جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دور التقدیر فی أفعال الإنسان (نقش تقدیر در کارهاى انسان)

زمان مطالعه: 26 دقیقه

3 / 1

تَقدیرُ الفَرائِضِ وَالفَضائِلِ وَالمَعاصی

الکتاب

«وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اَللهِ فَما لِهؤُلاءِ اَلْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً» .(1)

«ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَ کَفى بِاللهِ شَهِیداً» .(2)

الحدیث

1523 . التوحید عن معاذ بن جبل: قال رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: سَبَقَ العِلمُ وجَفَّ القَلَمُ ومَضَى القَدَرُ بِتَحقیقِ الکِتابِ وتَصدیقِ الرُّسُلِ وبِالسَّعادَةِ مِنَ اللهِ عز و جل لِمَن آمَنَ وَاتَّقى وبِالشَّقاءِ لِمَن کَذَّبَ وکَفَرَ وبِوِلایَةِ اللهِ المُؤمِنینَ وبَراءَتِهِ مِنَ المُشرِکینَ.

ثُمَّ قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: عَنِ اللهِ أروی حَدیثی، إنَّ اللهَ تَبارَکَ وتَعالى یَقولُ: یَابنَ آدَمَ بِمَشیئَتی کُنتَ أنتَ الَّذی تَشاءُ لِنَفسِکَ ما تَشاءُ، وبِإِرادَتی کُنتَ أنتَ الَّذی تُریدُ لِنَفسِکَ ما تُریدُ، وبِفَضلِ نِعمَتی عَلَیکَ قَوِیتَ عَلى مَعصِیَتی، وبِعِصمَتی وعَونی وعافِیَتی أدَّیتَ إلَیَّ فَرائِضی، فَأَنَا أولى بِحَسَناتِکَ مِنکَ، وأنتَ أولى بِسَیِّئاتِکَ مِنّی، فَالخَیرُ مِنّی إلَیکَ بِما أولَیتُ بَداءٌ(3)، وَالشَّرُّ مِنّی إلَیکَ بِما جَنَیتَ جَزاءٌ، وبِإِحسانی إلَیکَ قَوِیتَ عَلى طاعَتی، وبِسوءِ ظَنِّکَ بی قَنَطتَ مِن رَحمَتی، فَلِیَ الحَمدُ وَالحُجَّةُ عَلَیکَ بِالبَیانِ، ولِیَ السَّبیلُ عَلَیکَ بِالعِصیانِ، ولَکَ جَزاءُ الخَیرِ عِندی بِالإِحسانِ، لَم أدَع تَحذیرَکَ، ولَم آخُذکَ عِندَ عِزَّتِکَ، ولَم اُکَلِّفکَ فَوقَ طاقَتِکَ، ولَم أحمِلکَ مِنَ الأَمانَةِ إلّا ما أقرَرتَ بِهِ عَلى نَفسِکَ، رَضیتُ لِنَفسی مِنکَ ما رَضیتَ لِنَفسِکَ مِنّی.(4)

3 / 1

تقدیر واجبات و فضایل و گناهان

قرآن

«و اگر [پیشامد]خوبى به آنان برسد، مى‌گویند: «این از جانب خداست»؛ و چون صدمه‌اى به ایشان برسد، مى‌گویند: «این، از طرف توست» . بگو: «همه از جانب خداست» . [آخر]این قوم را چه شده است که نمى‌خواهند سخنى را [درست]دریابند؟» .

«هر چه از خوبى‌ها به تو مى‌رسد، از جانب خداست؛ و آنچه از بدى به تو مى‌رسد، از خود توست؛ و تو را به پیامبرى، براى مردم فرستادیم؛ و گواه بودن خدا بس است» .

حدیث

1523 . التوحید به نقل از مُعاذ بن جبل پیامبر خدا فرمود: «دانش [الهى]، پیشى گرفت و قلم، رقم زد و قَدَر قطعى شد بر محقق شدن کتاب، تصدیق فرستادگان و خوش‌بختى براى مؤمنان و پرهیزگاران از جانب خداوند عز و جل، و بدبختى دروغگویان و کافران، و ولایت خدا بر مؤمنان و بیزارى‌اش از مشرکان» .

آن گاه پیامبر خدا فرمود: «سخن خود را از خدا روایت مى‌کنم خداوند

تبارک و تعالى مى‌فرماید: «اى فرزند آدم! به مشیّت من است که آنچه مى‌خواهى، براى خود مى‌خواهى، و به اراده من است که آنچه اراده مى‌کنى، براى خود اراده مى‌کنى، و به سبب بسیارى نعمتم بر تو، بر نافرمانى از من نیرو گرفتى، و در سایه پاکى و یارى و آسایش من، واجب‌هاى مرا براى من ادا نمودى پس، من به نیکى‌هاى تو از تو سزاوارترم و تو به بدى‌هایت از من شایسته‌ترى پس، خیر رسیده از جانب من به تو که به خاطر سزاوارى من است ابتدایى است [نه بازتاب عمل تو]، و شرّ رسیده از جانب من به تو که به سبب جُرم توست یک کیفر است، و به سبب احسان من به تو، بر فرمانبرى از من، نیرو گرفتى و به جهت بدگمانى به من، از رحمتم نومید گشتى پس به خاطر بیان، ستایش، از آنِ من و حجّت، علیه توست، و به جهت نافرمانى [ات]، دستم بر تو باز است، و به جهت احسانت، نزد من پاداش خیر دارى هشدار دادن به تو را ترک نمى‌کنم، براى سرکشى‌ات مؤاخذه‌ات نمى‌نمایم [و هشدارت مى‌دهم]، و به بیشتر از توانایى‌ات موظّفت نمى‌کنم، و به تو تحمیل نمى‌کنم از امانت، جز آن مقدارى که علیه خود اعتراف نمودى از تو خشنودم، به مقدارى که پیش خودت از من خشنودى» .

1524 . رسول الله صلى الله علیه و آله: مَن زَعَمَ أنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالسّوءِ وَالفَحشاءِ فَقَد کَذَبَ عَلَى اللهِ، ومَن زَعَمَ أنَّ الخَیرَ وَالشَّرَّ بِغَیرِ مَشیئَةِ اللهِ فَقَد أخرَجَ اللهَ مِن سُلطانِهِ، ومَن زَعَمَ أنَّ المَعاصِیَ بِغَیرِ قُوَّةِ اللهِ فَقَد کَذَبَ عَلَى اللهِ، ومَن کَذَبَ عَلَى اللهِ أدخَلَهُ اللهُ النّارَ.(5)

1525 . عنه صلى الله علیه و آله: مَن جَعَلَ الاِستِطاعَةَ إلى نَفسِهِ فَقَد کَفَرَ.(6)

3 / 2

مَعنَى الأَمرِ بَینَ الأَمرَینِ

1526 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إنَّ اللهَ لا یُطاعُ جَبرا ولا یُعصى مَغلوبا ولَم یُهمِلِ العِبادَ مِنَ المَملَکَةِ،

ولکِنَّهُ القادِرُ عَلى ما أقدَرَهُم عَلَیهِ، وَالمالِکُ لِما مَلَّکَهُم إیّاهُ، فَإِنَّ العِبادَ إنِ ائتَمَروا بِطاعَةِ اللهِ لَم یَکُن مِنها مانِعٌ ولا عَنها صادٌّ، وإن عَمِلوا بِمَعصِیَتِهِ فَشاءَ أن یَحولَ بَینَهُم وبَینَها فَعَلَ، ولَیسَ مَن إن شاءَ أن یَحولَ بَینَهُ وبَینَ شَیءٍ (فَعَلَ)، ولَم یَفعَلهُ، فَأَتاهُ الَّذی فَعَلَهُ، کانَ هُوَ الَّذی أدخَلَهُ فیهِ(7) (8)

1524 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که گمان ببرد که خداوند به بدى و زشتى امر مى‌کند، در حقیقت، بر خدا دروغ بسته است، و هر که گمان برد که خیر و شر، بدون مشیّت خدایند، در حقیقت، خدا را از پادشاهى‌اش بیرون دانسته است، و هر که گمان برد که گناهان، بدون نیروى خدا انجام مى‌شوند، در حقیقت بر خدا دروغ بسته است، و هر که بر خدا دروغ بندد، خداوند، او را به دوزخ مى‌افکند

