10 / 1
حَدیثُ الثِّقلَینِ بِرِوایَةِ أتباعِ أهلِ البَیتِ
3101 . رسول الله صلى الله علیه و آله: کَأَنّی قَد دُعیتُ فَأَجَبتُ، وإنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ: أحدُهُما أکبَرُ مِنَ الآخَرِ، کِتابَ اللهِ، حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، فَانظُروا کَیفَ تُخَلِّفونّی فیهِما.(1)
3102 . الإمام الصادق علیه السلام: قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: إنّی قَد تَرَکتُ فیکُمُ الثِّقلَینِ: کِتابَ اللهِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، فَنَحنُ أهلُ بَیتِهِ.(2)
10 / 2
حَدیثُ الثِّقلَینِ بِرِوایَةِ أهلِ السُّنَّةِ
3103 . صحیح مسلم عن یزید بن حیّان: اِنطَلَقَتُ أنَا وحُصَینُ بنُ سَبرَةَ، وعُمَرُ بنُ مُسلِمٍ، إلى زَیدِ بنِ أرقَمَ، فَلَمّا جَلَسنا إلَیهِ، قالَ لَهُ حُصینٌ: لَقَد لَقیتَ یا زَیدُ خَیرا کَثیرا، رَأَیتَ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله، وسَمِعتَ حَدیثَهُ، وغَزَوتَ مَعَهُ، وصَلَّیتَ خَلفَهُ، لَقَد لَقیتَ یا زَیدُ خَیرا کَثیرا، حَدِّثنا یا زَیدُ ما سَمِعتَ مِن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله.
قالَ: یَابنَ أخی، وَاللهِ لَقَد کَبِرَت سِنّی، وقَدِمَ عَهدی، ونَسیتُ بَعضَ الَّذی کُنتُ أعی مِن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَما حَدَّثتُکُم فَاقبَلوا وما لا فَلا تُکَلِّفونیهِ، ثُمَّ قالَ: قامَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله یَوما فینا خَطیبا بِماءٍ یُدعى خُمّا، بَینَ مَکَّةَ وَالمَدینَةِ، فَحَمِدَ اللهَ وأثنى عَلَیهِ، ووَعَظَ وذَکَّرَ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ ألا أیُّهَا النّاسُ، فَإِنَّما أنا بَشَرٌ یوشِکُ أن یَأتِیَ رَسولُ رَبّی فَاُجیبَ، وأنَا تارِکٌ فیکُمُ ثِقلَینِ، أوَّلُهُما کِتابُ اللهِ، فیهِ الهُدى وَالنّورُ، فَخُذوا بِکِتابِ اللهِ وَاستَمسِکوا بِهِ.
فَحَثَّ عَلى کِتابِ اللهِ ورَغَّبَ فیهِ، ثُمَّ قالَ:
وأهلُ بَیتی، اُذَکِّرُکُم اللهَ فی أهلِ بَیتی، اُذَکِّرُکُم اللهَ فی أهلِ بَیتی، اُذکّرکم الله فی أهل بیتی.(3)
10 / 1
حدیث ثَقَلین، به روایت پیروان اهل بیت
3101 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: گویا فرا خوانده شدهام و باید بروم. من در میان شما دو چیز گرانبها بر جاى مىگذارم که یکى از آنها بزرگتر از دیگرى است: کتاب خدا که رشته برکشیده از آسمان به زمین است و عترت و اهل بیتم. پس مراقب باشید که پس از من، چگونه با آن دو رفتار مىکنید.
3102 . امام صادق علیه السلام: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «من دو چیز گرانبها در میان شما بر جاى مىگذارم: کتاب خدا، و عترت و اهل بیتم» . اهل بیت او ما هستیم.
10 / 2
حدیث ثقلین، به روایت اهل سنّت
3103 . صحیح مسلم به نقل از یزید بن حیّان : من و حُصین بن سَبره و عُمر بن مسلم، نزد زید بن ارقم رفتیم. چون نشستیم، حُصین به او گفت: اى زید! تو توفیقات
فراوانى داشتهاى: پیامبر خدا را دیدهاى، حدیثش را شنیدهاى، با او به نبرد رفتهاى، پشتِ سرش نماز خواندهاى. اى زید! به راستى که تو توفیقات فراوانى داشتهاى. اى زید! آنچه از پیامبر خدا شنیدهاى، براى ما باز گو.
زید گفت: اى برادر زاده! به خدا سنّم بالا رفته و سالخورده گشتهام و پارهاى از مطالبى را که از پیامبر خدا به یاد داشتهام، فراموش کردهام. پس، آنچه را براى شما بازگو کردم، بپذیرید و آنچه را نگفتم، به زور از من نخواهید.
سپس گفت: روزى پیامبر خدا در آبگاهى به نام خُم، واقع در میان مکّه و مدینه، براى ما به ایراد خطبه پرداخت و نخست، حمد و ثناى خدا به جاى آورد و پند و اندرز داد و آن گاه فرمود: «امّا بعد، اى مردم! من نیز یک بشر هستم و فردا که پیک پروردگارم بیاید، اجابتش مىکنم. من دو چیز گرانبها در میان شما بر جاى مىگذارم: نخستین آنها، کتاب خداست که در آن، هدایت و نور است. پس، کتاب خدا را بگیرید و بدان چنگ زنید» .
آن گاه، به کتاب خدا تشویق و ترغیب کرد و سپس فرمود: «و [دیگر]، اهل بیتم. خدا را یادآورى مىکنم درباره اهل بیتم؛ خدا را یادآورى مىکنم درباره اهل بیتم؛ خدا را یادآورى مىکنم درباره اهل بیتم!» .
