اهمّیت پزشکى
در حوزه علوم بشرى ، پزشکى ، سرآمد همه دانش هاست ؛ چرا که فلسفه سایر علوم ، بهره ورى انسان از مواهب زندگى است و این هدف ، جز در پرتو سلامت جسم و جان ، میسّر نیست.(1) از این رو ، امام باقر علیه السلام مى فرماید: وَ اعلَم أنَّهُ لا عِلمَ کَطَلَبِ السَّلامَةِ ، و لا سَلامَةَ کَسَلامَةِ القَلبِ.(2) بدان که نه هیچ دانشى ، چون جُستن سلامت است و نه هیچ سلامتى ، چون سلامتِ دل. این سخن ، به روشنى نشان مى دهد که از نگاه اسلام ، طبّ روان ، ارجمندتر از طبّ تن ، و طبّ تن ، ارزشمندتر از سایر علوم است. این حدیث نبوى نیز بدین معنا اشاره دارد که مى فرماید : العِلمُ عِلمانِ : عِلمُ الأَدیانِ ، وعِلمُ الأَبدانِ.(3) دانش بر دو گونه است : دانش دین ها و دانش بدن ها.
طبابت ، کار خداوند است
قرآن کریم ، از ابراهیمِ خلیل علیه السلام نقل مى کند که فرمود: » وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ.(4) و چون بیمار شوم ، او (خداوند) شفایم مى دهد «. این سخن ، بدین معناست که طبابت ، کار خداوند متعال است و طبیب واقعى ، اوست.(5) خداوند است که خواصّ درمانى را در داروها نهاد و در نظام آفرینش ، براى هر دردى دارویى آفرید(6) و به انسان ، استعداد شناخت دردها و داروها و چگونگى درمان آنها را عنایت کرد و بدین سان ، او را مظهر نام هاى «طبیب» و «شافى» خود ، قرار داد ، چنان که پیامبران الهى نیز (براى درمان بیمارى هاى جان) مَظهر این نام هاى مقدّس هستند. امام على علیه السلام ، در توصیف پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید : طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحکَمَ مَراهِمَهُ ، و أحمى مَواسِمَهُ ، یَضَعُ ذلِکَ حَیثُ الحاجَةُ إلَیهِ ، مِن قُلوبٍ عُمىٍ ، و آذانٍ صُمٍّ ، و ألسِنَةٍ بُکمٍ. مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ، ومَواطِنَ الحَیرَةِ.(7) طبیبى بود که طبابت را بر بالین بیماران مى بُرد ، مرهم را درست بر جایى که باید ، مى نهاد و آن جا که بایسته بود ، داغ مى نشاند. او این همه را بدان جا مى رساند که نیازمندش بود : دل هاى بى فروغ، گوش هاى ناشنوا و زبان هاى ناگویا. با درمان خویش ، منزلگاه هاى بى خبرى و جایگاه هاى سرگشتگى انسان را مى جست. بنا بر این ، از نگاه اسلام ، طبیب و دارو ، خواه براى روح (جان / روان) و خواه
براى تن (بدن / جسم) ، تنها نقش یک واسطه را در نظام حکیمانه آفرینش ایفا مى کنند و درمان کننده ، فقط خداوند متعال است.
احادیث پزشکى و بهداشت
هر چند از نظر لغت(8) و متون اسلامى ، «طب» ، شامل درمانِ بیمارى هاى جسم و جان است و درمان کنندگان جسم هم مانند درمان کننده جان ، مظهر اسماى حسناى الهى هستند ، و افزون بر این ، «طبّ تن» و «طب روان» ، ارتباط بسیار نزدیکى با هم دارند (به گونه اى که با تدبیر روانى مى توان شمارى از بیمارى هاى جسمانى را علاج کرد و به عکس ، با درمان جسمانى ، پاره اى از بیمارى هاى روانى را مى توان درمان نمود) ، امّا طبّ تن و طبّ جان ، در نوشتارهاى اسلامى دو موضوع مستقل اند. «طبّ روان» ، موضوع علم اخلاق است و اصطلاحا به آن طب اطلاق نمى شود. بنا بر این ، احادیثى که در این جا ارائه مى شود ، تنها احادیثى هستند که در آنها بهداشت و یا درمان بیمارى هاى جسمى مطرح شده است. پیش از آشنایى با متن این احادیث ، لازم است در دو فصل ، مطالب زیر توضیح داده شوند : 1. جایگاه طب و بهداشت در قوانین اسلامى ؛ 2. ارزیابى کلّى احادیث طب و بهداشت.
