426. امام على علیه السلام- در نامه اى به یکى از کارگزارانش-: امّا بعد، من تو را در امانت (حکومت) خویش شریک ساختم و از خاصّان و صاحبان اسرارم قرارت دادم؛ زیرا هیچ مردى از خاندان من، براى یارىِ من و همکارى با من و امانتدارى از جانب من، چونان تو مورد اعتماد نبود؛ امّا چون دیدى که روزگار بر پسرعمویت هار گشته و دشمن، حمله ور شده و امانتِ مردم، خوار شده است و این امّت، از پاى نشسته و بى حامى و بى پناه شده اند، تو نیز روى سپر را بر پسرعمویت برگرداندى [و به او پشت کردى] و همراه با دیگر جدا شدگان، از او جدا گشتى و همانند دیگر کسانى که از یارىِ او دست شستند، او را تنها نهادى و با دیگر خیانتکاران، به او خیانت کردى.
پسرعمویت را حمایت نکردى، و امانت نگزاردى، چنان که گویى براى خدا جهاد نمى کرده اى، و گویى از جانب پروردگارت برهانى نداشته اى، و گویى مى خواسته اى این امّت را بفریبى و دنیاى آنان را به چنگ آورى و قصد گول زدن آنان و به دست آوردن غنایمشان را داشته اى، و چون بر خیانت به مردم توانا گشتى، زود حمله ور شدى و به سرعت، خیز برداشتى و تا توانستى، اموال آنان را- که براى بیوگان و یتیمان ایشان نگهدارى مى شد- ربودى، آن سان که گرگ چابک، بز زخم خورده ی در هم شکسته را مى رباید!
427. امام على علیه السلام- آن گاه که سپاهیان معاویه بر شهرها چیره گشتند و یاران امام، از جهاد روى گرداندند-: به خدا سوگند که گمان مى کنم این جماعت، به زودى بر شما چیره آیند؛ زیرا آنان بر باطل خویش هم داستان اند و شما با آن که بر حقّید، پراکنده اید. شما پیشواى خود را در حق نافرمانى مى کنید؛ ولى آنان پیشوایشان را در باطل فرمان مى برند. آنان نسبت به پیشواى خود، امانتدارند و شما خیانتکار. آنان در شهرهایشان به صلاح و آبادانى مى کوشند و شما به فساد و تباهى، به طورى که اگر کاسه ی چوبینى را به یکى از شما امانت دهم، مى ترسم که چنگک آن را بِبَرد.
428. معانى الأخبار- به نقل از ابو بصیر-: از امام صادق علیه السلام در باره ی این سخن خداوند عز و جل: «ما امانت را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم و آنها از برداشتن (پذیرفتن) آن خوددارى کردند و از آن هراسیدند، و انسان آن را پذیرفت، که او ستمکار و نادان بود» پرسیدم.
فرمود: «مقصود از امانت، ولایت است».