3104 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إنّی تارِکٌ فیکُم ما إن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدی؛ أحَدُهُما أعظَمُ مِنَ الآخَرِ؛ کِتابَ اللهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، ولَن یَتَفَرَّقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ، فَانظُروا کَیفَ تُخَلِّفونّی فیهِما.(4)
3105 . عنه صلى الله علیه و آله: إنِّی قَد تَرَکتُ فیکُم ما إن أخَذتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدی، الثِّقلَینِ، أحدُهُما أکبَرُ مِنَ الآخَرِ، کِتابَ اللهِ حَبلٌ ممدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، ألا وإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.(5)
3104 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من در میان شما چیزى بر جاى مىگذارم که اگر به آن تمسّک جویید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد. یکى از آن دو، با عظمتتر از دیگرى است: کتاب خدا که رشتهاى کشیده شده از آسمان به زمین است؛ و [دیگرى]عترتم، [یعنى] اهل بیتم. این دو، هیچ گاه از یکدیگر جدا نمىشوند تا در کنار حوض [کوثر] بر من درآیند پس، بنگرید که پس از من چگونه با آنها رفتار مىکنید
3105 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من در میان شما چیزى بر جاى نهادهام که اگر به آن چنگ زنید، پس از من هرگز گمراه نمىشوید؛ دو چیز گرانبها که یکى از آنها بزرگتر از دیگرى
است: کتاب خدا که رشتهاى کشیده شده از آسمان به زمین است؛ و عترتم [یعنى] اهل بیتم. بدانید که این دو، هرگز از هم جدا نمىشوند تا در کنار حوض [کوثر] بر من درآیند
3106 . عنه صلى الله علیه و آله: إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ، کِتابَ اللهِ وأهلَ بَیتی، وإنَّهُما لَن یَتَفَرَّقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.(6)
3107 . سنن الدارمی عن زید بن أرقم: قامَ رَسولُ الله صلى الله علیه و آله یَوما خَطیبا، فَحَمِدَ اللهَ وأثنى عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: یا أَیُّهَا النّاسُ، إنَّما أنَا بَشَرٌ یُوشِکَ أن یَأتِیَنی رَسولُ رَبّی فَاُجیبَهُ، وإنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ، أوَّلُهُما کِتابُ اللهِ فیهِ الهُدى وَالنُّورُ، فَتَمَسَّکوا بِکِتابِ اللهِ وخُذوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَیهِ ورَغَّبَ فیهِ، ثُمَّ قالَ: وأهلَ بَیتی، اُذکِّرکُمُ اللهَ فی أهلِ بَیتی ثَلاثَ مَرّاتٍ.(7)
3108 . رسول الله صلى الله علیه و آله: إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ، أحَدُهُما أکبَرُ مَنَ الآخَرِ، کِتابَ اللهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، وإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.(8)
3109 . عنه صلى الله علیه و آله: إنّی اُوشِکُ أن اُدعى فَاُجیبَ، وإنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ: کِتابَ اللهِ عز و جل، وعِترَتی، کِتابُ اللهِ حَبلٌ ممدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، وعِترَتی أهلُ بَیتی، وإنَّ اللَّطیفَ الخَبیرَ أخبَرَنی أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ، فَانظُرونی بِمَ تُخَلِّفونّی فیهِما.(9)
3106 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من در میان شما دو چیز گران بر جاى مىگذارم: کتاب خدا و اهل بیتم. این دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند.
3107 . سنن الدارمى به نقل از زید بن اَرقم : پیامبر خدا، روزى براى ما به ایراد خطبه پرداخت و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: «اى مردم! من هم یک بشر هستم، و زود است که پیک پروردگارم نزد من آید و اجابتش کنم. پس در میان شما دو چیز گران بر جاى مىنهم: نخستین آنها، کتاب خداست که در آن، راهنمایى و روشنایى است. پس به کتاب خدا چنگ زنید و آن را از دست مَنَهید» .
سپس به آن ترغیب و تشویق کرد و آن گاه فرمود: «و [دیگرى] اهل بیتم. خداى را درباره اهل بیتم به شما یادآور مىشوم» . این جمله را سه بار فرمود
3108 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: من در میان شما دو گران بر جاى مىنهم که یکى از آن دو، بزرگتر از دیگرى است: کتاب خدا که رشته کشیده شده از آسمان به زمین است؛ و عترتم [یعنى] اهل بیتم. این دو، هیچ گاه از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من وارد شوند.
3109 . پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: به زودى، من [به سوى آخرت] فرا خوانده مىشوم و از میان شما خواهم رفت، و دو چیز گرانسنگ در میانتان بر جاى مىنهم: کتاب خداوند عز و جل و عترتم. کتاب خدا، رشته کشیده شده از آسمان به زمین است؛ و عترتم، همان اهل بیت مناند. خداوند ریزبین و آگاه به من خبر داد که این دو، هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا در کنار حوض [کوثر] بر من درآیند. پس بنگرید که پس از من با آن دو چگونه رفتار مىکنید.