1
جایگاه طب و بهداشت در قوانین اسلام
فلسفه احکام و قوانین اسلامى ، تکامل مادّى و معنوى جامعه انسانى است. از نگاه اسلام ، بزرگ ترین نعمت الهى ، سلامت جسم و ارزشمندتر از آن ، سلامت جان است. همچنین ، خطرناک ترینِ بلاها ، بیمارى جسم و زیانبارتر از آن ، بیمارى جان است. متن سخن امام على علیه السلام در این باره چنین است: إنَّ مِنَ البَلاءِ الفاقَةَ ، و أشَدُّ مِن ذلِکَ مَرَضُ البَدَنِ ، و أشَدُّ مِن ذلِکَ مَرَضُ القَلبِ ، و إنَّ مِنَ النِّعَمِ سِعَةَ المالِ ، و أفضَلُ مِن ذلِکَ صِحَّةُ البَدَنِ ، و أفضَلُ مِن ذلِکَ تَقوَى القُلوبِ.(9) یکى از گرفتارى ها تنگ دستى است. سخت تر از آن ، ناتن درستى است و سخت تر از آن هم بیمارى دل است. یکى از نعمت ها توانمندى مالى است و برتر از آن ، تن درستى است و بهتر از آن نیز تقواى دل هاست. مسئله این است که اگر بیمارى ، خطرناک ترین بلا ، و سلامت ، بزرگ ترین نعمت است ، اسلام که تکامل و سعادت انسان را هدف خود قرار داده ، براى مبارزه با بیمارى ها و تأمین سلامت جامعه چه برنامه اى دارد؟ و به دیگر سخن ، طب در
احکام و قوانین اسلامى چه جایگاهى دارد؟
جایگاه طبّ پیشگیرى در اسلام
بررسى متون اسلامى به روشنى نشان مى دهد که یکى از اهداف اصلى و حکمت هاى مهمّ احکام و مقرّرات اسلامى ، طبّ پیشگیرانه ، از طریق پیشگیرى از بیمارى ها و تأمین سلامت انسان است. خداوند متعال ، تصریح مى کند که قرآن و برنامه هاى نورانى و حیاتبخش آن ، جامعه بشر را به راه هاى تأمین سلامت ، ره نمون مى گردد: » یَهْدِى بِهِ الله مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَ نَهُو سُبُلَ السَّلَـمِ.(10) خداوند ، هر که را از خشنودى او پیروى کند ، به وسیله آن [کتاب] به راه هاى سلامت ، ره نمون مى شود «. بدین سان ، انسان مى تواند با پیوند با خدا و برنامه هایى که او براى زندگى بشر ارائه کرده ، به بزرگ ترین نعمت هاى الهى دست یابد و نه تنها آخرت ، بلکه سلامت و سعادت و خوش بختى دنیاى خود را نیز تأمین نماید: » مَّن کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِندَ الله ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْأَخِرَةِ.(11) هر کس پاداش دنیا مى خواهد ، [بداند که] پاداش دنیا و آخرت ، نزد خداست «. بر این پایه ، در اسلام ، آنچه براى سلامت جسم و یا جان ، خطرناک و زیانبار است ، حرام یا مکروه است و آنچه براى سلامت انسان ، لازم و مفید است ، واجب یا مستحب است و آنچه سود و یا زیانى براى جسم و یا جان ندارد ، مباح شناخته شده است. این بدان معناست که طبّ پیشگیرى ، در متن مقرّرات و احکام پنجگانه
