جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

الجاهلیة الاولى (جاهلیت نخست)

زمان مطالعه: 21 دقیقه

11 / 1

مَعنَى الجاهِلِیَّةِ

الکتاب

«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ اَلْجاهِلِیَّةِ اَلْأُولى وَ أَقِمْنَ اَلصَّلاةَ وَ آتِینَ اَلزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اَللّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً».(1)

«وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ».(2)

«وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ اَلطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ».(3)

الحدیث

184 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إنَّما سُمِّیَتِ الجاهِلِیَّةُ لِضَعفِ أعمالِها، وجَهالَةِ أهلِها. . . ، إنَّ أهلَ الجاهِلِیَّةِ عَبَدوا غَیرَ اللّهِ، ولَهُم أجَلٌ یَنتَهونَ إلى مُدَّتِهِ ویَصیرونَ إلى نِهایَتِهِ، مُؤَخَّرٌ

عَنهُمُ العِقابُ إلى یَومِ الحِسابِ، أمهَلَهُمُ اللّهُ بِقُدرَتِهِ وجَلالِهِ وعِزَّتِهِ، فَغَلَبَ الأَعَزُّ الأَذَلَّ، وأکَلَ الکَبیرُ فیهَا الأَقَلَّ.(4)

11 / 1

معناى جاهلیت

قرآن

«و شما [اى همسران پیامبر]در خانه‌هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیّتِ نخست، زینت‌هاى خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستاده‌اش را فرمان برید. خدا فقط مى‌خواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر]بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند» .

«و به آنان کتاب‌هایى نداده بودیم که آنها را بخوانند و پیش از تو هشدار دهنده‌اى به سویشان نفرستاده بودیم» .

«و آن دم که [موسى را]ندا در دادیم، تو در جانب طور نبودى؛ ولى [این دانستن تو،]رحمتى است از پروردگار تو، تا قومى را که هیچ هشدار دهنده‌اى پیش از تو برایشان نیامده است، بیم دهى. باشد که آنان پند پذیرند» .

حدیث

184 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: [دوران قبل از اسلام،]به جهت سستىِ کارها و نادانى مردمان آن، جاهلیّت نامیده شد. . . . به درستى که اهل جاهلیّت، غیر خدا را پرستش کردند و آنان دورانى داشتند که آن را سر کنند و به پایانش برسند.

کیفر آنان، تا روز رستاخیز به تأخیر افتاده است. خداوند، آنان را از روى توان و بزرگى و عزّتش، مهلت داد. پس نیرومندان، بر ضعیفان پیروز شدند و بزرگان، کوچک‌ها را در این دوران خوردند.

سخنى درباره جاهلیّت نخست

قرآن، روزگار قبل از اسلامِ عرب را دوره جاهلیّت نامیده است و این، از آن جهت است که در آن روزگار، به جاى علم، جهل و به جاى حق، یک سلسله آراى سفیهانه و باطل بر آنان حکومت مى‌کرده است. قرآن، خصوصیات آنان را چنین بیان مى‌کند:

«یَظُنُّونَ بِاللّهِ غَیْرَ اَلْحَقِّ ظَنَّ اَلْجاهِلِیَّةِ.(5)

درباره خدا، گمان‌هاى ناروا، همچون گمان‌هاى [دوران]جاهلیّت مى‌بردند» .

«أَ فَحُکْمَ اَلْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ.(6)

آیا خواستار حکم جاهلیّت‌اند؟» .

إِذْ جَعَلَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ اَلْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ اَلْجاهِلِیَّةِ.(7)

آن گاه که کافران در دل‌هاى خود، تعصّب، آن هم تعصّب جاهلیّت ورزیدند» .

«وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ اَلْجاهِلِیَّةِ اَلْأُولى.(8)

و مانند [روزگار]جاهلیّت نخست، زینت‌هاى خود را آشکار مکنید» .

جامعه عرب در آن روزگار، از طرف جنوب، هم‌جوار حبشه بود و مردم حبشه

نصرانى بودند؛ از طرف مغرب، به امپراتورى روم که آنان نیز نصرانى بودند منتهى مى‌شد و از طرف شمال، به ایران که مجوسى بودند محدود مى‌گشت و در نواحى دیگر، هند و مصر که بت‌پرست بودند قرار داشتند.

در میان خودِ عرب‌ها نیز طوایفى از یهود زندگى مى‌کردند. خود عرب‌ها داراى آیین بت‌پرستى بودند و اغلب با زندگىِ قبیله‌اى سر مى‌کردند. این اوضاع و شرایط، براى آنان یک جامعه بدوى و بى‌اساس که مخلوطى از آداب و رسوم یهود و نصارا و مجوس بود، به وجود آورده بود و مردم نیز در نادانى و بى‌خبرى کامل به سر مى‌بردند. خداوند درباره آنها چنین فرموده است:

«وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اَللّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ.(9)

و اگر از بیشتر کسانى که در [این سر]زمین هستند، پیروى کنى، تو را از راه خدا گم‌راه مى‌کنند. آنان جز از گمان [ِ خود]پیروى نمى‌کنند و جز به حدس [خویش]نمى‌پردازند» .

این قبایل بیابانگرد، زندگى پستى داشتند، پیوسته گرفتار جنگ و غارت و چپاول اموال و تجاوز به نوامیس یکدیگر بودند و هیچ گونه امنیت و امانتدارى و یا صلح و صفایى در بین آنان نبود. آن کسى پیش مى‌افتاد که چنگالى تیزتر مى‌داشت و ریاست، از آنِ کسى بود که مى‌توانست با زور، ناحیه‌اى را تسخیر کند.

در بین مردان، فضیلت این بود که خونریزى کنند و تعصّب جاهلى داشته باشند و متکبّر و مغرور باشند، از ستمکاران پیروى کنند، حقوق ستم‌دیدگان را پایمال نمایند، ظلم و تجاوز کنند، قمار ببازند و شرابخوارى کنند، زنا کنند و مردار و خون و خرماى خشک بخورند.

زنان آنان هم، از مزایاى انسانى محروم بودند و به هیچ وجه مالک اراده و اعمال

خود نبودند و به آنها ارث نمى‌رسید. مردان، بى‌حساب، زن مى‌گرفتند، همان طور که یهود و بعضى از بت‌پرست‌ها عادت داشتند. در عین حال، زن‌ها خود را مى‌آراستند و هر که را دوست مى‌داشتند، به خود مى‌خواندند. زنا و بى‌ناموسى، در بین آنان رایج بود و حتّى زن‌هاى شوهردار هم آلوده بودند و بسا که در مراسم حج هم با بدن برهنه شرکت مى‌کردند.

