّلَ بَعضُ أصابِعِهِ.(68)

18 / 14

چهار پادشاه(69)

8299 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: لعنت خدا بر چهار پادشاه: جَمد و مِخْوَس و مِشرَح و اَبضَعه و بر خواهرشان عَمَرَّده.(70)

18 / 15

منصور بن عِکرِمه(71)

8300 . البدایة والنهایة- به نقل از محمّد بن اسحاق -: قریش دیدند که یاران پیامبر خدا به کشورى (حبشه) رفته‌اند و در آن جا در امنیت و آرامش به سر مى‌برند و نجاشى، از استرداد پناهندگان به ایشان خوددارى کرد [از سوى دیگر] و عمر، اسلام آورد و او و حمزه، در کنار پیامبر خدا و یارانش قرار گرفتند و اسلام، اندک اندک، در میان قبایل گسترش مى‌یابد. در این هنگام، قریش گِرد هم آمدند و تصمیم گرفتند پیمان‌نامه‌اى بنویسند و در آن، بر ضدّ بنى هاشم و بنى عبد المطّلب، با یکدیگر هم‌پیمان شوند که به آنها زن ندهند و از آنها زن نگیرند و چیزى به آنها نفروشند و چیزى از آنها نخرند.

پس مکتوبى نوشتند و بر سرِ آن با یکدیگر هم‌پیمان شدند و سپس، براى تأکید بر هم‌پیمانى خود، آن را درون کعبه آویختند. نویسنده پیمان‌نامه، منصور بن عِکرِمة بن عامر بن هاشم بن عبد مناف بن عبد الدار بن قُصَى بود.

و به قولى، نَضر بن حارث [کاتب آن] بود و پیامبر خدا نفرینش کرد و بعضى انگشتانش فلج شد.

18 / 16

نَوفَلُ بنُ خُوَیلِدٍ

8301 . الإرشاد عن الزهری: لَمّا عَرَفَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله حُضورَ نَوفَلِ بنِ خُوَیلِدٍ بَدرا قالَ: اللهُمَّ اکفِنی نَوفَلاً، فَلَمَّا انکَشَفَت قُرَیشٌ رَآهُ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام وقَد تَحَیَّرَ لا یَدری ما یَصنَعُ، فَصَمَدَ لَهُ، ثُمَّ ضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَنَشِبَ فی حَجَفَتِهِ(72)، فَانتَزَعَهُ مِنها ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ ساقَهُ وکانَت دِرعُهُ مُشَمَّرَةً(73) فَقَطَعَها، ثُمَّ أجهَزَ عَلَیهِ فَقَتَلَهُ، فَلَمّا عادَ إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله سَمِعَهُ یَقولُ: مَن لَهُ عِلمٌ بِنَوفَلٍ؟

فَقالَ لَهُ: أنَا قَتَلتُهُ یا رَسولَ اللهِ، فَکَبَّرَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله وقالَ: الحَمدُ للهِ‌ِ الَّذی أجابَ دَعوَتی فیهِ.(74)

18 / 17

الوَلیدُ بنُ عُقبَةَ

8302 . الإمام علیّ علیه السلام: إنَّ امرَأَةَ الوَلیدِ بنِ عُقبَةَ جاءَت إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، تَشتَکِی الوَلیدَ أنَّهُ یَضرِبُها، فَقالَ لَها: اِرجِعی فَقولی لَهُ: إنَّ رَسولَ اللهِ قَد أجارَنی.

فَانطَلَقَت، فَمَکَثَت ساعَةً ثُمَّ جاءَت، فَقالَت: یا رَسولَ اللهِ ما أقلَعَ عَنّی، فَقَطَعَ

رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله هُدبَةً مِن ثَوبٍ(75) فَأَعطاها، فَقالَ: قولی: إنَّ رَسولَ اللهِ قَد أجارَنی، هذِهِ هُدبَةٌ مِن ثَوبِهِ.

فَمَکَثَت ساعَةً، ثُمَّ إنَّها رَجَعَت، فَقالَت: یا رَسولَ اللهِ ما زادَنی إلّا ضَربا، فَرَفَعَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَدَیهِ، فَقالَ: «اللهُمَّ عَلَیکَ بِالوَلیدِ» مَرَّتَینِ أو ثَلاثا.(76)

18 / 16

نوفل بن خُوَیلِد(77)

8301 . الإرشاد- به نقل از زُهرى -: چون پیامبر خدا از حضور نوفل بن خُوَیلِد در جنگ بدر آگاه شد، گفت: «بار خدایا! شرّ نوفل را از من، دفع کن».

چون قریش تار و مار شدند، على بن ابى طالب علیه السلام او را دید که سرگردان است و نمى‌داند چه کند. پس، آهنگ او کرد و ضربتى شمشیر بر وى فرود آورد، چنان که شمشیر در سپر چرمینش فرو رفت. سپس آن را از سپرش بَر کشید و ضربتى بر ساق پایش که زِرِهش را از آن بالا کشیده و به کمر زده بود فرود آورد و پایش را قطع کرد. آن گاه بر او تاخت و جانش را ستانْد. چون نزد پیامبر صلى الله علیه و آله باز گشت، شنید که ایشان مى‌فرماید: «چه کسى از نوفل خبر دارد؟».

على بن ابى طالب علیه السلام گفت: من، او را کشتم، اى پیامبر خدا!

پیامبر صلى الله علیه و آله تکبیر زد و فرمود: «خدا را سپاس که دعایم را درباره او اجابت فرمود».

18 / 17

ولید بن عُقبه(78)

8302 . امام على علیه السلام: همسر ولید بن عقبه، نزد پیامبر خدا آمد و از ولید، شکایت کرد که او را کتک مى‌زند. پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «برگرد و به او بگو: پیامبر خدا، مرا پناه داده است».

زن رفت. ساعتى گذشت و باز آمد و گفت: اى پیامبر خدا! از من، دست‌بردار نیست.

پیامبر خدا، ریشه‌اى از جامه خود کَنْد و به او داد و فرمود: «بگو: پیامبر خدا، مرا پناه داده است و این هم، ریشه‌اى از جامه اوست».

ساعتى گذشت. دوباره برگشت و گفت: اى پیامبر خدا! بیش از پیش، مرا کتک زَد.

پیامبر خدا، دستانش را بلند کرد و دو یا سه بار گفت: «بار خدایا! به حساب ولید بِرِس».

18 / 18

طَوائِفُ دَعا عَلَیهِمُ النَّبِیُّ

أ- قُرَیشٌ

8303 . صحیح البخاری عن عبد الله بن مسعود: بَینَما رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله قائِمٌ یُصَلّی عِندَ الکَعبَةِ، وجَمعُ قُرَیشٍ فی مَجالِسِهِم، إذ قالَ قائِلٌ مِنهُم: ألا تَنظُرونَ إلى هذَا المُرائی! أیُّکُم یَقومُ إلى جَزورِ آلِ فُلانٍ، فَیَعمِدُ إلى فَرثِها ودَمِها وسَلاها(79)، فَیَجیءُ بِهِ، ثُمَّ یُمهِلُهُ حَتّى إذا سَجَدَ وَضَعَهُ بَینَ کَتِفَیهِ؟ فَانبَعَثَ أشقاهُم، فَلَمّا سَجَدَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله وَضَعَهُ بَینَ کَتِفَیهِ، وثَبَتَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله ساجِدا، فَضَحِکوا حَتّى مالَ بَعضُهُم إلى بَعضٍ مِنَ الضِّحکِ.

فَانطَلَقَ مُنطَلِقٌ إلى فاطِمَةَ علیهاالسلام، وهِیَ جُوَیرِیَةٌ، فَأَقبَلَت تَسعى، وثَبَتَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله ساجِدا، حَتّى ألقَتهُ عَنهُ وأقبَلَت عَلَیهِم تَسُبُّهُم، فَلَمّا قَضى رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله الصَّلاةَ، قالَ:

اللهُمَّ عَلَیکَ بِقُرَیشٍ، اللهُمَّ عَلَیکَ بِقُرَیشٍ، اللهُمَّ عَلَیکَ بِقُرَیشٍ. ثُمَّ سَمّى: اللهُمَّ

عَلَیکَ بِعَمرِو بنِ هِشامٍ، وعُتبَةَ بنِ رَبیعَةَ، وشَیبَةَ بنِ رَبیعَةَ، وَالوَلیدِ بنِ عُتبَةَ، واُمَیَّةَ بنِ خَلَفٍ، وعُقبَةَ بنِ أبی مُعَیطٍ، وعُمارَةَ بنِ الوَلیدِ.

قالَ عَبدُ اللهِ: فَوَاللهِ، لَقَد رَأَیتُهُم صَرعى یَومَ بَدرٍ، ثُمَّ سُحِبوا إلَى القَلیبِ(80) قَلیبِ بَدرٍ ثُمَّ قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: واُتبِعَ أصحابُ القَلیبِ لَعنَةً.(81)

18 / 18

گروه‌هایى که پیامبر، نفرینشان کرد

الف- قریش

8303 . صحیح البخارى: عبد الله بن مسعود گفت: پیامبر خدا، در کنار کعبه به نماز ایستاده بود و گروه قریش، در انجمن‌هاى خویش بودند که یکى از ایشان گفت: بنگرید این ریاکار را! کدام یک از شما حاضر است به کشتارگاه خاندان فلانى برود و سرگین و خون و بچه‌دانِ کشتارهاى آنها را بیاورد و صبر کند تا چون به سجده رفت، آنها را بر پشت و گردن او بیندازد؟

پلیدترین فرد آنان، برخاست و چون پیامبر خدا به سجده رفت، آن کثافات را بر پشت و گردن ایشان ریخت و پیامبر صلى الله علیه و آله همچنان در سجده مانْد. قریش، شروع به خندیدن کردند، چنان که از شدّت خنده به یکدیگر مى‌خوردند.

شخصى نزد فاطمه علیهاالسلام که دختر بچّه‌اى بود رفت [و خبر بُرد]. فاطمه علیهاالسلامدوان دوان آمد و آن کثافات را از پشت پیامبر صلى الله علیه و آله که همچنان در حال سجده بود کنار زد و به ناسزاگویى به آن جماعت پرداخت. پیامبر خدا، چون نمازش را به پایان بُرد، گفت: «بار خدایا! قریش را گوشمالى ده. بار خدایا! قریش را گوشمالى ده. بار خدایا! قریش را گوشمالى ده».

سپس نام بُرد: «بار خدایا! عمرو بن هِشام و عُتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و ولید بن عتبه و امیّة بن خلف و عُقبة بن ابى مُعیط و عُمارة بن ولید را گوشمالى ده».

عبد الله گفت: به خدا سوگند که دیدم این عدّه، در روز بدر، کشته شدند و اجسادشان را در چاه(82) ریختند. سپس پیامبر خدا فرمود: «لعنتِ پیوسته بر اصحاب چاه باد!».

8304 . مسند ابن حنبل عن عبد الله بن مسعود: ما رَأَیتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله دَعا عَلى قُرَیشٍ غَیرَ یَومٍ واحِدٍ؛ فَإِنَّهُ کانَ یُصَلّی ورَهطٌ مِن قُرَیشٍ جُلوسٌ، وسَلى جَزورٍ قَریبٌ مِنهُ، فَقالوا: مَن یَأخُذُ هذَا السَّلى فَلیُلقِهِ(83)عَلى ظَهرِهِ؟

قالَ: فَقالَ عُقبَةُ بنُ أبی مُعَیطٍ: أنَا، فَأَخَذَهُ فَأَلقاهُ عَلى ظَهرِهِ، فَلَم یَزَل ساجِدا حَتّى جاءَت فاطِمَةُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیها فَأَخَذَتهُ عَن ظَهرِهِ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ عَلَیکَ المَلأََ مِن قُرَیشٍ، اللهُمَّ عَلَیکَ بِعُتبَةَ بنِ رَبیعَةَ، اللهُمَّ عَلَیکَ بِشَیبَةَ بنِ رَبیعَةَ، اللهُمَّ عَلَیکَ بِأَبی جَهلِ بنِ هِشامٍ، اللهُمَّ عَلَیکَ بِعُقبَةَ بنِ أبی مُعَیطٍ، اللهُمَّ عَلَیکَ بِاُبَیِّ بنِ خَلَفٍ- أو اُمَیَّةَ بنِ خَلَفٍ -.

