جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

معرفة الله (شناخت خدا)

زمان مطالعه: 77 دقیقه

1 / 1

قیمة معرفة الله

أ- دعامة الدین

1092. رسول الله صلی الله علیه و آله: دعامة الدین و أساسه المعرفة بالله عزوجل، والیقین، والعقل النافع؛ و هو الکف عن معاصی الله عزوجل.(1).

ب- أفضل الفرائض

1093. تنبیه الخواطر: سأل رجل رسول الله صلی الله علیه و آله عن أفضل الأعمال، فقال: العلم بالله والفقه فی دینه، و کررهما علیه.

فقال: یا رسول الله، أسألک عن العمل فتخبرنی عن العلم!

فقال صلی الله علیه و آله: ا العلم ینفعک معه قلیل العمل، و ان الجهل لا ینفعک معه کثیر العمل.(2).

1 / 1

ارزش شناخت خدا

الف- استواری دین

1092. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: پایه و بنیان دین، معرفت به خداوند عزوجل، یقین و عقل سودمند، یعنی عقل بازدارنده از گناهان است.

ب- برترین وابات

1093. تنبیه الخواطر: مردی از پیامبر خدا درباره ی برترین عمل پرسید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «علم به خدا و فهم در دینش»، و اینها را تکرار کرد.

مرد گفت: ای پیامبر خدا! از عمل می پرسم، به من از علم خبر می دهی؟!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «با علم است که عمل اندک هم به تو سود می رساند، در حالی که با جهل، فراوانی عمل هم سودی نمی بخشد».

1094. رسول الله صلی الله علیه و آله: التفکر فی عظمة الله و جنته و ناره ساعة خیر من قیام لیلة.(3).

ج- أطیب اللذائذ

1095. رسول الله صلی الله علیه و آله: اذا دخل أهل الجنة الجنة نودوا: یا أهل الجنة، ان لکم عندالله موعدا لم تروه.

فقالوا: و ما هو؟ ألم یبیض وجوهنا، و یزحزحنا عن النار، و یدخلنا الجنة؟

قال: فیکشف الحجاب، قال: فینظرون الیه، فوالله ما أعطاهم الله شیئا أحب الیهم منه.(4).

1096. عنه صلی الله علیه و آله- فی دعائه: أسألک الرضا بعد القضاء، و أسألک برد العیش بعد الموت، و أسألک لذة النظر الی وجهک، والشوق الی لقائک، فی غیر ضراء مضرةف و لا فتنة مضلة.(5).

1 / 2

الهداة الی معرفة الله

أ- الله

الکتاب

(ان علینا للهدی).(6).

1094. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: ساعتی تفکر در عظمت خدا و بهشت و دوزخ او، بهتر از یک شب [به عبادت] ایستادن است.

ج- گواراترین لذت ها

1095. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: چون بهشتیان به بهشت درآیند، ندا داده می شوند: «ای بهشتیان! شما نزد خدا، وعده ای دارید که هنوز آن را ندیده اید».

بهشتیان می گویند: آن چیست؟ مگر ما را رو سپید نکرده و از آتش، دور نداشته و به بهشت در نیاورده است؟!

پس حجاب ها کنار می روند بهشتیان به خدا می نگرند. به خدا سوگند، خداوند، چیزی به ایشان نداده است که نزدشان محبوب تر از آن باشد.

1096. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در دعایش-: از تو، رضا به قضا[ی واقع شده ات] و زندگی گوارای پس از مرگ را می خواهم، و نیز لذت نگریستن به سیمایت و شوق دیدارت را می خواهم، بدون سختی زیان رسان و فتنه ی گم راه کننده.

1 / 2

راه نمایان به سوی معرفت خدا

الف- خداوند

قرآن

(همانا هدایت بر ماست).

(یمنون علیک أن أسلموا قل لا تمنوا علی اسلمکم بل الله یمن علیکم أن هدئکم للایمن ان کنتم صادقین).(7).

(لیس علیک هدئهم و لکن الله یهدی من یشاء و ما تنفقوا من خیر فلأنفسکم و ما تنفقون الا ابتغاء وجه الله و ما تنفقوا من خیر یوف الیکم و أنتم لا تظلمون).(8).

(انک لا تهدی من أحببت و لکن الله یهدی من یشاء و هو أعلم بالمهتدین).(9).

الحدیث

1097. رسول الله صلی الله علیه و آله: قال الله- جل جلاله-: عبادی، کلکم ضال الا من هدیته، و کلکم فقیر الا من أغنیته، و کلکم مذنب الا من عصمته.(10).

1098. عنه صلی الله علیه و آله: من أصبح و لا یذکر أربعة أشیاء أخاف علیه زوال النعمة: أولها أن یقول: الحمدلله الذی عرفنی نفسه و لم یترکنی عمیان القلب…(11).

(از این که اسلام آورده اند، بر تو منت می نهند. بگو: بر من از اسلام آوردنتان منت مگذارید؛ بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان، بر شما منت می گذارد، اگر راستگو باشید).

(هدایت آنان بر عهده ی تو نیست؛ بلکه خدا هر که را بخواهد، هدایت می کند، و هر مالی که انفاق کنید، به سود خود شماست، و[لی] جز برای طلب خشنودی خدا انفاق مکنید، و هر مالی را که انفاق کنید، [پاداش آن] به طور کامل به شما داده خواهد شد و ستمی بر شما نخواهد رفت).

(در حقیقت، تو هر که را دوست داری، نمی توانی راه نمایی کنی؛ لیکن خداست که هر که را بخواهد، راه نمایی می کند، و او به راه یافتگان، داناتر است).

حدیث

1097. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند- که عظمتش بشکه باد- می فرماید: «بندگان من! همه ی شما گمراهید، جز آن که من، او را ره بنمایم و همگی نادارید، جز آن که من، او را دارا کنم و همه گناهکارید، جز آن من، او را نگاه دارم».

1098. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر که صبح برخیزد و از چهار چیز یاد نکند، از زوال نعمتش بیمناکم: نخست، آن که بگوید: ستایش، خدایی را که خودش را به من شناساند و مرا کور دل وا ننهاد….

بحثی درباره ی احادیث «شناخت خدا از طریق خدا»

در احادیث این باب، خواندیم که خداوند متعال، خود را به مردم، معرفی کرده است و مردم نیز باید خدا را به خدا بشناسند. با ملاحظه ی این احادیث، این مسئله مطرح می شود که: مقصود از «شناخت خدا به خدا» چیست؟

محدثان و حکیمان، در پاسخ این سؤال، دیدگاه های مختلفی دارند، چنان که در متن احادیث نیز در نظر ابتدایی، تفاسیر گوناگونی از «شناخت خدا با خدا» دیده می شود؛ اما با تأمل، مشخص می گردد که اختلافی در بین نیست.

آنچه با تأمل در مجموع نصوص اسلامی در این باره به دست می آید، این است که شناخت خدای حقیقی، جز به وسیله ی خود او ممکن نیست و هیچ کس جز خدا نمی تواند او را آن گونه که شایسته است، به مردم معرفی کند. از این رو، خداوند، هدایت مردم را به سوی خود، بر خود لازم دانسته است، چنان که می فرماید:

(ان علینا للهدی.(12).

همانا هدایت، بر عهده ی ماست).

در این جا، سؤال دیگری پیش می آید و آن این که: چگونه خداوند متعال، خود را به مردم معرفی کرده و آنان را به سوی خود، ره نمون گردیده است؟

چگونه خداوند، خود را به انسان، شناسانده است؟

اگر دقت کنیم، خواهیم دید که خداوند متعال، خود را از هر طریق ممکن، به مردم معرفی کرده و انواع ابزارها و امکانات درونی و برونی خداشناسی را برای بشر، فراهم ساخته است. از این رو، شیخ المحدثین، صدوق رحمته الله در تفسیر سخن امام علی علیه السلام که می فرماید: «اعرفوا الله بالله؛ خدا را به خدا بشناسید»، می گوید:

عرفنا الله بالله لأنا ان عرفناه بعقولنا فهو عزوجل واهبها؛ و ان عرفناه عزوجل بأنبیائه و رسله و حججه علیهم السلام فهو عزوجل باعثهم و مرسلهم و متخذهم حججا؛ و ان عرفناه بأنفسنا فهو عزوجل محدثها، فیه عرفناه.(13).

خدا را به خدا شناختیم؛ چون اگر او را به خردهایمان بشناسیم، خرد را همو بخشیده است، و اگر با پیامبران و فرستادگان و حجت هایش بشناسیم، باز خدی عزوجل خود، آنان را برانگیخته و فرستاده و به عنوان حجت، برگرفته، و اگر با نفس خود بشناسیم، باز هم خدای عزوجل آن را پدید آورده است. پس خدا را به خدا شناخته ایم.

آنچه خداوند متعال، برای آشنایی با خود، در درون وجود انسان قرار داده است، سرشت خداشناسی، عقل و قلب است، و آنچه در بیرون از وجود انسان قرار داده، عبارت است از وحی و انبیا.

وظیفه ی انبیای الهی- همان طور که امام علی علیه السلام فرموده- هدایت فطرت وعقل، و زدودن موانع و حجاب های معرفت از دیده ی آنهاست:

فبعث فیهم رسله، و واتر الیهم أنبیاءه، لیستأدوهم میثاق فطرته، و یذکروهم منسی نعمته، و یحتجوا علیهم بالتبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول، و یروهم آیات المقدرة… .(14).

پس در میان آنان، پیامبرانش را برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی آنان فرستاد تا ادای میثاق فطرت را از آنان بخواهند و نعمت های از یاد رفته را به آنان یادآور شوند و با اطلاع، بر آنان احتجاج کنند و دفینه های خرد ایشان را برون کشند و نشانه های قدرتش را بر آنان بنمایانند.

بنابراین، همان طور که در شماری از احادیث آمده است، معرفت، ساخته و پرداخته ی خداست. اوست که ابزارهای شناخت را به انسان، عنایت کرده و امکان به دست آوردن آن را فراهم ساخته است. انسان، می تواند با بهره گیری از هدایت انبیای الهی و زدودن موانع معرفت، با دیده ی عقل و دل، به روشنی جلوه های جمال حضرت احدیت را مشاهده کند.

بر اساس این تحلیل، می توانیم بسته به مراتب خداشناسی، سه تفسیر روشن از «شناخت خدا با خدا» ارائه کنیم:

1. شناخت خدا از طریق آثار

خداوند متعال، با ارائه ی آثار علم و قدرت و حکمت در نظام آفرینش به انسان، او را با آفریدگار حکیم و توانای جهان، آشنا می کند. شماری از احادیث، به این تفسیر اشاره دارند، مانند:

انما عرف الله- جل و عز- نفسه الی خلقه بالکلام والدلالات علیه والأعلام.(15).

بی تردید، خدای عزوجل، خود را با سخن و دلالت و نشانه ها به مردم شناسانده است.

2. شناخت خدا از طریق تنزیه و تقدیس

تنزیه و تقدیس آفریدگار از مشابهت با آفریده ها، دومین تفسیر شناخت خدا به خداست. پیش گام محدثان، شیخ کلینی قدس سره، در تبیین این تفسیر می گوید:

خداوند، اشخاص و نورها و جواهر و اعیان را آفریده است. اعیان، همان جسم ها، و جوهرها، همان روح ها هستند و خدای عزوجل نه شبیه جسم است، نه روح. هیچ کس در آفرینش روح حساس ادراک کننده، نقش و تأثیری ندارد. او به تنهایی، ارواح و اجسام را می آفریند و چون هر دو شباهت به جسمو روح، از او نفی شد، خدا به خدا شناخته شده است وا گر او به روح یا بدن و یا نور تشبیه بشود، خدا به خد شناخته نشده است.(16).

صدرالدین شیرازی قدس سره نیز درباره شناخت خدا با خدا از طریق تنزیه و تقدیس، می گوید:

معنایش این است که در آغاز با وجود اشیا، بر وجود او استدلال شود. سپس، ذات او، با نفی مانند و شبیه داشتن، شناخته شود. پس چون غیر او از او نفی شد و شبیهی، چه جسم شاد و چه روح، برای او تصور نشد، دانسته می شود که او از توصیف به غیر ذات خود، منزه است. پس هر کس خدا را این گونه بشناساند که به هیچ چیز شبیه نیست و چیزی هم شبیه او نیست، بی گمان، خدا را به خدا شناخته است، نه به غیر او.(17).

این تفسیر، در شماری از احادیث نیز آمده است؛ مانند آن که امیرمؤمنان علی علیه السلام، در پاسخ کسی که از ایشان پرسید: «چگونه خدا، خود را به تو شناسانده است؟»، فرمود:

لا یشبهه صورة، و لا یحس بالحواس، و لا یقاس بالناس.(18).

هیچ تصویری، شبیه او نیست و با حواس، حس نمی شود و با مردم، مقایسه نمی گردد.

3. شناخت خدا از طریق شهود قلبی

کامل ترین تفسیر شناخت خدا با خدا، شناخت او از طریق شهود قلبی است که: «آفتاب آمد دلیل آفتاب». در شماری از احادیث، بدین گونه از تفسیر اشاره شده؛ از جمله آنچه در احادیث، از صحف ادریس، نقل شده است:

بالحق عرف الحق، و بالنور أهندی الی النور و بالشمس أبصرت الشمس.(19).

باحق، حق شناخته می شود و با نور، به نور ره برده می شود و با خورشید، خورشید، دیده می شود.

صدرالدین شیرازی قدس سره در شرح اصول الکافی، درباره ی شناخت خدا به خدا می گوید:

معرفت خدا با خدا، دو گونه است: یکی، ادراک ذات او با شهود و عرفان ناب، و دیگری، با تنزیه و تقدیس.(20).

امام خمینی قدس سره نیز در شرح عبارت «اعرفوا الله بالله» می گوید:

تعینات، همراه برنداشت و سفر الی الله محقق شد، اول تجلی [ای] که حق تعالی بر قلب مقدسش [می] کند، تجلی به الوهیت و مقام ظهور اسما و صفات است و این تجلی نیز به یک ترتیب منظمی است از اسمای محاطه تا به اسمای محیطه رسد، حسب قوت ضعف سیر و قلب سایر (سالک)- به تفصیلی که در این مختصر نگنجد- تا آن که منتهی شود به رفض (کنار نهادن) کل تعینات عالم وجود؛ چه از خود و چه از غیر- که در منازل و مراحل بعد، آن نیز از خود است- و پس از رفض مطلق، تجلی به الوهیت و مقام الله- که مقام احدیت، جمع اسمای ظهوری است- واقع شود، و «اعرفوا الله بالله»، به مرتبه ی نازله ی اولیه، ظهور پیدا کند.

و در اول، وصول عارف به این مقام و منزل، فانی شود در آن تجلی و اگر عنایت ازلی شامل شود، عارف، انسی حاصل کند و وحشت و تعب سیر، مرتفع گردد و به خود آید و به این مقام، قناعت نکند و با قدم عشق، شروع به سیر کند- و در این سفر عشقی، حق، مبدأ سفر و اصل سفر و منتهای آن است- و در انوار تجلیات، قدم زند و «تقدم (پیش بیا)» شنود تا آن که اسما و صفات در مقام و احدیت، بر قلب او به ترتیب منظمی تجلی کند تا آنکه به مقام احدیت جمعی و مقام اسم اعظم، ظهور نماید که اسم «الله» است و در این مقام، «اعرفوا الله بالله»، به مقام عالی تحقق یابد و پس از این نیز، مقام دیگری است که اکنون از مورد نظر ما خارج است.(21).

ب- الأنبیاء

الکتاب

(و ما أرسلنا من قبلک من رسول الا نوحی الیه أنه لا اله الا أنا فاعبدون).(22).

(و لقد بعثنا فی کل أمة رسولا أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت فمنهم من هدی اله و منهم من حقت علیه الضلالة فسیروا فی الأرض فانظروا کیف کان عقبة المکذبین).(23).

(قل هذه سبیلی أدعوا الی الله علی بصیرة أنا و من اتبعنی و سبحان الله و ما أنا من المشرکین).(24).

(أفلا ینظرون الی الابل کیف خلقت- و الی السماء کیف رفعت- و الی الجبال کیف نصبت- و الی الأرض کیف سطحت- فذکر انما أنت مذکر- لست علیهم بمصیطر).(25).

الحدیث

1099. رسول الله صلی الله علیه و آله: الحمدلله… المحتجب بنوره دون خلقه… و ابتعث فیهم النبیین… لیعقل العباد عن ربهم ما جهلوه؛ فیعرفوه بربوبیته بعدما أنکروا، و یوحدوه بالالهیة بعدما عضدوا(26)،(27).

ج- أهل البیت

1100. رسول الله صلی الله علیه و آله: أنا و علی أبوا هذه الامة، من عرفنا فقد عرف الله عزوجل، و من أنکرنا فقد

ب- پیامبران

قرآن

(و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم، مگر این که به او وحی کردیم که: خدایی جز من نیست. پس مرا بپرستید).

(و در حقیقت، در میان هر امتی فرستاده ای برانگیختم [تا بگوید:] خدا را بپرستید و از طاغوت [فریبگر] بپرهیزید. پس، از ایشان، کسی است که خدا [او را] هدایت کرده، و از ایشان، کسی است که گم راهی بر او سزاوار است. بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است).

(بگو: این است راه من، که من و هر کس پیروی ام کرد، با بینایی به سوی خدا دعوت می کنیم؛ و منزه است خدا، و من از مشرکان نیستم).

(آیا به شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده؟ و به آسمان که چگونه برافراشته شده؟ و به کوه ها که چگونه برپا داشته شده؟ و به زمین که چگونه گسترده شده است؟ پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده ای. بر آنان تسلطی نداری).

حدیث

1099. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: ستایش، خدای را… که به نور خود، از خلقش در پرده است… و در میان آنان، پیامبران را برانگیخت… تا بندگان، آنچه را نمی دانند، از خدایشان فرا گیرند و پس از انکار، او را به ربوبیتش بشناسند و پس از این سو و آن سو رفتن، او را به یگانگی بخوانند.

ج- اهل بیت

1100. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: من و علی، پدران این امتیم. هر کس ما را بشناسد، خدای عزوجل را شناخته است و هر کس ما را نشناسد، خدای عزوجل را نشناخته است.

أنکر الله عزوجل.(28).

1 / 3

فطرة التوحید

الکتاب

(فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن أکر الناس لا یعلمون).(29).

(صبغة الله و من أحسن من الله صبغة و نحن له عابدون).(30).

(حنفاء لله غیر مشرکین به و من یشرک بالله فکأنما خر من السماء فتخطفه الطیر أو تهوی به الریح فی مکان سحیق).(31).

(و لئن سألتهم من خلق السموات و الأرض لیقولن الله قل الحمدلله بل أکثرهم لا یعلمون).(32).

الحدیث

1102. رسول الله صلی الله علیه و آله: کل مولود یولد علی الفطرة حتی یعرب(33) عنه لسانه، فاذا أعرب عنه

1101. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: ای علی! خداوند، جز به من و سپس به تو، شناخته نشده است. هر کس ولایت تو را انکار کند، ربوبیت خداوند را انکار کرده است.

1 / 3

فطرت توحیدی

قرآن

(پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداوند، تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار؛ ولی بیشتر مردم نمی دانند).

(این است نگارگری الهی؛ و کیست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم).

(در حالی که گروندگان خالص به خدا باشید؛ نه شریک گیرندگان [برای] او. و هر کس به خدا شرک ورزد. چنان است که گویی از آسمان فرو افتاده و مرغان [شکاری] او را ربوده اند. یا باد، او را به جایی دور افکنده است).

(و اگر از آنها بپرسی: «چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟ مسلما خواهند گفت: «خدا». بگو: «ستایش، از آن خداست، ولی بیشترشان نمی دانند»).

حدیث

1102. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر مولودی، بر فطرت [توحیدی] متولد می شود تا آن که زبان بگشاید(34) [و به رشد برسد]. چون زبان گشود، یا شاکر می شود و یا کافر.

لسانه اما شاکرا و اما کفورا.(35).

1103. عنه صلی الله علیه و آله: کل نسمة تولد علی الفطرة حتی یعرب عنها لسانها، فأبواها یهودانها و ینصرانها.(36).

1104. عنه صلی الله علیه و آله: ما من مولود الا یولد علی الفطرة، فأبواه یهودانه أو ینصرانه أو یمجسانه، کما تنتج البهیمة بهیمة جمعاء هل تحسون فیها من جدعاء؟(37).

