جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

غزوات النبی صلى الله علیه وآله (جنگ هاى پیامبر صلى الله علیه وآله)

زمان مطالعه: 40 دقیقه

5 / 1

غَزوَةُ بَدرٍ الکُبرى

الکتاب

» وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُواْ اللهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ – إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَلَن یَکْفِیَکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلَـثَةِ ءَالَـفٍ مِّنَ الْمَلَئِکَةِ مُنزَلِینَ » .(1)

الحدیث

9139.کنز العمّال عن أنس عن رسول اللّه صلى الله علیه و یا أبا جَهلٍ ، یا عُتبةُ ، یا شَیبَةُ ، یا اُمَیَّةُ ! هل وَجَدتُم ما وَعَدَ رَبُّکُم حقّا ؟ فإنّی قد وَجَدتُ ما وَعَدَنی رَبِّی حَقّا ، فقال عُمَرُ: یا رسولَ اللّه ِ ، ما تُکَلِّمُ مِن أجسادٍ لا أرواحَ فیها ؟ ! فقالَ : والذی نَفسِی بِیَدِهِ ما أنتُم بأسمَعَ لِما أقولُ مِنهُم ، غَیرَ أنَّهُم لا یَستَطِیعُونَ جَوابا .(2)

9140.الأمالی للطوسی عن ابن عبّاس : وَقَفَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله علَى قَتلى بدرٍ فقالَ : جَزاکُم اللّه ُ مِن عِصابَةٍ شَرّا ، لقد کَذَّبتُمونی صادِقا ، وخَوَّنتُم(3) أمینا . ثُمّ التَفَتَ إلى أبی جَهلِ بنِ هِشامٍ فقال : إنّ هذا أعتى علَى اللّه ِ مِن فِرعَونَ ، إنّ فِرعَونَ لَمّا أیقَنَ بالهَلاکِ وَحَّدَ اللّه َ، وإنّ هذا لمّا أیقَنَ بالهَلاکِ دَعا بِاللاّتِ والعُزّى!(4)

5 / 1

جنگ بدرِ بزرگ

قرآن

«و یقیناً خداوند، شما را در [جنگ] بدر ـ با آن که ناتوان بودیدـ یارى کرد. پس، از خدا پروا کنید، باشد که سپاس گزارى نمایید. آن گاه که به مؤمنان مى گفتى: «آیا شما را بس نیست که پروردگارتان، شما را با سه هزار فرشته فرودآمده، یارى کند؟»» .

حدیث

9139.کنز العمّال ـ به نقل از اَنَس ـ: [پس از تمام شدن جنگ بدر] پیامبر خدا [خطاب به کشته شدگان کُفّار کرد و] فرمود : «اى ابو جهل، اى عُتبه، اى شیبه، اى اُمیّه! آیا وعده پروردگارتان راست بود؟ من که وعده پروردگارم را راست یافتم». عمر گفت : اى پیامبر خدا! با پیکرهایى بى جان ، سخن مى گویى؟ فرمود : «سوگند به آن که جانم در دست اوست، سخن مرا همچنان که شما مى شنوید، آنها نیز مى شنوند، منتها آنان نمى توانند پاسخ بدهند».

9140.الأمالى ، طوسى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پیامبر خدا، بالاى سرِ کشتگان بدر ایستاد و فرمود : «خداوند با گروهى اندک، کیفرتان داد. شما، منِ راستگو را دروغزن شمردید و منِ امین را خائن پنداشتید». آن گاه، رو به [جنازه]ابوجهل بن هشام کرد و فرمود : «این مرد در برابر خدا از فرعون سرکش تر بود؛ زیرا فرعون، وقتى یقین کرد که در چنگال مرگ گرفتار آمده است، به یگانگى خدا ایمان آورد؛ امّا این مرد، هنگامى هم که یقین کرد که به هلاکت مى رسد، باز هم لات و عزّا را خواند».

9141.کنز العمّال عن أنس : أخَذَ عُمَرُ یُحَدِّثُنا عن أهلِ بدرٍ فقالَ : إن کانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله لَیُرِینا مَصارِعَهُم بالأمسِ یقولُ : هذا مَصرَعُ فلانٍ غدا إن شاءَ اللّه ُ ، وهذا مَصرَعُ فلانٍ غدا إن شاءَ اللّه ُ ، فَجَعَلُوا یُصرَعُونَ علَیها ، قُلتُ : والذی بَعَثَکَ بِالحَقِّ ما أخطَؤوا تِیکَ کانُوا یُصرَعُونَ علَیها . ثُمَّ أمَرَ بِهِم فَطُرِحُوا فی بِئرٍ ، فَانطَلَقَ إلَیهِم : یا فلانُ یا فلانُ ، هل وَجَدتُم ما وَعَدَکُم اللّه ُ حَقّا ؟ فإنّی وَجَدتُ ما وَعَدَنِی اللّه ُ حَقّا . قلتُ : یا رسولَ اللّه ِ ، أتُکَلِّمُ قَوما قد جَیَّفُوا ؟ ! قالَ : ما أنتُم بأسمَعَ لِما أقولُ مِنهُم ، ولکنْ لا یَستَطِیعُونَ أن یُجِیبُوا .(5)

9142.کنز العمّال عن عمر بن الخطاب: لَمّا کانَ یومُ بَدرٍ نَظَرَ النبیُّ صلى الله علیه و آله إلى أصحابِهِ وهُم ثلاثُمِائةٍ ونَیِّفٌ ، ونَظَرَ إلَى المشرکینَ فإذا هُم ألفٌ وزِیادَةٌ ، فَاستَقبَلَ النبیُّ صلى الله علیه و آله القِبلةَ ومَدَّ یَدَیهِ وعلَیهِ رِداؤهُ وإزارُهُ ، ثُمّ قالَ : اللهُمَّ أنجِزْ ما وَعَدتَنی ، اللهُمَّ أنجِزْ ما وَعَدتَنی ، اللهُمَّ إنّک إن تُهلِکْ هذهِ العِصابةَ مِنَ الإسلامِ فلا تُعبَدْ فی الأرضِ أبدا … وأنزَلَ اللّه ُ تعالى عندَ ذلکَ «إذ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکم فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّى مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْدِفِینَ » .(6)

9143.مَجمَع البَیان : ـ فی قولِهِ تعالى : «إذ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکم…»:(7) قیلَ إنَّ النبیَّ صلى الله علیه و آله لَمّا نَظَرَ إلى کَثرَةِ عَددِ المشرکینَ وقِلَّةِ عددِ المسلمینَ استَقبَلَ القِبلةَ وقالَ: اللهُمَّ أنجِزْ لی ما وَعَدتَنی ، اللّهُمّ إنْ تُهلِکْ هذهِ العِصابةَ لا تُعبَدْ فی الأرضِ ، فما زالَ یَهتِفُ رَبَّهُ مادّا یَدَیهِ حتّى سَقَطَ رِداؤهُ من مَنکِبَیهِ ، فَأنزَلَ اللّه ُ تعالى : «إذ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُم فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّى مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَائِکَةِ مُرْدِفِینَ » .(8)

9141.کنز العمّال ـ به نقل از اَنَس ـ: عمر درباره اهل بدر براى ما سخن به میان آورد و گفت : پیامبر خدا، روز قبل از شروع جنگ، قتلگاه مشرکان را به ما نشان مى داد و مى فرمود : «فردا، به خواست خدا، فلانى در این جا به خاک مى افتد و فلانى در این جا». جنگ که شروع شد، آن افراد در همان جایى که پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده بود، به خاک مى افتادند. من به پیامبر خدا گفتم : سوگند به آن که تو را به حق مبعوث کرد، آن افراد در همان جایى که فرموده بودى، به خاک افتاده اند. ایشان، سپس دستور داد که جنازه آنها را در جایى انداختند. آن گاه به طرف آنان رفت و فرمود : «اى فلان، اى فلان! آیا آنچه را خداوند به شما وعده داده بودید، راست یافتید؟ من که آنچه را خدا به من وعده داده بود، راست یافتم». من گفتم : اى پیامبر خدا! با افرادى که به لاشه اى تبدیل شده اند، سخن مى گویى؟ فرمود : «همچنان که شما سخن مرا مى شنوید، آنها نیز مى شنوند، منتها آنان قادر به پاسخ دادن نیستند».

9142.کنز العمّال ـ به نقل از عمر بن خطّاب ـ: در روز بدر، پیامبر صلى الله علیه و آله به یاران خود نگریست که سیصد و چند تن بودند و به مشرکان نگاه کرد و دید که بیش از هزار نفرند. پس در حالى که ردا و اِزارى بر تن داشت، رو به قبله ایستاد و دست هایش را به جانب آن کشید و گفت : «بار خدایا! وعده اى را که به من داده اى، عملى گردان. بار خدایا! وعده اى را که به من داده اى، عملى گردان. بار خدایا! اگر این گروه را از اسلام بگیرى، دیگر هرگز بر روى زمین، پرستش نخواهى شد…» . در این هنگام، خداوند متعال، آیه «آن گاه که از پروردگارتان یارى مى خواستید، پس دعاى شما را اجابت کرد که : «من، شما را با هزار فرشته پیاپى، یارى خواهم کرد»» را نازل فرمود.

9143.مجمع البیان : درباره آیه «آن گاه که از پروردگارتان یارى مى خواستید…» ـ : وقتى پیامبر صلى الله علیه و آله شمار فراوانِ مشرکان و اندک بودن تعداد مسلمانان را دید، رو به قبله کرد و گفت : «بار خدایا ! وعده اى را که به من داده اى، به کار بند. بار خدایا! اگر این گروه را از بین ببرى، دیگر در روى زمین، پرستش نخواهى شد». ایشان، در حالى که دست هاى خود را به سوى آسمان کشیده بود، پیوسته این جمله را مى گفت، چندان که رداى او از شانه هایش افتاد. پس خداوند متعال، این آیه را نازل فرمود : «آن گاه که از پروردگارتان یارى مى خواستید پس دعاى شما را اجابت کرد که : «من، شما را با هزار فرشته پیاپى، یارى خواهم کرد»» .

9144.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : سِیماءُ أصحابِ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَومَ بَدرٍ الصُّوفُ الأبیضُ .(9)

9145.عنه علیه السلام : لقد رَأیتُنا یومَ بدرٍ ونحنُ نَلُوذُ برسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وهُو أقرَبُنا إلَى العَدُوِّ ، وکانَ مِن أشَدِّ الناسِ یَومَئذٍ بَأسا .(10)

9146.عنه علیه السلام : کانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یُصَلِّی تلکَ اللیلةَ ـ لیلةَ بَدرٍ ـ وهُو یقولُ : اللّهُمّ إن تُهلِکْ هذهِ العِصابةَ لا تُعبَدْ ، وأصابَهُم تِلکَ اللیلةَ مَطَرٌ .(11)

9147.عنه علیه السلام : لقد حَضَرنا بَدرا وما فِینا فارِسُ غیرَ المِقدادِ بنِ الأسوَدِ ، ولقد رَأیتُنا لیلةَ بَدرٍوما فِینا إلّامَن نامَ غیرَ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، فإنّهُ کانَ مُنتَصِبا فیأصلِ شَجَرةٍ یُصَلِّی ویَدعُو حتَّى الصَّباحِ .(12)

9148.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام ـ فی قولِهِ تعالى : «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّه ببدر و أنتم أذلة»(13) ما کانوا أذِلَّةً وفیهِم رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، وإنّما نَزَلَ : ولقد نَصَرَکُم اللّه ُ بِبَدرٍ وأنتُم ضُعَفاءُ .(14)

9149.کنز العمّال عن ابن عبّاس : کانَ لِواءُ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یومَ بَدرٍ مَع علیِّ بنِ أبی طالبٍ ، ولِواءُ الأنصارِ مَع سَعدِ بنِ عُبادَةَ .(15)

9144.امام على علیه السلام : در جنگ بدر، چهره یاران پیامبر خدا، مانند پشمِ سفید (نورانى) بود.

9145.امام على علیه السلام : در جنگ بدر، ما خود را در پناه پیامبر خدا قرار مى دادیم و ایشان از همه ما به دشمن نزدیک تر بود و در آن روز، از همه شجاعت بیشترى نشان مى داد.

9146.امام على علیه السلام : در شب جنگ بدر، پیامبر خدا نماز مى خواند و مى گفت : «بار خدایا! اگر این گروه (مسلمانان) را نابود کنى، دیگر بندگى نخواهى شد». در آن شب بر آنان باران بارید.