10 / 3
مَواضِعُ صُدورِ حَدیثِ الثِّقلَینِ
أ عَرَفاتٌ
3110 . سنن الترمذی عن جابر بن عبد الله: رَأَیتُ رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله فی حَجَّتِهِ یَومَ عَرَفَةَ، وهُوَ عَلى ناقَتِهِ القَصواءِ یَخطُبُ، فَسَمِعتُهُ یَقولُ: یا أیُّهَا النّاسُ، إنّی قَد تَرَکتُ فیکُم ما إن أخَذتُم بِهِ لَن تَضِلّوا، کِتابَ اللهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی.(10)
ب مِنى
3111 . الإمام الباقر علیه السلام: دَعا رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله النّاسَ بِمِنى، فَقالَ: أیُّهَا النّاسُ، إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ، ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلّوا، کِتابَ اللهِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.(11)
3112 . الإقبال: کانَ مِن قَولِ رَسولِ اللهِ فی حَجَّةِ الوَداعِ بِمِنى: یا أیُّهَا النّاسُ إنّی قَد تَرَکتُ فیکُم أمرَینِ إن أخَذتُم بِهِما لَن تَضِلّوا: کِتابَ اللهِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، وإنَّهُ قَد نَبَّأَنِیَ اللَّطیفُ الخَبیرُ، أَنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَاِصبَعَیَّ هاتَینِ وجَمَعَ بَینَ سَبّابَتَیهِ ألا فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِما فَقَد نَجا، ومَن خالَفَهُما فَقَد هَلَکَ، ألا هَل بَلَّغتُ أیُّهَا النّاسُ؟ قالوا: نَعَم، قالَ: اللهُمَّ اشهَد(12).(13)
10 / 3
موارد صدور حدیث ثقلین
الف عرفات
3110 . سنن الترمذى به نقل از جابر بن عبد الله : پیامبر خدا را در حَجّش به روز عرفه دیدم که سوار بر ناقهاش قَصواء(14) خطبه مىخوانَد. شنیدم که مىفرماید: «اى مردم! من چیزى در میان شما بر جاى مىگذارم که اگر به آن چنگ زنید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خدا و عترتم [یعنى] اهل بیتم» .
ب مِنا
3111 . امام باقر علیه السلام: پیامبر صلى الله علیه و آله در مِنا مردم را فرا خواند و فرمود: «اى مردم! من دو گرانسنگ در میان شما بر جاى مىگذارم که تا وقتى بدانها چنگ زنید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خدا و عترتم [یعنى] اهل بیتم. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن گاه که در کنار حوض [کوثر]بر من در آیند» .
3112 . الإقبال: از جمله سخنان پیامبر خدا در حجّة الوداع در مِنا این بود: «اى مردم! من دو چیز در میان شما بر جاى مىگذارم که اگر بدانها چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم [یعنى]اهل بیتم. خداوند ریزبین و آگاه، به من خبر داد که این دو، هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من درآیند؛ مانند این دو انگشتم (دو انگشت نشانهاش را کنار هم نهاد) . بدانید که هر کس به این دو چنگ زند، نجات مىیابد و هر کس با آنان مخالفت کند، نابود مىشود. هان! آیا ابلاغ کردم، اى مردم؟» .
همگى گفتند: آرى.
فرمود: «بار خدایا! گواه باش» .
ج مَسجِدُ الخَیفِ
3113 . تفسیر القمّی: قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فی حَجَّةِ الوَداع فی مَسجِدِ الخَیفِ: إنّی فَرَطُکُم(15) وإنَّکُم وارِدونَ عَلَیَّ الحَوضَ، حَوضٌ عَرضُهُ ما بَینَ بُصرى(16) وصَنعاءَ(17)، فیهِ قِدحانٌ من فِضَّةٍ عَدَدَ النُّجومِ، ألا وإنّی سائِلُکُم عَنِ الثِّقلَینِ، قالوا: یا رَسولَ اللهِ وَمَا الثَّقَلانِ؟
قالَ: کتابُ اللهِ، الثَّقَلُ الأَکبَرُ، طَرَفٌ بِیَدِ اللهِ وَطَرَفٌ بِأَیدیکُم، فَتَمَسَّکوا بِهِ لَن تَضِلّوا ولَن تَزِلّوا، والثَّقَلُ الأَصغَرُ عِترَتی وأهلُ بَیتی، فَإِنَّهُ قَد نَبَّأَنِیَ اللَّطیفُ الخَبیرُ أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَإِصبَعَیَّ هاتَینِ وجَمَعَ بَینَ سَبّابَتَیهِ ولا أقولُ کَهاتَینِ وجَمَعَ بَینَ سَبّابَتِهِ وَالوُسطى فَتَفضُل هذِهِ عَلى هذِهِ.(18)
د المَسجِدُ الحَرامُ
3114 . تاریخ الیعقوبی: حَجَّ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله حَجَّةَ الوَداعِ سَنَةَ عَشرٍ، وَهِیَ حَجَّةُ الإِسلامِ … ووَقَفَ عِندَ زَمزَمَ، وأمرَ رَبیعَةَ بنَ أُمَیَّةَ بنِ خَلَفٍ فَوَقَفَ تَحتَ صَدرِ راحِلَتِهِ وکانَ صَبِیّا فَقالَ: یا رَبیعَةُ، قُل: یا أیُّهَا النّاسُ، إنَّ رَسولَ اللهِ یَقولُ: لَعَلَّکُم لا تَلقَونَنی عَلى مِثلِ حالی هذِهِ وعَلَیکُم هذا، هَل تَدرونَ أیُّ بَلَدِ هذا؟ وهَل تَدرونَ أیُّ شَهرٍ هذا؟ وهَل تَدرونَ أیُّ یَومٍ هذا؟ فَقالَ النّاسُ: نَعَم! هذَا البَلَدُ الحَرامُ وَالشَهرُ الحَرامُ والیَومُ الحَرامُ.