قالَ عَبدُ اللهِ: فَلَقَد رَأَیتُهُم قُتِلوا یَومَ بَدرٍ جَمیعا ثُمَّ سُحِبوا إلَى القَلیبِ، غَیرَ اُبَیٍّ أو اُمَیَّةَ؛ فَإِنَّهُ کانَ رَجُلاً ضَخما فَتَقَطَّعَ.(84)

8305 . صحیح البخاری عن عبد الله بن مسعود: اِستَقبَلَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله الکَعبَةَ فَدَعا عَلى نَفَرٍ مِن قُرَیشٍ: عَلى شَیبَةَ بنِ رَبیعَةَ، وعُتبَةَ بنِ رَبیعَةَ، وَالوَلیدِ بنِ عُتبَةَ، وأبی جَهلِ بنِ هِشامٍ، فَأَشهَدُ بِاللهِ لَقَد رَأَیتُهُم صَرعى قَد غَیَّرَتهُمُ الشَّمسُ، وکانَ یَوما حارّا.(85)

8304 . مسند ابن حنبل به نقل از عبد الله بن مسعود : من ندیدم که پیامبر خدا، قریش را نفرین کند، بجز یک روز و آن، وقتى بود که ایشان نماز مى‌خوانْد و گروهى از قریش، نشسته بودند و کیسه بچّه‌دان حیوان ذبح شده‌اى نزدیک آنها بود. گفتند: چه کسى حاضر است این بچّه‌دان را بردارد و بر پشت او بیندازد؟

عقبة بن ابى معیط گفت: من.

سپس بچّه‌دان را برداشت و بر پشت پیامبر صلى الله علیه و آله انداخت. ایشان، همچنان در سجده ماند تا آن که فاطمه که درودهاى خدا بر او باد آمد و آن را از پشت او برداشت.

پیامبر خدا گفت: «بار خدایا! اشرافِ قریش را فرو گیر. بار خدایا! عتبة بن ربیعه را مجازات کن. بار خدایا! شیبة بن ربیعه را مجازات کن. بار خدایا! ابوجهل بن هشام را مجازات کن. بار خدایا! عقبة بن ابى معیط را مجازات کن. بار خدایا! اُبىّ بن خَلَف (اُمیّة بن خَلَف) را مجازات کن».

من خود دیدم که همه این افراد در روز بدر به هلاکت رسیدند و سپس، جسدهایشان در چاه افکنده شد، بجز اُبىّ یا امیّه که چون مرد تنومندى بود [و در چاه، جاى نمى‌گرفت]، قطعه قطعه‌اش کردند.

8305 . صحیح البخارى به نقل از عبد الله بن مسعود : پیامبر صلى الله علیه و آله روبه کعبه کرد و چند تن از قریش را نفرین نمود: شیبة بن ربیعه و عتبة بن ربیعه و ولید بن عتبه و ابو جهل بن هشام را.

خدا را گواه مى‌گیرم که لاشه همه اینها را دیدم که بر زمین افتاده و آفتاب، دگرگونشان ساخته است، و آن روز، یک روزِ داغ بود.

8306 . تفسیر القمّی فی ذِکرِ مَعرَکَةِ بَدرٍ : أخَذَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله کَفّا مِن حَصىً فَرَمى بِهِ فی وُجوهِ قُرَیشٍ، وقالَ: شاهَتِ الوُجوهُ، فَبَعَثَ اللهُ رِیاحا تَضرِبُ فی وُجوهِ قُرَیشٍ فَکانَتِ الهَزیمَةُ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ لا یُفلِتَنَّ فِرعَونُ هذِهِ الاُمَّةِ أبو جَهلِ بنُ هِشامٍ، فَقُتِلَ مِنهُم سَبعونَ، واُسِرَ مِنهُم سَبعونَ، وَالتَقى عَمرُو بنُ الجَموحِ مَعَ أبی جَهلٍ فَضَرَبَ عَمرٌو أبا جَهلِ بنَ هِشامٍ عَلى فَخِذَیهِ، وضَرَبَ أبو جَهلٍ عَمرا عَلى یَدِهِ فَأَبانَها مِنَ العَضُدِ، فَتَعَلَّقَت بِجِلدَةٍ، فَاتَّکَأَ عَمرٌو عَلى یَدِهِ بِرِجلِهِ ثُمَّ نَزا(86) فِی السَّماءِ حَتَّى انقَطَعَتِ الجِلدَةُ ورَمى بِیَدِهِ.

وقالَ عَبدُ اللهِ بنُ مَسعودٍ: اِنتَهَیتُ إلى أبی جَهلٍ وهُوَ یَتَشَحَّطُ فی دَمِهِ، فَقُلتُ: الحَمدُ للهِ‌ِ الَّذی أخزاکَ، فَرَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ: إنَّما أخزَى اللهُ عَبدَ بنَ اُمِّ عَبدِ اللهِ، لِمَنِ الدّینُ وَیلَکَ؟ قُلتُ: للهِ‌ِ ولِرَسولِهِ وإنّی قاتِلُکَ، ووَضَعتُ رِجلی عَلى عُنُقِهِ، فَقالَ: لَقَدِ ارتَقَیتَ مُرتَقىً صَعبا یا رُوَیعِیَ الغَنَمِ! أما إنَّهُ لَیسَ شَیءٌ أشَدَّ مِن قَتلِکَ أیّایَ فی هذَا الیَومِ! ألا تَوَلّى قَتلی رَجُلٌ مِنَ المُطمَئِنّینَ(87)أو رَجُلٌ مِنَ الأَحلافِ؟ ! فَاقتَلَعتُ بَیضَةً کانَت عَلى رَأسِهِ فَقَتَلتُهُ، وأخَذتُ رَأسَهُ وجِئتُ بِهِ إلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله فَقُلتُ: یا رَسولَ اللهِ البُشرى! هذا رَأسُ أبی جَهلِ بنِ هِشامٍ، فَسَجَدَ للهِ‌ِ شُکرا.(88)

8307 . شرح الأخبار: جاءَ عَن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، أنَّهُ أشرَفَ یَومَ اُحُدٍ عَلى عَسکَرِ المُشرِکینَ.

فَقالَ: اللهُمَّ العَنِ القادَةَ مِنهُم وَالأَتباعَ؛ فَأَمَّا الأَتباعُ فَإِنَّ اللهَ یَتوبُ عَلى مَن یَشاءُ مِنهُم. وأمَّا القادَةُ وَالرُّؤوسُ فَلَیسَ مِنهُم مُجیبٌ ولا ناجٍ. ومِنَ القادَةِ یَومَئِذٍ أبو سُفیانَ وَابنُهُ مُعاوِیَةُ مَعَهُ.(89)

8306 . تفسیر القمّى- در یاد کرد از نبرد بدر -: پیامبر خدا، مُشتى ریگ برداشت و آنها را به طرف صورت قریش پرتاب کرد و فرمود: «چهره‌هایشان بى‌ریخت باد!».

پس خداوند بادهایى فرستاد که به صورت قریش مى‌زدند و باعث شکست آنان شد.

پیامبر خدا گفت: «بار خدایا! فرعون این امّت، ابو جهل بن هشام، نگریزد».

پس هفتاد تن از ایشان به هلاکت رسیدند و هفتاد تن، اسیر شدند. عمرو بن جَموح، با ابوجهل، رویاروى شد و عمرو، ضربتى بر ران ابوجهل بن هشام فرود آورد و ابو جهل، بر دست عمرو، ضربتى زد که آن را از بازویش جدا ساخت و به پوستى آویخت. عمرو، پاى خود را روى دستش نهاد و پَرِشى زد، به طورى که پوست، کَنْده شد. سپس دستش را به دور انداخت.

عبد الله بن مسعود گفت: به ابو جهل رسیدم. دیدم در خون خود، غوطه‌ور است. گفتم: سپاس، خداوند را که خوارَت نمود.

سرش را بلند کرد و گفت: خداوند، در حقیقت، بنده‌اى را که پسر مادر عبد الله است، خوار کرده است.(90) واى بر تو! دین از کیست؟

گفتم: از آنِ خدا و پیامبر او، و من کُشنده توام.

آن گاه، پاى خود را بر گردنش نهادم. او گفت: بر بلنداىِ دشوارى قدم نهاده‌اى، اى گوسفندچران حقیر! چیزى بدتر و سخت‌تر از این نیست که امروز، تو مرا بکُشى. آیا مردى از مطّلبیان یا مردى از هم‌پیمانان نیست که کشتن مرا بر عهده گیرد؟!

من، کلاهخودى را که بر سر داشت، درآوردم و او را کشتم و سرش را برداشتم و نزد پیامبر خدا بُردم و گفتم: مژده، اى پیامبر خدا! این، سرِ ابو جهل بن هِشام است.

پیامبر صلى الله علیه و آله سجده شکر به جا آورد.

8307 . شرح الأخبار: روایت شده است که پیامبر خدا، در روز اُحُد، از بلندى‌اى به اردوگاه مشرکان نگریست و گفت: «بار خدایا! فرماندهان و امربَران آنها را لعنت کن. البته از امربَران، خداوند، توبه هر یک از آنان را که بخواهد، مى‌پذیرد؛ امّا در میان فرماندهان و سرکردگان، اجابت کننده [ى دعوت حق]و نجات‌یابنده‌اى نیست».

از جمله فرماندهان در آن روز، ابوسفیان بود. پسرش معاویه نیز او را همراهى مى‌کرد.

8308 . مسند ابن حنبل عن أنس: لَمّا کانَ یَومُ الحُدَیبِیَةِ، هَبَطَ عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وأصحابِهِ ثَمانونَ رَجُلاً مِن أهلِ مَکَّةَ فِی السِّلاحِ مِن قِبَلِ جَبَلِ التَّنعیمِ، فَدَعا عَلَیهِم فَاُخِذوا، ونَزَلَت هذِهِ الآیَةُ: «وَ هُوَ اَلَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ»(91) قالَ: یَعنی جَبَلَ التَّنعیمِ مِن مَکَّةَ.(92)

8309 . مجمع البیان: أمَرَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله بِالجِهازِ لِحَربِ مَکَّةَ، وأمَرَ النّاسَ بِالتَّهیِئَةِ، وقالَ: اللهُمَّ خُذِ العُیونَ وَالأَخبارَ عَن قُرَیشٍ حَتّى نَبغَتَها فی بِلادِها.(93)

8310 . رسول الله صلى الله علیه و آله: لَعَنَ اللهُ رِعلاً وذَکوانَ(94)، وعُصَیَّةَ ولِحیانَ، وَابنَی مُلَیکَةَ بنِ حَریمٍ ومُرّانَ.(95)

8311 . عنه صلى الله علیه و آله: لَعَنَ اللهُ رِعلاً وذَکوانَ وعَضَلاً ولِحیانَ، وَالمِجذَمینَ مِن أسَدٍ وغَطفانَ، وأبا سُفیانَ بنَ حَربٍ وشَهبَلاً(96) ذَا الأَسنانِ، وَابنَی مُلَیکَةَ بنِ جَزیمٍ ومَروانَ، وهَوذَةَ وهَونَةَ.(97)

8308 . مسند ابن حنبل- به نقل از اَنَس -: چون روز حُدَیبیه شد، هشتاد مرد مسلّح از مکّیان، از جانب کوه تنعیم، به سوى پیامبر خدا و یارانش سرازیر شدند. پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را نفرین کرد. همگى دستگیر شدند و این آیه فرود آمد: «و اوست همان کسى که در دل مکّه و پس از پیروز کردن شما بر آنان، دست‌هاى آنها را از شما و دست‌هاى شما را از ایشان، کوتاه گردانید».