9147.امام على علیه السلام : زمانى که در جنگ بدر شرکت کردیم، جز مقداد بن اَسوَد، سواره دیگرى در میان ما نبود. در شب جنگ بدر، هر که با ما بود، خوابید، مگر پیامبر خدا که در زیر درختى ایستاده بود و تا صبح، نماز مى خواند و دعا مى کرد.

9148.امام صادق علیه السلام ـ درباره آیه «خداوند در بدر، شما را یارى کرد،: با وجود پیامبر خدا در میان آنان، خوار نبودند؛ بلکه منظور این است که خداوند، شما را در بدر یارى داد، حال آن که ضعیف بودید.

9149.کنز العمّال ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: در جنگ بدر، پرچم پیامبر خدا در دست على بن ابى طالب بود و پرچم انصار، در دست سعد بن عُباده.

5 / 2

غَزوَةُ اُحدٍ وحَمراءِ الأسَدِ

الکتاب

» وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقَـعِدَ لِلْقِتَالِ وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ » .(16)

الحدیث

9150.رسول اللّه صلى الله علیه و آله : اِشتَدَّ غَضَبُ اللّه ِ على رَجُلٍ قَتَلَهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، واشتَدَّ غَضَبُ اللّه ِ على رَجُلٍ یُسمّى مَلِکَ الأملاکِ ، لا مَلِکَ إلّا اللّه ُ .(17)

9151.عنه صلى الله علیه و آله : اِشتَدَّ غَضَبُ اللّه ِ على قَومٍ کَلَمُوا وَجهَ رسولِ اللّه ِ .(18)

9152.عنه صلى الله علیه و آله : اللهُمَّ اغفِرْ لِقَومِی فإنّهُم لا یَعلَمُونَ .(19)

9153.الدرّ المنثور عن ابن مسعود : إنَّ النِّساءَ کُنَّ یومَ اُحُدٍ خَلفَ المسلمینَ یُجهِزْنَ عَلَى جَرحَى المشرکینَ … فجاءَ أبو سُفیانَ فقالَ : أعلُ هُبَلُ ! فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : قولوا : اللّه ُ أعلى وأجَلُّ ، فقالوا : اللّه ُ أعلى وأجَلُّ ، فقالَ أبو سفیانَ : لنا العُزّى ولا عُزّى لَکُم ! فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : قُولُوا : اللهم مولانا و الکافرون لا مولى لهم(20) .(21)

9154.صحیح مسلم عن أنس : إنَّ رسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله کُسِرَت رَباعِیَتُهُ یومَ اُحُدٍ ، وشُجَّ فی رَأسِهِ ، فَجَعَلَ یَسلُتُ الدَّمَ عَنهُ ویقولُ : کیفَ یُفلِحُ قومٌ شَجُّوا نَبِیَّهُم وکَسَرُوا رَباعِیَتَهُ، وهُو یَدعُوهم إلَى اللّه ِ ؟ ! فَأنزَلَ اللّه ُ عَزَّوجلَّ : «لَیسَ لَکَ مِن الأَمْرِ شَیْءٌ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ أَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَــلِمُونَ «(22) .(23)

5 / 2

جنگ هاى اُحُد و حَمراءُ الأسد

قرآن

«و [یاد کن] زمانى را که [در جنگ اُحُد] بامدادان، از پیشِ کسانت بیرون آمدى [تا] مؤمنان را براى جنگیدن، در مواضع خود جاى دهى؛ و خداوند، شنواى داناست» .

حدیث

9150.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : خشم خدا سخت است بر مردى که پیامبر خدا او را بکُشد؛ خشم خدا سخت است بر مردى که خود را شاهِ شاهان مى نامد، حال آن که پادشاهى جز خدا نیست!

9151.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : خشم خدا سخت است بر مردمى که چهره پیامبر خدا را مجروح کردند!

9152.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : بار خدایا! قوم مرا ببخشا؛ زیرا آنان ، مردمى نادان اند.

9153.الدرّ المنثور ـ به نقل از ابن مسعود ـ: در جنگ اُحد، زنان در پشت جبهه مسلمانان بودند و مجروحان را مداوا مى کردند… . ابو سفیان آمد و شعار «پیروز باد هبل!» را سر داد. پیامبر خدا به مسلمانان فرمود : «شما بگویید : خدا برتر و بزرگ تر است و مسلمانان، این شعار را سر دادند. ابو سفیان، شعار داد : «ما عُزّا را داریم و شما عزّایى ندارید». پیامبر خدا به مسلمانان فرمود : «شما هم بگویید : خدا مولاى ماست و کافران، مولایى ندارند «.

9154.صحیح مسلم ـ به نقل از اَنَس ـ: در جنگ اُحد، دندان پیشین پیامبر خدا شکست و سر ایشان، شکاف برداشت. در حالى که از فرقش خون جارى بود، مى فرمود : «چگونه رستگار مى شوند مردمى که فرق پیامبر خود را که آنان را به خدا دعوت مى کند، شکافتند و دندان پیشینش را شکستند؟». پس خداوند عز و جل این آیه را فرو فرستاد : «تو را در این کارها دستى نیست . [خدا] یا بر آنان مى بخشاید، یا عذابشان مى کند ؛ زیرا آنان ستمکارند».

9155.تفسیرُ القمّی ـ فی ذِکر ما جَرى بَعدَ وَقعَةِ اُحُدٍ ـ: لَمّا دَخَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله المَدینَةَ نَزَلَ علَیهِ جَبرَئیلُ علیه السلام فقالَ : یا محمّدُ ، إنَّ اللّه َ یَأمُرُکَ أن تَخرُجَ فی أثَرِ القَومِ ولا یَخرُجَ معکَ إلّا مَن به جِراحَةٌ ! فَأمَرَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مُنادِیا یُنادِی : یا مَعشَرَ المهاجِرینَ والأنصارِ ! مَن کانَت بهِ جِراحَةٌ فَلْیَخرُجْ ، ومَن لَم یَکُن بهِ جِراحَةٌ فَلْیُقِمْ، فَأقبَلُوا یُضَمِّدُونَ جِراحاتِهِم ویُداوُونَها ، فأنزَلَ اللّه ُ على نَبِیِّهِ : «ولا تَهِنُوا فی ابتِغاءِ القَومِ إنْ تَکُونوا تَألَمُونَ فإنّهُمْ یَألَمُونَ کما تَألَمُونَ وتَرجُونَ مِن اللّه ِ ما لا یَرْجُونَ»(24) … قالَ عَزَّوجلَّ : «إنْ یَمسَسکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ القَومَ قَرْحٌ مِثْلُهُ …»(25) فَخَرَجُوا على ما بِهِم مِن الألَمِ والجِراحِ .(26)

9156.کنز العمّال عن أبی سعید: لَمّا کانَ یومُ اُحُدٍ شُجَّ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فی وَجهِهِ ، وکُسِرَت رَباعِیَتُهُ ، فقامَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَومَئذٍ رافِعا یَدَیهِ یقولُ : إنَّ اللّه َ تعالَى اشتَدَّ غَضَبُهُ على الیهودِ أن قالوا : عُزَیرٌ ابنُ اللّه ِ ، واشتَدَّ غَضَبُهُ علَى النَّصارى أن قالوا : المَسیحُ ابنُ اللّه ِ ، وإنَّ اللّه َ اشتَدَّ غَضَبُهُ على مَن أراقَ دَمی وآذانی فی عِترَتی .(27)

9157.کنز العمّال عن أبی حمید الساعدی : إنَّ النبیَّ صلى الله علیه و آله خَرَجَ یَومَ اُحُدٍ حتّى إذا جازَ ثَنِیَّةَ الوَداعِ فإذا هُو بکَتِیبةٍ خَشناءَ(28) ، قالَ : مَن هؤلاءِ ؟ قالوا : عبدُ اللّه ِ ابنُ اُبَیٍّ فی سِتِّمِائَةٍ مِن موالِیهِ مِن الیهودِ مِن بَنی قَینُقاعٍ ، قالَ : وقد أسلَمُوا ؟ قالوا : لا یا رسولَ اللّه ِ ، قالَ : مُرُوهم فَلیَرجِعُوا ؛ فإنّا لا نَستَعِینُ بالمُشرکینَ علَى المُشرکینَ .(29)

9155.تفسیر القمّى ـ در بیان ماجراى بعد از جنگ اُحد ـ: چون پیامبر صلى الله علیه و آله از جنگ اُحد برگشت و وارد مدینه شد، جبرئیل علیه السلام بر ایشان فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداوند به تو فرمان مى دهد که این قوم (مشرکان) را تعقیب کنى و کسى جز افراد مجروح، همراه تو نیاید! پس پیامبر خدا به منادى فرمود تا ندا دهد : «اى گروه مهاجران و انصار! هر کس جراحتى دارد، بیرون بیاید و هر کس مجروح نیست، بماند». آنان، شروع به مرهم نهادن بر زخم هاى خود و مداواى آنها کردند و خداوند، این آیه را بر پیامبرش نازل فرمود : «و در دست یافتن به آن قوم، سستى مکنید. اگر شما درد مى کشید، آنها نیز چون شما درد مى کشند؛ ولى شما از خدا چیزى را امید دارید که آنان ، امید ندارند» و خداوند عز و جل پس، مسلمانان با وجود درد و جراحتى که داشتند، [براى تعقیب مشرکان] بیرون رفتند.

9156.کنز العمّال ـ به نقل از ابو سعید ـ: در جنگ اُحد، چهره پیامبر خدا شکاف برداشت و دندان پیشین او شکست. در آن روز، پیامبر خدا ایستاد و دست هاى خود را به سوى آسمان بلند کرد و گفت : «خداوند بر یهود که گفتند : عُزَیر، پسر خداست، سخت خشم گرفت و بر نصارا که گفتند: مسیح، پسر خداست، سخت خشم گرفت. خشم خدا سخت است بر کسى که خون مرا ریخت و با آزردن خاندانم، مرا آزرد!».

9157.کنز العمّال ـ به نقل از ابو حمید ساعدى ـ: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله از مدینه به قصد اُحد بیرون آمد، در عبور از ثَنیَّةُ الوداع با یک گردان سراپا مسلّح برخورد کرد. پرسید: «اینها کیستند؟». گفتند: عبد اللّه بن اُبى است با ششصد تن از هم پیمانان خود از یهودیان بنى قَینُقاع. فرمود: «آیا اسلام آورده اند؟» گفتند : نه، اى پیامبر خدا! فرمود : «بگویید برگردند؛ زیرا ما در برابر مشرکان ، از مشرکان کمک نمى گیریم».

9158.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : لَمّا انجَلى الناسُ عَن رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یومَ اُحُدٍ نَظَرتُ فی القَتلى فلَم أرَ رسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، فقلتُ : واللّه ِ ما کانَ لِیَفِرَّ وما أراهُ فی القَتلى ، ولکن أرَى اللّه َ غَضِبَ علَینا بما صَنَعنا فَرَفَعَ نَبِیَّهُ ، فما فِیَّ خیرٌ مِن أن اُقاتِلَ حتّى اُقتَلَ ، فَکَسَرتُ جَفنَ سَیفِی ، ثُمّ حَمَلتُ علَى القَومِ فَأفرَجُوا لی ، فإذا أنا برسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بَینَهُم .(30)

5 / 3

غَزوَةُ ذاتِ الرِّقاعِ

9159.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : نَزَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فی غزوةِ ذاتِ الرِّقاعِ تَحتَ شَجرَةٍ على شَفیرِ وادٍ ، فَأقبَلَ سَیلٌ فَحالَ بَینَهُ وبَینَ أصحابِهِ ، فَرآهُ رَجُلٌ مِن المُشرکینَ ؛ والمسلمونَ قِیامٌ علَى شَفیرِ الوادِی یَنتَظِرُونَ متَى یَنقَطِعُ السَّیلُ ، فقالَ رجُلٌ مِن المُشرکینَ لقومِهِ : أنا أقتُلُ محمّدا ! فَجاءَ وشَدَّ على رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بالسَّیفِ ، ثُمَّ قالَ : مَن یُنجِیکَ مِنّی یا محمّدُ ؟! فقالَ : رَبّی ورَبُّکَ ، فَنَسَفَهُ جَبرَئیلُ علیه السلام عن فَرَسِهِ فَسَقَطَ على ظَهرِهِ ، فقامَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وأخَذَ السَّیفَ وجَلَسَ على صَدرِهِ ، وقالَ : مَن یُنجِیکَ مِنّی یا غَورثُ ؟ فقالَ : جُودُکَ وکَرَمُکَ یا محمّدُ ، فَتَرَکَهُ ، فقامَ وهُو یَقولُ : واللّه ِ لَأنتَ خَیرٌ مِنّی وأکرَمُ .(31)

5 / 4

غَزوَةُ الأحزابِ وبَنی قُرَیظَةَ

الکتاب

» أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَآءُ وَالضَّرَّآءُ وَزُلْزِلُواْ حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللهِ قَرِیبٌ » .(32)

9158.امام على علیه السلام : در جنگ اُحد، هنگامى که مردم از گردِ پیامبر خدا پراکنده شدند، من در میان کشتگان نگاه کردم؛ امّا پیامبر خدا راندیدم. با خود گفتم : به خدا سوگند، او اهل فرار نبود و در میان کشته ها هم او را نمى بینم. فکر مى کنم خداوند از این رفتار ما به خشم آمده و پیامبرش را به آسمان برده است. پس وجود من دیگر بى فایده است و باید بجنگم تا کشته شوم.لذا غلاف شمشیرم را شکستم و به دشمن حمله کردم و آنان از برابر من دور شدند. ناگاه دیدم که پیامبر خدا در میان آنهاست.