اسلام ، تنیده شده و اجراى کامل و دقیق قوانین الهى در زندگى ، سلامت جسم و جان انسان را به همراه دارد.(12) امام رضا علیه السلام ، درباره حکمت مقرّرات الهى و آنچه حلال و حرام شده است ، مى فرماید : إنّا وَجَدنا کُلَّ ما أحَلَّ اللّه ُ ـ تَبارَکَ وتَعالى ـ فَفیهِ صَلاحُ العِبادِ وبَقاؤُهُم ، و لَهُم إلَیهِ الحاجَةُ الَّتى لا یَستَغنونَ عَنها ، و وَجَدنَا المُحَرَّمَ مِنَ الأَشیاءِ لا حاجَةَ بِالعِبادِ إلَیهِ و وَجَدناهُ مُفسِدا داعِیا لِلفَناءِ وَالهَلاکِ.(13) ما مى بینیم هر آنچه خداوند ـ تبارک و تعالى ـ حلال کرده ، در آن ، صلاح و بقاى بندگان است و آنان بِدان نیازى گریزناپذیر دارند ، و مى بینیم هر آنچه حرام شده است ، بندگان ، بِدان نیازى ندارند و مى بینیم که [حرام ها] موجب تباهى و زمینه نابودى اند. در این سخن ، امام علیه السلام تصریح مى فرماید که آنچه در مقرّرات الهى در زمینه هاى مختلف (مانند: خوردن ، آشامیدن ، ازدواج و…) ، حلال شمرده شده ، چیزهایى هستند که مردم براى تأمین سلامت ، رفاه و آسایش خود ، بِدان نیاز دارند و مصالح زندگى و بقاى آنها وابسته به آن است و به عکس ، آنچه تحریم شده ، چیزهایى هستند که نه تنها مورد نیاز مردم نیستند ، بلکه به زیان سلامت و آسایش آنان و موجب هلاکت آنهایند.
2
ارزیابى کلّى احادیث طب و بهداشت
پیش از ارزشیابى احادیث طبّى ، پاسخ دادن به سه سؤال اساسى در این باره ، ضرورى است : سؤال اوّل : آیا علم پزشکى ، مبدأ الهى دارد و متّکى به وحى است ، یا سرآغاز آن ، تجربه انسان هاست؟ سؤال دوم : آیا پیشوایان دین ، یعنى پیامبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار ، از دانش پزشکى برخوردار بوده اند یا نه؟ سؤال سوم : بر فرض اطّلاع آنان از دانش پزشکى ، آیا اصولاً بناى دین ، ورود به مسائل پزشکى و درمان انواع بیمارى هاى جسمى بوده یا نه؟
1. منشأ علم طب
برخى از دانشمندان بر این باورند که علم طب ، مَنشأى الهى دارد و متّکى به وحى است. اندیشمند و محقّق بزرگوار ، شیخ مفید رحمه الله ، در این باره چنین مى گوید : طب ، [دانشى] است درست که آگاهى از آن ، امرى ثابت است و راه دسترس یافتن بِدان نیز وحى است. آگاهان به این دانش ، آن را تنها از پیامبران بهره گرفته اند ؛ چرا که نه براى آگاهى یافتن از حقیقت بیمارى ، جز به کمک سمع (ادلّه نقلى) ،
راهى هست و نه براى آگاه شدن به درمان ، راهى جز توفیق. بدین سان ، ثابت مى شود که یگانه راه این آگاهى ، شنیدن از همان خدایى است که به همه نهفته ها آگاه است.(14) به نظر مى رسد نیاز انسان هاى نخستین ، ایجاب مى کرد که «وحى» ، برخى از دانش هاى تجربىِ ضرورى براى زندگى را در اختیار آنان قرار دهد. مؤیّد این نظریه ، مطلبى است که سیّد بن طاووس نقل کرده است : إنَّ اللّه َ ـ تَبارَکَ وتَعالى ـ أهبَطَ آدَمَ مِنَ الجَنَّةِ ، و عَرَّفَهُ عِلمَ کُلِّ شَى ءٍ ، فَکانَ مِمّا عَرَّفَهُ النُّجومُ وَ الطِّبُّ.