9 / 1 الحث على الأدب
5672 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: لایَقولَنَّ أحَدُکُم لِلمَسجِدِ مُسَیجِدٌ؛ فَإِنَّهُ بَیتُ اللّهِ، یُذکَرُ اللّهُ فیهِ، ولا یَقولَنَّ أحَدُکُم مُصَیحِفٌ؛ فَإِنَّ کِتابَ اللّهِ أعظَمُ مِن أن یُصَغَّرَ، ولا یَقولَنَّ أحَدُکُم عَبدی وأمَتی؛ کُلُّکُم عِبادٌ وإماءٌ، ولا یَقولَنَّ لِلرَّجُلِ رُوَیجِلٌ، ولا لِلمَرأَةِ مُرَیَّةٌ.(1)
5673 . عنه صلى الله علیه و آله فی صِفَةِ المُؤمِنِ : کَثیرُ الحَذَرِ، قَلیلُ الزَّلَلِ، حَرَکاتُهُ أدَبٌ.(2)
5674 . عنه صلى الله علیه و آله: أنَا أدیبُ اللّهِ وعَلِیٌّ أدیبی، أمَرَنی رَبّی بِالسَّخاءِ وَالبِرِّ ونَهانی عَنِ البُخلِ وَالجَفاءِ، وما شَیءٌ أبغَضُ إلَى اللّهِ عز و جل مِنَ البُخلِ وسوءِ الخُلُقِ، وإنَّهُ لیُفسِدُ العَمَلَ کَما یُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ.(3)
5675 . الإمام الصّادق علیه السلام: إنَّ اللّهَ أدَّبَ رَسولَهُ صلى الله علیه و آله فَقالَ: یا مُحَمَّدُ «خُذِ اَلْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ
وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْجاهِلِینَ»(4) ، قالَ: خُذ مِنهُم ما ظَهَرَ وما تَیَسَّرَ، وَالعَفوُ: الوَسَطُ.(5)
9 / 1
تشویق به ادب
5672 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ یک از شما نباید به مسجد، «مسجدک» بگوید؛ زیرا مسجد، خانه خداست و در آن، ذکر خدا مىشود هیچ یک از شما نباید به مُصحَف (قرآن) ، «مصحف کوچک (کتابچه)» بگوید؛ زیرا کتاب خدا، باعظمتتر از آن است که [حتّى نام آن] مُصغّر (کوچک) شود هیچ یک از شما نباید بگوید: بنده من و کنیز من؛ [زیرا] همه شما (مردان و زنان) بنده و کنیز [خدا] هستید و هیچ یک از شما نباید به مرد بگوید: «مَرْدَک» ، و یا به زن بگوید: «زَنَک» .
5673 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در وصف مؤمن : بسیار محتاط است، کم لغزش است، حرکاتش مؤدّبانه است.
5674 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من ادبْ آموخته خدا هستم و على، ادبْ آموخته من است پروردگارم مرا به سخاوت و نیکى کردن فرمان داد و از بخل و سختگیرى بازَم داشت در نزد خداوند عز و جل چیزى منفورتر از بخل و بدخویى نیست بدخویى، عمل را تباه مىکند، آن سان که سرکه عسل را.
5675 . امام صادق علیه السلام: خداوند، فرستاده خود را تربیت کرد و فرمود: «اى محمّد! «عفو را بگیر
و به کار پسندیده فرمانده و از نادانان رخ برتاب»» . [یعنى] فرمود: از ایشان آنچه آشکار و میسّر است، بگیر و «عفو» یعنى حدّ وسط
5676 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إنَّ المُؤمِنَ یَأخُذُ بِأَدَبِ اللّهِ عز و جل؛ إذا وَسَّعَ عَلَیهِ اتَّسَعَ، وإذا أمسَکَ عَلَیهِ أمسَکَ.(6)
5677 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ المُؤمِنَ أخَذَ عَن اللّهِ سُبحانَهُ وتَعالى أدَبا حَسَنا؛ إِذا وَسَّعَ عَلَیهِ وَسَّعَعَلى نَفسِهِ، وإذا أمسَکَ عَلَیهِ أمسَکَ.(7)
9 / 2 أحسن الآدابِ
5678 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أحسَنُ الأَدَبِ أن لایَفخَرَ المَرءُ بِأَدَبِهِ.(8)
9 / 3 التَّحذیرُ مِن سوءِ الأَدَبِ
5679 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إیّاکَ وما یُسَوِّءُ الأَدَبَ.(9)
5680 . عنه صلى الله علیه و آله: إیّاکَ أن تَضحَکَ مِن غَیرِ عَجَبٍ، أو تَمشِیَ وتَتَکَلَّمَ فی غَیرِ أدَبٍ.(10)
5681 . عنه صلى الله علیه و آله: مَا استَرذَلَ اللّهُ عَبدا إلّا حَظَرَ عَنهُ العِلمَ وَالأَدَبَ.(11)
5676 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: همانا مؤمن، به ادب خداوند عز و جل رفتار مىکند؛ هر گاه خدا به [زندگىِ] او گشایش بدهد، او گشادهدستى مىکند، و هر گاه بر او تنگ بگیرد، او نیز دست نگه مىدارد.
5677 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: همانا مؤمن، ادب نیکویى را از خداوندِ پاک و بلندمرتبهگرفته است هر گاه خدا به [زندگىِ] او گشایش دهد، خود را در گشایش قرار مىدهد، و هر گاه بر او تنگ گیرد، او نیز [بر خود] تنگ مىگیرد.
9 / 2
برترینِ ادبها
5678 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: نیکوترین ادب، آن است که آدمى با ادب خویش، فخر نفروشد.
9 / 3
هشدار درباره بىادبى
5679 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از آنچه مایه بىادبى مىشود، بپرهیز.
5680 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از خندیدنِ بىتعجّب [و بىجا] ، یا راه رفتن و سخن گفتنِ بىادبانه بپرهیز.
5681 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند، هیچ بندهاى را پست نشمرْد، مگر آن که او را از دانش و ادب، محروم ساخت.
9 / 4
مبادى الادب
أ الوراثَةُ
الکتاب
«رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْکافِرِینَ دَیّاراً- إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاّ فاجِراً کَفّاراً» .(12)
الحدیث
5682 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: اُنظُر فی أیِّ نِصابٍ (13) تَضَعُ وَلَدَکَ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ(14) (15)
5683 . عنه صلى الله علیه و آله: النّاسُ مَعادِنُ، وَالعِرقُ دَسّاسٌ، وأدَبُ السّوءِ کَعِرقِ السّوءِ.(16)
ب التَّربِیَةُ
5684 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: ما وَرَّثَ والِدٌ وَلَدَهُ أفضَلَ مِن أدَبٍ.(17)
ج العَقلُ
5685 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله فی ذِکرِ أنواعِ الخَیرِ مِمّا یَتَشَعَّبُ عَنِ العَقلِ : . . . وأمَّا الصِّیانَةُ فَیَتَشَعَّبُ
مِنهَا الصَّلاحُ، وَالتَّواضُعُ، وَالوَرَعُ، وَالإِنابَةُ، وَالفَهمُ، وَالأَدَبُ، وَالإِحسانُ، وَالتَّحَبُّبُ، وَالخَیرُ، وَاجتِناءُ البِشرِ(18) فَهذا ما أصابَ العاقِلُ بِالصِّیانَةِ.(19)
9 / 4
ریشههاى ادب
الف وراثت
قرآن
» [و نوح گفت:] پروردگارا! هیچ کس از کافران را بر روى زمین مگذار؛ چرا که اگر تو آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مىکنند و جز پلیدکارِ ناسپاس نزایند» .
حدیث
5682 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بنگر که از چه خانوادهاى فرزنددار مىشوى؛ زیرا رگ و ریشه، اثر دارد.
5683 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مردم [همانند] معدنهایند، و رگ و ریشه اثر دارد، و ادبِ بد، مانند رگ و ریشه بد است.
ب تربیت
5684 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ پدرى، میراثى برتر از ادب به فرزندش نداده است.