1525 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که استطاعت را از طرف خودش بداند، کافر شده است

3 / 2

معناى «امر میان دو امر»

1526 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند از روى اجبار، فرمانبرى، و از روى شکست، نافرمانى

نمى‌شود و بندگان را بدون سرپرست، رها نکرده است؛ لیکن او بر آنچه آنان را بر آن نیرومند ساخته، تواناست و چیزى را که به آنان تملیک نموده، مالک است؛ چرا که اگر بندگان، از خدا فرمان برند، چیزى و کسى نمى‌تواند از آن باز بدارد، و اگر [قصد کنند که] مرتکب نافرمانى خدا شوند و خدا بخواهد میان آنان و آن [نافرمانى] جدایى اندازد، چنین مى‌کند، و [البتّه] چنین نیست که اگر کسى خواست میان کسى و کار او مانع شود، ولى نشد و آن شخص آن کار را انجام داد، [بتوان گفت که] مانع کار، آن کس را به آن کار وادار نموده است.(9)

3 / 3

ذَمُّ القائِلینَ بِالجَبرِ

1527 . رسول الله صلى الله علیه و آله: ما عَرَفَ اللهَ مَن شَبَّهَهُ بِخَلقِهِ ولا وَصَفَهُ بِالعَدلِ مَن نَسَبَ إلَیهِ ذُنوبَ عِبادِهِ.(10)

1528 . عنه صلى الله علیه و آله: خَمسَةٌ لا تَطفَأُ نیرانُهُم ولا تَموتُ أبدانُهُم: رَجُلٌ أشرَکَ، ورَجُلٌ عَقَّ(11) والِدَیهِ، ورَجُلٌ سَعى بِأَخیهِ إلَى السُّلطانِ فَقَتَلَهُ، ورَجُلٌ قَتَلَ نَفسا بِغَیرِ نَفسٍ، ورَجُلٌ أذنَبَ وحَمَلَ ذَنبَهُ عَلَى اللهِ عز و جل.(12)

1529 . عنه صلى الله علیه و آله: یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ یَعمَلونَ المَعاصِیَ، ویَقولونَ: إنَّ اللهَ تَعالى قَد قَدَّرَها عَلَیهِم، الرّادُّ عَلَیهِم کَالشّاهِرِ سَیفَهُ فی سَبیلِ اللهِ.(13)

1530 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ أهلَ الجَبرِیَّةِ مِن بَعدِ موسى قاتَلوا أهلَ النُّبُوَّةِ فَظَهَروا عَلَیهِم فَقَتَلوهُم زَمانا طَویلاً، ثُمَّ إنَّ اللهَ بَعَثَ فِتیَةً فَهاجَروا إلى غَبَرِ(14) آبائِهِم فَقاتَلَهُم(15) فَقَتَلوهُم.(16)

3 / 3

نکوهش معتقدان به جبر

1527 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که خدا را به آفریده‌اش تشبیه نماید، او را [به درستى]نشناخته است، و هر که گناهان بندگان را به خدا نسبت دهد، او را عادل ندانسته است

1528 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پنج گروه‌اند که آتش جهنّمشان خاموش نمى‌گردد و بدن‌هایشان نابود نمى‌شود: کسى که شرک ورزد؛ کسى که پدر و مادرش را بیازارد؛ کسى که درباره برادرش نزد پادشاه، بدگویى کند و [به خاطر آن،]پادشاه او را بکُشد؛ کسى که به ناحق [و نه براى قصاص،] کسى را بکشد؛ و کسى که گناه کند و بار گناهش را بر دوش خداوند عز و جل بیندازد

1529 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: در آخر زمان، مردمانى خواهند بود که گناه مى‌کنند و مى‌گویند که: همانا خداى متعال، آن را بر آنان مقدّر نموده است منکِر آنان، مانند کسى است که در راه خدا شمشیر مى‌کشد

1530 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: پس از موسى علیه السلام جبرگرایان با خاندان نبوّت به جنگ پرداختند و

بر آنان چیره گشتند و زمانى طولانى، آنها را کُشتند سپس خداوند، جوانانى را فرستاد و آنان به سرزمین پدرانشان هجرت نمودند و با آنها جنگیدند و آنها را کشتند.(17)

1531 . الطرائف عن محمّد بن علیّ المکّی بإسناده: إنَّ رَجُلاً قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: أخبِرنی بِأَعجَبِ شَیءٍ رَأَیتَ؟

قالَ: رَأَیتُ قَوما یَنکِحونَ اُمَّهاتِهِم وبَناتِهِم وأخَواتِهِم، فَإِذا قیلَ لَهُم: لِمَ تَفعَلونَ ذلِکَ؟ قالوا: قَضاهُ اللهُ تَعالى عَلَینا وقَدَّرَهُ.

فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: سَیَکونُ فی اُمَّتی أقوامٌ یَقولونَ مِثلَ مَقالَتِهِم، اُولئِکَ مَجوسُ اُمَّتی.(18)

3 / 4

ذَمُّ القَدَرِیَّةِ

1532 . رسول الله صلى الله علیه و آله: صِنفانِ مِن اُمَّتی لَیسَ لَهُما فِی الإِسلامِ نَصیبٌ، المُرجِئَةُ(19) وَالقَدَرِیَّةُ.(20)

1533 . عنه صلى الله علیه و آله: صِنفانِ مِن اُمَّتی لا تَنالُهُم شَفاعَتی یَومَ القِیامَةِ: المُرجِئَةُ وَالقَدَرِیَّةُ.(21)

1534 . عنه صلى الله علیه و آله: صِنفانِ مِن اُمَّتی لا یَرِدانِ عَلَیَّ الحَوضَ ولا یَدخُلانِ الجَنَّةَ القَدَرِیَّةُ وَالمُرجِئَةُ.(22)

1531 . الطرائف به نقل از محمّد بن على مکّى، با اِسناد خود : مردى به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «درباره شگفت‌آورترین چیزى که دیده‌اى، به من خبر بده» .

گفت: قومى را دیدم که با مادران و دختران و خواهرانشان ازدواج مى‌کردند وقتى به آنان گفته شد: «چرا چنین مى‌کنید؟»، گفتند: این را خداى متعال بر ما حُکم و تقدیر نموده است.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «به زودى، در میان امّت من نیز کسانى مثل آنان سخن مى‌گویند آنان، مجوس امّت من‌اند» .

3 / 4

نکوهش قدریّه

1532 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دو گروه از امّت من هستند که براى آنان در اسلام، بهره‌اى نیست: مُرجِئه(23) و قَدَریّه

1533 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دو گروه از امّت من هستند که روز رستاخیز، شفاعتم شامل آنها نمى‌گردد: مرجئه و قدریّه

1534 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دو گروه از امّت من هستند که در حوض [کوثر]بر من وارد نمى‌شوند و به بهشت، داخل نمى‌گردند: قدریّه و مُرجِئه

1535 . عنه صلى الله علیه و آله: القَدَرِیَّةُ مَجوسُ هذِهِ الاُمَّةِ، خُصَماءُ الرَّحمنِ وشُهَداءُ الزّورِ.(24)

1536 . عنه صلى الله علیه و آله: القَدَرِیَّةُ مَجوسُ هذِهِ الاُمَّةِ، إن مَرِضوا فَلا تَعودوهُم، وإن ماتوا فَلا تَشهَدوهُم.(25)

1537 . عنه صلى الله علیه و آله: لِکُلِّ اُمَّةٍ مَجوسٌ ومَجوسُ هذِهِ الاُمَّةِ القَدَرِیَّةُ، فَإِن مَرِضوا فَلا تَعودوهُم، وإن ماتوا فَلا تَشهَدوهُم، وإن لَقیتُموهُم فی طَریقٍ فَأَلجِئوهُم إلى ضیقِهِ.(26)

1538 . عنه صلى الله علیه و آله: لا تُجالِسوا أهلَ القَدَرِ ولا تُفاتِحوهُم.(27)

1539 . عنه صلى الله علیه و آله: لُعِنَتِ القَدَرِیَّةُ عَلى لِسانِ سَبعینَ نَبِیّا.(28)

