9 / 1 ما رُوِیَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ خَلیفَةً»
أ رِوایَةُ جابِرِ بنِ سَمُرَةَ
3072 . صحیح مسلم عن جابر بن سمرة: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: لا یَزالُ الإِسلامُ عَزیزا إلَى اثنَیَ عَشَرَ خَلیفَةً، ثُمَّ قالَ کَلِمَةً لَم أفهَمها، فَقُلتُ لِأَبی: ما قالَ؟ فَقالَ: کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.(1)
3073 . صحیح مسلم عن جابر بن سمرة: اِنطَلَقتُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله ومَعی أبی، فَسَمعتُهُ یَقولُ: لا یَزالُ هذَا الدّینُ عَزیزا مَنیعا إلَى اثنَی عَشَرَ خَلیفَةً، فَقالَ کَلِمَةً صَمَّنیهَا(2) النّاسُ، فَقُلتُ لِأَبی: ما قالَ قالَ: کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.(3)
3074 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: لا یَزالُ الدّینُ قائِما حَتّى تَقومَ السّاعَةُ، أو یَکونَ عَلَیکُمُ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ. (4)
9 / 1
آنچه با عبارت «دوازده جانشین» روایت شده است
الف روایت جابر بن سَمُره
3072 . صحیح مسلم به نقل از جابر بن سَمُره : شنیدم پیامبر خدا مىفرماید: «اسلام تا دوازده جانشین، همچنان عزیز و قدرتمند است» .
سپس جملهاى فرمود که آن را نفهمیدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟
گفت: [ایشان فرمود:] «همگى آنان از قریشاند» .
3073 . صحیح مسلم به نقل از جابر بن سَمُره : همراه پدرم نزد پیامبر خدا رفتیم. شنیدم که مىفرماید: «این دین تا دوازده جانشین، همچنان عزّتمند و شکستناپذیر است» .
سپس جملهاى فرمود که بر اثر سر و صداى مردم، آن را نشنیدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟
گفت: [ایشان فرمود:] «همه آنان از قریشاند» .
3074 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: این دین تا قیام قیامت برپاست تا دوازده جانشین بر شما فرمان
مىرانند که همگى آنان از قریشاند.
3075 . مسند ابن حنبل عن جابر بن سمرة: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ فی حَجَّةِ الوَداعِ: إنَّ هذَا الدّینَ لَن یَزالَ ظاهِرا عَلى مَن ناوَأَهُ، لا یَضُرُّهُ مُخالِفٌ ولا مُفارِقٌ، حَتّى یَمضِیَ مِن اُمَّتِیَ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً، قالَ: ثُمَّ تَکَلَّمَ بِشَیءٍ لَم أفهَمهُ، فَقُلتُ لِأَبی: ما قالَ؟ قالَ: کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.(5)
3076 . الخصال عن جابر بن سمرة: قالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ مُستَقیما أمرُها، ظاهِرَةً عَلى عَدُوِّها، حَتّى یَمضِیَ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً، کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ فَأَتَیتُهُ فی مَنزِلِهِ، قُلتُ: ثُمَّ یَکونُ ماذا؟ قالَ: ثُمَّ الهَرجُ(6) (7)
ب رِوایَةُ أبی جُحَیفَةَ
3077 . المستدرک على الصحیحین عن عون بن أبی جحیفة عن أبیه: کُنتُ مَعَ عَمّی عِندَ النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، فَقالَ: لا یَزالُ أمرُ اُمَّتی صالِحا حَتّى یَمضِیَ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً، ثُمَّ قالَ کلِمَةً وخَفَضَ بِها صَوتَهُ.
فَقُلتُ لِعَمّی وکانَ أمامی: ما قالَ یا عَمُّ؟
قالَ: قالَ یا بُنَیَّ: کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.(8)
3075 . مسند ابن حنبل به نقل از جابر بن سَمُره : در حَجّة الوداع از پیامبر خدا شنیدم که مىفرماید: «این دین، همواره بر کسى که در برابرش ایستادگى کند، چیره خواهد شد و هیچ مخالفى و جدا شوندهاى به آن گزندى نمىتواند برساند تا آن که دوازده جانشین از امّت من بگذرد» .
سپس چیزى فرمود که من آن نفهمیدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟
گفت: [ایشان فرمود:] «همه آنان از قریشاند» .
3076 . الخصال به نقل از جابر بن سَمُره : پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «کار این امّت، پیوسته برقرار است و بر دشمنش چیره، تا آن که دوازده جانشین بروند که همگى آنان، از قریشاند» .
در خانه ایشان، خدمتش رسیدم و گفتم: سپس چه مىشود؟
فرمود: «سپس آشوب و کشتار است» .
ب روایت ابو جُحَیفه
3077 . المستدرک على الصحیحین به نقل از ابو جُحَیفه : با عمویم خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله بودم که فرمود: «کار امّتم پیوسته درست خواهد بود تا آن که دوازده جانشین بگذرند» .
سپس با صداى آهسته جملهاى فرمود. به عمویم که جلو من بود گفتم: چه فرمود، عمو جان؟
گفت: پسرم! فرمود: «همه آنان از قریشاند» .
ج روایَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ
3078 . الغیبة للطوسی عن عبد اللّه بن عمر: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: یَکونُ خَلفِیَ اثنا عَشَرَ خلیفَةً. (9)
د رِوایَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ
3079 . کمال الدین عن مسروق: سَأَلتُ عَبدَ اللّهِ: هَل أخبَرَکَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله کَم بَعدَهُ خَلیفَةً؟ قالَ: نَعَم، اِثنا عَشَرَ خَلیفَةً، کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.(10)
ه رِوایَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ عَمرِو بنِ العاصِ
3080 . الغیبة للنعمانی عن عبد اللّه بن عمرو: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: یَکونُ خَلفِیَ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً.(11)
و رِوایَةُ أنَس
3081 . المناقب لابن شهر آشوب عن أنس: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: یَکونُ مِنَّا اثنا عَشَرَ خَلیفَةً، یَنصُرُهُم اللّهُ عَلى مَن ناواهُم (12) ، ولا یَضُرُّهُم مَن عاداهُم.(13)
ز رِوایَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ أبی أوفى
3082 . مقتضب الأثر عن عبد العزیز بن خضیر: سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ أبی أوفى یَقولُ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: یَکونُ بَعدِیَ اثنا عَشَرَ خَلیفَةً مِن قُرَیشٍ، ثُمَّ تَکونُ فِتنَةٌ دَوّارَةٌ!
قالَ: قُلتُ: أنتَ سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله؟
قالَ: نَعَم سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله.(14)
ج روایت عبد اللّه بن عمر
3078 . الغیبة، طوسى به نقل از عبد اللّه بن عمر : از پیامبر خدا شنیدم که مىفرماید: «پس از من، دوازده جانشین هستند» .
د روایت عبد اللّه بن مسعود
3079 . کمال الدین به نقل از مسروق : از عبد اللّه پرسیدم: آیا پیامبر صلى الله علیه و آله به تو خبر داد که پس از او چند جانشین خواهد بود؟
گفت: آرى دوازده جانشین که همه آنان از قریشاند
ه روایت عبد اللّه بن عمرو بن عاص
3080 . الغیبة، نعمانى به نقل از عبد اللّه بن عمرو : از پیامبر خدا شنیدم که مىفرماید: «پس از من، دوازده جانشین خواهد بود» .
و روایت اَنَس
3081 . المناقب، ابن شهر آشوب به نقل از اَنَس : پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از ما دوازده جانشین خواهد بود که خداوند، آنان را بر مخالفانشان یارى مىدهد و هر که با آنان دشمنى ورزد، گزندشان نمىتواند برساند.
ز روایت عبد اللّه بن ابى اَوفى
3082 . مقتضب الأثر به نقل از عبد العزیز بن خضیر : از عبد اللّه بن ابى اَوفى شنیدم که مىگوید: پیامبر خدا فرمود: «پس از من، دوازده جانشین از قریش خواهد آمد سپس، گردابِ فتنه بر مىخیزد» .
گفتم: تو خود این را از پیامبر خدا شنیدى؟
گفت: آرى این را از پیامبر خدا شنیدم
9 / 2 ما رُوِیَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ أمیرا»
3083 . صحیح البخاری عن جابر بن سمرة: سَمِعتُ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله یَقولُ: یَکونُ اثنا عَشَرَ أمیرا.
فَقالَ کَلِمَةً لَم أسمَعها.
فَقالَ أبی: إنَّهُ قالَ: کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.(15)
9 / 3 ما رُوِیَ بِلَفظِ «اثنا عَشَرَ إماما»
3084 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام : الأَئِمَّةُ بَعدی اثنا عَشَرَ، أوَّلُهُم أنتَ یا عَلِیُّ، وآخِرُهُمُ القائِمُ الَّذی یَفتَحُ اللّهُ عز و جلعَلى یَدَیهِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها.(16)
3085 . عنه صلى الله علیه و آله: الأَئِمَّةُ بَعدِیَ اثنا عَشَرَ، أوَّلُهُم عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ وآخِرُهُمُ القائِمُ علیهم السلام فَهُم خُلَفائی وأوصِیائی وأولِیائی، وحُجَجُ اللّهِ عَلى اُمَّتی بَعدی، المُقِرُّ بِهِم مُؤمِنٌ، وَالمُنکِرُ لَهُم کافِرٌ.(17)
9 / 2
آنچه با عبارت «دوازده امیر» روایت شده است
3083 . صحیح البخارى به نقل از جابر بن سَمُره : از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم که مىفرماید: «دوازده امیر خواهند آمد» .