قالَ: فإِنَّ اللهَ حرَّمَ عَلَیکُم دِماءَکُم وأموالَکُم کَحُرمَةِ بَلَدِکُم هذا، وکَحُرمَةِ شَهرِکُم هذا، وکَحُرمَةِ یَومِکُم هذا، ألا هَل بَلَّغتُ؟ قالوا: نَعَم، قالَ: اللهُمَّ اشهَد …
ثُمَّ قالَ: لا تَرجِعوا بَعدی کُفّارا مُضِلّینَ یَملِکُ بَعضُکُم رِقابَ بَعضٍ، إنّی قَد خَلَّفتُ فیکُم ما إن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلّوا: کِتابَ اللهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی، ألا هَل بَلَّغتُ؟ قالوا: نَعَم! قالَ: اللهُمَّ اشهَد، ثُمَّ قالَ: إنَّکُم مَسؤولونَ، فَلیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنکُمُ الغائِبَ.(19)
ج مسجد خَیف
3113 . تفسیر القمّى: پیامبر خدا، در حجّة الوداع در مسجد خَیف فرمود: «من پیش از شما مىروم و شما در کنار حوض [کوثر] بر من وارد مىشوید؛ حوضى که پهنایش از بُصرا(20) تا صَنعا(21) است و در آن، جامهایى سیمین به شمارِ ستارگان وجود دارد. بدانید که من، درباره دو گرانسنگ از شما خواهم پرسید» .
گفتند: اى پیامبر خدا! دو گرانسنگ، چیست؟
فرمود: «کتاب خدا که گرانسنگِ بزرگتر است. یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگرش در دست شما. پس بدان چنگ زنید که هرگز گمراه نمىشوید و هیچ گاه نخواهید لغزید. و گرانسنگ کوچکتر، عترت من و اهل بیت مناند. خداوند ریزبین و آگاه، مرا خبر داد که این دو، هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من درآیند. آن دو به سان این دو انگشت مناند (و دو انگشت نشانهاش را کنار هم قرار داد) . نمىگویم همانند این دو (و انگشت نشانه و میانهاش را کنار هم نهاد) که یکى بر دیگرى فزونى دارد» .
د مسجد الحرام
3114 . تاریخ الیعقوبى پیامبر صلى الله علیه و آله در سال دهم [هجرى] آخرین حَجّةُ الإسلامِ (حجّ تمتّعِ) خود را به جا آورد. . . و در محلّ زمزم، توقّف کرد و به ربیعة بن امیّة بن خَلف که کودکى بود دستور داد زیر سینه شتر ایشان بِایستد و به او فرمود: «اى ربیعه! بگو: اى مردم! پیامبر خدا مىگوید: شاید شما دیگر مرا در چنین حالى نبینید. چنین موقعیتى را دریابید. آیا مىدانید این چه شهرى است؟ آیا مىدانید این چه ماهى است؟ آیا مىدانید امروز، چه روزى است؟» .
مردم گفتند: آرى! این، شهر حرام و ماه حرام و روز حرام است.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «پس، خداوند، خونها و اموال شما را همانند حرمت این شهرتان و حرمت این ماهتان و حرمت این روزتان بر شما حرام [و محترم] قرار داد. هان! آیا ابلاغ کردم؟» .
همگى گفتند: آرى.
فرمود: «بار خدایا! گواه باش. . .» .
سپس فرمود: «مبادا پس از من به کفر و گمراهى باز گردید و برخى بر گُرده برخى دیگر، سوار شوید. من در میان شما چیزى بر جاى مىگذارم که اگر به آن تمسّک جویید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خدا و عترتم [یعنى] اهل بیتم. هان! آیا ابلاغ کردم؟» .
همگى گفتند: آرى.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «بار خدایا! گواه باش» .
سپس فرمود: «شما مسئولید.(22) پس حاضران شما به غایبان برسانند» .
ه غَدیرُ خُمٍّ
3115 . السنن الکبرى للنسائی عن أبی الطفیل عن زید بن أرقم: قالَ: لَمّا رَجَعَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله مِن(23) حَجَّةِ الوَداعِ ونَزَلَ غَدیرَ خُمٍّ، أمَرَ بِدَوحاتٍ(24) فَقُمِمنَ(25) ثُمَّ قالَ: کَأَنّی دُعیتُ فَأَجَبتُ، وإنّی قَد تَرَکتُ فیکُمُ الثِّقلَینِ، أحدُهُما أکبَرُ مِن الآخَرِ: کِتابَ اللهِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، فانظُروا کَیفَ تُخَلِّفونّی فیهِما، فَإِنَّهُما لَن یَتَفَرَّقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.
ثُمَّ قالَ: إنّ اللهَ مَولایَ وأنَا وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ثُمَّ أخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فَقالَ: مَن کُنتُ وَلِیَّهُ فَهذا وَلِیُّهُ، اللهُمَّ والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ.
فَقُلتُ لِزَیدٍ: سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله؟ فَقالَ: ما کانَ فِی الدَّوحاتِ أحَدٌ إلّا رآهُ بِعَینَیهِ، وسَمِعَهُ بِاُذُنَیهِ.(26)
3116 . المستدرک على الصحیحین عن زید بن أرقم: نَزَلَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله بَینَ مَکَّةَ وَالمَدینَةِ عِندَ شَجَراتٍ خَمسٍ، دَوحاتٍ عِظامٍ، فَکَنَسَ النّاسُ ما تَحتَ الشَّجَراتِ، ثُمَّ راحَ
رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عَشِیَّةً فَصَلّى، ثُمَّ قامَ خَطیبا، فَحَمِدَ اللهَ وأثنى عَلَیهِ، وذَکَّرَ وَوَعَظَ، فَقالَ ما شاءَ اللهُ أن یَقولَ.
ثُمَّ قالَ: أیُّهَا النّاسُ، إنّی تارِکٌ فیکُم أمرَینِ لَن تَضِلُّوا إنِ اتَّبَعتُموهُما، وهُما: کِتابُ اللهِ، وأهلُ بَیتی عِترَتی.
