جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

برحذر داشتن فرزندان از دلبستگی های دنیوی

زمان مطالعه: 4 دقیقه

«و ایاک أن تغتر بما تری من اخلاد أهل الدنیا الیها، و تکالبهم علیها، فقد نبأک الله عنها، و نعت لک نفسها، و تکشفت لک عن مساویها و انما أهلها کلاب عاویة، و سباع ضاریة، یهر بعضها علی بعض، و یأکل عزیزها ذلیلها، و یقهر کبیرها صغیرها نعم معقلة و أخری مهملة قد أضلت عقولها، و رکبت مجهولها سروح عاهة بواد و عث، لیس لها راع یقیمها و لا مسیم یسیمها سلکت بهم الدنیا طریق العمی، و أخذت بأبصارهم عن منار الهدی، فتاهوا فی حیرتها، و غرقوا فی نعمتها، و اتخذوها ربا، فلعبت بهم و لعبوا بها، و نسوا ما وراءها»

ترجمه:

و مبادا آنچه را که از دلبستگی اهل دنیا به آن و ددمنشانه تاختن آنان بر آن می بینی، فریب خوری چرا که خداوند از حال دنیا تو را باخبر ساخته و خود دنیا از بی وفایی خود خبر داده و از ناشایستگی های خود پرده برداشته است. همانا اهل دنیا مانند سگان پارس کننده و درندگان خونخوار در پی طعمه اند که به یکدیگر ستیزه و پرخاش می کنند و توانمندشان ناتوان را می خورد و بزرگشان بر کوچک چیره می گردد، (و برخی) چون چارپایان پای بند زده، و برخی ولگرد و رها شده اند که مهارشان گسیخته و در بیراهه می روند، روندگانی بیمار در بیابانی دشوار، نه شبانی که از بیراهه بازشان ددمنشان و چارپا صفتان را) به کوره راه می برد و چشمانشان را از دیدن نشانه های هدایت نابینا می سازد، از این رو در بیابان دنیا سرگردان، (ولی از طرفی) در نعمت غرق اند و دنیا را خدای خود قرار داده اند، دنیا با ایشان و ایشان با دنیا بازی می کنند و غیر دنیا (آخرت) را فراموش کرده اند.

تفسیر و توضیح:

اخلاد: دلبستگی و پندار جاودانگی، تکالب: یورش بردن بر چیزی با شدت حرص و چون سگان بر مرداری حمله ور شدن، نعت از نعی: خبر مرگ دادن، مساوی: جمع مساءه: هر گفتار و کردار زشت و عیب، عاویه از عوا: به معنای صدای سگ و گرگ و شغال، ضاریه: گوشتخوار و خونخوار و به دنبال طعمه، یهر: پرخاش کند و داد می زند و ستیزه رویی می کند،

مانند سگ پارس می کند، نعم: به گله ی شتران گویند و به چارپایان هم اطلاق می گردد، معقله: در عقال و پای بند زده، مهمله: رها و ول، عقول دو احتمال درباره ی آن داده شده: یکی به معنای عقل که جمع عقال می باشد و برای مشابهت و هماهنگی با «مجهولها» به این صورت آمده است، دیگر جمع عقل به معنای خرد باشد، سروح: جمع سرح به معنای رونده که بیشتر به چارپایان اطلاق می گردد، و عاهه به معنای عاهیه: بیماری تباه کننده، وعث: راه ناهموار و دشوار، راعی: چراننده، شبان، مسیم: کسی که چارپایان را به چراگاه می برد، تاهوا: از تیه به معنای سرگردانی است.

امام فرزندش را از دلبستگی به دنیا و نزاع بر سر مردار آن چون سگان، برحذر می دارد و علت آن را این چنین بیان می کند.

1. خداوند تو را از واقعیت دنیا باخبر ساخته است.

2. خود دنیا اهلش را از مساوی و زشتی های خود خبر داده است.

سپس امام علی علیه السلام مردم دنیا را با تشبیه به چهار نوع از جانوران به چهار دسته تقسیم نموده است:

1. آنان که بر سر مردار دنیا با هم نزاع می کنند مانند سگ های پارس کننده اند.