فرزندان آنها به پدران، منتسب مى‌شدند؛ ولى هنگام کودکى، از ارث محروم بودند و تنها فرزندان بزرگ، میراث را تصرّف مى‌کردند و از جمله چیزهایى که آنان به ارث مى‌بردند، زن شخص متوفّا بود و به طور کلّى، دختران، چه صغیر و چه کبیر، و همچنین پسران صغیر، از ارث حقّى نداشتند. اگر کسى مى‌مرد و فرزند صغیرى از خود باقى مى‌گذاشت، اشخاص زورمند، سرپرستىِ اموال یتیم را به عهده مى‌گرفتند و اموال وى را مى‌خوردند، و اگر این فرزند یتیم، دختر مى‌بود، با او ازدواج مى‌کردند و اموالش را تصرّف مى‌کردند و سپس او را طلاق مى‌دادند و رهایش مى‌نمودند. در این موقع، آن دختر، نه ثروتى داشت که گذران زندگى کند، و نه کسى رغبت به ازدواج با او مى‌کرد تا مخارجش را هم متحمّل شود.

مسئله غصب حقوق ایتام، از بزرگ‌ترین حوادث شایع بین آنان بود؛ چرا که دائما دست به گریبان جنگ و غارت و چپاول بودند، و طبعا پس از هر قتل و کشتار، ماجراى یتیمان بى‌سرپرست، تکرار مى‌شد.

از بدبختى‌هاى بزرگ فرزندان، یکى هم این بود که گاهى سرزمین‌هاى خراب و اراضى بى آب و علف، به سرعت، گرفتار قحطى مى‌شدند و کار به جایى مى‌رسید که مردم از ترس فقر و تنگ‌دستى، فرزندان خود را مى‌کشتند. دختران را نیز زنده به گور مى‌کردند و بزرگ‌ترین خبر ناگوار، این بود که به کسى خبر دهند که زنش دختر زاییده است.

در اطراف شبه جزیره عربستان، شاهانى حکومت مى‌کردند که در حمایت همسایگان زورمند و نزدیک خود بودند، مثل: ایران براى نواحى شمال، روم براى

نواحى مغرب، حبشه براى نواحى مشرق؛ اما قسمت‌هاى مرکزى (مانند مکّه و یثرب و طائف و. . .) ، در وضعیتى به سر مى‌بردند که شبیه جمهورى (و نه جمهورى) بوده‌اند و قبایل در بیابان‌ها و حتّى گاهى هم در شهرها توسّط رؤسا و بزرگان قبیله اداره مى‌شدند و گاهى هم این وضع، به حکومت پادشاهى تبدیل مى‌شد.

این هرج و مرج عجیب، در بین هر جمعى از آنان، به صورتى جلوه مى‌کرد و در هر ناحیه‌اى از سرزمین شبه جزیره عربستان، با آداب و مراسم عجیب و عقائد خرافىِ آنان، به وضعى در مى‌آمد. گذشته از این، همه آنها گرفتار بلاى بزرگ بى‌سوادى بودند و تعلیم و تعلّم، حتّى در شهرهاى آنان وجود نداشت، تا چه رسد به عشایر و قبائل.

تمام این احوال و اعمال و عادات و رسومى که براى آنان ذکر کردیم، از امورى هستند که از آیات قرآن و خطاباتى که متوجّه آنها شده، به خوبى استفاده مى‌شود.

آیات و خطاباتى که نخست در مکّه و بعد از قدرت یافتن اسلام، در مدینه نازل شده‌اند و اوصاف آنها را مورد بررسى قرار داده‌اند، همچنین دقّت در مذمّت و سرزنش‌هایى که نسبت به آنان شده و مطالعه در نهى‌هاى شدید و ضعیفى که متوجّه آنان گشته است، بزرگ‌ترین سند صحّت مطالبى است که به آنان نسبت دادیم. گذشته از این، تاریخ نیز تمام این مطالب را ذکر کرده است و آنچه را هم که ما به موجب اجمال و اختصار آیات بیان نکردیم، به طور مفصّل تذکّر مى‌دهد. مختصرترین کلمه‌اى که به خوبى، همه این امور را مى‌رساند، همان است که قرآن کریم در نام‌گذارى این دوره به «دوره جاهلیّت» به کار برده است و تنها همین تعبیر مختصر، تمام آن معانىِ دامنه‌دار را در بر دارد. این، وضع عرب در آن روزگار بود.(10)

11 / 2

أخلاقُ الجاهِلِیَّةِ

الکتاب

«إِذْ جَعَلَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ اَلْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ اَلْجاهِلِیَّةِ فَأَنْزَلَ اَللّهُ سَکِینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ اَلتَّقْوى وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اَللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً».(11)

«أَ رَأَیْتَ اَلَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ- فَذلِکَ اَلَّذِی یَدُعُّ اَلْیَتِیمَ- وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ اَلْمِسْکِینِ».(12)

الحدیث

185 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: مَن کانَ فی قَلبِهِ حَبَّةٌ مِن خَردَلٍ مِن عَصَبِیَّةٍ بَعَثَهُ اللّهُ یَومَ القِیامَةِ مَعَ أعرابِ الجاهِلِیَّةِ.(13)

186 . عنه صلى الله علیه و آله: مَن قاتَلَ تَحتَ رایَةٍ عُمِّیَّةٍ (14) یَغضَبُ لِعَصَبَةٍ، أو یَدعو إلى عَصَبَةٍ، أو یَنصُرُ عَصَبَةً، فَقُتِلَ، فَقِتلَةٌ جاهِلِیَّةٌ.(15)

187 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللّهَ أذهَبَ فَخرَ الجاهِلِیَّةِ وتَکَبُّرَها بِآبائِها، کُلُّکُم لِادَمَ وحَوّاءَ کَطَفِّ الصّاعِ(16) بِالصّاعِ، وإنَّ أکرَمَکُم عِندَ اللّهِ أتقاکُم، فَمَن أتاکُم تَرضَونَ دینَهُ وأمانَتَهُ فَزَوِّجوهُ.(17)

11 / 2

خوى‌هاى جاهلى

قرآن

«آن گاه که کافران در دل‌هاى خود، تعصّب، آن هم تعصّب جاهلیّت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت، و [در واقع]آنان به [رعایت]آن [آرمان]، سزاوارتر و شایسته [اتّصاف به]آن بودند، و خدا همواره بر هر چیزى داناست» .

«آیا کسى را که [روزِ]جزا را دروغ مى‌خواند، دیدى؟ این، همان کسى است که یتیم را به سختى مى‌راند، و به خوراک دادن [به]بینوا ترغیب نمى‌کند» .

حدیث

185 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر که در دل او به اندازه دانه خَردَلى تعصّب باشد، خداوند او را در روز رستاخیز، با عرب‌هاى [عصر]جاهلیّت محشور مى‌گرداند.

186 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آن که زیر پرچم گم‌راهى پیکار کند و براى تعصّبى، خشمگین شود، یا به تعصّبى فرا بخواند و یا تعصّبى را یارى کند و کشته شود، به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است.

187 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: به درستى که خداوند، غرور جاهلیّت و تکبّرورزى به پدران را از میان بُرد. همه شما، فرزندان آدم و حوّا، و نزدیک به یکدیگر هستید. به راستى که بهترینِ شما در نزد خداوند، پارساترینِ شماست. پس اگر کسى [براى خواستگارى]آمد که دیندارى و امانتدارى‌اش را مى‌پسندید، به او زن بدهید.