5 / 3

جنگ ذاتُ الرِّقاع

9159.امام صادق علیه السلام : در جنگ ذات الرِّقاع، پیامبر خدا زیر درختى در کنار درّه اى پیاده شد. در این هنگام، سیلى آمد و میان ایشان و یارانش جدایى انداخت. مردى از مشرکان، پیامبر صلى الله علیه و آله را در آن حال دید و مسلمانان نیز در آن طرف درّه، ایستاده ومنتظر بودند تا جریان سیل، قطع شود. آن مرد مشرک به همراهان خود گفت : من، محمّد را مى کُشم. آن گاه نزد پیامبر خدا آمد و به روى ایشان، شمشیر کشید و گفت : اى محمّد! اینک چه کسى تو را از چنگ من مى رَهاند؟ فرمود : «پروردگار من و تو». در این هنگام، جبرئیل علیه السلام آن مرد را از [روى] اسبش پرت کرد و او به پشت افتاد. پیامبر خدا برخاست و شمشیر کشید و روى سینه اونشست و فرمود : «اى غَورَث! چه کسى تو را از چنگ من مى رَهاند؟». گفت : بخشندگى و کَرَم تو، اى محمّد! پیامبر صلى الله علیه و آله از آن مرد، دست کشید و او برخاست در حالى که مى گفت : به خدا سوگند که تو از من، بهتر و گرامى ترى!

5 / 4

جنگ هاى احزاب و بنى قُرَیظه

قرآن

«آیا پنداشتید که داخل بهشت مى شوید، حال آن که هنوز مانند آنچه بر [سرِ]پیشینیان شما آمد، بر [سرِ] شما نیامده است؟ آنان، دچار سختى و زیان شدند و به [هول و] تکان درآمدند، تا جایى که پیامبر [خدا] و کسانى که با وى ایمان آورده بودند، گفتند: «یارى خدا کِى خواهد بود؟» . هش دار، که پیروزى خدا نزدیک است!» .

الحدیث

9160.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : لَمّا حَفَرَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله الخَندَقَ مَرُّوا بِکُدیَةٍ ، فَتَناوَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله المِعوَلَ مِن یَدِ أمیرِ المؤمنینَ علیه السلام أو مِن یَدِ سلمانَ رضى الله عنه فَضَرَبَ بها ضَربَةً فَتَفَرَّقَت بثلاثِ فِرَقٍ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : لَقَد فُتِحَ عَلَیَّ فی ضَربَتی هذِهِ کُنُوزُ کِسرى وقَیصرَ ، فقالَ أحَدُهُما لصاحِبِهِ : یَعِدُنا بکُنُوزِ کِسرى وقَیصرَ وما یَقدِرُ أحَدُنا أن یَخرُجَ یَتَخَلّى !(33)

9161.کنز العمّال عن البَراء بن عازِب : لَمّا کانَ حیثُ أمَرَنا رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بحَفرِ الخَندَقِ عَرَضَت لنا فی بعضِ الخَندَقِ صَخرةٌ عَظیمةٌ شَدیدَةٌ لا تَأخُذُ مِنها المَعاوِلُ ، فَاشتَکَینا ذلکَ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، فجاءَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، فلَمّا رَآها ألقى ثَوبَهُ وأخَذَ المِعوَلَ فقالَ : بِسمِ اللّه ِ ، ثمّ ضَرَبَ ضَربَةً فَکَسَرَ ثُلُثَها وقالَ : اللّه ُ أکبَرُ ، اُعطِیتُ مَفاتِیحَ الشامِ ، واللّه ِ إنّی لَاُبصِرُ قُصُورَها الحُمرَ الساعَةَ . ثُمّ ضَرَبَ الثانیةَ فَقَطَعَ الثُّلثَ الآخَرَ فقالَ : اللّه ُ أکبَرُ ، اُعطِیتُ مفاتیحَ فارِسَ ، واللّه ِ إنّی لَاُبصِرُ قَصرَ المَدائنِ الأبیضَ . ثُمّ ضَرَبَ الثالثةَ وقالَ : بِسمِ اللّه ِ ، فَقَطَعَ بَقِیَّةَ الحَجَرِ ، وقالَ : اللّه ُ أکبَرُ ، اُعطِیتُ مَفاتیحَ الیَمَنِ ، وَاللّه ِ إنّی لَاُبصِرُ أبوابَ صَنعاءَ مِن مکانی هذا الساعةَ .(34)

9162.کنز العمّال عن اُبَیّ بن عبّاسِ بنِ سَهلٍ عن أبیه کُنّا معَ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یومَ الخَندَقِ فَأخَذَ الکِرْزِینَ(35) وضَرَبَ بهِ ، فصادَفَ حَجرا فَصَلَّ(36) الحَجَرُ فَضَحِکَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، فقیلَ : یا رسولَ اللّه ، مِمَّ تَضحَکُ ؟ قالَ : أضحَکُ مِن قَومٍ یُؤتى بِهِم مِن المَشرِقِ فی الکُبُولِ(37) یُساقَونَ إلَى الجَنَّةِ وهُم کارِهُونَ(38)

حدیث

9160.امام صادق علیه السلام : هنگامى که پیامبر خدا خندق را مى کَنْد، مسلمانان به مانعى برخوردند. پیامبر خدا، کلنگ را از دست امیرمؤمنان یا سلمان گرفت و ضربه اى بر آن فرود آورد که سه تکّه شد. در این هنگام، پیامبر خدا فرمود : «خداوند با این ضربه من، گنج هاى کسرا و قیصر را برایم گشود». یکى از افراد به رفیقش گفت : وعده گنج هاى کسرا و قیصر را به ما مى دهد، در حالى که هیچ یک از ما [از بیم دشمن] قادر نیست براى قضاى حاجت ، بیرون رود!

9161.کنز العمّال ـ به نقل از بَراء بن عازِب ـ: هنگامى که پیامبر خدا به ما دستور حفر خندق را داد، در قسمتى از خندق به سنگ بسیار بزرگ و سختى برخوردیم که تیشه ها در آن، کارگر نبود. به پیامبر خدا اطّلاع دادیم و ایشان آمد. چون پیامبر صلى الله علیه و آله سنگ را دید، لباسش را کَنْد و کلنگ را گرفت و گفت : «به نام خدا!». آن گاه، ضربه اى زد که یکْ سومِ تخته سنگ شکست. سپس گفت : «اللّه اکبر! کلیدهاى شام به من داده شد. به خدا سوگند که هم اینک، کاخ هاى سرخ آن را مى بینم!». سپس ضربه دوم را زد و یکْ سومِ دیگر تخته سنگ شکسته شد. آن گاه گفت : «اللّه اکبر! کلیدهاى ایران به من داده شد. به خدا سوگند که کاخ هاى سفید مدائن را مى بینم!». آن گاه، ضربه سوم را فرود آورد و گفت : «به نام خدا!». در این هنگام، باقى مانده سنگ شکست. سپس گفت : «اللّه اکبر! کلیدهاى یمن به من داده شد، به خدا سوگند، هم اینک از همین جا دروازه هاى صنعا را مى بینم!».

9162.کنز العمّال ـ به نقل از ابىّ بن عبّاس بن سهل، از پدرش، از جدّ: در روز خندق با پیامبر خدا بودیم. ایشان ، تیشه را گرفت و ضربه اى زد که به سنگى خورد و صدا کرد. پیامبر خدا خندید. گفته شد : اى پیامبر خدا! از چه مى خندى؟ فرمود : «از مردمى خنده ام گرفت که بسته در بند، از خاور زمین آورده مى شوند و با زور به سوى بهشت، کشانده مى شوند» .

9163.صحیح مسلم عن البراء : کانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یومَ الأحزابِ یَنقُلُ مَعَنا التُّرابَ ، ولَقَد وارى التُّرابُ بیاضَ بَطنِهِ وهو یقولُ : واللّه ِ لولا أنتَ ما اهْتَدَینا ولا تَصَدَّقنا ولا صَلَّینا فَأنزِلَنْ سَکِینَةً عَلَینا إنَّ الاُلى قد أبَوْا عَلَینا قالَ : وربَّما قالَ : إنَّ المَلَأ قَد أبَوْا عَلَینا إذا أرادُوا فِتنَةً أبَینا(39) ویَرفَعُ بها صَوتَهُ .(40)

9164.کنز العمّال عن یزید بن الأصم : لَمّا کَشَفَ اللّه ُ الأحزابَ ورَجَعَ النبیُّ صلى الله علیه و آله إلى بَیتِهِ یَغسِلُ رَأسَهُ ، أتاهُ جِبرِیلُ فقالَ : عَفا اللّه ُ عنکَ ! وَضَعتَ السلاحَ ولم تَضَعْهُ ملائکةُ السماءِ ! اِئتِنا عندَ حِصنِ بَنی قُریظَةَ ، فَنادَى رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فَأتاهُم عِندَ الحِصنِ .(41)

9163.صحیح مسلم ـ به نقل از بَراء ـ: در جنگ احزاب، پیامبر خدا به همراه ما خاک مى کشید و در حالى که گَرد و غبار، سفیدى شکم ایشان را پوشانده بود، مى فرمود : [به خدا سوگند، اگر تو نبودى، ما هدایت نمى شدیم و زکات نمى دادیم و نماز نمى خواندیم.] [پس بر ما آرامش فرو فرست همانا آنان (مشرکان) از ما سر پیچیدند».] گاهى هم مى فرمود : [«همانا این جماعت، از ما سرپیچى کردند آن گاه که خواهان فتنه و گم راهى شدند، ما امتناع کردیم».] پیامبر صلى الله علیه و آله این اشعار را با صداى بلند مى خواند.

9164.کنز العمّال ـ به نقل از یزید بن اَصَم ـ: چون خداوند، احزاب را درهم شکست و پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه اش برگشت و شروع به شستن سر و صورت خود کرد، جبرئیل علیه السلام نزد ایشان آمد و گفت : خدا از تو درگذرد! سلاح به زمین گذاشته اى، در حالى که فرشتگان آسمان، هنوز آن را به زمین نگذاشته اند؟ در محلّ دژ بنى قریظه نزد ما بیا. پس، پیامبر خدا ندا داد و کنار دژ به آنان پیوست.

