«والحرفة مع العفة خیر من الغنی مع الفجور، والمرء احفظ لسره، و رب ساع فیما یضره، من أکثر أهجر، و من تفکر ابصر، قارن اهل الخیر تکن منهم و باین أهل الشر تبن عنهم، بئس الطعام الحرام، و ظلم الضعیف أفحش الظلم، اذا کان الرفق خرقا کان الخرق رفقا، ربما کان الدواء داء، و الداء دواء و ربما نصح غیر الناصح، و غش المستنصح».
ترجمه:
پیشه ی شرافتمندانه و از روی پاکی، بهتر از توانگری آلوده با گناه است، و انسان بهتر از هر کس رازدار خویش است، چه بسا کوشنده ای که به زیان
خود می کوشد، هر کس پر گوید، یاوه سراید و هر کس بیندیشد به بصیرت رسد، با نیکان بنشین تا از آنان باشی و از بدان جدا شو تا از آنان به شمار نیایی، خوراک حرام، بدخوراکی است، و ستم بر ناتوان، زشت ترین ستم هاست، جایی که مدارا درشتی به بار آورد، همان درشتی مدارا به شمار آید. گاه باشد که دارو درد آورد و درد دارو گردد و گاه باشد آن که اندرز دهنده (خیرخواه) به حساب نمی آید، اندرز دهد و آنکه از او اندرز خواهی، خیانت ورزد.
تفسیر و توضیح:
این بخش نیز مشتمل بر درهایی است که با نگرش ساده، پراکنده به نظر می آ ید، ولی در حقیقت هر کدام در و گوهری است که روح آدمی را به نوعی آراسته می کند. در این بخش امام علیه السلام به چند نکته اشاره دارند:
1. شغل همراه با پاکدامنی بهتر از توانگری از راه گناه است؛ در روایت آمده که پیامبر اعظم هر گاه مردی را می دید و از او خوشش می آمد می فرمود: پیشه ای دارد؟ اگر می گفتند: نه، می فرمود: از چشم من افتاد، می گفتند چرا ای رسول خدا؟ پاسخ می داد: «لان المؤمن اذا لم یکن له حرفة یعیش بدینه» برای اینکه هرگاه مؤمن پیشه ای نداشته باشد، دینش را وسیله ی امرار معاش قرار می دهد.(1) و امام علی علیه السلام فرمود: «ان الله عزوجل- یحب المحترف الامین»(2) خداوند عزیز و جلیل، پیشه ور
درستکار را دوست دارد. سعدی گوید:
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان کدخدا و بره(3)
2. بهترین رازدار، خود انسان است؛ سعدی گوید رازی که نهان خواهی با کسی در میان منه، گرچه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد همچنین مسلسل
به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشای
که او نیز بگوید به دوستان عزیز(4)
3. کوشش آدمی باید در مسیر منافع دنیا و آخرت او باشد نه زیان آنها.
4. پرگویی موجب یاوه سرایی و اندیشیدن موجب بینایی است: امام می فرماید: «فان البصیر من سمع فتفکر و نظر فابصر و انتفع بالعبر»(5) بینا دل، کسی است که بشنود و بیندیشد و بنگرد و بصیرت یابد و از عبرت ها بهره گیرد. سعدی گوید: نادان را به از خاموشی نیست، اگر این بدانستی نادان نبودی.
چون نداری کمال و فضل آن به
که زبان در دهان نگه داری
آدمی را زبان، فضیحه کند
جوز بی مغز را سبکباری(6)
5. همنشینی با خوبان و ترک مصاحبت بدان؛ امام علیه السلام در نامه ی خود به حارث همدانی می نویسد: «واحذر صحابة من یفیل رأیه و ینکر عمله
فان الصاحب معتبر بصاحبه»(7) از همنشینی با آن که رأیش سست و کارش ناپسند است، بپرهیز که اعتبار هر کس به دوستانش است.
حافظ گوید:
بیاموزمت کیمیای سعادت
زهم صحبت بد، جدایی جدایی!(8)
6. اجتناب از غذای حرام؛ امام در ضمن خطبه ای می فرماید: «لا تدخلوا بطونکم لعق الحرام فانکم بعین من حرم علیکم المعصیة و سهل لکم سبل الطاعة»(9) لقمه ی حرام را به شکم های خود وارد نکنید، شما در برابر دید خداوندی قرار دارید که گناه را حرام و راه های طاعت و بندگی را آسان نموده است.
7. در نکوهش ستمگری به ویژه ستم به کسی که یاوری جز خدا ندارد؛ رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرمود: «اشتد غضب الله علی من ظلم من لا یجد ناصرا غیر الله»(10) خشم خدا شدید است بر کسی که ستم کند به آن کس که یاوری جز خدا نمی یابد. و امام باقر علیه السلام فرمود: «هنگامی که پدرم محتضر شد مرا به سینه چسبانید و فرمود: ای فرزندم! تو را سفارش می کنم به سفارشی که پدرم هنگام احتضار به من کرد و فرمود پدرش نیز این سخن را به او سفارش کرده بود. «یا بنی ایاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا الا الله» ای فرزندم! مبادا ستم کنی به کسی که یاوری جز خدا نمی یابد.(10).
8. لزوم تندی در جایی که نرمی به کار نمی آید: امام علیه السلام در ضمن نامه ای به یکی از کارگزارانش می نویسد: «واخلط الشدة بضغث من اللین و ارفق ما کان الرفق وفق»(11) درشتی را با اندکی نرمی بیامیز و آن جا که نرمی و مدارا بهتر است مدارا کن، و بر درشتی تصمیم بگیر آنجایی که جز درشتی فایده ای ندارد. سعدی گوید:
درشتی و نرمی به هم در به است
چو فاصد که جراح و مرهم نه است
درشتی نگیرد خردمند پیش
نه سستی که ناقص کند قدر خویش(12)
10. درباره ی نصیحت و خیرخواهی؛ امام علیه السلام در همین نامه گفتاری درباره ی نصیحت دارند و در سخنان کوتاه خود می فرمایند: «لا یغیش العقل من استنصحه»(13) هر کس از خرد خود خیرخواهی خواهد به او خیانت نمی کند. و در وصف قرآن نیز می فرماید: «هو الناصح الذی لایغیش».(14).
1) میزان الحکمة، ج 3، ص 1114.
2) همان.
3) گلستان سعدی باب هشتم.
4) گلستان سعدی.
5) نهج البلاغه، خطبه ی 153، بخش 3.
6) گلستان سعدی، باب هشتم.
7) نهج البلاغه، نامه ی 69، بخش 9.
8) دیوان حافظ.
9) نهج البلاغه، خطبه ی 151، بخش 16.
10) میزان الحکمة، ج 7، ص 3372.
11) نهج البلاغه، نامه ی 46 بخش 2.
12) گلستان، باب هشتم.
13) نهج البلاغه، حکمت 281.
14) نهج البلاغه، خطبه ی 176، بخش 7.