سپس کلمهاى گفت که من آن را نشنیدم پدرم گفت: ایشان فرمود: «همه آنان از قریشاند» .
9 / 3
آنچه با عبارت «دوازده امام» روایت شده است
3084 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام : امامانِ پس از من، دوازده نفرند نخستین آنان تو هستى اى على و آخرینشان قائم است که خداوند عز و جل شرق و غرب زمین را به دست او فتح مىکند
3085 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: امامان پس از من، دوازده نفرند نخستین آنان، على بن ابى طالب و آخرینشان قائم است اینان، جانشینان و اوصیا و اولیاى من، و پس از من،
حجّتهاى خدا بر امّتم هستند اقرار کننده به ایشان، مؤمن است و انکار کنندهشان کافر
3086 . عنه صلى الله علیه و آله: الأَئِمَّةُ اثنا عَشَرَ مِن أهلِ بَیتی، أعطاهُمُ اللّهُ تَعالى فَهمی وعِلمی وحُکمی، وخَلَقَهُم مِن طینَتی، فَوَیلٌ لِلمُتَکَبِّرینَ عَلَیهِم بَعدِیَ، القاطِعینَ فیهِم صِلَتی، ما لَهُم؟ لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتی.(18)
9 / 4 ما رُوِیَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ وَصِیّا»
3087 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أنَا سَیِّدُ النَّبِییّنَ وعَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ سَیِّدُ الوَصِیّینَ، وإنَّ أوصِیائِیَ بَعدِیَ اثنا عَشَرَ، أوَّلُهُم عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ، وآخِرُهُمُ القائِمُ علیهم السلام.(19)
3088 . کمال الدین عن عبد اللّه بن عبّاس: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: إنَّ خُلَفائی وأوصِیائی وحُجَجُ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدِی اثنا عَشَرَ: أوَّلُهُم أخی وآخِرُهُم وَلَدی.
قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، ومَن أخوکَ؟ قالَ: عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ، قیلَ: فَمَن وَلَدُکَ؟ قالَ: المَهدِیُّ الَّذی یَملَؤُها قِسطا وعَدلاً کَما مُلِئَت جَورا وظُلما.
وَالَّذی بَعَثَنی بِالحَقِّ نَبِیّا، لَو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّا یَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِکَ الیَومَ حَتّى یَخرُجَ فیهِ وَلَدِیَ المَهدِیُّ، فَیَنزِلُ روحُ اللّهِ عیسَى بنُ مَریَمَ فَیُصَلّی خَلَفَهُ، وتُشرِقُ الأَرضُ بِنورِهِ، ویَبلُغُ سُلطانُهُ المَشرِقَ وَالَمغرِبَ.(20)
3086 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: امامان، دوازده تن از اهل بیت من هستند خداوند متعال، فهم و دانش و حکمت مرا به ایشان داده و آنان را از سرشت من آفریده است پس، واى بر آنان که پس از من، برایشان گردنفرازى کنند و حرمت خویشى آنان با مرا نگه ندارند این کسان را چه شده است؟ خدا شفاعت مرا شامل حال آنان نکند!
9 / 4
آنچه با عبارت «دوازده وصى» روایت شده است
3087 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من سَروَر پیامبرانم و على بن ابىطالب، سَرور اوصیاست اوصیاى پس از من، دوازده نفرند که نخستین آنها على بن ابى طالب و آخرینشان قائم است
3088 . کمال الدین به نقل از عبد اللّه بن عبّاس : پیامبر خدا فرمود: «جانشینان و اوصیاى من و حجّتهاى خدا بر خلق پس از من، دوازده نفرند که نخستینِ ایشان، برادرم و آخرینشان فرزندم هستند» .
گشته شد: اى پیامبر خدا، برادرت چه کسى است؟
فرمود: «على بن ابى طالب» .
گفته شد: فرزندت چه کسى است؟
فرمود: «مهدى که زمین را به همان سان که از بیداد و ستم پُر شده است، از داد، پُر مىکند سوگند به آن که مرا به حق پیامبر نمود، اگر از [عمر] دنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، خداوند، آن روز را چندان به درازا مىکشانَد تا در آن روز، فرزندم مهدى ظهور کند پس روح خدا عیسى بن مریم، فرود مىآید و پشت سرِ او نماز مىگزارد و زمین به نور او روشن مىشود و حکومت او شرق و غرب را فرا مىگیرد» .
9 / 5 ما رُوِیَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ، عَدَدَ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ»
3089 . مسند ابن حنبل عن مسروق: کُنَّا جُلوسا عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ وهُوَ یُقرِئُنَا القُرآنَ.
فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: یا أبا عَبدِ الرَّحمانِ، هَل سَأَلتُم رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله کَم تَملِکُ هذِهِ الاُمَّةَ مِن خَلیفَةٍ؟
فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ: ما سَأَلَنی عَنها أحَدٌ مُنذُ قَدِمتُ العِراقَ قَبلَکَ ثُمَّ قالَ: نَعَم، ولَقَد سَأَلنا رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله فَقالَ: اثنا عَشَرَ، کَعِدَّةِ نُقَباءِ(21) بَنی إسرائیلَ.(22)
3090 . الخصال عن قیس بن عبد: کُنّا جُلوسا فی حَلقَةٍ فیها عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ، فَجاءَ أعرابِیٌّ فَقالَ: أیُّکُم عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ؟ فَقالَ عَبدُ اللّهِ: أنَا عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ، قالَ: هَل حَدَّثَکُم نَبِیُّکُم صلى الله علیه و آله کَم یَکونُ بَعدَهُ مِنَ الخُلَفاءِ؟
قالَ : نَعَم، اِثنا عَشَرَ، عَدَدُ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ.(23)
3091 . الیقین عن ابن عبّاس: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: مَعاشِرَ النّاسِ، اعلَموا أنَّ للّهِِ بابا مَن دَخَلَهُ أمِنَ مِنَ النّارِ فَقامَ إلَیهِ أبو سَعیدٍ الخُدرِیِّ فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، اِهدِنا إلى هذَا البابِ حَتّى نَعرِفَهُ.
قالَ: هُوَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ، سَیِّدُ الوَصِییّنَ وأمیرُ المُؤمِنینَ. . . .
فَقامَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیُّ فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، وما عِدَّةُ الأَئِمَّةِ؟ فَقالَ صلى الله علیه و آله: یا جابِرُ، سَأَلَتنی رَحِمَکَ اللّهُ عَنِ الإِسلامِ بِأَجمَعِهِ.
عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهورِ وَهِیَ «عِنْدَ اَللّهِ اِثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اَللّهِ یَوْمَ خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ»(24) وعِدَّتُهُم عِدَّةُ العُیونِ الَّتی انفَجَرَت لِموسَى بنِ عِمرانَ علیه السلام حینَ ضَرَبَ بِعَصاهُ الحَجَرَ «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اِثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً»(25) وعِدَّتُهُم عِدَّةُ نُقَباءِ بَنی إسرائیلَ، قالَ اللّهُ تَعالى: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اَللّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اِثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً»(26) فَالأَئِمَّةُ یا جابِرُ، أوَّلُهُم عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ، وآخِرُهُمُ القائِمُ.(27)
9 / 5
آنچهبا عبارت «دوازهتن، به شمار نُقباى بنىاسرائیل» روایتشدهاست
3089 . مسند ابن حنبل به نقل از مسروق : ما نزد عبد اللّه بن مسعود نشسته بودیم و او براى ما قرآن مىخواند.(28) مردى به او گفت: اى ابو عبد الرحمان! آیا از پیامبر خدا پرسیدید که چند خلیفه بر این امّت، حکومت خواهد کرد؟
عبد اللّه بن مسعود گفت: از زمانى که به عراق آمدهام، تا کنون اَحَدى این سؤال را از من نکرده است! سپس گفت: آرى ما از پیامبر خدا پرسیدیم و او فرمود: «دوازده تن، به شمار نُقَباى(29) بنى اسرائیل» .
3090 . الخصال به نقل از قیس بن عبد : ما در حلقهاى که در آن عبد اللّه بن مسعود بود، نشسته بودیم. در این هنگام، بادیهنشینى آمد و گفت: کدام یک از شما عبد اللّه بن مسعود است؟
عبد اللّه گفت: من عبد اللّه بن مسعود هستم.
گفت: آیا پیامبر شما، از شمارِ خلفاى بعد از خودش سخن گفته است؟
گفت: آرى دوازده تن به شمارِ نقباى بنى اسرائیل
3091 . الیقین به نقل از ابن عبّاس : از پیامبر خدا شنیدم که مىفرماید: «اى مردم! بدانید که خداوند را دَرى است که هر کس از آن در آید، از آتش ایمن باشد» .