5 / 5

غَزوَةُ الحُدَیبیَةِ

9165.کنز العمّال عن إیاس بن سَلمة عن أبیهِ : خَرَجنا مَع رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فی غَزوَةِ الحُدَیبیَةِ ، فَنَحَرَ مِئةَ بَدَنَةٍ ونحنُ سَبعَ عشرَةَ مِئةً ومَعَهُم عِدَّةُ السِّلاحِ والرِّجالِ والخَیلِ ، وکانَ فی بُدنِهِ جَمَلُ أبِی جَهلٍ ، فَنَزَلَ الحُدَیبیَةَ فَصالَحَتهُ قُرَیشٌ على أنَّ هذا الهَدیَ مَحِلُّهُ حیثُ حَبَسناهُ .(42)

9166.کنز العمّال عن إیاس بن سَلمة عن أبیهِ : بَعَثَت قُرَیشٌ سُهَیلَ بنَ عَمرٍو وحُوَیطِبَ بنَ عَبدِ العُزّى ومکرزَ بنَ حَفصٍ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله لِیُصالِحُوهُ ، فلَمّا رَآهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فیهِم سُهَیلٌ قالَ : قد سَهَّلَ مِن أمرِکُمُ القَومُ یَأتُونَ إلیکُم بِأرحامِکُم وسائلُوکُم الصُّلحَ ؛ فَابعَثُوا الهَدیَ وأظهِرُوا بالتَّلبِیَةِ لَعَلَّ ذلک یُلِینُ قُلُوبَهُم ، فَلَبَّوا مِن نَواحِیالعَسکَرِ حتّى ارتَجَّت أصواتُهُم بالتَّلبِیَةِ ، فَجاؤوهُ فَسَألُوهُ الصُّلحَ . فَبَینَما الناسُ قد تَوادَعُوا وفیالمُسلِمینَ ناسٌ مِن المُشرکینَ وفی المُشرکینَ ناسٌ مِن المُسلمینَ ، فَفَتَکَ أبو سُفیانَ فإذا الوادِی یَسِیلُ بالرِّجالِ والسِّلاحِ ، قالَ سَلمةُ : فَجِئتُ بسِتَّةٍ مِن المُشرکینَ مُسَلَّحینَ أسُوقُهُم مایَملِکُونَ لأنفُسِهِم نَفعا ولا ضَرّا ، فَأتَینا بِهِمُ النبیَّ صلى الله علیه و آله فلَم یَسلُبْ ولَم یَقتُلْ وعَفا ، فَشَدَدنا على ما فی أیدِی المُشرکینَ مِنّا فما تَرَکْنا فیهِم رَجُلاً مِنّا إلّا استَنقَذناهُ ، وغَلَبنا على مَن فی أیدِینا مِنهُم . ثُمَّ إنَّ قُرَیشا أتَت سُهَیلَ بنَ عَمرٍو وحُوَیطِبَ ابنَ عبدِ العُزّى فَوَلُوا صُلحَهُم ، وبَعثَ النبیُّ صلى الله علیه و آله علیّا وطَلحَةَ فکَتَبَ علیٌّ بَینَهُم : بسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ هذا ما صالَحَ علَیهِ محمّدٌ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله قُرَیشا ، صالَحَهُم على أنَّهُ لا إغلالَ ، ولا إسلالَ(43) ، وعلى أنّهُ مَن قَدِمَ مَکَّةَ مِن أصحابِ محمّدٍ حاجّا أو مُعتَمِرا أو یَبتَغِی مِن فَضلِ اللّه ِ فهُو آمِنٌ على دَمِهِ ومالِهِ ، ومَن قَدِمَ المدینةَ مِن قُرَیشٍ مُجتازا إلى مِصرَ وإلَى الشامِ یَبتَغِی مِن فَضلِ اللّه ِ فهو آمِنٌ على دَمِهِ ومالِهِ ، وعلى أنّهُ مَن جاءَ محمّدا مِن قُرَیشٍ فَهُو رَدٌّ ، ومَن جاءَهُم مِن أصحابِ محمّدٍ فهُو لَهُم . فاشتَدَّ ذلک علَى المسلمینَ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَن جاءَهم مِنّا فَأبعَدَهُ اللّه ُ ، ومَن جاءَنا مِنهُم رَدَدناهُ إلَیهِم یَعلَمُ اللّه ُ الإسلامَ مِن نَفسِهِ یَجعَلُ اللّه ُ لَهُ مَخرَجا . وصالَحُوهُ على أنّهُ : یَعتَمِرُ عاما قابِلاً فی مِثلِ هذا الشهرِ لا یَدخُلُ علَینا بِخَیلٍ ولا سِلاحٍ إلّا ما یَحمِلُ المُسافِرُ فی قِرابِهِ فَیَمکُثُوا فیها ثلاثَ لَیالٍ ، وعلى أنَّ هذا الهَدیَ حیثُ حَبَسناهُ فهُو مَحِلُّهُ ولا یُقدِمُهُ علَینا، فقالَ رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله : نحنُ نَسُوقُهُ وأنتُم تَرُدُّونَ وَجهَهُ .(44)

5 / 5

جنگ حُدَیبیّه

9165.کنز العمّال ـ به نقل از اِیاس بن سلمه، از پدرش ـ: در جنگ حدیبیّه با پیامبر خدا بیرون آمدیم. ایشان، صد شتر قربانى کرد و تعداد ما هزار و هفتصد نفر بود و با آنان (قریش)، جنگ افزار و پیادگان و سواران بودند. در میان شتران قربانى پیامبر صلى الله علیه و آله شتر ابو جهل نیز بود. ایشان در حدیبیّه فرود آمد و قریش با ایشان با این شرط صلح کردند که قربانگاه این شتران، همان جایى باشد که ما متوقّفشان کرده ایم [و وارد مکّه نشویم] .

9166.کنز العمّال ـ به نقل از اِیاس بن سلمه، از پدرش ـ: قریش، سهیل بن عمرو و حُوَیطب بن عبد العزّى و مکرز بن حفص را براى عقد قرارداد صلح، پیش پیامبر صلى الله علیه و آله فرستادند. هنگامى که پیامبر خدا چشمش به آنها افتاد و سهیل را در میان آن افراد دید، فرمود: «این قوم ، کار شما را سهل کردند. خویشاوندان شما را نزدتان فرستاده اند و خواهان صلح هستند. پس قربانى ها را [به طرف آنها]حرکت دهید و لبیّک گویید، شاید این کار، دل هاى آنان را نرم کند». صداى «لبّیک» از گوشه و کنار اردوگاه برخاست و بانگ لبیّک ، همه جا پیچید. آن سه نفر آمدند و تقاضاى صلح کردند. در حالى که مردم با یکدیگر صلح کرده بودند و در میان مسلمانان، تعدادى از [اسراى] مشرکان بودند و در میان مشرکان، تعدادى از [اسراى]مسلمانان، ابو سفیان ناگاه حمله کرد و سیل مردان مسلّح در وادى به راه افتاد. من، شش نفر ازمشرکان مسلّح را ـ در حالى که آنها را مى راندم و هیچ کارى نمى توانستند بکنند ـ ، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آوردم؛ امّا ایشان، نه چیزى از آنها گرفت و نه آنها را کُشت؛ بلکه بخشید. ما به مشرکان حمله بردیم و همه اسیرانمان را از دست مشرکان آزاد کردیم؛ ولى اسیران آنها همچنان در دست ما باقى ماند. سپس قریش نزد سهیل بن عمرو و حُوَیطب بن عبد العزّى آمدند و آنها را مأمور عقد قرارداد صلح کردند. پیامبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام و طلحه را فرستاد و على علیه السلام قرارداد صلح را چنین نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان. این، پیمان صلحى است که محمّد پیامبر خدا، با قریش مى بندد و بر این مفاد مصالحه مى کنند که نسبت به یکدیگر، خیانت و سرقت انجام ندهند و هر کس از یاران محمّد که به قصد حج یا عمره یا تجارت وارد مکّه شود، جان و مالش در امان است. و هر کس از قریش که به قصد تجارت در مصر و شام از مدینه عبور کند، جان و مالش در امان است. و هر کس از قریش که به محمّد پناهنده شود، باید باز گردانده شود و چنانچه از یاران محمّد، کسى به قریش پناهنده شود، برگردانده نمى شود». این بندِ قرارداد بر مسلمانان گِران آمد؛ امّا پیامبر خدا فرمود : «هر کس از ما که به قریش پناهنده شود، خداوند، او را [از رحمت خود]دور گردانَد و هر کس از قریش که به ما پناهنده شود، او را برمى گردانیم. اگر خدا بداند که او قلباً مسلمان است، برایش گشایشى قرار مى دهد». یکى دیگر از مفاد صلح نامه این بود که پیامبر صلى الله علیه و آله درسال آینده در چنین ماهى عمره به جا آورد و هیچ گونه سواره نظام و جنگ افزارى با خود نیاورَد، مگر همان مقدار که مسافر درنیام خود حمل مى کند و فقط سه شب در مکّه اقامت کنند. و قربانى کردن امسال هم در همین جایى صورت گیرد که توقّف کرده اند و همان جا قربانگاه باشد و وارد مکّه نشوند. پیامبر خدا فرمود : «ما [قربانى ها را] مى رانیم و شما جلو آنها را مى گیرید».

9167.کنز العمّال عن عبد اللّه ِ بن أبی أوفى : کُنّا یومَ الشَّجرَةِ ألفا وأربَعَمِائةٍ أو ألفا وثلاثَمِائةٍ ، وکانَت أسلَمُ یومَئذٍ ثُمنُ المُهاجِرینَ .(45)

9168.کنز العمّال عن أنس : إنَّ قُرَیشا صالَحُوا النبیَّ صلى الله علیه و آله مِنهُم سُهَیلُ بنُ عَمرٍو ، فقالَ النبیُّ صلى الله علیه و آله لِعَلیٍّ : اُکتُبْ بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، فقالَ سُهَیلٌ : أمّا بسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ فلا نَدرِی ما بسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، ولکنِ اکتُبْ بما نَعرِفُ : بِاسمِکَ اللهُمَّ ، فقالَ : اکتُبْ مِن مُحمَّدٍ رسولِ اللّه ِ ، قالوا : لو عَلِمنا أنّک رَسولُ اللّه ِ لاتَّبَعناکَ ، ولکنِ اکتُبْ اسمَکَ واسمَ أبِیکَ، فقالَ النبیُّ صلى الله علیه و آله : اکتُبْ مِن محمّدِ بنِ عبدِ اللّه ِ ، فَاشتَرَطُوا علَى النبیِّ صلى الله علیه و آله أنَّ مَن جاءَ مِنکُم لَم نَرُدَّهُ علَیکُم ، ومَن جاءَ مِنّا رَدَدتُمُوهُ علَینا ، فقالوا : یا رسولَ اللّه ِ ، أنَکتُبُ هذا ؟ قالَ : نَعَم ، إنّهُ مَن ذَهَبَ منّا إلَیهِم فَأبعَدَهُ اللّه ُ ، ومَن جاءَنا مِنهُم سَیَجعَلُ اللّه ُ لَهُ فَرَجا ومَخرجا .(46)

9167.کنز العمّال ـ به نقل از عبد اللّه بن ابى اَوفى ـ: در روز بیعت رضوان، تعداد ما هزار و چهار صد یا هزار و سیصد نفر بود و قبیله اَسلَم در آن روز، یکْ هشتمِ مهاجران بودند.

9168.کنز العمّال ـ به نقل از اَنَس ـ: قریش با پیامبر صلى الله علیه و آله قرارداد صلح امضا کردند و یکى از آنان، سهیل بن عمرو بود. پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود : «بنویس : بسم اللّه الرحمن الرحیم». سهیل گفت : ما نمى دانیم بسم اللّه الرحمن الرحیم چیست؛ بلکه چیزى را بنویس که برایمان آشناست. بنویس : «باسمک الّلهم». پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود : «بنویس : از محمّد، پیامبر خدا». نمایندگان قریش گفتند : اگر معتقد بودیم که تو پیامبر خدا هستى، از تو پیروى مى کردیم. به جاى آن، نام خودت و نام پدرت را بنویس. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود : «بنویس : از محمّد پسر عبد اللّه «. یکى از شروط آنان با پیامبر صلى الله علیه و آله این بود که اگر کسى از مسلمانان پیش مشرکان رفت، او را برنگردانند و اگر از آنان، کسى به پیامبر خدا پناهنده شد، او را برگردانند. یاران پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند : اى پیامبر خدا، این شرط را بنویسیم؟! فرمود : «آرى؛ زیرا اگر از ماکسى به آنان پناهنده شود، خداوند او را [از رحمت خود]دور مى گردانَد و اگر کسى از آنان به ما پناهنده شود، به زودى ، خداوند براى او گشایش و برونْ شُدى قرار خواهد داد» .