ج خرد
5685 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در بیان انواع خوبىهاى نشئت گرفته از خرد : . . . و آنچه از خویشتندارى برمىخیزد، عبارت است از: پاکى و فروتنى و پارسایى و توبه و فهم
و ادب و نیکوکارى و مهرورزى و نیکى و تحصیل خوشرویى اینها چیزهایى هستند که با خویشتندارى، نصیب خردمند مىشوند.
9 / 5 آثار الأَدب
5686 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: حُسنُ الأَدَبِ زینَةُ العَقلِ.(20)
5687 . عنه صلى الله علیه و آله: مَن قَعَدَ بِهِ حَسَبُهُ، نَهَضَ بِهِ أدَبُهُ.(21)
9 / 6 أولیاء التَّأدیب
أ اللّه عز و جل
5688 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أدَّبَنی رَبّی فَأَحسَنَ تَأدیبی.(22)
5689 . الاختصاص: عَن بَعضِ الهاشِمِیّینَ رَفَعَ الحَدیثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله علیه و آله أنَّ أعرابِیّا أتاهُ فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، أیُدالِکُ(23) الرَّجُلُ امرَأَتَهُ؟
قالَ: نَعَم إذا کانَ مُلفَجا(24)
فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ مَن أدَّبَکَ؟
قالَ: اللّهُ أدَّبَنی، وأنَا أفصَحُ العَرَبِ مَیدَ(25) أنّی مِن قُرَیشٍ، ورُبّیتُ فی حِجرٍ مِن هَوازِنَ بَنی سَعدِ بنِ بَکرٍ.(26)
9 / 5
آثار ادب
5686 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: ادبِ نیکو، زیور خِرَد است.
5687 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: کسى که حَسَبش او را بنشاند [و فرودست کند] ، ادبش او را برمىخیزانَد [و بلندپایه مىگردانَد]
9 / 6
مسئولان تربیت
الف خداوند عز و جل
5688 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مرا پروردگارم تربیت کرد و نیکو تربیتم کرد.
5689 . الاختصاص: یکى از هاشمیان، به صورت خبر مرفوع،(27) از پیامبر خدا روایت کرده است که بادیهنشینى، نزد ایشان آمد و گفت: اى پیامبر خدا! آیا رواست که مرد در پرداخت مهریه همسرش، امروز و فردا کند؟
فرمود: «آرى، اگر تهىدست باشد» .
گفت: اى پیامبر خدا! چه کسى تو را ادب آموخت؟
فرمود: «خدا مرا ادب آموخت؛ و من فصیحترینِ عربم، از آن رو که من از قریش هستم و در دامنى از بنى سعد بن بکر از هوازِن، تربیت شدهام» .
5690 . الإمام الصادق علیه السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل أدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحسَنَ أدَبَهُ، فَلَمّا أکمَلَ لَهُ الأَدَبَ قالَ: «إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ»(28) ، ثُمَّ فَوَّضَ إلَیهِ أمرَ الدّینِ وَالاُمَّةِ لِیَسوسَ(29) عِبادَهُ، فَقالَ عز و جل: «ما آتاکُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(30) ، وإنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله کانَ مُسَدَّدا مُوَفَّقا مُؤَیَّدا بِروحِ القُدُسِ؛ لا یَزِلُّ ولا یُخطِئُ فی شَیءٍ مِمّا یَسوسُ بِهِ الخَلقَ، فَتَأَدَّبَ بآدابِ اللّهِ.(31)
5691 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: المَرَضُ سَوطُ اللّهِ فِی الأَرضِ یُؤَدِّبُ بِهِ عِبادَهُ.(32)
5692 . عنه صلى الله علیه و آله: إنَّ البَلاءَ لِلظّالِمِ أدَبٌ.(33)
ب الأَنبِیاءُ علیهم السلام
5693 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إنَّ اللّهَ عز و جل أَمَرَنی أن اُعَلِّمَکُم ما عَلَّمَنی، وأن اُؤَدِّبَکُم.(34)
5694 . عنه صلى الله علیه و آله مِن کتابِهِ إلى أکثَمَ بنِ صَیفِیٍّ : مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ إلى أکثَمَ بنِ صَیفِیٍّ: أحمَدُ اللّهَ إلَیکَ، إنَّ اللّهَ تَعالى أمَرَنی أن أقولَ: لا إلهَ إلَا اللّهُ، وآمُرَ النّاسَ بِقَولِها، وَالخَلقُ خَلقُ اللّهِ عز و جل، وَالأَمرُ کُلُّهُ للّهِِ، خَلَقَهُم وأماتَهُم وهُوَ یَنشُرُهُم وإلَیهِ المَصیرُ، أدَّبتُکُم بِآدابِ المُرسَلینَ، ولَتُسأَلُنَّ عَنِ النَّبَأِ العَظیمِ، ولَتَعلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعدَ حینٍ.(35)
5690 . امام صادق علیه السلام: خداوند عز و جل پیامبرش را تربیت کرد و نیکو تربیتش کرد و چون ادب و تربیتِ او را به کمال رساند، فرمود: «همانا تو داراى خویى والا هستى» .
آن گاه، کار دین و امّت را به او واگذار کرد تا بندگانِ او را تربیت و اداره کند پس فرمود: «آنچه پیامبر به شما فرمود، به کار گیرید و از آنچه شما را از آن نهى کرد، باز ایستید» . پیامبر خدا، هدایتْشده و توفیقْیافته بود و به وسیله «روح القُدُس»(36) تأیید و کمک مىشد در هیچ امرى از امور اداره مردم، دچار لغزش و خطا نمىشد؛ چرا که آراسته به آداب الهى بود.
5691 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بیمارى، تازیانه خدا در روى زمین است و با آن، بندگانش را تأدیب [و تنبیه] مىکند.
5692 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: بلا براى ستمگر، مایه ادب شدن است.
ب پیامبران
5693 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند عز و جل به من دستور داد که آنچه را به من آموخته است، به شما تعلیم دهم، و ادبتان آموزم.
5694 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در نامهاش به اکثم بن صیفى : از محمّد پیامبر خدا، به اکثم بن صیفى: همصدا با تو، خدا را مىستایم خداى متعال به من دستور داد که بگویم: «معبودى جز اللّه نیست» و مردم را نیز به گفتن آن فرمان دهم مردم همگى آفریده خداى عز و جل
هستند و همه کارها از آنِ اوست آنان را آفرید و میرانْد و همو دوباره زندهشان مىکند، و بازگشت، به سوى اوست من آداب رسولان الهى را به شما آموختم و بىگمان، درباره خبر بزرگ پرسیده خواهید شد و پس از چندى، خبر آن را خواهید دانست.
ج العُلَماءُ وَالحُکّامُ
5695 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله لِمُعاذِ بنِ جَبَلٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى الیَمَنِ : یا مُعاذُ، عَلِّمهُم کِتابَ اللّهِ، وأحسِن أدَبَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ.(37)
5696 . الإمام زین العابدین علیه السلام: کَتَبَ رَسولُ اللّه صلى الله علیه و آله لِعَتّابِ بنِ أسیدٍ عَهدا عَلى أهلِ مَکَّةَ. . : «وقَد قَلَّدَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ عَتّابَ بنَ أسیدٍ أحکامَکُم ومَصالِحَکُم، قَد فَوَّضَ إلَیهِ تَنبیهَ غافِلِکُم، وتَعلیمَ جاهِلِکُم، وتَقویمَ أوَدِ(38) مُضطَرِبِکُم، وتَأدیبَ مَن زالَ عَنأدَبِ اللّهِ مِنکُم» .(39)
د الآباءُ والاُمَّهاتُ
5697 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ أن یُحسِنَ أدَبَهُ، وأن لا یَجحَدَ نَسَبَهُ.(40)
5698 . عنه صلى الله علیه و آله: أکرِموا أولادَکُم، وأحسِنوا أدَبَهُم؛ یُغفَر لَکُم.(41)
5699 . عنه صلى الله علیه و آله: لَأَن یُؤَدِّبَ الرَّجُلُ وَلَدَهُ خَیرٌ مِن أن یَتَصَدَّقَ بِصاعٍ.(42)
ج دانایان و فرمانروایان
5695 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به مُعاذ بن جَبَل، در هنگام فرستادنش به یمن : اى معاذ! کتاب خدا را به مردم یمن بیاموز و آنان را بر پایه اخلاق شایسته، به خوبى تربیت کن.