مقصود [از دل مکّه]، کوه تنعیم است.

8309 . مجمع البیان: پیامبر خدا، فرمان آماده شدن براى جنگ مکّه را صادر کرد و به مردم، آماده‌باش داد و گفت: «بار خدایا! جاسوسان و اخبار را از قریش، باز گیر تا در سرزمینشان غافلگیر شوند».

8310 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدا لعنت کند رِعل و ذَکوان و عُصَیّه و لِحیان و دو پسر مُلَیکة بن حریم و مُرّان را.

8311 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خدا لعنت کند رِعل و ذکوان و عَضَل و لِحیان و دو قبیله جذیمى: اسد و غطفان، و نیز ابو سفیان بن حرب و شَهبَل ذو الأسنان(98) و دو پسر مُلَیکة بن جَزیم و مروان وهَوذه وهَونه را.

8312 . سنن النسائی عن أنس: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله قَنَتَ شَهرا یَلعَنُ رِعلاً وذَکوانَ ولِحیانَ.(99)

8313 . المصنّف لابن أبی شیبة عن سعید بن زید: قَنَتَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَقالَ: اللهُمَّ العَن رِعلاً وذَکوانَ وعَضَلاً وعُصَیَّةَ عَصَتِ اللهَ ورَسولَهُ، وَالعَن أبَا الأَعوَرِ السُّلَمِیَّ.(100)

8314 . مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس: قَنَتَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله شَهرا مُتَتابِعا فِی الظُّهرِ وَالعَصرِ وَالمَغرِبِ وَالعِشاءِ وَالصُّبحِ فی دُبُرِ کُلِّ صَلاةٍ إذا قالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَهُ» مِنَ الرَّکعَةِ الأَخیرَةِ یَدعو عَلَیهِم: عَلى حَیٍّ مِن بَنی سُلَیمٍ؛ عَلى رِعلٍ وذَکوانَ وعُصَیَّةَ، ویُؤَمِّنُ مَن خَلفَهُ، أرسَلَ إلَیهِم یَدعوهُم إلَى الإِسلامِ فَقَتَلوهُم.(101)

8315 . صحیح البخاری عن أنس: إنَّ رِعلاً وذَکوانَ وعُصَیَّةَ وبَنی لِحیانَ استَمَدّوا رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله عَلى عَدُوٍّ، فَأَمَدَّهُم بِسَبعینَ مِنَ الأَنصارِ کُنّا نُسَمّیهِمُ القُرّاءَ فی زَمانِهِم، کانوا یَحتَطِبونَ بِالنَّهارِ ویُصَلّونَ بِاللَّیلِ، حَتّى کانوا بِبِئرِ مَعونَةَ قَتَلوهُم وغَدَروا بِهِم، فَبَلَغَ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله، فَقَنَتَ شَهرا یَدعو فِی الصُّبحِ عَلى أحیاءٍ مِن أحیاءِ العَرَبِ، عَلى رِعلٍ وذَکوانَ وعُصَیَّةَ وبَنی لِحیانَ.(102)

8316 . الطبقات الکبرى: جاءَ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله خَبَرُ أهلِ بِئرِ مَعونَةَ، وجاءَهُ تِلکَ اللَّیلَةَ أیضا مُصابُ خُبَیبِ بنِ عَدِیٍّ ومَرثَدِ بن أبی مَرثَدٍ، وبَعثِ مُحَمَّدِ بنِ مَسلَمَةَ.

فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: هذا عَمَلُ أبی بَراءٍ قَد کُنتُ لِهذا کارِها. ودَعا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عَلى قَتَلَتِهِم بَعدَ الرَّکعَةِ مِنَ الصُّبحِ فَقالَ:

اللهُمَّ اشدُد وَطأَتَکَ عَلى مُضَرَ! اللهُمَّ سِنینَ کَسِنی یوسُفَ! اللهُمَّ عَلَیکَ بِبَنی

لِحیانَ وعَضَلَ وَالقارَةِ وزِغبٍ ورِعلٍ وذَکوانَ وعُصَیَّةَ؛ فَإِنَّهُم عَصَوُا اللهَ ورَسولَهُ.(103)

8312 . سنن النسائى- به نقل از اَنَس -: پیامبر صلى الله علیه و آله یک ماه قنوت مى‌خواند و رِعل و ذَکوان و لِحیان را لعنت مى‌کرد.

8313 . المصنّف، ابن ابى شیبه به نقل از سعید بن زید : پیامبر خدا، قنوت خواند و [در آن]گفت: «بار خدایا! رِعل و ذَکوان و عَضَل و عُصَیَّه را که خدا و پیامبرش را نافرمانى کردند، لعنت کن، و ابو اَعوَر سُلَمى را هم لعنت کن».

8314 . مسند ابن حنبل- به نقل از ابن عبّاس -: پیامبر خدا، یک ماهِ پیاپى در [نماز] ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح، در پىِ هر نمازى، هرگاه از رکوع آخر بلند مى‌شد و مى‌گفت: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَه» ، قنوت مى‌خواند و به قبیله‌اى از بنى سلیم و نیز به رَعل و ذَکوان و عُصَیَّه نفرین مى‌فرستاد و کسانى که پشتِ سرش بودند، آمین مى‌گفتند؛ چرا که ایشان، کسانى را نزد این قبایل فرستاد تا به اسلام، دعوتشان کنند؛ امّا این قبایل، آنها را کُشتند.

8315 . صحیح البخارى- به نقل از اَنَس -: رِعل و ذُکوان و عُصَیّه و بنى لِحیان، از پیامبر خدا در برابر دشمنشان کمک طلبیدند و پیامبر صلى الله علیه و آله هفتاد تن از انصار را که ما ایشان را قاریان زمان خود مى‌نامیدیم و روزها به هیزم‌شکنى و شب‌ها به نماز مى‌پرداختند، به کمک آنان فرستاد؛ ولى چون به بئر معونه رسیدند، به آنها خیانت کردند و همگى ایشان را به قتل رساندند. خبر که به پیامبر صلى الله علیه و آله رسید، تا یک ماه در قنوت نماز صبح به طوایفى از طوایف عرب؛ یعنى به رَعل و ذَکوان و عُصَیّه و بنى لِحیان، نفرین مى‌کرد.

8316 . الطبقات الکبرى: خبر اهل بئرِ معونه به پیامبر خدا رسید و همان شب نیز خبر مصیبت خبیّب بن عُدَى و مَرثد بن ابى مَرثَد و هیئت اعزامى با محمّد بن مسلمه را هم براى ایشان آوردند.

پیامبر خدا فرمود: «این کار ابو بَراء بود و من به آن، راضى نبودم».

ایشان، بعد از رکوع نماز صبح، قاتلان آنان را نفرین کرد و گفت: «بار خدایا!

مُضَر را به سختى کیفر ده! بار خدایا! [آنان را] به [قحطْ] سال‌هایى چون سال‌هاى یوسف علیه السلام [گرفتار کن]! بار خدایا! بنى لِحیان و عَضَل و قاره و زِغب و رِعل و ذَکوان و عُصَیّه را فرو گیر؛ زیرا که اینان، خدا و فرستاده‌اش را نافرمانى کردند».

8317 . صحیح البخاری عن أبی هریرة: إنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله کانَ إذا قالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَن حَمِدَهُ» فِی الرَّکعَةِ الآخِرَةِ مِن صَلاةِ العِشاءِ قَنَتَ: اللهُمَّ أنجِ عَیّاشَ بنَ أبی رَبیعَةَ، اللهُمَّ أنجِ الوَلیدَ بنَ الوَلیدِ، اللهُمَّ أنجِ سَلَمَةَ بنَ هِشامٍ، اللهُمَّ أنجِ المُستَضعَفینَ مِنَ المُؤمِنینَ، اللهُمَّ اشدُد وَطأَتَکَ عَلى مُضَرَ(104)، اللهُمَّ اجعَلها عَلَیهِم سِنینَ کَسِنی یوسُفَ.(105)

ب- الأَحزابُ

8318 . الإمام علیّ علیه السلام: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله دَعا یَومَ الأَحزابِ: اللهُمَّ مُنزِلَ الکِتابِ، مُنشِرَ السَّحابِ، واضِعَ المیزانِ، سَریعَ الحِسابِ، اهزِمِ الأَحزابَ عَنّا وذَلِّلهُم.(106)

8319 . صحیح البخاری عن عبد الله بن أبی أوفى: دَعا رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَومَ الأَحزابِ عَلَى المُشرِکینَ فَقالَ: اللهُمَّ مُنزِلَ الکِتابِ، سَریعَ الحِسابِ، اللهُمَّ اهزِمِ الأَحزابَ، اللهُمَّ اهزِمهُم وزَلزِلهُم.(107)

8320 . المجتنى عن جابر بن عبد الله: دَعَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله عَلَى الأَحزابِ یَومَ الإِثنَینِ ویَومَ الثُّلاثاءِ، وَاستُجیبَ لَهُ یَومَ الأَربِعاءِ بَینَ الظُّهرِ وَالعَصرِ، فَعُرِفَ السُّرورُ فی وَجهِهِ.

قالَ جابِرٌ: فَما نَزَلَ بی أمرٌ غائِظٌ(108) وتَوَجَّهتُ فی تِلکَ السّاعَةِ، إلّا عَرَفتُ

الإِجابَةَ.(109)

8317 . صحیح البخارى- به نقل از ابو هُرَیره -: پیامبر صلى الله علیه و آله پس از گفتن «سَمِعَ الله لِمَن حَمِدَه» در رکعت دوم نماز عشا، قنوت مى‌خواند و مى‌گفت: «بار خدایا! عیّاش بن ابى ربیعه را رهایى بخش. بار خدایا! ولید بن ولید را رهایى بخش. بار خدایا! مُضَر را به سختى کیفر ده. بار خدایا! آنان را به [قحط] سال‌هایى چونان سال‌هاى یوسف علیه السلام دچار کن».

ب- احزاب

8318 . امام على علیه السلام: پیامبر خدا در جنگ احزاب، چنین دعا کرد: «بار خدایا، اى فرو فرستنده کتاب، اى گستراننده ابرها، اى گذارنده ترازو، اى حسابگر سریع! این احزاب (طوایف و قبایل به هم پیوسته بر ضدّ ما) را در هم شکن و خوارشان گردان».

8319 . صحیح البخارى- به نقل از عبد الله بن ابى اوفى -: پیامبر خدا، در روز احزاب، به مشرکان نفرین فرستاد و گفت: «بار خدایا! اى فرو فرستنده کتاب، اى سریع در حساب [رسى به اعمال خلق]، بار خدایا! احزاب را در هم شکن. بار خدایا! آنان را در هم شکن و متزلزلشان گردان».

8320 . المجتنى- به نقل از جابر بن عبد الله -: پیامبر صلى الله علیه و آله روز دوشنبه و روز سه‌شنبه، احزاب را نفرین کرد و روز چهارشنبه، بین [نماز] ظهر و عصر، نفرینش مستجاب شد و در چهره‌اش شادى نمایان گشت.

[از آن پس] هیچ امر خشم‌آورى به من نرسید که در همان ساعت (بین نماز

ظهر و عصر) دعا کنم، مگر آن که پاسخ گرفتم.