5 / 6

غَزوَةُ خَیبَرَ

الکتاب

» سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَـلَقْتُمْ إِلَى مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَن یُبَدِّلُواْ کَلَـمَ اللهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا کَذَ لِکُمْ قَالَ اللهُ مِن قَبْلُ فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ کَانُواْ لَا یَفْقَهُونَ إِلَا قَلِیلاً » .(47)

الحدیث

9169.کنز العمّال عن بُرَیدة : لَمّا کانَ یومُ خَیبَرَ أخَذَ اللِّواءَ أبو بکرٍ ، فَرَجَعَ ولَم یُفتَحْ لَهُ ، فَلَمّا کانَ مِن الغَدِ أخَذَ عُمَرُ ولَم یُفتَحْ لَهُ ، وقُتِلَ ابنُ مُسلِمَةَ ورَجَعَ الناسُ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : لَأدفَعَنَّ لِوائی هذا إلى رَجُلٍ یُحِبُّ اللّه َ ورسولَهُ ویُحِبُّهُ اللّه ُ ورسولُهُ ، لَن یَرجِعَ حتى یُفتَحَ علَیهِ . فَبِتنا طَیِّبةً أنفُسُنا أنَّ الفَتحَ غَدا ، فَصَلّى رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله الغَداةَ ثُمّ دَعا بِاللِّواءِ وقامَ قائما ، فما مِنّا مِن رَجُلٍ لَهُ مَنزِلَةٌ مِن رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله إلّا وهُو یَرجُو أن یکونَ ذلکَ الرَّجُلَ ؛ حتّى تَطاوَلتُ أنا لها ورَفَعتُ رَأسِی لِمَنزِلَةٍ کانَت لی مِنهُ ، فَدَعا علیَّ بنَ أبی طالبٍ وهو یَشتَکِی عَینَیهِ فَمَسَحَها ثمَّ دَفَعَ إلَیهِ اللِّواءَ فَفُتِحَ لَهُ!(48)

5 / 6

جنگ خیبر

قرآن

«چون به [قصدِ] گرفتن غنایم روانه شدید، به زودى برجاى ماندگان خواهند گفت: بگذارید ما [هم] به دنبال شما بیاییم. [این گونه] مى خواهند دستورِ خدا را دگرگون کنند. بگو: «هرگز از پىِ ما نخواهید آمد». آرى. خدا از پیش درباره شما چنین فرموده. پس به زودى خواهند گفت: «[نه،] بلکه بر ما رشک مى برید». [نه ، چنین نیست؛] بلکه جز اندکى درنمى یابند» .

حدیث

9169.کنز العمّال ـ به نقل از بُرَیده ـ: در روز خیبر، ابو بکر، پرچم را گرفت؛ امّا بدون آن که موفّق به فتح شود، برگشت. روز بعد، عمر پرچم را گرفت و اوهم ناکام برگشت و ابن سَلَمه کشته شد و مردم (مسلمانان) برگشتند. پیامبر خدا، فرمود : «هر آینه ، این پرچم را به کسى خواهم داد که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند و هرگز بر نمى گردد تا پیروزى نصیبش شود. ما آن شب را خوش حال از این که فردا روز پیروزى است، به صبح رساندیم. پیامبر خدا، نماز صبح را خواند و آن گاه، پرچم را خواست و از جا بلند شد. هر یک از ما که نزد پیامبر خدا منزلتى داشت، امیدوار بود که آن مرد او باشد. حتّى من به جهت منزلتى که نزد پیامبر صلى الله علیه و آله داشتم، گردن کشیدم و سرم را بالا گرفتم؛ امّا پیامبر خدا، على بن ابى طالب را صدا زد. على علیه السلام مبتلا به چشم دردبود. پیامبر خدا، دستى بر چشم او کشید و آن گاه، پرچم را به وى سپرد و پیروزى نصیب او شد.

9170.کنز العمّال عن بُرَیدة : لَمّا نَزَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بِحَضرَةِ خَیبَرَ فَزِعَ أهلُ خَیبرَ فقالوا : جاءَ محمّدٌ فی أهلِ یَثربَ ! فَبَعَثَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله عُمرَ بنَ الخَطّابِ بالناسِ ، فَلَقِیَ أهلَ خَیبَرَ فَرَدُّوهُ وکَشَفُوهُ هو وأصحابَهُ ، فَرَجَعُوا إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یُجَبِّنُ أصحابَهُ ویُجَبِّنُهُ أصحابُهُ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : لَاُعطِیَنَّ اللِّواءَ غَدا رَجُلاً یُحِبُّ اللّه َ ورسولَهُ ویُحِبُّهُ اللّه ُ ورسولُهُ ، فلَمّا کانَ الغدُ تَطاوَلَ لها أبو بکرٍ وعُمرُ فَدَعا علیّا وهو یَومَئذٍ أرمَدُ ، فَتَفَلَ فی عَینِهِ وأعطاهُ اللِّواءَ ، فانطَلَقَ بالناسِ فَلَقِیَ أهلَ خَیبَرَ ولَقِیَ مَرحبا الخَیبَریَّ فإذا هو یَرتَجِزُ ویقولُ : قَدْ عَلِمَتْ خَیبَرُ أنّی مَرحَبُ شاکِی السِّلاحِ بَطَلٌ مُجَرَّبُ إذا اللُّیُوثُ أقْبَلَتْ تَلَهَّبُ أطعَنُ أحیانا وحِینا أضرِبُ فَالتَقَى هو وعلیٌّ ، فَضَرَبَهُ عَلِیٌّ ضَربَةً على هامَتِهِ بالسیفِ عَضَّ السیفُ مِنها بالأضراسِ وسَمِعَ صَوتَ ضَربَتِهِ أهلُ العَسکَرِ ، فما تَتامَّ آخِرُ الناسِ حتى فُتِحَ لِأوَّلِهِم .(49)

9171.کنز العمّال عن حُسَیل بن خارِجَة الأشجَعیّ : قَدِمتُ المَدینةَ فی جَلَبٍ أبِیعُهُ ، فَاُتِیَ بی إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فقالَ : یا حسیلُ ، هَل لک أن اُعطِیَکَ عِشرینَ صاعَ تَمرٍ على أن تَدُلَّ أصحابِی هؤلاءِ على طریقِ خَیبَرَ ؟ فَفَعَلتُ ، فلمّا قَدِمَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله خَیبَرَ أتَیتُهُ فَأعطانِی العِشرینَ صاعَ تَمرٍ ، ثُمّ اُتِیَ بی إلَیهِ ، فقالَ لی : یا حُسیلُ ، إنّی لم اُوتَ بِامرِئٍ ثلاثا فلم یُسلِمْ ، فَخَرَجَ الحَبلُ مِن عُنُقِهِ الأصفَرَ ، قالَ : فَأسلَمتُ .(50)

9170.کنز العمّال ـ به نقل از بُرَیده ـ: چون پیامبر خدا در نزدیک خیبر فرودآمد، اهل خیبر، دچار هراس شدند و گفتند : محمّد با یثربیان آمد. پیامبر خدا، عمر بن خطّاب را با مسلمانان فرستاد و او با اهل خیبر به نبرد پرداخت؛ امّا آنان، او و نیروهایش را عقب زدند. عمر، در حالى که یارانش را متّهم به بُزدلى مى کرد و آنان او را بُزدل مى شمردند، نزد پیامبر خدا برگشتند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود : «فردا پرچم را به مردى مى دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. روز بعد، ابو بکر وعمر گردن مى کشیدند که پرچم به یکى از آنها داده شود؛ امّا پیامبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را صدا زد. در آن روز، على مبتلا به چشم درد بود. پیامبرخدا، در چشم او اندکى آب دهان انداخت و پرچم را به وى سپرد. على علیه السلام با نیروهاى مسلمان حرکت کرد و به مقابله با اهل خیبر شتافت و با مَرحِب خیبرى رو به رو شد که این رجز را مى خواند : [خیبر مى داند که من مرحب هستم. غرق سلاح و پهلوانى کارآزموده ام.] [آن گاه که شیران ژیان، رو آورند، گاه نیزه مى زنم و گاه شمشیر.] او و على، رو یا روى هم قرار گرفتند و على با شمشیر، چنان ضربتى بر فرق او زد که تا به دندان هایش رسید و صداى ضربتش را همه اردوگاه شنیدند و هنوز آخرین افراد لشکر نیامده بودند که خیبر به دست اوّلى ها فتح شد.

9171.کنز العمّال ـ به نقل از حُسَیل بن خارجه اشجعى ـ: من براى فروش کالا وارد مدینه شدم. مرا نزد پیامبر خدا بردند. فرمود : «اى حُسَیل! حاضرى بیست پیمانه خرما به تو بدهم و تو در مقابل آن، راه خیبر را به این یاران من نشان دهى؟». من، این کار را کردم. چون پیامبر خدا به خیبر رسید، نزد ایشان رفتم و او بیست پیمانه خرما به من داد. بعد از آن، مرا [به اسیرى] نزد پیامبر خدا بردند ، به من فرمود : «اى حُسَیل! هیچ کس نزد من [به اسیرى] آورده نشد که سه روز باشد و مسلمان نشود و ریسمان زرد [اسارت]از گردنش بیرون نیاید» . من هم مسلمان شدم.

9172.کنز العمّال عن أبی طلحة : کنتُ رَدیفَ النبیِّ صلى الله علیه و آله فلو قلتُ : إنَّ رُکبَتِی تَمَسُّ رُکبَتَهُ ، فَسَکَتَ عنهُم حتّى إذا کانَ عِندَ السَّحَرِ أغارَ علَیهِم ، وقالَ : إنّا إذا نَزَلنا بساحَةِ قَومٍ فَساءَ صَباحُ المُنذَرِینَ .(51)

9173.کنز العمّال عن أبی طلحة : لَمّا أصبَحَ النبیُّ صلى الله علیه و آله خَیبَرَ وقد أخَذُوا مَساحِیَهُم(52) ومَکاتِلَهُم وغَدَوا على حُرُوثِهم ، فلمّا رَأوُا النبیَّ صلى الله علیه و آله مَعهُ الخمیسُ نَکَصُوا مُدبِرِینَ ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : اللّه ُ أکبَرُ اللّه ُ أکبرُ خَرِبَت خَیبَرُ ، إنّا إذا نَزَلنا بساحَةِ قَومٍ فَساءَ صَباحُ المُنذَرِینَ .(53)

9174.الطبقات الکبرى عن إیاس بن سَلمة عن أبیه : بارَزَ عَمِّی یَومَ خَیبَرَ مَرحَبا الیَهودیَّ فقالَ مَرحبٌ : قد عَلِمَتْ خَیبَرُ أنّی مَرْحَبُ شاکِی السِّلاحِ بَطَلٌ مُجَرَّبُ إذا الحُروبُ أقبَلَت تَلَهَّبُ فقالَ عَمِّی عامِرٌ : قد عَلِمَتْ خَیبَرُ أنّی عامِرُ شاکِ السِّلاحِ بَطَلٌ مُغامِرُ فَاختَلَفا ضَربَتَینِ فوَقَعَ سیفُ مَرحَبٍ فی تُرسِ عامِرٍ وذَهَبَ عامرٌ یَسفُلُ لَهُ ، فَرَجَعَ السیفُ على ساقِهِ فَقَطَعَ أکحَلَهُ فکانت فیها نَفسُهُ ، قالَ سَلمةُ ابنُ الأکوَعِ : فلَقِیتُ ناسا مِن أصحابِ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فقالوا : بَطَلَ عَمَلُ عامِرٍ ، قَتَلَ نفسَهُ ! قالَ سَلمةُ : فَجِئتُ إلى رسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله أبکِی ، فقلتُ : یا رسولَ اللّه ِ ، أبَطَلَ عَملُ عامِرٍ؟ قالَ: ومَن قالَ ذاکَ ؟ قلتُ : اُناسٌ مِن أصحابِکَ ، قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : کَذَبَ مَن قالَ ذاکَ ، بَل لَهُ أجرُهُ مَرَّتَینِ . إنّهُ حِینَ خَرَجَ إلى خَیبَرَ جَعَلَ یَرجُزُ بأصحابِ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وفیهِمُ النبیُّ یَسوقُ الرِّکابَ وهو یقولُ : تَاللّه ِ لولا اللّه ُ ما اهتَدَینا وما تَصَدَّقنا وما صَلَّینا إنّ الذینَ کَفَرُوا عَلَینا إذا أرادُوا فِتنَةً أَبَینا ونَحنُ عن فَضلِکَ ما استَغنَینا فَثَبِّتِ الأقدامَ إن لاقَینا وأنزِلَنْ سَکِینَةً عَلَینا فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَن هذا ؟ قالوا : عامِرٌ یا رسولَ اللّه ِ . قالَ : غَفَرَ لکَ رَبُّکَ . قالَ : وما استَغفَرَ لِاءنسانٍ قَطُّ یَخُصُّهُ إلّا استُشهِدَ،فلَمّا سَمِعَ ذلکَ عمرُ بنُ الخطّابِ قالَ : یا رسولَ اللّه ِ ، لو ما مَتَّعتَنا بعامرٍ ! فَتَقَدَّمَ فَاستُشهِدَ ، قالَ سَلمةُ : ثُمّ إنَّ نبیَّ اللّه ِ صلى الله علیه و آله أرسَلَنی إلى علیٍّ فقالَ : لَاُعطِیَنَّ الرایَةَ الیومَ رَجُلاً یُحِبُّ اللّه َ ورسولَهُ ویُحِبُّهُ اللّه ُ ورسولُهُ . قالَ : فَجِئتُ بهِ أقُودُهُ أرمَدَ فَبَصَقَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فی عَینَیهِ ثُمّ أعطاهُ الرایَةَ ، فَخَرَجَ مَرحَبٌ یَخطِرُ بِسَیفِهِ فقالَ : قد عَلِمَتْ خَیبَرُ أنّی مَرْحَبُ شاکِ السلاحِ بَطَلٌ مُجَرَّبُ إذا الحروبُ أقبَلَتْ تَلَهَّبُ فقالَ علیٌّ صلواتُ اللّه ِ علَیهِ وبَرَکاتُهُ : أَنا الذی سَمَّتنی اُمِّی حَیدَرَه کَلَیثِ غاباتٍ کَرِیهِ المَنظَرَه أکِیلُهم بالصّاعِ کَیلَ السَّندَرَه(54) فَفَلَقَ رَأسَ مَرحَبٍ بالسیفِ ، وکانَ الفَتحُ على یَدَیهِ .(55)