11 / 3

أعمالُ الجاهِلِیَّةِ

أ وَأدُ البَناتِ

الکتاب

«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ- یَتَوارى مِنَ اَلْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی اَلتُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ».(18)

«وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ- بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ».(19)

الحدیث

188 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللّهَ حَرَّمَ عَلَیکُم: عُقوقَ الاُمَّهاتِ، ووَأدَ البَناتِ، ومَنعَ وَهاتِ(20)، وکَرِهَ لَکُم قیلَ وقالَ، وکَثرَةَ السُّؤالِ، وإضاعَةَ المالِ.(21)

ب الطِّیَرَة

189 . مسند ابن حنبل عن أبی حسّان: إنَّ رَجُلًا قالَ لِعائِشةَ: إنَّ أبا هُرَیرَةَ یُحَدِّثُ أنَّ رَسول اللّهِ صلى الله علیه و آله قالَ: إنَّ الطِّیَرَةَ فِی المَرأةِ وَالدّارِ وَالدّابَّةِ.

فَغَضِبَت غَضَباً شَدیداً فَطارَت شِقَّةٌ مِنها فِیالسَّماءِ وشِقَّةٌ فِیالأَرضِ، فَقالَت: إنَّما کانَ أهلُ الجاهِلِیَّةِ یَتَطَیَّرونَ مِن ذلِکَ.(22)

11 / 3

کردارهاى جاهلى

الف زنده به گور کردنِ دختران

قرآن

«و هر گاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‌اش سیاه مى‌گردد، در حالى که خشم [و اندوهِ]خود را فرو مى‌خورد. از بدىِ آنچه بدو بشارت داده شده، از قبیله [ى خود،]روى مى‌پوشاند [که]آیا او را با خوارى نگاه دارد، یا در خاکْ پنهانش کند؟ وه، چه بد داورى مى‌کنند!» .

«و آن گاه که از آن [دخترک]زنده به‌گور شده بپرسند که به کدامین گناه، کشته شده است» .

حدیث

188 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند، نافرمانى از مادران (عاقّ مادران) و زنده به گور کردن دختران و ادا نکردن حقوق واجب و گرفتن حقّ دیگران را بر شما حرام ساخت، و قیل و قال نمودن و زیاد درخواست کردن و ضایع ساختن مال را براى شما ناپسند شمرد.

ب فال بد زدن

189 . مسند ابن حنبل به نقل از ابو حسّان: مردى به عایشه گفت که ابو هریره از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: ناخجستگى، در زن و خانه و مَرکب است.

عایشه به شدّت خشمگین شد، گویى که نیمه‌اش به آسمان رفت و نیمه دیگرش در زمین ماند. سپس گفت: به درستى که مردمان جاهلیّت، به این امور، فال بد مى‌زدند.

190 . المستدرک على الصحیحین عن أبی حسّان الأعرج: إنّ عائِشَةَ قالَت: کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: کانَ أهلُ الجاهِلِیَّةِ یَقولونَ: إنَّمَا الطِّیَرَةُ فِی المَرأةِ وَالدّابَّةِ وَالدّارِ. ثُمَّ قَرَأت: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اَللّهِ یَسِیرٌ»(23)(24)

ج التِّوَل

191 . دعائم الإسلام: إنَّ رَسول اللّهِ صلى الله علیه و آله نَهى عَنِ التَّمائِمِ وَالتِّوَلِ(25) فَالتَّمائِمُ: ما یُعَلَّقُ مِنَ الکُتُبِ وَالخَرَزِ وغَیرِ ذلِکَ، وَالتِّوَلُ: ما تَتَحَبَّبُ بِهِ النِّساءُ إلى أزواجِهِنَّ کَالکَهانَةِ وأشباهِها. ونَهى عَنِ السِّحرِ.(26)

د النِّیاحَة

192 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: النِّیاحَةُ مِن عَمَلِ الجاهِلِیَّةِ.(27)

193 . عنه صلى الله علیه و آله: مِن أمرِ الجاهِلِیَّةِ النِّیاحَةُ، وتَبَرُّؤُ امرِىً مِنِ ابنِهِ، وفَخرُهُ عَلَى النّاسِ.(28)

190 . المستدرک على الصحیحین عن أبی حسّان الأعرج: إنّ عائِشَةَ قالَت: کانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقولُ: کانَ أهلُ الجاهِلِیَّةِ یَقولونَ: إنَّمَا الطِّیَرَةُ فِی المَرأةِ وَالدّابَّةِ وَالدّارِ. ثُمَّ قَرَأت: «ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی اَلْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَى اَللّهِ یَسِیرٌ»(23) (24)

ج التِّوَل

191 . دعائم الإسلام: إنَّ رَسول اللّهِ صلى الله علیه و آله نَهى عَنِ التَّمائِمِ وَالتِّوَلِ(25) فَالتَّمائِمُ: ما یُعَلَّقُ مِنَ الکُتُبِ وَالخَرَزِ وغَیرِ ذلِکَ، وَالتِّوَلُ: ما تَتَحَبَّبُ بِهِ النِّساءُ إلى أزواجِهِنَّ کَالکَهانَةِ وأشباهِها. ونَهى عَنِ السِّحرِ.(26)

د النِّیاحَة

192 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: النِّیاحَةُ مِن عَمَلِ الجاهِلِیَّةِ.(27)

193 . عنه صلى الله علیه و آله: مِن أمرِ الجاهِلِیَّةِ النِّیاحَةُ، وتَبَرُّؤُ امرِىً مِنِ ابنِهِ، وفَخرُهُ عَلَى النّاسِ.(28)

190 . المستدرک على الصحیحین به نقل از ابو حسّان اَعرج: همانا عایشه گفت: پیامبر صلى الله علیه و آله مى‌فرمود: «مردمان جاهلیّت مى‌گفتند که شومى، در سه چیز است: زن، مَرکب و خانه» .

سپس عایشه این آیه را خواند: «هیچ مصیبتى، نه در زمین و نه در نفْس‌هاى شما [به شما]نمى‌رسد، مگر پیش از این که آن را پدید آوریم، در کتابى هست. این [کار]براى خدا آسان است» .

ج جادوگرى

191 . دعائم الإسلام: پیامبر صلى الله علیه و آله از تَمائم و تِوَل، منع کرد. «تَمائم» مهره‌ها یا نوشته‌هایى هستند که به خود آویزان مى‌کنند، و «تِوَل» ، کارى است که زنان، براى محبوب بودن در نزد شوهرانشان انجام مى‌دهند (از قبیل: فالگیرى، طالع‌بینى و مانند آن) . و پیامبر صلى الله علیه و آله از سِحر [نیز]منع فرمود.

د شیون کردن

192 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: نوحه‌گرى [بر مردگان،]از رفتارهاى جاهلیت است.

193 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از سنّت‌هاى جاهلیّت است: نوحه‌گرى، بیزارى جستن شخص از فرزندش، و فخرفروشى بر مردم.