ابو سعید خُدرى برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! ما را به این در، راهنمایى کن تا آن را بشناسیم.
فرمود: «آن در، على بن ابى طالب است که سَروَر اوصیا و امیر مؤمنان. . . است» .
جابر بن عبد اللّه انصارى برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! شمار امامان، چند است؟
فرمود: «اى جابر! خدایت رحمت کند! تو از من درباره اسلام، به تمامى آن، پرسیدى شمارِ ایشان به شمارِ ماههاست و آن «در نزد خدا، از روزى که آسمانها و زمین را آفرید، در کتاب [علمِ]خدا، دوازده ماه است» . نیز شمارشان به شمارِ چشمههایى است که براى موسى بن عمران علیه السلام جوشید آن گاه که با عصایش بر سنگ زد «و از آن سنگ، دوازده چشمه جوشیدن گرفت» .
شمارشان، به شمارِ نقباى بنى اسرائیل است خداى متعال فرموده است: «و هر آینه، خدا از بنى اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان، دوازده نقیب فرستادیم» . اى جابر! نخستینِ این امامان، على بن ابى طالب است و آخرینشان، قائم» .
3092 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: ذِکرُ اللّهِ عز و جل عِبادَةٌ، وذِکری عِبادَةٌ، وذِکرُ عَلِیٍّ عِبادَةٌ، وذِکرُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ عِبادَةٌ، وَالَّذی بَعَثَنی بِالنُّبُوَّةِ، وجَعَلَنی خَیرَ البَرِیَّةِ، إنَّ وصِیّی لَأَفضَلُ الأَوصیاءِ، وإنَّهُ لَحُجَّةُ اللّهِ عَلى عِبادِهِ، وخَلیفَتُهُ عَلى خَلقِهِ، ومِن وُلدِهِ الأَئِمَّةُ الهُداةُ بَعدی. . .
اُولئِکَ أولِیاءُ اللّهِ حَقّا، وخُلَفائی صِدقا، عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهورِ، وهِیَ اثنا عَشَرَ شَهرا، وعِدَّتُهُم عِدَّةُ نُقَباءِ موسى بنِ عِمرانَ.(30)
3093 . عنه صلى الله علیه و آله: من وُلدِی اثنا عَشَرَ نَقیبا، نُجَباءُ مَحَدَّثونَ مُفَهَّمونَ، آخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ، یَملَؤُها عَدلاً کَما مُلِئَت جَورا.(31)
3092 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: یاد خداوند عز و جل عبادت است یاد من، عبادت است یاد على، عبادت است و یاد امامان از نسل او، عبادت است سوگند به آن که مرا به پیامبرى برانگیخت و مرا بهترینِ مردمان قرار داد، وصىّ من، برترینِ اوصیاست و او پس از من، حجّت خدا بر بندگان او، و جانشین اوست در میان خلقش همچنیناند امامان هدایتگرِ از نسل او. . . .
ایشان، اولیاى حقیقى خدا و جانشینیانِ راستین مناند شمارشان به شمارِ ماههاست که دوازده ماه است. شمارشان به شمارِ نقباى موسى بن عمران علیه السلام است
3093 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از فرزندان من، دوازده نفرند که نقیب و نجیب(32) و محدَّث و مفهَّم(33) هستند آخرینشان، بر پا دارنده حقّ است و زمین پُر از بیداد را از داد، پُر مىکند
9 / 6 ما رُوِیَ فی إمامة الإمام علیّ وأحد عشر من ولده
3094 . الإمام الحسین علیه السلام: جاءَ إلَیهِ أی إلى أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام رَجُلٌ، فَقالَ لَهُ: یا أبَا الحَسَنِ، إنَّکَ تُدعى أمیرَ المُؤمِنینَ، فَمَن أمَّرَکَ عَلَیهِم؟ قالَ علیه السلام: اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ أمَّرَنی عَلَیهِم.
فَجاءَ الرَّجُلُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، أیَصدُقُ عَلِیٌّ فیما یَقولُ: إنَّ اللّهَ أمَّرَهُ عَلى خَلقهِ؟
فَغَضِبَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله وقالَ: إنَّ عَلِیّا أمیرُ المُؤمِنینَ بِوِلایَةٍ مِنَ اللّهِ عز و جل، عَقَدَها لَهُ فَوقَ عَرشِهِ، وأشهَدَ عَلى ذلِکَ مَلائِکَتَهُ، إنَّ عَلِیّا خَلیفَةُ اللّهِ وحُجَّةُ اللّهِ، وإنَّهُ لَاءِمامُ المُسلِمینَ، طاعَتُهُ مَقرونَةٌ بِطاعَةِ اللّهِ ومَعصِیَتُهُ مَقرونَةٌ بِمَعصِیَةِ اللّهِ، فَمَن جَهِلَهُ فَقَد جَهِلَنی ومَن عَرَفَهُ فَقَد عَرَفَنی، ومَن أنکَرَ إمامَتَهُ فَقَد أنکَرَ نُبُوَّتی، ومَن جَحَدَ إمرَتَهُ فَقَد جَحَدَ رِسالَتی، ومَن دَفَعَ فَضلَهُ فَقَد تَنَقَّصَنی، ومَن قاتَلَهُ فَقَد قاتَلَنی، ومَن سَبَّهُ فَقَد سَبَّنی؛ لِأَنَّهُ مِنّی، خُلِقَ مِن طینَتی، وهُوَ زَوجُ فاطِمَةَ ابنَتی، وأبو وَلَدَیَّ الحَسَنِ وَالحُسَینِ.
ثُمَّ قالَ صلى الله علیه و آله: أنَا وعَلِیٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ حُجَجُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ، أعداؤُنا أعداءُ اللّهِ، وأولِیاؤُنا أولِیاءُ اللّهِ.(34)
3095 . الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَن أحَبَّ أن یَتَمَسَّکَ بِدینی، ویَرکَبَ سَفینَةَ النَّجاةِ بَعدی، فَلیَقتَدِ بِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ، وَلیُعادِ عَدُوَّهُ، وَلیُوالِ ولِیَّهُ، فَإِنَّهُ وصِیّی وخَلیفَتی عَلى اُمَّتی فی حَیاتی وبَعدَ وَفاتی، وهُوَ إمامُ کُلِّ مُسلِمٍ، وأمیرُ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدی، قَولُهُ قَولی، وأمُرهُ أمری، ونَهیُهُ نَهیی، وتابِعُهُ تابِعی، وناصِرُهُ ناصِری، وخاذِلُهُ خاذِلی.
ثُمَّ قالَ صلى الله علیه و آله: مَن فارَقَ عَلِیّا بَعدی لَم یَرَنی ولَم أرَهُ یَومَ القِیامَةِ، ومَن خالَفَ عَلِیّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الجَنَّةَ وجَعَلَ مَأواهُ النّارَ وبِئسَ المَصیرُ ومَن خَذَلَ عَلِیّا خَذَلَهُ اللّهُ یَومَ یُعرَضُ عَلَیهِ، ومَن نَصَرَ عَلِیّا نَصَرَهُ اللّهُ یَومَ یَلقاهُ ولَقَّنَهُ حُجَّتَهُ عِندَ المُساءَلَةِ.
ثُمَّ قال صلى الله علیه و آله: الحَسَنُ والحُسَینُ إماما اُمَّتی بَعدَ أبیهِما، وسَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ، واُمُّهُما سَیِّدةُ نِساءِ العالَمینَ، وأبوهُما سَیِّدُ الوَصِیّینَ ومِن وُلدِ الحُسَینِ تِسعَةُ أئمَّةٍ، تاسِعُهُمُ القائِمُ مِن وُلدی، طاعَتُهُم طاعَتی ومَعصِیَتُهُم مَعصِیَتی، إلَى اللّهِ أشکُو المُنکِرینَ لِفَضلِهِم، والمُضَیِّعینَ لِحُرمَتِهِم بَعدی، وکَفى بِاللّهِ ولِیّا وناصِرا لِعِترَتی، وأئِمَّةِ اُمَّتی، ومُنتَقِما مِنِ الجاحِدِینَ لِحَقِّهِم، وسَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ.(35)
9 / 6
آنچه درباره امام على و یازده تن از فرزندان او روایت شده است
3094 . امام حسین علیه السلام: مردى خدمت او (یعنى امیر مؤمنان) آمد و گفت: اى ابو الحسن! تو را امیر مؤمنان مىخوانند چه کسى تو را بر ایشان، امیر کرده است؟
فرمود: «خداوند عز و جل مرا بر آنان، امیر کرده است» .