5696 . امام زین العابدین علیه السلام: پیامبر خدا در فرمانى که به موجب آن، عَتّاب بن اَسید را بر مردم مکّه گماشت، چنین نوشت: «. . . محمّد پیامبر خدا، احکام و مصالح شما را به عتّاب بن اسید سپرد و به او اختیار [و وظیفه] داد که غفلتزدگانِ شما را هشیار کند، و نادانتان را آموزش دهد، و نااستوارتان را استوار گردانَد، و منحرف شدگان از ادبِ خدا را ادب آموزد» .
د پدران و مادران
5697 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: از جمله حقوق فرزند بر پدرش، آن است که او را خوب تربیت کند، و نَسَب او را انکار نکند.
5698 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: فرزندانتان را گرامى بدارید و نیکو تربیتشان کنید تا آمرزیده شوید.
5699 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: این که مرد فرزندش را ادب کند، بِه از آن است که یک صاع(43) صدقه دهد.
5700 . عنه صلى الله علیه و آله: ما نَحَلَ(44) والِدٌ وَلَدا مِن نُحلٍ أفضَلَ مِن أدَبٍ حَسَنٍ.(45)
5701 . عنه صلى الله علیه و آله: أدِّبوا أولادَکُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ: حُبِّ نَبِیِّکُم، وحُبِّ أهلِ بَیتِهِ، وعَلى قِراءَةِ القُرآنِ.(46)
9 / 7 آداب التأدیب
أ الرِّفق
الکتاب
«فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى» .(47)
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اَللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ یُحِبُّ اَلْمُتَوَکِّلِینَ» .(48)
الحدیث
5702 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله لِعَمرِو بنِ مُرَّةَ الجُهَنِیِّ لَمّا بَعَثَهُ إلى قَومِهِ : عَلَیکَ بِالرِّفقِ وَالقَولِ السَّدیدِ، ولا تَکُ فَظّا(49) ولا غَلیظا.(50)
5700 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هیچ پدرى، هدیهاى بهتر از ادب نیکو، به فرزند نداده است.
5701 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: فرزندانتان را به سه خصلت تربیت کنید: عشق به پیامبرتان، عشق به خاندان او، و قرائت قرآن.
9 / 7
روشهاى تربیت
الف نرمخویى
قرآن
«و با او سخنى نرم بگویید؛ شاید که پند بپذیرد یا بترسد» .
«پس به [برکتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُر مِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه، و در کار [ها] با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتى، بر خدا توکّل کن؛ [زیرا] خداوند توکّلکنندگان را دوست مىدارد» .
حدیث
5702 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به عمرو بن مُرّه جُهَنى، آن گاه که او را به سوى قومش فرستاد : نرمخویى و استوارگویى را پیشه کن، و خَشِن و درشتْخوى مباش!
5703 . الإمام علیّ علیه السلام یَصِفُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله : کانَ دائِمَ البِشرِ، سَهلَ الخُلُقِ، لَیِّنَ الجانِبِ، لَیسَ بِفَظٍّ ولا غَلیظٍ ولاصَخّابٍ(51) ولا فَحّاشٍ ولا عَیّابٍ ولا مَدّاحٍ.(52)
ب العظة
5704 . مسند ابن حنبل عن عمّ أبی رافع بن عمرو الغفاری: کُنتُ وأنَا غُلامٌ أرمی نَخلاً لِلأَنصارِ، فَأتَى النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله فَقیلَ: إنَّ هاهُنا غُلاما یَرمی نَخلَنا! فَاُتِیَ بی إلَى النَّبِیِّ صلى الله علیه و آله فَقَالَ: یا غُلامُ! لِمَ تَرمِی النَّخلَ؟ قالَ: قُلتُ: آکُلُ، قالَ: فَلا تَرمِ النَّخلَ وَکُل ما یَسقُطُ فی أسافِلِها ثُمَّ مَسَحَ رَأسی وَقالَ: اللّهُمَّ أشبِع بَطنَهُ.(53)
ج التَّلویحُ
5705 . سنن أبی داوود عن عائشة: کانَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّیءُ، لَم یَقُل: ما بالُ فُلانٍ یَقولُ؟ ولکِن یَقولُ: ما بالُ أقوامٍ یَقولونَ کَذا وکَذا؟ !(54)
د العُقوبَةُ بِقَدرِ الذَّنبِ
5706 . المعجم الکبیر عن أسد بن وداعة: أنَّ رَجُلاً یُقالُ لَهُ جُزءٌ أتَى النَّبِیَّ صلى الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسولَ اللّهِ، إنَّ أهلی یُغضِبونّی فَبِمَ اُعاقِبُهُم؟ فَقالَ: تَعفو، ثُمَّ قالَ الثّانِیَةَ، حَتّى قالَها ثَلاثا، قالَ: فَإِن عاقَبتَ فَعاقِب بِقَدرِ الذَّنبِ وَاتَّقِ الوَجهَ.(55)
5703 . امام على علیه السلام در وصف پیامبر خدا : همواره خوشرو بود و نرمخو و مهربان نه خَشِن بود، نه درشتخوى، نه عربدهجو، نه ناسزاگو، نه عیبجو و نه مدیحهگوى.
ب اندرز دادن
5704 . مسند ابن حنبل به نقل از عموى ابو رافع بن عمرو غِفارى : زمانى که بچّه بودم، به درخت خرمایى که متعلّق به انصار بود، سنگ مىزدم پیامبر صلى الله علیه و آله آمد به ایشان گفته شد: پسربچّهاى به نخل ما سنگ مىزند!
مرا نزد پیامبر صلى الله علیه و آله بردند فرمود: «پسر جان! چرا به نخل، سنگ مىزنى؟» .
گفتم: خرما مىخورم.
فرمود: «به نخل، سنگ نزن؛ ولى از خرماهایى که پاى آن ریخته است، بخور» .
سپس دستى به سرم کشید و فرمود: «خدایا! شکمش را سیر گردان» .
ج در پرده سخن گفتن
5705 . سنن أبى داوود به نقل از عایشه : پیامبر صلى الله علیه و آله هر گاه از شخصى چیزى مىشنید، نمىگفت: «چه شده است که فلانى مىگوید؟» ؛ بلکه مىفرمود: «چه شده است که عدّهاى چنین و چنان مىگویند؟ !» .
د کیفر دادن به اندازه جُرم
5706 . المعجم الکبیر به نقل از اسد بن وداعه : مردى که به او «جُزء» گفته مىشد، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى پیامبر خدا! خانوادهام مرا عصبانى مىکنند چگونه مجازاتشان کنم؟
فرمود: «گذشت کن!» .
دوباره پرسید، و بار سوم که پرسید، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اگر هم مجازات مىکنى، به اندازه گناه و جرمْ مجازات کن، و از [زدن به] صورت، پرهیز کن» .
9 / 8 آفاتُ التأدیب
أ الإِفراطُ فِی الرِّفقِ وَالمَحَبَّةِ
5707 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إنَّ قَوما أحَبّوا قَوما حَتّى هَلَکوا فی مَحَبَّتِهِم فَلا تَکونوا کَهُم، و إنَّ قَوما أبغَضوا قَوما حَتّى هَلَکوا فی بُغضِهِم فَلا تَکونوا کَهُم(56) (57)
ب الغَضَبُ
5708 . الکافی عن علیّ بن أسباط عن بعض أصحابنا: نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله عَنِ الأَدَبِ عِندَ الغَضَبِ.(58)
ج الخُشونَةُ
5709 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: المُؤمِنُ لَیِّنٌ هیِّنٌ سَمِحٌ، لَهُ خُلُقٌ حَسَنٌ وَالکافِرُ فَظٌّ غَلیظٌ، لَهُ خُلُقٌ سَیِّیء وفیهِ جَبَرِیَّةٌ(59) (60)
5710 . الکافی عن یونس بن رباط عن الإمام الصادق علیه السلام: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: «رَحِمَ اللّهُ مَن أعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ» .