1105. عنه صلی الله علیه و آله: کل مولود یولد من والد(38) کافر أو مسلم فانما یولدون علی الفطرة علی الاسلام کلهم، و لکن الشیاطین أتتهم فاجتالتهم(39) عن دینهم فهودتهم و نصرتهم و مجستهم، و أمرتهم أن یشرکوا بالله ما لم ینزل به سلطانا.(40).

1106. سنن الترمذی عن أبی هریرة: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: کل مولود یولدعلی الملة، فأبواه یهودانه أو ینصرانه أو یشرکانه.

قیل: یا رسول الله، فمن هلک قبل ذلک؟

قال: الله أعلم بما کانوا عاملین به.(41).

1107. مسند ابن حنبل عن الأسود بن سریع: ان رسول الله صلی الله علیه و آله بعث سریة یوم حنین(42) فقاتلوا

1103. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر انسانی، بر فطرت [توحیدی] به دنیا می آید تا آن که زبان بگشاید و پدر و مادرش، او را یهودی و یا مسیحی کنند.

1104. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هیچ مولودی، جز بر فطرت توحیدی متولد نمی شود و پدر و مادر اویند که وی را یهودی یا مسیحی و یا مجوس می کنند؛ همان گونه که چهار پا، کامل متولد می شود. آیا هیچ نقصی در آن می بینی؟

1105. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: همه ی فرزندانی که از پدری کافر یا مسلمان متولد می شوند، بر فطرت اسلام به دنیا می آیند؛ اما شیطا ها نزدشان می آیند و آنان را از دین خود، بیرون می برند و به سوی یهودیت و مسیحیت و مجوسیت می کشانند و به ایشان فرمان می دهند که با آن که دلیلی ندرد، به خدا شرک ورزند».

1106. سنن الترمذی- به نقل از ابو هریره-: پیامبر خدا فرمود: «هر مولودی، بر دین [اسلام] متولدمی شود و پدر و مادرش، او را یهودی یا مسیحی و یا مشرک می کنند».

گفته شد: ای پیامبر خدا! پس آنان که پیش از این هلاک شدند، چه؟

فرمود: «خداوند، به آنچه کردند، آگاه تر است».

1107. مسند ابن حنبل- به نقل از اسود بن سریع-: پیامبر خدا، لشکری را در جنگ حنین(43) فرستاد که با مشرکان جنگیدند؛ ولی کار به جایی رسید که فرزندان آنان را هم

المشرکین، فأفضی بهم القتل الی الذریة، فلما جاؤوا قال رسول الله صلی الله علیه و آله: ما حملکم علی قتل الذریة؟

قالوا: یا رسول الله، انما کانوا أولاد المشرکین.

قال: أوهل خیارکم الا أولاد المشرکین؟! والذی نفس محمد بیده ما من نسمة تولد الا علی الفطرة حتی یعرب عنها لسانها.(44).

1108. رسول الله صلی الله علیه و آله: ألا ان ربی أمرنی أن أعلمکم ما جهلتم مما علمنی یومی هذا… انی خلقت(45) عبادی حنفاء کلهم، و انهم أتتهم الشیاطین فاجتالتهم عن دینهم.(46).

1109. عنه صلی الله علیه و آله- فی الدعاء-: یا من فتق العقول بمعرفته.(47).

کشتند. پس چون بازگشتند، پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: «چه چیز، شما را به کشت فرزندان، واداشت؟»

گفتند: ای پیامبر خدا! آنان، فرزندان مشرکان بودند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا نیکان شما نیز فرزندان مشرکان نبوده اند؟! سوگند به آن که جان محمد به دست اوست، هیچ انسانی، جز بر فطرت [توحیدی] متولد نمی شود تا آن که زبان بگشاید».

1108. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هان که خدایم به من فرمان داد که از آنچه امروز به من یاد داده و شما نمی دانید، به شما بیاموزم!… [خدا به من آموخت و فرمود:] «من، همه ی بندگان را بر فطرت توحیدی می آفرینم و شیطان ها هستند که نزدشان می آیند و آنان را از دینشان بیرون می برند».

1109. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در دعا-: ای آن که عل ها را با معرفتش شکافت!

بحثی درباره ی فطرت خداشناسی

نخستین خاستگاه خداشناسی، فطرت (سرشت) انسان است. آیات و احادیثی که دلالت بر این موضوع دارند، به سه دسته تقسیم می شوند:

دسته ی اول، آیات و احادیثی که دلالت می کنند بر این که خداشناسی، به صورت یک احساس، در وجود همه ی انسان ها نهاده شده است. چکیده ی این دسته از آیات و روایات، در این حدیث نبوی آمده است که می فرماید:

کل مولود یولد علی الفطرة.(48).

هر مولودی، بر فطرت خود، متولد می شود.

دسته ی دوم، متونی که بر اساس آنها، خداوند متعال، از همه ی مردم پیش از تولدشان، بر ربوبیت خود، پیمان گرتفه است؛ مانند این آیه ی قرآن:

(و اذ أخذ ربک من بنی ءآدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی شهدنا.(49).

و آن گاه که پروردگارت از پشت بنی آدم، فرزندانشان را برگرفت و بر خودشان گواه ساخت که: «آیا من پروردگار شما نیستم؟»، گفتند: «چرا. گواهی دادیم»).

یکی از اصحاب بزرگ امام صادق علیه السلام به نام زراره، درباره ی این که چگونه خداوند از همه ی انسان ها بر ربوبیت خود اقرار گرفته، از ایشان، پرسش نمود. امام علیه السلام فرمود:

ثبتت المعرفة فی قلوبهم.(50).

معرفت، در دل هایشان استوار شد.

و در بعضی نقل ها آمده که فرمود:

أثبت المعرفة فی قلوبهم.(51).

معرفت را در دل هایشان استوار کرد.

همچنین، عبدالله بن مسکان، روایت کرده است که امام صادق علیه السلام در این باره که آیا پرسش یاد شده در این آیه، رو در رو بود، فرمود:

نعم، فثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سیذکرونه، و لو لا ذلک لم یدر أحد من خالقه و رازقه، فمنهم من أقر بلسانه فی الذر و لم یؤمن بقلبه، فقال الله تعالی: (فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا من قبل)(52)،(53).

آری! معرفت، استوار شد و جایگاه [پیمان] از یاد رفت و به زودی، به یاد خواهند آورد؛ و اگر چنین نبود، هیچ کس، خالق و رازق خود را نمی شناخت. پس برخی از آنها، در عالم ذر به زبان اقرار کردند؛ ولی به دل، ایمان نیاوردند. از این روست که خدا فرمود: (آنان، به آنچه پیش تر تکذیب کرده بودند، ایمان نمی آوردند).

گفتنی است که آیات و احادیث میثاق فطری را دو گونه می توان تفسیر کرد:

1. ظاهر این آیات و احادیث، به مرحله ای از حیات انسان ها اشاره می کند که پیش از پیدایش دنیاست و در آن، خداوند، خود را به همه ی انسان ها معرفی کرده و آنان را با (ألست بربکم؟) مخاطب ساخته است و همه ی آنها در پاسخ، (بلی) گفته اند و به ربوبیت پروردگار خود، اعتراف کرده اند و بدین سان، میثاقی میان انسان و خدا

بسته شده که «پیمان فطری» نامیده می شود. اثر این میثاق، معرفت قلبی انسان به خداست که در وضعیت خاصی ظهور و بروز می یابد؛ هر چند کسی خصوصیات موقف میثاق را به یاد نمی آورد، چنان که امام باقر علیه السلام در تبیین آیه ی میثاق می فرماید:

ثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سیذکرونه یوما، و لولا ذلک لم یدر أحد من خالقه و لا من رازقه.(54).

معرفت، استوار شد و موقف [پیمان و میثاق] را از یاد بردند و به زودی، آن را به یاد خواهند آورد و اگر چنین نبود، هیچ کس، نه خالق خود را می شناخت، نه روزی رسان خود را.

2. احتمال دیگر، این که مقصود از سؤال و جواب و پیمان، به صورت مرسوم نباشد؛ بلکه مقصود، پیمان فطرت انسان با خداوند متعال باشد. اعتراف او به ربوبیت خدای یگانه نیز، همان شناختی است که خداوند در فطرت و سرشت بشر قرار داده و ثبت فرموده است.

دسته ی سوم، نصوصی که طبیعت انسان را به گونه ای ترسیم می کنند که وقتی در بن بست سختی ها قرار بگیرد، موانع شناخت، از جلو دیده ی جان، کنار می روند و در این حال، با همه ی وجود، خدا را احساس می کند و دست نیاز به سوی آن بی نیاز می برد. جمع بندی آیات قرآن در این زمینه، در کلام نورانی امام عسکری علیه السلام بدین گونه آمده است:

الله هو الذی یتأله الیه عند الحوائج والشدائد کل مخلوق عند انقطاع الرجاء من کل من هو دونه، و تقطع الأسباب من جمیع ماسواه.(55).

خداوند، کسی است که هر مخلوقی، در نیازها و سختی ها و به هنگام قطع امید از همه ی دیگر افراد و وسیله های غیر از او، بدو روی می آورند.

معنای خداشناسی فطری

خداشناسی فطری، دو معنا دارد: یکی خداشناسی عقلی و دیگری، خداشناسی قلبی. مقصود از خداشناسی عقلی، این است که خداوند متعال، عقل و اندیشه ی انسان را به گونه ای آفریده است که توجه به هستی و نظام حاکم بر آن، خود به خود و بدون این که نیازی به استدلال باشد، اعتقاد به وجود خدا را در انسان، ایجاد می کند.

اما خداشناسی قلبی، به معنای این است که انسان به حسب ساختمان روحی و سرشت ذاتی، نیازمند و خواهان خدا آفریده شده و خداجویی و خداخواهی، به صورت احساسی ریشه دار و اصیل، در ذات انسان تعبیه گردیده است. بنابراین، خداشناسی فطری عقلی، از مقوله ی علم است و خداشناسی فطری قلبی، از مقوله ی احساس.

روشن ترین براهین توحید فطری

دسته ی سوم از متونی که بدانها اشاره شد، در واقع، بیانگر روشن ترین برهان های تجربی توحید فطری اند که قرآن کریم، برای معرفی خداوند متعال به عنوان حقیقتی که انسان ذاتا با آشناست و خود را نیازمند به آن می یابد، مکرر بدانها استناد کرده است.

تجربه نشان می دهد که هر گاه مشکلات زندگی، از هر طرف آدمی را احاطه می کنند و همه ی راه حل ها به بن بست می رسند، دست نیرومند بلا و مصیبت، حجاب های معرفت را می زداید. در این حال، همه ی انسان ها، حتی آنان که منکر خدا بوده اند، خداشناس می شوند و از او استمداد می جویند.

1 / 4

رویة الله بالقلب

الکتاب

(ما کذب الفؤاد ما رأی).(56).

الحدیث

1110. مجمع البیان عن أبی ذر و أبی سعید الخدری: ان النبی صلی الله علیه و آله سئل عن قوله: (ما کذب الفؤاد ما رأی).

قال: رأیت نورا.(57).

1111. التوحید عن محمد بن الفضیل: سألت أباالحسن علیه السلام: هل رأی رسول الله صلی الله علیه و آله ربه عزوجل؟ فقال: نعم بقلبه رآه، أما سمعت الله عزوجل یقول: (ما کذب الفؤاد ما رأی) أی لم یره بالصبر، و لکن رآه بالفؤاد.(58).

1112. رسول الله صلی الله علیه و آله: رأیت ربی عزوجل لیس کمثله شیء.(59).

1113. عنه صلی الله علیه و آله: رأیت ربی- تبارک و تعالی-.(60).

1114. عنه صلی الله علیه و آله: أسألک بالاسم الذی فتقت به رتق عظیم جفون عیون الناظرین، الذی به تدبیر حکمتک و شواهد حجج أنبیائک، یعرفونک بفطن القلوب، و أنت فی غوامض مسرات سریرات الغیوب.(61).

1115. عنه صلی الله علیه و آله- فی دعاء الجوشن الکبیر-: یا من لا یعبد عن قلوب العارفین.(62).

1 / 4

دین خدا با دل

قرآن

(آنچه را دل دید، انکار نکرد).

حدیث

1110. مجمع البیان- به نقل از ابوذر و ابوسعید خدری-: از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی سخن خدا: (آنچه را دل دید، انکار نکرد) سؤال شد. فرمود: «نوری را دیدم».

1111. التوحید- به نقل از محمد بن فضیل-: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: آیا پیامبر خدا پروردگارش را دید؟

فرمود: «آری؛ با دلش او را دید. آیا نشنیده ای که خداوند می فرماید: (آنچه را دل دید، انکار نکرد)؛ یعنی با دیده[ی سر] ندید، بلکه با [دیده ی] دل دید».

112. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: پروردگارم عزوجل را دیدم. هیچ چیز مانند او نیست.

1113. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: پروردگارم- تبارک تعالی- را دیدم.

1114. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:تو را به نامی می خوانم که پلک چشمان کاملا بسته ی بینندگان را بدان باز نمودی؛ نامی که تدبیر حکیمانه ات و شواهد حجت های پیامبرانت بدان قوام دارد. با تیزهوشی دل، تو را می شناسند؛ تویی که در پوشیده ترین نهانی های پنهان، در پرده ی غیب هستی.

1115. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در دعای «جوشن کبیر»-: ای آن که از دل های عارفان، دور نیست!

1116. السنن الکبری للنسائی عن أبی ذر: رأی النبی صلی الله علیه و آله ربه تبارک و تعالی بقلبه و لم یره ببصره.(63).

1117. الامام الرضا علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لما أسری بی الی السماء، بلغ بی جبرئیل مکانا لم یطأه قط جبرئیل. فکشف له، فأراه الله من نور عظمته ما أحب.(64).

1118. صحیح مسلم عن أبی ذر: سألت رسول الله صلی الله علیه و آله: هل رأیت ربک؟ قال: نور، أنی(65) أراه؟(66).

1119. صحیح مسلم عن عبدالله بن شقیق: قلت لأبی ذر: لو رأیت رسول الله صلی الله علیه و آله لسألته.

فقال: عن أی شیء کنت تسأله؟

قال: کنت أسأله: هل رأیت ربک؟

قال أبوذر: قد سألت، فقال: رأیت نورا.(67).

1120. مجمع البیان عن أبی العالیة: سئل رسول الله صلی الله علیه و آله هل رأیت ربک لیلة المعراج؟ قال: رأیت نهرا، و رأیت وراء النهر حجابا، و رأیت وراء الحجاب نورا لم أر غیر ذلک.(68).

1121. التوحید عن مرازم عن الامام الصادق علیه السلام: سمعته یقول: رأی رسول الله صلی الله علیه و آله ربه عزوجل، یعنی بقلبه.(69).

1116. السنن الکبری، نسایی- به نقل از ابوذر- پیامبر صلی الله علیه و آله، پروردگارش- تبارک و تعالی- را به دیده ی دل دید، نه به دیده ی سر.

1117. امام رضا علیه السلام: پیامبر خدا فرمود: «چون مرا به آسمان بردند، جبرئیل علیه السلام مرا به جایی رساند که خود تا آن جا نرفته بود». پس حجاب برایش برداشته شد و خداوند، از نور عظمتش آنچه را دوست داشت، به او نشان داد.

1118. صحیح مسلم- به نقل از عبدالله بن شقیق-: به ابوذر گفتم: اگر پیامبر خدا را می دیدم، از او می پرسیدم.

ابوذر گفت: از چه چیزی می پرسیدی؟

گفت: از ایشان می پرسیدم: آیا پروردگارت را دیده ای؟

ابوذر گفت: من، این سؤال را کردم و ایشان فرمود: «نوری دیدم».

1120. مجمع البیان- به نقل از ابوعالیه-: از پیامبر خدا پرسیده شد: آیا شب معراج، پروردگارت را دیدی؟

فرمود: «روی دیدم که پشت آن، حجابی بود پشت حجاب، نوری را مشاهده کردم و جز این ندیدم».

1121. التوحید- به نقل از مرازم-: شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید: «پیامبر خدا، پروردگارش را دید، یعنی با دلش».

سخنی در بطلان عقیده به امکان رؤیت خدا با چشم

پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام بر پایه ی آموزه های قرآن و سنت و حکم قطعی عقل و برهان، بر این باورند که دیدار حسی خداوند متعال، ممتنع است.

پیروان مکتب معتزله از اهل سنت نیز مانند امامیه، معتقد به عدم امکان رؤیت حسی خداوند متعال هستند؛ اما اشاعره و گروهی از اهل حدیث که «مشبهه» و یا «حشویه» نامیده می شوند، قائل به امکان رؤیت حسی هستند، با این تفاوت که حشویه، قائل به جسم بودن خدا هستند؛ اما اشاعره به گفته ی قاضی ایجی، معتقدند که خداوند، جسم نیست و در جهتی قرار ندارد و از این رو، شرایطی مانند: مواجهه و تأثر حدقه و…، محال است. بااین حال، می تواند مثل ماه شب چهارده، بر بندگانش منکشف شود و به دیده درآید، چنان که در احادیث، وارد شده است.(70).

تفاوت دیگر عقیده اشاعره و حشویه، این است که حشویه می گویند که خداوند در دنیا و آخرت، قابل رؤیت است؛(71) اما اشاعره می گویند که خداوند، تنها در آخرت با چشم دیده می شود؛ اما لازمه ی رؤیت او جسم بودن او و تشبیه خالق به مخلوق نیست.

دلیل عقلی معتقدان به امکان رؤیت

هر چند قائلان به امکان دیدار خدا با چشم، گفته اند که ما بر مدعای خود، هم دلیل عقلی داریم و هم دلیل نقلی؛ اما بطلان دلیل عقلی آنان، به قدری واضح است که نیازی به بررسی ندارد، مانند این که «صرف وجود اشیا، مقتضی امکان رؤیت آنهاست»(72) یا آنچه ابن تیمیمه گفته است که:

رؤیت، وجود محض است و تنها به موجود متعلق می شود، نه معدوم. پس هر چه وجودش کامل تر است، بلکه وجودش واجب باشد، بدان سزاوارتر است از آنچه عدم، لازمه ی آن است.(73).

پاسخ این سخنان، این است که:

اولا اثبات این ادعا که «صرف وجود، مقتضی امکان رؤیت است» یا «هر چه وجود کامل تر باشد، سزاوارتر است که دیده شود»، دلیل می خواهد.

ثانیا تجربه نشان می دهد که خیلی چیزهاست که قابل رؤیت حسی نیستند. مگر کسی توانسته تاکنون نیروی تفکر را با چشم ببیند؟!

ثالثا همان طور که در احادیث اهل بیت علیهم السلام ملاحظه شد، چشم، تنها چیزی را می تواند ببیند که دارای رنگ و کیفیت باشد وچنین چیزی نمی تواند نامحدود و آفریدگار باشد.

دلیل نقلی معتقدان به امکان رؤیت

اما دلیل نقلی قائلان به امکان رؤیت خداوند- که به گفته قاضی ایجی، دلیل اصلی آنها برای اثبات امکان رؤیت است- احادیثی است که ذیلا به شماری از آنها اشاره

می کنیم:

1. در آیه ی 22 و 23 سوره ی قیامت، آمده است:

(وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة.(74).

آن روز، چهره هایی خرم اند و به خدای خود می نگرند).

از ابن عمر، نقل شده که پیامبر خدا در تفسیر این آیات فرمود:

من البهاء والحسن، ناظرة فی وجه الله تعالی.(75).

از روشنایی و زیبایی [، خرم اند و] به سیمای خدای متعال می نگرند.

2. در حدیثی دیگر از پیامبر خدا روایت شده است:

ان أدنی أهل الجنة منزلة لمن یری فی ملکه ألفی سنة، و ان أفضلهم منزلة لمن ینظر فی وجه الله تعالی کل یوم مرتین، ثم تلا: (وجوه یومئذ ناضرة….) قال: البیاض و الصفا (الی ربها ناظرة) قال: ینظر کل یوم فی وجه الله عزوجل.(76).

کم منزلت ترین فرد بهشتی، دو هزار سال طول می کشد تا به مملکت خود بنگرد و والاترین آنان، هر روز دوبار به وجه خدا می نگرند. سپس تلاوت کرد: (آن روز، چهره هایی خرم اند)؛ یعنی سپید رو و با صفا، (به پروردگار خود می نگرند)؛ یعنی هر روز به وجه خدا می نگرند.

4. در صحیح مسلم از پیامبر خدا نقل شده است:

اذا دخل أهل الجنة الجنة، قال: یقول الله- تبارک و تعالی-: تریدون شیئا أریدکم؟ فیقولون: ألم تبیض وجوهنا؟ ألم تدخلنا الجنة و تنجنا من النار؟ قال: فیکشف الحجاب، فما اعطوا شیئا أحب الیهم من النظر الی ربهم عزوجل.(77).