1540 . عنه صلى الله علیه و آله: إذا کانَ یَومُ القِیامَةِ نادى مُنادٍ: ألا لِیَقُم خُصَماءُ اللهِ، ألا وهُمُ القَدَرِیَّةُ.(29)

3 / 5

مَعنَى القَدَرِیَّةِ

أ ما یَدُلُّ عَلى أنَّ القَدَرِیَّةَ هُمُ المُفَوِّضَةُ

1541 . رسول الله صلى الله علیه و آله: القَدَرِیَّةُ الَّذینَ یَقولونَ: الخَیرُ وَالشَّرُّ بِأَیدینا؛ لَیسَ لَهُم فی شَفاعَتی نَصیبٌ، ولا أنَا مِنهُم ولا هُم مِنّی.(30)

1535 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: قدریّه، مَجوس این امّت‌اند دشمنان خداى بخشنده و گواهى دهندگان به دروغ

1536 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: قدریّه، مَجوس این امّت‌اند اگر بیمار شدند، عیادتشان نکنید و اگر مُردند، در تجهیز (تکفین و تشییع و تدفین) آنان حاضر نشوید

1537 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر امّتى، مجوسى دارد و مجوس این امّت، قدریّه هستند اگر بیمار شدند، عیادتشان نکنید و اگر مُردند، بر مرده آنان حاضر نشوید و اگر در راهى به آنان برخوردید، راه را بر آنان تنگ کنید

1538 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: با قدریّه همنشینى ننمایید و کارى را با آنها شروع نکنید

1539 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: قدریّه، بر زبان هفتاد پیامبر، نفرین شده‌اند

1540 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه روز رستاخیز شود، منادى ندا سر مى‌دهد: «هان! دشمنان خدا باِیستند» . بدانید که آنان، قدریّه هستند

3 / 5

مقصود از قَدَریّه

الف آنچه دلالت مى‌کند بر این که قدریّه همان مُفَوِّضه‌اند

1541 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: قدریّه،(31) کسانى هستند که مى‌گویند: خیر و شر، در اختیار ماست آنان از شفاعت من بهره‌اى ندارند نه من از آنان هستم و نه آنان از من‌اند

1542 . عنه صلى الله علیه و آله: لِکُلِّ اُمَّةٍ مَجوسٌ، ومَجوسُ اُمَّتِی الَّذینَ یَقولونَ: لا قَدَرَ، إن مَرِضوا فَلا تَعودوهُم، وإن ماتوا فَلا تَشهَدوهُم.(32)

1543 . عنه صلى الله علیه و آله: ألا إنَّ لِکُلِّ اُمَّةٍ مَجوسا، ومَجوسُ هذِهِ الاُمَّةِ الَّذینَ یَقولونَ: لا قَدَرَ، ویَزعُمونَ أنَّ المَشیئَةَ وَالقُدرَةَ إلَیهِم ولَهُم.(33)

1544 . رجال الکشّی عن ابن عبّاس: إنَّ خَلیلی رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله. . . أمَرَنی أن أبرَأَ مِن خَمسَةٍ. . . مِنَ القَدَرِیَّةِ وهُمُ الَّذینَ ضاهُوا النَّصارى فی دینِهِم فَقالوا: لا قَدَرَ.(34)

1545 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إنَّهُ سَیَکونُ فی اُمَّتی أقوامٌ یُکَذِّبونَ بِالقَدَرِ.(35)

1546 . سبل الهدى والرشاد عن ابن عباس عن رسول الله صلى الله علیه و آله: صِنفانِ مِن اُمَّتی لا سَهمَ لَهُم فِی الإِسلامِ: المُرجِئَةُ وَالقَدَرِیَّةُ.

قیلَ: ومَا المُرجِئَةُ؟

قالَ صلى الله علیه و آله: الَّذین یَقولونَ: الإِیمانُ قَولٌ بِلا عَمَلٍ.

قیلَ: فَمَا القَدَرِیَّةُ؟

قالَ صلى الله علیه و آله: الَّذینَ یَقولونَ: لَم یُقَدَّرِ الشَّرُّ.(36)

1547 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إنَّ هذِهِ الآیَةَ نَزَلَت فِی القَدَرِیَّةِ: «إِنَّ اَلْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ – یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی اَلنّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ – إِنّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» .(37)

1542 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: براى هر امّتى، مجوسى هست و مجوس امّت من، کسانى هستند که مى‌گویند: قَدَرى وجود ندارد اینان، اگر بیمار شدند، عیادتشان نکنید و اگر مُردند، بر [جنازه]آنان حاضر نشوید

1543 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هان! براى هر امّتى، مجوسى هست و مجوس این امّت، کسانى هستند که مى‌گویند: «قَدَرى وجود ندارد» و گمان مى‌کنند که مشیّت و قدرت به آنان واگذار شده و از آنِ آنهاست

1544 . رجال الکشّى به نقل از ابن عبّاس : دوست من پیامبر خدا. .، به من دستور داد که از پنج گروه بیزارى جویم: . . از قدریّه، و آنان، کسانى هستند که در دینشان همانند نصارا شدند و گفتند: قَدَرى وجود ندارد

1545 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: به زودى در میان امّت من، اقوامى به وجود مى‌آیند که قَدَر را تکذیب مى‌کنند

1546 . سبل الهدى و الرشاد به نقل از ابن عبّاس : پیامبر خدا فرمود: «دو گروه از امّت من هستند که در اسلام، سهمى ندارند: مُرجئه و قدریّه» .

گفته شد: مرجئه کیان‌اند؟

فرمود: «آنان که مى‌گویند: ایمان، گفتار بدون رفتار است» .

گفته شد: قدریّه کیان‌اند؟

فرمود: «آنان که مى‌گویند: شر، مقدّر نشده است» .

1547 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: این آیه درباره قدریّه نازل شده است: «قطعاً بزهکاران در گم‌راهى و جنون‌اند روزى که در آتش به رو کشیده مى‌شوند، [، به آنان گفته مى‌شود:] «لهیب آتش را بچشید [و احساس کنید]» . ماییم که هر چیزى را به اندازه آفریده‌ایم»» .

1548 . عنه صلى الله علیه و آله: لَعَنَ اللهُ القَدَرِیَّةَ وقَد فَعَلَ، لَعَنَ اللهُ القَدَرِیَّةَ وقَد فَعَلَ، لَعَنَ اللهُ القَدَرِیَّةَ وقَد فَعَلَ ما قالوا کَما قالَ اللهُ، ولا قالوا کَما قالَتِ المَلائِکَةُ، ولا قالوا کَما قالَتِ الأَنبِیاءُ ولا قالوا کَما قالَت أهلُ الجَنَّةِ، ولا قالوا کَما قالَت أهلُ النّارِ، ولا قالوا کَما قالَ الشَّیطانُ.

قالَ اللهُ: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اَللهُ»(38) وقالَتِ المَلائِکَةُ: «لا عِلْمَ لَنا إِلاّ ما عَلَّمْتَنا»(39) وقالَتِ الأَنبِیاءُ فی قِصَّةِ نوحٍ:«وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اَللهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ»(40) وقالَت أهلُ الجَنَّةِ: «وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اَللهُ»(41) وقالَت أهلُ النّارِ: «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا»(42) وقالَ الشَّیطانُ: «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی»(43) (44)

ب ما یَدُلُّ عَلى أنَّ القَدَرِیَّةَ هُمُ الجَبرِیَّةُ

1549 . رسول الله صلى الله علیه و آله: یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ یَعمَلونَ المَعاصِیَ، ویَقولونَ: إنَّ اللهَ تَعالى قَد قَدَّرَها عَلَیهِم، الرّادُّ عَلَیهِم کَالشّاهِرِ سَیفَهُ فی سَبیلِ اللهِ.(45)

1550 . الطرائف: ما رَواهُ جَماعَةٌ مِن عُلَماءِ الإِسلامِ عَن نَبِیِّهِم صلى الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: لُعِنَتِ القَدَرِیَّةُ عَلى لِسانِ سَبعینَ نَبِیّا؛ قیلَ: ومَنِ القَدَرِیَّةُ یا رَسولَ اللهِ؟

فَقالَ: قَومٌ یَزعُمونَ أنَّ اللهَ سُبحانَهُ قَدَّرَ عَلَیهِمُ المَعاصِیَ وعَذَّبَهُم عَلَیها.(46)

1548 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند، قدریّه را لعنت کند و لعنت کرده است! خداوند، قدریّه را لعنت کند و لعنت کرده است! خداوند، قدریّه را لعنت کند و لعنت کرده است! آن گونه که خدا فرمود، نگفتند و آن گونه که فرشتگان گفتند، نگفتند و آن گونه که پیامبران گفتند، نگفتند و آن گونه که بهشتیان گفتند، نگفتند و آن گونه که جهنّمیان گفتند، نگفتند و آن گونه که شیطان گفت، نگفتند.