ثُمَّ قالَ: أتَعلَمونَ أنّی أولى بِالمُؤمِنینَ مِن أنفُسِهِم؟ ثَلاثَ مَرّاتٍ قالوا: نَعَم، فَقالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ.(27)
ه غدیر خم
3115 . السنن الکبرى، نسایى به نقل از ابو طفیل، از زید بن ارقم : چون پیامبر خدا از حَجّة الوداع باز گشت و در غدیر خُم فرود آمد، دستور داد زیر چند درخت تناور را جارو کردند. سپس فرمود: «گویا من فرا خوانده شدهام و باید از میان شما بروم. من دو چیز گرانسنگ در میانتان بر جاى مىگذارم که یکى بزرگتر از دیگرى است: کتاب خدا و عترتم [یعنى] اهل بیتم. پس مراقب باشید که پس از من، چگونه با این دو رفتار مىکنید؛ چرا که این دو هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من درآیند» .
سپس فرمود: «خدا مولاى من است و من، مولاى هر مؤمنى» .
آن گاه، دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: «هر که من، مولاى او هستم، این، مولاى اوست. بار خدایا! دوستدار او را دوست بدار و هر که را با او دشمنى کرد، دشمن بدار» .
من به زید گفتم: تو خود، این را از پیامبر خدا شنیدى؟
گفت: هیچ کس در زیر آن درختان نرفت، مگر این که با چشم خود، آن صحنه را دید و با گوش خود، این سخنان را شنید.
3116 . المستدرک على الصحیحین به نقل از زید بن ارقم : پیامبر خدا میان مکّه و مدینه در زیر پنج درخت تناور فرود آمد. مردم زیر آن درختها را جارو کردند. آن گاه، پیامبر خدا نماز
عصر را خواند و سپس به خطبه ایستاد و خداوند را حمد و ثنا گفت و [آن گاه] پند و اندرز داد، و آنچه را خدا خواست بگوید، گفت. سپس فرمود: «اى مردم! من دو چیز در میان شما بر جاى مىنهم که اگر از آنها پیروى کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. آن دو عبارتاند از: کتاب خدا، و اهل بیتم [یعنى] عترتم» .
سپس سه بار فرمود: «آیا مىدانید که من به مؤمنان از خود آنان اَولى هستم؟» .
مردم گفتند: آرى.
پیامبر خدا فرمود: «هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست» .
3117 . المعجم الکبیر عن یزید بن حیّان عن زید بن أرقم: دَخَلنا عَلَیهِ زیدِ بنِ أرقَمَ فقُلنا: لَقَد رَأَیتَ خَیرا، صاحَبتَ(28) رَسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله وصَلَّیتَ خَلَفهُ. قالَ: لَقَد رَأَیتُ خَیرا وخَشیتُ أن أکونَ إنَّما اُخِّرتُ لِشَرٍّ، ما حَدَّثتُکُم(29) فَاقبَلوا، وما سَکَتُّ عَنهُ فَدَعوهُ.
قامَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله بِوادٍ بَینَ مَکَّةَ وَالمَدینَةِ فَخَطَبَنا، ثُمَّ قالَ: أنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أن اُدعى فَاُجیبَ، وإنّی تارِکٌ فیکُمُ اثنَینِ: أحَدُهُما کِتابُ اللهِ فیهِ حَبلُ اللهِ، مَنِ اتَّبَعَهُ کانَ عَلَى الهُدى، ومَن تَرَکَهُ کانَ عَلى ضَلالَةٍ، وأهلُ بَیتی، اُذَکِّرُکُمُ اللهَ فی أهلِ بَیتی ثَلاثَ مَرّاتٍ.(30)
و آخِرُ خطَبةٍ خَطَبَهَا النَّبِیُّ صلى الله علیه و آله
3118 . الإمام علیّ علیه السلام: قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فی آخِرِ خُطبَتِهِ یَومَ قَبَضَهُ اللهُ عز و جل إلَیهِ: إنّی قَد تَرَکتُ فیکم أمرَینِ لَن تَضِلّوا بَعدی ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما: کِتابُ اللهِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، فَإِنَّ اللَّطیفَ الخَبیرَ قَد عَهِدَ إلَیَّ أنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَهاتَینِ وجَمَعَ بَینَ مُسَبِّحَتَیهِ ولا أقولُ کَهاتَینِ وجَمَعَ بَینَ المُسَبِّحَةِ وَالوُسطى فَتَسبِق إحداهُما الاُخرى، فَتَمَسَّکوا بِهِما لا تَزِلُّوا ولا تَضِلّوا، ولا تَقَدَّموهُم فَتَضِلّوا.(31)
3117 . المعجم الکبیر به نقل از یزید بن حیّان، درباره زید بن ارقم : نزد او (زید بن ارقم) رفتیم و گفتیم: تو خیر دیدهاى. صحابىِ پیامبر خدا بودهاى و پشتِ سر او نماز خواندهاى.
زید گفت: من خیر دیدهام و مىترسم که براى شرّى مرگم به تأخیر افتاده باشد. آنچه برایتان گفتم، بپذیرید و در آنچه خاموش ماندم، رهایش کنید. پیامبر خدا در وادىاى میان مکّه و مدینه برخاست و برایمان خطبه خواند. سپس فرمود: «من هم یک بشر هستم و به زودى فرا خوانده مىشوم و باید از میان شما بروم. دو چیز در میانتان بر جاى مىگذارم: یکى کتاب خدا که رشته [اتّصال به] خدا در آن است. هر که از این پیروى کند، بر راه راست خواهد بود و هر که آن را رها کند، در گمراهى خواهد بود؛ و [دیگرى]اهل بیتم. خدا را درباره اهل بیتم به شما یادآور مىشوم» . این جمله را سه بار فرمود.