چون بهشتیان به بهشت درآیند، خدای- تبارک و تعالی- به آنان می فرماید: «می خواهید چیزی برایتان بیفزایم؟». می گویند: آیا سیمایمان را سپید نکردی؟ آیا ما را به بهشت در نیاوردی و از آتش، رهایمان نساختی؟ پس حجاب، کنار می رود و چیزی به آنها عطا نمی شود که برایشان دوست داشتنی تر از نگریستن به وجه خداوند عزوجل باشد.

پاسخ این است که بر فرض، ادعای اهل حدیث را مبنی بر صحت احادیث یاد شده بپذیریم، اولا رؤیت در این روایات، قابلیت انطباق با «رؤیت قلبی» با تفسیر صحیحی که از آن خواهد آمد، دارند.

ثانیا با توجه به این که قرآن و برهان، امکان رؤیت حسی را رد کرده اند، اگر روایتی قابل توجیه نباشد، قطعا قابل قبول نیست. لذا امام رضا علیه السلام در پاسخ ابوقره که از ایشان پرسید: «آیا روایات [مبنی بر رؤیت خدا] را دروغ می دانی؟» فرمود:

اذا کانت الروایات مخالفة للقرآن کذبت بها.(78).

هنگامی که روایات با قرآن مخالف باشند، تکذیبشان می کنم.

همچنین استدلال به آیه ی: (وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرة)، بر امکان رؤیت حسی صحیح نیست؛ زیرا جمع میان این آیه و سایر آیاتی که دلالت بر عدم امکان رؤیت حسی دارند، مانند: (لا تدرکه الأبصر و هو یدرک الأبصر)،(79) گویای آن است که رؤیت حسی مقصود نیست.

1 / 5

معرفة النفس و معرفة الله

الکتاب

(و فی الأرض ءایت للموقنین- و فی أنفسکم أفلا تبصرون).(80).

الحدیث

1122. رسول الله صلی الله علیه و آله: من عرف نفسه فقد عرف ربه.(81).

1123. عنه صلی الله علیه و آله: أعرفکم بنفسه أعرفکم بربه.(82).

1125. عوالی اللآلی: روی فی بعض الأخبار أنه دخل علی رسول الله صلی الله علیه و آله رجل اسمه مجاشع، فقال: یا رسول الله کیف الطریق الی معرفة الحق؟

فقال صلی الله علیه و آله: معرفة النفس.

فقال: یا رسول الله، کیف الطریق الی موافقة الحق؟

قال: مخالفة النفس.

قال: یا رسول الله، فکیف الطریق الی رضاء الحق؟

قال: سخط النفس.

1 / 5

خودشناسی و خداشناسی

قرآن

(و در زمین برای اهل یقین، نشانه هایی [متقاعد کننده] است، و در خود شما؛ مگر نمی بینید؟).

حدیث

1122. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس خود را بشناسد، خدایش را شناخته است.

1123. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر که به نفس خویش آگاه تر باشد، به خدای خویش، عارف تر است.

1124. الأمالی، سید مرتضی: روایت شده که یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله از ایشان پرسید:

انسان، کی خدایش را می شناسد؟

فرمود: «هنگامی که خود را بشناسد».

1125. عوالی اللآلی: در برخی اخبار، نقل شده است که مردی به نام مجاشع بر پیامبر خدا وارد شد و گفت: ای پیامبر خدا! راه به معرفت حق چیست؟

فرمود: «معرفت نفس».

گفت: ای پیامبر خدا! راه تصدیق حق چیست؟

فرمود: «مخالفت با نفس».

گفت: ای پیامبر خدا! راه دستیابی به رضای حق چیست؟

فرمود: «ناراضی کردن نفس».

فقال: یا رسول الله، فکیف الطریق الی وصل الحق؟

قال: هجر النفس.

فقال: یا رسول الله، فکیف الطریق الی طاعة الحق؟

قال: عصیان النفس.

فقال: یا رسول الله، فکیف الطریق الی ذکر الحق؟

قال: نسیان النفس.

فقال: یا رسول الله، فکیف الطریق الی قرب الحق؟

قال: التباعد عن النفس.

فقال: یا رسول الله، فکیف الطریق الی أنس الحق؟

قال: الوحشة من النفس.

فقال: یا رسول الله، کیف الطریق الی ذلک؟

قال: الاستعانة بالحق علی النفس.(83).

1126. مصباح الشریعة- فیما نسبه الی الامام الصادق علیه السلام-: قال صلی الله علیه و آله: اطلبوا العلم و لو بالصین. و هو علم معرفة النفس، و فیه معرفة الرب.(84).

گفت: ای پیامبر خدآ! راه رسیدن به حق چیست؟

فرمود: «وا نهادن نفس».

گفت: ای پیامبر خدا! راه اطاعت از حق چیست؟

فرمود: «عصیان نفس».

گفت: ای پیامبر خدا! راه به یاد داشتن حق چیست؟

فرمود: «از یاد بردن نفس».

گفت: ای پیامبر خدآ! راه نزدیک شدن به حق چیست؟

فرمود: «دور شدن از نفس»

گفت: ای پیامبر خدا! راه انس یافتن با حق چیست؟

فرمود: «رمیدن از نفس».

گفت: ای پیامبر خدآ! راه رسیدن به اینها چیست؟

فرمود: «یاری جستن از حق، علیه نفس».

1126. مصباح الشریعة- در آنچه به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده است-: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «دانش را بجویید، حتی اگر در چین باشد» و آن دانش، خودشناسی است که در آن، شناخت پروردگار هم نهفته است.

تحلیلی درباره ی نقش خودشناسی در خداشناسی

از نگاه قرآن کریم، در آفرینش انسان، نسانه ها و دلایل روشنی برای خداشناسی وجود دارد که هر کس اهل لجاجت نباشد و بخواهد از راه دلیل و برهان، حقایق هستی را بپذیرد، می تواند با دقت در حکمت های وجود خود، با آفریدگار جهان حقیقة الحقایق، آشنا شود:

(و فی خلقکم و ما یبث من دابة ءایت لقوم یوقنون.(85)

و در آفرینش شما و جنبدگانی که پراکنده است، نشانه هایی برای اهل یقین است).

(و فی الأرض ءایت للمؤمنین و فی أنفسکم أفلا تبصرون.(86).

و در زمین، برای اهل یقین، نشانه هایی [متقاعد کننده] است، و در خود شما؛ مگر نمی بینید؟).

(سنریهم ءایتنا فی الأفاق و فی أنفسهم حتی یتبین لهم أنه الحق.(87).

به زودی، نشانه های خود را در کرانه ها[ی هستی] و در خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برایشان روشن شود که او حق است).

این آیات، تصریح می کنند که نه یک دلیل و نشان، بلکه دلیل ها و نشانه های

فراوانی در وجود انسان برای آشنایی با آفریدگار جهان هست که انسان نمی تواند حقیقتا خودشناس، اما خدانشناس باشد.

اقسام احادیث دعوت به خودشناسی

احادیث اسلامی، با الهام از قرآن، فراوان بر خودشناسی تأکید دارند. این احادیث را می توان به چهار دسته تقسیم کرد:

1. ارزش خودشناسی

این دسته، احادیثی هستند که خودشناسی را با ارزش ترین شناخت ها معرفی می کنند؛ مانند آنچه از امام علی علیه السلام روایت شده است که:

أفضل المعرفة معرفة الانسان نفسه.(88).

برترین شناخت، خودشناسی است.

المعرفة بالنفس أنفع المعرفتین.(89).

سودمندترین شناخت، خودشناسی است.

أفضل الحکمة معرفة الانسان نفسه.(90).

برترین حکمت، خودشناسی است.

غایة المعرفة أن یعرف المرء نفسه.(91).

نهایت شناخت، خودشناسی است.

معرفة النفس أنفع المعارف.(92).

سودمندترین شناخت ها، خودشناسی است.

و از امام باقر روایت شده:

لا معرفة کمعرفتک بنفسک.(93).

هیچ شناختی مانند این نیست که خود را بشناسی.

2. زیان های جهل به خود

دسته ی دوم، احادیثی هستند که به بیان زیان های نشناختن خود پرداخته اند. دراین روایات، تأکید شده است که انسان، تا خود را نشناسد، نمی تواند جهان بینی درستی داشته باشد و راه رستگاری و نجات را در زندگی بیابد. بخشی از سخنان امام علی علیه السلام در این باره، چنین است:

من جهل نفسه کان بغیر نفسه أجهل.(94).

آن که خود را نشناسد، به غیر خود، نادان تر است.

کیف یعرف غیره من یجهل نفسه؟!(95).

آن که خود را نشناخته، چگونه دیگری را بشناسد؟!

لا تجهل نفسک، فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شیء.(96).

از خود بی خبر مباش که بی خبر از خود، از همه چیز بی خبر است.

من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة، و خبط فی الضلال والجهالات.(97).

کسی که خود را نشناسد، از راه رهایی دور می افتد در گمراهی و نادانی فرو می غلتد.

3. کلید هستی شناسی

دسته ی سوم، احادیثی هستند که تصریح می کنند خودشناسی، مقدمه و کلید هستی شناسی است؛ چنان که از امام علی علیه السلام نقل شده است:

من عرف نفسه فهو لغیره أعرف.(98).

آن که خود را بشناسد، دیگران را بهتر می شناسد.

من عرف نفسه فقد انتهی الی غایة کل معرفة و علم.(99).

آن که خود را بشناسد، به نهایت هر شناخت و دانشی می رسد.

4. کلید خداشناسی

دسته چهارم، احادیثی هستند که خودشناسی را کلید خداشناسی، بلکه برابر با خداشناسی می دانند که مشهورترین آنها این حدیث شریف است که از پیامبر خدا و امام علی علیه السلام روایت شده که فرموده اند:

من عرف نفسه فقد عرف ربه.(100).

آن که خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است.

5. مقصود از خودشناسی

دسته ی پنجم، احادیثی اند که مقصود از خودشناسی را تبیین و تفسیر می کنند.

اکنون با عنایت به این که در میان همه ی آیات و روایاتی که مردم را به خودشناسی

دعوت کرده اند، حدیث شریف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» مورد توجه دانشمندان، بویژه اهل حکمت و عرفان قرار گرفته، توجه به چند مطلب در این باره، ضرور به نظر می رسد.

نگاهی به حدیث «من عرف نفسه…»

یک. سند حدیث

این حدیث شریف، در منابع مختلف روایی نقل شده است؛ اما سند متصل به اهل بیت علیهم السلام ندارد.

گفتنی است که این حدیث، یکی از یکصد سخنی است که ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ (م 255 ق) از سخنان کوتاه امیرمؤمنان، انتخاب کرده است و آن را مطلوب کل طالب من کلام أمیراملؤمنین علی بن أبی طالب نامیده و در توصیف آن گفته است:

هر خنش با هزار سخن زیبای عرب، برابری می کند.(101).

بر اساس برخی روایات، این حدیث، پیش از اسلام نیز مطرح بوده و در صحف ادریس علیه السلام آمده است. از راغب اصفهانی نیز نقل شده که در رساله ی «تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین»، آورده است:

قد روی انه ما أنزل الله من کتاب الا و فیه: «اعرف نفسک- یا انسان- تعرف ربک».(102).

روایت شده که خداوند، هیچ کتابی فرو نفرستاد، جز آن که در آن بود: «ای انسان! خود را بشناس، خدایت را می شناسی».

باری! حدیث یاد شده، اصطلاحا «مرسل» نامیده می شود و چگونگی اسناد آن مشخص نیست؛ لیکن با عنایت به این که مضمون آن در آیاتی که بدان اشاره شد، آمده و در واقع، این حدیث، شرح و تفسیر آن آیات است، نیازی به ارزیابی سند ندارد و لذا بسیاری از محدثان و محققان، آن را پذیرفته و بدان، استناد کرده اند.

دو. شرح های حدیث

این حدیث شریف، از دیرباز، مورد توجه علمای اسلام، بویژه حکیمان و اهل عرفا بوده و رساله ها و مقالات فراوانی درباره ی آن، نگارش یافته است.

برخی شروح مستقل، عبارت اند از:(103).

1. الرسالة الوجودیة فی معنی قوله صلی الله علیه و آله: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (چاپ قاهره).

2. رساله ای در شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از عمادالدین بن یونس پنجهزاری. این نسخه را [آیة الله] حسن حسن زاده به طبع رسانده است.(104).

3. رساله ای در شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از عارف عبدالله بلیانی که در سال 1352 ش، با چند رساله دیگر به طبع رسیده است.(105).

5. رساله ای در شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از حسن حسن زاده آملی، که مخطوط است.(106).

علامه ی تهرانی در الذریعة، پنج رساله در شرح این حدیث، معرفی کرده است.(107).

6. شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از احمد بن زین الدین احسایی.(108).

7. شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از احمد بن صالح بن طوق قطیفی.

8. شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از صدرالدین کاشف دزفولی (1174- 1256 ق).

9. شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از علی بن احمد بن حسین آل عبد الجبار قطیفی (م 1287 ق).

11. شرح حدیث: «من عرف نفسه»، که مؤلف آن، مجهول است.(109)

12. شرح حدیث: «من عرف نفسه»، که مؤلف آن مجهول است.(110).

13. شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از مولانا برهان الدین بغدادی.(111).

14. شرح حدیث: «أعلمکم بنفسه أعلمکم بربه»، از ملا اسماعیل خواجویی مازندرانی.(112).

15. مرآة المحققین در معنای: «من عرف نفسه»، از شیخ محمود شبستری.(113).

16. زبدة الطریق در معنای «من عرف نفسه»، از درویش علی بن یوسف گوگدی.(114).

18. معنی: «من عرف نفسه»، از شیخ حبیب عجمی.(115).

19. الفصوص در قول: «من عرف نفسه»، از محیی الدین عربی.(116).

20. النوریة در حدیث: «من عرف نفسه»، از آقا شمس الدین(117).

21. أسرار الدقائق فی شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از بدرالدین سماوی.(118).

22. شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از امام محمد غزالی.(116).

23. القول الأشبه فی حدیث: «من عرف نفسه»، از جلال الدین ابوبکر سیوطی.(119).

24. نقطة الوحدة در معنی: «من عرف نفسه»، شیخ ابواسحاق (ترکی).(120).

25. معنی: «من عرف نفسه»، از امام محمد غزالی (ترکی).(121).

26. رساله ی قبس المقتبس، از ملا حبیب الله شریف کاشانی.(122).

27. الغوثیة شرح «من عرف نفسه قد عرف ربه»، از سید محمد مهدی تنکابنی.(123).

بجز رساله های مستقل، شروح ضمنی بسیاری نیز بر این حدیث، نگاشته شده که به برخی از آنها اشاره می شود:

1. صد کلمه، رشیدالدین وطواط، کلمه ی ششم، ص 5- 6 .

2. المیزان فی تفسیر القرآن، [علامه] سید محمد حسین طباطبایی، ج 6، ص 169- 176 .

3. صد کلمه، حسن حسن زاده آملی، کلمه ی 26 .

4. هزار و یک نکته، حسن حسن زاده ی آملی، نکته ی 105، 128 و 541 .

سه. معانی حدیث

برای این حدیث، معانی فراوانی گفته اند، تا آن جا که استاد حسن زاده آملی، تحت عنوان: «برخی از معانی حدیث شریف: من عرف نفسه فقد عرف ربه»، 92 معنا را ذکر کرده است.(124).

برخی معتقدند که در این حدیث، اشارات لطیف و ارشادات روشنی به اصول دین: خداشناسی، صفات ثبوتی و سلبی خدا، عدل، نبوت، امامت و معاد، وجود دارد.(125).

برخی بر این باورند که همه ی مسائل اصیل فلسفی و مطالب قویم حکمت متعالی و حقایق متین عرفانی را از این حدیث می توان استنباط کرد.(126).

برخی می گویند که همه ی اصول و فروع دین، و همه ی احکام دنیوی و اخروی، و

جمیع احکام ربوبیت و عبودیت، در این حدیث، خلاصه شده است.(127).

طرح و ارزیابی آنچه در شرح این حدیث آمده، فرصت دیگری می طلبد؛ ولی به نظر می رسد برای تبیین دقیق مقصود از آن، توجه به سه نکته ضرور است:

1. تأمل در آیاتی که این حدیث شریف، ناظر به آنهاست؛

2. ملاحظه ی روایاتی که به منزله ی شرح این حدیث، شمرده می شوند؛

3. مراجعه به فهم اصحاب امامان در مفهوم خودشناسی.

بررسی آنچه درباره ی معانی این حدیث گفته شده، نشان می دهد که نکاتی که بدانها اشارت رفت، یا مورد توجه نبوده و یا کمتر مورد عنایت قرار گرفته است.

چهار. روشن ترین معنای حدیث

مقتضای دقت در آیاتی که انسان را برای خداشناسی به خودشناسی دعوت می نمایند و مجموع احادیثی که مفسر و مبین آنهاست و همچنین، مراجعه به فهم برخی از اصحاب سخن شناس اهل بیت علیهم السلام، این است که روشن ترین معنای حدیث، دعوت به خودشناسی و تدبر در حکمت هایی است که در خلقت انسان به کار رفته و حاکی از علم و قدرت بی نهایت آفریدگار اوست.

این حکمت ها که در متن قرآن و احادیث اسلامی تشریح شده، عبارت اند از: چگونگی آفرینش انسان از خاک، چگونگی پیدایش انسان از نطفه، تصویر جنین در رحم، نفخ روح در جنین، اختلاف زبان ها و رنگ ها، تأمین غذاهای مورد نیاز بدن و…

امام صادق علیه السلام در تبیین این راه، آیات حکمت و آثار صنع در وجود انسان را بدین گونه جمع بندی فرموده است:

والعجب من مخلوق یزعم أن الله یخفی علی عباده و هو یری أثر الصنع فی نفسه بترکیب یبهر عقله و تألیف یبطل حجته.(128).

و شگفت از مخلوقی که می پندارد خدا از بندگان پوشیده است، در حالی که اثر صنع را در ترکیب محیر العقول خویش و پیوند اجزایش به گونه ای که انکار را بر نمی تابد، می بیند.

و نیز در تبیین آیه ی 53 از سوره ی فصلت: (و فی أنفسکم أفلا تبصرون؛ و در خود شما، آیا نمی بینید)، می فرماید:

انه خلقک سمیعا بصیرا، تغضب و ترضی، و تجوع و تشبع، و ذلک کله من آیات الله.(129).

او تو را شنوا و بینا آفریده است. خشم می گیری و خشنود می شوی، گرسنه می شوی و سیر می گردی و اینها همه از نشانه های خداست.

جالب توجه است که هشام بن حکم، از شاگردان و یاران سخن شناس امام صادق علیه السلام نیز همین معنای روشن را از آیات و روایات خودشناسی استنباط کرده و درباره ی خداشناسی از طریق خودشناسی می گوید:

خداوند عزوجل را از طریق نفس (خوشتن) خویش شناختم؛ چرا که نفس من، نزدیک ترین چیز به مناست و می بینم که پاره هایی گرد هم آمده و بخش هایی با هم تناسب یافته است.(130).

و در پایان اشاره می کند که مقصود از سخن خداوند متعال که می فرماید: (و فی أنفسکم أفلا تبصرون)، همین معناست.

اما با کمال تأسف باید گفت: در تبیین حدیث خودشناسی، معنای روشنی که

قرآن و احادیث اسلامی بر آن تأکید دارند، به کلی مورد غفلت واقع شده و در شروحی که ملاحظه شد، حتی به عنوان یک معنا در ردیف سایر معانی- که بعضا تحمیل رأی خود و یا دیگران بر این حدیث شریف است- ذکر نشده است و اگر دانشمندان مسلمان، این پیام قران را درباره خودشناسی گرفته بودند، اکنون باید در علوم مربوط به انسان شناسی، سرآمد همه ی دانشمندان جهان بودند.

پنج. مراتب خودشناسی

بی تردید، خودشناسی، مانند خداشناسی، مراتبی دارد و لذا در حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله می خوانیم:

هر که به نفس خویش آگاه تر باشد، به خدای خویش، عارف تر است.

پایین ترین مراتب خودشناسی برای عموم مردم، میسر است؛ اما هر چه بر معلومات انسان نسبت به «خود» افزوده شود، شناخت او نسبت به خداوند متعال، بیشتر می شود تا آن جا که به معرفت شهودی «خود»، دست یازد. آن جاست که به معرفت شهودی حق تعالی نیز نایل می گردد و در کنار فرشتگان و صاحبان دانش، شاهد یکتایی آن وجود خواهد بود:

(شهد الله أنه لا اله الا هو والملائکة و أولوا العلم.(131).