آن مرد نزد پیامبر خدا آمد و گفت: اى پیامبر خدا! آیا على راست مىگوید که خدا او را بر خلقش امیر کرده است؟
پیامبر صلى الله علیه و آله در خشم شد و فرمود: «على با ولایت از جانب خداوند عز و جل امیرِ مؤمنان است لواى امیرى او را از فراز عرشِ خود براى او بست و فرشتگان را بر آن، گواه گرفت على، خلیفه خدا و حجّت خداست. او پیشواى مسلمانان است اطاعت از او، مقرون به اطاعت از خدا و نافرمانى از او، مقرون به نافرمانى از خداست هر که او را نشناسد، مرا نشناخته است و هر که او را بشناسد، مرا شناخته است. هر که امامت او را انکار کند، نبوّت مرا انکار کرده است و هر که امیرىِ او را نفى کند، رسالت مرا نفى کرده است هر که برترى او را رد کند، از من کاسته است و هر که با او بجنگد، با من جنگیده است هر که او را دشنام دهد، به من دشنام داده است؛ چرا که او از من است، از سرشت من آفریده شده است، و او شوهر دخترم فاطمه، و پدر دو فرزندم حسن و حسین است» .
سپس فرمود: «من و على و فاطمه و حسن و حسین و نُه تن از نسل حسین، حجّتهاى خدا بر خلق او هستیم دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدایند» .
3095 . امام رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام : پیامبر خدا فرمود: «هر کس دوست دارد که به دین من چنگ زند و پس از من، بر کشتى نجات بنشیند، به على بن ابى طالب، اقتدا کند و با دشمن او دشمنى و با دوست او دوستى ورزد؛ چرا که او هم در زندگى و هم پس از مرگم، وصىّ من و جانشین من در میان امتّم است. او پیشواى هر مسلمانى و امیر هر مؤمنى پس از من است. سخن او، سخن من است و فرمان او، فرمان من و نهى او، نهى من. پیرو او، پیروِ من است و یاور او، یاور
من. آن که از یارى او دست کشد، از یارى دادن به من، دست کشیده است» .
سپس فرمود: «هر کس، پس از من، از على جدا شود، در روز قیامت، نه او مرا مىبیند و نه من او را مىبینم هر کس با على مخالفت ورزد، خداوند، بهشت را بر او حرام مىگردانَد و جایگاهش را آتش قرار مىدهد و این، بد فرجامى است هر کس على را تنها گذارَد، خداوند، او را در آن روزى که به پیشگاهش مىروند، تنها مىگذارد و هر کس على را یارى دهد، خداوند، او را در روزى که به ملاقاتش مىرود، یارى مىرساند و هنگام پرسش، حجّتش را به او القا مىکند» .
سپس فرمود: «حسن و حسین، پس از پدرشان، پیشوایان امّت من و سَروَر جوانان بهشتاند مادرشان، سَروَر بانوان جهان است و پدرشان، سَروَر اوصیا. از نسل حسین، نُه امام است که نهمین آنان، قائم از فرزندان من است فرمانبَرى از آنان، فرمانبَرى از من است و نافرمانى آنان، نافرمانى من از انکار کنندگانِ فضیلت و برترى آنان و از کسانى که پس از من، حرمت ایشان را زیر پا گذارند، به خدا شِکوه مىکنم. حمایت و یاورى خدا از عزّتم و امامان امّتم، خود، کافى است، و براى انتقام گرفتن از منکرانِ حقّ آنان، او بسنده است «و به زودى کسانى که ستم کردند، بدانند که به چه بازگشتگاهى باز خواهند گشت» .
3096 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام : یا عَلِیُّ، أنَا وأنتَ وَابناکَ الحَسَنُ والحُسَینِ، وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ، أرکانُ الدّینِ، ودَعائِمُ الإسلامِ، مَن تَبِعنَا نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنَّا فإِلَى النّارِ.(36)
3097 . عنه صلى الله علیه و آله: أنَا وعَلِیٌّ والحَسَنُ والحُسَینُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَینِ، مُطَهَّرونَ معصومونَ. (37)
3098 . الخصال عن سلمان: دَخَلتُ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله، وإذَا الحُسَینُ علیه السلام عَلَى فَخِذَیهِ وهُوَ یُقَبِّلُ عَینَیهِ ویَلثِمُ فاهُ، وهُوَ یَقولُ: أنتَ سَیِّدٌ ابنُ سَیِّدٍ، أنتَ إمامٌ ابنُ إمامٍ أبُو الأَئِمَّةِ، أنتَ حُجَّةٌ ابنُ حُجَّةٌ أبو حُجَجٍ تِسعَةٍ مِن صُلبِکَ، تاسِعُهُم قائِمُهُم.(38)
3099 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أنَا سَیِّدُ مَن خَلَقَ اللّهُ عز و جل، وأنَا خیرٌ مِن جِبرَئِیلَ ومِیکائیلَ وإسرافیلَ وحَمَلَةِ العَرشِ، وجَمیعِ مَلائِکَةِ اللّهِ المُقَرَّبینَ، وأنبِیاءِ اللّهِ المُرسَلینَ.
وأنَا صاحِبُ الشَّفاعَةِ والحَوضِ الشَّریفِ، وأنَا وعَلِیٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّةِ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل، ومَن أنکَرَنا فَقَد أنکَرَ اللّهَ عز و جل.
ومِن عَلِیٍّ سِبطا اُمَّتی، وسَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ الحَسَنِ والحُسَینِ، ومِن وُلدِ الحُسَینِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ طاعَتَهَم طاعَتی، ومَعصِیَتُهُم مَعصِیتی، تاسِعُهُم قائِمُهُم ومَهدِیُّهُم.(39)
3096 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام : اى على! من و تو و دو پسرت حسن و حسین و نُه تن از نسل حسین، ارکان دین و تکیهگاههاى اسلام هستیم هر که از ما پیروى کند، رهایى مىیابد و هر که از ما روى بگردانَد، به سوى آتش ره مىسپارد
3097 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من و على و حسن و حسین و نُه تن از فرزندان حسین، پاک و معصوم هستیم
3098 . الخصال به نقل از سلمان : بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شدم دیدم حسین علیه السلام بر زانوى اوست و پیامبر صلى الله علیه و آله بر پیشانى و دهان او بوسه مىزند و مىفرماید: «تو آقا و آقازادهاى تو امام و امامزادهاى پدر امامانى تو حجّت و فرزند حجّت و پدر حجّتهاى نُه گانهاى هستى که از پشتِ تو هستند و نهمینِ ایشان، قائمشان است» .
3100 . الإمام الحسین علیه السلام: سُئِلَ أمیرُ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله: إنّی مُخَلِّفٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ؛ کِتابَ اللّهِ وعِترَتی، مَنِ العِترَةُ؟
فَقالَ: أنَا، والحَسَنُ، والحُسَینُ، والأئِمَّةُ التِسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ، تاسِعُهُم مَهدِیُّهُم وقائِمُهم، لا یُفارِقونَ کِتابَ اللّهِ ولا یُفارِقُهُم، حَتَّى یَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله حَوضَهُ.(40)
3099 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من سَروَر آفریدگان خداوند عز و جل هستم من از جبرئیل و میکائیل و اسرائیل علیهم السلام و حاملان عرش و همه فرشتگان مقرّب خداوند و پیامبران مُرسل خدا بهترم من، صاحب شفاعت و حوض ارجمند هستم من و على، پدرانِ این امّت هستیم هر که ما را بشناسد [و به ما ایمان آورد]، در حقیقت، خداوند عز و جل را شناخته [و به او ایمان آورده]است و هر که ما را انکار کند، در حقیقت، خداوند عز و جل را انکار کرده است.
از على است دو سِبط امّت من، و دو سَروَر جوانان بهشت، حسن و حسین و از نسل حسین، نُه امام مىآیند که فرمانبُردارى از آنان، فرمانبُردارى از من است و نافرمانى از آنان، نافرمانى از من است نهمینِ ایشان، قائمشان و مهدىشان است
3100 . امام حسین علیه السلام: از امیر مؤمنان که درودهاى خدا بر او باد درباره معناى این سخن پیامبر خدا که: «من در میان شما دو چیز گرانبها برجاى مىگذارم: کتاب خدا و عترتم» ، سؤال شد که: چه کسى عترت است؟
فرمود: «من و حسن و حسین و نُه امامِ از نسل حسین، که نهمینِ ایشان، مهدى و قائمشان است اینها هرگز از کتاب خدا جدا نمىشوند و کتاب خدا هم از آنان، جدا نمىشود تا بر در کنار حوض [کوثر] بر پیامبر خدا وارد شوند» .
پژوهشى درباره احادیث مربوط به تعداد امامان
بر پایه احادیثى که در فصل نهم آمد، پیامبر خدا دوازده نفر از خاندان خود را یکى پس از دیگرى به عنوان جانشینان خود و امامان و رهبران آینده جهان اسلام، به امّت، معرّفى کرده است این متون را به دو دسته مىتوان تقسیم کرد:
دسته اوّل، احادیثى که در منابع روایى پیروان اهلبیت علیهم السلام آمده است سند این احادیث، صحیح و معتبر است و دلالت آنها نیز بر مبناى پیروان اهل بیت، در موضوع امامت، روشن و غیرقابل تردید است بسیارى از این احادیث، در این فصل، نقل شد.
دسته دوم، احادیثى که منابع اهل سنّت از پیامبر خدا روایت کردهاند این احادیث نیز بر مبناى اهل سنّت از صحّت و اعتبار لازم برخوردارند؛ لیکن دلالت آنها به وضوحِ دلالت احادیث دسته اوّل نیست و از این رو، احتمالات مختلفى در تبیین مقصود از آنها ذکر شده است.