9172.کنز العمّال ـ به نقل از ابو طلحه ـ: من پشت سرِ پیامبر صلى الله علیه و آله سوار بودم، به طورى که زانویم با زانوى ایشان تماس داشت. پیامبر صلى الله علیه و آله شب به خیبر حمله نکرد. چون سحرگاه شد، بر آنان یورش آورد و فرمود : «ما هرگاه در میدان قومى فرود آییم، بیم داده شدگان، صبحِ بدى خواهند داشت».

9173.کنز العمّال ـ به نقل از ابو طلحه ـ: وقتى پیامبر صلى الله علیه و آله به خیبر رسید، اهالى خیبر با بیل و زنبیل هاى خود براى رفتن به مزارعشان بیرون آمدند و چون پیامبر صلى الله علیه و آله و سپاه او را دیدند، برگشتند و فرار کردند. پیامبر خدا فرمود : «اللّه اکبر، اللّه اکبر! خیبر ویران شد (سقوط کرد) . ما هر گاه در میدان قومى فرود آییم، بیم داده شدگان، صبحِ بدى خواهند داشت».

9174.الطبقات الکبرى ـ به نقل از اِیاس بن سَلَمه، از پدرش ـ: در روز خیبر، عمویم براى جنگ با مَرحب یهودى به میدان رفت. مرحب، این رجز را خواند : [خیبر مى داند که من، مرحب هستم . غرق در سلاحم و پهلوانى کار آزموده ام] [آن گاه که آتش جنگ ها شعله ور شود] عموى من عامر نیز چنین رجز خواند : [خیبر مى داند که من، عامر هستم سراپا مسلّحم و پهلوانى ماجراجویم.] آن دو، سپس دو ضربه ردّ و بدل کردند. شمشیر مَرحب در سپر عامر، گیر کرد و عامر، از قسمت پایین بدن مرحب ضربه اى زد وشمشیر به ساق پاى خود او برگشت و شاه رگ پایش را قطع کرد و بر اثر آن ، مُرد ، من (سَلَمة بن اَکوَع) به عدّه اى از یاران پیامبر خدا برخوردم و آنان گفتند : کار عامر، تباه شد. خودش را کُشت (به کُشتن داد). من با چشم گریان، نزد پیامبرخدا آمدم و گفتم : اى پیامبر خدا! آیا کار عامر، تباه شد؟ فرمود : «چه کسى این حرف را زده است؟». گفتم: گروهى از یاران شما. پیامبر خدا فرمود : «دروغ گفته هر که این حرف را زده است؛ بلکه عامر، دو پاداش دارد». عامر در راه رفتن به خیبر براى یاران پیامبر خدا ـ که پیامبر صلى الله علیه و آله نیز در میانشان بود ـ ، رجز مى خواند و سواران را به حرکت وا مى داشت.او این اشعار را مى خواند : [به خدا سوگند، اگر خدا نبود، ما هدایت نمى شدیم و زکات نمى دادیم و نماز نمى خواندیم.] [کسانى که ما را انکار کردند، هرگاه بخواهند فتنه و آشوب به پا کنند ، زیر بار نمى رویم .] [ما از فضل تو بى نیاز نیستیم. پس در هنگام رو یا رویى با دشمن] [گام هایمان را استوار بدارو بر ما آرامش فرو فرست.] پیامبر خدا فرمود : «این کیست؟». گفتند : عامر است، اى پیامبر خدا! فرمود : «پروردگارت تو را بیامرزد!». پیامبر خدا، هرگز براى کسى اختصاصاً طلب آمرزش نکرد، مگر این که او به شهادت رسید. عمر بن خطّاب، چون این سخن [پیامبر خدا] را شنید، گفت : اى پیامبر خدا! کاش [او را دعا نمى کردى و]ما را از وجود عامر، بهره مند نگاه مى داشتى! عامر به میدان جنگ رفت و شهید شد. پیامبر خدا، سپس مرا در پى على علیه السلام فرستاد و فرمود : «امروز، این پرچم را به مردى مى دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست مى دارند». من نزد على علیه السلام رفتم و او را که مبتلا به چشمْ درد بود، آوردم. پیامبر خدا به چشمان او آب دهان [خود را] مالید و آن گاه، پرچم را به او سپرد. در این هنگام، مرحب بیرون آمد و در حالى که شمشیر خود را در هوا مى چرخاند، مى گفت : [خیبر مى داند که من، مرحب هستم . غرق در سلاحم و پهلوانى کار آزموده ام] [آن گاه که آتش جنگ ها شعله ور شود.] على ـ که درودها و برکات خدا بر او باد ـ نیز فرمود : [من، آنم که مادرم مرا «حیدر» نامید. همچون شیر بیشه ها وحشتناک و پُرهیبتم .] [آنان را با پیمانه بزرگ، کِیل مى کنم.] پس، سر مرحب را با شمشیر شکافت و فتح به دست او صورت گرفت .

5 / 7

غَزوَةُ مُؤتَةَ

9175.الأمالی للطوسی عن محمّد بن شهاب الزُّهْری : لَمّا قَدِمَ جعفرُ بنُ أبی طالبٍ رضى الله عنهمِن بِلادِ الحَبَشَةِ بَعَثَهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله إلى مُؤتَةَ ، واستَعمَلَ عَلَى الجیشِ مَعهُ زیدَ بنَ حارِثَةَ وعبدَاللّه ِ بنَ رَواحَةَ ، فَمَضَى الناسُ معهُم حتّى کانُوا بِتُخُومِ البَلقاءِ ، فَلَقِیَهُم جُمُوعُ هِرَقلَ مِنَ الرُّومِ والعَرَبِ ، فَانحازَ المُسلمونَ إلى قَریَةٍ یقالُ لَها : مُؤتَةُ ، فَالتَقَى الناسُ عِندَها ، واقتَتَلُوا قِتالاً شَدیدا .(56)

5 / 8

غَزوَةُ الفَتحِ

الکتاب

» وَ قُل رَّبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لِّى مِن لَّدُنکَ سُلْطَـنًا نَّصِیرًا – وَ قُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَـطِـلُ إِنَّ الْبَـطِـلَ کَانَ زَهُوقًا » .(57)

5 / 7

جنگ مُوته

9175.الأمالى ، طوسى ـ به نقل از محمّد بن شهاب زُهْرى ـهنگامى که جعفر بن ابى طالب از سرزمین حبشه برگشت، پیامبر خدا، او را به سوى مُوته گسیل داشت و در کنار او زید بن حارثه و عبد اللّه بن رواحه را نیز به فرماندهى سپاه گماشت [که چنانچه جعفر کشته شود، زید، فرماندهى رابه عهده بگیرد و اگر زید هم کشته شد، عبد اللّه فرمانده شود]. مسلمانان به راه افتادند تا به سرزمین بَلقا رسیدند و در آن جا با لشکریان رومى و عربِ هِرَقْل ، رو به رو شدند. مسلمانان، خود را به آبادى اى به نام موته کشیدند و در آن جا میان دو سپاه، جنگ درگرفت و مسلمانان به سختى جنگیدند.

5 / 8

جنگ فتح مکّه

قرآن

«و بگو: «پروردگارا! مرا [در هر کارى] به طور درست، داخل کن و به طور درست، خارج ساز و از جانب خود، براى من تسلّطى یارى بخش قرار ده» . و بگو: «حق آمد و باطل، نابود شد. آرى. باطل، همواره نابودشدنى است»» .

» وَ یَقُولُونَ مَتَى هَـذَا الْفَتْحُ إِن کُنتُمْ صَـدِقِینَ – قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لَا یَنفَعُ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِیمَـنُهُمْ وَلَا هُمْ یُنظَرُونَ – فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انتَظِرْ إِنَّهُم مُّنتَظِرُونَ » .(58)

الحدیث

9176.الإمامُ علیٌّ علیه السلام : إنَّ رسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله سارَ إلى بَدرٍفی شهرِ رَمَضانَ،وافتَتَحَ مَکَّهَ فیشهرِ رَمَضانَ .(59)

9177.الإمامُ الرِّضا علیه السلام عن آبائه علیهم السلام : دَخَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یومَ فَتحِ مکَّةَ والأصنامُ حَولَ الکعبَةِ ، وکانَت ثلاثَمِائةٍ وسِتِّینَ صَنَما ، فَجَعَلَ یَطعَنُها بِمِخصَرَةٍ فی یَدِهِ ویقولُ : «جاءَ الحَقُّ وزَهَقَ الباطلُ إِنَّ الباطلَ کانَ زَهُوقا» ، جاءَ الحَقُّ ومایُبدِئُ الباطِلُ ومایُعیدُ . فَجَعَلَت تُکَبُّ لِوَجهِها(60) .(61)

9178.کنز العمّال عن الزهری عن بعض آل عمر عن عمر بن الخ لَمّا کانَ یومُ الفَتحِ ورسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله بمکَّةَ ، أرسَلَ إلى صَفوانَ بنِ اُمَیَّةَ وإلى أبی سُفیانَ بنِ حَربٍ وإلَى الحارثِ ابنِ هِشامٍ ، قالَ عمرُ : فَقُلتُ : قَد أمکَنَ اللّه ُ مِنهُم لَأعرِفَنَّهُم بما صَنَعُوا ، حتى قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : مَثَلِی ومَثَلُکُم کَما قالَ یوسفُ لِاءخوَتِهِ : «لا تَثْرِیبَ علَیکُمُ الیومَ یَغْفِرُ اللّه ُ لَکُم وهُو أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ»(62) ، قالَ عمرُ : فَانفَضَحتُ حَیاءً مِن رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ؛ کَراهِیَةَ أن یَکونَ بَدَرَ مِنّی وقد قالَ لَهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ما قالَ .(63)

«و مى پرسند: «اگر راست مى گویید، این پیروزى [شما] چه وقت است؟». بگو: «روز پیروزى، ایمان کسانى که کافر شده اند، سود نمى بخشد و آنان، مهلت نمى یابند» . پس، از ایشان ، روى برتاب و منتظر باش که آنها نیز در انتظارند» .

حدیث

9176.امام على علیه السلام : پیامبر خدا، در ماه رمضان به جنگ بدر رفت و در ماه رمضان نیز مکّه را فتح کرد.

9177.امام رضا علیه السلام ـ به نقل از پدرانش علیهم السلام: روزى که پیامبر خدا ، مکّه را فتح کرد، بت ها که تعدادشان سیصد و شصت عدد بود، پیرامون کعبه نصب شده بودند. ایشان با چوبى که در دستش بود، به آنها مى زد و مى فرمود : «حق آمد و باطل، نابود شد. به راستى که باطل، نابود شدنى است. حق آمد و باطل، دیگر آغاز نمى شود و بر نمى گردد» . در این هنگام، بت ها یکى یکى به رو در مى افتادند.