194 . سنن النسائی عن أنس: إنَّ رَسول اللّهِ صلى الله علیه و آله أخَذَ عَلَى النِّساءِ حینَ بایَعَهُنَّ أن لا یَنُحنَ، فَقُلنَ: یا رَسول اللّهِ، إنَّ نِساءً أسعَدنَنا فِی الجاهِلِیَّةِ أفَنُسعِدُهُنَّ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: لا إسعادَ فِی الإِسلامِ.(29)

195 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: «وَ لا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ» (30) قالَ: النَّوحُ. (31)

11 / 4

مَحقُ الإِسلامِ لِعاداتِ الجاهِلِیَّةِ

196 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل بَعَثَنی رَحمَةً لِلعالَمینَ، ولِأَمحَقَ المَعازِفَ وَالمَزامیرَ، واُمورَ الجاهِلِیَّةِ، وَالأَوثانَ.(32)

197 . عنه صلى الله علیه و آله: أبغَضُ النّاسِ إلَى اللّهِ ثَلاثَةٌ: مُلحِدٌ فِی الحَرَمِ، ومُبتَغٍ فِی الإِسلامِ سُنَّةَ الجاهِلِیَّةِ، ومُطَّلِبٌ دَمَ امرِىً بِغَیرِ حَقٍّ لِیُهریقَ دَمَهُ.(33)

198 . عنه صلى الله علیه و آله مِن خُطبَتِهِ فی عَرَفَةَ: ألا کُلُّ شَیءٍ مِن أمرِ الجاهِلِیَّةِ تَحتَ قَدَمَیَّ مَوضوعٌ(34) ، ودِماءُ الجاهِلِیَّةِ مَوضوعَةٌ، وإنَّ أوَّلَ دَمٍ أضَعُ مِن دِمائِنا دَمُ ابنِ رَبیعَةَ بنِ الحارِثِ کانَ مُستَرضِعاً فی بَنی سَعدٍ فَقَتَلَتهُ هُذَیلٌ ورِبَا الجاهِلِیَّةِ مَوضوعٌ،

وأوَّلُ رِباً أضَعُ رِبانا رِبا عَبّاسِ بنِ عَبدِالمُطَّلِبِ فَإِنَّهُ مَوضوعٌ کُلُّهُ.(35)

194 . سنن النسائى به نقل از اَنَس: پیامبر خدا هنگامى که با زنان بیعت نمود، از آنان پیمان گرفت که نوحه‌گرى نکنند.

زنان گفتند: اى پیامبر! در جاهلیّت، زنانى ما را در نوحه‌گرى یارى رسانده‌اند. آیا آنان را یارى برسانیم [تا جبران کرده باشیم]؟(36)

پیامبر خدا فرمود: «یارى کردن [براى کارهاى باطل]، در اسلام روا نیست» .

195 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در تفسیر آیه: «تو را در هیچ معروفى، نافرمانى نکنند» : مقصود، نوحه‌گرى است.

11 / 4

محو عادات جاهلى از سوى اسلام

196 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: به راستى که خداوند، مرا رحمتى براى جهانیان، مبعوث کرد، و بِدان جهت که ساز و چنگ‌ها و نى‌ها و سنّت‌هاى جاهلیّت و بُتان را نابود کنم.

197 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مبغوض‌ترین انسان‌ها در نزد خداوند، سه کس‌اند: کسى که در حَرَم، اِلحاد(37) ورزد؛ کسى که در اسلام به دنبال سنّت‌هاى جاهلیّت باشد؛ و کسى که تلاش کند خون کسى را به ناحق بریزد.

198 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در سخنرانى روز عرفه: بدانید که همه سنّت‌هاى جاهلیّت را زیر پا گذاشتم و کنار نهادم. خونخواهىِ جاهلیّت نیز کنار نهاده مى‌شود، و اوّلْ خونى که کنار مى‌نهم، خون ابن ربیعه، پسر حارث است که در قبیله بنى سعد، دوران شیرخوارگى را مى‌گذرانْد و قبیله هُذَیل، او را کشتند و رِباى جاهلیّت نیز کنار گذاشته مى‌شود و اوّلْ رِبایى که لغو مى‌کنم، رباى عبّاس، پسر عبد المطّلب است. به درستى که همه اینها بى‌اعتبار هستند.

199 . الإصابة عن أبی عبیدة: کانَ مِن مَآثِرِ(38) یَشکُرَ فِی الجاهِلِیَّةِ أنَّ النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله خَطَبَ یَومَ الفَتحِ فَقالَ: ألا إنَّ کُلَّ مَکرُمَةٍ کانَت فِی الجاهِلِیَّةِ فَقَد جَعَلتُها تَحتَ قَدَمَیَّ إلَا السِّقایَةَ وَالسَّدانَةَ.(39)

فَقامَ إلَیهِ الأَسوَدُ بنُ رَبیعَةَ بنِ أبِی الأَسوَدِ بنِ مالِکِ بنِ رَبیعَةَ بنِ جُمَیلِ بنِ ثَعلَبَةَ بنِ عَمرِو بنِ عُثمانَ بنِ حَبیبِ بنِ یَشکُرَ فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، إنَّ أبی کانَ تَصَدَّقَ بِمالٍ مِن مالِهِ عَلَى ابنِ السَّبیلِ فِی الجاهِلِیَّةِ، فَإِن تَکُن لی تَکرِمَةً تَرَکتُها، وإن لا تَکُن لی مَکرُمَةً فَأَنَا أحَقُّ بِها. فَقالَ: بَل هِیَ لَکَ مَکرُمَةٌ فَتَقَبَّلها.(40)

200 . تفسیر القمّی: حَجَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله حَجَّةَ الوَداعِ لِتَمامِ عَشرِ حِجَجٍ مِن مَقدَمِهِ المَدینَةَ، فَکانَ مِن قَولِهِ بِمِنى أن حَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَیهِ ثُمَّ قالَ: . . . ألا وکُلُّ مَأثَرَةٍ أو بِدعَةٍ کانَت فِی الجاهِلِیَّةِ أو دَمٍ أو مالٍ فَهُوَ تَحتَ قَدَمَیَّ هاتَینِ، لَیسَ أحَدٌ أکرَمَ مِن أحَدٍ إلّا بِالتَّقوى، ألا هَل بَلَّغتُ؟

قالوا: نَعَم.

قالَ: اللّهُمَّ اشهَد.

ثُمَّ قالَ: ألا وکُلُّ رِباً کانَ فِی الجاهِلِیَّةِ فَهُوَ مَوضوعٌ، وأوَّلُ مَوضوعٍ مِنهُ رِبَا العَبّاسِ بنِ عَبدِالمُطَّلِبِ، ألا وکُلُّ دَمٍ کانَ فِی الجاهِلِیَّةِ فَهُوَ مَوضوعٌ، وأوَّلُ مَوضوعٍ دَمُ رَبیعَةَ، ألا هَل بَلَّغتُ؟

قالوا: نَعَم.

قالَ: اللّهُمَّ اشهَد.(41)

199 . الإصابة به نقل از ابو عبیده: از کارهاى برجسته [قبیله]یَشْکُر در جاهلیّت، این است که پیامبر صلى الله علیه و آله در روز فتح مکّه، سخنرانى کرد و فرمود: «بدانید که همه کارهاى افتخارآمیز جاهلیّت را زیر پا گذاشتم، جز آب‌رسانى به حاجیان و پرده‌دارى کعبه را» .