ج- مَن عادى عَلِیّا علیه السلام

8321 . رسول الله صلى الله علیه و آله: عادَى اللهُ مَن عادى عَلِیّا.(110)

8322 . عنه صلى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام : قاتَلَ اللهُ مَن قاتَلَکَ، وعادى مَن عاداکَ.(111)

8323 . الإصابة عن ابن الزبیر: قَدِمَ مُعاوِیَةُ حاجّا، فَدَخَلَ المَسجِدَ. فَرَأى شَیخا لَهُ ضَفیرَتانِ، کانَ أحسَنَ الشُّیوخِ سَمتا(112)، وأنظَفَهُم ثَوبا، فَسَأَلَ فَقیلَ لَهُ: إنَّهُ ابنُ عُرَیضٍ، فَأَرسَلَ إلَیهِ فَجاءَ.

فَقالَ: ما فَعَلتَ أرضَکَ تیماءَ؟ قالَ: باقِیَةٌ. قالَ: بِعنیها. قالَ: نَعَم، ولَولَا الحاجَةُ ما بِعتُها. وَاستَنشَدَهُ مَرثِیَةَ ابنِهِ لِنَفسِهِ فَأَنشَدَهُ، ودارَ بَینَهُما کَلامٌ فیهِ ذِکرُ عَلِیٍّ، فَغَضَّ ابنُ عُرَیضٍ مِن مُعاوِیَةَ، فَقالَ مُعاوِیَةُ: ما أراهُ إلّا قَد خَرِفَ فَأَقیموهُ.

فَقالَ: ما خَرِفتُ، ولکِن أنشُدُکَ اللهَ یا مُعاوِیَةُ، أما تَذکُرُ یا مُعاوِیَةُ لَمّا کُنّا جُلوسا عِندَ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَجاءَ عَلِیٌّ فَاستَقبَلَهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله، فَقالَ: قاتَلَ اللهَ مَن یُقاتِلُکَ، وعادى مَن یُعادیکَ؟(113)

8324 . رسول الله صلى الله علیه و آله فی عَلِیٍّ علیه السلام : اللهُمَّ والِ مَن والاهُ، اللهُمَّ عادِ مَن عاداهُ.(114)

8325 . عنه صلى الله علیه و آله فی عَلِیٍّ علیه السلام : اللهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ وَاخذُل مَن خَذَلَهُ.(115)

ج- هر که با على دشمنى کند

8321 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند، دشمنى کند با آن کس که با على دشمنى کند.

8322 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام : خداوند، بجنگد با آن کس که با تو بجنگد و دشمنى کند با آن کس که با تو دشمنى کند.

8323 . الإصابة به نقل از ابن زبیر : معاویه به حج آمد و وارد مسجد شد. پیرمردى را دید که دو گیسو داشت و از هر پیرى خوش‌سیماتر و پاکیزه‌تر بود. درباره‌اش پرسید. گفتند: او ابن عُرَیض است.

معاویه، او را طلبید و گفت: زمینت را در تیماء، چه کردى؟

پیرمرد گفت: دارم.

معاویه گفت: آن را به من بفروش.

پیرمرد گفت: باشد. اگر نیاز نمى‌داشتم، آن را نمى‌فروختم.

معاویه از او خواست شعرى را که پسرش در رثاى خودش گفته است، برایش بخواند(116) و او براى معاویه خواند. میان آن دو، سخنانى گذشت که در آن، از على علیه السلام یاد شد. ابن عریض، معاویه را تحقیر کرد. معاویه گفت: پیرمرد، خِرَدش را از دست داده است. بلندش کنید.

ابن عریض گفت: من خِرَدم را از دست نداده‌ام؛ بلکه تو را به خدا سوگند مى‌دهم اى معاویه! ، به یاد دارى اى معاویه! که نزد پیامبر خدا نشسته بودیم و على آمد و پیامبر صلى الله علیه و آله رو به او کرد و فرمود: «خدا بجنگد با آن کس که با تو بجنگد و دشمنى کند با هر آن کس که با تو دشمنى کند!»؟

8324 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره على علیه السلام : بار خدایا! دوستى کن با آن که با او دوستى کند و دشمنى کن با آن که با او دشمنى کند.

8325 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درباره على علیه السلام : بار خدایا! دوستى کن با آن که با او دوستى کند و دشمنى کن با آن که با او دشمنى کند و یارى کن کسى را که او را یارى کند و فرو گذار کسى را که او را فرو گذارَد.

8326 . عنه صلى الله علیه و آله یَومَ غَدیرِ خُمٍّ : اللهُمَّ مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ، اللهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وأعِن مَن أعانَهُ.(117)

8327 . عنه صلى الله علیه و آله: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ؛ اللهُمَّ والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وأحِبَّ مَن أحَبَّهُ، وأبغِض مَن أبغَضَهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ.(118)

8328 . عنه صلى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام ذاتَ یَومٍ وهُوَ فی مَسجِدِ قُباءَ، وَالأَنصارُ مُجتَمِعونَ : یا عَلِیُّ أنتَ أخی وأنَا أخوکَ، یا عَلِیُّ أنتَ وَصِیّی وخَلیفَتی وإمامُ اُمَّتی بَعدی، والَى اللهُ مَن والاکَ، وعادَى اللهُ مَن عاداکَ، وأبغَضَ اللهُ مَن أبغَضَکَ، ونَصَرَ اللهُ مَن نَصَرَکَ، وخَذَلَ اللهُ مَن خَذَلَکَ.(119)

8329 . عنه صلى الله علیه و آله فی حَجَّةِ الوَداعِ وهُوَ عَلى ناقَتِهِ، ویَدُهُ عَلى مَنکِبِ عَلِیٍّ علیه السلام : اللهُمَّ هَل بَلَّغتُ؟ اللهُمَّ هَل بَلَّغتُ؟ هذَا ابنُ عَمّی وأبو وُلدی، اللهُمَّ کُبَّ مَن عاداهُ فِی النّارِ!(120)

8330 . الإمام الحسن علیه السلام: دَعا [رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله]وهُوَ عَلَى المِنبَرِ عَلِیّا، فَاجتَذَبَهُ بِیَدهِ فَقالَ: اللهُمَّ والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، اللهُمَّ مَن عادى عَلِیّا فَلا تَجعَل لَهُ فِی الأَرضِ مَقعَدا، ولا فِی السَّماءِ مَصعَدا، وَاجعَلهُ فی أسفَلِ دَرَکٍ مِنَ النّارِ.(121)

8326 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- در روز غدیر خم : بار خدایا! هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. بار خدایا! دوستى کن با هر آن کس که با او دوستى کند و دشمنى کن با هر آن کس که با او دشمنى کند و یارى کن هر آن کس را که او را یارى کند و کمک کن به کسى که او را کمک کند.

8327 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست. بار خدایا! با دوست على دوست باش و با دشمن او دشمن؛ هر که او را دوست مى‌دارد، دوستش بدار و هر که او را مبغوض مى‌دارد، مبغوضش بدار و هر که او را یارى مى‌کند، یارى‌اش کن و هر که او را وامى‌گذارَد، او را وا گذار!

8328 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام : روزى پیامبر خدا در مسجد قبا، در حالى که انصار گِرد آمده بودند، به على بن ابى طالب علیه السلام فرمود: «اى على! تو برادر منى و من، برادر توام. اى على! تو وصى و جانشین و امام امّت من پس از منى.

خداوند، دوستى کند با هر آن کس که با تو دوستى کند و خداوند، دشمنى کند با هر آن کس که با تو دشمنى نماید و خداوند، مبغوض بدارد هر آن کس را که به تو بغض ورزد و خداوند، یارى کند هر آن کس را که تو را یارى کند و خداوند، فروگذارَد هر آن کس را که تو را یارى نرسانَد.

8329 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- در حجّة الوداع، در حالى که بر ناقه خویش سوار و دستش بر شانه على علیه السلام بود -: بار خدایا! آیا رساندم؟ بار خدایا! آیا رساندم؟ این، پسر عموى من و پدرِ فرزندان من است. بار خدایا! هر که را با او دشمنى کند، در آتش، سرنگون ساز.

8330 . امام حسن علیه السلام: [پیامبر خدا] بر منبر بود. على علیه السلام را صدا زد و دست او را کشید و گفت: «بار خدایا! با دوست این، دوستى کن و با دشمنش دشمنى. بار خدایا! هر که با على دشمنى کند، نه در زمین، نشستنگاهى برایش قرار ده و نه در آسمان، فرازگاهى؛ بلکه در پایین‌ترین طبقه دوزخ، جایش ده.

8331 . رسول الله صلى الله علیه و آله: یا عَلِیُّ، مَن أحَبَّکَ ووالاکَ سَبَقَت لَهُ الرَّحمَةُ، ومَن أبغَضَکَ وعاداکَ سَبَقَت لَهُ اللَّعنَةُ.(122)

8332 . عنه صلى الله علیه و آله: مَعاشِرَ النّاسِ! أحِبّوا عَلِیا؛ فَإِنَّ لَحمَهُ لَحمی ودَمَهُ دَمی، لَعَنَ اللهُ أقواما مِن اُمَّتی ضَیَّعوا فیهِ عَهدی، ونَسوا فیهِ وَصِیَّتی، ما لَهُم عِندَ اللهِ مِن خَلاقٍ(123)(124)

8333 . عنه صلى الله علیه و آله فی عَلِیٍّ علیه السلام : اِعلَموا مَعاشِرَ النّاسِ، أنَّ اللهَ قَد نَصَبَهُ لَکُم وَلِیّا وإماما، مُفتَرَضا طاعَتُهُ عَلَى المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ، وعَلَى التّابِعینَ لَهُم بِإِحسانٍ، وعَلَى البادی وَالحاضِرِ، وعَلَى الأَعجَمِیِّ وَالعَرَبِیِّ، وَالحُرِّ وَالمَملوکِ، وَالصَّغیرِ وَالکَبیرِ، وعَلَى الأَبیَضِ وَالأَسوَدِ، وعَلى کُلِّ مُوَحِّدٍ، ماضٍ حُکمُهُ، جائِزٌ قَولُهُ، نافِذٌ أمرُهُ، مَلعونٌ مَن خالَفَهُ، مَرحومٌ مَن تَبِعَهُ ومَن صَدَّقَهُ، فَقَد غَفَرَ اللهُ لَهُ ولِمَن سَمِعَ مِنهُ وأطاعَ لَهُ.(125)

8334 . عنه صلى الله علیه و آله: أمّا عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ، فَإِنَّهُ أخی وشَقیقی وصاحِبُ الأَمرِ بَعدی. . . وبِوِلایَتِهِ صارَت اُمَّتی مَرحومَةً، وبِعَداوَتِهِ صارَتِ المُخالِفَةُ لَهُ مِنها مَلعونَةً.(126)

د- قَتَلَةُ الحُسَینِ علیه السلام

8335 . الإمام الصادق علیه السلام: کانَ الحُسَینُ علیه السلام مَعَ اُمِّهِ تَحمِلُهُ، فَأَخَذَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فَقالَ: لَعَنَ اللهُ قاتِلیکَ، ولَعَنَ اللهُ سالِبیکَ، وأهلَکَ اللهُ المُتَوازِرینَ عَلَیکَ، وحَکَمَ اللهُ بَینی وبَینَ مَن

أعانَ عَلَیکَ.(127)

8331 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اى على! هر که تو را دوست بدارد و با تو دوستى ورزد، رحمت، او را فرا گیرد و هر که را به تو بغض ورزد و با تو دشمنى کند، لعنت فرا گیرد.

8332 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: اى گروه مردم! على را دوست بدارید؛ زیرا گوشت او، گوشتِ من و خون او، خونِ من است. خدا لعنت کند آن گروه‌هایى از امّت مرا که سفارش مرا درباره او زیر پا نهند و سفارشم را درباره‌اش از یاد ببرند! آنان را نزد خداوند، بهره‌اى نخواهد بود.

8333 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله- در باره على علیه السلام -: بدانید اى گروه مردمان! که خداوند، براى شما ولىّ و امامى تعیین کرده است که فرمان‌بُردارى از او، بر مهاجران و انصار و پیروان شایسته آنان، بر صحرانشین و شهرنشین، بر عرب و غیر عرب، بر آزاد و بنده، بر کوچک و بزرگ، بر سفید و سیاه، و بر هر یکتا پرستى واجب است و حکمش جارى و گفتارش روا و فرمانش نافذ است.