خداوند فرمود: «و تا خدا نخواهد، [شما]نخواهید خواست» .

و فرشتگان گفتند: «ما را جز آنچه [خود]به ما آموخته‌اى، هیچ دانشى نیست» .

و پیامبران چنان که در قصّه نوح آمده، گفتند: «و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، در صورتى که خدا بخواهد شما را بى‌راه بگذارد، اندرز من شما را سودى نمى‌بخشد» .

و بهشتیان گفتند: «و اگر خدا ما را رهبرى نمى‌کرد، ما خود، هدایت نمى‌یافتیم» .

و جهنّمیان گفتند: «پروردگارا! شقاوت ما بر ما چیره شد» و شیطان گفت: «پروردگارا! به سبب آن که مرا گم‌راه ساختى» .

ب آنچه دلالت مى‌کند بر این که قدریّه همان جبر گرایان‌اند

1549 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: در آخِر زمان، قومى پیدا مى‌شوند که گناه مى‌کنند و مى‌گویند: خداى متعال، آن را برایشان مقدّر نموده است منکِر آنان، همانند کسى است که در راه خدا شمشیر مى‌کشد

1550 . الطرائف بر اساس آنچه گروهى از علماى اسلامى روایت کرده‌اند : پیامبر خدا فرمود: «قدریّه بر زبان هفتاد پیامبر، نفرین شده‌اند» .

گفته شد: اى پیامبر خدا! قدریّه کیان‌اند؟

فرمود: «قومى که مى‌پندارند خداى سبحان، گناهان را بر آنان مقدّر نموده و بر پایه آنها کیفرشان خواهد داد» .

1551 . الطرائف عن محمّد بن علیّ المکّی بإسناده، قال: إنَّ رَجُلاً قَدِمَ عَلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: أخبِرنی بِأَعجَبِ شَیءٍ رَأَیتَ؟

قالَ: رَأَیتُ قَوما یَنکِحونَ اُمَّهاتِهِم وبَناتِهِم وأخَواتِهِم، فَإِذا قیلَ لَهُم: لِمَ تَفعَلونَ ذلِکَ؟ قالوا: قَضاهُ اللهُ تَعالى عَلَینا وقَدَّرَهُ.

فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: سَیَکونُ فی اُمَّتی أقوامٌ یَقولونَ مِثلَ مَقالَتِهِم، اُولئِکَ مَجوسُ اُمَّتی.(47)

1551 . الطرائف به نقل از محمّد بن على مکّى، با اِسناد خود : مردى به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله رسید پیامبر صلى الله علیه و آله به او فرمود: «درباره شگفت‌آورترین چیزى که دیده‌اى، به من خبر بده» .

گفت: قومى را دیدم که با مادران و دختران و خواهرانشان ازدواج مى‌کردند وقتى به آنان گفته شد: «چرا چنین مى‌کنید؟»، گفتند: این را خداى متعال بر ما حُکم و تقدیر نموده است.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «به زودى، در میان امّت من نیز کسانى مثل آنان سخن مى‌گویند آنان، مجوس امّت من‌اند» .

تحلیلى درباره جبر و تفویض و امر بین الأمرین

بحث جبر و تفویض، از دیرباز، ذهن انسان را به خود مشغول ساخته است اگر به فلسفه باستان بنگریم، مى‌بینیم که در قرن چهارم پیش از میلاد، رواقیان به جبر(48) و اپیکوریان به تفویض(49) اعتقاد داشته‌اند در عصر جدید نیز، دکارت، تفویضى است(50) و اسپینوزا، جبرى(51).

در قرآن کریم آمده است که مشرکان مکّه به منظور توجیه شرک آوردن خویش، از نظریّه جبر، سود مى‌جسته‌اند:

«سَیَقُولُ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اَللهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا.(52)

کسانى که شرک ورزیدند، به زودى خواهند گفت: «اگر خدا مى‌خواست، نه ما و نه پدرانمان شرک نمى‌ورزیدیم»» .

گزارش‌هاى تاریخى نشان مى‌دهند که در صدر اسلام نیز اعتقاد به جبر و یا دست کم، پرسش درباره این مسئله به طور جدّى، مطرح بوده است.(53)

براى روشن شدن این مسئله، این موضوع را در سه بخشِ «نظریّه جبر»، «نظریّه تفویض» و «نظریّه نه جبر و نه تفویض» مورد بررسى قرار مى‌دهیم.

یک نظریّه جبر

جبر، در مقابل اختیار و آزادى است انسان مجبور، انسانى است که قدرت و اختیار و آزادى ندارد انسان در مورد عملى خاص، وقتى قادر و مختار است که توانایى اراده و انجام دادن آن عمل و نیز توانایى ترک اراده و انجام ندادن آن عمل را داشته باشد. علّامه حلّى در تعریف قدرت مى‌گوید:

القدرة صفة تقتضى صحّة الفعل من الفاعل لا إیجابه؛ فإنّ القادر هو الّذى یصحّ منه الفعل والترک معا.(54)

قدرت، صفتى است که امکان صدور فعل از فاعل را به همراه دارد و نه لزوما تحقّق فعل را؛ چرا که قادر، کسى است که امکان انجام دادن یا انجام ندادن کار (هر دو) را با هم داشته باشد.

بنابر این انسان مجبور کسى است که هیچ گونه قدرت و اختیار نداشته باشد براى نمونه، اگر دست و پاى کسى را ببندند و به زور در حلق او شراب بریزند، هر چند این شخص، خوردن شراب را انجام مى‌دهد، امّا در انجام دادن این کار، مختار نیست؛ چرا که نمى‌توانسته آن را ترک کند.

طرفداران نظریّه جبر، معتقدند که انسان در هیچ عملى اختیار ندارد و آزاد نیست؛ یعنى هیچ عملى را نمى‌توان یافت که فعل و ترک آن براى انسان ممکن باشد.

طرفداران «نظریّه جبر» در علوم مختلف

نظریّه جبر، در علوم مختلف، طرفدارانى دارد و در هر علم، منشأ خاصّى براى آن

لحاظ مى‌شود در جامعه‌شناسى، جبر اجتماعى که ناشى از روابط اجتماعى حاکم بر انسان‌هاست مطرح مى‌شود در روان‌شناسى، جبر روان‌شناختى که ناشى از وضعیّت جسمى و روحى فرد است مطرح مى‌شود در فلسفه، گروهى جبرِ علّى و معلولى را منشأ جبر مى‌دانند و در کلام، جبرِ ناشى از خداوند و اراده و قدر و قضاى او مطرح است.