قالَ: قُلتُ: کَیفَ یُعینُهُ عَلى بِرِّهِ؟
قالَ: یَقبَلُ مَیسورَهُ، ویَتَجاوَزُ عَن مَعسورِهِ، ولا یُرهِقُهُ ولا یَخرَقُ بِهِ(61) ، فَلَیسَ بَینَهُ وبَینَ أن یَصیرَ فی حَدٍّ مِن حُدودِ الکُفرِ إلّا أن یَدخُلَ فی عُقوقٍ أو قَطیعَةِ رَحِمٍ.
ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: «الجَنَّةُ طَیِّبَةٌ طَیَّبَهَا اللّهُ وطَیَّبَ ریحَها، یوجَدُ ریحُها مِن مَسیرَةِ ألفَی عامٍ، ولا یَجِدُ ریحَ الجَنَّةِ عاقٌّ ولا قاطِعُ رَحِمٍ ولا مُرخِی الإِزارِ خُیَلاءَ(62)».(63)
9 / 8
آفات تربیت
الف زیادهروى در ملایمت و محبّت
5707 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: گروهى، گروهى دیگر را چنان دوست داشتند که در راه دوستى آنان، نابود شدند شما مانند ایشان نباشید و گروهى، گروهى دیگر را چنان دشمن داشتند که در راه دشمنى با آنان، نابود شدند مانند اینان نیز نباشید.
ب خشم
5708 . الکافى به نقل از على بن اسباط، از یکى از شیعیان : پیامبر خدا از ادب کردن (تنبیه) در هنگام خشم، نهى فرمود.
ج درشتى
5709 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: مؤمن، نرمخو، مهربان و باگذشت است و داراى خوى نیک است؛ ولى کافر، درشتخوى و خشن است و بدخوى و متکبّر.
5710 . الکافى به نقل از یونس بن رباط : از امام صادق علیه السلام شنیدم که: «پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: رحمت خدا بر آن کس که فرزندش را بر نیکى و فرمانبرىاش [از والدین] یارى برساند» .
گفتم: چگونه او را بر نیکى کردن و فرمانبردارىاش یارى برسانَد؟
فرمود: «کار اندک او را بپذیرد و از کارى که برایش دشوار است، چشم بپوشد و بیش از توانش، از او تکلیف نخواهد، و با او خشونت نورزد؛ زیرا میان او و در آمدن فرزندش به مرزى از مرزهاى کفر، جز این نیست که آن فرزند، وارد نافرمانى از والدین و یا قطع رَحِم شود».(64)
پیامبر خدا سپس فرمود: «بهشت، پاک و خوش است خداوند، آن را پاک و خوش قرار داده و بوى آن را خوش گردانیده است و از فاصله دو هزار سال، بویش به مشام مىرسد؛ امّا کسى که نافرمانى والدین کند یا قطع رَحِم کند و یا متکبّرانه راه برود، بوى بهشت را استشمام نخواهد کرد» .
5711 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: عَلِّموا ولا تُعَنِّفوا، فَإِنَّ المُعَلِّمَ خَیرٌ مِنَ المُعَنِّفِ.(65)
د التَّحقیرُ
5712 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: لا تُحَقِّرَنَّ أحَدا مِنَ المُسلِمینَ، فَإِنَّ صَغیرَهُم عِندَ اللّهِ کَبیرٌ.(66)
ه التَّعییرُ
5713 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إذا زَنَت خادِمُ أحَدِکُم فَلیَجلِدهَا الحَدَّ ولا یُعَیِّرها.(67)
5714 . عنه صلى الله علیه و آله: مَن عَیَّرَ مُؤمِنا بِشَیءٍ، لَم یَمُت حَتّى یَرکَبَهُ.(68)
5711 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: آموزش دهید و خشونت نورزید؛ زیرا آموزگار، بهتر [و مؤثّرتر] از کسى است که خشونت به کار مىبرَد
د تحقیر
5712 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هرگز هیچ یک از مسلمانان را کوچک مشمار؛ زیرا کوچک آنان نیز، در نزد خداوند، بزرگ است.
ه سرزنش
5713 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر گاه خدمتکار یکى از شما زنا کرد، [صاحبش] او را حد بزند؛ امّا سرزنشش نکند.
5714 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کس مؤمنى را به چیزى سرزنش کند، نمیرد تا آن که خودش مرتکب آن کار شود.
و الضَّربُ
5715 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: ظَهرُ المُؤمِنِ حِمىً(69) إلّا بِحَقِّهِ.(70)
5716 . صحیح مسلم عن عائشة: ما ضَرَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله شَیئا قَطُّ بِیَدِهِ، ولَا امرَأَةً ولا خادِما، إلّا أن یُجاهِدَ فی سَبیلِ اللّهِ.(71)
5717 . تنبیه الخواطر عن عائشة: ما ضَرَبَ النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله مَملوکا قَطُّ ولا غَیرَهُ إلّا فی سَبیلِ اللّهِ، ولَا انتَصَرَ قَطُّ لِنَفسِهِ إلّا أن یُقیمَ حَدّا مِن حُدودِ اللّهِ.(72)
ز التَّعَدّی عَنِ الحَدِّ
5718 . رسول اللّه صلى الله علیه و آله: لا تَضرِبَنَّ أدَبا فَوقَ ثَلاثٍ، فَإِنَّکَ إن فَعَلتَ فَهُوَ قِصاصٌ یَومَ القِیامَةِ.(73)
و کتک زدن
5715 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: [تازیانه زدن به] پشت مؤمن، ممنوع است، مگر به حق
5716 . صحیح مسلم به نقل از عایشه : پیامبر خدا، هرگز چیزى را یا زنى را و یا خدمتکارى را با دستش نزد، مگر براى آن که در راه خدا جهاد کند.
5717 . تنبیه الخواطر به نقل از عایشه : پیامبر صلى الله علیه و آله هرگز غلام و غیرِ غلامى را نزد، مگر در راه خدا، و هرگز براى خود انتقام نگرفت، مگر زمانى که پاى اجراى حدّى از حدود الهى در میان بود.
ز از اندازه گذشتن
5718 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هرگز براى ادب کردن (تنبیه) ، بیش از سه ضربه مزن که اگر چنین کنى، در روز قیامت، قصاص خواهى شد.
سخنى درباره ادب
ادب، در اصل به معناى دعوت از مردم براى اجتماع بر «مأدَبه» یعنى طعام است تهذیب اللغة این واژه را چنین معنا کرده است:
أصلُ الأَدبِ الدُّعاءُ، و قیلَ لِلصَّنیعِ یُدعى إلَیهِ النّاسُ مَدعاةٌ و مَأدَبَةٌ. وَ الأَدَبُ الَّذى یَتَأَدَّبُ بِهِ الأَدیبُ مِنَ النّاسِ، سُمِّىَ أدَبا لِأَنَّهُ یَأدِبُ النّاسَ الَّذینَ یَتَعَلَّمونَهُ إلَى المَحامِدِ، و یَنهاهُم عَنِ المَقابِحِ.(74)
اَدْب، در اصل به معناى دعوت کردن است، و به قولى، غذایى که مردم به آن دعوت مىشوند؛ یعنى هم به معناى «دعوت کردن» و هم به معناى خود «غذا» . و ادبى را که مردمان ادیب فرا مىگیرند، اَدَب گفتهاند؛ چون افرادى را که ادب فرا مىگیرند، به خوبىها فرا مىخوانَد و از زشتىها بازشان مىدارد.
و در معجم مقاییس اللغة آمده است:
الأَدْبُ: أن تَجمَعَ النّاسَ إلى طَعامِکَ ، و هِىَ المَأدَبَةُ و المَأدُبَةُ، وَ الآدِبُ: الدَّاعى. . . و مِن هذَا القِیاسِ الأَدَبُ أیضا؛ لِأَنَّهُ مُجمَعٌ عَلَى استِحسانِهِ.(75)
اَدْب، گرد آوردن مردم است براى غذایى که فراهم آوردهاى، که همان مأدَبه و
مأدَبه است و آدِب، دعوت کننده است اَدَب نیز بر همین قیاس است؛ چون بر نیک بودن آن، اجماع و اجتماع است
دو نکته در ریشه لغوى ادب وجود دارد: یکى اجتماع مردم، و دیگرى شایستگىِ کار شاید به همین لحاظ، انجام دادنِ کار به گونهاى که در جامعه نیکو و شایسته شمرده شود، ادب نامیده شده است البتّه در کاربردهاى این واژه در نصوص اسلامى، توضیح خواهیم داد که این واژه به معناى مطلق تربیت هم آمده است.