ملعون است کسى که با او مخالفت کند و مشمول رحمت است کسى که از او پیروى و کسى که تصدیقش کند. خداوند، او را و هر که را از او حرف‌شنوى و اطاعت مى‌کند، بیامُرزد (آمرزیده است).

8334 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: امّا على بن ابى طالب؛ او برادر من و دوست من و بعد از من، صاحبِ امر است. . . و با ولایت او امّتم مورد رحمت قرار مى‌گیرند و با دشمنى و مخالفت با او، مورد لعنت واقع مى‌شوند.

د- قاتلان حسین علیه السلام

8335 . امام صادق علیه السلام: حسین علیه السلام را مادرش [فاطمه علیهاالسلام] در آغوش گرفته بود. پیامبر خدا، او را گرفت و فرمود: «خداوند، قاتلان تو را لعنت کند! خداوند، غارت کنندگان تو را لعنت کند! خداوند، هم‌دستانِ بر ضدّ تو را نابود کند! خداوند، خود، میان من و کسانى که بر ضدّ تو به یارى یکدیگر برخیزند، داورى کند!».

8336 . مثیر الأحزان: قالَ أصحابُ الحَدیثِ: فَلَمّا أتَت عَلَى الحُسَینِ علیه السلام سَنَةٌ کامِلَةٌ، هَبَطَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله اثنا عَشَرَ مَلَکا عَلى صُوَرٍ مُختَلِفَةٍ أحَدُهُم عَلى صوَرةِ بَنی آدَمَ یُعَزّونَهُ ویَقولونَ: إنَّهُ سَیَنزِلُ بِوَلَدِکَ الحُسَینِ بنِ فاطِمَةَ ما نَزَلَ بِهابیلَ مِن قابیلَ، وسَیُعطى مِثلَ أجرِ هابیلَ، ویُحمَلُ عَلى قاتِلِهِ مِثلُ وِزرِ قابیلَ، ولَم یَبقَ مَلَکٌ إلّا نَزَلَ إلَى النَّبِیِّ یُعَزّونَهُ، وَالنَّبِیُّ یَقولُ: اللهُمَّ اخذُل خاذِلیهِ، وَاقتُل قاتِلَهُ، ولا تُمَتِّعهُ بِما طَلَبَهُ.(128)

8337 . مثیر الأحزان عن عبد الله بن یحیى: دَخَلنا مَعَ عَلِیٍّ علیه السلام إلى صِفّینَ، فَلَمّا حاذى نَینَوى نادى: صَبرا أبا عَبدِ اللهِ.

فَقالَ: دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله وعَیناهُ تَفیضانِ، فَقُلتُ: بِأَبی أنتَ واُمّی یا رَسولَ اللهِ، ما لِعَینَیکَ تَفیضانِ؟ أغضَبَکَ أحَدٌ؟

قالَ: لا، بَل کانَ عِندی جَبرَئیلُ فَأَخبَرَنی أنَّ الحُسَینَ یُقتَلُ بِشاطِئِ الفُراتِ، وقالَ: هَل لَکَ أن اُشِمَّکَ مِن تُربَتِهِ؟ قُلتُ: نَعَم، فَمَدَّ یَدَهُ فَأَخَذَ قَبضَةً مِن تُرابٍ وأعطانیها، فَلَم أملِک عَینَیَّ أن فاضَتا، وَاسمُ الأَرضِ کَربَلاءُ.

فَلَمّا أتَت عَلَیهِ سَنَتانِ خَرَجَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله إلى سَفَرٍ، فَوَقَفَ فی بَعضِ الطَّریقِ استَرجَعَ ودَمَعَت عَیناهُ، فَسُئِلَ عَن ذلِکَ فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ یُخبِرُنی عَن أرضٍ بِشَطِّ الفُراتِ یُقالُ لَها: کَربَلاءُ، یُقتَلُ فیها وَلَدِیَ الحُسَینُ. فَقیلَ: ومَن یَقتُلُهُ؟ قالَ: رَجلٌ یُقالُ لَهُ: یَزیدُ، کَأَنّی أنظُرُ إلَیهِ وإلى مَصرَعِهِ ومَدفَنِهِ بِها، وکَأَنّی أنظُرُ [عَلَى السَّبایا](129) عَلى أقتابِ المَطایا وقَد اُهدِیَ رَأسُ وَلَدِیَ الحُسَینِ إلى یَزیدَ لَعَنَهُ اللهُ، فَوَاللهِ ما یَنظُرُ

أحَدٌ إلى رَأسِ الحُسَینِ ویَفرَحُ إلّا خالَفَ اللهُ بَینَ قَلبِهِ ولِسانِهِ، وعَذَّبَهُ اللهُ عَذابا ألیما.

فَرَجَعَ [النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله] عَن سَفَرِهِ مَغموما مَهموما کَئیبا حَزینا، وصَعِدَ وخَطَبَ ووَعَظَ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام بَینَ یَدَیهِ، فَلَمّا فَرَغَ مِن خُطبَتِهِ، وَضَعَ یَدَهُ الیُمنى عَلى رَأسِ الحَسَنِ علیه السلام وَیدَهُ الیُسرى عَلى رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام، ورَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ:

اللهُمَّ، إنَّ مُحَمَّدا عَبدُکَ ورَسولُکَ ونَبِیُّکَ، وهذانِ أطائِبُ عِترَتی، وخِیارُ ذُرِّیَّتی وأرومَتی(130)، ومَن اُخلِفُهُما فی اُمَّتی، وقَد أخبَرَنی جَبرَئیلُ أنَّ وَلَدی هذا مَقتولٌ مَخذولٌ، اللهُمَّ فَبارِک لَهُ فی قَتلِهِ، وَاجعَلهُ مِن ساداتِ الشُّهداءِ، اللهُمَّ ولا تُبارِک فی قاتِلِهِ وخاذِلِهِ، وأصلِهِ حَرَّ نارِکَ، وَاحشُرهُ فی أسفَلِ دَرَکِ الجَحیمِ.(131)

8336 . مثیر الأحزان: علماى حدیث گفته‌اند: چون حسین علیه السلام یک ساله شد، دوازده فرشته به صورت‌هاى گونه‌گون بر پیامبر صلى الله علیه و آله فرود آمدند که یکى از آنها به صورت فرزندان آدم بود. به ایشان تسلیت مى‌گفتند و اظهار مى‌داشتند: به زودى بر سرِ فرزندت حسین پسر فاطمه علیهاالسلام، همان خواهد آمد که توسّط قابیل بر سرِ هابیل آمد و به زودى همانند مزد هابیل هم به او داده خواهد شد و گناهى همانند گناه قابیل، بر دوش قاتل او بار خواهد شد.

هیچ فرشته‌اى نماند، مگر آن که به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله فرود آمد و به او تسلیت گفت و پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌گفت: «بار خدایا! آنان را که تنهایش بگذارند، تنها گذار و قاتل او را بکش و به آنچه خواسته است، مرسان» .

8337 . مثیر الأحزان- به نقل از عبد الله بن یحیى -: با على علیه السلام به صِفّین درآمدیم. چون در برابر نینوا قرار گرفت، بانگ زد: شکیب، اى ابا عبد الله! .

سپس فرمود: [روزى] بر پیامبر خدا درآمدم. دیدم که دیدگانش اشکبار است. گفتم: پدر و مادرم به فدایت، اى پیامبر خدا! چرا اشک مى‌ریزى؟ کسى شما را ناراحت کرده است؟

فرمود: «نه؛ بلکه جبرئیل علیه السلام نزد من بود و مرا خبر داد که حسین، در کنار فرات، کشته مى‌شود. گفت: «آیا مى‌خواهى از تربت او به تو ببویانَم؟ «.

گفتم: آرى.

او دستش را دراز کرد و مُشتى خاک برداشت و به من داد. پس اختیار از کف دادم و اشک از چشمانم ریخت. نام آن زمین، کربلاست».

دو سال بعد، پیامبر صلى الله علیه و آله ره‌سپار سفرى شد. در بین راه، ایستاد و «إنّا للهِ» گفت و اشک ریخت. علّتش را از ایشان پرسیدند. فرمود: «این، جبرئیل است که مرا از سرزمینى در کنار شطّ فرات خبر مى‌دهد که به آن کربلا مى‌گویند. در آن جا فرزندم حسین به قتل مى‌رسد».

گفته شد: چه کسى او را مى‌کشد؟

فرمود: «مردى که او را یزید مى‌گویند. گویا او (حسین) را و قتلگاهش را و آرامگاهش را در آن سرزمین مى‌بینم. گویا [اسیران را](132) مى‌بینم که بر پشت مَرکب‌ها سوارند و سر فرزندم حسین را مى‌بینم که به یزید که لعنت خدا بر او باد هدیه مى‌شود. به خدا سوگند، هر کس سرِ حسین را ببیند و شاد شود، خداوند، میان دل و زبان او ناسازگارى مى‌افکند (به نفاق، دچار مى‌شود) و خداوند با عذابى دردناک، عذابش مى‌کند».

پس، [پیامبر صلى الله علیه و آله] غم‌زده و اندوهناک و افسرده و دلگیر، از سفر بازگشت و بر منبر رفت و خطبه خواند و اندرز داد و حسن و حسین علیهماالسلام در کنار او بودند. چون خطبه‌اش را به پایان بُرد، دست راستش را بر سرِ حسن علیه السلام و دستِ چپش را بر سرِ حسین علیه السلام نهاد و سرش را به سوى آسمان برداشت و گفت: «بار خدایا! محمّد، بنده تو و فرستاده تو و پیامبرِ توست، و این دو، گُلِ سرسبز خاندان من و بهترین ذریّه و ریشه من، و بهترین کسانى هستند که در میان امّتم جانشین خود مى‌کنم. جبرئیل علیه السلام به من خبر داد که این فرزندم کشته و بى‌یاور مى‌شود.

بار خدایا! براى او در کشته شدنش برکت قرار دِه، و او را از سالاران شهیدانْ مقرّر فرما.

بار خدایا! در قاتل و درهم شکننده او برکت قرار مَده، و او را در آتش خویش بسوزان و در قعر دوزخ، محشور فرما».

ه- النَّوادِرُ

8338 . رسول الله صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ أذهِب مُلکَ غَسّانَ، وضَع مُهورَ کِندَةَ(133)(134)

8339 . مسند الشامیّین عن عبدالرحمن بن شبل عن النبیّ صلى الله علیه و آله: اللهُمَّ العَن رَجُلاً سَمّاهُ وَاجعَل قَلبَهُ قَلبَ سوءٍ، وَاملَأ جَوفَهُ رَضفَ(135) جَهَنَّمَ.(136)

8340 . الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله قَد قَنَتَ ودَعا عَلى قَومٍ بِأَسمائِهِم وأسماءِ آبائِهِم وعَشائِرِهِم، وفَعَلَهُ عَلِیٌّ علیه السلام بَعدَهُ.(137)

ه- گوناگون

8338 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بار خدایا! حکومت غَسّان را از میان بردار و مهریه‌هاى دختران کِنْده را پایین بیاور.(138)

8339 . مُسنَد الشامیّین به نقل از عبد الرحمان بن شبل پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نام مردى را برد و گفت: «بار خدایا! فلان را لعنت کن و دلش را دلى پلید قرار ده و اندرونش را از سنگ‌هاى سرخ شده دوزخ، آکنده ساز».

8340 . امام صادق علیه السلام: پیامبر خدا، در قنوت نمازش قومى را به نام و نامِ پدران و عشایرشان یاد کرد و آنها را نفرین نمود. بعد از ایشان، على علیه السلام نیز چنین کرد.