(15) خداوند ، آدم را از بهشت ، فرو آورد و او را از آگاهى به همه چیز ، برخوردار ساخت. نجوم و پزشکى ، از جمله چیزهایى بود که خداوند ، وى را از آنها آگاه کرد. بنا بر این ، مى توان گفت که سرآغاز علم طب ، آموزه هاى وحى بوده ؛ امّا تجربه دانشمندان نیز بدان افزوده شده و تدریجا این دانش ، گسترده تر شده و مى شود ؛ لیکن این ادّعا که وحى ، تنها راه رسیدن به این دانش است ، علاوه بر این که متّکى بر برهان عقلى و شرعى نیست ، بطلان آن به وسیله تجربه ثابت شده است و آنچه از شیخ مفید رحمه الله نقل شده که راه رسیدن به دانش طب ، «شنیدن از خداوندِ آگاه به نهفته ها» است ، اگر مقصود ، یکى از راه هاى رسیدن به این دانش باشد ، صحیح است ؛ وگرنه نمى تواند صحیح باشد.
2. اهل بیت و دانش پزشکى
بررسى دقیق احادیثى که درباره ویژگى هاى علمى ، سرچشمه ها و نیز انواع
دانش هاى اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده ،(16) نشان مى دهد که پیامبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار ، نه تنها از دانش پزشکى ، بلکه از همه علوم ، نه از راه تحصیل ، بلکه از طریق الهام الهى برخوردار بوده اند، به گونه اى که هر گاه اراده مى کردند چیزى را بدانند ، مى دانستند ، چنان که امام صادق علیه السلام مى فرماید : إنَّ الإِمامَ إذا شاءَ أن یَعلَمَ عَلِمَ.(17) امام ، آن گاه که بخواهد بداند ، مى داند. به دلیل این دانش گسترده و علم خارق العاده بود که امام على علیه السلام ، مکرّر به مردم مى فرمود: سَلونى قَبلَ أن تَفقُدونى ، فَإِنَّ بَینَ جَنبَىَّ عُلوما کَثیرَةً کَالبِحارِ الزَّواخِرِ.(18) از من بپرسید ، پیش از آن که مرا از کف بدهید ؛ چرا که در سینه من ، به سان دریاهاى بى کران ، دانش هاى فراوان نهفته است. همه امامان علیهم السلام از چنین دانشى برخوردار بوده اند و در پاسخ دادن به هیچ مسئله علمى اى در نمى ماندند. امام رضا علیه السلام در این باره مى فرماید : إنَّ العَبدَ إذَا اختارَهُ اللّه ُ عز و جل لِاُمورِ عِبادِهِ شَرَحَ صَدرَهُ لِذلِکَ ، و أَودَعَ قَلبَهُ یَنابیعَ الحِکمَةِ ، و أَلهَمَهُ العِلمَ إلهاما ، فَلَم یَعىَ بَعدَهُ بِجَوابٍ ، و لا یُحَیَّرُ فیهِ عَنِ الصَّوابِ.(19) آن گاه که خداوند عز و جل بنده اى را براى عهده دارى کارهاى بندگان خویش برگزیند ، سینه وى را براى این کار ، فراخ مى سازد و سرچشمه هاى حکمت را در دل او به
ودیعت مى گذارد و دانش را به تمامى ، به او الهام مى کند و از آن پس ، او نه در پاسخى فرو مى مانَد و نه از راه صواب ، سرگشته مى گردد. بنا بر این ، بى تردید ، پیامبر اسلام و اهل بیت گرامى او ، از دانش پزشکى برخوردار بوده اند و اگر ثابت شود که در هر مسئله اى از مسائل مربوط به این دانش ، چیزى فرموده باشند ، قطعا کلام آنان ، مطابق با واقع است.