خدا، گواهی می دهد که خدایی جز او نیست، و نیز فرشتگان و دانشمندان).

رسیدن به این مرتبت از معرفت، جز از راه مجاهدت، میسر نیست.

1 / 6

آیات معرفة الله

الکتاب

(ان فی خلق السماوات والأرض و اختلف الیل والنهار لأیت لأولی الألباب- الذین یذکرون الله قیما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات والأرض ربنا ما خلقت هذا بطلا سبحانک فقنا عذاب النار).(132).

(ان فی خلق السماوات والأرض و اختلف الیل والنهار و الفک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما أنزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بث فیها من کل دابة و تصریف الریح والسحاب المسخر بین السماء والأرض لأیت لقوم یعقلون).(133).

(ان فی السماوات والأرض لآیت للمؤمنین- و فی خلقکم و ما یبث من دابة ءایت لقوم یوقنون- و اختلف الیل و النهار و ما أنزل الله من السماء من رزق فأحیا به الأرض بعد موتها و تصریف الریح ءایت لقوم یعقلون- تلک ءایت الله نتلوها علیک بالحق فبأی حدیث بعدالله و ءایته یؤمنون).(134).

(ان فی اختلف الیل والنهار و ما خلق الله فی السموات والأرض لأیت لقوم یتقون).(135).

(و ما کان لنفس أن تؤمن الا باذن الله و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون- قل انظروا ماذا فی السماوات والأرض و ما تغنی الأیت والنذر عن قوم لا یؤمنون).(136).

(قالت رسلهم أفی الله شک فاطر السماوات والأرض یدعوکم لیغفرلکم من ذنوبکم و یؤخرکم

1 / 6

نشانه های خداشناسی

قرآن

(مسلما در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی [قانع کننده] است. همانان که خدا را [در همه ی احوال] ایستاده و نشسته، و به پهلو آرمیده یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند [که:] پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریده ای. منزهی تو! پس ما را از عذاب [آتش] دوزخ، در امان بدار).

(راستی که در آفرینش آسمان ها و زمین. و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، و کشتی هایی که در دریا روان اند، با آنچه به مردم سود می رساند، و [همچنین] آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده، و با آن، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده، و در آن هر گونه جنبنده ای پراکنده کرده، و [نیز در] گردانیدن بادها، و ابری که میان آسمان و زمین آرمیده است، برای گروهی که می اندیشند، واقعا نشانه هایی [گویا] وجود دارد).

(به راستی در آسمان ها و زمین، برای مؤمنان نشانه هایی است. و در آفرینش خودتان و آنچه از [انواع] جنبنده[ها] پراکنده می گرداند، برای مردمی که یقین دارند، نشانه هایی است. و [نیز در] پیاپی آمدن شب و روز، و آنچه خدا از روزی از آسمان فرود آورده و به [وسیله ی] آن، زمین را پس از مرگش زنده گردانیده است. و [همچنین در] گردش بادها [به هر سو] برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است. این [ها] است آیات خدا که به راستی آن را بر تو می خوانیم. پس، بعد از خدا و نشانه های او به کدام سخن خواهند گروید؟).

(به راستی، در آمد و رفت شب و روز و آنچه خدا در آسمان ها و زمین آفریده، برای مردمی که پروا دارند، دلایلی [آشکار] است).

(و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد؛ و [خدا] بر کسانی که نمی اندیشند، پلیدی را قرار می دهد. بگو: بنگرید که در آسمان ها و زمین چیست؟ و[لی] نشانه ها و هشدارها، گروهی را که ایمان نمی آورند، سود نمی بخشد).

(پیامبرانشان گفتند: مگر درباره ی خدا، پدید آورنده ی آسمان ها و زمین، تردیدی هست؟ او شما

الی أجل مسمی قالوا ان أنتم الا بشر مثلنا تریدون أن تصدونا عما کان یعبد ءاباؤنا فأتونا بسلطان مبین).(137).

الحدیث

1127. رسول الله صلی الله علیه و آله- فی بیان صفات الباری جل و علا-: فوق کل شیء علا، و من کل شیء دنا، فتجلی لخلقه من غیر أن یکون یری.(138).

1128. عنه صلی الله علیه و آله- فی دعء الجوشن الکبیر-: یا من فی السماء عظمته، یا من فی الأرض آیاته، یا من فی کل شیئ دلائله، یا من فی البحار عجائبه، یا من فی الجبال خزائنه، یا من یبدأ الخلق ثم یعیده، یا من الیه یرجع الأمر کله، یا من أظهر فی کل شیء لطفه، یا من أحسن کل شیء خلقه، یا من تصرف فی الخلائق قدرته.(139).

1129. عنه صلی الله علیه و آله- فی الدعاء-: صار کل شیء خلقته حجة لک و منتسبا الی فعلک، و صادرا عن صنعک، فمن بین مبتدع یدل علی ابداعک، و مصور یشهد بتصویرک، و مقدر ینبی عن تقدیرک، مدبر ینطق عن تدبیرک، و مصنوع یومی الی تأثیرک، و أنت لکل جنس من مصنوعاتک و مبروءاتک(140) و مقطوراتک صانع و بارئ و فاطر(141).

را دعوت می کند تا پاره ای از گناهانتان را بر شما ببخشاید و تا زمان معینی به شما مهلت دهد. گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید. می خواهید ما را از آنچه پدرانمان می پرستیدند، باز دارید. پس برای ما حجتی آشکار بیاورید).

حدیث

1127. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در بیان صفات آفریدگار عزوجل-: بالاتر از هر بالایی، ولی نزدیک به همه چیز است. برای خلقش جلوه نمود، بی آن که دیده شود.

1128. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در دعای «جوشن کبیر»-: ای آن که در آسمان، عظمتش پیداست و در زمین، نشانه هایش! ای آن که هر چیز، راهنمایی به سوی اوست! ای آن که شگفتی هایش در دریا و اندوخته هایش در کوه هاست! ای آن که خلق را پدید آورد و سپس، باز می گرداند! ای که همه ی کارها به او باز می گردند! ای که لطفش را در همه چیز هویدا کرد! ای که هر چه آفرید، نیکو آفرید! ای که قدرتش، همه ی مخلوقات را می چرخاند!

1129. پیامبر خدا- در دعا-: هر چه آفریدی، حجتی برای توست و منسوب به فعل تو و صدور یافته از کار توست. آنها یا نو پدیدند و بر خلقت بدیعانه ات دلالت دارند، و یا صورت یافته اند که بر تصویرگری ات گواهی می دهند، و یا اندازه شده اند که از اندازه سنجی ات خبر می دهند، و یا تدبیر شده اند که از تدبیرت می گویند، و یا ساخته اند که به ساختنت اشاره دارند و تو برای هر گونه از ساخته ها و پرداخته ها و آفریده هایت، سازنده و پردازنده و پدید آورنده ای.

تأملی درباره ی نقش خودشناسی در خداشناسی

از نگاه قرآن، در آفرینش انسان، نشانه های روشن فراوانی برای خداشناسی وجود دارد و این، بدان معناست که انسان، نمی تواند خود را آن گونه که هست، ببیند، اما آفریدگار خود را نبیند، و خودشناس باشد، اما خدا را نشناسد.

نشانه های خدا در وجود انسان، در این باب، به نه دسته تقسیم شده اند و اینک، توضیحی کوتاه(142) درباره این نشانه ها:

1. پیدایش انسان از خاک

هر پژوهشگری، در مطالعه ی کیفیت سیر تکاملی خاک و فعل و انفعالاتی که در این ماده ی فاقد حیات انجام می شود تا به صورت انسان درآید، به قدری نظم، حکمت و تدبیر ملاحظه می کند که اگر اندکی انصاف داشته باشد، به وجود آفریدگار حکیم و مدبر دانا و توانای جهان، اعتراف می کند.

قرآن کریم، درباره ی مواد اولیه ای که تشکیل دهنده ی هسته ی نخستین آفرینش انسان است، نظریه های دقیق و جالبی دارد که پیشرفت علم، صحت آنها و ارتباط آورنده ی این کتاب آسمانی را با منبع وحی تأیید می کند.

از نگاه قرآن، خاک، عصاره ی گل،(143) آب،(144) علق(145) و نطفه، نقطه های آغازین آفرینش هستند که عقل با تأمل در سیر تکاملی خاک تا به وجود آمدن انسان، چاره ای جز اعتراف به آفریدگار توانا و حکیم ندارد و جالب توجه این که در چهارده قرن پیش، در محیطی که مردم معتقدند بودند زن، تنها جایگاه پرورش انسان است و هیچ نقشی در به وجود آمدن او ندارد،(146) قرآن، تصریح می کند هسته ی اولیه ی آفرینش انسان، آمیخته ای از نطفه ی مرد و زن است:

(انا خلقنا الانسان من نطفة أمشاج.(147).

ما انسان را از نطفه ای آمیخته (زن و مرد) آفریدیم).

2. صورت بندی جنین

پس از تکمیل مصالح ساختمان بدن، جنین برای صورت بندی و نقاشی آماده می شود. اکنون، آفریدگار دانا و توانا، سلول های مغز، چشم، گوش، قلب، دست، پا و سایر اعضای بدن را از یکدیگر جدا کرده، با وظیفه ی نهایی خویش، آشنا می کند و آن گونه که حکمتش ایجاب می کند، صورت بندی می نماید:

(هو الذی یصورکم فی الأرحام کیف یشاء لا اله الا هو العزیز الحکیم.(148).

اوست کسی که شما را در زهدان ها چنان که می خواهد، شکل می دهد. خدایی نیست، جز او که پیروزمند فرزانه است).

3. پیدایش حیات

قرآن کریم، در موارد متعدد،(149) پدیده ی شگفت حیات را مستند به آفریدگار توانای جهان کرده است و آن را یکی از آیات الهی و دلایل غیر قابل انکار وجود خدا می داند و گاه، منکران را با توجه به این حقیقت، مورد ملامت قرار می دهد:

(کیف تکفرون بالله و کنتم أموتا فأوحیکم.(150).

چگونه به خدا کفر می ورزید، در حالی که مرده بودید و زنده تان ساخت؟!).

4. خواب

خواب، مایه ی تجدید قوای فرسوده شده، رمز نشاط و طراوت است که تقریبا یک سوم عمر انسان، هزینه ی آن می گردد. کم خوابی، علاوه بر این که نشاط زندگی را سلب می کند، موجب فرسودگی اعصاب و قوا، ضعف دستگاه تفکر می شود و ادامه ی بی خوابی به مرگ قطعی می انجامد، تا آن جا که گفته شده:

انسان، ممکن است تا شش هفته بدون غذا زنده بماند؛ ولی اگر ده شبانه روز به خواب نرود، خواهد مرد.(151).

بنابراین، تدبیر خواب برای زندگی انسان، یکی دیگر از نشانه های خداشناسی است:

(و من ءایته منامکم بالیل والنهار و ابتغاؤکم من فضله ان فی ذلک لآیات لقوم یسمعون.(152).

و از نشانه های او، خواب شما در شب و روز است، و نیز [روزی] جستن شما از فضلش. بی گمان، در این، نشانه هایی برای گروه شنواست).

5. روزی

پیش بینی منابع مورد نیاز برای تغذیه انسان و همه ی موجودات زنده و هماهنگی مواد مورد نیاز انسان با کشش های طبیعی او، دلیل دیگری بر توحید و خداشناسی است:

(هل من خلق غیر الله یرزقکم من السماء والأرض لا اله الا هو فأنی تؤفکون؟!(153).

آیا جز خداوند، آفریدگاری هست که از آسمان و زمین، روزی تان دهد؟ جز او خدایی نیست. پس به کجا منحرف می شوید؟!).

6. همسر

بر فرض محال، اگر بگوییم که مرد، در نتیجه ی اتفاقات پی در پی (تصادف) به وجود آمده، آیا می توان باور کرد که باز هم تصادف، برای تأمین آرامش زندگی و بقای نسل، زن را از همان جنس آفرید و میان آنها با رشته ی عشق و محبت، پیوند برقرار کرد؟‍! آیا این برهان به تنهایی کافی نیست که ثابت کند جهان هستی دارای آفریدگاری حکیم و تواناست؟! آری:

(و من ءایته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لآیت لقوم یتفکرون.(154).

و از نشانه های اوست که جفت هایی از جنس خودتان برایتان آفرید تا با ایشان، آرام گیرید و میانتان، دوستی و مهربانی نهاد. در این، نشانه هایی است برای کسانی که می اندیشند).

7. پوشاک

وجود منابع پوشاک در زمین، مانند وجود منابع تغذیه و خوراک، ثابت می کند که جهان، طبق نقشه و محاسبه ی دقیق و حکیمانه ای پدید آمده که حتی جزئی ترین مسائل ضرور زندگی نیز از دیده ی تیزبین پدید آورنده ی آن، پنهان نمانده است.

او که می دانست انسان، مانند حیوانات در برابر سرما و گرما مقاومت ندارد و افزون بر این، رعایت عفت عمومی و ارزش های اخلاقی، بدون پوشش میسر نیست، منابع مورد نیاز برای تهیه ی لباس و خانه را برای او فراهم آورد و حتی مواد لازم برای تهیه ی لباس هایی را نیز که برای آرایش خود یا برای جنگیدن بدان نیاز دارد، پیش بینی فرمود:

(والله جعل لکم من بیوتکم سکنا.(155).

و خدا، خانه هایتان را برای شما، مایه ی آرامش قرار داد).

(قد أنزلنا علیکم لباسا یوری سوءتکم.(156).

[ای آدمی زادگان!] برایتان جامه ای فرستادیم تا شرمگاهتان را بپوشاند).

(و جعل لکم سربیل تقیکم الحر و سر بیل تقیکم بأسکم.(157).

و برای شما جامه هایی ساخت که از گرما حفظتان می کند و جامه هایی که در جنگ، نگهتان می دارد).

(و تستخرجوا منه حلیة تلبسونها.(158).

و زیورایی از آن (دریا) بیرون می کشید و به تن می کنید).

8. ابزارهای یادگیری

پیش بینی ابزارهای درونی و برونی در وجود انسان برای کسب آگاهی، نشانه ی دیگری از نشانه های آفرینش انسان و دلیل دیگری برای اثبات توحید و خداشناسی است. آفریدگار حکیم، از یک سو ابزار درونی فرا گرفتن علم را در درون وجود انسان تعبیه کرده:

(والله أخرجکم من بطون أمهتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السمع الأبصر والأفدة لعلکم تشکرون.(159).

و خداوند، شما را از دل مادرانتان بیرون کشید، در حالی که چیزی نمی دانستید، و برایتان گوش و چشم ها و دل ها قرا رداد، باشد که سپاس بگزارید).

و از سوی دیگر، انواع لوازم و ابزارهایی که برای خواندن و نوشتن و تحصیل دانش ضرور است، فراهم آورد.

نکته ی قابل تأمل، این که قرآن، در میان ابزارهای متنوع تعلیم و تعلم، به «قلم» و «نوشته» سوگند می خورد:

(ن و القلم و ما یسطرون.(160).

نون، سوگند به قلم و آنچه می نگارند!).

این، بدان جهت است که قلم و نوشته، از ابزارهای بیرونی همه ی علوم و معارف انسانی است و از این رو، این کتاب آسمانی، موضوع «قلم» و «نوشته» را از آیات

الهی و نشانه ی وجود شعور و تدبیر در نظام هستی می داند:

(الذی علم بالقلم علم الانسن ما لم یعلم.(161)

خدایی که به وسیله ی قلم یاد داد. به انسان، آنچه را نمی دانست، یاد داد).

9. اختلاف زبان ها و شکل ها

اختلاف زبان ها، شکل ها و رنگ های مردم، یکی دیگر از دلایل خداشناسی است؛ زیرا اگر کارخانه ی آفرینش شعور نداشت، مانند همه ی ماشین های دیگر، تولیدان آن یک نواخت بود.

از سوی دیگر، زندگی اجتماعی بشر، بدون شناخت یکدیگر میسر نیست. فرض کنید در یک جامعه، همه ی انسان ها دارای یک شکل و قیافه، یک رنگ و با یک نوع گویش هستند و هیچ کس از دیگری قابل شناسایی نیست؛ نه پدر از فرزند، نه همسر از بیگانه، نه مجرم از بی گناه، نه بدهکار از طلبکار، نه فرمانده از فرمانبر، نه رئیس از مرئوس، و نه دوست از دشمن. چگونه می توان در چنین جامعه ای زندگی کرد؟! از این رو، قرآن تأکید می فرماید:

(و من ءایته خلق السموت والأرض و اختلف ألسنتکم و ألونکم(162) ان فی ذلک لآیات للعالمین.(163).

و از نشانه های اوست آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف زبان ها و رنگ هایتن. در این، نشانه هایی برای دانایان است).

1 / 7

طرق الوصول الی اسمی مراتب معرفة الله

أ- ذکر الله

الکتاب

(یأیها الذین ءامنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا- و سبحوه بکرة و أصیلا- هو الذی یصلی علیکم و ملائکة لیخرجکم من الظلمات الی النور و کان بالمؤمنین رحیما)(164).

الحدیث

1130. رسول الله صلی الله علیه و آله: یقول الله تعالی: اذا کان الغالب علی عبدی الاشتغال بی جعلت نعیمه و لذته فی ذکری، فاذا جعلت نعیمه و لذته فی ذکری عشقنی و عشقته، فاذا عشقنیو عشقته رفعت الحجاب فیما بینی و بینه، و صرت معالما بین عینیه، لا یسهو اذا سها الناس، أولئک کلامهم کلام الأنبیاء.(165).

ب- الصلاة

1131. رسول الله صلی الله علیه و آله: الصلاة من شرائع الدین، و فیها مرضاة الرب عزوجل، و هی منهاج الأنبیاء و للمصلی حب الملائکة، و هدی و ایمان، و نور المعرفة.(166).

1132. عنه صلی الله علیه و آله: صلاة اللیل مرضاة الرب، و حب الملائکة، و سنة الأنبیاء، و نور المعرفة، و أصل الایمان.(167).

1 / 7

راه های رسیدن به بالاترین مراتب خداشناسی

الف- ذکر خدا

قرآن

(ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را یاد کنید، یادی بسیار. و صبح و شام او را به پاکی بستایید. اوست کسی که با فرشتگان خود بر شما درود می فرستد تا شما را از تاریکی ها به سوی روشنایی برآورد؛ و به مؤمنان، همواره مهربان است).

حدیث

1130. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خداوند متعال، می فرماید: «هرگاه، دل مشغولی عمده ی بنده ای، من باشم، نعمت و لذت او را در ذکر خودم قرار می دهم، و چون نعمت و لذتش را در ذکر خودم قرار دهم، به من عشق می ورزد و من نیز به او عشق می ورزم، و چون عاشق یکدیگر شدیم، حجاب میان خودم و او را بر می دارم و نشانه هایی در جلو چشمانش قرار می دهم که چون مردم [مرا] از یاد ببرند، او از یاد نبرد. اینان، سخنشان، سخن پیامبران است».

ب- نماز

1131. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: نماز، از آیین های دین است و خشنودی خداوند عزوجل در آن است و راه روشن پیامبران است. محبت فرشتگان و هدایت و ایمان و نور معرفت، از آن نمازگزار است.

1132. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: نماز شب، مایه ی خشنودی پروردگار و محبت فرشتگان است؛ سنت پیامبران و ور معرفت و ریشه ی ایمان است.

ج- محبة الله

1133. رسول الله صلی الله علیه و آله: المحبة أساس المعرفة.(168).

د- الانقطاع الی الله

1134. رسول الله صلی الله علیه و آله- فی الدعاء-: الهی من ذا الذی انقطع الیک فلم تصله؟!(169).

1135. عنه صلی الله علیه و آله: ان العبد… اذا توجه الی مصلاه لیصلی، قال الله عزوجل لملائکته: یا ملائکتی أما ترون هذا عبدی کیف قد انقطع عن جمیع الخلائق الی، و أمل رحمتی وجودی و رأفتی؟ أشهدکم أنی أختصه برحمتی و کراماتی.(170).

ه- ولایة أهل البیت

1136. رسول الله صلی الله علیه و آله: نحن الوسیلة الی الله، والوصلة الی رضوان الله، و لنا العصمة والخلافة والهدایة، و فینا النبوة والولایة والامامة، و نحن معدن الحکمة و باب الرحمة وش جرة العصمة، و نحن کلمة التقوی والمثل الأعلی والحجة العظمی و العروة الوثقی التی من تمسک بها نجا.(171).

ج- محبت خدا

1133. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: محبت، اساس معرفت است.