تحلیلى درباره حکمت نفرین‌هاى انبیا و اولیا

با ملاحظه دعاهاى پیامبران و پیشوایان بزرگ اسلام علیه مجرمان، ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا اولیاى الهى که مظهر صفات و اَسماى حُسناى الهى و تجلیگاه رأفت و رحمت خداوند متعال هستند، بر ضدّ افرادى هر چند مجرم، دعا کرده‌اند؟ آیا بهتر نبود که براى هدایت و سعادت آنها دعا مى‌کردند؟ آیا مجازات الهى براى آنها کافى نبود که اولیاى خدا مى‌خواهند با نفرین، کیفر آنها را سنگین‌تر نمایند؟

پاسخ، این است که صفات و اسماى حسناى الهى منحصر به صفات جمال نیست. خداوند متعال، صفات جلال هم دارد، و همان طور که او اَرحمُ الراحمین است، قهّار و شدیدُ العِقاب نیز هست، و کسانى که با سوء استفاده از آزادى، از شمول رحمت بى‌کران الهى خارج شوند، گرفتار خشم و کیفر او خواهند شد.

انبیا و اولیاى خدا، تنها مظهر صفات جمال او نیستند؛ بلکه نماد صفات جلال خداوند متعال نیز هستند. خداى سبحان، در عین حال که ارحم الراحمین است، جمعى از مجرمان را نفرین مى‌کند و دیگران را نیز به نفرین کردن آنها ترغیب مى‌نماید و مى‌فرماید:

«إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ اَلْبَیِّناتِ وَ اَلْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی

اَلْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اَللهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اَللاّعِنُونَ.(139)

کسانى که نشانه‌هاى روشن و رَه‌نمودى را که فرو فرستاده‌ایم، بعد از آن که آن را براى مردم در کتابْ توضیح داده‌ایم، نهفته مى‌دارند، آنان را خدا نفرین مى‌کند و نفرین‌کنندگان [نیز] نفرینشان مى‌کنند».

و مى‌فرماید:

«کَیْفَ یَهْدِی اَللهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ اَلرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ اَلْبَیِّناتُ وَ اَللهُ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّالِمِینَ- أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اَللهِ وَ اَلْمَلائِکَةِ وَ اَلنّاسِ أَجْمَعِینَ.(140)

چگونه خداوند، قومى را که بعد از ایمان آوردنشان کافر شدند، هدایت مى‌کند، با آن که شهادت دادند که این رسول، بر حق است و برایشان دلایل روشن آمد؟ و البته خداوند، قوم بیدادگر را هدایت نمى‌کند».

تردیدى نیست که انبیا و اولیاى خدا نیز باید به او تأسى نمایند و کسانى را که موردخشم و لعنت خدا هستند، نفرین کنند.

در این باره، نکاتى قابل توجه است:

1. حکمت نفرین فرستادن انبیا و اولیا بر مجرمان

نخستین نکته‌اى که در مورد نفرین فرستادن انبیا و اولیاى الهى بر مجرمان (مُنکران حق، مُعاندان، منافقان و. . .) باید موردتوجه قرار گیرد، این است که نفرین آنها مانند دعایشان بر پایه حکمتْ استوار است. حکمت‌هایى که براى نفرین آنان مى‌توان برشمرد، از این قرار است:

الف- تقویت عقیده به انبیاى الهى و اوصیاى آنان

اجابت شمارى از دعاها علیه مجرمان سبب تقویت ایمان مؤمنان و زدوده شدن شکّ تردیدکنندگان مى‌گردد، مانند: اجابت دعاى حضرت نوح علیه السلام علیه قوم خود، و اجابت نفرین پیامبر صلى الله علیه و آله علیه خسروپرویز و عتیبة بن ابى لهب، و اجابت دعاى امام على علیه السلام در مورد «العیزار»(141) و کسانى که حدیث ولایت را کتمان کردند(142) و همچنین اجابت دعاى اهل بیت علیهم السلام بر ضد شمارى از معاندان.

ب- نمایاندن جایگاه معنوى اولیاى الهى

اولیاى الهى که در همه ابعاد شخصیّت و زندگى‌شان (از جمله در مهرورزى و دشمنى) ، تحت ولایت وسرپرستى خداى حکیم هستند و در اعمالشان تنها طاعت و رضاى او را مى‌جویند. همان طور که خداى قادر و متعال، برآوردن بسیارى از حوایج و نیل به‌مقامات را منوط به توسّل و شفاعت و دعاى اولیاى خود قرار داده است تا جایگاه اولیاى دین را به مردم بنمایاند و آنان را به ایجاد و تحکیم پیوند با پیشوایان برگزیده سوق دهد، به همین صورت، بخشى از کیفر افراد مستحقّ عقوبت را نیز منوط به نفرین برگزیدگان الهى قرار داده است، تا مردم را به منزلت آنان توجّه دهد و آنان را از افتادن در مسیر بى‌اعتنایى یا مخالفت با برگزیدگان خود که همان مخالفت با خداست برحذر دارد.

ج- رسوا کردن شخصیت‌هاى سیاسى فاسد

شمارى از کسانى که مورد نفرین پیامبر صلى الله علیه و آله و یا اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته‌اند، شخصیت‌هاى سیاسى فاسدى هستند که خصوصا دعاى پیامبر خدا علیه آنان،

موجب آگاهى و رشد سیاسى جامعه و رسوایى و سست شدن پایگاه سیاسى‌آنان مى‌شود.

د- رسوا کردن شخصیت‌هاى مذهبى منحرف

شمارى از کسانى که مورد نفرین اهل بیت علیهم السلام واقع شده‌اند، شخصیت‌هاى مذهبى منحرفى هستند که دعاى اهل بیت علیهم السلام بر ضد آنان، در واقع، افشاگرى و معرفى آنان به جامعه اسلامى است تا فریب آنها را نخورند.

ه- پیشگیرى از انحرافات اخلاقى و اجتماعى

افشاگرى بر ضدّ معاندان و رسواسازى منافقان، سبب مى‌شود کسانى که زمینه روانى‌عناد و نفاق دارند و یا در آغاز این بیراهه قرار گرفته‌اند، از ترس رسوایى هم که شده، بیراهه را رها کنند، چنان که این حکمت، در مورد نفرین فرستادن خداوند بر کسانى که معلومات دینى خود را کتمان مى‌کنند یا پس از ایمان آوردن، کفر مى‌ورزند، نیز جارى است.

2. چه کسانى مورد نفرین انبیا و اولیا بوده‌اند؟

با تأمل در آنچه در حکمت نفرین‌هاى انبیا و اولیا بدان اشاره شد، معلوم مى‌گردد که هرمجرمى مورد نفرین آنان نبوده است؛ بلکه آنان تنها کسانى را نفرین مى‌کرده‌اند که علاوه بر آن که به دلیل عناد و لجاجت، قابلیت هدایت نداشته‌اند، سبب گم‌راهى دیگران نیز بوده‌اند، و لذا پیامبر خدا، با آن همه آزارى که در آغاز بعثت از قوم خود دید، وقتى به او پیشنهاد شد که آنها را مانند حضرت نوح، نفرین کند تا هلاک شوند، فرمود:

اللهُمَّ اهدِ قَومى؛ فَإِنَّهُم لا یَعلَمونَ، وَ انصُرنى عَلَیهِم أن یُجیبونى إلى طاعَتِکَ.(143)

بار خدایا! قوم مرا هدایت فرما، که اینان نادان‌اند، و مرا بر آنان نصرت بخش تا دعوت مرا به فرمان‌بُردارى از تو، پاسخ دهند.

و نیز هنگامى که در جنگ اُحُد، دندانش شکست و صورتش جراحت برداشت و اصحاب از او خواستند که دشمنانش را نفرین کند، فرمود:

إنّی لَم اُبعَث لَعّانا، و لکنّی بُعثتُ داعیا و رحمةً. اللهمّ اهدِ قومى؛ فإنَّهم لا یَعلمون.(144)

من براى لعن [و نفرین] مبعوث نشده‌ام؛ بلکه براى دعوت [به حق] و از سر مِهر، برانگیخته گشته‌ام. بار خدایا! قوم مرا هدایت فرما که آنان نادان‌اند.

در موارد دیگر نیز مکرّر به ایشان پیشنهاد نفرین فرستادن بر دشمنان مى‌شد و ایشان نه‌تنها نفرین نمى‌کرد، بلکه آنها را دعا نیز مى‌نمود!

3. مقصود از نفرین کردن یک طایفه

در شمارى از احادیث، برخى از طوایف (مانند قریش و بنى‌امیّه) ، مورد نفرین اهل بیت علیهم السلام قرارگرفته‌اند. بى‌تردید، تنها افرادى از آن طوایف که در واقع، استحقاق چنان نفرینى‌را دارند، مقصود و مشمول آن نفرین خواهند بود. شاهد این سخن، احادیثى است که افراد مورد لعنت را مشخص کرده‌اند یا احادیثى که درباره سعد الخیر و دیگر مؤمنان و نیکان بنى امیّه وارد شده‌اند.

4. نفرین شدن به دلیل گناهى خاص

گاه بعضى از اشخاص، مرتکب گناه خاصّى شده‌اند که مقتضاى حکمت، نفرین کردن آنها به جهت همان گناه است، مانند کتمان حدیث ولایت. باید توجه داشت که‌این گونه نفرین‌ها در صورتى دلالت بر فساد اشخاص مورد اشاره دارند که توبه و

اصلاح آنان ثابت نگردد. بنا بر این، نفرین شدن کسى به دلیل گناهى خاص، دلیل فساد مطلق او نخواهد بود.

5. نفرین‌هاى صورى

در دوران امامت شمارى از امامان اهل بیت علیهم السلام گاه زمامداران حاکم، برخى از یاران آنها را تحت تعقیب قرار مى‌دادند و درصدد حبس و یا قتل آنها بودند. از این رو، امام براى حفظ جان آنها، گاه در ملأ عام یا نزد جاسوسان رژیم حاکم، آنها را نفرین مى‌کرد تا نشان دهد ارتباطى با وى ندارند و دشمن را از تعقیب آنها منصرف نماید، مانند نفرین‌هایى که درباره زُرارة بن اَعیَن(145) و برید بن معاویه(146) و محمّد بن مسلم(147) وصفوان بن یحیى و محمّد بن سِنان(148) صادر شده است.


1) دلائل النبوّة لأبی نعیم: ص 452 ح 377 وراجع: الخرائج والجرائح: ج 1 ص 56 ح 92 وبحار الأنوار: ج 18 ص 16 ح 45.

2) الأمالی للطوسی: ص 181 ح 304، بحار الأنوار: ج 33 ص 305 ح 555.

3) الکافی: ج 5 ص 569 ح 56.

4) ر. ک: ص 526 (ابو موسى اشعرى).

5) ر. ک: ص 526 (اشعث بن قیس و فرزندان او).

6) الخرائج والجرائح: ج 1 ص 168 ح 258، بحار الأنوار: ج 18 ص 59 ح 17؛ دلائل النبوّة للبیهقی: ج 6 ص 240 نحوه.

7) الاستیعاب: ج 1 ص 415 الرقم 547.

8) الکافی: ج 8 ص 263 ح 378 عن معاویة بن عمّار، بحار الأنوار: ج 19 ص 75 ح 26؛ مسند ابن حنبل: ج 1 ص 17 ح 3 عن أبی بکر نحوه.

9) ر. ک: ص 527 (حَکَم بن ابى العاص).

10) ر. ک: ص 528 (سراقة بن مالک).

11) هو عامر بن الطفیل العامری. کان سیّد بنی عامر فی الجاهلیّة، ومات کافرا (اُسد الغابة: ج 3 ص 124).

12) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 310 و راجع: مجمع البیان: ج 6 ص 435 و بحار الأنوار: ج 21 ص 372 ح 2.

13) ر. ک: ص 528 (عامر بن طفیل و اَربَد بن ربیعه).