3. دین و حرفه پزشکى
هر چند طبّ پیشگیرى ـ چنان که توضیح دادیم ـ ، در متن مقرّرات دینى ، مورد توجّه بوده و پیشوایان دینى ، از دانش پزشکى برخوردار بوده اند ، امّا فلسفه دین ، ورود در حرفه پزشکى نبوده است و از این رو ، در روایات اسلامى ، علم دین ، قسیمِ علم طب است.(3) همچنین اهل بیت علیهم السلام به عنوان یک حرفه ، وارد مسائل پزشکى نشده اند. جدا کردن فقه (دین شناسى) از طب (پزشکى) و حرفه فقیهان از کار طبیبان نیز شاهد دیگرى براى جدا بودن حوزه دین و حوزه علم طب است.(20) بنا بر این ، ورود پیشوایان دین در مسائل پزشکى ، مانند ورود آنان به سایر علوم ، به صورت موردى و گاه به عنوان کرامت و اعجاز بوده ، نه به صورت دائم و بدان نحو که مردم به دیگر پزشکان ، مراجعه مى کنند. بدیهى است که اگر مردم ، اهتمام مى ورزیدند و از دانش سرشار اهل بیت علیهم السلام بهره مى جستند و به صورت متقن ، آثار علمى آنان را ثبت و ضبط مى کردند ، امروز ، ذخایر علمى و فرهنگى عظیمى در رشته هاى مختلف دانش ، در اختیار بشر بود ؛ امّا
متأسّفانه ، جایگاه علمى اهل بیت علیهم السلام شناخته نشد و آنچه از آنان به یادگار ماند نیز از نیرنگ سیاستبازان و دروغ پردازان ، مصون نمانْد ، به گونه اى که اکنون ، دستیابى به میراث علمى آنان ، نیاز به تلاش هاى فراوان دارد. با عنایت به آنچه گفتیم ، اینک به ارزشیابى احادیثى که از اهل بیت علیهم السلام درباره مسائل پزشکى به ما رسیده ، مى پردازیم.
ارزیابى احادیث طبّى از نگاه شیخ صدوق
بزرگِ محدّثان شیعه ، محمّد بن على بن بابویه قمى ، معروف به صدوق رحمه اللهاحادیث طبّى را به گونه اى ارزیابى مى کند که جز در موارد خاص ، نمى توان به آنها اعتماد کرد. وى مى نویسد : عقیده ما درباره اخبار و احادیثى که درباره طب رسیده ، آن است که این احادیث ، بر چند گونه اند: برخى از آنها با نظر به آب و هواى مکّه و مدینه گفته شده اند و به کار بستن آنها در دیگر شرایط آب و هوایى ، درست نیست ؛ در برخى از آنها ، معصوم علیه السلام بر پایه آنچه از حال و طبع سؤال کننده مى دانسته ، پاسخ داده و از همان موضع ، فراتر نرفته است ، هر چند که امام ، بیش از آن شخص به طبع وى آگاهى داشته است ؛ برخى از آنها را مخالفان ، با هدف زشت نمایاندن چهره مذهب در نگاه مردم در میان احادیث گنجانده اند؛ در برخى از آنها ، سهوى از راوى حدیث ، سر زده است ؛ در برخى از آنها بخشى از حدیث ، حفظ شده و بخشى دیگر از آن ، فراموش شده است ؛ امّا آنچه درباره عسل روایت شده که درمان هر دردى است ، روایتى است صحیح و معنایش نیز این است که عسل ، شفاى هر بیمارى اى است که از بُرودت طبع
برخیزد. نیز آنچه درباره استنجا با آب سرد براى مبتلایان به بواسیر رسیده ، در موردى است که بواسیر شخص ، از حرارتِ طبع ، سرچشمه گرفته باشد. آنچه هم در مورد بادنجان و درمانگر بودن آن روایت شده ، ناظر به هنگامِ رسیدن خرما و در مورد کسانى است که خرما مى خورند ، نه ناظر به دیگر اوقات. در نهایت باید گفت: آنچه در مورد درمانِ درستِ بیمارى از امامان علیهم السلام رسیده ، مضمون آیات و سوره هاى قرآن و یا دعاهایى است که به حکمِ سندهاى قوى و طُرُق صحیحى که به واسطه آنها به ما رسیده اند ، پذیرفته خواهند شد.