در این پژوهش، علاوه بر ارزیابى سند این دسته از احادیث، روشن خواهد شد که مقصود از آنها نیز، چیزى جز مدلول روایات دسته اوّل نیست.
1 ارزیابى سند احادیث
در زمینه ارزیابى سند احادیث مربوط به تعداد خلفا، چند نکته قابل ذکر است:
الف سند این احادیث در منابع کهن و معتبر اهل سنّت(41) به جابر بن سَمُره و ابى جُحَیفه مىرسد.
ب گزارش جابر بن سَمُره(42) نزد اهل سنّت، صحیح و معتبر است بَغَوى در ارزیابى این حدیث مىگوید:
بر صحّت این حدیث، اتّفاق وجود دارد.(43)
افزون بر این، آلبانى برخى طُرُق این حدیث را صحیح مىداند.(44) همچنین، این حدیث، در صحیح مسلم(45) و صحیح البخارى(46) روایت شده که این نقلها نیز نزد اهل سنّت، معتبر شمرده مىشوند، هر چند در نقل بخارى به جاى «إثنا عشر خلیفة» ، «إثنا عشر أمیرا» آمده است.
ج گزارش جابر بن سَمُره، با همان اسنادى که در منابع اهل سنّت آمده، در منابع حدیثى شیعه نیز نقل شده است.(47)
د احادیث یاد شده، علاوه بر جابر بن سَمُره از طریق عبد اللّه بن عمر، عبد اللّه بن مسعود، عبد اللّه بن عمرو بن عاص، اَ نَس بن مالک، عبد اللّه بن ابى اَوفى و
ابو جُحَیفه وَهْب بن عبد اللّه نیز نقل شدهاند؛ لیکن منابعى که این گزارشها را روایت کردهاند، مصادر شیعى هستند.
ه نکته قابل تأمّل، این است که سخنى با آن اهمّیت و سرنوشتسازى که آینده رهبرى در جامعه اسلامى را رقم مىزند، چرا آن گونه که باید، مورد توجّه صحابیان قرار نگرفته و کمتر به نقل آن پرداختهاند تا آنجا که حدیث «إثنا عَشَرَ خلیفة (دوازده خلیفه)» به حدیث جابر بن سَمُره معروف گردیده است؟
بى تردید، سیاسى بودن مضمون حدیث، در نقل نشدن آن توسّط اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله مؤثّر بوده است لذا عدم شهرت نقل آن از طرق مختلف، دلالت بر بىتوجّهى صحابیان به این موضوع مهم ندارد.
2 زمان و مکان صدور حدیث
حدیث موجود در صحیح مسلم، سخن پیامبر صلى الله علیه و آله درباره خلفاى پس از خود را مربوط به روز جمعهاى مىداند که شخصى به نام اَسلَمى سنگسار شد.(48) این واقعه در مدینه اتّفاق افتاده است(49) و از این رو مىتوان گفت که مکان سخن پیامبر صلى الله علیه و آله مسجد مدینه بوده است؛ امّا مسند ابن حنبل، زمان صدور این حدیث را عرفه و مکان آن را سرزمین عرفات(50) ذکر کرده است و در گزارشى دیگر، مکان صدور آن را مِنا مىداند.(51)
با تأمّل در متن گزارشهایى که مربوط به این واقعه است، به نظر مىرسد که جابر بن سَمُره واقعهاى را بیان مىکند و احتمال تعدّد واقعه (با توجّه به ویژگىهاى اختصاصى موجود در متن) بعید است.
3 اختلاف در متن احادیث
متن حدیث جابر بن سَمُره به گونههاى مختلفى گزارش شده است در بیشتر روایات «إثنا عشر خلیفة (دوازده خلیفه)» آمده است، در صحیح البخارى «إثنا عشر أمیرا (دوازده امیر)» و در گزارشهاى دیگر «إثنا عشر إماما (دوازده امام)» ، «إثنا عشر ملکا (دوازده پادشاه)» و «إثنا عشر قیّما (دوازده سرپرست)» آمده است و مطابق برخى از نقلها، متن حدیث با عبارت «لا یَزالُ أَمرُ النَّاسِ ماضیا ما وَلِیَهُم اثنا عَشَرَ رَجُلاً؛(52) همواره امور مردم انجام مىشود، مادام که دوازده مرد، سرپرست آنها باشند» ، گزارش شده است.
همه این گزارشها نشان دهنده آن است که پیامبر خدا، در پى معرّفى جانشینان خود و رهبران آینده جهان اسلام بوده و راوى یا راویان حدیث، سخن پیامبر صلى الله علیه و آله را نقل به معنا کردهاند.
نکته قابل توجّه، این که پس از معرّفى دوازده نفر به عنوان جانشینان پس از پیامبر صلى الله علیه و آله توسّط ایشان، همهمه و هیاهو، مجلس را فرا گرفت،(50) به گونهاى که جابر بن سَمُره تصریح مىکند که سخن پایانى پیامبر صلى الله علیه و آله را نشنیده است(50) و از پدر یا عموى خود مىپرسد که: ایشان چه گفت؟ و او پاسخ مىدهد که ایشان فرمود: «کلّهم من قریش؛(50) همه آنها از قریشاند» یا «کلّهم من بنى هاشم؛(53) همه آنها از بنى هاشماند» .
این، نشان مىدهد که فضاى سیاسى براى اعلان رهبران آینده جهان اسلام،
مناسب نبوده است، چنان که جمله «وَ اَللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنّاسِ؛(54) خداوند، تو راى از آسیب مردمان، حفظ مىکند» ، در جریان غدیر، اشاره به همین واقعیت است نیز هنگامى که پیامبر خدا در بیمارى منجر به وفاتش مىخواست به صورت مکتوب، مشکل رهبرى آینده جهان اسلام را حل کند، با کارشکنى و همهمه و غوغا رو به رو شد و در نتیجه، تصریح به این امر، براى ایشان میسّر نشد.(55)
4 مقصود از «دوازده خلیفه»
تأمّل در واژههاى «خلیفه» ، «امام» ، «وصى» ، «امیر» و الفاظ مشابه آن که در گزارشهاى مختلف حدیث جابر آمده و نیز بررسى موقعیت خانوادگى کسانى که پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را به عنوان جانشینان خود معرّفى مىکند و تعداد آنها و مهمتر از همه، تأکید ایشان بر این که برپا داشتن دین و عزّت اسلام و صلاح امّت تا قیامت در گرو خلافت آنهاست، به روشنى نشان مىدهد که پیامبر صلى الله علیه و آله در این پیام مهم، در صدد ارائه مشخّصات افرادى بوده که شایستگى علمى، عملى، سیاسى و مدیریتى لازم را براى رهبرى جامعه اسلامى پس از او دارند؛ کسانى که از هر جهت مىتوانند خلیفه خدا و خلیفه پیامبر خدا باشند.
در آن هنگام، اهمّیت این عنوان (خلیفه) و پیام آن، به گونهاى بود که به گفته ابن عبّاس، ابو بکر در آغاز حکومتش، خود را خلیفه نمىخواند و در پاسخ کسى که خطاب به او گفت: «أنتَ خَلیفَةُ رسولِ اللّهِ؟ ؛ آیا تو خلیفه رسول خدا هستى؟» ، پاسخ داد: نه.
پرسید: پس تو کیستى؟
ابو بکر، پاسخ داد:
أنَا الخالِفَةُ بَعدَهُ
من، جایگزین بعد از او هستم.(56)
دقّت و تأمّل در معناى واژه «خلیفه» ، این معنا را روشن مىکند خلیفه به معناى جانشین است او کسى است که وظیفه شخص پیشین را به عهده دارد و جاى خالى او را پُر مىکند وظیفه اصلى و محورى پیامبر صلى الله علیه و آله، هدایتگرى و راهنمونى مردمان به سوى رستگارى است بنا بر این، تنها فردى شایستگى عنوان خلافت را خواهد داشت که به بهترین وجه به هدایتِ مردمان بپردازد به همین دلیل است که پیامبر صلى الله علیه و آله مبلّغان دین را خلفاى خود شمرده است در روایتى آمده است:
اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائى! قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ! ومَن خُلَفاؤکَ؟ قالَ: الَّذینَ یَأتونَ مِن بَعدى یَروونَ حَدیثى و سُنَّتى.(57)
[پیامبر خدا فرمود:] «خدایا! جانشینان مرا رحمت فرما» . سؤال شد: اى پیامبر خدا! جانشینان تو چه کسانى هستند؟ فرمود: «کسانى که بعد از من مىآیند و حدیث و سنّت مرا روایت مىکنند» .
حکومت، تنها وسیله و ابزارى بوده است که پیامبر صلى الله علیه و آله از آن استفاده کرده و هدف خویش را گسترش داده است پیامبر صلى الله علیه و آله چه آن زمان که حکومت داشته و چه آن زمان که حکومتى در اختیار نداشته است (همانند دوران سخت مکّه) ، وظیفه خویش را به انجام رسانده است.