د- انقطاع به سوی خدا

1134. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در دعا-: خدایا! چه کسی برای پیوستن به تو، از همه گسست و تو به او نپیوستی؟!

1135. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: بنده… چون به نمازگاهش رو می کند تا نماز بخواند، خداوند عزوجل به فرشتگانش می فرماید: «ای فرشتگان من! آیا نمی بینید که این بنده ی من، چگونه از همه ی خلایق بریده و به من رو آورده و رحمت و بخشش و مهربانی مرا آرزو دارد؟ شما را گواه می گیرم که او را به رحمت و کرامت های خود، ویژه گردانم».

ه- ولایت اهل بیت

1136. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: ما وسیله[ی نزدیکی] به سوی خداییم و راه وصل به خشنودی او. برای ماست عصمت و خلافت و هدایت. در ماست نبوت و ولایت و امامت. ماییم معدن حکمت و دریچه ی رحمت و درخت عصمت. ماییم کلمه ی تقوا و والاترین نمونه و بزرگ ترین حجت [خدا] و استوارترین دستاویز که هر کس بدان چنگ زند، رهایی می یابد.

پژوهشی درباره ی راه های رسیدن به بالاترین مراتب خداشناسی

آنچه با عنوان «راه های رسیدن به بالاترین مراتب خداشناسی» گذشت، در بر دارنده ی مهم ترین و ارجمندترین و مطمئن ترین دستورها برای سیر و سلوک به سوی الله است که در متون اسلامی، به آنها اشاره شده است و گذر از منازل سلوک و رسیدن به قله ی یقین و معرفت شهودی، بدون عمل به این ره نمودها، امکان پذیر نیست. در واقع، حرکت انسان به سوی کمال مطلق، بدین سان آغاز می گردد:

یک. یاد خدا

نخستین گام در این سیر و سلوک، یاد خداست. امام علی علیه السلام درباره ی نقش یاد خدا در سازندگی انسان می فرماید:

أصل صلاح القلب اشتغاله بذکر الله.(172).

اساس سامان یافتن دل، اشتغال آن به یاد خداست.

یاد خدا، در واقع، رمز خودسازی است؛ چرا که به تدریج، انسان را از خود حیوانی تهی می کند و دل را از رذایل اخلاقی، پاک می گرداند و آن را برای پذیرش نور یقین، آماده می سازد. در متون اسلامی، نقش سرنوشت ساز یاد خدا در سازندگی انسان، به تفصیل مورد توجه قرار گرفته است. در این جا برای نمونه، به

سه دسته از آنها اشاره می کنیم:

دسته ی اول، روایاتی که بر نقش ذکر در آفت زدایی و سالم سازی قلب تأکید دارند؛ مانند آنچه از امام علی علیه السلام نقل شده است:

ذکرالله مطردة للشیطان.(173).

یاد کردن خدا، راندن شیطان است.

ذکرالله رأس مال کل مؤمن، و ربحه السلامة من الشیطان.(174).

یاد خدا، سرمایه ی هر مؤمن است و سود آن، به سلامت ماندن از شیطان است.

ذکر الله دواء أعلال النفوس.(175).

یاد خدا، دوای درد جان هاست.

یا من اسمه دواء و ذکره شفاء!(176).

ای آن که نامش دواست ویادش شفا!

دسیته ی دوم، احادیثی که یاد خدا را موجب شرح صدر و نورانی شدن دل و اندیشه، و ایجاد حیات و حواس باطنی، و رشد و تکامل معنوی معرفی می کنند؛ مانند سخنان امام علی علیه السلام در این باره:

ان الله- سبحانه و تعالی- جعل الذکر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقره، و تبصر به بعد العشوة، و تنقاد به بعد المعاندة.(177).

خدای سبحان، ذکر را جلای دل ها کرد که [گوش] پس از سنگینی، بدان می شنود و [دیده] پس از نابینایی، بدان می بیند و پس از لجاجت، با آن [در برابر خدا] رام

می شود.

دوام الذکر ینیر القلب و الفکر.(178).

مدامت بر ذکر، دل و اندیشه را نورانی می کند.

مداومة الذکر قوت الأرواح و مفتاح الصلاح.(179).

دوام ذکر، خوراک جان ها کلید درستی است.

دسته ی سوم، احادیثی که معرفت خدا و انس با خدا و محبت ا را ثمره ی یاد خدا می دانند؛ مانند آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است:

من أکثر ذکر الله عزوجل أحبه الله.(180).

هر کس خدا را فراوان یاد کند، خداوند [نیز] او را دوست خواهد داشت.

و امام علی علیه السلام فرموده است:

الذکر مفتاح الأنس.(181).

ذکر، کلید انس است.

بنابراین، یاد خدا در گام اول سلوک، آینه ی دل را از زنگارهای اخلاق و اعمال ناشایست، پاک می کند و در گام دوم، با نورانی ساختن آن، زمینه را برای انعکاس معارف شهودی در آن و دستیابی به معرفت و محبت خدا، فراهم می سازد.

با عنایت به آثارو برکات یاد خدا و نقش کلیدی آن در سازندگی انسان و جامعه ی توحیدی است که در جای جای قرآن کریم و احادیث اسلامی، بر کثرت ذکر، بلکه تداوم آن، تأکید شده است:

(یأیها الذین ءامنوااذکروا الله ذکرا کثیرا.(182).

ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را فراوان یاد کنید).

(فاذا قضیتم الصلوة فاذکروا الله قیما و قعودا و علی جنوبکم.(183).

و چون نماز را تمام کردید، ایستاده و نشسته و بر پهلو خوابیده [و در هر حال]، خدا را یاد کنید).

(الذین یذکرون الله قیما و قعودا و علی جنوبهم.(184).

آنان که ایستاده و نشسته و بر پهلو آرمیده، خدا را یاد می کنند).

امام صادق علیه السلام فرموده است:

ما من شیء الا و له حد ینتهی الیه الا الذکر، فلیس له حد ینتهی الیه.(185).

هیچ چیزی نیست جز آن که حدی دارد که بدان منتهی می شود، جز یاد [خدا] که حد نهایتی ندارد.

امام علیه السلام، سپس این آیه را خواند:

(یأیها الذین ءامنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا.

ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را فراوان یاد کنید).

درباره ی نقش ذکر در سازندگی انسان، توجه به چند نکته ضرور است:

الف- تداوم ذکر

آنچه موجب ظهور آثار ذکر در پیراستگی و آراستگی قلب و رسیدن به معرفت شهودی است، تداوم ذکر است؛ چنان که در شماری از متونی که گذشت، بدان تصریح شده است. شاید ذکر «خروج از ظلمات و ورود به عالم نور» در سوره ی احزاب، پس از «امر به کثرت ذکر»، به همین دلیل باشد:

(یأیها الذین ءامنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و أصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملکته لیخرجکم من الظلمات الی النور و کان بالمؤمنین رحیما.(186).

ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را فراوان یاد کنید و صبح و شام، او را تسبیح گویید. اوست که با فرشتگانش بر شما درود می فرستد تا شما از تاریکی ها، به سوی نور، بیرون ببرد؛ و با مؤمنان، هماره مهربان است).

بنابراین، ذکری که تداوم نداشته باشد و بر قلب غلبه نکند، نمی تواند در مسیر معرفت شهودی، نقش ایفا کند.

فقیه و محدث بزرگ، فیض کاشانی رحمته الله، در رساله ی زاد السالک، در پاسخ به نامه ی یکی از طلاب علوم دینی، درباره ی کیفیت سلوک راه حق، 25 ره نمود ارائه کرده و در ره نمود هجدهم گفته است:

قدری از اذکار و دعوات [را] ورد خود ساختن در اوقات معینه، خصوصا بعد از نمازهای فریضه، و گر تواند که [در] اکثر اقات، زبان را مشغول ذکر حق دارد- و اگر چه جوارح، در کارهای دیگر مصروف باشد-، زهی سعادت!

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام منقول است که زبان مبارک ایشان، در اکثر اوقات، تر بوده است به کلمه طیبه ی: «لا اله الا الله»؛ [حتی] اگر چیزی می خوردهاند و اگر سخن می گفته اند و اگر راه می رفته اند، الی غیر ذلک.(187) چه این، ممد و معاونی قوی است هر سالک را، و اگر ذکر قلبی را نیز مقارن ذکر لسانی سازد، به اندک زمانی،

فتوح بسیار روی می دهد. [پس] تا می تواند، سعی نماید که دم به دم، متذکر حق می بوده باشد تا غافل نشود که هیچ امری، به این نمی رسد در سلوک، و این، مددی است قوی در ترک مخالفت حق- سبحانه- به معاصی.(188).

ب- کامل ترین مصادیق ذکر

نماز، کامل ترین مصداق ذکر است و آیه ی شریف زیر، به همین نکته ی ظریف اشاره دارد:

(أقم الصلوة لذکری.(189).

نماز را برای یاد من، برپا دار).

نماز، اگر با آداب و شراط آن (به ویژه حضور قلب)، انجام شود، در گام اول، همه ی زشتی ها و پلیدی ها را از انسان دور می کند و اورا به صفت تقوا متصف می سازد و در گام دوم، سالک را به بساط معرفت شهودی و قرب و محبت الهی می رساند؛ چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله «نور معرفت» را از برکات نماز می شمارد و امام علی علیه السلام نماز را نردبان عروج جان برای رسیدن به خدا و زیارت او معرفی می کند.

ج- حقیقت ذکر

نکته ی دیگر، این که حقیقت ذکر، احساس حضور در محضر حق تعالی است. از این رو، ذکر زبانی، بدون توجه قلبی، اثر چندانی در نورانیت دل نخواهد داشت.

ذنشانه ی توجه قلبی انسان به آفریدگار جهان نیز مسولیت شناسی در همه ی زمینه هاست.

ذکر به این معنا و بویژه تداوم آن، بسیار دشوار است؛ چنان که امام صادق علیه السلام در گفتگو با یکی از یارانش، درباره ی سخت ترین چیزهایی که خدا بر خلقش واجب کرده است، چنین فرموده است:

ألا أخبرک بأشد ما فرض الله عزوجل علی خلقه؟ قلت: بلی. قال: انصاف الناس من نفسک، و مؤاساتک أخاک، و ذکر الله فی کل موطن. أما انی لا أقول: سبحان الله، و الحمدلله، و لا اله الا الله، و الله أکبر، و ان کان هذا من ذاک، و لکن ذکر الله- جل و عز- فی کل موطن اذا هجمت علی طاعة أو علی معصیة.(190).

[امام علیه السلام فرمود:] «آیا تو را از سخت ترین واجباتی که خدا بر خلقش واجب کرده، آگاه نکنم؟». گفتم: چرا. فرمود: «انصاف دادنت به مردم از جانب خودت، و سهیم کردن برادرت [در مال و دارایی ات] و ذکر خدا در هر جا؛ اما بدان که مقصود من از ذکر، گفتن “سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله و الله اکبر” یست. اگرچه اینها هم ذکر هستند؛ بلکه مقصود، یاد کردن خدای عزوجل در هر جایی است که آهنگ طاعت یا معصیت می کنی».

د- شرط بهره گیری از ذکر

یکی از شرایط مهم پذیرفته شدن نماز و بهره گیری از برکات آن- که در متون اسلامی بر آن تأکید شده- زکات است. لذا قرآن کریم، در کنار نماز، مردم را به پرداختن زکات، دعوت می کند.

امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید:

ان الله عزوجل أمر بثلاثة مقرون بها ثلاثة أخری: أمر بالصلاة والزکاة، فمن صلی و لم یزک لم تقبل منه صلاته…. .(191).

خدای عزوجل به سه چیز فرمان داده که سه چیز هم همراه آنهاست: به نماز و [همراهش] زکات، فرمان داده است و از این رو، هر کس نماز بگزارد و زکات نپردازد، نمازش پذیرفته نمی شود… .

نقش پرداختن زکات در بهره گیری از آثار نماز، تا آن جاست که پیامبر خدا می فرماید:

لا صلاة لمن لا زکاة له.(192).

آن که زکات ندهد، نمازی ندارد.

گفتنی است که زکات، در مفهوم عام آن، شامل مطلق حقوق مالی، اعم از واجب و مستحب است. لذا امام صادق علیه السلام در پاسخ به سؤالی درباره ی زکات ظاهری و باطنی می فرماید:

أما الظاهرة ففی کل ألف خمسة و عشرون درهما، و أما الباطنة فلا تستأثر علی أخیک بما هو أحوج الیه(193) منک.(194).

زکات آشکار، در هر هزار درهم، بیست و پنج درهم است؛ اما زکات باطنی (حقیقی)، آن است که چیزی را که برادرت بدان نیازمندتر است، برای خود، نگاه نداری.

بنابراین، می توان گفت که مطلق احسان به خلق و گره گشایی از کار مردم برای خدا، شرط بهره گیری کامل از برکات مطلق ذکر و در رأس آن، نماز است.

دو. رعایت آداب غذا خوردن

اشاره کردیم که یاد خداوند عزوجل غذای جان است. هر چه این خوراک بیشتر به روح برسد، نیروی روح، بیشتر می شود و صفا و نورانیت دل، افزون تر می گردد؛ به عکس غذاهای مادی که هر چه بیشتر انسان از آن مصرف کند، برای جسم و جانش زیانبارتر است و اکتفا به قدر ضرور در خوردن، سلامت جسم و جان انسان را

تضمین می کند.

درباره ی نقش خوردن در سیر و سلوک و معرفت شناسی، روایات اسلامی را به چهار دسته می توان تقسیم کرد:

الف- غذای حلال و نورانیت دل

دسته ی اول، شامل روایاتی است که تصریح می کنند خوردن غذای حلال، موجب صفای دل و نورانیت آن می شود؛ چنان که از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است:

من أکل من الحلال صفا قلبه ورق.(195).

هر که از حلال بخورد، دلش صفا می یابد و نازک می شود.

من أکل الحلال أَربعین یوما، نور الله قلبه، و أجری ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.(196).

هر کس چهل روز [غذای] حلال بخورد، خدا دلش را نورانی می کند و چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می سازد.

ب- کم خوردن و نورانیت دل

دسته ی دوم، روایاتی هستند که کم خوردن و گرسنگی را مایه ی نورانی شدن دل، معرفی می کنند؛ مانند آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است:

اذا أقل الرجل الطعم ملی جوفه نورا.(197).

چون انسان از خوراکش بکاهد، درونش پر از نور می شود.

نور الحکمة الجوع.(198).

نور حکمت، [در] گرسنگی است.

ج- نقش روزه داری در معرفت شهودی

دسته ی سوم، روایاتی است که روزه داری را سبب رسیدن انسان به درجه ی یقین می شناسانند؛ مانند آنچه در حدیث معراج آمده است:

الصوم یورث الحکمة، والحکمة تورث المعرفة، والمعرفة تورث الیقین.(199).

روزه، حکمت می آورد و حکمت، معرفت می آورد و معرفت، یقین.

شایان گفتن است که یقین، بالاترین مرتبه ی ایمان، و همان معرفت شهودی است.

د- انگیزه ی الهی در خوردن و نورانیت دل

دسته ی چهارم از روایات، به داشتن انگیزه ی الهی در همه ی کارها، از جمله خوردن، توصیه می کنند؛ مانند آنچه از پیامبر خدا نقل شده است که در توصیه به ابوذر فرمود:

یا أباذر! لیکن لک فی کل شیء نیة صالحة، حتی فی النوم والأکل.(200).

ای ابوذر! باید در هر چیزی، نیت نیکو داشته باشی، حتی در خوابیدن و خوردن.

اخلاص در همه ی کارها، موجب نورانی شدن دیده ی بصیرت است؛ چنان که از امام علی علیه السلام روایت شده:

عند تحقق الاخلاص تستنیر البصائر.(201).

به گاه حصول اخلاص، دیده ها نورانی می شوند.

هر گاه چنین مرتبه ای از اخلاص، چهل روز تداوم یابد، دل، چنان نورانی می گردد و به معارف حقیقی و ناب دست می یابد که چشمه های حکمت، از زبان صاحب دل، جاری می شوند. پیامبر خدا در این بار می فرماید:

ما أخلص عبدالله عزوجل أربعین صباحا الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.(202).

هیچ بنده ای، چهل روز برای خدا اخلاص نورزید، مگر آن که چشمه های حکمت، از دلش بر زبانش سرازیر شد.

و اگر سالک، در این چهل روز، روزه دار باشد، بی تردید رسیدن به مقصد، نزدیک تر خواهد بود، چنان که از امام علی علیه السلام روایت شده است:

من أخلص لله أربعین صباحا، یأکل الحلال، صائما نهاره، قائما لیله، أجری اله بحانه ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه.(203).

هر کس چهل روز برای خدا اخلاص بورزد، حلال بخورد و روزه بگیرد و شب زنده داری کند، خداوند سبحان، چشمه های حکمت را از دلش بر زبانش جاری می سازد.

سه. ولایت اهل بیت

راه توحید و سلوک به سوی معرفت شهودی و کمال مطلق، راهی است بس دشوار و در آن، راهزنان بسیار در کمین اند. پیمودن این راه، بدون راه نمایی و دستگیری رهبران به مقصد رسیده و مصون از خطا- که همان پیامبر خدا و خاندان او هستند- خطرناک، بلکه غیر ممکن است. در این باره، توجه به سه نکته حائز اهمیت است:

الف- نقش اهل بیت در خداشناسی

بر پایه ی احادیثی که ملاحظه شد، اهل بیت، ابواب معرفت خدا و راه رسیدن به

رضوان الهی هستند و این، بدان معناست که تنها آنها با معارف اسلام ناب آشنایند و بر اساس آموزه های وحی، می توانند آفریدگار حقیقی جهان را به مردم معرفی کنند و آنان را تا رسیدن به بالاترین مراتب توحید، هدایت نمایند. در «زیارت جامعه ی کبیره» که از امام هادی علیه السلام روایت شده، خطاب به آنان می گوییم:

بموالاتکم علمنا الله معالم دیننا.(204).

به ولایت شما، خداوند، معارف دینمان را به ما آموخت.

ب- نقش اهل بیت در هدایت باطنی انسان

بررسی دقیق متون دینی اسلام در زمینه ی امامت و رهبری، نشان می دهد که امامان اهل بیت و به طور کلی، انسان کامل در هر عصری- که امام آن عصر نامیده می شود- در هدایت انسان ها، نقشی فراتر از نمایاندن راه کمال مطلق دارند؛ بلکه امام، افزون بر هدایت عام، افراد مستعد رادر پیمودن راه و رساندن به مقصد نیز همراهی می کند؛ بدین معنا که روح انسان های مستعد، به طور تکوینی در پرتو انوار باطنی امام پرورش می یابد و به سوی کمال مطلق ره می سپارد.

کلینی رحمته الله، در کتاب ارجمند الکافی، در بابی که آن را «امامان، نور خدایند» نامیده، شش روایت آورده است که در آنها کلمه ی «نور» در شماری از آیات قرآن کریم، به امامان اهل بیت علیهم السلام تفسیر شده است. از جمله، روایتی از ابوخالد کابلی نقل کرده که می گوید: از امام باقر علیه السلام درباره ی این آیه شریف پرسیدم که می فرماید:

(فأمنوا بالله و رسوله والنور الذی أنزلنا.(205).

به خدا و فرستاده اش و نوری که فرو فرستادیم، ایمان بیاورید).

امام علیه السلام در پاسخ فرمود:

النور والله الأئمة من آل محمد صلی الله علیه و آله الی یوم القیامة، و هم والله ورالله الذی أنزل، و هم والله نورالله فی السماوات و فی الأرض، والله یا أبا خالد! لنور الامام فی قلوب المؤمنین أنور من الشمس المضیئة بالنهار؛ و هم والله ینؤرون قلوب المؤمنین، و یحجب الله عزوجل نورهم عمن یشاء فتظلم قلوبهم؛ واله یا أبا خالد! لا یحبنا عبد و یتولانا حتی یطهر الله قلبه.(206).

به خدا سوگند که تا روز قیامت، نور، امامان از خاندان محمد صلی الله علیه و آله هستند. به خدا سوگند، آنان، همان نور فرو فرستاده شده اند. به خدا سوگند، آنان، نور آسمان ها و زمین اند. ای ابوخالد! به خدا سوگند، نور امام در دل های مؤمنان، از خورشید فروزان روز، تابناک تر است. به خدا سوگند، آنان، دل های مؤمنان را روشن می دارندو خدا، نور آنان را از هر کس که بخواهد، باز می دارد تا دل هایشان تاریک شود. ای ابوخالد! به خدا سوگند، هیچ بنده ای با ما دوستی نمی ورزد و ولایت ما را نمی پذیرد، جز آن که خداوند، دلش را پاک می سازد.

