«و ایاک والاتکال علی المنی فانها بضائع النوکی، والعقل حفظ التجارب، و خیر ما جربت ما وعظک، بادر الفرصة قبل أن تکون غصةلیس کل طالب یصیب، و لا کل غائب یؤوب و من الفساد اضاعة الزاد و مفسدة المعاد، و لکل امر عاقبة، سوف یأتیک ما قدر لک، التاجر مخاطر، و رب یسیر أنمی من کثیر، لا خیر فی معین مهین، و لا فی صدیق ظنین، ساهل الدهر ما ذل لک قعوده، و لا تخاطر بشیء رجاء أکثر منه، و ایاک أن تجمح بک مطیة اللجاج».
ترجمه:
مبادا بر آرزوها تکیه کنی که آن سرمایه های احمقان است! خرد،
نگهداری و بهره وری از تجربه هاست و بهترین تجربه آن است که تو را پند دهد. فرصت را غنیمت شمار، پیش از آنکه مایه ی اندوه گردد! چنین نیست که هر جوینده ای به مقصد برسد و هر چه از نظر پنهان شود باز نگردد. (هر رفته ای باز نگردد)، از بین بردن توشه و تباه ساختن روز بازگشت، از مفاسد (قطعی) است، و هر کاری را نهایتی است (پایان نیک یا بدی دارد)، آنچه برای تو مقدر شده به زودی به تو می رسد، سوداگر در معرض خطر است، و بسا مال اندک که رشد و برکت بیشتری از مال بسیار دارد، در یاوری که اهانت کند و دوستی که بدگمان باشد، خیری نیست، چندان که شتر روزگار، رام توست، کار آن را آسان گیر (با اهل آن با مدارا رفتار کن)، و خود را به امید بهره ی بیشتر به خطر مینداز، و زنهار که توسن لجاجت بر تو سرکشی کند.
تفسیر و توضیح:
الاتکال: از ریشه وکالت یعنی کار را به کسی واگذار کردن و در این جا به معنای تکیه بر آرزوها کردن است، منی: جمع منیه: آرزو، نوکی: جمع انوک: احمق و در بعضی نسخه ها «الموتی» آمده است به معنای مردگان، نادان، بضائع: جمع بضاعت: سرمایه، مهین: خوار کننده و در بعضی نسخه ها، مهین به معنای خوار و ذلیل آمده است، ظنین: بدگمان و در پاره ای از نسخه ها ضنین آمده که به معنای بخیل است، قعود: شتری که شتر چران در وقت نیاز بر آن سوار می شود و در این جا کنایه از منقاد و رام بودن روزگار است، جموح: سرکشی، لجاج: ستیزه جویی.
این قسمت نیز مشتمل بر 14 پند حکیمانه و اندرز مشفقانه است که برخی از آنها در ضمن وصایای گذشته نیز آمده، مانند: نهی از تکیه بر آرزوها، بهره گیری از تجارب، غنیمت شمردن فرصت ها و عنایت به زاد و توشه و اما در این بخش با تعبیر دیگر و نکات تازه تری بر آنها تأکید شده است و برخی دیگر از مطالب، هم ویژه ی این بخش می باشد که از آن جمله است:
1. لکل امر عاقبة: عاقبت هر چیزی آن است که در عقب و به دنبال، و در پایان کار یا حالتی پیدا می شود، و در قرآن کریم معمولا واژه ی «عاقبه» هر گاه با الف و لام و بدون اضافه به کار رود به معنای عاقبت خوب است مانند (والعاقبة للتقوی)(1) (والعاقبة للمتقین)(2) و اگر عاقبت بد منظور باشد با مضاف الیه استعمال می شود مانند: (فانظر کیف عاقبة الظالمین)(3) و هر گاه بدون «الف» و «لام» و بدون «مضاف الیه» باشد اعم از عاقبت خوب و یا بد است مانند جمله ی مورد نظر.
2. سوف یأتیک ما قدر لک: آنچه مقدر است به تو می رسد در گفتار دیگر امام علیه السلام می فرماید «تذل الامور للمقادیر حتی یکون الحتف فی التدبیر»(4) کارها آنچنان زیر سلطه ی تقدیر است که چاره اندیشی برای جلوگیری از مرگ به مرگ می انجامد.
قضا و قدر همان نظام سبب و مسبب در جهان هستی است که خداوند برای تحقیق هر چیزی و هر حادثه ای در عالم، سبب و یا اسبابی قرار داده و تا آن اسباب حاصل نشود، آن حادثه رخ نمی دهد ولی بعد از آنکه همه ی آن اسباب حاصل شد، رخ دادن آن حادثه قطعی است و این را «نظام قدر» گویند و زمانی که صورت می گیرد، از آن به قضا تعبیر می گردد. البته در مورد افعال، اراده ی خود انسان نیز یکی از مهره های قدر است. چنانکه امام علیه السلام در جواب سؤال آن اعرابی فرمود(5) و برای توضیح کامل این بحث به کتاب «انسان و سرنوشت» استاد شهید علامه مطهری مراجعه شود.
3. التاجر مخاطر: ابن ابی الحدید برای این جمله معنایی خلاف ظاهر نموده، ولی ابن میثم می نویسد: ظاهر و متبادر همان سوداگر است که به قصد سود سوداگری می کند و نمی داند که سود برای او حاصل می گردد یا زیان، و چه بسیار تاجرانی که سرمایه ی خود را در این راه از دست داده اند. البته این احتمال هم هست که مقصود از خطر، خطر آخرت باشد از این جهت که گرفتار امور حرام در تجارت گردد.
4. لا خیر فی معین مهین و لا فی صدیق ظنین: چنانکه یاد شد این دو جمله به دو صورت ضبط شده است: اگر مهین باشد، یعنی دوستی که آدمی را خوار و خفیف کند، خیری در او نیست و اگر مهین (به فتح میم) باشد چنانکه ابن میثم ضبط کرده به معنای خوار و پست است و دوستی با کسانی که ذلیلانه زندگی می کنند، لطفی ندارد.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم روایت شده که فرمود: «من لم ینتفع بدینه و دنیاه فلا خیر لک فی مجالسته»(6) هر کس را که از دین و از دنیای او بهره نبری در هم نشینی او خیری نیست.
5. سازش با روزگار سرکش مادام که روزگار توسن رام آدمی است؛ شاعر عرب گوید:
اذا الدهر اعطاک العنان فسر به
رویدا و لا تعنف فیصبح شامسا(7)
6. به امید بیشتر خود را به خطر انداختن؛
7. نهی از لجاجت؛ از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم نقل شده که فرمود: «یا علی ایاک و اللجاجة فان اولها جهل و آخرها ندامة»(8) ای علی! برحذر باش از لجاجت که اولش نادانی و آخرش پشیمانی است و خود امام علیه السلام فرمود: «اللجاجة سل الرای»(9) لجاجت اندیشه را سست می کند.
فردوسی گوید:
ستیزه به جایی رساند سخن
که ویران کند خانه های کهن
به دانش، دو دست ستیزه ببند
چو خواهی که از بد نیابی گزند
1) سوره ی طه، آیه ی 132.
2) سوره ی هود، آیه ی 49.
3) سوره ی یونس آیه ی 39.
4) نهج البلاغه، حکمت 16.
5) نهج البلاغه، حکمت 76.
6) میزان الحکمة، ج 6، ص 3014.
7) هر گاه روزگار عنانش را به دست تو داد، با نرمش با او برو و درشتی نکن که چموش می گردد.
8) تحف العقول ص 15.
9) نهج البلاغه، حکمت 179.