توجیهات و تأویلاتى که به نقل از محقّقان حدیثى اهل سنّت در پى مىآید، نشان دهنده این مطلب است که آنان، بدون توجّه به علّت غایى بعثت پیامبران،
به معناى شایع «خلیفه» توجّه کردهاند و در میان حاکمان و قدرتمداران به دنبال خلیفه گشتهاند بدیهى است که حاکمان ظالم و خونریزى همانند یزید و عبد الملک را نمىتوان خلیفه بزرگترین پیامبران الهى و خاتم آنان دانست.
بارى! تردیدى نیست که هدف پیامبر صلى الله علیه و آله از این سخن، معرّفى بهترین کسانى است که پس از او شایستگى کامل را براى رهبرى امت اسلامى دارند؛ لیکن با عنایت به این که مقام نبوّت، منزّه از سخن لغو یا معمّاگونه است، مسئله مهم در فقه الحدیث و فهم سخن پیامبر خدا، تعیین مصداق خلفاى دوازده گانهاى است که ایشان، آنان را به عنوان خلفاى شایسته خود، معرّفى نموده است.
از نگاه پیروان اهل بیت علیهم السلام پاسخ این سؤال روشن است؛ زیرا آنان بر این باورند که خلفاى دوازده گانه پیامبر صلى الله علیه و آله دوازده تن از اهلبیت ایشان هستند که اوّلین آنها امام على علیه السلام و آخرین آنها امام مهدى علیه السلام است که هم اکنون، زنده است و روزى جهان را پُر از عدل و انصاف خواهد کرد.
محدّثان اهل، سنّت با این که حدیث جابر بن سَمُره را صحیح مىدانند، پاسخ روشنى براى تبیین مصادیق خلفاى دوازدهگانه ندارند تا آن جا که ابن جوزى در کتاب کشف المشکل مىگوید:
اگر چه درباره این حدیث، جستجوى بسیارى کردم و در مورد آن سؤال نمودم؛ لیکن کسى را نیافتم که مقصود [واقعى] آن را بداند.(58)
مهلّب(59) نیز چنین تصریح مىنماید:
کسى را نیافتم که به معناى حقیقى این حدیث، رسیده باشد!(60)
همچنین ابن حجر، اجمالاً عدم فهم حدیث یاد شده را تأیید مىکند.(61)
البته عدّهاى (از جمله افراد یاد شده) خواستهاند که ولو به صورت احتمال، مقصود از خلفاى دوازدهگانه را بیان کنند؛ لیکن با تأمّل در آنچه گفتهاند، مشخّص مىگردد که مدّعاى آنان، نه از حیث عدد و نه از حیث ویژگىها با آنچه پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده است، قابل انطباق نیست که در این جا به شمارى از آرا، اشاره مىکنیم و علاقهمندان به تفصیل، مىتوانند به منابعى که آراى مختلف را نقل کردهاند،(62) مراجعه نمایند.
شمارى از آراى غیر منطبق بر خلفاى دوازده گانه
نظریه اوّل: حاکمان دوران اقتدار سیاسى اسلام
بیهقى(63) و قاضى عیاض(64) گفتهاند: مقصود از خلفاى دوازده گانه کسانى هستند که در دوران عزّت خلافت و قوّت اسلام، حکومت کردهاند و مردم بر آنان اجتماع داشتهاند این دوران تا ایّام حکومت یزید بن عبد الملک، ادامه داشته است.
طبق این نظریه، افزون بر خلفاى راشدین، معاویه، یزید، عبد الملک، ولید، سلیمان، عمر بن عبد العزیز، یزید بن عبد الملک، هشام بن عبد الملک و ولید بن یزید، مصادیق خلفاى دوازده گانهاند!
نقد نظریه اوّل
ایرادهایى که به نظریه بیهقى و قاضى عیاض وارد شده، عبارتاند از:
1 هیچ استدلالى بر این ادّعا ارائه نشده است.
2 مجموع این افراد، بیش از دوازده نفر هستند.
3 حتّى بنا بر مبناى خود قائلان، مشخّص نشده است که چرا امام حسن علیه السلام معاویة بن یزید و مروان، از این جمع خارج شدهاند و چرا خلفاى عبّاسى در این مجموعه جاى نگرفتهاند؟ آیا کوتاه بودن مدّت خلافت و یا تغبیر خاندان خلافت، خلیفه را از خلیفه بودن، ساقط مىکند؟ !
4 با قطع نظر از حکومت حاکمان اوّلیه پس از پیامبر صلى الله علیه و آله، واضح است که به دستگرفتن قدرت توسّط معاویه و حاکمان پس از او از طریق زور و قوّه قهریه بوده است بنا بر این، شایسته عنوان خلافت پیامبر صلى الله علیه و آله نیست؛ زیرا مردم بدون اختیار و با اکراه و اجبار، مجبور به پذیرش خلافت آنان گشتهاند (همانند خلفاى بنىعبّاس) .
5 اتّفاق نظر بر خلافت تمامى این افراد، وجود ندارد ابتداى حکومت ابو بکر، این گونه است (امام على علیه السلام، اهلبیت علیهم السلام و بعضى از بزرگان صحابه، حاکمیت ابو بکر را تا چند ماه نپذیرفتند) نیمه دوم خلافت عثمان هم با شورش و اعتراض همراه بود و بنا بر این، اجماع بر خلافت او وجود نداشت خلافت امام على علیه السلام نیز از آغاز تا انجام، مورد پذیرش معاویه و مردم شام قرار نگرفت در برخى مواقع هم با مخالفت اصحاب جمل و اصحاب نهروان رو به رو شد.
6 بیشتر این افراد، در پىِ اقامه معالم دین (بر پا داشتن احکام دین) نبودهاند بنا بر این، مشمول توصیف پیامبر صلى الله علیه و آله نمىگردند بیهقى، خود به این مطلب اشاره کرده و نوشته است:
مقصود از اقامه دین، بر پا داشتن نشانههاى دین است خدا داناتر است، هر چند برخى از آنان، کارهاى نامشروع انجام مىدادند.(65)
نظریه دوم: حاکمان صدر اسلام تا روزگار عمر بن عبد العزیز
ابن حجر عَسقَلانى، پس از کلامى که حاکى از واضح نبودن مطلب نزد اوست، در تبیین مقصود از خلفاى دوازده گانه مىگوید:
این گفته پیامبر صلى الله علیه و آله که: «پس از من، دوازده خلیفه خواهند بود» ، بهتر است بر واقعیت زمان پس از پیامبر خدا حمل شود؛ چرا که همه کسانى که پس از ایشان جامه خلافت بر تن کردند، از ابو بکر تا عمر بن عبد العزیز، چهارده تن بودند دو تن از آنها نه خلافت درستى داشتند و نه مدّت خلافتشان چندان قابل توجّه بود آن دو، معاویة بن یزید و مروان بن حَکَم بودند و بقیّه، همان گونه که پیامبر صلى الله علیه و آله خبر داده، دوازده نفر بودند.(66)
و در ادامه، اظهار داشته است:
البته این که فرموده است: «مردم بر آنها اتّفاق نظر پیدا مىکنند» ، بر این مسئله، خدشهاى وارد نمىکند؛ زیرا اتّفاق نظر، به معناى قبول اکثر و غالب است و این ویژگى هم همواره، جز در حسن بن على علیه السلام و عبد اللّه بن زبیر، به رغم درستى خلافت آن دو، به حکم ثابت نبودن شایستگى مخالفانشان، جز پس از مصالحه حسن علیه السلام و کشته شدن ابن زبیر، محقَّق بوده است و خدا بهتر مىداند.(66)
نقد نظریه دوم
افزون بر شمارى از ایرادهایى که بر نظریه اوّل وارد بود، ایرادهاى دیگرى که بر این نظریه وارد شده، عبارتاند از:
1 ابن حجر، در توجیه خارج کردن معاویة بن یزید و مروان بن حکم از شمار خلفا، گفته است که مدّت حکومت این دو، کوتاه بوده است.
بر طبق این نظریه، باید امام حسن علیه السلام نیز از این مجموعه خارج شود؛ زیرا مدّت
حکومت ظاهرى ایشان نیز کوتاه بوده است.
2 چرا عبد اللّه بن زبیر، جزء این گروه شمرده شده است، در حالى که خلافت او هیچ گاه فراگیر نبوده است؟
نظریه سوم: دوازده خلیفه نامشخّص تا قیامت!
ابن جوزى مىگوید:
منظور [از خلفاى دوازدگانه]، وجود دوازده خلیفه در دوره اسلامى تا روز قیامت است که بر اساس حق رفتار مىکنند، هر چند دوران خلافتشان، پشت سرِ هم نباشد.(67)
ابن کثیر نیز در تفسیر خود، از این نظریه دفاع مىکند.(68)
نقد نظریه سوم
1 غیر شفّاف کردن سخن پیامبر صلى الله علیه و آله، ممکن است برخى از اشکالات وارد بر نظریات پیشین را حل کند؛ ولى نتیجهاى روشن و مشخّص براى ما نخواهد داشت.
نتیجه این سخن، آن است که پیامبر صلى الله علیه و آله جملهاى مبهم و معمّاگونه فرموده است که هیچ نقشى در معرفت و عمل جامعه اسلامى نخواهد داشت.