(21) بر اساس این ارزیابى ، تنها بخشى از احادیث طبّى را مى توان در اختیار افراد خاصّى که آن احادیثْ مربوط به آنهاست ، قرار داد و سایر احادیث طبّى را باید کنار گذاشت و تنها احادیثى که مى توانند در اختیار عموم مردم قرار گیرند ، احادیث صحیحى است که مردم را به درمان از طریق دعا و استشفا به آیات قرآن ، دعوت کرده اند. به نظر مى رسد که هر چند سخن شیخ صدوق رحمه الله از نظر اصولى ، صحیح است (چون غالبا احادیث طبّى ، فاقد سندند و زمینه جعل در آنها به طور جدّى وجود دارد) ، لیکن حاصل این گونه ارزیابى ، بى بهره شدن مردم از بخشى از ذخایر علمى اهل بیت علیهم السلام خواهد بود؛ زیرا ضعف سند ، بى تردید ، نشانه عدم صدور حدیث نیست ، چنان که درستى سند ، نمى تواند دلیل صدور قطعى آن باشد. از سوى دیگر ، قضاوت درباره این که شمارى از درمان هایى که در احادیث آمده ، ویژه افراد خاص است نیز ، کار آسانى نیست. بنا بر این ، نه مى توان همه این احادیث را به عنوان ره نمودهاى پیشوایان دین در
امر پزشکى در اختیار عموم گذاشت و نه مى توان به طور کلّى آنها را کنار زد و از کتب حدیثى حذف کرد. پس چه باید کرد؟
اقسام احادیث طبّى
براى پاسخ به این پرسش ، باید گفت که احادیث طبّى را به سه دسته مى توان تقسیم کرد: دسته اوّل : احادیثى که اعجازِ پیشوایان دین در درمان بیمارى ها هستند ، مانند آنچه قرآن کریم در بیان معجزه عیسى علیه السلام نقل کرده که مى فرمود : «وَأُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتَى بِإِذْنِ الله.(22) به اذن خدا ، نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مى بخشم». دسته دوم : احادیثى که در مورد پیشگیرى از بیمارى ها وارد شده اند. دسته سوم : احادیثى که در مورد درمان بیمارى ها نقل شده اند. این احادیث نیز به دو بخش ، تقسیم مى شوند : یک. درمان از طریق شفا خواستن به وسیله قرآن و دعا. دو. درمان از طریق دارو. احادیثى که مربوط به اعجاز در مسائل پزشکى اند، در واقع ، خارج از محدوده احادیث طبّى مورد بحث قرار دارند. نکته قابل توجّه ، این که طرح احادیث طبّ پیشگیرى ، براى عموم ، با توجّه به این که این احادیث ، غالبا منطبق با موازین علمى اند و با این توضیح که عواملى که براى پیشگیرى در این احادیث مطرح شده ، علّت تامّه پیشگیرى نیستند ، مشکلى
ایجاد نمى کند. همچنین ، بخش اوّل از احادیث طبّى را ـ که به وسیله آیات قرآن و دعا به درمان مى پردازند ـ نیز با توجّه به شرایط اجابت دعا و مجرّب بودن دعا در درمان بسیارى از بیمارى ها ، براى عموم مى توان مطرح کرد.(23) بنا بر این ، تنها احادیثى که مبناى عمل قرار گرفتن آنها ، بدون ارزیابىِ کامل ، صحیح نیست و پیش از ارزیابى دقیق ، نمى توان آنها را به عنوان ره نمودهاى پیشوایان دین به آنان نسبت داد ، احادیثى هستند که درمان بیمارى ها را از طریق داروهاى ویژه اى توصیه کرده اند. براى ارزیابى دقیق این گونه احادیث و بهره گیرىِ کامل از آنها ، بهترین راه ، آزمایش است. در واقع ، آزمایش و آزمایشگاه ، بهترین قرینه عقلى براى اثبات صحّت و سقم این احادیث ، شمرده مى شود و خوش بختانه ، در عصر حاضر ، امکان بهره بردارى از این روش ، بیش از هر وقت دیگر ، فراهم است.(24)
1) چنان که از امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام روایت شده که فرمود : «بِالعافِیَةِ توجَدُ لَذَّةُ الحَیاةِ؛ لذّت زندگى با عافیت (سلامت) به دست مى آید » (غررالحکم : ح 4207).