بنا بر این، ادب، در مفهوم ارزشىِ آن، از مقوله هنر محسوب مىشود و ادیب، هنرمندى است که کارى را زیبا و دلپذیر انجام مىدهد از این رو، دانشى که موجب دور ماندن از خطا در گفتار و نوشتار است، علم ادب نامیده مىشود؛(76) بلکه به مطلق علوم و معارف نیز ادب اطلاق مىگردد؛(77) چرا که علم، مایه شایستگى و زیبایىِ عمل است و هنر ارائه کار خوب و نیکو، تنها از دانشمند بر مىآید.
ادب، در قرآن و حدیث
در قرآن، واژه ادب به کار نرفته، هر چند معنا و مفهوم آن، بارها مورد عنایت این کتاب آسمانى قرار گرفته است؛ امّا در احادیث اسلامى، ادب به عنوان یک اصل مهمّ فرهنگى، اخلاقى و اجتماعى، فراوان به کار رفته است به فرموده امام على علیه السلام:
لِکُلِّ أمرٍ أدَبٌ.(78)
هر کارى، آدابى [و آیینى] دارد
برجستهترین نکات در تبیین احادیث ادب، عبارتاند از:
یک معناى ادب
در احادیث اسلامى، کلمه ادب به طور کلّى در سه معنا به کار رفته است:
الف تبلور ارزشهاى فطرى و عقلى و اجتماعى
امام على علیه السلام با اشاره به همین معنا فرمود:
کَفاکَ أدَبا لِنَفسِکَ اجتِنابُ ما تَکرَهُهُ مِن غَیرِکَ.(79)
تو را براى ادب کردن خویش، همین بس که از آنچه از دیگران نمىپسندى، دورى گزینى.
لازمه اجتناب از آنچه انسان از دیگران ناپسند مىداند، تبلور ارزشهاى فطرى، عقلى و اجتماعى در گفتار و کردار است کسى که خود را متعهّد به رعایت این ارزشها کند، نیازى به مربّى و مؤدِّب ندارد، چنان که وقتى از عیسى علیه السلام پرسیدند: چه کسى تو را ادب آموخت؟ فرمود:
ما أدَّبَنى أحَدٌ، رَأَیتُ قُبحَ الجَهلِ فَجانَبتُهُ.(80)
کسى مرا ادب نیاموخت؛ بلکه زشتىِ نادانى [و بىادبى] را دیدم و از آن، دورى گزیدم.
بىادبى در گفتار و کردار، ریشه در جهل دارد عقل، انسان را مقیّد به رعایت ارزشهایى مىکند که براى حفظ هویت انسانى، راهى جز آن وجود ندارد از این رو، امام على علیه السلام مىفرماید:
حَسبُ المَرءِ. . . مِن أدَبِهِ ألّا یَترُکَ ما لا بُدَّ لَهُ مِنهُ.(81)
آدمى را از ادب، همین بس که آنچه را از آن گریزى ندارد، فرو نگذارد.
اهل ایمان که خود را متعهّد به رعایت ارزشها مىدانند، باید گفتار و کردار آنان سرشار از ادب باشد، چنان که پیامبر خدا در توصیف مؤمن فرمود:
حَرَکاتُهُ أدَبٌ.(82)
حرکات (رفتارهاى) او ادب است
ب تبلور ارزشهاى دینى
ارزشهاى دینى، عبارتاند از آنچه خداوند متعال، انجام دادن آن را به صورت واجب یا راجح، از انسان خواسته است برخى از احادیث، به این معنا اشاره دارند، مانند:
أنَا أدیبُ اللّهِ وعَلِىٌّ أدیبى.(83)
من تربیت شده خدا هستم و على، تربیت شده من است
إنَّ اللّهَ أدَّبَ نَبِیَّهُ عَلى مَحَبَّتِهِ.(84)
خداوند، پیامبرش را بر محبّت خویش پَروَرْد
إنَّ المُؤمِنَ یَأخُذُ بِأدَبِ اللّهِ.(85)
مؤمن، به آداب خدا رفتار مىکند
مؤدّب بودن به آداب الهى، در این گونه احادیث، بدین معناست که ارزشهاى دینى، در گفتار و کردار پیشوایان اسلام و رهروان آنها تبلور مىیابند در این جا توجّه به دو نکته، ضرورى است:
نکته اوّل، این که ارزشهاى عقلى و شرعى، در ریشهیابى و تحلیل دقیق، به یک نقطه مىرسند از امام على علیه السلام نقل شده است:
العَقلُ شَرعٌ مِن داخِلٍ، وَ الشَّرعُ عَقلٌ مِن خارِجٍ.(86)
عقل، شریعت درونى است، و شریعت، عقل برون
بىتردید، اگر عقل بتواند حقایق را آن گونه که هستند درک کند، به همان نقطه مىرسد که دین رسیده است، و بر همین اساس گفته شده است که: «هر آنچه عقل بِدان حکم کند، شریعت نیز بِدان حکم مىکند، و هر آنچه شریعت بِدان حکم کند، عقل هم بِدان حکم مىکند»(87) با این نگاه، آداب عقلى و شرعى، در واقع، یکى هستند.
نکته دوم، این که آداب اجتماعىِ نامشروع، در واقع، ارزش ادبى ندارند؛ زیرا همان طور که اشاره شد، اگر ارزش ادبى داشتند، شریعت با آنها مخالفت نمىکرد؛ بلکه زیبا جلوه کردنِ این گونه آداب، در حقیقت، نوعى انحراف روانى است و کسانى که گرفتار این انحراف هستند، به تعبیر قرآن «زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ؛(88) کردارهاى زشتشان در دیده آنان زیبا جلوه مىنماید» .
ج تربیت
کلمه ادب، در متون اسلامى (قرآن و حدیث) ، گاه صرفا در معناى «تربیت» به کار رفته است و آن، هنگامى است که با صفتِ خوب و یا بد توصیف مىگردد، مانند:
بِحُسنِ السِّیاسَةِ یَکونُ الأَدَبُ الصّالِحُ.(89)
با حسن سیاست [و تدبیر] است که ادب نیکو، پدید مىآید
لا یَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ یورِثُ أهلَ بَیتِهِ العِلمَ وَ الأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى یُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَمیعا. . . و لا یَزالُ العَبدُ العاصى یورِثُ أهلَ بَیتِهِ الأدَبَ السَّیِّئَ حَتّى یُدخِلَهُمُ النّارَ جَمیعا.(90)
بنده مؤمن، پیوسته براى افراد خانوادهاش دانش و ادبِ نیکو به ارث مىنهد تا آن که همه آنها را وارد بهشت مىسازد. . . و بنده گنهکار، پیوسته براى خانوادهاش ادب و تربیت بد به ارث مىنهد تا آن که سرانجام، همه آنان را به دوزخ مىفرستد
بدیهى است که ادب به معناى ارزشىِ آن، نیازى به وصف «صالح» ندارد و نیز نمىتوان آن را با «سَىِّء» توصیف نمود. بنا بر این، در این گونه موارد، باید به معناى همهگونه تربیت باشد؛ بلکه شاید در پارهاى از موارد که کلمه ادب، مطلق ذکر شده نیز به همین معنا باشد و صفتِ «صالح» از آن رو حذف شده باشد که معلوم است و حذف آن، جایز.
در تعریف ادب گفته شده که:
ادب آن گونه که از معناى آن به دست مىآید عبارت است از: هیئت نیکویى که سزاوار است عمل و فعل مشروع، بر طبق آن صورت گیرد؛ [مشروع] یا در دین، و یا به نزد خردمندان در جامعه، مانند آداب دعا کردن و آداب ملاقات با دوستان به عبارت دیگر، ادب، عبارت است از: آراستگىِ عمل.(91)
بنا بر آنچه گذشت، این تعریف، قابل انطباق بر همه کاربردهاى کلمه ادب نیست و تنها بر معناى اوّل و دوم آن انطباق دارد.