در این مبحث، جبرِ مطرح‌شده در علم کلام مورد نظر است، هر چند پس از اثبات بطلان این نوع جبر، اشاره‌اى هم به ردّ انواع دیگر جبر خواهیم داشت شهرستانى در مورد جبرِ مطرح شده در کلام و اقسام آن مى‌گوید:

جبر، در حقیقت، سلب فعل از بنده و نسبت دادن آن به پروردگار متعال است جبرگرایى، گونه‌هایى دارد: جبرگرایىِ ناب که به هیچ وجه فعل و قدرتى براى بنده قائل نیست و جبرگرایىِ میانه که اجمالاً قدرتى براى بنده قائل است؛ امّا بى‌هیچ اثرى.(55)

در کتاب‌هاى مذاهب و فرق اسلامى، نخستین فرقه‌اى که «جبریّه» نامیده شده است، مُرجئه جبریّه به رهبرى جَهم بن صفوان است.(56) به این گروه، جهمیّه نیز مى‌گویند اینان، «جبرگراى ناب» اند.(57) شهرستانى، عقیده جهم را چنین توصیف مى‌کند:

همانا انسان بر چیزى قدرت و به داشتن استطاعت، توصیف نمى‌شود. او در کارهایش مجبور است و هیچ قدرت و اراده و اختیارى از خود ندارد. خداوند متعال، افعال انسان را خلق مى‌کند، همان گونه که [افعالِ]همه جمادات را خلق مى‌نماید؛ ولى افعالْ مجازا به انسان نسبت داده مى‌شوند، همان گونه که مجازا

به جمادات نسبت داده مى‌شوند، چنان که گفته مى‌شود: «درخت، میوه داد»، «آب، جارى شد»، «سنگ، تکان خورد»، «خورشید، طلوع کرد و غروب کرد»، «آسمان، ابرى شد و بارید»، «زمین، لرزشى کرد و رویید» و مانند اینها. ثواب و عقاب، جبر است، چنان که همه افعالْ جبرند. . . وقتى جبرْ ثابت شد، تکلیف نیز جبر مى‌شود.(58)

یکى از جریان‌هاى مهمّ اعتقادى در اسلام، اهل حدیث هستند اینان، خود را جبرى نمى‌دانند؛ امّا لازمه سخنانشان جبر است احمد بن حنبل در اعتقادنامه خود مى‌گوید:

خداوند، حکمش را بر بندگان، جارى ساخت و آنان نمى‌توانند از حکم او بیرون بروند؛ بلکه همگى به همان سمتى در حرکت‌اند که برایشان قرار داده است و ناگزیر در همانى قرار دارند که برایشان مقدر کرده است و آن، عین دادگرى خداوند عز و جل است زنا، دزدى، مى‌گسارى، آدم‌کشى، حرامخوارى، شرک به خداوند عز و جل، و گناهان و نافرمانى‌ها، همگى با قضا و قدر خدا هستند، بى‌آن که کسى را بر خدا حجتى باشد بلکه خداوند بر بندگانش، حجّت رسا دارد و «از آنچه مى‌کند، پرسیده نمى‌شود و آنان مورد پرسش قرار مى‌گیرند» . . . هر کس بپندارد که خداوند عز و جل براى بندگانى که نافرمانى مى‌کنند، خیر و طاعتْ خواسته و بندگان هم براى خودشان شر و نافرمانى خواسته‌اند و بر اساس خواستشان عمل مى‌کنند، پنداشته که خواست بندگان بر خواست خدا، برتر است و کدام افترا بر خدا، بزرگ‌تر از این است؟ !(59)

مصداق بارز «جبرگرایى میانه»، اَشاعره هستند، هر چند که آنان خود را جبرى نمى‌دانند اشاعره، عمومیّت قضا و قدر جبرى در افعال را مى‌پذیرند و قائل‌اند که همه چیزها، از جمله افعال اختیارى انسان، مخلوق خدایند. ابو الحسن اشعرى (پایه گذار نظریّه اشاعره) درباره افعال اختیارى انسان مى‌گوید:

حقیقتاً جز خداوند، هیچ فاعلى براى آن نیست.(60)

وى براى این که از جبر، رهایى یابد و براى انسان، نقشى در نظر بگیرد، «نظریّه کسب» را مطرح مى‌کند. به اعتقاد او فقط قدرت قدیم، در خلق و ایجاد فعل، مؤثّر است و این قدرت، از آنِ خداست؛ امّا انسان نیز از قدرت حادث، برخوردار است و اثر قدرت حادث، احساس آزادى و اختیار است، نه انجام دادن کار.

مقصود از «کسب»، مقارنت ایجاد فعل در انسان با ایجاد قدرت حادث در انسان است؛ امّا از آن جا که هم فعل و هم قدرت حادث، هر دو، به وسیله خدا انجام مى‌پذیرند، «کسب» نیز مخلوق خدا خواهد بود وى مى‌گوید:

اگر کسى بگوید: «چرا شما مى‌پندارید که دستاورد بندگان، آفریده خداوند والاست؟»، به او گفته مى‌شود: این را از این رو گفتیم که خداوند متعال گفته است: «و خداوند، شما و کردارتان را آفریده است»(61) (62)

بنا بر این، اشاعره، انسان را داراى قدرت حادثى مى‌دانند که اثرى در ایجاد فعل ندارد، و این، همان نظریّه جبرگرایى میانه است.

دلیل این که اشاعره، «کسب» را به انسان نسبت مى‌دهند، این است که فعل و قدرت حادث، در وجود انسانْ حادث مى‌شود، همان طور که به چیزى که حرکتْ در آن حلول کرده، متحرّک مى‌گویند.(63)

دلایل نظریّه جبر و نقد آنها

طرفداران نظریّه جبر، به دو دلیل، تمسّک کرده‌اند که اجمالاً به طرح و نقد آن دو مى‌پردازیم:

1 تمسّک به قضا و قدر

مهم‌ترین دلیل متکلّمان جبرى‌مذهب، قضا و قدر خداوند است در عبارات احمد بن حنبل دیدیم که وى اختیار انسان را منافى با عمومیّت قضا و قدر خداوند مى‌داند. وى معتقد است که اگر خداوند براى انسان، کارى مثل خوردن شراب را تقدیر کرده باشد، ولى انسانْ آزاد باشد که آن را ترک کند و این کار را انجام ندهد، خداوند، مغلوب و انسان، غالبْ فرض مى‌شود.

نقد دلیل نخست

در پاسخ این دلیل، باید گفت که قضا و قدر در افعال اختیارى انسان، به معناى مجبور کردن او به اعمال خاصّى نیست؛ بلکه تقدیر خداوند در این باره، به این معناست که خداوند، براى قدرت و توانایى انسان، حدّى قائل شده و به اندازه معیّنى به انسان، قدرت بخشیده است.

قضاى خداوند نیز به این معناست که خداوند به این محدودیت، حکم کرده و آن را ایجاد نموده است البتّه به کار بردن این قدرت محدود نیز، مشروط به اذن خداست بنا بر این اگر انسان معصیت کند، خداوند، مغلوب نمى‌شود؛ چرا که خود خداوند، قدرت معصیت را به انسان داده و در هنگام معصیت نیز، تکوینا مانع صدور معصیت نشده است، هر چند تشریعا و از طریق پیامبرانش به انسان‌ها اعلام کرده است که به معصیت، رضایت تشریعى ندارد.

2 تمسّک به توحید اَفعالى

دلیل دیگر طرفداران جبر (از جمله اشعرى) بر نظریّه جبر، توحید اَفعالى خداوند است که بر اساس آن، فاعل همه افعال، خداست او در این باره به این آیه استدلال کرده است: «وَ اَللهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ»(61) و «ما تعملون» را همه افعال انسان‌ها

دانسته است.

نقد دلیل دوم

در مورد توحید افعالى باید گفت که اگر توحید اَفعالى، به معناى انجام شدن همه کارها (از جمله کارهاى اختیارى انسان و گناهان او) به وسیله خدا باشد، این معنا، همان جبر است و سخنى است نادرست.

معناى درست توحید اَفعالى، این است که قدرت و توانایى انجام دادن همه افعال، از سوى خداست؛ یعنى حتّى آن گاه که انسانْ کارى اختیارى انجام مى‌دهد، نیز، قدرت آن را از خدا دریافت کرده است آیه یادشده هم خطاب به بت‌پرستان است و «ما تعملون»، بت‌ها هستند، نه افعال انسان‌ها.

دلایل بطلان نظریّه جبر

علاوه بر این که دلایل طرفداران جبر براى اثبات مدّعایشان کافى نیست و در واقع، هیچ دلیلى براى این نظریّه وجود ندارد، چندین دلیل وجود دارد که بطلان این نظریّه را ثابت مى‌نماید:

1 علم حضورى به آزادى در افعال

روشن‌ترین دلیل ردّ نظریّه جبر، وجدان و علم حضورى انسان به خود و افعال خویش است اگر انسان به خود باز گردد و به افعالش توجّه کند، در مى‌یابد که عملى را که اراده کرده و انجام داده، مى‌توانسته اراده نکند و انجام ندهد، یا کارى را که اراده نکرده و انجام نداده، مى‌توانسته اراده کند و انجام دهد از سوى دیگر، معناى اختیار، همین آزادى در انجام دادن و ترک است و علم حضورى، قوى‌ترین و معتبرترین علم انسان است.