بر پایه ی ای سخن، امام به سان مهری تابان است که فروزنده تر از خورشید محسوس، بر باطن نامحسوس جهان، نورافشانی می کند و به ملکوت آسمان ها و زمین و ضمیر انسان های با ایمان، روشنایی می بخشد. این نور، نه تنها راه سیر و سلوک را به آنان می نمایاند، بلکه تا رسیدن به مقصد، سلک را همراهی می کند.

به سخن دیگر، چنان که خورشید محسوس، افزون بر روشنایی، تکوینا در تکامل مادی انسان مؤثر است، خورشید معنوی امام نیز علاوه بر راه نمایی تشریعی، تکوینا در تکامل معنوی انسان، تأثیر دارد.

قرآن کریم، واژه «امام» را بر کسی اطلاق می کند که به درجات قرب رسیده و سالار کاروان ولایت مداران شده و ارتباط انسان را با این حقیقت، نگاه داشته است. امام، کسی است که خدای سبحان، او را برای پیش گامی در طریق ولایت برگزیده و هموست که مهار هدایت معنوی را در دست گرفته است. همه ی پرتوهای تابناک ولایت- که بر دل بندگان می تابد- بارقه های برخاسته از منبع نور امام و هدیه های پراکنده و عطیه های متصل به دریای بی کران او هستند.(207).

علامه سید محمد حسین طباطبایی رحمته الله در این باره می گوید:

به طور خلاصه، امام، هدایتگری است که با نور هدایت ملکوتی ای که همراه دارد، ره می نماید. پس حقیقت امامت، گونه ای ولایت بر اعمال مردم است و هدایت او، به معنای رساندن ایشان به مقصود و با فرمان الهی است، نه فقط ارائه ی طریق که شأن پیامبر و فرستادگان الهی و هر مؤمنی است که با نصیحت و اندرز نیکو، به سوی خدا هدایت می کند.(208).

به بیان دیگر، هدایت باطنی و نورانیتی که بر اثر انجام دادن تکالیف الهی، برای انسان فراهم می آید، از طریق انسان کامل و امام، به او افاضه می شود.(209) از این رو، بدون ارتباط معنوی با او، اعمال صالح نمی تواند نقش خود را در تکامل انسان ایفا کنند و بدین جهت، ولایت اهل بیت علیهم السلام، شرط قبولی اعمال شمرده شده است، چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

والذی بعثنی بالحق نبیا لو أن رجلا لقی الله بعمل سبعین نبیا ثم لم یأت بولایة أولی الأمر منا أهل البیت ما قبل الله منه صرفا و لا عدلا.(210).

سوگند به خدایی که مرا به حق به نبوت برانگیخت، اگر مردی با عمل هفتاد پیامبر، از خدا پروا بدارد، اما در ولایت صاحبان امر- که از ما اهل بیت اند- در نیاید، خداوند از او هیچ [عمل واجب و یا مستحبی را] نمی پذیرد.

همچنین، در زیارت «جامعه»، می خوانیم:

و بموالاتکم تقبل الطاعة المفترضة، و لکم المودة الواجبة.(211).

و به موالات شما، اعمال واجب پذیرفته می شوند، و مودت شما واجب است.

باری! به برکت ولایت اهل بیت علیهم السلام و اطاعت آنان، سالک می تواند به بالاترین مراتب توحید و معرفت شهودی دست یابد؛ چنان که امام رضا علیه السلام می فرماید:

من سره أن ینظر الی الله بغیر حجاب، و ینظر الله الیه بغیر حجاب فلیتول آل محمد، و لیتبرأ من عدوهم.(212).

آن که او را خوش آید که بدون پرده به خدا بنگرد و خدا هم بدون پرده به او بنگرد، باید ولایت خاندان محمد را بپذیرد و از دشمنان ایشان، بیزاری جوید.

ج- نقش متقابل خداشناسی و شناخت اهل بیت

درباره ی نقش اهل بیت علیهم السلام در خداشناسی، این نکته نیز قابل توجه است که در شماری از روایات تأکید شده که معرفت خداوند عزوجل جز از طریق شناخت اهل بیت علیهم السلام ممکن نیست و از سوی دیگر، در برخی احادیث آمده که شناخت اهل بیت علیهم السلام، متأخر از شناخت خداست. در دعایی که امام صادق علیه السلام به زراره آموخت، می خوانیم:

اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم أعرف نبیک، اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم أعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی.(213).

بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. بار خدایا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیمابرت را به من نشناسانی، حجت تو را نخاهم شناخت. بار خدایا! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه خواهم شد.

از این روشن تر، سخن امیرمؤمنان است که وقتی رئیس نصارا از ایشان پرسید: «خدا را به محمد شناختی و یا محمد را به خدا؟»، امام علیه السلام در پاسخ فرمود:

ما عرفت الله بمحمد صلی الله علیه و آله، و لکن عرفت محمدا صلی الله علیه و آله بالله…(214).

خدا را به محمد صلی الله علیه و آله نشناختم؛ بلکه محمد را به خدا شناختم.. .

بنابراین، چگونه می توان بین این دو دسته روایت، جمع کرد؟

پاسخ، این است که این احادیث، حاکی از نقش متقابل خداشناسی و شناخت اهل بیت علیهم السلام است. از یک سو، شناخت پیامبر خدا و خاندان او- چنان که در حدیث اخیر آمده- از فروع خداشناسی است؛ زیرا تا وجود خدا اثبات نشود، نبوت معنا پیدا نمی کند، و از سوی دیگر، تا پیامبران، مردم را به خداشناسی دعوت نکنند و زمینه ی تفکر در براهین توحید را در جامعه فراهم نسازند، کسی درصدد شناخت خداوند عزوجل بر نخواهد آمد. وانگهی- چنان که توضیح دادیم- دستیابی به درجات بالای خداشناسی، جز از طریق ره نمودهای پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام امکان پذیر نیست.

بر این اساس، تعارضی میان دو دسته روایتی که اشاره شد، وجود ندارد: بدین ترتیب که نخست پیامبران و اوصیای آنان، مردم را به خداشناسی بر پایه ی برهان دعوت می کنند. پس از این که مردم با خدا آشنا شدند، عقل، آنان را به پیروی از فرستادگان خدا و رهبران الهی فرا می خواند و پیشوایان دینی، زمینه را برای رشد و تعالی انسان و رسیدن او به بالاترین مراتب خداشناسی فراهم می سازند.

چهار. استمداد از خداوند متعال

چهارمین دسور کار برای سلوک الی الله، نیایش و یاری خواستن از خداوند متعال است. دعا، در رساندن سالک به مقصد، هم طریقیت دارد و هم موضوعیت. طریقیت دارد، چون مایه ی توفیق یافتن انسان برای انجام دادن سایر برنامه های سلوک است، و موضوعیت دارد، چون خود، مغز عبادت است.(215).

حتی می توان گفت که اگر دعا با شرایط آن انجام شود، یکی از نزدیک ترین راه ها و شاید نزدیک ترین راه برای رسیدن به مقصد است؛ چنان که خداوند متعال می فرماید:

(و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب أجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون.(216).

و چون بندگانم از تو درباره ی من پرسیدند، [به آنان بگو که] «من نزدیکم و ندای دعا کننده را چون مرا بخواند، پاسخ می دهم». پس [بندگانم] دعوتم را بپذیرند و به من ایمان آورند، شاید که راه یابند).

از این رو، انبیا و اولیای خدا، برای دعا و مناجات با خدا اهمیت ویژه ای قائل بودند و بیش از دیگران، از خداوند متعال استمداد می کردند. امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه ی شریف: (ان ابراهیم لأوه حلیم؛ بی گمان، ابراهیم، اواه بردبار بود)، می فرماید:

الأواه هو الدعاء.(217).

اواه، یعنی بسیار دعا کننده.

و نیز امام صادق علیه السلام در مورد جدش امام علی علیه السلام روایت کرده است:

کان أمیرالمؤمنین علیه السلام رجلا دعاء.(218).

امیرمؤمنان، انسانی پر دعا بود.

در مورد این دستور، دو نکته، حائز اهمیت است:

الف- نیایش در کنار تلاش

نکته ی اول، این که دعا در کنار تلاش و به کارگیری همه ی توان برای انجام دادن سایر دستورهایی که بدان اشاره شد، ثمر می دهد؛ بلکه بدون مجاهدت، حقیقت دعا تحقق پیدا نمی کند. لذا امام رضا علیه السلام ضمن حدیثی تأکید می فرماید:

من سأل الله التوفیق و لم یجتهد فقد استهزأ بنفسه.(219).

هرکه از خدا توفیق جوید، ولی تلاش نورزد، خود را مسخره کرده است.

ب- مهم ترین شرایط دعا

استجابت دعا، شرایطی دارد که در روایات اسلامی، به تفصیل ذکر شده اند؛ اما مهم ترین آنها، اخلاص، مطابقت قلب و زبان و بویژه انقطاع (قطع امید) از اسباب و توجه کامل به حق تعالی است؛ بلکه شرایط دیگر، در واقع، مقدمه ی تحقق این حالت برای نیایشگر است، چنان که نقل شده است که پیامبر خدا، در پاسخ کسی که اسم اعظم خدا را می جست تا دعایش اجابت شود، فرمود:

کل اسم من أسماء آلله، ففرغ قلبک عن کل ما سواه و ادعه بأی اسم شئت.(220).

هر نامی از نام های خداوند، اعظم است. پس دلت را از غیر او خالی بدار و اور ابا هر نامی که خواستی، صدا بزن.

بهترین عامل انقطاع از غیر خدا، عشق و محبت اوست. کیمیای محبت، چنان سالک را به خدا جذب می کند که پیوند جانش را از هر چه جز اوست، می برد و هر چه محبت بیشتر گردد، حالت انقطاع از غیر و اتصال به معدن عظمت، افزون تر می گردد.

پنج. احیای عقل و میراندن نفس

با به کار بستن ره نمودهای چهارگانه ای که شرح آن گذشت، به تدریج قوای عقلانی سالک الی الله، رشد می کند و هوس های حیوانی، در او می میرند تا آن که به این نقطه می رسد که امیرمؤمنان در وصف او می فرماید:

قد أحیا عقله، و أمات نفسه، حتی دق جلیله، و لطف غلیظه، و برق له لامع کثیر البرق، فأبان له الطریق و سلک به السبیل، تدافعته الأبواب الی باب السلامة، و دار الاقامةی، و ثبتت رجلاه بطمأنینة بدنه فی قرار الأمن والراحة بما استعمل قلبه، و أرضی ربه.(221).

عقل خود را زنده کرده و نفس خود را میرانده است؛ تا جایی که درشتی هایش نازک و زمختی هایش لطیف گشته اند و برقی فروزان و تابناک، برایش درخشیدن گرفته و راهش را روشن داشته و او را به راه در آورده است و درها، او را به در سلامت و سرای اقامت کشانده اند و ثابت قدم و با کمال اطمینان، در جایگاه امن و راحت، به عوض آنچه دلش به کار برده و خدایش را خشنود ساخته، جای گرفته است.

1 / 8

آثار معرفة الله

أ- محبة الله

الکتاب

(و من الناس من یتخذ من دون الله أندادا یحبونهم کحب الله والذین ءامنوا أشد حبا لله ولو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب أن القوة لله جمیعا و أن الله شدید العذاب).(222).

الحدیث

1137. رسول الله صلی الله علیه و آله- فی دعاء الجوشن الکبیر-: یا من هو غایة مراد المریدین، یا من هو منتهی هم العارفین، یا من هو منتهی طلب الطالبین.(223).

ب- خشیة الله

الکتاب

(و من الناس والدواب والأنعم مختلف ألونه کذلک انما یخشی الله من عباده العلمؤا ان الله عزیز غفور).(224).

الحدیث

1138. رسول الله صلی الله علیه و آله: من کان بالله أعرف کان من الله أخوف.(225).

1 / 8

آثار معرفت خدا

الف- محبت خدا

قرآن

(در برخی از مردم، در برابر خدا، همانندهایی [برای او] بر می گزینند، و آنها را چون دوستی خدا، دوست می دارند؛ ولی کسانی که ایمان آورده اند، به خدا محبت بیشتری دارند. کسانی که [با برگزیدن بت ها، به خود] ستم نموده اند، اگر می دانستند هنگامی که عذاب را مشاهده کنند، تمام نیرو[ها] از آن خداست، و خدا، سخت کیفر است).

حدیث

1137. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در دعای «جوشن کبیر»-: ای که آخرین مقصود مریدانی، ای که بلندترین همت عارفانی، ای که بالاترین خواسته ی خواهندگانی!

ب- بیم از خدا

قرآن

(و از مردمان و جانوران و دام ها که رنگ هایشان همان گونه مختلف است [، پدید آوردیم]. از بندگان خدا، تنها دانایانند که از او می ترسند. آری. خدا، ارجمند آمرزنده است).

حدیث

1138. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر کس به خدا آگاه تر باشد، از او بیمناک تر است.

ج- الرغبة فیما عندالله

1139. رسول الله صلی الله علیه و آله: قال داود علیه السلام: یا رب! حق لمن عرفک ألا یقطع رجاءه منک.(226).

د- اجتناب المحارم

1140. رسول الله صلی الله علیه و آله: من عرف الله و عظمه منع فاه من الکلام، و بطنه من الطعام، و عفا(227) نفسه بالصیام والقیام.(228).

ه- التقوی

1141. رسول الله صلی الله علیه و آله: لکل شیء معدن، و معدن التقوی قلوب العارفین.(229).

و- الرضا بقضاء الله

1141. رسول الله صلی الله علیه و آله: قال الله عزوجل: علامة معرفتی فی قلوب عبادی حسن موقع قدری ألا أشتکی و لا أستبطی و لا أستخفی.(230).

ج- رغبت به آنچه نزد خداست

1139. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: داوود علیه السلام گفت: ای پروردگار من! بایسته است که عارف به تو، امیدش را به تو نبرد.

د- پرهیز از حرام ها

1140. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر که خدا و عظمت او را بشناسد، کام از کلام و درون از طعام، باز می دارد و نفس خویش را به روزه و شب زنده داری رام می کند.

ه- پرهیزگاری

1141. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: هر چیز، معدنی دارد و معدن پرهیزگاری، دل های عارفان است.

و- رضایت به قضای الهی

1142. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خدای عزوجل فرمود: «نشانه های معرفت به من در دل های بندگانم، نیکویی موقعیت منزلت من است. این که از من گله نشود و [روزی رساندنم] دیر و کند به شمار نیاید و پنهان، شمرده نشوم».

ز- استجابة الدعاء

1143. رسول الهل صلی الله علیه و آله: قال الله عزوجل: من أهان لی ولیا فقد رصد لمحاربتی. و ما تقرب الی عبد بشیء أحب الی مما افترضت علیه، و انه لیتقرب الی بالنافلة حتی أحبه، فاذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر به، و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها، ان دعانی أجبته، و ان سألنی أعطیته.(231).

1144. عنه صلی الله علیه و آله: ان الله تعالی قال: من عادی لی ولیا فقد آذنته بالحرب. و ما تقرب الی عبدی بشیء أحب الی مما افترضت علیه. و ما یزال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی أحبه، فاذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر به، و یده التی یبطش بها، و رجله التی یمشی بها، ان سألنی لأعطینه، و لن استعاذنی لأعیذنه.(232).

1145. عنه صلی الله علیه و آله: ان الله عزوجل یقول: ما یزال عبدی یتقرب الی بالنوافل حتی أحبه؛ فأکون أنا سمعه الذی یسمع به، و بصره الذی یبصر به، و لسانه الذی ینطق به، و قلبه الذی یعقل به، فاذا دعا أجبته، و اذا سألنی أعطیته.(233).

1146. عنه صلی الله علیه و آله: لو عرفتم الله تعالی حق معرفته لزالت بدعائکم الجبال!(234).

1147. عنه صلی الله علیه و آله: لو عرفتم الله عزوجل حق معرفته لمشیتم علی البحور، و لزالت بدعائکم الجبال. و لو خفتم الله حق خوفه لعلمتم العلم الذی لیس معه جهل، و ما بلغ ذلک أحد و لا أتی، الله عزوجل أعظم من أن یبلغ أحد أمره کله!(235).

ز- اجابت دعا

1143. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خدای عزوجل می فرماید: «هر که به دوست من توهین کند، به جنگ با من برخاسته است. بنده ای به من با بهتر از انجام دادن واجباتش تقرب نجسته است او با انجام دادن مستحب به من، تقرب می جوید تا دوستدارش شوم و چون دوستدارش می شوم، گوش شنیدن او و دیده ی دیدن او و زبان گفتن و دست فعالیت او می گردم. اگر مرا بخواند، اجابتش می کنم و اگر از من بخواهد، عطایش می نمایم».

1144. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خدای متعال فرمود: «هر کس با دوست من دشمنی ورزد، به او اعلان جنگ می کنم و بنده ای با بهتر از انجام دادن واجباتش، به من تقرب نجسته است. پیوسته، بنده ی من با مستحبات به من نزدیک می شود تا دوستدارش می شوم و چون دوستدارش گشتم، گوش شنیدن او و دیده ی دیدن او و دست فعالیتش و پای رفتنش می گردم و اگر از من بخواهد، به او می دهم و اگر پناه جوید، پناهش می دهم».

1145. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: خدای عزوجل می فرماید: «هماره، بنده ی من با مستحبات به من نزدیکی می جوید تا دوستدارش می شوم. پس من، گوش شنیدن او و دیده ی دیدن او و زبان گفتن او و دل فهمنده ی او می گردم. پس چون بخواند، پاسخش می دهم و چون بخواهد، عطایش می کنم».

1146. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: اگر خداوند متعال را چنان که بایسته ی شناخت اوست، می شناختید، کوه ها با دعای شما از جا کنده می شدند.

1147. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: اگر خداوند عزوجل را چنان که بایسته ی شناخت اوست، می شناختید، بر دریاها راه می رفتید و کوه ها به دعای شما از جا کنده می شدند و اگر از خدا چنان که باید می ترسیدید، به علمی دست می یافتید، بی اندکی جهل، و کسی به این نمی رسد و در نمی یابد. خدای عزوجل بزرگ تر از آن است که کسی به همه ی امر او برسد.

چکیده آنچه درباره ی نقش خداشناسی گذشت

آثار و برکات خداشناسی و نقش آن در زندگی انسان را در دو بخش می توان خلاصه کرد:

بخش اول: نقش خداشناسی در زندگی فردی

مهم ترین نقش خداشناسی در زندگی فردی، محبت و انس با خداوند متعال است؛ چرا که انسان، فطرتا عاشق زیبایی است و از آن جا که خداوند متعال، جامع همه ی زیبایی هاست و همه ی زیبایان، زیبایی خود را از او دارند، انسان نمی تواند خدا را بشناسد و او را دوست نداشته باشد. از این رو، امام مجبتی علیه السلام می فرماید:

من عرف الله أحبه.(236).

هر که خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت.

و هر چه معرفت انسان نسبت به آفریدگار جهان بیشتر شود، محبت او در دلش بیشتر می گردد، تا آن جا کحه در مرتبه ی «کاملان در خدا دوستی»(237) قرار می گیرد.

محبتی که زاییده معرفت باشد، با عنایت به اوامر و نواهی الهی و جایگاه انسان در نظام آفرینش و نیز توأم با خشیت و رغبت است و انسان را به همه ی ارزش های اعتقادی، اخلاقی و عملی، و ترک ضد ارزش ها دعوت می نماید.

بخش دوم: نقش خداشناسی در زندگی اجتماعی

خداشناسی، به دلیل این که زیربنای ارزش های اعتقادی، اخلاقی و عملی است، اصلی ترین پایه های جامعه ی نمونه ی انسانی نیز هست. به همین جهت، نمی توان از جامعه ای که خدا را باور ندارد، انتظار داشت ارزش های انسانی و در رأس آنها عدالت اجتماعی را رعایت نماید. لذا امام رضا علیه السلام درباره ی فلسفه ی خداپرستی می فرماید:

لعل کثیرة، منها أن من لم یقر بالله عزوجل لم یتجنب معاصیه، و لم ینته عن ارتکاب الکبائر و لم یراقب أحدا فیما یشتهی و یستلذ من الفساد والظلم.(238).

به علت های بسیار؛ یک علت آن که به خدا اقرار نکند، از نافرمانی او نپرهیزد و از ارتکاب گناهان کبیره، باز نایستد و هیچ کس را در آنچه از تباهی و ستم دوست می دارد و لذت می برد، نپاید.