آن گاه، اسود بن ربیعة بن ابى الأسود بن مالک بن ربیعة بن جمیل بن ثعلبة بن عمرو بن عثمان بن حبیب بن یَشکُر به پا خاست و گفت: اى پیامبر خدا! به راستى که پدرم در جاهلیّت، اموالى را به در راه ماندگان، بخشش مى‌کرد. اگر این براى من افتخارى [جاهلى]است، رهایش کنم؛ ولى اگر چنین افتخارى نیست، من سزاوارترم که آن را ادامه دهم.

پیامبر خدا فرمود: «نه! این، [از آیین‌هاى ناپسند جاهلى نیست؛ بلکه]براى تو افتخارى است» . پس آن را پذیرفت.

200 . تفسیر القمّى: پیامبر خدا در دهمین سال ورود به مدینه، حَجّة الوداع را به جاى آورد. بخشى از سخنان ایشان که در سرزمین مِنا پس از حمد و ثناى الهى ایراد فرمود، چنین است:

«بدانید که هر افتخار یا بدعت جاهلیّت و هر خون و سنّت جاهلیّت، در زیر پاى من است. هیچ کس شرافتى بر دیگرى ندارد، جز به تقوا. آیا ابلاغ کردم؟» .

گفتند: آرى.

فرمود: «خدایا! گواه باش» .

سپس فرمود: «بدانید که هر رباى جاهلیّت، لغو شده است و اوّلین رباى لغو شده، رباى عبّاس، پسر عبد المطّلب است. آگاه باشید که هر گونه خونخواهىِ جاهلیّت را لغو کردم و اوّلین خونخواهىِ لغو شده، خون ربیعه است. آیا ابلاغ کردم؟» .

گفتند: آرى.

فرمود: «بار خدایا! گواه باش» .

201 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله مِن خُطبَتِهِ فی حَجَّةِ الوَداعِ: إنَّ رِبَا الجاهِلِیَّةِ مَوضوعٌ وإنَّ أوَّلَ رِباً أبدَأُ بِهِ رِبَا العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، وإنَّ دِماءَ الجاهِلِیَّةِ مَوضوعَةٌ وإنَّ أوَّلَ دَمٍ أبدَأُ بِهِ دَمُ عامِرِ بنِ رَبیعَةَ بنِ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، وإنَّ مَآثِرَ الجاهِلِیَّةِ مَوضوعَةٌ غَیرَ السَّدانَةِ وَالسِّقایَةِ، وَالعَمدُ قَوَدٌ وشِبهُ العَمدِ ما قُتِلَ بِالعَصا وَالحَجَرِ وفیهِ مِئَةُ بَعیرٍ، فَمَنِ ازدادَ فَهُوَ مِنَ الجاهِلِیَّةِ.(42)

202 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللّهَ قَد وَضَعَ بِالإِسلامِ مَن کانَ فِی الجاهِلِیَّةِ شَریفاً، وشَرَّفَ بِالإِسلامِ مَن کانَ فِی الجاهِلِیَّةِ وَضیعاً، وأعَزَّ بِالإِسلامِ مَن کانَ فِی الجاهِلِیَّةِ ذَلیلًا، وأذهَبَ بِالإِسلامِ ما کانَ مِن نَخوَةِ الجاهِلِیَّةِ وتَفاخُرِها بِعَشائِرِها وباسِقِ أنسابِها. فَالنّاسُ الیَومَ کُلُّهُم أبیَضُهُم وأسوَدُهُم، وقُرَشِیُّهُم وعَرَبِیُّهُم وعَجَمِیُّهُم مِن آدَمَ، وإنَّ آدَمَ‌خَلَقَهُ اللّهُ مِن طینٍ، وإنَّ أحَبَّ النّاسِ إلَى اللّهِ عز و جلیَومَ القِیامَةِ أطوَعُهُم لَهُ وأتقاهُم.(43)

11 / 5

ما اُبْرِمَ مِنْ سُنَنِ الجاهِلیَّةِ

203 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله فی وَصِیَّتِهِ لِمُعاذِ بنِ جَبَلٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى الیَمَنِ: أمِت أمرَ الجاهِلِیَّةِ إلّا ما سَنَّهُ الإِسلامُ، وأظهِر أمرَ الإِسلامِ کُلَّهُ صَغیرَهُ وکَبیرَهُ.(44)

201 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در سخنرانى در حجّة الوداع: به راستى که رباى جاهلیّت، کنار نهاده شد و اوّلین ربایى که از آن شروع مى‌کنم، رباى عبّاس، پسر عبد المطّلب است. و به راستى که خون‌هاى جاهلیّت، کنار نهاده شد و اوّلین خونى که از آن شروع مى‌کنم، خون عامر بن ربیعة بن حارث بن عبد المطّلب است. و به راستى که افتخارات جاهلیّت، کنار نهاده شد، جز پرده‌دارى و آب‌رسانى به حاجیان. قتل عمد، قصاص دارد و قتل شبه عمد، آن است که کسى با سنگ و عصا کشته شده باشد و صد شتر دیه دارد. هر که بر این بیفزاید، از جاهلیّت است.

202 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: به راستى که خداوند به سبب اسلام، آن را که در جاهلیّتْ شریف بود، پست کرد و به سبب اسلام، کسانى را که در جاهلیّتْ پست بودند، شرافت بخشید و به واسطه اسلام، کسانى را که در جاهلیّتْ خوار بودند، عزیز ساخت و به واسطه اسلام، غرور جاهلیّت و فخرفروشى به قبیله‌ها و تبارهاى برجسته را از بین برد.

امروز، همه مردم، از سیاه و سفید و قُریشى و عرب و غیر عرب، از نسل آدم‌اند و خداوند، آدم را از خاک آفرید. به درستى که محبوب‌ترینِ مردم در نزد خداوند در روز رستاخیز، پارساترین و پیروترینِ آنها نسبت به خداوند است.

11 / 5

سنّت‌هاى جاهلى تأیید شده و ماندگار

203 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در سفارش به معاذ بن جبل، هنگامى که او را به یمن فرستاد: رسم‌هاى جاهلیّت را نابود کن، جز آنچه را که اسلام تأیید کرده است، و شئون اسلامى را آشکار کن؛ بزرگ و کوچک آن را.