14) المِرباع: هو ربع الغنیمة، یقال ربعتُ القوم: إذا أخذت ربع أموالهم؛ وکان الملک یأخذ الربع من الغنیمة فی الجاهلیّة دون أصحابه (النهایة: ج 2 ص 186 «ربع»).

15) السبیبة: شُقّة من الثیاب أیّ نوع کان. وقیل: هی من الکتّان (النهایة: ج 2 ص 329 «سبب»).

16) قال ابن الأثیر: فی الحدیث: «أنّه ذکر الطاعون فقال: غُدَّةٌ کَغُدَّةِ البَعیرِ» ، الغُدّة: طاعون الإبل، وقلَّما تسلم منه، یقال: أغَدَّ البعیرُفهو مُغِدٌّ. والبَکْر: الفتیُّ من الإبل بمنزلة الغلام من الناس (النهایة: ج 3 ص 343 «غدد» وج 1 ص 149 «بکر»).

17) تاریخ المدینة: ج 2 ص 518 وراجع: إعلام الورى: ج 1 ص 250.

18) النجم:1.

19) الفَریصة: اللحم الذی بین الکتف والصدر، وترعد فرائصه: أی ترجف (لسان العرب: ج 7 ص 64 «فرص»).

20) الضَّغم: العضّ الشدید، وبه سمّی الأسدُ ضیغَما، بزیادة الیاء (النهایة: ج 3 ص 91 «ضغم»).

21) دلائل النبوّة لأبی نعیم: ص 457 ح 383؛ الخرائج والجرائح: ج 1 ص 117 ح 193 نحوه، بحار الأنوار: ج 18 ص 241 ح 88.

22) ر. ک: ص 528 (عتبة بن ابى لهب).

23) قال فی اُسد الغابة: قلت: کذا قال «لهب بن أبی لهب» وهذه القصة لعتیبة بن أبی لهب.

24) المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 588 ح 3984 وراجع: الخرائج والجرائح: ج 1 ص 56 ح 93 وبحار الأنوار: ج 18 ص 57 ح 14.

25) ابن اثیر در اُسد الغابة آورده است: «لهب بن ابى لهب، چنین گفت» ، در حالى که این داستان، [طبق مشهور،] مربوط به عتیبة بن ابى لهب است.

26) صحیح البخاری: ج 4 ص 1610 ح 4162 و ج 3 ص 1074 ح 2781 وفیه «حرّقه» بدل «مزّقه».

27) المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 79، بحار الأنوار: ج 20 ص 381 ح 7 وراجع: صحیح البخاری: ج 1 ص 36 ح 64.

28) الإحْنَةُ: الحِقد (النهایة: ج 1 ص 27 «أحن»).

29) أی اعمل بسنّتک التی سننتها فی القِصاص، ثمّ بعد ذلک إذا شئت أن تُغَیِّر فغیِّر، أی تغیِّر ما سننتَ. وقیل: تغیِّر: من أخذِ الغِیَر؛ وهی الدِّیة. یعنی إن جرى الأمرُ مع أولیاء هذا القتیل على ما یرید محلِّم ثبّطَ الناسَ عن الدخول فی الإسلام معرفتُهم أنّ القود یغیَّر بالدیة، والعرب خصوصا وهم الحُرّاص على درک الأوتار، وفیهم الأنَفة من قبول الدِّیات (النهایة: ج 2 ص 410 «سنن» و ج 3 ص 400 «غیر»).

30) النساء:94.

31) تفسیر الطبری: ج 4 الجزء 5 ص 222؛ مجمع البیان: ج 3 ص 145 عن ابن عمر وابن مسعود وابن حَدْرَد نحوه.

32) ر. ک: ص 529 (کسرا «خسرو»).

33) ر. ک: ص 530 (مُحَلّم بن جثّامه).

34) منظورش این بود که این بار به سنّت و قانونى که در قصاص نهاده‌اى، عمل کن و بعد، اگر خواستى تغییرش دهى، تغییر ده. بنا به قولى، «تغیِّر» ، یعنى غِیَر (دیه) بگیر. یعنى اگر با اولیاى این مقتول، آن طور که محلِّم مى‌خواهد، عمل شود، مردم را از درآمدن به اسلام، باز مى‌دارد؛ چرا که مى‌فهمند قصاص با دیه تغییر مى‌کند، در حالى که عرب‌ها، بویژه، بر گرفتن انتقام، حریص‌اند و از قبول دیه، اِبا دارند (النهایة: ج 2 ص 410 «سنن» و ج 3 ص 400 «غیر»).

35) مسند أبی یعلى: ج 6 ص 173 ح 6733.

36) ر. ک: ص 530 (مروان بن حَکَم).

37) فی المصدر: «یَضَعونَ» ، وما فی المتن أثبتناه من تاریخ دمشق: ج 57 ص 268 وکنز العمّال: ج 11 ص 357 ح 31729.

38) المستدرک على الصحیحین: ج 4 ص 528 ح 8484؛ الإیضاح: ص 88 نحوه، بحار الأنوار: ج 65 ص 237.

39) المعجم الکبیر: ج 3 ص 85 ح 2740؛ الإحتجاج: ج 2 ص 44 ح 150 نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 85 ح 1.

40) مسند ابن حنبل: ج 5 ص 454 ح 16128.

41) المستدرک على الصحیحین: ج 4 ص 528 ح 8485؛ شرح الأخبار: ج 2 ص 150 ح 461 ولیس فیه «وولده».

42) المستدرک على الصحیحین: ج 4 ص 526 ح 8477؛ بحار الأنوار: ج 65 ص 236.

43) الکافی: ج 8 ص 238 ح 324، بحارالأنوار: ج 31 ص 532 ح 39.

44) معانی الأخبار: ص 345 ح 1، بحار الأنوار: ج 33 ص 164 ح 431.

45) حَطَأه: دَفَعه بکفّه. وقیل: لا یکون الحَطْءُ إلّا ضربة بالکفّ بین الکتفین (النهایة: ج 1 ص 404 «حطا»).

46) صحیح مسلم: ج 4 ص 2010 ح 96؛ بحار الأنوار: ج 33 ص 217 نقلاً عن الغارات عن أنس بن مالک: «سمعت رسول الله یقول: سیظهر على الناس رجل من اُمّتی عظیم السرة واسع البلعوم یأکل ولا یشبع یحمل وزر الثقلین یطلب الإمارة یوما، فإذا أدرکتموه فأبقروا بطنه» . وفی المناقب للخوارزمی: ص 11 ح 1؛ «أبو عبدالرحمن أحمد بن شعیب المعروف بالحافظ النسائی المتوفّى عام 303، أحد أصحاب الصحاح والسنن، غادر مصر فی اُخریات عمره نازلاً مدینة دمشق، فوجد الکثیر من أهلها منحرفین عن الإمام، فأخذ ینشر مناقبه وفضائله فألقى محاضرات متواصلة فی فضائل الوصی، وبعد أن فرغ من تألیف کتابه ونشره، سُئِلَ عن معاویة وما روی من فضائله، فقال: أما یرضى معاویة أن یخرج رأسا برأس حتّى یفضّل؟ وفی روایة اُخرى: لا أعرف له فضیلة إلّا «لا أشبع الله بطنه» فهجموا علیه یضربون بأرجلهم فی خصییه حتّى أخرجوه من المسجد، فقال: احملونی إلى مکّة فحُمل إلیها وتوفّی بها حتّى مات بسبب ذلک الدوس».

47) ر. ک: ص 530 (معاویة بن ابى سفیان).

48) مصغّر «اَقْعَس» ، به معناى سینه گوژ، سینه قوزى؛ کسى که سینه‌اش برآمده و پشتش فرو رفته باشد.

49) در الدرّ المنثور (ج 8 ص 168) به نقل از ابن ابى شیبه، از شعبى آمده است: معاویه، پس از آن که شکمش گُنده و گوشتالود شد، نشسته خطبه مى‌خواند. در بحارالأنوار (ج 33 ص 217) به نقل از الغارات، از انس بن مالک آمده است: از پیامبر خدا شنیدم که مى‌فرماید: «به زودى، مردى از امّت من بر مردم مسلّط خواهد شد که شکمى گُنده و حلقومى گشاده دارد و هر چه مى‌خورَد، سیر نمى‌شود و گناه جنّ و اِنس را بر دوش مى‌کشد و روزى در پىِ حکومت بر مى‌آید. پس اگر او را دیدید، شکمش را بِدَرید». در المناقب خوارزمى (ص 11 ح 1) آمده است: ابو عبد الرحمان احمد بن شعیب، معروف به حافظ نَسایى (م 303 ق) ، یکى از نویسندگان صحاح و سنن، در اواخر عمرش مصر را ترک کرد و در شهر دمشق، اقامت گزید. وى دید که بسیارى از مردم آن دیار، از امام [على علیه السلام]، منحرف گشته‌اند. از این رو، به نشر مناقب و فضایل ایشان پرداخت و سخنرانى‌هاى پیاپى، در فضایل وصى ایراد کرد. زمانى که از تألیف و نشر کتابش فراغت یافت، از او درباره معاویه و فضایلى که از وى روایت مى‌شود، سؤال کردند. گفت: آیا معاویه از این که همتاى دیگران باشد، راضى نمى‌شود و حتما باید برترى داده شود؟ ! به روایتى دیگر گفت: من براى او فضیلتى جز «خداوند، شکمش را سیر نکند!» نمى‌شناسم. پس مردم بر او هجوم بردند و با لگد به جانش افتادند و به بیضه‌هایش لگد کوفتند و از مسجد، بیرونش کردند. او گفت: مرا به مکّه ببرید. او را به مکّه بُردند و در آن جا بر اثر همان لگدهایى که خورده بود، درگذشت.

50) وقعة صفّین: ص 220، بحار الأنوار: ج 33 ص 190 ح 472 و 473 وراجع: تاریخ الطبری: ج 10 ص 58.

51) الإحتجاج: ج 2 ص 29 ح 150، بحار الأنوار: ج 44 ص 77 ح 1 وراجع: تذکرة الخواصّ: ص 201.

52) الفتح:25.

53) الثَّنِیّة: العقبةُ أو طریقها أو الجبل أو الطریقة فیه أو إلیه (القاموس المحیط: ج 4 ص 309 «ثنى») . والمراد به المحاولة التی قام بها المنافقون لاغتیال النبیّ صلى الله علیه و آله عند مسیره لغزوة تبوک.

54) الإحتجاج: ج 2 ص 29 ح 150، بحار الأنوار: ج 44 ص 78 ح 1.

55) مقصود، تلاشى است که از جانب منافقان براى ترور پیامبر صلى الله علیه و آله در مسیر رفتنش به غزوه تبوک صورت گرفت.

56) فی المصدر: «ولا یزال» ، والصحیح ما أثبتناه من وقعة صفّین: ص 219.

57) المعجم الکبیر: ج 11 ص 32 ح 10970؛ شرح الأخبار: ج 2 ص 165 ح 499 نحوه.

58) ر. ک: ص 528 (عمرو بن عاص).

59) آن دو، این بیت را درباره حمزه سیّدالشهدا مى‌خواندند و بر او طعن مى‌زدند.

60) هکذا فی المصدر، ولعلّه من التشرّف للشیء: التطلّع والنظر إلیه (لسان العرب: ج 9 ص 172 «شرف») . أو أنّ الصواب «فتشوَّقوا له» کما فی مسند أبی یعلى؛ من الشوق والاشتیاق: نزاع النفس إلى الشیء (لسان العرب: ج 10 ص 192 «شوق»).

61) الحَسّ: القتل والاستئصال (القاموس المحیط: ج 2 ص 206 «حسس»).

62) وقعة صفّین: ص 219، بحار الأنوار: ج 33 ص 189 ح 469؛ مسند أبی یعلى: ج 6 ص 464 ح 7400.

63) وتفسیر القمّی: ج 1 ص 118، بحار الأنوار: ج 20 ص 58 ح 3.