و آخرین خطبهاى که پیامبر، ایراد کرد
3118 . امام على علیه السلام: پیامبر صلى الله علیه و آله در آخرین خطبه خود که در روز رحلتش به سوى خداوند عز و جلایراد کرد، فرمود: «من، دو چیز در میان شما بر جاى نهادهام که تا وقتى به آنها تمسّک بجویید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا، و عترتم [یعنى] اهل بیتم.
خداوند ریزبین و آگاه، به من خبر داد که این دو، هیچ گاه از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من در آیند، همانند این دو (دو انگشت نشانهاش را کنار هم نهاد) ، و نمىگویم همانند این دو (انگشت نشانه و میانهاش را کنار هم گذاشت) که یکى از دیگرى جلوتر باشد. پس، به این دو، چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و از آنها پیشى نگیرید که به گمراهى در مىافتید» .
ز اللَّحَظاتُ الأَخیرَةُ مِن حَیاتِهِ صلى الله علیه و آله
3119 . دعائم الإسلام عن أبی ذرّ أنَّهُ شَهِدَ المَوسِمَ بَعدَ وَفَاةِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، فَلَمَّا احتَفَلَ النّاسُ فِی الطَّوافِ، وَقَفَ بِبابِ الکَعبَةِ وأخَذَ بِحلَقَةِ البابِ وقالَ : یا أیُّهَا النّاسُ ثَلاثاً واجتَمَعوا ووَقَفوا وأنصَتوا.
فَقالَ: مَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی ومَن لَم یَعرِفنی فَأَنا أبو ذَرٍّ الغِفارِیّ، اُحَدِّثُکُم بِما سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، سَمِعتُهُ یَقولُ حینَ احتُضِرَ: إنّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ، کِتابَ اللهِ، وعِترَتی أهلَ بَیتی، فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَهاتَینِ، وجَمَعَ بینَ إصبَعَیهِ المُسَبِّحَتَینِ مِن یَدَیهِ، وقَرَنَهُما وساوى بَینَهُما، وقالَ: ولا أقولُ کَهاتَینِ، وقَرَنَ بینَ إصبَعَیهِ الوُسطى والمُسَبِّحَةِ مِن یَدِهِ الیُمنى، لاِنَّ إحداهُما تَسبِقُ الاُخرى، ألا وإنَّ مَثَلَهُما فیکُم مَثَلُ سَفینَةِ نوحٍ، مَن رَکِبَها نَجا، ومَن تَرَکَها غَرِقَ.(32)
3120 . مسند زید عن زید بن علیّ عن أبیه عن جدّه عن علیّ علیهم السلام: لَمّا ثَقُلَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله فی مَرَضِهِ، وَالبَیتُ غاصٌّ بِمَن فیهِ، قالَ: ادعوا لِیَ الحَسَنَ والحُسَینَ، فَدَعَوتُهُما، فَجَعَلَ یَلثِمُهُما حَتّى اُغمِیَ عَلَیهِ، قالَ فَجَعَلَ عَلِیٌّ علیه السلام یَرفَعُهُما عَن وَجهِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله، قالَ: فَفَتَحَ عَینَیهِ، فَقالَ: دَعهُما یَتَمَتَّعانِ مِنّی وأتَمَتَّعُ مِنهُما، فإِنَّهُ سَیُصیبُهُما بَعدی أثَرَةٌ.(33)
ثُمَّ قالَ: یا أَیُّهَا النّاسُ، إنّی خَلَّفتُ فیکُم کِتابَ اللهِ وسُنَّتی وعِترَتی أهلَ بَیتی، فَالمُضَیِّعُ لِکِتابِ اللهِ کَالمُضَیِّعُ لِسُّنَّتی، والمُضَیِّعُ لِسُنَّتی کَالمُضَیِّعُ لِعِترَتی، أما إنَّ ذلِکَ لَن یَفتَرِقا حَتّى ألقاهُ عَلى الحَوضِ.(34)
ز واپسین لحظات زندگى پیامبر
3119 . دعائم الإسلام: از ابو ذر برایمان روایت شده است که وى پس از درگذشت پیامبر خدا در مراسم حج حاضر شد و چون مردم در طواف گِرد آمدند، او بر در کعبه ایستاد و حلقه در را گرفت و سه بار صدا زد: اى مردم!
مردم، گِرد آمدند و به گوش دادن ایستادند. ابو ذر گفت: آن که مرا مىشناسد، مىشناسد، و آن که مرا نمىشناسد، بداند که من، ابو ذر غِفارى هستم. حدیثى را که از پیامبر خدا شنیدهام، برایتان باز مىگویم. شنیدم که ایشان، در هنگام احتضارش مىفرماید: «من، دو چیز گرانسنگ در میان شما بر جاى مىنهم: کتاب خدا، و عترتم [یعنى] اهل بیتم. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من درآیند، مانند این دو (دو انگشت نشانه دو دستش را کنار هم گذاشت و برابر قرارشان داد)» و فرمود: «و نمىگویم مانند این دو (و انگشت میانه و نشانه دست راستش را کنار هم قرار داد) ؛ زیرا یکى از آنها جلوتر از دیگرى است. بدانید که حکایت این دو در میان شما، حکایت کشتى نوح است که هر کس در آن نشست، نجات یافت و آن که ننشست، غرق شد» .