بر این اساس، هم بطلان نظریّه جبرگرایىِ ناب، ثابت مى‌شود (چون انسان به

قدرت خویش، علم حضورى و وجدانى دارد) و هم نظریّه جبرگرایى میانه، ابطال مى‌گردد (چون انسان به تأثیر قدرت خویش بر عمل اختیارى‌اش نیز علم حضورى دارد) .

این برهان، افزون بر ابطالِ جبر کلامى، جبر اجتماعى، روانى و فلسفى را نیز ابطال مى‌نماید؛ چرا که هر چند ساختار جامعه و جسم و روان، بر افعال انسانْ مؤثّر است و این تأثیر در برخى موارد، فوق‌العاده زیاد است، امّا انسان با علم حضورى در مى‌یابد که تأثیر عوامل مذکور، علّت تامّه براى انجام دادن کارها نیست؛ بلکه او به رغم اقتضائات روانى و اجتماعى، مى‌تواند راه دیگرى را انتخاب کند.

به سخن دیگر، عوامل روحى و اجتماعى، ممکن است انتخاب کارى را دشوار نمایند؛ امّا انتخاب کارِ دشوار، محال نیست و انسان مى‌تواند کار دشوار را نیز انتخاب نماید واقعیّت نیز، گواه این مدّعاست؛ چرا که به چشم خود مى‌بینیم که برخى افراد، به رغم خانواده ناشایست و اجتماع فاسد، راه صحیح زندگى را انتخاب مى‌کنند و به عکس، شمارى از کسانى که در خانواده‌هاى شایسته، پرورش یافته‌اند و محیط زندگى آنان سالم است، راه فساد و تباهى را بر مى‌گزینند.

علّیت فلسفى نیز چیزى جز مجموعه عوامل مؤثّر بر افعال انسان نیست که هیچ گاه موجب سلب اراده از انسان نمى‌گردد و به تعبیر دیگر، علّیت فلسفى در مورد افعال انسان، هیچ گاه تحقّق نمى‌یابد.

2 جایز نبودن اِسناد «کار قبیح» و «ظلم» به خدا

دلیل دیگر بطلان نظریّه جبر، این است که لازمه این نظریّه، اِسناد دادن کارهاى قبیح به خدا و ظالم دانستن خداست اگر فاعلِ همه افعال، از جمله کارهاى قبیح انسان را خدا بدانیم، این کارها به خدا منتسب خواهند شد. از سوى دیگر، مجبور کردن انسان‌ها به گناه و مجازات آنها به خاطر انجام دادن گناه، ظلمى آشکار است.

این، در حالى است که عقلاً محال است که خداوند، مرتکب ظلم و کارهاى قبیح گردد.

به جهت همین ارتباطِ میان نظریّه جبر و عدل خداوند است که متکلّمان امامیّه، بحث جبر و اختیار را در ذیل بحث عدل خداوند و یا افعال خداوند، مطرح مى‌کنند و با ردّ نظریّه جبر، ظلم و کارهاى قبیح را از خداوند، نفى مى‌نمایند.(64)

قرآن کریم تصریح مى‌فرماید که هر انسانى به مقتضاى دستاوردهاى خود، پاداش مى‌بیند و در نزد خداوند، هیچ کس مورد ستم قرار نمى‌گیرد:

«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ.(65)

هر کس نیکى‌اى بیاورد، ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت و هر کس بدى‌اى بیاورد، جز مانند آن جزا نمى‌شود و بر آنان ستم روا نمى‌گردد» .

«اَلْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ اَلْیَوْمَ إِنَّ اَللهَ سَرِیعُ اَلْحِسابِ.(66)

امروز، هر کسى به [موجب] آنچه انجام داده است، مجازات مى‌شود امروز، ستمى نیست همانا خدا زودشمار است» .

بى‌تردید، اگر انسان در انجام دادن کارهاى ناشایست مجبور باشد، کارهاى او دستاورد او نیستند و مجازات کردن او ظلم است.

در فصل سوم به تفصیل، مسئله جبر و تفویض و چیزى میان آن دو، از نگاه قرآن و احادیث اسلامى تبیین شده و منافات داشتن نظریّه جبر با عدالت خداوند، مورد تأکید قرار گرفته است از امام على علیه السلام نقل شده است که:

لا تَقولوا: أَجبَرَهُم عَلى المَعاصىَ، فَتَظلِموه.(67)

نگویید: آنها را به گناهان وا داشته، که به او ستم مى‌کنید.

نیز از امام صادق علیه السلام روایت شده:

اللهُ أَعدَلُ مِن أن یُجبِرَ عَبدا عَلى فِعلٍ ثُمَّ یُعَذِّبَهُ عَلَیهِ.(68)

خداوند، عادل‌تر از آن است که بنده‌اى را به کارى وا دارد و آن گاه او را براى آن، عذاب کند

3 مردود بودن نفى حسن و قبح عقلى و آموزه‌هاى دینى

نظریّه جبر، علاوه بر این که با عدل خداوند منافات دارد، حکمت نبوّت، امامت، معاد و نیز همه آموزه‌هاى دینى و حسن و قبح عقلى را نفى مى‌نماید؛ چرا که انسان مجبور، همچون حیوانات و جمادات خواهد بود و در مورد این موجودات نمى‌توان سخن از مسئولیت و تکلیف و شریعت و معاد و دیگر آموزه‌هاى دینى به میان آورد.

بنا بر این، دلایلى که آموزه‌هاى یادشده را اثبات مى‌کنند، همگى دلایل ردّ نظریّه جبر نیز هستند.

دو نظریّه تفویض

تفویض در لغت، به معناى واگذار کردن و تسلیم کردن امرى به دیگرى است و در احادیث و علم کلام، معانى متعدّدى دارد. در این جا ابتدا به این معانى اشاره مى‌کنیم و پس از آن، معناى مورد بحث در مسئله جبر و اختیار را توضیح خواهیم داد.

معانى تفویض

واژه «تفویض» در قرآن، احادیث و اصطلاح علما، کاربردهاى مختلفى دارد، مانند:

1 تفویض اخلاقى، یعنى انسان، امور مربوط به خدا را به خدا واگذار کند و در کارها بر او توکّل نماید.

2 تفویض تشریعى (اِباحیگرى)، بدین معنا که خداوند، تکلیفى بر انسان مقرّر نکرده و تشریع را به خودِ او واگذار نموده است.

3 تفویض بخشى از امور دینى از جانب خدا به انبیا یا اوصیاى آنان.

4 تفویض تکوینى، به معناى واگذار کردن آفرینش و یا تدبیر امور مخلوقات به انبیا و یا اوصیاى آنان.

5 تفویض تفسیرِ شمارى از صفات خداوند (مانند صفات خبرى(69) ) به او.

گفتنى است که در این جا، صحّت و بطلان هیچ یک از این معانى را بررسى نمى‌کنیم.

6 تفویض در مقابل جبر، یعنى واگذارى افعال انسان به طور مطلق به خود او.

بر اساس نظریّه تفویض که مقابل نظریّه جبر است انسان در محدوده افعال تفویض‌شده به او، اصل «توانایى انجام دادن امور» را از خدا دریافت کرده است و پس از این دریافت، او خود در افعال خویش استقلال دارد و تحقّق این افعال، منوط به اذن و اجازه تکوینى خدا نیست؛ بلکه خداوند نسبت به این افعال، فاقد قدرت و توانایى است.

این نظریّه در تاریخ علم کلام و فرق و مذاهب، به دو گروه نسبت داده شده است:

گروه اوّل، قَدَریانِ نخستین هستند که در رأس آنها، معبد جُهَنى و غیلان دمشقى قرار دارند البتّه اسناد تاریخى و حدیثى، مفوّضه بودن این گروه را اثبات نمى‌کنند؛ امّا در کتاب‌هاى فرق و مذاهب، عقیده تفویض و نفى قضا و قدر الهى، به این گروه نسبت داده شده است.(70) از آن جا که کتاب‌هاى این متکلّمان در دست نیست، نمى‌توان در این باره قضاوت قطعى نمود.