دو انواع و مراتب ادب
ادب، به معناى رعایت ارزشهاى عقلى و شرعى در گفتار و کردار، انواع و مراتبى دارد که اینک به شرح اجمالىِ آن مىپردازیم:
الف ادب با مردم
ادب با مردم، عبارت است از برخورد شایسته با افراد و اقشار مختلف، با توجّه به جایگاه خاصّ خانوادگى و اجتماعىِ آنان خود این ادب نیز انواعى دارد: ادب برخورد با پدر و مادر، ادب برخورد با خویشان، ادب برخورد با همسایه و همراه، ادب برخورد با دوست، ادب برخورد با دشمن، ادب برخورد با عالِم، ادب برخورد با پیامبران الهى و اوصیاى آنان و اولیاى خدا شرح هر یک از این آداب، در عناوین خاصّ آنها خواهد آمد.
کمترین مرتبه ادب با مردم، پرهیز از هر کارى است که انسان، سر زدنِ آن را از دیگران ناپسند مىداند به گفته امام على علیه السلام، همین مقدار، براى مؤدّب بودن انسان کفایت مىکند:
کَفاکَ أدَبا لِنَفسِکَ اجتِنابُ ما تَکرَهُهُ مِن غَیرِکَ.(79)
تو را براى ادب کردن خویش، همین بس که از آنچه از دیگران نمىپسندى، دورى گزینى
بدیهى است که این، حدّ اقل ادب است و هرچه رعایت ارزشهاى عقلى و شرعى در گفتار و کردار انسان تقویت شود، بر میزان ادب او افزوده مىگردد.
ب ادب با آفریدگار
ادب با آفریدگار، عبارت است از رعایت حرمت حضور او در همه حالات و حرکات و سکنات، آن گونه که شایسته عظمت و بزرگوارىِ اوست این ادب نیز انواع و مراتبى دارد:
مرتبه اوّل: ترک محرّمات و انجام دادن واجبات الهى.
مرتبه دوم: ترک مکروهات و انجام دادن مستحبّات دینى.
مرتبه سوم: پاکسازىِ دل از آنچه غیر خداوند متعال است. با اشاره به همین مرتبه ادب، امام على علیه السلام فرمود:
کَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا یُشرِکَ فى نِعَمِهِ و إربِهِ غَیرَ رَبِّهِ.(92)
بنده را ادبْ همین بس که در نعمتها و حاجتهایش، کسى را جز پروردگار خویش، شریک نگردانَد
و این سخن امام صادق علیه السلام نیز به همین مرتبه اشاره دارد:
القَلبُ حَرَمُ اللّهِ؛ فَلا تُسکِن حَرَمَ اللّهِ غَیرَ اللّهِ.(93)
دل، حرم خداست پس در حرم خدا، غیر خدا را جاى مده
ج ادب با خود
ادب با خود، عبارت است از رعایت ارزشها در گفتار و کردار، به دلیل حرمت قائل شدن براى خود به سخن دیگر، گاهى انسان به دلیل شرم از دیگران و رعایت حرمت خدا و مردم، ادب را مراعات مىکند، و گاه به مقتضاى انسان بودن و رعایت حرمت ارزشهاى انسانى.
در سخنى منسوب به امام على علیه السلام این نوع ادب، نهایت ادبْمدارى خوانده شده است:
غایَةُ الأَدَبِ أن یَستَحِىَ الإِنسانُ مِن نَفسِهِ.(94)
نهایت ادب، آن است که انسان از خویشتن حیا کند
این سخن آن امام بزرگ نیز اشاره به همین نوع ادبْمدارى است:
لَو أنّا لا نَرجو جَنَّةً، و لا نَخشى نارا و لا ثَوابا و لا عِقابا، لَکانَ یَنبَغى لَنا أن نَطلُبَ مَکارِمَ الأَخلاقِ، فَإِنَّها تَدُلُّ عَلى سُبُلِ النَّجاحِ.(95)
ما اگر به بهشتى هم امید نداشته باشیم و از آتشى نترسیم و پاداش و کیفرى هم در میان نباشد، باز مىسزد که براى کسب خصلتهاى والاى انسانى بکوشیم؛ چرا که اینها راههاى رستگارى را نشان مىدهند
سه. نقش ادب در زندگىِ انسان
از نگاه احادیث اسلامى، ادب، آثار و برکات فراوانى براى زندگى انسان دارد: ادب، سرمایه شکوفایىِ عقل، زیور جان و زبان، زینت حسَب و نسَب، و عامل رشد همه فضایل اخلاقى در انسان است.(96)
کسى که خود را به زیور ادب بیاراید، زشتىهاى نسَب او پنهان مىماند و کمتر گرفتار کارهاى ناشایسته مىشود و در یک جمله، باادب، در زندگى، سعادتمند، و بىادب، شقاوتمند است و به تعبیر زیباى امیر سخن:
مَا الإِنسانُ لَولَا الأَدَبُ إلّا بَهیمَةٌ مُهمَلَةٌ.(97)
اگر ادب نبود، انسان چیزى جز حیوانى افسار گسیخته نبود.
بر این پایه، انسان در زندگى، بیش از هر چیز، به ادب نیاز دارد به گفته امام على علیه السلام:
إنَّ النّاسَ إلى صالِحِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنهُم إلَى الفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ.(98)
مردم، به ادبِ نیکو نیازمندترند تا به سیم و زر
و از این رو، پیشوایان اسلام با بیانهاى گوناگون، پیروان این آیین را به فراگیرىِ ادب برانگیختهاند و از ترک آن بر حذر داشتهاند، تا آن جا که امام صادق علیه السلام مىفرماید:
إن اُجِّلتَ فى عُمُرِکَ یَومَینِ؛ فَاجعَل أحَدَهُما لِأَدَبِکَ لِتَستَعینَ بِهِ عَلى یَومِ مَوتِکَ.(99)
اگر دو روز از عمرت باقى مانده بود، یک روزِ آن را به ادب [و تربیت] خود اختصاص بده تا از آن براى روز مردنت کمک بگیرى
ادبى که براى زندگىِ پس از مرگ انسان سودمند است، ادب در برخورد با خداست؛ یعنى تبلور ارزشهاى الهى در زندگى پیش از مرگ هر چه این ادب بیشتر شود، انسان به فلسفه آفرینش خود نزدیکتر مىگردد و از برکات آن در دنیا و آخرت، بهره افزونترى خواهد برد که:
«فَعِنْدَ اَللّهِ ثَوابُ اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةِ.(100)
در نزد خداست پاداش دنیا و آخرت» .
چهار ریشههاى ادب
جمعبندى آن دسته از متون قرآن و حدیث که اشاره به خاستگاهها و ریشههاى ادب دارند، بدین گونه است که ادب، دو ریشه اصلى دارد: یکى وراثت و دیگرى
تربیت، چنان که در حدیث نبوى آمده است:
النّاسُ مَعادِنُ، وَ العِرقُ دَسّاسٌ، و أدَبُ السّوءِ کَعِرقِ السّوءِ.(101)
مردم [چونان] معدنهایند رگ و ریشه اثر دارد(102) و تربیت بد، مانند رگ و ریشه بد است
ریشه و وراثت، هر دو به خانواده باز مىگردند در حدیثى از امام على علیه السلام مىخوانیم:
إذا کَرُمَ أصلُ الرَّجُلِ کَرُمَ مَغیبُهُ و مَحضَرُهُ.(103)
هر گاه اصل و ریشه مرد، ارجمند باشد، در غیاب و حضورْ ارجمند است
بنا بر این، کسانى که مىخواهند فرزندان باادب داشته باشند، باید پیش از ازدواج و انتخاب همسر، براى رسیدن به این هدف، برنامهریزى کنند به فرموده پیامبر خدا:
اُنظُر فى أىِّ نِصابٍ تَضَعُ وَلَدَکَ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ.(104)
بنگر که فرزندت را در چه خاستگاهى مىنهى [و از چه خانوادهاى همسر مىگیرى] ؛ چراکه رگ و ریشه، اثر دارد
خانوادههاى اصیل و نجیب و با کرامت، نقش اساسى در پرورش انسانهاى نیکرفتار و باادب دارند؛ امّا باید توجّه داشت که تربیت نیز در کنار وراثت، نقشى بنیادى در سازندگىِ انسان دارد تربیت تا آن جا در سازندگىِ انسان، مؤثّر است که مىتواند آثار مثبت یا منفى وراثت را از بین ببرد یا از آن بکاهد.