2 سخن پیامبر صلى الله علیه و آله براى پىریزى مسیرى هموار براى رسیدن به هدفى بزرگ است تبعیت مردم از این رهبران، موجب راهیابى و هدایت آنان خواهد شد، در صورتى که با فرض نامشخّص بودن آن دوازده نفر، این هدف، هرگز محقّق نخواهد شد و حتّى موجب سردرگمى آنان در شناخت مقتدا و سوء استفاده دنیاطلبان از آن خواهد شد.
نظریه چهارم: خلفاى بنى امیّه
خطابى و ابن جوزى گفتهاند:
مقصود پیامبر از خلفاى دوازدهگانه، افراد بنى امیّه هستند اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله مربوط به زمان ایشان هستند و مشمول عنوان «خلفاى دوازدهگانه» نیستند بنابر این، خلفاى اربعه، معاویه و مروان بن حَکَم، از این گروه، خارج مىشوند و دوازده نفر، باقى خواهند ماند.(69)
براى روشن شدن سخن این دو نفر، این نکته را باید ذکر کنیم که حاکمان اُمَوى پانزده نفر بودهاند که دوران حکومت آنان، سیزده سال پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله آغاز شده است (اوّلین حاکم اُموى، عثمان بود که در اواخر سال 23 هجرى به خلافت رسید) این دو نفر براى رفع مشکل تعداد افراد بنىامیّه و زمان حکومت آنان، اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله را به پیامبر خدا ملحق نموده، شایسته عنوان «خلیفةُ النّبى» ندانستهاند در نتیجه، دوران خلفاى اربعه، معاویه و مروان بن حکم که صحابى محسوب مىشوند، از این حکم، خارج شده است و دوازده نفر از بنى اُمیّه باقى ماندهاند.
گفتنى است که ابن جوزى، در ابتداى سخن خویش گفته است که دستیابى به مدلول اصلى سخن پیامبر صلى الله علیه و آله و فهم آن، ممکن نیست.(61)
نقد نظریه چهارم
1 خلفاى چهارگانه، از عنوان «دوازده خلیفه» خارج شدهاند و هیچ استدلالى بر آن، ارائه نشده است.
2 در متون اهل سنّت، دوران خلافت پیامبر صلى الله علیه و آله تا سى سال پس از ایشان دانسته
شده است پیامبر صلى الله علیه و آله فرموده است:
الخِلافَةُ فى اُمَّتى ثَلاثونَ سَنَةً ثُمَّ مُلکٌ بَعدَ ذلِکَ.(70)
خلافت، در امّت من، سى سال است سپس، بعد از آن، سلطنت است
در حالى که این نظریه، خلافت را بعد از سال 60 هجرى (مرگ معاویه) تصویر کرده است.
3 روایت «إثنا عشر خلیفة (دوازده خلیفه)» ، در مقام ستایش از این افراد است طبیعى است که این ستایشگرى نمىتواند شامل بنى امیّه گردد که جنایات متعدّدى را نسبت به اسلام و مسلمانان و جامعه اسلامى مرتکب شدند و علاوه بر آن، روایات فراوانى نیز در مذمّت آنها صادر شده است.(71)
4 حَکَم بن ابى العاص و پسر او مروان بن حکم، به دستور پیامبر صلى الله علیه و آله به جرم نفاق، از مدینه تبعید شدند آیا عجیب نیست که او را جزو اصحاب پیامبر بشمُرند و حکومت او را همانند زمان پیامبر صلى الله علیه و آله بدانند؟ !
نظریه پنجم: امارت دوازده امیر در یک زمان
مُهَلَّب گفته است:
گمان غالب، این است که پیامبر که درود و سلام خداوند بر او باد از فتنههاى شگفتى پس از خود خبر داده است؛ حتّى از این که مردم، در یک زمان، داراى دوازده امیر مىشوند و اگر جز این را مىخواست، مىفرمود: دوازده امیرند که فلان گونه عمل مىکنند.(60)
نقد نظریه پنجم
ظاهرا مُهَلَّب درصدد توضیح متن منقول در صحیح البخارى بوده و به سایر گزارشهاى دقیقتر و مشروحتر حدیث جابر بن سَمُره توجّه نداشته است متن موجود در صحیح البخارى، مختصر و مبهم است، در نتیجه، احتمالات گوناگونى درباره آن متصوّر است.
ابن حجر عسقلانى، در نقد نظریه او به این نکته اشاره کرده و معتقد است:
نقلهاى موجود در صحیح مسلم، مشخّص کردهاند که در زمان این دوازده نفر، اسلام، عزیز و مَنیع خواهد بود آیا مىتوان تصوّر کرد که افتراق دوازدهگانه در میان مسلمانان رُخ دهد و باز هم عزّت اسلام را در پى داشته باشد؟(72)
نظریه برگزیده و پاسخ دو اشکال
با توجّه به دلایل ارائه شده، حدیث «خلفاى دوازدهگانه» ، تنها بر نظریه شیعیان دوازده امامى قابل انطباق است و دیگر تحلیلها و نظریهپردازىها، به جهت دارا بودن اشکالات متعدّد، به هیچ وجه، صحیح به نظر نمىرسند.
درباره نظریهاى که ما در تبیین حدیث «خلفاى دوازدهگانه» انتخاب کردیم، دو اشکال، بدین شرح، قابل طرح است که همراه با پاسخ آنها ارائه مىگردند:
1 بیشتر امامان شیعه به خلافت نرسیدند
ایراد اوّل، این است که در میان امامان دوازدهگانهاى که پیروان اهلبیت علیهم السلام به آنها معتقدند، تنها امام على علیه السلام و امام حسن علیه السلام به خلافت رسیدند بنا بر این، چگونه مىتوان آنها را خلیفه پیامبر صلى الله علیه و آله شمرد؟
پاسخ این اشکال، این است که بر پایه احادیث معتبرى که بخشى از آنها
گذشت، امامت و خلافت، منصبى است الهى و پیامبر خدا، دوازده تن از اهل بیت خود را براى به عهده گرفتن این مسئولیت، تعیین کرده است و تبعیت نکردن اکثر مردم از آنها، با خلافت واقعى آنها منافاتى ندارد.
به تعبیر دیگر، بر پایه احادیث معتبرى که گذشت، از جمله حدیث «خلفاى دوازدهگانه» ، پیامبر خدا، خبر از شایستگى امامان اهل بیت علیهم السلام براى خلافت و تعیین آنها به عنوان جانشین خود داده است؛ امّا این که مردم مىپذیرند یا نمىپذیرند، موضوع دیگرى است که در این باره نیز پیامبر صلى الله علیه و آله در احادیثى دیگر، با پیشگویى حوادثِ آینده امّت اسلامى خبر داده است که امتش با اهل بیت او چه خواهند کرد.(73)
2 عدم اتّفاق امّت بر خلافت امامان شیعه
اشکال دوم، این است که در برخى از گزارشهاى حدیث «خلفاى دوازدهگانه» ، این عبارت آمده است:
کُلُّهُم تَجتَمِعُ عَلَیهِ الاُمَّةُ.(74)
همه آنها مورد اتّفاق امّتاند
بدیهى است که هیچ یک از امامان شیعه، مورد اتّفاق امت نبودهاند بنا بر این، چگونه مىتوان حدیث یاد شده را بر آنان منطبق دانست؟
پاسخ، این است که: اوّلاً بیشتر روایاتى که «خلفاى دوازدهگانه» را گزارش کردهاند، فاقد تعبیر یاد شده هستند و گزارشى که به اتّفاق امّت بر آنها اشاره کرده، از اعتبار لازم برخوردار نیست.
ثانیا بر فرض که سند گزارش یاد شده، صحیح هم باشد، مدلول ظاهرى آن را
نمىتوان به پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت داد؛ زیرا واقعیت ندارد؛ چون اکثر قریب به اتّفاق زمامداران پس از پیامبر صلى الله علیه و آله مورد اتّفاق امّت نبودند بنا بر این، براى تصحیح نسبت این گزارش به پیامبر صلى الله علیه و آله باید گفت که مقصود از آن، اِخبار از آینده نیست؛ بلکه توصیه امّت به اتّفاق بر پیروى از آنهاست که در این صورت، باز هم بر مذهب امامیه اثنا عشریه، منطبق خواهد شد.
1) صحیح مسلم: ج 3 ص 1453 ح 7؛ العمدة: ص 417 ح 863، بحار الأنوار: ج 36 ص 266 ح 87.
2) الصّمم: انسدادُ الاُذُنِ وثقلُ السَّمع، وأصمّنی الکلام إذا شغلنی عن سماعه، فکأنّه جعله أصمَّ (تاج العروس: ج 17 ص 415 419 «صمم»).
3) صحیح مسلم: ج 3 ص 1453 ح 9؛ الخصال: ص 470 ح 17 بزیادة «ینصرون على من ناواهم» بعد «منیعا» ، بحار الأنوار: ج 36 ص 235 ح 23.
4) صحیح مسلم: ج 3 ص 1453 ح 10؛ الخصال: ص 473 ح 30 کلاهما عن جابر بن سمرة، بحار الأنوار: ج 36 ص 239 ح 38.