2) ر. ک : دانش نامه احادیث پزشکى : ج1 ص 32 ح 4.
3) ر. ک : ص 382 ح 10698.
4) شعرا : آیه 80.
5) ر. ک : دانش نامه احادیث پزشکى : بخش یکم / فصل یکم : پزشکى از دیدگاه اسلام / شفا از خداوند است.
6) ر. ک : دانش نامه احادیث پزشکى : بخش یکم / فصل یکم / پزشکى از دیدگاه اسلام / هر دردى را درمانى است.
7) نهج البلاغة : خطبه 108 ، عیون الحکم و المواعظ : ص 319 ح 5564.
8) الطبُّ (مثلَّثة الطاء) : علاج الجسم و النفس؛ طب ، به معناى درمان تن و روان است (القاموس المحیط : ج 1 ص 96).
9) الأمالى ، طوسى : ص 146 ح 240 ، تحف العقول : ص 203 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 51 ح 8.
10) مائده : آیه 16.
11) نساء : آیه 134.
12) به استثناى مواردى که حکمت الهى به دلیل مسائل تربیتى ، بیمارى فردى را اقتضا نماید (ر. ک : ص 505 سخنى درباره حکمت بیمارى ها).
13) علل الشرائع : ص 592 ، بحار الأنوار : ج 65 ص 166. نیز ، ر. ک : ج1 ص85 ح 65.
14) تصحیح الاعتقاد : ص 144 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 75.
15) ر. ک : دانش نامه احادیث پزشکى : ج1 ص 34 ح 6.
16) ر. ک : اهل بیت در قرآن و حدیث : بخش چهارم / فصل یکم : ویژگى هاى علمى اهل بیت و فصل دوم : درهاى علوم اهل بیت و فصل سوم : مبادى علوم اهل بیت و دانش نامه امیرالمؤمنین بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ : بخش یازدهم : دانش هاى امام على.
17) ر. ک : اهل بیت در قرآن و حدیث : بخش چهارم / فصل چهارم : چگونگى علم اهل بیت.
18) ر. ک : دانش نامه امیر المؤمنین بر پایه قرآن ، حدیث و تاریخ : بخش یازدهم / فصل چهارم / پرتو سوم / باب دهم : پیش از آن که مرا از دست بدهید ، از من بپرسید.
19) الکافى : ج 1 ص 202 ح 1 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 1 ص 221 ح 1 ، معانى الأخبار : ص 101 ح 2 ، کمال الدین : ص 680 ح 31 ، الاحتجاج : ج 2 ص 446.
20) ر. ک : دانش نامه احادیث پزشکى : ج 1 ص 32 ح 2 و 3 و ص 34 ح 5.
21) الاعتقادات ، صدوق : ص 115 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 74.
22) آل عمران : آیه 49.
23) این بخش ، در کتاب نهج الدّعاء ، به تفصیل آمده است.
24) گزارشى از یک نمونه آزمایشِ انجام گرفته در خصوص احادیث «اِثْمِد (سُرمه)» ، در دانش نامه احادیث پزشکى (ج 1 ص 21ـ23) آمده است.