9178.کنز العمّال ـ به نقل از زُهْرى، از یکى از خاندان عمر، از عمر: چون روز فتح شد و پیامبر خدا به مکّه در آمد، در پىِ صفوان بن امیّه و ابو سفیان بن حرب و حارث بن هشام فرستاد. من با خودم گفتم : خدا، آنها را به چنگ ما انداخت. سزاى اعمالشان را به آنها خواهم چشاند. امّا پیامبر خدا، به آنان فرمود : «من، امروز به شما همانى را مى گویم که یوسف به برادرانش گفت : «امروز، ملامتى بر شما نیست. خداوند، شما را ببخشاید که او مهربان ترینِ مهربانان است» . من از این که چنان فکرى در فکرم گذشت و پیامبر خدا به آنها چنان گفت، از پیامبر خدا شرمنده شدم.

9179.کنز العمّال عن عبد الرَّحمن بن صَفوان : لَبِستُ ثِیابِی یومَ فَتحِ مَکَّةَ ، ثُمّ انطَلَقتُ فَوافَقتُ النبیَّ صلى الله علیه و آله حینَ خَرَجَ مِن البیتِ ، فَسَألتُ عُمرَ : أیَّ شَیءٍ صَنَعَ النبیُّ صلى الله علیه و آله حینَ دَخَلَ البیتَ ؟ فقالَ : صَلَّى رَکعتَینِ .(64)

9180.کنز العمّال عن أبی خلف الأعمى عن عُثمانَ بنِ عفّا مَن وَجَدَ ابنَ أبی سرحٍ فَلْیَضرِبْ عُنُقَهُ وإن وَجَدَهُ مُتَعَلِّقا بأستارِ الکَعبَةِ ، فقالَ : یا رسولَ اللّه ِ ، فَیَسَعُ ابنَ أبی سَرحٍ ما وَسِعَ الناسَ ! ومَدَّ إلَیهِ یَدَهُ فَصَرَفَ عُنقَهُ ووَجهَهُ ، ثُمّ مَدَّ إلَیهِ یَدَهُ فَصَرَفَ عَنهُ یَدَهُ ، ثمّ مَدَّ إلَیهِ یَدَهُ أیضا فَبایَعَهُ وآمَنَهُ ، فلَمّا انطَلَقَ قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أما رَأیتُمونی فیما صَنَعتُ ؟ قالوا : أفلا أومَأتَ إلَینا یا رسولَ اللّه ِ؟! قالَ رسولُ اللّه ِ : لیسَ فی الإسلامِ إیماءٌ ولا فَتکٌ ، إنّ الإیمانَ قَیدُ الفَتکِ والنبیُّ لایُومِئُ ؛ یَعنِی بالفَتکِ الخِیانَةَ .(65)

9181.کنز العمّال عن جابر : دَخَلنا مَع رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مکَّةَ وفی البیتِ وحَولَ البیتِ ثلاثُمِائةٍ وسِتُّونَ صَنَما تُعبَدُ مِن دونِ اللّه ِ ، فَأمَرَ بها رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فکُبَّت کُلُّها لِوُجوهِها ، ثُمّ قالَ : «جاءَ الحقُّ وزَهَقَ الباطِلُ إنّ الباطِلَ کانَ زَهوقا» ، ثمّ دَخَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله البیتَ فَصَلّى فیهِ رَکعتَینِ ، فَرَأى فیهِ تِمثالَ إبراهیمَ وإسماعیلَ وإسحاقَ قد جَعَلُوا فی یَدِ إبراهیمَ الأزلامَ(66) یَستَقسِمُ بها ، فقالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : قاتَلَهُمُ اللّه ُ ! ماکانَ إبراهیمُ یَستَقسِمُ بِالأزلامِ .(67)

9179.کنز العمّال ـ به نقل از عبدالرحمان بن صفوان ـ: روز فتح مکّه ، لباسم را پوشیدم و از خانه بیرون آمدم و در راه با پیامبر خدا ـ که از کعبه بیرون آمده بود ـ ، برخوردم. از عمر پرسیدم: پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى داخل کعبه شد، چه کرد؟ عمر گفت : دو رکعت نماز خواند.

9180.کنز العمّال ـ به نقل از ابو خلف اَعمى ، از عثمان بن عفّان ـ: وى (عثمان) در روز فتح مکّه، دست ابن ابى سَرح را گرفت و او را [براى گرفتن امان] به نزد پیامبر خدا آورد. پیامبر خدا، قبلاً دستور داده بود که هر کس ابن ابى سَرح را دید او را بکُشد، گرچه خود را به پرده هاى کعبه آویخته باشد. عثمان گفت : اى پیامبر خدا! ابن ابى سَرح را هم مانند بقیه مردم ببخش. ابن ابى سَرح، دستش را به سوى پیامبر صلى الله علیه و آله دراز کرد ؛ امّا ایشان سرش را از او برگرداند. بار دیگر، دستش را دراز کرد، پیامبر خدا دستش را از او کنار کشید. براى بار سوم، دست خود را به سوى ایشان دراز کرد و این بار، پیامبر صلى الله علیه و آله با او بیعت کرد و امانش داد. وقتى او رفت، پیامبر خدا فرمود : «مگر ندیدید با او چه کردم؟». گفتند : اى پیامبر خدا! چرا به ما اشاره نکردى [که او را بکُشیم]؟ پیامبر خدا فرمود : «در اسلام، اشاره کردن و بى خبر کشتن (ترور) وجود ندارد. ایمان، بى خبر کشتن را ممنوع کرده و پیامبران به غافلگیر کردن و خیانت ، اشاره نمى کنند».

9181.کنز العمّال ـ به نقل از جابر ـ: هنگامى که با پیامبر خدا وارد مکّه شدیم، در خانه کعبه و پیرامون آن، سیصدو شصت بت نصب شده بود که به جاى خدا عبادت مى شدند. پیامبر خدا دستور داد همه آنها را سرنگون کردند. سپس فرمود : «حق آمد و باطل، نابود شد و به راستى که باطل، نابودشدنى است» . آن گاه، داخل کعبه رفت و دو رکعت نماز خواند. در آن جا پیکره ابراهیم و اسماعیل و اسحاق علیهم السلام را مشاهده کرد و دید در دست ابراهیم، چوبه هاى تیرهاى قمار، قرار دارد و در حال قرعه زدن است. پیامبر خدا فرمود: «خداوند، اینان (مشرکان) را بکُشد! ابراهیم کسى نبود که با تیرهاى قمار، قرعه بزند».

9182.کنز العمّال عن سُهَیل(68) بن عَمرو : لَمّا دَخَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مکَّةَ وظَهَرَ اقتَحَمتُ بَیتِی وأغلَقتُ عَلَیَّ بابِی، وأرسَلتُ إلَى ابنِی عبدِاللّه ِ بنِ سُهَیلٍ أنِ اُطلُبْ لی جِوارا مِن محمّدٍ صلى الله علیه و آله ؛ فإنّی لا آمَنُ أن اُقتَلَ! فَذَهَبَ عبدُ اللّه ِ بنُ سُهَیلٍ فقالَ : یا رسولَ اللّه ِ ، أبِی تُؤْمِنُهُ ؟ قالَ : نَعَم هو آمِنٌ بأمانِ اللّه ِ فَلْیَظهَرْ . ثمّ قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله لمَن حولَهُ: مَن لَقِیَ مِنکم سُهَیلاً فلا یَشُدَّ إلَیهِ النَّظَرَ فَلْیَخرُجْ ، فَلَعَمرِی إنَّ سُهَیلاً لَهُ عَقلٌ وشَرَفٌ وما مِثلُ سُهَیلٍ جَهِلَ الإسلامَ ، ولقد رَأى ما کانَ یُوضَعُ فیهِ أنّهُ لَم یکُنْ لَهُ بنافِعٍ ، فَخَرَجَ عبدُاللّه ِ إلى أبیهِ فَأخبَرَهُ بمَقالَةِ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ، فقالَ سُهَیلٌ : کانَ واللّه ِ بَرّا صَغیرا وکبیرا ، فکانَ سُهَیلٌ یُقبِلُ ویُدبِرُ ، وخَرَجَ إلى حُنَینٍ مَع رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وهُو على شِرکِهِ حَتّى أسلَمَ بالجِعرانَةِ ، فَأعطاهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَومَئذٍ مِن غَنائمِ حُنَینٍ مِئةً مِن الإبِلِ .(69)

9183.کنز العمّال عن أبی مریمَ السَّلولیّ : شَهِدتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یومَ فَتحِ مَکَّةَ والهَدیُ معکوفا ، فجاءَهُ الحارثُ بنُ هِشامٍ فقالَ : یا محمّدُ ، جِئتَنا بِأوباشٍ مِن أوباشِ الناسِ تُقاتِلُنا بِهِم ؟! فقالَ لَهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : اُسکُتْ ، هَؤلاءِ خیرٌ مِنکَ ومِمَّن أخَذَ بِأخذِکَ ، هؤلاءِ یُؤمِنونَ بِاللّه ِ ورسولِهِ .(70)

5 / 9

غَزوَةُ حُنَینٍ والطائفِ وأوطاسٍ

الکتاب

» لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِى مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ – ثُمَّ أَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَذَ لِکَ جَزَآءُ الْکَـفِرِینَ – ثُمَّ یَتُوبُ اللهُ مِن بَعْدِ ذَ لِکَ عَلَى مَن یَشَآءُ وَاللهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ » .(71)

9182.کنز العمّال ـ به نقل از سهیل بن عمرو ـ: زمانى که پیامبر خدا وارد مکّه شد و پیروز گردید، من به خانه ام رفتم و در را به روى خودم بستم و به فرزندم عبد اللّه بن سهیل، پیغام فرستادم که از محمّد صلى الله علیه و آله برایم امان بگیرد؛ زیرا از کشته شدن ، ایمن نیستم. عبد اللّه بن سهیل، نزد پیامبر رفت و گفت : اى پیامبر خدا! آیا پدرم را امان مى دهى؟ فرمود : «آرى. او در امان خداست. بنا بر این، از خانه بیرون بیاید». پیامبر خدا، آن گاه به کسانى که پیرامونش بودند، فرمود : «هر یک از شما سُهیل را دید، به او نگاه تند نکند . او باید از خانه بیرون بیاید. به جان خودم سوگند که سهیل، شخص خِردمند و بزرگوارى است و کسى چون سهیل، چنان نیست که اسلام را نشناسد و به خوبى مى داند که آیینى که بر آن بوده است، برایش سودى ندارد . پس، عبد اللّه نزد پدر خود رفت و فرموده پیامبر خدا را به اطّلاع او رسانید. سُهیل گفت : به خدا سوگند که او در خُردى و بزرگى نیکوکار بوده و هست . سهیل در اسلام آوردن ، همچنان سرگردان و مردّد بود و در جنگ حُنَین با آن که هنوز مشرک بود، پیامبر خدا را همراهى کرد و در جِعرانه ، اسلام آورد . پیامبر خدا ، در آن روز از غنایم حُنَین ، یکصد شتر به او داد .

9183.کنز العمّال ـ به نقل از ابى مریم سَلولى ـ: در روز فتح مکّه که جلو قربانى ها را گرفته بودند، به حضور پیامبر خدا رسیدم . حارث بن هشام نزد ایشان آمد و گفت : اى محمّد! مشتى فرومایه و اوباش آورده اى که به کمک آنها با ما بجنگى؟ پیامبر خدا به او فرمود : «خاموش! اینها بهتر از تو و هم مسلکان تو هستند. اینان به خدا و فرستاده او ایمان دارند».

5 / 9

جنگ هاى حُنَین و طائف و اَوطاس

قرآن

«قطعاً خداوند، شما را در مواضع بسیارى یارى کرده است، و [نیز] در روز حُنَین، آن هنگام که شمارِ فراوانتان شما را به شگفت آورده بود؛ ولى به هیچ وجه از شما دفع [خطر] نکرد، و زمین با همه فراخى بر شما تنگ گردید. سپس در حالى که پشت [به دشمن]کرده بودید، برگشتید. آن گاه، خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهیانى فرو فرستاد که آنها را نمى دیدید، و کسانى را که کفر ورزیدند، عذاب کرد و سزاى کافران، همین بود. سپس خدا بعد از این [واقعه]، توبه هر کس را بخواهد، مى پذیرد؛ و خدا آمرزنده مهربان است» .