204 . عنه صلى الله علیه و آله أیضاً: أمِت أمرَ الجاهِلِیَّةِ إلّا ما حَسُنَ(45) (46)

205 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ عَبدَ المُطَّلِبِ علیه السلام سَنَّ فِی الجاهِلِیَّةِ خَمسَ سُنَنٍ أجراهَا اللّهُ عز و جل فِی الإِسلامِ: حَرَّمَ نِساءَ الآباءِ عَلَى الأَبناءِ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل: «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ اَلنِّساءِ»(47)، ووَجَدَ کَنزاً فَأَخرَجَ مِنهُ الخُمسَ وتَصَدَّقَ بِهِ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل: «وَ اِعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ. . .»(48) الآیَةَ، ولَمّا حَفَرَ بِئرَ زَمزَمَ سَمّاها سِقایَةَ الحاجِّ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالى: «أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ اَلْحاجِّ وَ عِمارَةَ اَلْمَسْجِدِ اَلْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ. . .» (49) الآیَةَ، وسَنَّ فِی القَتلِ مِئَةً مِنَ الإِبِلِ، فَأَجرَى اللّهُ عز و جلذلِکَ فِی الإِسلامِ، ولَم یَکُن لِلطَّوافِ عَدَدٌ عِندَ قُرَیشٍ فَسَنَّ لَهُم عَبدُ المُطَّلِبِ سَبعَةَ أشواطٍ، فَأَجرَى اللّهُ عز و جل ذلِکَ فِی الإِسلامِ.(50)

206 . عنه صلى الله علیه و آله: لا حِلفَ فِی الإِسلامِ، وأیُّما حِلفٍ کانَ فِی الجاهِلِیَّةِ لَم یَزِدهُ الإِسلامُ إلّا شِدَّةً.(51)

207 . عنه صلى الله علیه و آله: کُلُّ قَسمٍ قُسِمَ فِی الجاهِلِیَّةِ فَهُوَ عَلى ما قُسِمَ لَهُ، وکُلُّ قَسمٍ أدرَکَهُ الإِسلامُ فَهُوَ عَلى قَسمِ الإِسلامِ.(52)

204 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در سفارش به معاذ بن جبل، هنگامى که او را به یمن فرستاد: عادات جاهلیّت را بمیران، جز آنچه را که نیکوست.

205 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: به راستى که عبد المطّلب در جاهلیّت، پنج سنّت بنا نهاد که خداوند آنها را در اسلام نیز جارى ساخت:

زنِ پدران را بر فرزندان، حرام کرد. پس خداوند عز و جل این آیه را نازل کرد: «با زنانى که پدرانتان به ازدواج در آورده‌اند، ازدواج مکنید» .

و گنجى را یافت و یک پنجمِ آن را جدا کرد و صدقه داد. پس خداوند عز و جل این آیه را نازل فرمود: «بدانید که اگر غنیمت (بهره‌اى) به دست مى‌آورید، یک‌پنجم آن براى خدا و رسول است» .

و هنگامى که چاه زمزم را حفر کرد، آن را «آب دادن حاجیان (سقایة الحاجّ)» نامید. پس خداوند عز و جل این آیه را فرود آورد: «آیا آب دادن به حاجیان و آبادانىِ مسجدالحرام را مانند این مى‌دانید که کسى به خدا و روز واپسین، ایمان بیاورد؟ !» .

و در کشتن، صد شتر را به عنوان دیه سنّت نهاد. پس خداوند، همان را در اسلام جارى ساخت.

و قریش براى طواف، عددى خاص نداشتند. پس عبد المطّلب، هفت دور را سنّت کرد و خداوند عز و جل همان را در اسلام اجرا ساخت.

206 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ پیمانى [که نو پدید باشد،]در اسلام نیامده است، و هر پیمانى که در جاهلیّت [در امر خیر و یارى کردن حق]بود، اسلام بر شدّت آن افزوده است.

207 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر سهمى که در جاهلیّت تقسیم شده، به همان صورت، باقى

است؛ ولى هر سهمى که در دوران اسلام انجام مى‌شود، بر طبق دستور اسلام خواهد بود.

208 . عنه صلى الله علیه و آله: أیُّما دارٍ أو أرضٍ قُسِمَت فِی الجاهِلِیَّةِ فَهِیَ عَلى قَسمِ الجاهِلِیَّةِ، وأیُّما دارٍ أو أرضٍ أدرَکَهَا الإِسلامُ ولَم تُقسَم فَهِیَ عَلى قَسمِ الإِسلامِ.(53)

209 . عنه صلى الله علیه و آله: ما کانَ مِن میراثٍ قُسِمَ فِی الجاهِلِیَّةِ فَهُوَ عَلى قِسمَةِ الجاهِلِیَّةِ، وما کانَ مِن میراثٍ أدرَکَهُ الإِسلامُ، فَهُوَ عَلى قِسمَةِ الإِسلامِ.(54)

210 . عنه صلى الله علیه و آله: ألا إنَّ رَجَباً شَهرُ اللّهِ الأَصَمُّ، وهُوَ شَهرٌ عَظیمٌ، وإنَّما سُمِّیَ الأَصَمَّ لِأَنَّهُ لا یُقارِنُهُ شَهرٌ مِنَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ عز و جل حُرمَةً وفَضلًا، وکانَ أهلُ الجاهِلِیَّةِ یُعَظِّمونَهُ فی جاهِلِیَّتِها، فَلَمّا جاءَ الإِسلامُ لَم یَزدَد إلّا تَعظیماً وفَضلًا.(55)

211 . مسند ابن حنبل عن السائب بن عبد اللّه: جیءَ بی إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله یَومَ فَتحِ مَکَّةَ، جاءَ بی عُثمانُ بنُ عَفّانٍ وزُهَیرٌ، فَجَعَلوا یُثنونَ عَلَیهِ، فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: لا تُعلِمونی بِهِ قَد کانَ صاحِبی فِی الجاهِلِیَّةِ.

قالَ: قالَ: نَعَم یا رَسولَ اللّهِ، فَنِعمَ الصّاحِبُ کُنتَ.

قالَ: فَقالَ: یا سائِبُ، انظُر أخلاقَکَ الَّتی کُنتَ تَصنَعُها فِی الجاهِلِیَّةِ فَاجعَلها فِی الإِسلامِ؛ أقرِ الضَّیفَ، وأکرِمِ الیَتیمَ، وأحسِن إلى جارِکَ.(56)

212 . الزهد للحسین بن سعید عن زرارة: قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام: النّاسُ یَروونَ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله أنَّهُ قالَ: أشرَفُکُم فِی الجاهِلِیَّةِ أشرَفُکُم فِی الإِسلامِ.

فَقالَ علیه السلام: صَدَقوا، ولَیسَ حَیثُ تَذهَبونَ، کانَ أشرَفُهُم فِی الجاهِلِیَّةِ أسخاهُم نَفساً، وأحسَنَهُم خُلقاً، وأحسَنَهُم جِواراً، وأکَفَّهُم أذًى، فَذلِکَ الَّذی إذا أسلَمَ لَم یَزِدهُ إسلامُهُ إلّا خَیراً.(57)

208 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر خانه و زمینى که در جاهلیّت تقسیم شده، به همان تقسیم جاهلیّت، باقى است؛ ولى هر خانه و زمینى که اسلام آن را درک کرد و [هنوز]تقسیم نشده، طبق دستور اسلام تقسیم مى‌شود.

209 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر میراثى که در جاهلیّت تقسیم شده، به همان قسمتْ باقى است و هر میراثى که اسلامْ آن را [قبل از تقسیم]درک کرده، بر طبق دستور اسلام خواهد بود.

210 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بدانید که رجب، «ماه بزرگ خدا (شهر اللّه الأصمّ)» است و آن، ماهى بزرگ است و ماه رجب را «اَصمّ» نامیده‌اند؛ زیرا هیچ ماهى در احترام و فضیلت، به پایه‌اش نمى‌رسد. مردمان جاهلیّت، این ماه را بزرگ مى‌شمردند. پس هنگامى که اسلام آمد، بر بزرگى و فضیلت آن افزود.