64) ر. ک: ص 531 (مُغیرة بن عاص).

65) هم بنو معدیکرب، الملوک الأربعة. . . وفدوا مع الأشعث، فأسلموا ثمّ ارتدّوا فقُتلوا یوم النُّجَیر، فقالت نائحتهم: یا عینُ بکّی لی الملوکَ الأربعة (القاموس المحیط: ج 2 ص 212 «خوس»).

66) العَمَرَّدة: أی الطویلة، من قولهم: فَرَس عَمَرَّد: أی طویل (مجمع البحرین: ج 2 ص 1272 «عمرد»).

67) الکافی: ج 8 ص 71 ح 27 عن جابر عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج 60 ص 231 ح 74 وص 232 ح 65؛ مسند ابن حنبل: ج 7 ص 115 ح 19462 عن عمرو بن عبسة السلمی وفیه «ومشرخاء» بدل «ومشرحا».

68) البدایة والنهایة: ج 3 ص 86.

69) ر. ک: ص 531 (مُلوک چهارگانه).

70) عَمَرَّده: بلند، دراز. فَرَسٌ عَمَرَّدة، یعنى: اسب بلند بالا.

71) درباره او بیشتر از آنچه در متن کتاب آمده، دست نیافتیم.

72) الحَجَفة: واحدةُ الحَجَف؛ وهی التُّروس من جلود بلا خَشَب ولا عَقَب (القاموس المحیط: ج 3 ص 126 «حجف»).

73) أی مرفوعة. شمَّر الثوب تشمیرا: رفعه (القاموس المحیط: ج 2 ص 63 «شمر»).

74) الإرشاد: ج 1 ص 76، بحار الأنوار: ج 19 ص 281 ح 18؛ المغازی: ج 1 ص 91 نحوه.

75) فی تاریخ دمشق: ج 63 ص 234 ح 12974: «ثوبه» وهو الأنسب بالسیاق.

76) مسند أبی یعلى: ج 1 ص 181 ح 289 عن أبی مریم.

77) ر. ک: ص 531 (نوفِل بن خُوَیلد).

78) ر. ک: ص 532 (ولید بن عُقبه).

79) السَّلَى: الجلد الرقیق الذی یخرج فیه الولد من بطن اُمّه ملفوفا فیه (النهایة: ج 2 ص 396 «سلا»).

80) القَلیب: البئر (القاموس المحیط: ج 1 ص 119 «قلب»).

81) صحیح البخاری: ج 1 ص 194 ح 498؛ الخرائج والجرائح: ج 1 ص 51 ح 76 نحوه، بحار الأنوار: ج 18 ص 57 ح 12.

82) قلیب: گودال. ظاهرا قلیب، به چاهى هم گفته مى‌شود که گودبردارى شده، ولى هنوز سنگ‌چین و آماده نشده است. در این حدیث، قطعا مراد، چاه‌هاى آب موجود در بدر نیست.

83) فی البدایة والنهایة ج 3 ص 44: «فیلقیه» وهو الأنسب بالسیاق.

84) مسند ابن حنبل: ج 2 ص 95 ح 3962.

85) صحیح البخاری: ج 4 ص 1457 ح 3743.

86) نَزا: وَثَبَ (القاموس المحیط: ج 4 ص 395 «نزا»).

87) کذا فی المصدر وفی بحار الأنوار: «المطّلبین».

88) تفسیر القمّی: ج 1 ص 267، بحار الأنوار: ج 19 ص 257 ح 3.

89) شرح الأخبار: ج 2 ص 165 ح 502.

90) یعنى: خوارِ واقعى، تویى که بنده‌اى.

91) الفتح:24.

92) مسند ابن حنبل: ج 4 ص 245 ح 12229.

93) مجمع البیان: ج 10 ص 846، بحار الأنوار: ج 21 ص 102 و ج 92 ص 69 ح 47؛ البدایة والنهایة: ج 4 ص 283.

94) رِعْل وذَکْوان: قبیلتان من سُلَیم. ولحیان: أبو قبیلة (القاموس المحیط: ج 3 ص 385 «رعل» وج 4 ص 385 «لحى»).

95) الطبقات الکبرى: ج 1 ص 325 عن محمّد بن السائب الکلبی وأبی بکر بن قیس الجعفی.

96) لعلّه اسم رجل، وکذا ما ذکر بعده إلى آخر الخبر (مرآة العقول: ج 25 ص 267).

97) الکافی: ج 8 ص 72 ح 27 عن جابر عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج 22 ص 137 ح 120 وراجع: صحیح مسلم: ج 1 ص 469 ح 303 و ح 307 و 308.

98) شَهبَلِ ذو الأسنان (دندان دار) ، ظاهرا نام فردى از دشمنان پیامبر خدا باشد.

99) سنن النسائی: ج 2 ص 203.

100) المصنّف لابن أبی شیبة: ج 2 ص 215 ح 2.

101) مسند ابن حنبل: ج 1 ص 646 ح 2746.

102) صحیح البخاری: ج 4 ص 1500 ح 3862 وج 3 ص 1115 ح 2899.

103) الطبقات الکبرى: ج 2 ص 53.

104) قول النبیّ صلى الله علیه و آله: «اللهمّ اشدد وطأتک على مضر» أی أصبهم بالشدائد واقرعهم بالقوارع (المجازات النبویّة: ص 63 ح 37).

105) صحیح البخاری: ج 5 ص 2348 ح 6030 وص 2290 ح 5847.

106) الجعفریّات: ص 218 عن الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام، بحارالأنوار: ج 20 ص 209.

107) صحیح البخاری: ج 3 ص 1072 ح 2775 و ج 4 ص 1509 ح 3889؛ بحار الأنوار: ج 20 ص 209.

108) الغیظ: کرب یلحق الإنسان من غیره (معجم مقاییس اللغة: ج 4 ص 405 «غیظ»).

109) المجتنى: ص 48.

110) الإصابة: ج 2 ص 373 الرقم 2560؛ روضة الواعظین: ص 116 وفیه «من عادى علیّا عادیته».

111) الجمل: ص 81، بحار الأنوار: ج 38 ص 351 ح 3.

112) السَّمْت: الهیئة الحسنة (النهایة: ج 2 ص 397 «سمت»).

113) الإصابة: ج 3 ص 82 الرقم 3254 وراجع: المسترشد: ص 603 ح 273 وبحار الأنوار: ج 32 ص 282 و ص 229.

114) سنن ابن ماجة: ج 1 ص 43 ح 116 عن البراء بن عازب.

115) مسند ابن حنبل: ج 1 ص 254 ح 964 عن عبد الرحمن بن أبی لیلى؛ الخصال: ص 66 ح 98 عن حذیفة، بحارالأنوار: ج 32 ص 188 ح 138.

116) در الغدیر (ج 10 ص 177) و تاریخ مدینة دمشق (ج 21 ص 223) : آمده است: «شعرى را که پدرت در رثاى خود گفته است، برایم بخوان».

117) المعجم الکبیر: ج 4 ص 17 ح 3514 عن حبشی بن جنادة و ج 5 ص 171 ح 4985 و ص 204 ح 5097 کلاهما عن زید بن أرقم ولیس فیهما ذیله من «وعادِ. . .».

118) تاریخ دمشق: ج 42 ص 219 ح 8713 عن زید بن أرقم.

119) الأمالی للصدوق: ص 433 ح 573 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج 38 ص 102 ح 23 وراجع: الإصابة: ج 3 ص 82 الرقم 3254.

120) المعجم الأوسط: ج 6 ص 300 ح 6468 عن ابن عمر؛ إحقاق الحقّ: ج 7 ص 88 نقلاً عن أرجح المطالب عن ابن عبّاس و ج 20 ص 609 نقلاً عن کتاب آل محمّد علیهم السلام عن اُسامة بن زید.

121) الإحتجاج: ج 2 ص 27 ح 150، بحار الأنوار: ج 44 ص 75 ح 1.

122) الخصال: ص 556 ح 31 عن عامر بن واثلة، بحار الأنوار: ج 31 ص 318 ح 1.

123) الخلاق: الحظّ والنصیب (النهایة: ج 2 ص 70 «خلق»).

124) الأمالی للمفید: ص 294 ح 4 عن أبی سعید الخدری، بحار الأنوار: ج 39 ص 265 ح 38.

125) الإحتجاج: ج 1 ص 143 ح 32 عن علقمة بن محمّد الحضرمی عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج 37 ص 207 ح 86 و ص 132.

126) الأمالی للصدوق: ص 175 ح 178 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج 28 ص 37 ح 1.

127) کامل الزیارات: ص 144 ح 170 عن مسمع بن عبد الملک، بحار الأنوار: ج 44 ص 264 ح 22.

128) مثیر الأحزان: ص 17، بحار الأنوار: ج 44 ص 247 ح 46.

129) ما بین القوسین أثبتناه من بحار الأنوار.

130) الأرومة بوزن الأکولة: الأصل (النهایة: ج 1 ص 41 «أرم»).

131) مثیر الأحزان: ص 18، بحار الأنوار: ج 44 ص 247 ح 46.

132) میان دو کروشه را از بحار الأنوار آوردیم.

133) کانت کندة لا تزوّج بناتها بأقلّ من مئة من الإبل، وربّما اُمهرت الواحدة منهنّ ألفا منها، فصارت مهور کندة مثلاً فی الغلاء (معجم قبائل العرب: ج 3 ص 1000.

134) البیان والتبیین: ج 2 ص 28 عن الشعبی.

135) الرَّضْف: الحجارة المحماة على النار، واحدتها رَضْفة (النهایة: ج 2 ص 231 «رضف»).

136) مسند الشامیّین: ج 2 ص 432 ح 1640.

137) مستطرفات السرائر: ص 98 ح 20 عن عبد الله بن هلال، بحار الأنوار: ج 84 ص 287 ح 9 و ج 85 ص 202 ح 16.

138) قبیله کِنده، دختران خود را به مهریه‌اى کمتر از یکصد شتر، تزویج نمى‌کردند؛ بلکه گاهى اوقات، مهریه یک دختر به یک هزار شتر مى‌رسید. از این رو، سنگینى مهریه‌هاى کِنده، مَثَل شده بود.

139) بقره:159.

140) آل عمران:86 87.

141) ر. ک: تاریخ الطبرى: ج 5 ص 89.

142) ر. ک: عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 185 ح 2، بحار الأنوار: ج 49 ص 189 ح 2؛ العقد الفرید: ج 4 ص74.

143) ر. ک نهج الدعاء با ترجمه فارسى: ج 2 ص 148 ح 1261.

144) ر. ک نهج الدعاء با ترجمه فارسى: ج 2 ص 150 ح 1263.

145) روایت لعن وى را بنگرید در: رجال الکشّى، ج 1، ص 359 ش 234؛ و روایات توثیق وى را بنگرید در: رجال الکشّى، ج 1، ص 345 و 346 و 347 شماره‌هاى 208 و 210 و 211 و 215 و 217 و. . . ..

146) روایت لعن وى را بنگرید در: رجال الکشّى، ج 1، ص 364، ش 237 و ج 2 ص 509 ش 436 و روایات توثیق وى را بنگرید در: رجال الکشّى، ج 1، ص 398، ش 286 و 287 و ج 2 ص 423 ش 326.

147) روایت لعن وى را بنگرید در: رجال الکشّى، ج 1، ص 394، ش 284 و روایات مدح و توثیق وى را بنگرید در: رجال الکشّى، ج 1 ص 383 و 387 و 388، شماره‌هاى 273 و 277 و 278 و. . . ..

148) روایات لعن صفوان بن یحیى و محمّد بن سنان را بنگرید: رجال الکشّى، ج 2، ص 793، ش 964 روایات مدح و توثیق بنگرید: رجال الکشّى، ج 2، ص 792 و 793، شماره‌هاى 961 و 962 و 963 و 966.