بی تردید، استقرار ارزش های اخلاقی در جامعه، بدون زیربنای مذهبی و اعتقاد به خدا امکان پذیر نیست. اگر جهان، بی شعور و بی هدف باشد و عادل و ظالم، نیکوکار و بدکار، همه با مرگ به یک نقطه می رسند. با کدام دلیل می توان جامعه را به رعایت ارزش های والای انسانی، عدالت خواهی، ایثار و مبارزه با ظلم و جنایت، دعوت کرد؟ چه دلیلی دارد که یکی فدای دیگران شد و دیگران، فدای او نگردند؟ از این رو، باید گفت که ماتریالیسم، مستلزم نفی ارزش های اخلاقی و پذیرفتن ارزش های اخلاقی، مستلزم نفی ماتریالیسم است.

به عکس، اعتقاد به خدا و هدفداری جهان هستی، زمینه ساز جامعه ی برین و تکامل مادی و معنوی انسان است و به فرموده ی آفریدگار جهان:

(من کان یرید ثواب الدنیا فعند الله ثواب الدنیا والآخرة.(239).

و هر کس پاداش دنیا را بخواهد، پاداش دنیا و آخرت، نزد خداست).

و اگر روزی جامعه ی بشر به طور شایسته با آفریدگار جهان پیوند برقرار کند، بهترین زدگی ها را برای خود فراهم ساخته است. به امید آن روز!(240).

1 / 9

حق معرفة الله وحدها

الکتاب

(لا تدرکه الأبصر و هو یدرک الأبصر و هو اللطیف الخبیر).(241).

(یسئلک أهل الکتب أن تنزل علیهم کتبا منالسماء فقد سألوا موسی أکبر من ذلک فقالوا أرنا الله جهرة فأخذتهم الصعقة بظلمهم ثم اتخذوا العجل من بعد ما جاءتهم البینات فعفونا عن ذلک و ءاتینا موسی سلطنا مبینا).(242).

(و لما جاء موسی لمیقتنا و کلمه ربه قال رب أرنی أنظر الیک قال لن ترئنی و لکن انظر الی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترئنی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا فلما أفاق قال سبحانک تبت الیک و أنا أول المؤمنین).(243).

الحدیث

1148. التوحید عن ابن عباس: جاء أعرابی الی النبی صلی الله علیه و آله، فقال: یا رسول الله علمنی من غرائب العلم.

قال: ما صنعت فی رأس العلم حتی تسأل عن غرائبه؟!

قال الرجل: ما رأس العلم یا رسول الله؟

قال: معرفة الله حق معرفته.

قال الأعرابی: و ما معرفة الله حق معرفته؟

قال: تعرفه بلا مثل و لا شبه و لا ند، و أنه واحد أحد، ظاهر باطن، أول آخر،

1 / 9

حقیقت و مرز معرفت خدا

قرآن

(چشم ها او را در نمی یابند و اوست که دیدگان را در می یابد؛ و او ریزبین آگاه است).

(اهل کتاب از تو می خواهند که کتابی از آسمان [یکباره] بر آن فرود آوری. البته از موسی بزرگ تر از این را خواستند و گفتند: «خدا را آشکارا به ما بنمای». پس به سزای ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت. سپس، بعد از آن که دلایل آشکار برایشان آمد، گوساله را [به پرستش] گرفتند، و ما از آن هم در گذشتیم و به موسی، برهانی روشن عطا کردیم).

(و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، گفت: «پروردگارا! خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم». فرمود: «هرگز مرا نخواهی دید. لیکن به کوه بنگر. پس اگر بر جای خود قرار گرفت، به زودی مرا خواهی دید». پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریز ریز ساخت و موسی، بیهوش بر زمین افتاد. و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهی! به درگاهت توبه کردم و من، نخستین مؤمنانم»).

حدیث

1148. التوحید- به نقل از ابن عباس-: بادیه نشینی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای پیامبر خدا! به من از علوم غریبه بیاموزد.

فرمود: «تو با رأس علم چه کرده ای که از غرائب آن می پرسی؟».

مرد گفت: رأس علم چیست، ای پیامبر خدا؟

فرمود: «معرفت حقیقی خدا».

بادیه نشین پرسید: معرفت حقیقی خدا، چگونه است؟

فرمود: «او را بی مانند و شبیه و شریک بدانی و این که یگانه و یکتاست، برون

لا کفو له و لا نظیر، فذلک حق معرفته.(244).

1149. رسول الله صلی الله علیه و آله: الحمدلله الذی… فوق کل شیء علا، و من کل شیء دنا، فتجلی لخلقه من غیر أن یکون یری، و هو بالمنظر الأعلی.(245).

1 / 10

لا یبلغ أحد کنه معرفته

1150. رسول الله صلی الله علیه و آله- فی الدعاء-: یا من لا یعلم ما هو الا هو.(246).

1151. عنه صلی الله علیه و آله- فی تنزیه الله سبحانه-: سبحانک ما عرفناک حق معرفتک.(247).

1 / 11

النهی عن التفکر فی ذاته

1152. رسول الله صلی الله علیه و آله- فی قوله تعالی: (و أن الی ربک المنتهی)(248)-: لا فکرة فی الرب.(249).

1153. عنه صلی الله علیه و آله: تفکروا فی خلق الله و لا تفکروا فی الله فتهلکوا.(250).

1154. عنه صلی الله علیه و آله: تفکروا فی آلاء الله و لا تتفکروا فی الله.(251).

و درون، و آغاز و انجام است و همتا و نظیری ندارد این است معرفت حقیقی او».

1149. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: ستایش، مخصوص خداوند است که… بالاتر از هر بالا، ولی نزدیک به همه چیز است و بی آن که دیده شود، برای خلقش جلوه کرد، در حالی که در بالاترین افق است.

1 / 10

کسی به حقیقت معرفت او نمی رسد

1150. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در دعا-: ای آن که کسی نمی داند او چیست، جز خودش!

1151. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- در تنزیه خدای سبحان-: منزهی تو! ما آن گونه که باید، تو را نشناخته ایم.

1 / 11

پرهیز از اندیشیدن در ذات خدا

1152. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله- درباره ی سخن خدای متعال: (و پایان راه، پرردگار توست)-: اندیشه ای در پروردگار نباشد.

1153. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: در خلق خدا بیندیشید و در خود خدا نیندیشید که هلاک می شوید.

1154 پیامبر صلی الله علیه و آله: در نعمت های خدا بیندیشید و در [ذات] خدا نیندیشید.

1155. عنه صلی الله علیه و آله: تفکروا فی کل شیء، و لا تفکروا فی الله تعالی.(252).

1156. عنه صلی الله علیه و آله: تفکروا فی خلق الله و لا تفکروا فی الله؛ فانکم لن تقدروا قدره.(253).

1157. العظمة عن ابن عباس: دخل علینا رسول الله صلی الله علیه و آله و نحن فی المسجد حلق، قال لنا رسول الله صلی الله علیه و آله: فیم أنتم؟

قلنا: نتفکر فی الشمس کیف طلعت، و کیف غربت.

قال: أحسنتم! کونوا هکذا، تفکروا فی المخلوق و لا تفکروا فی الخالق.(254).

1158. رسول الله صلی الله علیه و آله: لیتعمقن أقوام من هذه الامة، حتی یقول أحدهم: هذا الله خلقنی، فمن خلقه؟!(255).

1155. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: در هر چیز بیندیشید و در خدای متعال نیندیشید.

1156. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: در خلق خدا بیندیشید و در [ذات] خدا نیندیشید که شما او را اندازه نمی توانید کرد.

1157. العظمة- به نقل از ابن عباس-: پیامبر خدا بر ما در آمد، در حالی که در مسجد، حلقه زده بودیم. پیامبر خدا از ما پرسید: «در چه حالی هستید؟».

گفتیم: در خورشید می اندیشیم که چگونه طلوع و غروب می کند.

فرمود: «آفرین‍ این گونه باشید. در مخلوق بیندیشید، نه در خالق».

1158. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: بی گمان، گروه هایی از این امت، تندروی خواهند کرد تا آن جا که یکی از آنان خواهد گفت: این خداوندی که مرا آفریده، چه کسی او را آفریده است؟!

بحثی درباره ی معنای تعمق در خداشناسی

شماری از بزرگان اهل عرفان، بدون توجه به معنای «تعمق» در لغت و احادیث اسلامی، در تفسیر حدیثی که مرحوم کلینی رحمته الله از امام زین العابدین علیه السلام نقل کرده، دچار خطا شده اند. امام علیه السلام فرموده است:

ان الله عزوجل علم أنه یکون فی آخر الزمان أقوام متعمقون، فأنزل الله تعالی (قل هو الله أحد) والآیات من سورة الحدید الی قوله: (و هو علیم بذات الصدور)، فمن رام وراء ذلک فقد هلک.(256).

خدای عزوجل می دانست که مردمی افراط اندیش در آخر زمان می آیند. از این رو، سوره ی توحید و آیاتی از سوره حدید را تا (و او به هر ه در دل ها می گذرد، داناست) نازل کرد، و هر کس بیش از آن را بجوید، بی گمان، هلاک می شود.

برخی این سخن را چنین معنا کرده اند که چون خداوند متعال می دانست که در آخر زمان، مردمی کنجکاو و دقیق خواهند آمد، سوره ی توحید و آیات آغازین سوره ی حدید را نازل فرمود و از این بیان، ستایش مردمان آخر زمان را استخراج و حدیث یاد شده را بر آنچه اهل عرفان از توحید فهمیده اند، منطبق می نمایند.

اما با مراجعه به منابع اصیل لغت و احادیثی که کلمه ی «تعمق» در آنها به کار رفته و

حتی با دقت در ذیل سخن امام، پژوهشگر، یقین خواهد کرد که برداشت آنان از حدیث یاد شده، قطعا نادرست است.

یک. تعمق در لغت

خلیل بن احمد فراهیدی نوشته است:

متعمق، کسی است که در خواسته ی خود، مبالغه می کند و تا پایان، آن را می جوید.(257).

همانند این معنا را ابن منظور، در لسان العرب آورده است:

متعمق، کسی است که در خواسته خود، مبالغه و سختگیری می کند و تا پایان، آن را می جوید.(258).

بنابراین، نهایت تلاش برای رسیدن به عمق و نهایت چیزی، در لغت، «تعمق» نامیده می شود.

دو. احادیثی که واژه ی «تعمق» در انها به کار رفته

با کاوش در موارد استعمال واژه «تعمق» در احادیث اسلامی منقول در منابع فریقین، برای پژوشگر، تردیدی باقی نمی ماند که مقصود از این واژه در فرهنگ اسلامی: افراط، تندروی و خارج شدن از مرز اعتدال است. این احادیث را به چهار دسته می توان تقسیم کرد:

الف- ستایش تعمق نکردن در صفات خدا

دسته ی اول، احادیثی است که در توصیف راسخان در علم، ترک تعمق آنان در صفات خدا، بلکه در همه ی مسائل غیبی را می ستایند، مانند:

فمدح الله تعالی اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما، و سمی ترکهم التعمق فیما لم یکلفهم البحث عن کنهه رسوخا.(259).

و خداوند، اعتراف آنان را به ناتوانی از رسیدن به آنچه احاطه ی علمی بدان ندارند، ستوده و فرو نرفتن آنان را در آنچه مکلف به کاوش از نهانش نیستند، «رسوخ» نامیده است.

این احادیث، با عنایت به این که هماهنگ با قرآن اند، اهمیت ویژه ای در این مبحث دارند.

ب- خطر تعمق

دسته ی دوم، احادیثی اند که مطلق «تعمق» را خطرناک توصیف می کنند؛ مانند آنچه از امام علی علیه السلام نقل شده است که از تعمق به عنوان یکی از پایه های کفر نام می برد:

الکفر علی أربع دعائم: علی التعمق… فمن تعمق لم ینب الی الحق.(260).

کفر، بر چهار ستون استوار است: بر زیاده روی… پس هر کس زیاده رود، به حق باز نمی گردد.

ج- هشدار درباره ی تعمق در دیدن

دسته ی سوم، احادیثی که نسبت به افراطگری در مسائل فرعی دینی، هشدار داده اند؛ مانند آنچه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که:

ایاکم والتعمق فی الدین! فان الله تعالی قد جعله سهلا، فخذوا منه ما تطیقون… .(261).

مبادا که در دین، تندروی کنید؛ چرا که خدا آن را آسان قرار داده است. پس، از

دین، به قدری که توانش را دارید، بر گیرید.

حدیثی هم از امام کاظم علیه السلام نقل شده است که می فرماید:

لا تعمق فی الوضوء.(262).

در وضو، زیاده روی صحیح نیست.

علامه ی مجلسی رحمته الله در شرح این روایت می گوید:

یعنی ریختن آب فراوان و یا سخت گرفتن در رساندن آب بیشتر از حد کامل وضو گرفتن.(263).

د. عاقبت تعمق در دین

دسته ی چهارم، احادیثی است که عاقبت و ثمره ی تندروی و افراطگری دینی را موجب خروج از دین می دانند؛ مانند آنچه از پیامبر خدا نقل شده که فرمود:

ان أقواما یتعمقون فی الدین یمرقون کما یمرق السهم من الرمیة.(264).

گروه هایی در دین تندروی می کنند و از آن بیرون می روند، آن گونه که تیر از هدف در می گذرد.

بنابراین، در فرهنگ احادیث اسلامی، تعمق در خداشناسی و امور دینی، نه تنها ممدوح نیست، بلکه ممنوع است و آنچه در کلام امام زین العابدین علیه السلام آمده که در آخر زمان، اقوامی متعمق خواهند آمد، حاکی از انحراف عقیدتی آنهاست که خداوند متعال، برای فراگیر نشدن انحراف آنان، سوره ی توحید و آیات نخست سوره ی

حدید را نازل فرموده است و ذیل فرمایش امام علیه السلام که فرموده: «هر کس بیش از آن را بطلبد، هلاک می شود»، به روشنی دلالت دارد بر این که مسلمانان، باید در شناخت صفات خدا، به آنچه در این آیات آمده و توضیحاتی که اهل بیت علیهم السلام درباره ی آنها داده اند، اکتفا کنند و در مباحثی که اندیشه به عمق آن نمی رسد،(265) غور ننمایند(266) که تعمق در ذات و صفات خدا عاقبتی جز هلاکت ندارد.

ر.ک: دانش نامه ی عقاید اسلامی: معرفت شناسی / بخش ششم / فصل پنجم: قلمرو معرفت / خطر تندزوی.


1) الفردوس: ج 2 ص 222 ح 3077 عن عائشة.

2) تنبیه الخواطر: ج 1 ص 82 و راجع: کنز العمال: ج 10 ص 144 ح 28731.

3) کنزالعمال: ج 3 ص 107 ح 5712 نقلا عن أبی الشیخ عن ابن عباس.

4) مسند ابن حنبلک ج 9 ص 240 ح 23980 عن صهیب.

5) سنن النسائی: ج 3 ص 55 عن عمار بن یاسر؛ مکارم الأخلاق: ج 2 ص 31 ح 2069 نحوه، بحارالأنوار: ج 94 ص 225 ح 1.

6) اللیل: 12.

7) الحجرات: 17.

8) البقرة: 272.

9) القصص: 56.

10) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 397 ح 5848، بحارالأنوار: ج 5 ص 198 ح 16 و راجع: سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1422 ح 4257.

11) الدعوات: ص 81 ح 204 عن الامام علی علیه السلام، بحارالأنوار: ج 86 ص 282 ح 45.

12) لیل: آیه ی 12.

13) التوحید: ص 290 ذیل ح 10، بحارالأنوار: ج 3 ص 273.

14) نهج البلاغة: خطبه ی 1، بحارالأنوار: ج 11 ص 60 ح 70.

15) الکافی: ج 8 ص 148 ح 128.

16) الکافی: ج 1 ص 85 ح 1.

17) شرح أصول الکافی: ج 3 ص 61.

18) الکافی: ج 1 ص 85 ح 2.

19) بحارالأنوار: ج 95 ص 466.

20) شرح اصول الکافی: ج 3 ص 61.

21) شرح چهل حدیث: ص 625.

22) الأنبیاء: 25.

23) النحل: 36.

24) یوسف: 108.

25) الغشایة: 17- 22.

26) عضدوا: أی ذهبوا یمینا و شمالا؛ من قولک عضدت الدابة: أی مشیت الی جانبها یمینا أو شمالا (انظر المصباح المنیر: ص 415).

27) التوحید: ص 44 ح 4 عن اسحاق بن غالب عن الامام الصادق عن أبیه علیهماالسلام، بحارالأنوار: ج 4 ص 288 ح 19.

28) کمال الدین: ص 261 ح 7 عن الحسین بن خالد عن الامام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحارالأنوار: ج 16 ص 364 ح 66.

29) الروم: 30.

30) البقرة: 138.

31) الحج: 31.

32) لقمان: 25.

33) أعرب الرجل عن نفسه، اذا بین و أوضح (معجم مقاییس اللغة: ج 4 ص 299). والظاهر أن الاعراب فی هذا الموضع کنایة عن تمییز الحق والباطل.

34) مقصود از زبان گشودن در این روایت و روایت های بعدی، رشد عقلی و قدرت تشخیص حق و باطل است.

35) مسند ابن حنبل: ج 5 ص 129 ح 14811 عن جابر بن عبدالله.

36) مسند ابن حنبل: ج 5 ص 303 ح 15589 عن الأسود بن سریع.

37) صحیح البخاری: ج 4 ص 1792 ح 4497 و ج 1 ص 456 ح 1293 کلاهما عن أبی هریرة.

38) فی المصدر: «ولد»، والتصویب من کزالعمال: ج 1 ص 266 ح 1336.

39) أی استخفتهم فجالوا معهم فی الضلال. یقال: جال و اجتال: اذا ذهب و جاء. و اجتال الشیء: اذا ذهب به و ساقه. و الجائل: الزائل عن مکانه (النهایة: ج ص 317).

40) نوادر الأصول: ج 1 ص 197 عن أنس.

41) سنن الترمذی: ج 4 ص 447 ح 2138.

42) فی المستدرک علی الصحیحین: ج 2 ص 133 ح 2566 و فیه «یوم خیبر» بدل «یوم حنین».

43) در المستدرک علی الصحیحین، جنگ خیبر گفته شده است.

44) مسند ابن حنبل: ج 5 ص 303 ح 15588.

45) فی الکلام حذف؛ أی: قال الله تعالی… (هامش المصدر).

46) صحیح مسلم: ج 4 ص 2197 ح 63 عن عیاض بن حمار.

47) بحارالأنوار: ج 95 ص 204 ح 37 نقلا عن جنة الأمان، مصباح المتهجد: ص 156 ح 249 و ص 280 ح 387 کلاهما من دون اسناد الیه صلی الله علیه و آله.

48) ر.ک: ص 194 ص 1105.

49) اعراف: آیه ی 172.

50) المحاسن: ج 1 ص 376 ح 826، بحارالأنوار: ج 3 ص 280 ح 16.

51) تفسیر العیاشی: ج 2 ص 39 ح 108.

52) اعراف: آیه ی 101.

53) مختصر بصائر الدرجات: ص 168، نور الثقلین: ج 2 ص 53 ح 206.

54) مختصر بصائر الدرجات: ص 215، بحارالأنوار: ج 5 ص 243 ح 32.

55) التوحید: ص 231 ح 5، معانی الأخبار: ص 4 ح 2، بحارالأنوار: ج 3 ص 41 ح 16.

56) النجم: 11.

57) مجمع البیان: ج 9 ص 265، بحارالأنوار: ج 18 ص 288.

58) التوحید: ص 116 ح 17، بحارالأنوار: ج 4 ص 43 ح 19.

59) الفردوس: ج 2 ص 254 ح 3183 عن ابن عباس.

60) مسند ابن حنبل: ج 1 ص 611 ح 2580 و ص 621 ح 2634 کلاهما عن ابن عباس.

61) مهج الدعوات: ص 103 عن محمد بن علی بن أبی طالب علیه السلام، بحارالأنوار: ج 94 ص 404 ح 5.

62) البلد الأمین: ص 407، بحارالأنوار: ج 94 ص 392.

63) السنن الکبری للنسائی: ج 6 ص 472 ح 11536.

64) الکافی: ج 1 ص 98 ح 8 عن أبی نصر، بحارالأنوار: ج 4 ص 38 ح 15.

65) قوله: «نور أنی أراه» هکذا رواه جمیع الرواة فی جمیع الاصول والروایات. و معناه: حجابه النور فکیف أراه. قال الامام أبوعبدالله المازری: الضمیر فی «أراه» عائد علی الله سبحانه و تعالی، و معناه أن النور منعنی من الرؤیة کما جرت العادة باغشاء الأنوار الأبصار و منعها من ادراک ما حالت بین الرائی و بینه (هامش المصدر). و یحتمل أن یقرأ هکذا: «انی أراه» و به ینسجم مع الرواة الاولی من الباب والروایة اللاحقة بل مع جمیع روایات الباب.