عناصر مهم و مؤثّر تربیتى که در قرآن و حدیثْ بدانها اشاره شده است،
عبارتاند از: برنامهریزى و تلاش براى تقویت ایمان و علم و اندیشه، و الگو قرار دادنِ انسانهاى خودْ ساخته و شایسته در جامعه، و نیز یارى خواستن از خداوند متعال براى رسیدن به این مقصد بزرگ رهنمودهاى پیشوایان اسلام در این زمینه، براى مربّیان امور تربیتى، بسیار کارساز است.
پنج آموزگاران ادب
نخستین مسئول تربیت یا آموزگار ادب، خداوند متعال است اوست که پیامبرانِ خود را به زیور ادب آراست و آنان را مأمور آراستن دیگران به این فضیلت کرد این وظیفه، پس از پیامبران، به اوصیاى آنان منتقل شد امام على علیه السلام در این باره مىفرماید:
إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله أدَّبَهُ اللّهُ، وهُوَ صلى الله علیه و آله أدَّبَنى، و أنَا اُؤَدِّبُ المُؤمِنینَ و اُوَرِّثُ الآدابَ المُکرَمینَ.(105)
پیامبر خدا را خداوند، ادب آموخت، و او مرا ادب آموخت، و من مؤمنان را ادب مىآموزم و براى مردمانِ ارجمند، ادب به ارث مىنهم.
و در روزگار ما، این وظیفه سنگین، بر دوش مسئولان سیاسىِ جوامع اسلامى است از نظر اسلام، برنامهریزى براى فرهنگسازىِ ادب در جامعه، یکى از اصلىترین حقوق مردم بر زمامداران است و در شرایط کنونىِ جهان اسلام، علما و فرهیختگان، مسئولیت ویژهاى در این زمینه دارند.
علاوه بر مسئولان سیاسى و فرهنگى، خانواده بخصوص پدر نیز در تأدیب فرزندان خود، وظیفه دارد یکى از حقوقى که اسلام براى فرزند بر پدر به رسمیت شناخته، مؤدّب بار آوردن اوست پیامبر خدا مىفرماید:
مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ أن یُحسِنَ أدَبَهُ.(106)
یکى از حقوق فرزند بر پدرش، این است که او را نیکو ادب کند
شش روشهاى ادبآموزى
یکى از بهترین گنجینههاى فرهنگىِ اهل بیت علیهم السلام، رهنمودهاى آنان درباره روش تأدیب و تربیت است متن این رهنمودها، در فصل ششم آمده است و تبیین تفصیلى آنها نیاز به کتابى مستقل دارد؛ امّا به طور اجمال و اشاره، مىتوان اصلىترین روشهاى ادبآموزى را از نگاه اهل بیت علیهم السلام، چنین برشمرد:
1 آراسته بودن آموزگار به زیور ادب؛
2 ادبآموزى با کردار، پیش از آموختن ادب با گفتار؛
3 انتخاب مناسبترین زمان براى آموزش؛
4 مدیریت و برنامهریزىِ تربیتى؛
5 روانشناسى مخاطب و برخورد صحیح و علمى با وى؛
6 تشویق نیکوکار براى تنبیه بدکار؛
7 به کارگیرىِ رفق و مدارا؛
8 تصریح نکردن به لغزشها؛
9 اجتناب از خشونت بدون ضرورت؛
10 عدالت در کیفر به هنگام ضرورت.
هفت آفات ادبآموزى
آفات ادبآموزى، به دو بخش، تقسیم مىشوند:
بخش اوّل، آفاتى که اختصاص به خانوادهها و مربّیان امور تربیتى در آموزشگاهها دارند، مانند:
1 افراط در محبّت؛
2 برخوردهاى تند و خشن؛
3 عصبانیت؛
4 تحقیر و سرزنش؛
5 ناسزاگویى.
بخش دوم، آفاتى که به مسئولان سیاسى و قضایى اختصاص دارند، مانند:
1 اکتفا کردن به موعظه؛
2 به کارگیرىِ خشونت بدون ضرورت؛
3 تجاوز از مرز عدالت در کیفر (مجازات) .
1) سیر أعلام النبلاء: ج 14 ص 546 عن أبی هریرة؛ الجعفریّات: ص 241 عن الإمام علیّ علیه السلام.
2) التمحیص: ص 74 ح 171، بحارالأنوار: ج 67 ص 311 ح 45.
3) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 51 ح 19 عن ابن عبّاس، بحارالأنوار: ج 16 ص 231 ح 35.
4) الأعراف:199.
5) تفسیر العیّاشی: ج 2 ص 43 ح 126، بحارالأنوار: ج 96 ص 84 ح 4.
6) الکافی: ج 4 ص 12 ح 12 عن عمر بن یزید عن الإمام الصادق علیه السلام، بحارالأنوار: ج 77 ص 157 ح 135.
7) شُعب الإیمان: ج 5 ص 259 ح 6591؛ تنبیه الخواطر: ج 2 ص 287 نحوه وکلاهما عن ابن عمر.
8) ربیع الأبرار: ج 3 ص 261.
9) إرشاد القلوب: ص 12.
10) أعلام الدین: ص 273.
11) مسند الشهاب: ج 2 ص 17 ح 795 عن أبی هریرة.
12) نوح:26 و 27.
13) نِصاب کلّ شیء: أصله، یقال: فلان یرجع إلى نِصاب صدق، وأصلُه: مَنبِته ومحتدهُ (لسان العرب: ج 1 ص 761 «نصب»).
14) العِرْق دَسّاس: أی دَخّال؛ لأنّه ینزِع فی خفاء ولُطف دَسّه یدُسّه دسّا: إذا أدخله فی الشیء بقهر وقوّة (النهایة: ج 2 ص 117 «دسس»).
15) مسند الشهاب: ج 1 ص 371 ح 638 عن ابن عمر.
16) شُعب الإیمان: ج 7 ص 455 ح 10974 عن ابن عباس.
17) کنز العمّال: ج 16 ص 460 ح 45435 نقلاً عن العسکری وابن النجّار عن ابن عمر؛ التبیان فی تفسیر القرآن: ج 4 ص 546 من دون اسناد إلیه صلى الله علیه و آله نحوه.
18) فی نسخة: «و اجتناب الشرّ» (هامش المصدر).
19) تحف العقول: ص 17، بحارالأنوار: ج 1 ص 118 ح 11.
20) جامع الأخبار: ص 337، بحارالأنوار: ج 77 ص 131 ح 41.
21) ربیع الأبرار: ج 3 ص 261؛ غرر الحکم: ح 8167.
22) مجمع البیان: ج 10 ص 500، بحارالأنوار: ج 71 ص 382.
23) المُدالَکَة: المُماطَلَة، یعنی مَطلَه إیّاها بالمَهر (النهایة: ج 2 ص 130 «دلک»).
24) المُلفَج بفتح الفاء: الفقیر، یقال: ألفَجَ الرجُلُ فهو مُلفَج، على غیر قیاس (النهایة: ج 4 ص 259 «لفج»).
25) مَیْدَ و بَیْدَ: لُغتان بمعنى غَیْر وقیل: معناهما: على أنّ (النهایة: ج 4 ص 379 «مید»).
26) الاختصاص: ص 187، بحارالأنوار: ج 17 ص 158 ح 2.
27) خبر مرفوع، حدیثى است که در سلسله سندش، عبارت «رفَعَه» به کار رفته است، به این معنا که یکى از راویان، آن را با واسطه، از راوى قبلى نقل کرده و نام یک یا چند راوى واسطه، مشخّص نشده است.
28) القلم:4.