گروه دوم، معتزله هستند این گروه نیز خود را مفوّضه یا قَدَرى نمى‌دانند متکلّمان امامیّه نیز معمولاً معتزله را طرفداران اختیار و هم‌رأى با امامیّه مى‌دانند؛(71) امّا لازمه برخى عقاید معتزله، تفویض است.

قاضى عبد الجبّار معتزلى، فصل مستقل و مبسوطى از کتاب المغنى را به عنوان «فى استحالة مقدور لقادرین أو لقدرتین» اختصاص داده و دلایل متعدّدى بر این نظریّه اقامه کرده است وى از استادانش (ابو على جبّایى و ابو هاشم جبّایى) نیز مطالبى در تأیید این نظریّه نقل نموده است.

بر اساس این نظریّه، خداوند بر افعال انسان، قدرت ندارد؛ چرا که انسان بر افعال اختیارى خویش قدرت دارد در نتیجه اگر خداوند نیز به این افعالْ قادر باشد، تعلّق دو قادر بر یک مقدور پیش مى‌آید، که محال است.

لازمه این نظریّه، عجز و ضعف خدا و محدود شدن سلطنت اوست؛ چرا که بر اساس این نظریّه، خداوند بر افعال اختیارى انسان‌ها سلطنت ندارد و عاجز از این است که جلوى صدور فعل انسان‌ها را بگیرد، در حالى که محدودیت و عجز و

ضعف، از ویژگى‌هاى مخلوق است و نمى‌توان این صفات را به خالق نسبت داد. امام باقر علیه السلام در رابطه با بطلان نظریّه تفویض (در کنار بطلان نظریّه جبر) مى‌فرماید:

لَم یُفَوِّض الأَمرَ إِلى خَلقِهِ وَهنا مِنهُ وَضَعفا، وَ لا أَجبَرَهُم عَلى مَعاصیهِ ظُلما.(72)

خداوند، از روى سستى و ناتوانى، کار را به آفریده‌اش نسپرده و آنها را از روى ستم، به گناهان وا نداشته است

نقل شده است که شخصى قَدَرى، وارد شام شد و مردم از مناظره با او در ماندند عبد الملک بن مروان از والى مدینه خواست تا امام باقر علیه السلام را براى مناظره با او به شام بفرستد. امام باقر علیه السلام فرزند خود، امام صادق علیه السلام، را براى مناظره فرستادند قَدَرى به امام صادق علیه السلام گفت: هر چه مى‌خواهى بپرس و امام علیه السلام فرمود: «سوره حمد را بخوان» .

آن شخص شروع به خواندن سوره حمد کرد تا آن که به آیه: «تنها تو را مى‌پرستیم و تنها از تو یارى مى‌خواهیم» رسید در این هنگام، امام علیه السلام به او فرمود:

قِف! مَن تَستَعینُ وَ ما حاجَتُکَ إِلى المَعونَةِ؟ إِنَّ الأَمرَ إِلَیکَ.

درنگ کن! از چه کسى کمک مى‌خواهى و چه نیازى به کمک دارى؟ کار، که به تو واگذار شده است

قَدَرى در پاسخ فرو ماند و بُهت‌زده، سکوت اختیار کرد.(73)

گفتنى است که معتزله بر اساس همان ادلّه‌اى که در ردّ نظریّه جبر گفته شد، اختیار انسان را مى‌پذیرند؛ امّا چنان که دیدیم، اختیارشان سر از تفویض در مى‌آورد در نظریّه «چیزى بین دو جبر و تفویض» ضمن اثبات اختیار، تفویض نیز رد مى‌شود.

سه نظریّه «نه جبر و نه تفویض»

امامانِ اهل بیت علیهم السلام ضمن ردّ نظریّه جبر و نظریّه تفویض، نظریّه صحیح را «جایگاهى میان جبر و تفویض» دانسته‌اند امام صادق علیه السلام در حدیثى مى‌فرماید:

لا جَبرَ وَ لا قَدَرَ وَ لَکِن مَنزِلَةٌ بَینَهُما.(74)

نه جبر است و نه قدر است؛ بلکه جایگاهى میان این دو است

بر اساس این نظریّه، انسان‌ها مجبور نیستند (چرا که داراى قدرت و اختیارند) و از سوى دیگر، کارها به طور مطلق، به انسان‌ها تفویض نشده است (چرا که خداوند نیز نسبت به مقدورات انسان‌ها قادر است)؛ بلکه مالکیّت انسان در طول مالکیّت خداست و خداوند عز و جل به داشتن قدرت، مالک‌تر و تواناتر است از این رو، هر لحظه که بخواهد، مى‌تواند از به کار گرفته شدن قدرت به وسیله انسان یا تأثیر قدرتِ اعطا شده به او جلوگیرى کند و یا اصل قدرت را از انسان، سلب نماید. در احادیث آمده است:

هُوَ. . . القادِرُ عَلى ما أَقدَرَهُم عَلَیهِ.(75)

اوست. . توانایى که آنان را بر انجام دادن آن توانمند کرده است

چکیده بررسى، این که: بنا بر نظریّه «نه جبر و نه تفویض»، هم آزادى و اختیار انسان که امرى بدیهى و وجدانى است پذیرفته مى‌شود (که بر این مبنا عدل خداوند، نبوّت انبیا، معاد و تکلیف، معقول و منطقى‌اند) و هم قلمرو قدرت و سلطنت خداوند عز و جل محدود نمى‌گردد بر این اساس، دلایل بطلان نظریّه‌هاى جبر و تفویض، دلیل اثبات نظریّه «نه جبر و نه تفویض» نیز هستند.


1) النساء:78.

2) النساء:79.

3) بالرفع خبر للخیر وکذا الجملة التالیة أی الخیر الواصل منّی إلیک مبتدء من دون استحقاقک لأنّ مبادئ الخیر الذى تستحقّه بعملک أیضاً منّی، والشرّ الواصل جزاء متفرّع على جنایتک وفی نسخة «ب» بالنصب وهو على التمییز والخبر مقدّر (هامش المصدر: ص 340).

4) التوحید: ص 343 ح 13 و ص 340 ح 10 عن عبد الله بن عمر، بحار الأنوار: ج 5 ص 48 ح 79 و ص 94 ح 13؛ الفردوس: ج 5 ص 230 ح 8043 عن أنس بن مالک نحوه.

5) الکافی: ج 1 ص 158 ح 6 عن حفص بن قرط عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج 5 ص 51 ح 85.

6) کنز العمّال: ج 1 ص 139 ح 662 نقلاً عن الدیلمی عن أنس.

7) توضیح ذلک: إنّ مجرّد القدرة على الحیلولة بین العبد وفعله لا یدلّ على کونه تعالى فاعله، إذ القدرة على المنع غیر المنع، ولا یوجب إسناد الفعل إلیه سبحانه.

8) تحف العقول: ص 37، بحار الأنوار: ج 77 ص 140 ح 22.

9) توضیح، این که: صِرف قدرت داشتن خداوندبر حایل شدن میان شخص و کارش، بر این که خداوند، کننده آن کار است، دلالت نمى‌کند؛ زیرا توانایى بر جلوگیرى، غیر از جلوگیرى کردن است و موجب نسبت دادن کار به خداوند سبحان نمى‌شود.

10) التوحید: ص 47 ح 10 عن محمّد بن زیاد ومحمّد بن سیّار عن الإمام العسکری عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 3 ص 297 ح 23.

11) عَقّ والِدَه: إذا آذاه وعصاه وخرج علیه (النهایة: ج 3 ص 277 «عقق»).

12) کنز الفوائد: ج 2 ص 47 عن أیّوب بن نوح عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 5 ص 60 ح 112.

13) الطرائف: ج 2 ص 344 عن جابر بن عبد الله، بحار الأنوار: ج 5 ص 47 ح 75.

14) الغَبَرُ: التُّراب (القاموس المحیط: ج 2 ص 99 «غبر») أی هاجروا إلى دیار آبائهم.

15) فی بحار الأنوار: «فقاتَلَتْهُم» .

16) رجال الکشّی: ج 1 ص 108 الرقم 50 عن أبی ذرّ، بحار الأنوار: ج 22 ص 407 ح 24.

17) در بحار الأنوار به جاى «غبر آبائهم. . .» آمده است: «غیر آبائهم فقاتلتهم فقتلوه؛ آنان به جانب غیر پروردگارشان کوچیدند و با آنها جنگیدند و آنها را کشتند ظاهراً ضمیر مفعولى قتلوه، «هم» باشد.