3120 . مسند زید به نقل از زید بن على، از پدرش، از جدّش، از على علیهم السلام : چون بیمارى پیامبر صلى الله علیه و آله شدّت یافت، در حالى که اتاق، آکنده از جمعیت بود، فرمود: «حسن و حسین را برایم صدا زنید» .
من، آن دو را صدا زدم پیامبر صلى الله علیه و آله شروع به بوسیدن آن دو کرد تا آن که از هوش رفت. «بگذارشان تا از من لذّت برند و من از آنان لذت ببرم؛ زیرا به زودى پس از من به این دو، ستم خواهد رسید» .
سپس فرمود: «اى مردم! من در میان شما کتاب خدا و سنّتم و عترتم [یعنى] اهل بیتم را جانشین خود قرار مىدهم. پس آن که کتاب خدا را وا گذارَد، همچون کسى است که سنّت مرا
وا گذاشته باشد و کسى که سنّت مرا وا گذارَد، چنان است که عترت مرا وا گذاشته باشد. بدانید که این دو از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر]ملاقاتشان کنم» .
10 / 4
مَعنَى العِترَةِ فی حَدیثِ الثِّقلَینِ
3121 . الإمام الحسین علیه السلام: سُئِلَ أمیرُ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله: «إنّی مُخَلِّفٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ کِتابُ اللهِ وعِترَتی» مَنِ العِترَةُ؟
فَقالَ: أنَا والحَسَنُ والحُسَینُ والأَئِمِّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ، تاسِعُهُم مُهدِیُّهُم وقائِمُهُم، لا یُفارِقونَ کِتابَ اللهِ ولا یُفارِقُهُم، حَتّى یَرِدوا عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله حَوضَهُ.(35)
3122 . الإمام علیّ علیه السلام: قالَ رسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: إنّی مُخَلِّفٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ: کِتابَ اللهِ وعِترَتی أهلَ بَیتی، فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ کَهاتَینِ وضَمَّ بَینَ سَبّابَتَیهِ.
فَقامَ إلَیهِ جابِرُ بنُ عَبدِ اللهِ الأَنصارِیُّ وقالَ: یا رَسولِ اللهِ، مَن عِترَتُکَ؟ قالَ: عَلِیٌّ، والحَسَنُ والحُسَینُ، والأَئِمِّةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ إلى یَومِ القِیامَةِ.(36)
3123 . الخصال عَن عطیّة العوفی عَن أبی سعید الخدری: قالَ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله: إنّی تارِکٌ فیکُم أمرَینِ أحدُهُما أطوَلُ مِنَ الآخَرِ، کِتابُ اللهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ وعِترَتی، ألا وإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ.
فَقُلتُ لاِبی سَعیدٍ: مَن عِترَتُهُ؟ قالَ: أهلُ بَیته.(37)
10 / 4
معناى عترت در حدیث ثَقَلین
3121 . امام حسین علیه السلام: از امیر مؤمنان که درودهاى خداوند بر او باد درباره این سخن پیامبر صلى الله علیه و آله که: «من در میان شما دو چیز گرانسنگ بر جاى مىگذارم: کتاب خدا و عترتم» ، سؤال شد که: عترت کیاناند؟
فرمود: «من و حسن و حسین و نُه امام از نسل حسین که نهمینِ آنان، مهدى و قائم ایشان است. نه اینان از کتاب خدا جدا مىشوند و نه کتاب خدا از ایشان، تا آن که بر پیامبر خدا در کنار حوضش وارد شوند» .
3122 . امام على علیه السلام: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «من در میان شما دو چیز گرانسنگ، جانشین خود مىکنم: کتاب خدا و عترتم [یعنى] اهل بیتم. این دو هرگز از یکدیگر جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من در آیند، همانند این دو (دو انگشت سبّابهاش را کنار هم گذاشت)» .
جابر بن عبد الله انصارى برخاست و گفت: اى پیامبر خدا! عترت تو کیاناند؟
فرمود: «على و حسن و حسین و امامانِ از نسل حسین تا روز قیامت» .
3123 . الخصال به نقل از عطیّه عوفى : ابو سعید خُدرى گفت: پیامبر خدا فرمود: «من دو چیز در میان شما از خود بر جاى مىگذارم که یکى از آنها طولانىتر از دیگرى است: کتاب خدا که رشته کشیده شده از آسمان به زمین است، و عترتم. آگاه باشید که این دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا آن که در کنار حوض [کوثر] بر من در آیند»
به ابو سعید گفتم: عترت او چه کسانى هستند؟
گفت: اهل بیتش.
پژوهشى درباره حدیث ثقلین و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بیت
حدیث ثقلین که در آن، پیامبر خدا، اهل بیت خود را «همسنگ قرآن» معرّفىکرده و با تأکید تمام، جامعه اسلامى را به پیروى از آنان در کنار قرآن فرا خوانده است، یکى از مبانى استوار و خدشهناپذیر شناخت اهل بیت علیهم السلام و اثبات مرجعیّت علمى و استمرار امامت و رهبرى آنان تا دامنه قیامت است.
با عنایت به اهمّیت این حدیث و نقش راهبردى آن در تبیین مسئولیت سنگین امّت اسلامى در پیروى و حمایت از «عترت» در کنار «قرآن» و زمینهسازى جهت تداوم و توسعه حاکمیت اسلام در جهان، مسائل مربوط به آن را در چند بند، تحقیق و بررسى مىکنیم.