2. آنان که گوشت و خون محرومان را می خورند همانند درندگان اند.

3. آنان که دستشان بسته و امکاناتی ندارند که دست به فساد زنند، همانند چارپایان بسته اند.

4. آنان که رها شده و ولگردند و هر کجا طعمه ای بیابند، به سوی آن می روند، چون پارپایان بی بند و عقال اند و اینها هستند که اکثریت اهل دنیا را تشکیل می دهند.

«ابن میثم» از شارحان نهج البلاغه، به این دسته بندی توجه نموده و می نویسد: امام علیه السلام اهل دنیا را در رابطه با پیروی آنها از نیروی غضب و شهوت به دو دسته تقسیم نموده است: دسته ی اول کسانی که حاکم در آنها نیروی غضب است و به مقتضای آن رفتار می کنند و دسته ی دوم کسانی که نیروی شهوت در آنان حکومت می کند و از آن پیروی می کنند و زمام کار را به دست او داده اند. دسته ی اول خود به دو گروه تقسیم شده اند؛ کلاب عاویه که مشخصه ی آنها پارس کردن و نزاع بر سر مردار دنیا است و گروه دوم سباع ضاریه است که مشخصه ی آنها خوردن ناتوان توسط تواناست.

و دسته ی دوم را نیز به دو گروه تقسیم نموده: چارپایان بسته و پای بند زده، و مصداق آنها را مردم عوامی شمرده که به ظاهر متمسک به شریعت اند ولی دین داری آنها عمیق و خردمندانه نیست و دیگر چارپایان مهمل و رها شده و مشخصاتی را که امام پس از جمله «اخری مهمله» یاد نموده اند همه اوصاف این دسته است. و در جمله «اضلت عقولها» دو احتمال داده شده است: یکی اینکه مراد از «عقولها» «عقلها» جمع «عقال» باشد و ضمه ی آن «اشباع» و به واو تبدیل شده باشد تا با مجهول ها هم آهنگ شود. و دیگر اینکه همان جمع عقل باشد و امام از وصف مشبه به (نعم مهمله) به مشبه (مردم همانند چارپایان رها شده) عدول کرده باشد و جمله های بعد از آن هم می تواند اوصاف مشبه یعنی مردمی که همانند چارپایان رها شده اند، باشد.

«رویدا یسفر الظلام، کأن قد وردت الأظعان، یوشک من أسرع أن یلحق».

درنگ کن تا تاریکی برطرف شود! گویا هودج های (کجاوه ها) قافله وارد شد، نزدیک است کسانی که می شتابند، ملحق گردند.

«ابن ابی الحدید» در ذیل این سه جمله می نویسد. «ثلاثة امثال محرکة لمن عنده استعداد» اینها سه مثل است برای کسی که استعداد و آمادگی برای آخرت داشته باشد، و می توان گفت که «ثلاثة امثال ضرب لحال المسافرین من الدنیا الی الآخرة».

مثل اول بیانگر تاریکی جهل و غفلتی است که مردم دنیا در آن قرار گرفته اند، می فرماید: کمی درنگ کنید تا تاریکی برطرف شود! چنانچه که در آیه ی شریفه می فرماید: (لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید)(1) به یقین تو از چنین روزی غافل بودی، پرده از روی چشمت برداشتیم، از این رو امروز چشمت تیز می بیند.

و مثل دوم بیانگر حال مسافران باقیمانده از سفر آخرت است که می فرماید: گویا هودج های قافله در حال رسیدن است و این حال اهل دنیاست که گروهی پس از گروه دیگر راه آخرت را در می نوردند، چشم حقیقت بین باید که آن را ببیند، (انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا)(2) آنها عالم آخرت را دور می بینند، ولی ما آن را نزدیک می بینیم.

و مثل سوم از پیوستن عقب افتادگان از قافله حکایت می کند که می خواهند به سرعت خود را برسانند، چنانکه جمله ی بعد حاکی از آن است.


1) سوره ی ق، آیه ی 22.

2) سوره ی معارج، آیه 6.