211 . مسند ابن حنبل به نقل از سائب بن عبد اللّه: روز فتح مکّه، مرا نزد پیامبر خدا آوردند. عثمان بن عَفّان و زُهَیر، مرا آوردند. آنها شروع به مدح من کردند. آن گاه، پیامبر صلى الله علیه و آله به آنان فرمود: «درباره او به من خبر مدهید. او [را مى‌شناسم؛ چون]در جاهلیّت، همنشین من بود» .

گفتم: آرى، اى پیامبر خدا! و چه خوب همنشینى بودى!

آن گاه فرمود: «اى سائب! به خُلق و خویى که در جاهلیّت داشتى، بنگر و همه آنها را در اسلام نیز حفظ کن. به میهمان، احترام بگذار؛ یتیم را گرامى بدار و به همسایه‌ات، نیکى کن» .

212 . الزهد، حسین بن سعید به نقل از زراره: به امام باقر علیه السلام گفتم: مردم نقل مى‌کنند که پیامبر خدا فرمود: «گرامى‌ترینِ شما در جاهلیّت، گرامى‌ترینِ شما در دوران اسلام است» .

امام باقر علیه السلام فرمود: «راست مى‌گویند؛ ولى نه آن گونه که شما گمان مى‌کنید. شریف‌ترین مردمان در جاهلیّت، کسانى بودند که از همه بخشنده‌تر، خوشْ‌اخلاق‌تر، همسایه‌دارتر و بى‌آزارتر بودند. اینان اگر اسلام بیاورند، اسلام جز بر خوبى‌شان نمى‌افزاید» .

213 . اُسد الغابة عن سوید بن الحارث: وَفَدتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله سابِعَ سَبعَةٍ مِن قَومی، فَأَعجَبَهُ ما رَأى مِن سَمتِنا وزِیِّنا، فَقالَ: ما أنتُم؟

قُلنا: مُؤمِنونَ.

فَتَبَسَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله وقالَ: إنَّ لِکُلِّ قَولٍ حَقیقَةً، فَما حَقیقَةُ إیمانِکُم؟

قالَ سُوَیدٌ: قُلنا: خَمسَ عَشرَةَ خَصلَةً، خَمسٌ مِنها أمَرَتنا رُسُلُکَ أن نُؤمِنَ بِها، وخَمسٌ أمَرَتنا رُسُلُکَ أن نَعمَلَ بِها، وخَمسٌ مِنها تَخَلَّقنا بِها فِی الجاهِلِیَّةِ فَنَحنُ عَلَیها إلّا أن تَکرَهَ مِنها شَیئاً.

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مَا الخَمسُ الَّتی أمَرَکُم رُسُلی أن تُؤمِنوا بِها؟

قُلنا: أن نُؤمِنَ بِاللّهِ، ومَلائِکَتِهِ، وکُتُبِهِ، ورُسُلِهِ، وَالبَعثِ بَعدَ المَوتِ.

قالَ: ومَا الخَمسُ الَّتی أمَرَتکُم رُسُلی أن تَعمَلوا بِها؟

قُلنا: نَقولُ: لا إلهَ إلَا اللّهُ ومُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ، ونُقیمُ الصَّلاةَ، ونُؤتِی الزَّکاةَ، ونَحُجُّ البَیتَ، ونَصومُ رَمَضانَ.

قالَ: ومَا الخَمسُ الَّتی تَخَلَّقتُم بِها فِی الجاهِلِیَّةِ؟

قُلنا: الشُّکرُ عِندَ الرَّخاءِ، وَالصَّبرُ عِندَ البَلاءِ، وَالصَّبرُ فی مَواطِنِ اللِّقاءِ، وَالرِّضا بِمُرِّ القَضاءِ، وَالصَّبرُ عِندَ شَماتَةِ الأَعداءِ.

فَقالَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله: حُلَماءُ عُلَماءُ، کادوا مِن صِدقِهِم أن یَکونوا أنبِیاءَ.(58)

213 . اُسد الغابة به نقل از سوید بن حارث: من هفتمین نفر قبیله‌ام بودم که بر پیامبر صلى الله علیه و آله وارد شدم. پیامبر خدا از راه و روش ما خوشش آمد و فرمود: «چگونه‌اید؟» .

گفتیم: مؤمن هستیم.

پیامبر خدا تبسّم کرد و فرمود: «هر سخنى را حقیقتى است. حقیقت ایمان شما چیست؟» .

گفتیم: [حقیقت ایمان ما،]پانزده خصلت است: پنج خصلت را فرستادگانت فرمان دادند که بدانها ایمان بیاوریم، و پنج خصلت را فرمان دادند که بدانها عمل کنیم، و پنج خصلت را در جاهلیّت بدانها خو گرفته‌ایم و اکنون هم بدانها پایبندیم، مگر آن که شما آنها را ناپسند بشمرید.

پیامبر خدا فرمود: «پنج خصلتى که فرستادگان من دستور دادند که بدانها ایمان بیاورید، چیست؟» .

گفتیم: این که به خدا و فرشتگانش و کتب آسمانى‌اش و پیامبرانش و به زنده شدن پس از مرگ، ایمان آوریم.

فرمود: «پنج خصلتى که به عمل کردن بدانها مأمور شدید، چیست؟» .

گفتیم: این که بگوییم: «لا إله إلّا اللّه و محمّد رسول اللّه» ، نماز بر پا داریم، زکات بدهیم، حجّ خانه [ى خدا]به جا آوریم، و ماه رمضان را روزه بداریم.

فرمود: «پنج خصلتى که در جاهلیّت، بدانها خو کرده‌اید، چیست؟» .

گفتیم: سپاس‌گزارى به هنگام ناز و نعمت، شکیبایى در سختى، شکیبایى به هنگام برخورد [با دشمن]، خشنودى به تلخىِ قضا و قدر، و شکیبایى به هنگام سرزنش از سوى دشمنان.

آن گاه، پیامبر خدا [در وصف ما]فرمود: «بردبارانى دانشمند، که نزدیک است از صداقت، به پیامبرى برسند» .


1) الأحزاب:33.

2) سبأ:44.

3) القصص:46.

4) تاریخ المدینة: ج 2 ص 558 عن الشعبی.

5) آل عمران: آیه 154.

6) مائده: آیه 50.

7) فتح: آیه 26.

8) احزاب: آیه 33.

9) انعام: آیه 116.

10) ر. ک: المیزان فى تفسیر القرآن: ج 4 ص 151، پژوهش‌هاى قرآنى: ش 32 ص 216.

11) الفتح:26.

12) الماعون:1 3.

13) الکافی: ج 2 ص 308 ح 3 عن إسماعیل بن أبی زیاد السکونی عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 73 ص 284 ح 2.

14) العمّیّة: قیل: هو فِعِّیلة، من العماء: الضلالة، وحکى بعضهم فیها ضمّ العین (النهایة: ج 3 ص 304).

15) صحیح مسلم: ج 3 ص 1476 ح 53 عن أبیهریرة؛ المجازات النبویّة: ص 333 ح 257.