5) مسند ابن حنبل: ج 7 ص 405 ح 20840 و ص 408 ح 20857؛ الغیبة للنعمانی: ص 123 ح 15 نحوه، بحار الأنوار: ج 36 ص 238 ح 32.
6) هَرَجٌ: أی قتال واختلاط، وقد هرجَ الناسُ إذا اختلطوا، وأصل الهرج: الکثرة فی الشیء والاتّساع (النهایة: ج 5 ص 257 «هرج»).
7) الخصال: ص 470 ح 18 و ص 472 ح 26 نحوه، بحار الأنوار: ج 36 ص 235 ح 24.
8) المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 716 ح 6589؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 291 نحوه، بحار الأنوار: ج 36 ص 298 ح 131.
9) الغیبة للطوسی: ص 130 ح 94، بحار الأنوار: ج 36 ص 269 ح 91.
10) کمال الدین: ص 279 ح 26، بحار الأنوار: ج 36 ص 256 ح 73.
11) الغیبة للنعمانی: ص 105 ح 34 و ص 126 ح 23، بحار الأنوار: ج 36 ص 237 ح 30.
12) نِواء: معاداة لأهل الإسلام (النهایة: ج 5 ص 132 «نوا»).
13) المناقب لابن شهر آشوب: ج 1 ص 291، بحار الأنوار: ج 36 ص 269 ح 91.
14) مقتضب الأثر: ص 7، بحار الأنوار: ج 36 ص 371.
15) صحیح البخاری: ج 6 ص 2640 ح 6796؛ الخصال: ص 470 ح 15، بحار الأنوار: ج 36 ص 365.
16) کمال الدین: ص 282 ح 35 عن ثابت بن دینار عن الإمام زین العابدین عن أبیه عن جدّه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 36 ص 226 ح 1.
17) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 180 ح 5406 عن یحیى بن أبی القاسم عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 36 ص 245 ح 57.
18) کمال الدین: ص 281 ح 33 عن إبراهیم بن مهزم عن أبیه عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 36 ص 243 ح 52.
19) کمال الدین: ص 280 ح 29 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج 36 ص 243 ح 51.
20) کمال الدین: ص 280 ح 27، بحار الأنوار: ج 51 ص 71 ح 12.
21) النُقبَاءُ: جمع نقیب، وهو کالعریف على القوم المُقدِّم علیهم، الذی یتعرّف أخبارهم ویُنَقِّب عن أحوالهم: أی یُفتّش (النهایة: ج 5 ص 101 «نقب»).
22) مسند ابن حنبل: ج 2 ص 55 ح 3781؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 49 ح 10، بحار الأنوار: ج 36 ص 299 ح 132.
23) الخصال: ص 467 ح 7، بحار الأنوار: ج 36 ص 230 ح 9.
24) التوبة:36.
25) البقرة:60.
26) المائدة:12.
27) الیقین: ص 244، بحار الأنوار: ج 36 ص 263 ح 84.
28) به ما قرائت قرآن مىآموخت.
29) نقبا، جمع نقیب است و نقیب به سرکرده و جلودارى گفته مىشده که از حال مردمان خویش، جویا مىشده و آنان را سرپرستى مىکرده است.
30) الاختصاص: ص 224 عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج 36 ص 370 ح 234.
31) الکافی: ج 1 ص 534 ح 18 عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج 36 ص 271 ح 92.
32) اصیل، ممتاز، بزرگ زاده و برگزیده.
33) مُفهَّم: یعنى فهمیده به ائمّه علیهم السلام مفهّم مىگویند؛ زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله تفسیر و تأویل قرآن را به ایشان، فهمانیده است.
34) الأمالی للصدوق: ص 194 ح 205 عن أبی حمزة عن الإمام زین العابدین علیه السلام، بحار الأنوار: ج 36 ص 227 ح 5.
35) کمال الدین: ص 260 ح 6 عن الحسین بن خالد، بحار الأنوار: ج 36 ص 254 ح 70.
36) الأمالی للمفید: ص 217 ح 4 عن جابر بن یزید عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 36 ص 272 ح 93.
37) کمال الدین: ص 280 ح 28 عن عبد اللّه بن عبّاس، بحار الأنوار: ج 36 ص 243 ح 50.
38) الخصال: ص 475 ح 38، بحار الأنوار: ج 36 ص 241 ح 47.
39) کمال الدین: ص 261 ح 7 عن الحسین بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 36 ص 255 ح 71.
40) کمال الدین: ص 240 ح 64 عن غیاث بن إبراهیم عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 23 ص 147 ح 110.
41) صحیح مسلم: ج 6 ص 3 و 4، مسند ابن حنبل: ج 5 ص 87 90، مسند أبى داوود: ج 2 ص 309 ح 4280، صحیح ابن حبّان: ج 15 ص 44، المعجم الکبیر: ج 2 ص 195 232، تاریخ بغداد: ج 2 ص 124.
42) جابر بن سَمُره، از صحابیان کم سال و خواهرزاده سعد بن أبى وقّاص است (تهذیب الکمال: ج 4 ص 437 ش 867) پدرش در سال فتح مکّه مسلمان شد (الإصابة: ج3 ص149) او در کوفه مىزیست و پس از سال 73 وفات کرد (سیر أعلام النبلاء: ج3 ص186) از او 146 حدیث (با حفظ مکرّرات) نقل شده که 23 روایت آن در صحیح مسلم است (تهذیب الأسماء: ج 1 ص 142).
43) شرح السنّة: ج 15 ص 31.
44) سلسلة الأحادیث الصحیحة: ج 1 ص 651 ش 376.
45) صحیح مسلم: ج 6 ص 3 و 5.
46) صحیح البخارى: ج 8 ص 127.
47) ر ک: الخصال: ص 469 473 ح 12 30 (با 19 سند) و المناقب، ابن شهر آشوب: ج 1 ص 248 و ص 249 و ص 250، العمدة: ص 416 ح 856 و ص 420 ح 871، کشف الغمّة: ج 1 ص 57 و 58، إعلام الورى: ج 2 ص 158، بحار الأنوار: ج 36 ص 239 ح 38.
48) صحیح مسلم: ج 6 ص 4.
49) اُسد الغابة: ج 5 ص 6.
50) مسند ابن حنبل: ج 7 ص 429 ح 20991.
51) مسند ابن حنبل: ج 5 ص 99.
52) صحیح مسلم: ج 3 ص 1452 ح 6؛ الخصال: ص 473 ح 27، بحار الأنوار: ج 36 ص 239 ح 35.
53) ینابیع المودّة: ج2 ص316 ح908.
54) مائده: آیه 67.
55) ر ک: صحیح البخارى: ج 1 ص54 ح114 و ج 4 ص 1612 ح 4168 و 4169 و ج 6 ص 2680 ح 6932، مسند ابن حنبل: ج 1 ص 695 ح 2992، الطبقات الکبرى: ج 2 ص 244.
56) النهایة فى غریب الحدیث: ج 2 ص 69.
57) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 420 ح 5919.
58) کشف المشکل: ج 1 ص 449، فتح البارى: ج 3 ص 212.
59) مهلّب بن احمد بن ابى صفره اسید بن عبد اللّه اسدى اندلسى مربى، مصنّف شرح صحیح البخارى، یکى از فصیحان عرب و به ذکاوت، معروف است (سیر أعلام النبلاء: ج 17 ص 579 ش 384).
60) ر. ک: فتح البارى: ج 13 ص 211.
61) ر. ک: فتح البارى: ج 13 ص 212.
62) از جمله، ر. ک: فتح البارى: ج 13 ص 211 215، المسائل الخلافیّة: ص 15 38.
63) دلائل النبوّة: ج 6 ص 520.
64) ر. ک: فتح البارى: ج 13 ص 213.
65) دلائل النبوّة: ج 6 ص 521.
66) فتح البارى: ج 13 ص 182.
67) ر. ک: فتح البارى: ج 13 ص 213، المسائل الخلافیّة: ص 8.
68) تفسیر ابن کثیر: ج 6 ص 85.
69) ر ک: فتح البارى: ج 13 ص 212.
70) سنن الترمذى: ج 4 ص 503 ح 2226، سنن أبى داوود: ج 4 ص 211 ح 4646 و 4647، مسند ابن حنبل: ج 8 ص 213 ح 21978، السنن الکبرى، نسایى: ج 5 ص 47 ح 8155، صحیح ابن حبّان: ج 9 ص 35 ح 6657، سلسلة الأحادیث الصحیحة: ج 1 ص 742 ح 459.
71) ر ک: الغدیر: ج 8 ص 248 250، المسائل الخلافیة: ص 31 35.
72) ر ک: فتح البارى: ج 13 ص 211.
73) ر ک: اهل بیت علیهم السلام در قرآن و حدیث: بخش یازدهم: ستم بر اهل بیت و دانشنامه امیر المؤمنین علیه السلام: بخش هشتم / فصل یکم: خبر دادن پیامبر از شهادت على.
74) سنن أبى داوود: ج 4 ص 106 ح 4279.