الحدیث

9184.رسول اللّه صلى الله علیه و آله ـ مِن دعائهِ صلى الله علیه و آله یومَ حُنَینٍ ـ: اللّهُمَّ إنَّکَ إن تَشَأْ لا تُعبَدْ بعدَ هذا الیومِ .(72)

9185.کنز العمّال عن أبی إسحاق قالَ رجلٌ للبَراءِ : هَل کُنتُم وَلَّیتُم یومَ حُنَینٍ یا أبا مارَّةَ(73) ؟ قالَ : أشهَدُ علَى النبیِّ صلى الله علیه و آله أنَّهُ ما وَلّى ، ولکنِ انطَلَقَ أخفاءٌ مِن الناسِ ، وحُشِرَ إلى هذا الحَیِّ مِن هَوازنَ وهُم قَومٌ رُماةٌ ، فَرَمَوهُم بِرَشقٍ مِن نَبلٍ کأنّها رجلٌ مِن جَرادٍ فَانکَشَفُوا ، فَأقبَلَ القَومُ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وأبو سُفیانَ بنُ الحارثِ یَقُودُ بَغلَتَهُ ، فَنَزَلَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فَاستَنصَرَ ودَعا وهُو یقولُ : أنا النبیُّ لا کَذِبْ أنا ابنُ عبدِ المُطَّلِبْ اللّهُمّ أنزِلْ نَصرَکَ . قالَ : واللّه ِ إذا احمَرَّ البَأسُ نَتَّقِی بهِ ، وإنَّ الشُّجاعَ الذی یُحاذِی بهِ .(74)

9186.کنز العمّال عن أنس : لَمّا کانَ یومُ حُنَینٍ قالَ النبیُّ صلى الله علیه و آله : الآن حَمِیَ الوَطیسُ ، وکانَ علیُّ بنُ أبی طالبٍ أشَدَّ الناسِ قِتالاً بینَ یَدَیهِ .(75)

9187.الإمامُ الحسینُ علیه السلام : کانَ مِمَّن ثَبَتَ مَع رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یومَ حُنَینٍ : العبّاسُ ، وعلیٌّ ، وأبو سفیانَ بنُ الحارثِ ، وعَقیلُ بنُ أبی طالبٍ ، وعبدُاللّه ِ بنُ الزبیرِ بنِ عبدِ المُطَّلِبِ ، والزبیرُ بنُ العَوّامِ ، واُسامَةُ بنُ زیدٍ .(76)

حدیث

9184.پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ از دعاهاى ایشان در جنگ حُنَین ـ: بار خدایا! تو، اگر بخواهى، بعد از این روز، دیگر پرستش نخواهى شد.

9185.کنز العمّال ـ به نقل از ابو اسحاق ـمردى به براء گفت : اى ابو مارّه!(77) آیا در جنگ حُنَین گریختید؟ او گفت : گواهى مى دهم که پیامبر صلى الله علیه و آله نگریخت؛ بلکه مسلمانان، شتابان و بى زره به سوى این تیره هَوازِن، که مردمانى تیرانداز بودند، ره سپار شدند. آنان، مسلمانان را تیرباران کردند، به طورى که انبوه تیرهاى آنان، همچون هجوم دسته هاى ملخ بود. لذا مسلمانان پراکنده شدند و گریختند. دشمن به طرف پیامبر خدا هجوم آوردند، در حالى که ابو سفیان بن حارث، لگام اَستر پیامبر صلى الله علیه و آله را گرفته بود. پیامبر خدا، از استر فرود آمد و از خداوند، طلب نصرت کرد و دعا نمود و مى گفت : «من، پیامبر هستم و این، دروغ نیست . من پور عبد المطّلبم. خدایا! نصرت و یارى ات را فرو فرست» . براء مى گوید : به خدا سوگند، هر گاه جنگ شدّت مى گرفت، ما خود را در پناه پیامبر صلى الله علیه و آله قرار مى دادیم و کسى که به موازات او مى ایستاد، به راستى شجاع بود.

9186.کنز العمّال ـ به نقل از اَنَس ـ: در جنگ حنین، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود : «حالا تنور جنگ، شعله ور شد». در آن روز، على بن ابى طالب علیه السلام پیشاپیش پیامبر صلى الله علیه و آله ، از همه افراد سخت تر مى جنگید.

9187.امام حسین علیه السلام : از کسانى که در جنگ حُنَین همراه پیامبر خدا پایدارى کردند، عبّاس و على و ابو سفیان بن حارث و عقیل بن ابى طالب و عبد اللّه بن زبیر بن عبد المطّلب و زبیر بن عوام و اُسامة بن زید بودند.

9188.الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : ما مَرَّ بالنبِیِّ صلى الله علیه و آله یَومٌ کانَ أشَدَّ علَیهِ مِن یومِ حُنَینٍ(78) ، وذلکَ أنَّ العَرَبَ تَباغَت علَیهِ.(79)

9188.امام صادق علیه السلام : روزى سخت تر از روز جنگ حُنَین بر پیامبر صلى الله علیه و آله نگذشت؛ چرا که عرب علیه ایشان یاغى شدند.


1) آل عمران : 123 و 124.

2) کنز العمّال : ج 10 ص 376 ح 29874.

3) فی کنز العمّال : ج 10 ص 376 ح 29873 «جزاکم اللّه عنّی من عصابة شرّا ، لقد خوّنتمونی أمینا ، وکذبّتمونی صادقا».

4) الأمالی للطوسی : ص 310 ح 626 ، بحارالأنوار : ج 19 ص 273 ح 11.

5) کنز العمّال : ج 10 ص 391 ح 29938.

6) کنز العمّال : ج 10 ص 392 ح 29939.

7) الأنفال : 9.

8) مجمع البیان : ج 4 ص 807 ، بحارالأنوار : ج 19 ص 221.

9) کنز العمّال : ج 10 ص 397 ح 29942.

10) کنز العمّال : ج 10 ص 397 ح 29943.

11) کنز العمّال : ج 10 ص 421 ح 30012 نقلاً عن ابن مردویه.

12) الإرشاد : ج 1 ص 73 عن حارث بن مضرب ، بحارالأنوار : ج 19 ص 279 ح 17.

13) آل عمران : 123.

14) تفسیر القمی : ج 1 ص 122 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 243 ح 1.

15) کنز العمّال : ج 10 ص 406 ص 29973.

16) آل عمران : 121.

17) کنز العمّال : ج 10 ص 380 ح 29887 عن أبی هریرة.

18) کنز العمّال : ج 10 ص 380 ح 29888 عن سهل بن سعد.

19) کنز العمّال : ج 10 ص 379 ح 29883 عن سهل بن سعد.

20) فی نقل : اللّه مولانا ولا مولى لکم (الدرّ المنثور : ج 2 ص 346).

21) الدرّ المنثور : ج 2 ص 345.

22) آل عمران : 128.

23) صحیح مسلم : ج 3 ص 1417 ح 104.

24) النساء : 104.

25) آل عمران : 140.

26) تفسیر القمّی : ج 1 ص 124 ، بحارالأنوار : ج 20 ص 64.

27) کنز العمّال : ج 10 ص 435 ح 30050.

28) أی کثیرة السلاح . (النهایة : ج 2 ص 35).

29) کنز العمّال : ج 10 ص 434 ح 30048.

30) کنز العمّال : ج 10 ص 426 ح 30027.

31) الکافی : ج 8 ص 127 ح 97 عن أبی بصیر ، بحار الأنوار : ج 20 ص 179 ح 6.

32) البقرة : 214.

33) الکافی : ج 8 ص 216 ح 264 ، بحارالأنوار : ج 20 ص 270 ح 24.

34) کنزالعمّال : ج 10 ص 443 ح 30080.

35) الکرزین : الفأس . ) النهایة : ج 4 ص 162 (.

36) صلّ : صوّت . ) القاموس المحیط : ج 4 ص 3 (.

37) أی القیود (القاموس المحیط : ج 4 ص 43).

38) کنز العمّال : ج 10 ص 449 ح 30090.

39) فی کنز العمّال: ج 10 ص 443 ح 30079 «…فأنزلَن سکینة علینا ، وثبّتِ الأقدام إن لاقینا ، إنّ الاُلى قد بَغوا علینا ، وإن أرادوا فتنةً أبینا».

40) صحیح مسلم : ج 3 ص 1430 ح 125.

41) کنز العمّال : ج 10 ص 459 ح 30115.

42) کنز العمّال : ج 10 ص 478 ح 30148.

43) الإغلال : الخیانة أو السرقة الخفیّة ، والإسلال : من سلّ البعیر وغیره فی جوف اللیل إذا انتزعه من بین الإبل ، وهی السلة. (النهایة : ج 3 ص 380).

44) کنز العمّال : ج 10 ص 478 ح 30149.

45) کنز العمّال : ج 10 ص 480 ص 30150.

46) کنز العمّال : ج 10 ص 480 ح 30151.

47) الفتح : 15.

48) کنز العمّال : ج 10 ص 463 ح 30120.

49) کنز العمّال : ج 10 ص 463 ح 30121.

50) کنز العمّال : ج 10 ص 464 ح 30123.

51) کنز العمّال : ج 10 ص 465 ح 30124.

52) المساحی : جمع مسحاة ، وهی المجرفة من الحدید ، والمیم زائدة ، لأنّه من السحو : الکشف والإزالة . (النهایة : ج 4 ص 328).

53) کنز العمّال : ج 10 ص 465 ح 30125.

54) السَّندرة : ضرب من الکیل غُراف جُراف واسع . والسندر : مکیال معروف ، وفی حدیث علیّ علیه السلام : أکیلکم بالسیف کیل السندرة (لسان العرب : ج 4 ص 382).

55) الطبقات الکبرى : ج 2 ص 110 ، وکذا ذُکرت الأبیات فی صحیح مسلم فی کتاب الجهاد فی حدیث طویل: ج 3 ص 1440 ح 132.

56) الأمالی للطوسی : ص 141 ح 230 ، بحارالأنوار : ج 21 ص 50 ح 1.

57) الإسراء : 80 و 81.

58) السجدة : 28 ـ 30.

59) الأمالی للطوسی : ص 342 ح 701 عن عبداللّه بن ابراهیم ، بحارالأنوار : ج 19 ص 273 ح .13.

60) فى المصدر : «تُکَبَب لوجوهها» والصحیح ما اثبتناه فی بحارالأنوار.

61) الأمالی للطوسی : ص 337 ح 683 عن سلیمان بن بلال عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 21 ص 116 ح 11.

62) یوسف : 92.

63) کنز العمّال : ج 10 ص 498 ح 30158.

64) کنز العمّال : ج 10 ص 498 ح 30159.

65) کنز العمّال : ج 10 ص 498 ح 30160.

66) الأزلام : هی القِداح التی کانت فی الجاهلیّة علیها مکتوب الأمرُ والنهی: افعل ولاتفعل ، کان الرجل منهم یضعها فی وعاء له فإذا أراد سفرا أو زواجا أو أمرا مهمّا أدخل یده فأخرج زَلَما ، فإن خرج الأمر مضى لشأنه ، وإن خرج النهی کفّ عنه ولم یفعله (النهایة: ج 2 ص 311).

67) کنز العمّال : ج 10 ص 499 ح 30161.

68) فی المصدر «سهل» وهو تصحیفٌ.

69) کنز العمّال : ج 10 ص 503 ح 30168 نقلاً عن مسند سهل بن سعد الساعدی.

70) کنز العمّال : ج 10 ص 503 ح 30169.

71) التوبة : 25 ـ 27.

72) کنز العمّال : ج 10 ص 548 ح 30226 عن أنس.

73) هکذا فی المصدر، و الصحیح فی کنیته «أبو عمارة» راجع: اُسد الغابة : ج 1 ص 362 و الاستیعاب: ج 1 ص 239.

74) کنز العمّال : ج 10 ص 539 ح 30206.

75) کنز العمّال : ج 10 ص 548 ح 30225 نقلاً عن العسکری فی الأمثال.

76) کنز العمّال : ج 10 ص 542 ح 30214 عن محمّد بن عثمان بن أبی حرملة مولى بنی عثمان.

77) در مصدر چنین آمده ؛ لیکن کنیه صحیح او چنان که در اُسد الغابة آمده، ابو عماره است.

78) فى المصدر : «خیبر» وما أثبتناه من بحارالأنوار.

79) علل الشرائع : ص 462 ح 3 عن عبدالرحمن بن الحجاج ، بحار الأنوار : ج 21 ص 180 ح 16.