29) ساسَ زیدٌ الأمرَ یَسُوسُه سیاسَةً: دبّرَه وقام بأمرِه (المصباح المنیر: ص 295 «سوس»).
30) الحشر:7.
31) الکافی: ج 1 ص 266 ح 4 عن فضیل بن یسار، بحارالأنوار: ج 17 ص 4 ح 3.
32) کنز العمّال: ج 3 ص 306 ح 6680 نقلاً عن الخلیلی عن جریر البجلی.
33) جامع الأخبار: ص 310 ح 852، بحارالأنوار: ج 67 ص 235 ح 54.
34) نوادر الاُصول: ج 1 ص 255 عن أبی هریرة.
35) کمال الدین: ص 571 عن محمد بن سلمة، بحارالأنوار: ج 22 ص 87 ح 40.
36) مراد از روح القُدُس، جبرئیل است که در قرآن، از او به «الروح الأمین» (شعراء: آیه 194) نیز یاد شده و پاکىِ او از هر گونه خطا و آلودگى و گناه و گمراهى، سبب نامیده شدن او به روح القدس است (المیزان فی تفسیر القرآن: ج 12 ص347).
37) تحف العقول: ص 25، بحارالأنوار: ج 77 ص 127 ح 33.
38) الأوَد: العِوَج (النهایة: ج 1 ص 79 «أود»).
39) التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکری علیه السلام: ص 556 ح 329، بحارالأنوار: ج 21 ص 123 ح 20 تاریخ المدینة: ج 2 ص 568 عن ابن عبّاس.
40) تاریخ المدینة: ج 2 ص 568 عن ابن عباس.
41) مکارم الأخلاق: ج 1 ص 478 ح 1651، بحارالأنوار: ج 104 ص 95 ح 44.
42) سنن الترمذی: ج 4 ص 337 ح 1951 عن جابر بن سمرة؛ مکارم الأخلاق: ج 1 ص 478 ح 1650 نحوه.
43) صاع، پیمانهاى است براى اندازهگیرى غلّات؛ معادل چهار مُد.
44) النُّحْل: العطیّة والهبة ابتداءً من غیر عوَض ولا استحقاق (النهایة: ج 5 ص 29 «نحل»).
45) سنن الترمذی: ج 4 ص 338 ح 1952 عن أیوب بن موسى عن أبیه عن جدّه؛ جامع الأحادیث للقمّی: ص 211 عن الإمام علیّ علیه السلام.
46) الصواعق المحرقة: ص 172.
47) طه:44.
48) آل عمران:159.
49) الفَظَظ: خشونة فی الکلام، ورجلٌ فَظّ: ذو فظاظةٍ جافٍ غلیظ، فی منطقه غِلَظ وخشونَة (لسان العرب: ج 7 ص 451 «فظظ»).
50) کنز الفوائد: ج 1 ص 210 عن عمرو بن مرّة الجهنی، بحارالأنوار: ج 18 ص 104 ح 4.
51) السَّخَب والصَّخَب: بمعنى الصِّیاح (النهایة: ج 2 ص 349 «سخب»).
52) معانی الأخبار: ص 83 عن اسماعیل بن محمّد عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحارالأنوار: ج 16 ص 152 ح 4.
53) مسند ابن حنبل: ج 7 ص 296 ح 20364.
54) سنن أبی داوود: ج 4 ص 250 ح 4788.
55) المعجم الکبیر: ج 2 ص 269 ح 2130.
56) فی کنز العمّال: «مثلهم» بدل «کهم» فی الموردین.
57) فردوس الأخبار: ج 1 ص 291 ح 919 عن عبداللّه بن جعفر.
58) الکافی: ج 7 ص 260 ح 3، بحارالأنوار: ج 79 ص 102 ح 2.
59) یقال: فیه جَبَرِیَّة: أی کِبْر (الصحاح: ج 2 ص 608 «جبر»).
60) الأمالی للطوسی: ص 366 ح 777 عن علیّ بن علیّ بن رزین عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عن النزّال بن سبرة عن الإمام علیّ علیه السلام، بحارالأنوار: ج 71 ص 391 ح 53.
61) قوله صلى الله علیه و آله «ولایرهقه» : أی لا یسفّه علیه ولایظلمه؛ من الرَّهَق محرَّکَة أو: لا یحمل علیه ما لا یطیقه؛ من الإرهاق، یقال: لا یرهقنی لا أرهقَکَ اللّه، أی لا أعسَرَک اللّه والخرق بالضمّ والتحریک: ضدّ الرفق (مرآة العقول: ج 21 ص 87).
62) الخُیَلاء والخِیلاء: الکِبْر والعُجْب (النهایة: ج 2 ص 93 «خیل»).
63) الکافی: ج 6 ص 50 ح 6.
64) مقصود، این است که اگر پدر، با فرزندش به درستى رفتار نکند و بر خلاف توصیههایى که در این حدیث شده است، با او رفتار کند، ممکن است فرزند به مسیر نافرمانى از پدر و قطع ارتباط با آنان کشانده شود که این خود، نوعى کفر یا ناسپاسى است و یا زمینهساز آن است.
65) منیة المرید: ص 193، بحارالأنوار: ج 77 ص 175 ح 9.
66) تنبیه الخواطر: ج 1 ص 31.
67) مسند ابن حنبل: ج 3 ص 406 ح 9461 عن أبی هریرة.
68) الکافی: ج 2 ص 356 ح 2 عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق علیه السلام، بحارالأنوار: ج 73 ص 384 ح 2.
69) هذا شیء حِمىً: أی مَحظور لا یُقرب (النهایة: ج 1 ص 447 «حما»).
70) المعجم الکبیر: ج 17 ص 180 ح 476 عن عصمة؛ جامع الأحادیث للقمّی: ص 98 عن موسى بن إبراهیم عن الامام الکاظم عن آبائه علیهم السلام عنه صلى الله علیه و آله، بحارالأنوار: ج 75 ص 151 ح 18.
71) صحیح مسلم: ج 4 ص 1814 ح 79.
72) تنبیه الخواطر: ج 2 ص 26.
73) تنبیه الخواطر: ج 2 ص 155.
74) معجم تهذیب اللغة: ج 1 ص 133 «أدب».
75) معجم مقاییس اللغة: ج 1 ص 74 «أدب».
76) علم ادب، علمى است که به وسیله آن از خلل گفتارى و نوشتارى در کلام عرب، احتراز مىشود (المنجد: ص5).
77) آداب، به مطلق علوم و معارف و یا تنها به علوم ادبى اطلاق مىشود (المنجد: ص5).
78) ر. ک: غرر الحکم: ح 7280.
79) ر ک: دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 204 ح 777.
80) ر. ک: دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 206 ح 782.
81) ر ک: دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 208 ح 790.
82) ر ک: ج 2 ص 152 ح 1057.
83) ر. ک: ص 8 ح 5674.
84) ر. ک: دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 210 ح 792.
85) ر. ک: ص 10 ح 5676.
86) ر ک: مجمع البحرین: ج 2 ص 1249.
87) البتّه این، یک نظر است براى تفصیل مسئله، ر ک: کتابهاى اصولى، مبحث قاعده ملازمه میان حکم عقل و شرع.
88) توبه: آیه 37.
89) ر ک: دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 288 ح 983.
90) ر ک: دانشنامه میزان الحکمة: ج 2 ص 242 ح 868.
91) المیزان فى تفسیر القرآن: ج 6 ص 256.
92) ر ک: دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 230 ح 837.
93) جامع الأخبار: ص 518 ح 1468.
94) ر ک: دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 220 ح 814.
95) تاریخ دمشق: ج 69 ص 202 ح 13750.
96) ر ک: ص 15 (آثار ادب).
97) ر. ک: دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 226 ح 831.
98) ر. ک دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 222 ح 818.
99) ر. ک دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 228 ح 835.
100) نساء: آیه 134.
101) ر. ک دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 236 ح 858.
102) «شیر را بچّه همى مانَد بدو» یا: «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
103) ر. ک دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 238 ح 862.
104) ر. ک دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 236 ح 857.
105) ر. ک دانشنامه میزان الحکمه: ج 2 ص 278 ح 961.
106) ر ک: ج 7 ص 358 ح 5283.