16) طفّ الصاع: أی قریب بعضکم من بعض، والمعنى: کلّکم فی الانتساب إلى أب واحد بمنزلة واحدة (النهایة: ج 3 ص 129).

17) شعب الإیمان: ج 4 ص 288 ح 5136 عن أبی أمامة وراجع: دعائم الإسلام: ج 2 ص 199 ح 729.

18) النحل:58 و 59.

19) التکویر:8 و 9.

20) أی: منع الواجبات من الحقوق وأخذ ما لا یحلّ لکم من الأموال أو طلب ما لیس لکم فیه حقّ (هامش المصدر).

21) صحیح البخاری: ج 2 ص 848 ح 2277 و ج 5 ص 2229 ح 5630 کلاهما عن المغیرة وراجع: معانی الأخبار: ص 279 و 280.

22) مسند ابن حنبل: ج 9 ص 487 ح 25223 و ج 10 ص 83 ح 6093 نحوه.

23) الحدید:22.

24) المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص521 ح 3788.

25) التمائم: جمع تمیمة، وهی خرزات کانت العرب تعلّقها على أولادهم یتّقون بها العین فی زعمهم، فأبطلها الإسلام. . . وإنّما جعلها شرکًا لأنّهم أرادوا بها دفع المقادیر المکتوبة علیهم، فطلبوا دفع الأذى من غیراللّه الذی هو دافعه. وفی حدیث عبداللّه «التِوَلَة من الشرک» التِوَلَة بکسرالتاء وفتح الواو: ما یحبّب المرأة إلى زوجها من السحر وغیره، جعله من الشرک لاعتقادهم أنّ ذلک یؤثّر ویفعل خلاف ما قدّره اللّه تعالى (النهایة: ج 1 ص 197 و 198 و 200) . وقال الفیروزآبادی: التُوَلَة کهُمزة: السحر أو شبهه، وخرز تتحبّب معها المرأة إلى زوجها (القاموس المحیط: ج 3 ص 341).

26) دعائم الإسلام: ج 2 ص 142 ح 497، بحار الأنوار: ج 63 ص 18 ح 11.

27) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 376 ح 5769، بحار الأنوار: ج 82 ص 103 ح 50؛ سنن ابن ماجة: ج 1 ص 504 ح 1581 عن أبی مالک الأشعری وح 1582 عن ابن عبّاس وفیهما «أمر» بدل «عمل».

28) مسند إسحاق بن راهویه: ج 1 ص 371 ح 382 عن أبی هریرة.

29) سنن النسائی: ج 4 ص 16.

30) الممتحنة:12.

31) سنن ابن ماجة: ج 1 ص 503 ح 1579 عن اُمّ سلمة.

32) الکافی: ج 6 ص 396 ح 1 عن أبی الربیع الشامی عن الإمام الصادق علیه السلام، بحار الأنوار: ج 79 ص 126 ح 4؛ مسند ابن حنبل: ج 8 ص 307 ح 22370 عن أبی اُمامة نحوه.

33) صحیح البخاری: ج 6 ص 2523 ح 6488 عن ابن عبّاس؛ عوالی اللآلی: ج 1 ص 176 ح 216.

34) قال الشریف الرضی رحمه‌اللهفی المجازات النبویّة: ص 135 ح 102 بعد نقله للمقطع الأوّل من الحدیث: هذا القول مجاز، والمراد به إذلال أمر الجاهلیّة، وحطّ أعلامها ونقض أحکامها، کما یستذلّ الشیء الموطوء الذی تدوسه الأخامص الساعیة والأقدام الواطئة، فلا یبقى منه مرفوع إلّا وضع ولا قائم إلّا صرع.

35) صحیح مسلم: ج 2 ص 889 ح 147 عن حاتم بن إسماعیل عن الإمام الصادق عن أبیه علیهماالسلامعن جابر بن عبداللّه.

36) در گذشته چنان که هنوز هم در برخى مناطق مرسوم است، زنان در ماتم خانواده‌هاى دیگر نوحه‌سرایى مى‌کردند تا مراسم عزا رونق بگیرد و در عوض، زنان آن خانواده نیز در ماتم اینان حاضر مى‌شدند و نوحه سر مى‌دادند تا جبران کرده باشند.

37) اِلحاد، به معناى انحراف از حق است. ظاهرا مقصود از اِلحاد در حرم، رعایت نکردن حقوق حرم و هتک حرمت آن است. در حدیثى از امام صادق علیه السلام آمده است که: «هر ستمى در مکّه و حرم، اِلحاد است» (ر. ک: الکافى: ج 8 ص 337 ح 533).

38) مآثر العرب: مکارمها ومفاخرها التی تؤثر عنها وتُروى (النهایة: ج 4 ص 288).

39) سدانة الکعبة: خدمتها وتولّی أمرها وفتح بابها وإغلاقه (تاج العروس: ج 18 ص 276).

40) الإصابة: ج 1 ص 225 الرقم 158.

41) تفسیر القمّی: ج 1 ص 171، بحار الأنوار: ج 37 ص 113 ح 6.

42) تحف العقول: ص 31، بحار الأنوار: ج 76 ص 349 ح 13.

43) الکافی: ج 5 ص 340 ح 1 عن أبی حمزة الثمالی عن الإمام الباقر علیه السلام، بحار الأنوار: ج 22 ص 118 ح 89.

44) تحف العقول: ص 25.

45) المجازات النبویّة: ص 188 ح 147؛ مختصر تاریخ دمشق: ج 24 ص 371 ح 321 عن عبید بن صخر وفیه «ما حسّنه الإسلام».

46) قال الشریف الرضیّ رحمه‌الله بعد ذکره للحدیث: هذه استعارة، والمراد توصیته بأن یحیل أمر الجاهلیّة بنقض أحکامها وخفض أعلامها، حتّى ینسى ذکرها ویعفو أثرها، فتکون کالمیّت الذی نسی ذکره وانقطع خبره.

47) النساء:22.

48) الأنفال:41.

49) التوبة:19.

50) کتاب من لا یحضره الفقیه: ج 4 ص 365 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبیه جمیعًا عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 15 ص 127 ح 67.

51) صحیح مسلم: ج 4 ص 1961 ح 206 عن جبیر بن مطعم وج 2 ص 653 ح 6934 نحوه؛ الأمالی للطوسی: ص 263 ح 481 کلاهما عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جدّه.

52) سنن‌أبی داوود: ج 3 ص 126 ح 2914 عن ابن عبّاس.

53) الموطّأ: ج 2 ص 746 ح 35 عن ثور بن زید الدیلمی.

54) سنن ابن ماجة: ج 2 ص 918 ح 2749 عن عبداللّه بن عمر.

55) فضائل الأشهر الثلاثة: ص 24 ح 12 عن أبی سعید الخدری، بحار الأنوار: ج 97 ص 26 ح 1.

56) مسند ابن حنبل: ج 5 ص 280 ح 15500، اُسد الغابة: ج 2 ص 395الرقم 1913، کنز العمّال: ج15 ص 854 ح 43396.

57) الزهد للحسین بن سعید: ص 59 ح 157، بحار الأنوار: ج 73 ص 293 ح 26.

58) اُسد الغابة: ج 2 ص 593 الرقم 2344.