66) صحیح مسلم: ج 1 ص 161 ح 291.

67) صحیح مسلم: ج 1 ص 161 ح 292.

68) مجمع البیان: ج 9 ص 264، بحارالأنوار: ج 18 ص 288؛ الدر المنثور: ج 7 ص 648 نقلا عن ابن المنذر و ابن أبی حاتم.

69) التوحید: ص 116 ح 16، بحارالأنوار: ج 4 ص 43 ح 19.

70) شرح المواقفک ج 8 ص 115 و 116.

71) الملل والنحل، شهرستانی: ج 1 ص 150.

72) اللمع، اشعری: ص 32، شرح المقاصد: تفتازانی، ج 4 ص 189.

73) الرد علی المنطقیین: ص 238.

74) قیامت: آیه 22 و 23.

75) الفردوس: ج 4 ص 409 ح 7190.

76) المستدرک علی الصحیحین: ج 2 ص 553 ح 3880.

77) صحیح مسلم: ج 1 ص 163 ح 297.

78) التوحید: ص 111.

79) انعام: آیه ی 103.

80) الذاریات: 20 و 21.

81) عوالی اللآلی: ج 4 ص 102 ح 149، بحارالأنوار: ج 2 ص 32 ح 22؛ شرح نهج البلاغة: ج 20 ص 292 ح 339 عن الامام علی علیه السلام.

82) جامع الأخبار: ص 35 ح 12.

83) عوالی اللآلی: ج 1 ص 246 ح 1، بحارالأنوار: ج 70 ص 72 ح 23.

84) مصباح الشریعة: ص 342، بحارالأنوار: ج 2 ص 32 ح 21.

85) جاثیه: آیه ی 4.

86) ذاریات: آیه ی 20- 21.

87) فصلتک آیه ی 53.

88) غرر الحکم: ح 2935.

89) غررالحکم: ح 1675.

90) غررالحکم: ح 3105.

91) غررالحکم: ح 6365.

92) غررالحکم: ح 9865.

93) تحف العقول: ص 286، بحارالأنوار: ج 78 ص 165 ح 1.

94) غررالحکم: ح 8624.

95) عیون الحکم والمواعظ: ص 383 ح 6467.

96) غررالحکم: ح 10337، عیون الحکم والمواعظ: ص 524 ح 9547.

97) غررالحکم: ح 9034.

98) غررالحکم: ح 8758.

99) غررالحکم: ح 8949.

100) روضة الواعظین: ص 136 ح 3470.

101) این یکصد جمله را ابن میثم بحرانی و نیز رشید و طواط عبدالوهاب، شرح کرده اند که مجموعا در یک مجلد، به تصحیح و همت مرحوم میر جلال الدین محدث ارموی به طبع رسیده است (ر.ک: هزار و یک کلمه: ج 3 ص 194).

102) هزار و یک کلمه: ج 3 ص 199.

103) این قسمت، از دفتر اول میراث حدیث شیعه (ص 144- 146) اخذ شده است.

104) هزار و یک کلمه: ج 3 ص 197 و ص 217- 228.

105) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ج 18 ص 62.@ٌ.4. رساله ای در شرح حدیث: «من عرف نفسه»، از حسن حسن زاده آملی که در هزار و یک کلمه به طبع رسیده است.**زیرنویس=هزار و یک کلمه: ج 3 ص 189- 227.

106) هزار و یک کلمه: ج 3 ص 198.

107) الذریعة: ج 13 ص 208- 209.

108) فهرست کتب مشایخ: ص 15، فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله گلپایگانی: مجموعه ش 4 ص 714.

109) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ج 3 ص 336، فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی مسجد اعظم: ص 589.

110) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی مسجد اعظم: ص 589.

111) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ج 3 ص 335.

112) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ج 14 ص 329.

113) این کتاب چندین بار به چاپ رسیده است.

114) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ص 148.

115) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ص 139.

116) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ص 146.

117) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ج 147.

118) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ص 147 .

119) این رساله، ضمن الحاوی للفتاوی بارها چاپ شده است.

120) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ص 150.

121) فهرست نسخ خطی کتاب خانه ی آیة الله مرعشی: ص 149.

122) این رساله در فصل نامه ی علوم حدیث (ش 4 ص 132) به چاپ رسیده است.

123) این رساله در میراث حدیث شیعه (دفتر اول ص 150- 172) به چاپ رسیده است.

124) هزار و یک کلمه: ج 3 ص 200- 216.

125) هزار و یک کلمه: ص 217.

126) هزار و یک کلمه: ص 191.

127) میراث حدیث شیعه: دفتر اول ص 157.

128) بحارالأنوار: ج 3 ص 152.

129) بحارالأنوار: ج 70 ص 134.

130) ر.ک دانش نامه ی عقاید اسلامی: ح 3468.

131) آل عمران: آیه ی 18.

132) آل عمران: 190 و 191.

133) البقرة: 164.

134) الجاثیة: 3- 6.

135) یونس: 6.

136) یونس: 100 و 101.

137) ابراهیم: 10.

138) التوحید: ص 45 ح 4 عن اسحاق بن غالب عن الامام الصادق عن أبیه علیهماالسلام، بحارالأنوار: ج 11 ص 38 ح 35.

139) البلد الأمین: ص 407، بحارالأنوار: ج 94 ص 391.

140) فی المصدر: «مبروراتک»، و التصویب من بحارالأنوار.

141) المزار الکبیر: ص 99، بحارالأنوار: ج 100، ص 223 ح 20.

142) برای توضیح بیشتر این نشانه ها، به کتب تفسیر مراجعه شود. نیز، ر.ک: مبانی خداشناسی، محمد محمدی ری شهری.

143) (و لقد خلقنا الانسن من سللة من طین؛ و بی گمان، ما انسان را از عصاره ی گل آفریدیم) (مؤمنون: آیه ی 12).

144) (و هو الذی خلق من الماء بشرا؛ و اوست که از آب، آدم آفرید) (فرقان: آیه ی 54).

145) (خلق الأنسن من علق؛ انسان را از علق (خون بسته شده) آفرید) (علق: آیه ی 2).

146) چنان که شاعر عرب می گوید: فرزندان ما فرزندان پسران ما هستند، و فرزندان دختران ما، فرزندان مردان بیگانه اند (المغنی، ابن قدامه: ج 6 ص 207).

147) انسان: آیه ی 2.

148) آل عمران: آیه ی 6.

149) ر.ک: بقره: آیه ی 28 و 258، نجم: آیه ی 24، حج: آیه ی 66، ق: آیه ی 43، اعراف: آیه ی 158، توبه: آیه ی 116، یونس: آیه ی 31، 56، مؤمنون: آیه ی 80، غافر: آیه ی 68، دخان: آیه ی 8، حدید: آیه ی 2، جاثیه: آیه ی 26، انعام: آیه 95، آل عمران: آیه ی 27.

150) بقره: آیه ی 28.

151) دانستی های جهان علم: ص 250.

152) روم: آیه ی 23.

153) فاطر: آیه ی 3.

154) روم: آیه ی 21.

155) نحل: آیه ی 80.

156) اعراف: آیه ی 26.

157) نحل: آیه ی 81.

158) نحل: آیه ی 14.

159) نحل: آیه ی 78.

160) قلم: آیه ی 1.

161) قلم: آیه ی 4- 5.

162) الوان، هم به معنای اختلاف صورت ها و هم به معنای اختلاف رنگ ها تفسیر شده است. هر دو تفسیر، صحیح است و اختلاف الوان، به هر دو معنا از ادله ی توحید است (ر.ک: مفردات ألفاظ القرآن: ذیل: «اللون»، التفسیر الکبیر: ج 25 ص 92، تفسیر الجواهر: ج 15 ص 499، تفسیر نمونه: ج 16 ص 394).

163) روم: آیه ی 22.

164) الأحزاب: 41- 43.

165) حلیة الأولیاء: ج 6 ص 165 عن الحسن.

166) الخصال: ص 522 ح 11 عن ضمرة بن حبیب، بحارالأنوار: ج 82 ص 231 ح 56.

167) ارشاد القلوب: ص 191 عن الامام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحارالأنوار: ج 87 ص 161 ح 52.

168) المواعظ العددیة: ص 144.

169) بحارالأنوار: ج 90 ص 342 ح 54 نقلا عن اختیار ابن الباقی.

170) التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیه السلام: ص 521 و 522، بحارالأنوار: ج 82 ص 221 ح 42.

171) بحارالأنار: ج 25 ص 23 ح 38 نقلا عن ریاض الجنان عن جابر بن عبدالله.

172) غررالحکم: ح 3083.

173) غررالحکم: ح 5162.

174) غررالحکم: ح 5171.

175) غررالحکم: ح 5169.

176) مصباح المتهجد: ص 361، الاقبال: ج 3 ص 337، المصباح، کفعمی: ص 744، بحارالأنوار: ج 90 ص 62 ح 3.

177) نهج البلاغة: خطبه ی 222.

178) غررالحکم: ح 5144.

179) غررالحکم: ح 9832.

180) الکافی: ج 2 ص 500 ح 3، الزهد، حسین بن سعید: ص 55 ح 148، بحارالأنوار: ج 93 ص 160 ح 39.

181) غررالحکم: ح 541، عیون الحکم والمواعظ: ص 40 ح 886.

182) احزاب: آیه ی 41.

183) نساء: آیه ی 103.

184) آل عمران: آیه ی 191.

185) الکافی: ج 2 ص 498 ح 1، عدة الداعی: ص 233.

186) احزاب: آیه ی 41- 43.

187) متن حدیث، از امام صادق علیه السلام بدین شرح است: «و کان أبی کثیر الذکر لقد کنت أمشی معه و انه لیذکر الله و آکل معه الطعام و انه لیذکر الله و لقد کان یحدث القوم و ما شغله ذلک عن ذکر الله و کنت أری لسانه لازقا بحنکه یقول: لا الهالا الله؛ پدرم بسیار ذکر گو بود. در کنارش راه می رفتم و او یاد خدا می کرد. با او سر سفره می نشستم و او یاد خدا می کرد. با مردم سخن می گفت، ولی این کار، وی را از یاد خدا باز نمی داشت و [همواره] می دیدم که زبانش بر کامش می خورد می گوید: «لا اله الا الله» (الکافی: ج 2 ص 498).

188) ده رساله، فیض کاشانی (به اهتمام: رسول جعفریان، چاپ نشاط، 1371 ش) ص 86.

189) طه: آیه ی 14.

190) الکافی: ج 2 ص 145 ح 8، معانی الأخبار: ص 193 ح 3، بحارالأنوار: ج 75 ص 34 ح 29.

191) الخصال: ص 156 ح 196، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 258 ح 13، کشف الغمة: ج 3 ص 83، بحارالأنوار: ج 96 ص 12 ح 17.

192) الطبقات الکبری: ج 5 ص 363، مستدرک الوسائل: ج 7 ص 12 ح 7507.

193) در منبع حدیث، «الیک» آمده که تصحیف شده است.

194) الکافی: ج 3 ص 500 ح 13، معانی الأخبار: ص 153 ح 1، أعلام الدین: ص 126، بحارالأنوار: ج 96 ص 39 ح 10.

195) مجمع البحرین: ج 1 ص 447.

196) احیاء علوم الدین: ج 2 ص 134، المغنی عن حمل الأسفار: ج 1 ص 435 ح 1652.

197) الفردوس: ج 1 ص 290 ح 1138. نیز، ر.ک: المعجم الأوسط: ج 5 ص 229 ح 5165، تنبیه الخواطر: ج 2 ص 229، الدعوات: ص 77 ح 187.

198) تاریخ دمشق: ج 19 ص 447 ح 4546، کنزالعمال: ج 15 ص 875 ح 43479؛ مکارم الأخلاق: ج 1 ص 320 ح 1024، بحارالدنوار: ج 66 ص 331 ح 7.

199) بحارالأنوار: ج 77 ص 27 ح 6.

200) مکارم الأخلاقک ج 2 ص 370 ح 2661، أعلام الدین: ص 195، بحارالأنوار: ج 77 ص 82 ح 3.

201) غررالحکم: ح 6211.

202) ر.ک: عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 69 ح 321.

203) مسند زید: ص 384.

204) تهذیب الأحکام: ج 6 ص 100 ح 177، کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 2 ص 616 ح 3213، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 277 ح 1، المزار الکبیر: ص 533، بحارالأنوار: ج 102 ص 132 ح 4.

205) تغابن: آیه ی 8.

206) الکافی: ج 1 ص 194 ح 1، تفسیر القمی: ج 2 ص 371، مختصر بصائر الدرجات: ص 96، تأویل الآیات: ج 2 ص 696 ح 2، بحارالأنوار: ج 23 ص 308 ح 5.

207) خلافت و ولایت، محمدتقی شریعتی: ص 380.

208) المیزان فی تفیسر القرآن: ج 1 ص 272. نیز، ر.ک: ترجمه ی تفسیر المیزان: ج 1 ص 375.

209) برای توضیح بیشتر، ر.ک: رهبری در اسلام، محمد محمدی ری شهری: ص 23 (رهبری باطنی).

210) الأمالی، مفید: ص 115 ح 8، بحارالأنوار: ج 27 ص 192 ح 49.

211) تهذیب الأحکام: ج 6 ص 99 ص 177.

212) المحاسن: ج 1 ص 133 ح 165، بحارالأنوار: ج 27 ص 90 ح 42.

213) الکافی، ج 1 ص 337 ح 5، بحارالأنوار: ج 52 ص 146 ح 70.

214) التوحید: ص 287، ح 4، بحارالأنوار: ج 3 ص 372 ح 9.

215) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «الدعاء مخ العبادة» (سنن الترمذی: ج 5 ص 456 ح 3371، کنزالعمال: ج 2 ص 62 ح 3114؛ الدعوات: ص 18 ح 8، بحارالأنوار: ج 93 ص 300).

216) بقره: آیه ی 186.

217) الکافی: ج 2 ص 466 ح 1، عدة الداعی: ص 33، بحارالأنوار: ج 93 ص 299.

218) الکافی: ج 2 ص 468 ح 8، عدة الداعی: ص 33، بحارالأنوار: ج 93 ص 304 ح 39.

219) کنزالفوائد: ج 1 ص 330، معدن الجواهر: ص 59، بحارالأنوار: ج 78 ص 356.

220) مصباح الشریعة: ص 129، بحارالأنوار: ج 93 ص 322 ح 36.

221) نهج البلاغة: خطبه ی 220، بحارالأنوار: ج 69 ص 316 ح 34.

222) البقرة: 165.

223) البلد الأمین: ص 411، بحارالأنوار: ج 94 ص 397.

224) فاطر: 28.

225) جامع الأخبار: ص 258 ح 682، بحارالأنوار: ج 70 ص 393 ح 64 نقلا عن روضة الواعظین.

226) قرب الاسناد: ص 19 ح 417 عن الحسین بن علوان عن الامام الصادق عن أبیه علیهماالسلام، بحارالأنوار: ج 74 ص 283 ح 1.

227) قال العلامة المجلسی قدس سره: «و عفا» کذا، و فی بعض النسخ «فعفی»؛ أی جعلها صافیة خالصة، أو جعلها مندرسة ذلیلة خاضعة، أو وفر کمالاتها. قال فی النهایة: أصل العفو المحو والطمس، و عفت الریح الأثر: محته و طمسته… و عفا الشیء: کثر و زاد، یقال: أعفیته و عفیته، و عفا الشیء: صفا و خلص، انتهی. و أقول: الأظهر ما فی المجالس و غیره و أکثر نسخ الکتاب: «عنی» أی أتعب، والعنا- بالفتح والمد-: التعب (مرآة العقول: ج 9 ص 254).

228) الکافی: ج 2 ص 237 ح 25 عن عیسی النهریری عن الامام الصادق علیه السلام، بحارالأنوار: ج 69 ص 288 ح 23.

229) المعجم الکبیر: ج 12 ص 234 ح 13185 عن سالم بن عبدالله عن أبیه؛ مشکاة الأنوار: ص 447 ح 1501.

230) کنزالعمال: ج 1 ص 129 ح 606 نقلا عن الدیلمی عن أبی هریرة.

231) الکافی: ج 2 ص 352 ح 7 عن حماد بن بشیر عن الامام الصادق علیه السلام و ح 8 عن أبان بن تغلب عن الامام الباقر علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، بحارالأنوار: ج 70 ص 22 ح 21.

232) صحیح البخاری: ج 5 ص 2385 ح 6137 عن أبی هریرة.

233) المعجم الکبیر: ج 8 ص 206 ح 7833 عن أبی أمامة.

234) نوادر الأصول: ج 2 ص 132 عن معاذ بن جبل؛ عوالی اللآلی: ج 4 ص 132 ح 225 و فیه «لزایلت بدعائکم الجبال الراسیات».

235) الفردوس: ج 3 ص 370 ح 5123 عن معاذ.

236) تنبیه الخواطر: ج 1 ص 52.

237) ر.ک: دوستی در قرآن و حدیث، محمد محمدی ری شهری: بخش دوم / فصل یکم / کاملان در خدا دوستی.

238) علل الشرائع: ص 252 ح 9، بحارالأنوار: ج 3 ص 10 ح 23.

239) نساء: آیه ی 134.

240) ر.ک: توسعه ی اقتصادی بر پایه ی قرآن و حدیث: بخش یکم / فصل پنجم: توسعه ی نوید داده شده در اسلام.

241) الأنعام: 103.

242) النساء: 153.

243) الأعراف: 143.

244) التوحید: ص 284 ح 5، بحارالأنوار: ج 3 ص 269 ح 4.

245) التوحید: ص 44 ح 4 عن اسحاق بن غالب عن الامام الصادق عن أبیه علیهماالسلام، بحارالأنوار: ج 1 ص 38 ح 35.

246) عوالی اللآلی: ج 4 ص 132 ح 226، بحارالأنوار: ج 86 ص 334 ح 72.

247) عوالی اللآلی: ج 4 ص 132 ح 227، بحارالأنوار: ج 71 ص 23 .

248) النجم: 42.

249) تفسیر القرطبی: ج 17 ص 115 عن ابی بن کعب.

250) العظمة: ص 18 ح 4 عن أبی ذر.

251) المعجم الأوسط: ج 6 ص 250 ح 6319 عن ابن عمر.

252) العظمة: ص 18 ح 3 عن ابن عباس؛ التوحید: ص 455 ح 2 عن أبی عبیدة عن الامام الباقر علیه السلام و فیه «تکلموا» بدل «تفکروا» فی کلا الموضعین.

253) تنبیه الخواطر: ج 1 ص 250؛ العظمة: ص 18 ح 5 و فیه «الخالق» بدل «الله» و کلاهما عن ابن عباس.

254) العظمة: ص 348 ح 993 و راجع: بحارالأنوار: ج 57 ص 348 ح 44.

255) المعجم الأوسط: ج 9 ص 78 ح 9178 عن أبی هریرة.

256) ر.ک: دانش نامه ی عقاید اسلامی: خداشناسی / ح 3846.

257) کتاب العین: ص 579 «عمق».

258) لسان العرب: ج 10 ص 271 «عمق»، النهایة: ج 3 ص 299 «عمق».

259) ر.ک: دانش نامه ی عقاید اسلامی: خداشناسی / ح 3843.

260) ر.ک: دانش نامه ی عقاید اسلامی: خداشناسی / ح 3844.

261) کنزالعمال: ج 3 ص 35 ح 5348.

262) ر.ک: وسائل الشیعة: ج 1 ص 334 (باب «استحباب صفق الوجه بالماء قلیلا عند الوضوء، و کراهة المبالغة فی الضرب، والتعمق فی الوضوء»).

263) بحارالأنوار: ج 80 ص 258.

264) مسند ابن حنبل: ج 4 ص 318 ح 12615، کنزالعمال: ج 11 ص 288 ح 31543. نیز، ر.ک: دانش نامه ی امیرالمؤمنین علیه السلام: نبرد سوم: جنگ نهروان / درآمد: پژوهشی درباره ی مارقین و ریشه های انحراف آنان / تندروی دینی در اصطلاح احادیث.

265) ر.ک: دانش نامه ی عقاید اسلامی: خداشناسی / بخش یکم / فصل هشتم: آفاق معرفت خدا / کسی به حقیقت معرفت او نمی رسد.

266) ر.ک: دانش نامه ی عقاید اسلامی: خداشناسی / بخش یکم / فصل هشتم: آفاق معرفت خدا / پرهیز از اندیشیدن در ذات خدا.