18) الطرائف: ج 2 ص 344، بحار الأنوار: ج 5 ص 47 ح 74.

19) المُرجِئَةُ: هم فِرقة من فِرق الإسلام یعتقدون أنّه لا یضرّ مع الإیمان معصیة، کما لا ینفع مع الکفر طاعة، سُمّوا المرجئة لاعتقادهم أنّ الله تعالى أرجأ تعذیبهم على المعاصی، أی أخّره عنهم (مجمع البحرین: ج 2 ص 675 «رجأ»).

20) الخصال: ص 72 ح 110 عن ابن عمر، بحار الأنوار: ج 5 ص 7 ح 7؛ سنن الترمذی: ج 4 ص 454 ح 2149 عن ابن عبّاس وراجع: کنزالفوائد: ج 1 ص 125.

21) حلیة الأولیاء: ج 9 ص 254 عن أنس.

22) المعجم الأوسط: ج 4 ص 281 ح 4204 عن أنس.

23) مُرجِئه، گروهى از مسلمانان‌اند که معتقدند گناه، در صورت داشتن ایمان، ضررى ندارد، چنان که طاعت همراه با کفر، بى‌فایده است دلیل «مرجئه» نامیده شدن اینان، این است که معتقدند خداوند، کیفر گناهشان را به تأخیر انداخته است. «إرجاء» به معناى «به تأخیر انداختن» است براى آگاهى از عقاید مرجئه، مراجعه کنید به کتاب مقالات تاریخى، نوشته آقاى رسول جعفریان، مقاله «مرجئه، تاریخ و اندیشه» .

24) جامع الأخبار: ص 459 ح 1289.

25) سنن أبی داوود: ج 4 ص 222 ح 4691 عن ابن عمر؛ عوالی اللآلی: ج 1 ص 166 ح 175.

26) کنز الفوائد: ج 1 ص 123 عن أبی هریرة؛ السنن الکبرى: ج 10 ص 342 ح 20870 عن حذیفة نحوه.

27) سنن أبی داوود: ج 4 ص 228 ح 4710 عن عمر بن الخطّاب.

28) الطرائف: ص 344، بحار الأنوار: ج 5 ص 47 ح 73؛ کنز العمّال: ج 1 ص 119 ح 563 عن الإمام علیّ علیه السلام نقلاً عن العلل للدار قطنی.

29) المعجم الأوسط: ج 6 ص 317 ح 6510 عن عمر بن الخطّاب.

30) الفردوس: ج 3 ص 238 ح 4706 عن أنس بن مالک.

31) علّامه طباطبایى مى‌گوید: نامیده شدن اینان به «قدریّه»، از این حدیثِ صحیح پیامبر صلى الله علیه و آله گرفته شده که: «همانا قَدَریّه، مَجوس این امّت‌اند. . .» . پس، مجبّره، مُفَوِّضه را به این سببْ «قدریّه» خواندند که آنان قَدَر را انکار مى‌کردند و بر ضدّ آن، سخن مى‌راندند و [از سوى دیگر،] مفوّضه، مجبره را به این سببْ «قَدَریّه» خواندند که آنان قَدَر را اثبات مى‌کردند. البتّه آنچه از احادیث امامانِ اهل بیت علیهم السلام به دست مى‌آید، این است که ایشان هر دو فرقه (مجبّره و مفوّضه) را قدریّه نامیده‌اند و حدیث پیامبر صلى الله علیه و آله را بر هر دو، تطبیق داده‌اند. مجبّره را قدریّه خوانده‌اند؛ زیرا آنان خیر و شر و طاعت و معصیت را به غیر انسان، نسبت مى‌دهند، چنان که مَجوس، قائل‌اند که فاعل همه خیرها و شرها، [کسى] جز انسان است، و سخن امام علیه السلام در این حدیث، بنا بر همین نظر [آنها]است. و مفوّضه را نیز قدریّه خوانده‌اند؛ زیرا آنان قائل به دو خالق در عالم‌اند: [یکى] انسان، نسبت به افعالش و [دیگرى] خداوندِ سبحان، نسبت به دیگر کارها، چنان که مجوس به خداى خیر و خداى شر معتقدند، و سخن امام علیه السلام در احادیث بعد که: «نه جبر و نه قَدَر»، ناظر به همین باور است (الکافى: ج 1 ص 157، پانوشت).

32) مسند ابن حنبل: ج 2 ص 389 ح 5588 عن عبد الله بن عمر.

33) تفسیر القمّی: ج 1 ص 199، بحار الأنوار: ج 5 ص 197 ح 14.

34) رجال الکشّی: ج 1 ص 276 الرقم 106، بحار الأنوار: ج 42 ص 152 ح 20.

35) سنن أبی داوود: ج 4 ص 204 ح 4613 عن عبد الله بن عمر.

36) سبل الهدى والرشاد: ج 10 ص 159 نقلاً عن البیهقی.

37) جامع الأحادیث للقمّی: ص 240؛ الفردوس: ج 4 ص 330 ح 6957 وفیه إلى قوله «فی سعر» وکلاهما عن أبی اُمامة.

38) الإنسان:30.

39) البقرة:32.

40) هود:34.

41) الأعراف:43.

42) المؤمنون:106.

43) الحِجر:39.

44) الدرّ المنثور: ج 8 ص 379 نقلاً عن ابن مردویه عن ابن عبّاس.

45) الطرائف: ص 344، بحار الأنوار: ج 5 ص 47 ح 75.

46) الطرائف: ص 344، بحار الأنوار: ج 5 ص 47 ح 73.

47) الطرائف: ص 344، بحار الأنوار: ج 5 ص 47 ح 74.

48) تاریخ فلسفه: ج 1 ص 537 538.

49) تاریخ فلسفه: ص 557.

50) اصول فلسفه: اصل 35 ص 62، تأمّلات: ص 63.

51) اخلاق: ص 119.

52) انعام: آیه 148.

53) ر. ک: طبقات المعتزلة: ص 9 11، تاریخ المذاهب الإسلامیّة: ص 95.

54) کشف المراد: ص 248.

55) الملل والنحل: ج 1 ص 85.

56) جهمیّه، یاران جهم بن صفوان‌اند او از جبرگرایانِ ناب بود و بدعتش در تِرمِذ، آشکار شد مسلم بن اَحوزِ مازنى، وى را در مَرو، در اواخر حکمرانى بنى امیّه کشت (الملل و النحل: ج 1 ص 86).

57) الفرق بین الفرق: ص 211.

58) الملل و النحل: ج 1 ص 86.

59) ر. ک: بحوث فى الملل و النحل: ج 1 ص 161.

60) اللمع: ص 39.

61) صافّات: آیه 96.

62) اللمع: ص 40.

63) ر. ک: اللمع: ص 37.

64) ر. ک: کشف المراد: ص 308.

65) انعام: آیه 160.

66) غافر: آیه 17.

67) ر ک: دانش‌نامه عقاید اسلامى: ج 9 ص 14 ح 6105.

68) ر ک: دانش‌نامه عقاید اسلامى: ج 9 ص 20 ح 6114.

69) صفات خبرى، صفاتى هستند که در قرآن و احادیث به خداوند، نسبت داده شده‌اند؛ ولى اثبات این صفات براى خدا از طریق عقل، امکان‌پذیر نیست، مانند: داشتن چهره و دست برخى از اهل حدیث (مانند مالک بن انس و نیز ماتِریدى)، معتقد به این معنا از تفویض بوده‌اند (ر ک: الملل و النحل: ج 1 ص 85 و التوحید: ص 74).

70) آشنایى با فرق و مذاهب اسلامى: ج 6 ص 45.

71) نهج الحقّ و کشف الصدق: ص 101، أنوار الملکوت فى شرح الیاقوت: ص 110، کشف المراد: ص 308، النافع یوم الحشر: ص 27 و 156، أوائل المقالات: ص 15.

72) بحار الأنوار: ج 5 ص 17.

73) ر ک: دانش‌نامه عقاید اسلامى: ج 9 ص 42 ح 6154.

74) الکافى: ج 1 ص 159.

75) التوحید: ص 361.