یک متن حدیث ثقلین
متن حدیث ثقلین که در منابع معتبر حدیثى با اندکى تفاوت در لفظ، از پیامبر خدا روایت شده است، این است:
إِنِّى تارِکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ، ما إِن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا؛ کِتابَ اللهِ وعِترَتى أهلَ بَیتى؛ فَإِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتَّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ
من دو چیز گرانبها در میان شما به جا مىگذارم بدانید که اگر به آن دو چنگ بزنید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خدا و عترتم، همان خاندانم این
دو، هرگز از هم جدا نمىشوند تا در کنار حوض، بر من وارد شوند
دو سند حدیث ثقلین
حدیث ثقلین، یکى از معدود احادیث متواترى است که در منابع حدیثى اهل سنّت و پیروان اهل بیت علیهم السلام با طرق مختلف، روایت شده و صدور آن از پیامبر خدا قطعى، غیر قابل تردید و مورد اتّفاق مسلمانان است.
الف راویان حدیث ثقلین از میان اصحاب پیامبر
چهل و چهار نفر از اصحاب پیامبر خدا، حدیث ثقلین را گزارش (روایت) کردهاند که اسامى آنان، بدین شرح است:
1 ابو ایّوب انصارى(38)
2 ابو ذر غِفارى(39)
3 ابو رافع(40)
4 ابو سعید خُدرى(41)
5 ابو شریح خُزاعى(42)
6 ابو قدامه انصارى(42)
7 ابو الهیثم بن تیهان(43)
8 ابو لیلى انصارى(44)
9 ابو هُرَیره(45)
10 اُبَىّ بن کعب(46)
11 اُمّ سلمه(47)
12 اُمّ هانى(48)
13 اَنَس بن مالک(49)
14 بَراء بن عازب(50)
15 جابر بن عبد الله انصارى(51)
16 جُبَیر بن مُطعِم(52)
17 حُذَیفة بن اَسید غِفارى(53)
18 حذیفة بن یمان(54)
19 خُزَیمة بن ثابت، ذو الشهادتین(55)
20 زبیر(46)
21 زید بن اَرقم(56)
22 زید بن ثابت(57)
23 سعد بن ابى وقّاص(58)
24 سلمان فارسى(59)
25 سهل بن سعد(55)
26 ضَمْره (ضَمیره) سُلَمى (اسلمى)(60)
27 طلحة بن عبید الله تمیمى(58)
28 عامر بن لیلى بن ضَمْره(61)
29 عامر بن واثله(62)
30 عبد الرحمان بن عوف(58)
31 عبد الله بن ابى اَوفى(63)
32 عبد الله بن جعفر(46)
33 عبد الله بن حَنطَب(64)
34 عبد الله بن عبّاس(65)
35 عبد الله بن عمر(46)
36 عَدىّ بن حاتم(55)
37 عُقبة بن عامر(55)
38 عمّار بن یاسر(46)
39 عمر بن خطّاب(66)
40 عمرو بن عاص(67)
41 قیس بن سعد بن عُباده(63)
42 محمّد بن مسلمه(63)
43 مقداد بن اسود(46)
44 هاشم بن عُتبه.(46)
تأمّل در گزارشهاى حدیث ثقلین، بیانگر آن است که:
1 روایت بعضى از این افراد، در کتابهاى معتبر یا مشهور اهل سنّت (همانند کتب تسعه و کتابهاى همردیف آنها در حدیث و رجال و تراجم) آمده است.(68)
2 روایت برخى دیگر از صحابه، در کتابهاى معمولى و متوسّط اهل سنّت موجود است.(69)
3 برخى از افراد، در روایتهاى کتابهایى همچون نفحات الأزهار (به نقل از مصادر اهل سنّت) و ینابیع المودّة، یاد شدهاند.(70)
4 روایت دو نفر از این افراد، اختصاصا در مصادر شیعى ذکر شده است.(71)
5 حضور برخى از اصحاب، در مجلسِ مُناشده (اقرار گرفتن) امام على علیه السلام بر حادثه غدیر، گزارش شده است.(72)
ب راویان حدیث ثقلین از میان اهل بیت پیامبر
افزون بر اصحاب پیامبر خدا، اهل بیت ایشان نیز متن حدیث ثقلین را روایت کردهاند بررسىها نشان مىدهند که امام على علیه السلام(73)، فاطمه زهرا علیهاالسلام(74)، امام حسن مجتبى علیه السلام(75)، امام حسین علیه السلام(76)، امام زین العابدین علیه السلام(77)، امام باقر علیه السلام(78)، امام صادق علیه السلام(79)، امام رضا علیه السلام(80) و امام هادى علیه السلام(81)، این حدیث را روایت کردهاند.
ج راویان حدیث ثقلین از میان تابعین
علاوه بر شمارى از اهل بیت علیهم السلام که نامشان گذشت، هفده تن از طبقه بعد از اصحاب پیامبر خدا که اصطلاحا «تابعین» نامیده مىشوند حدیث ثقلین را به طبقه پس از خود، منتقل کردهاند.(82) آنان عبارتاند از:
1 اصبغ بن نباته
2 حارث هَمْدانى
3 حبیب بن ابى ثابت
4 حسن بن حسن بن على بن ابى طالب
5 یزید بن حیّان
6 حنش بن معتمِر
7 عبد الرحمان بن ابى سعید
8 عبد الله بن ابى رافع
9 عطیّة بن سعید عوفى
10 على بن ربیعه
11 عمر بن على بن ابى طالب
12 عمرو بن مسلم
13 فاطمه بنت على
14 قاسم بن حَسّان
15 مسلم بن صبیح
16 مطّلب بن عبد الله بن حنطب
17 یحیى بن جَعده.
د راویان حدیث ثقلین از قرن دوم تا قرن چهاردهم
پس از صحابه و تابعین، بسیارى از علما و ائمّه حدیث و بزرگان اهل سنّت قرن دوم تا قرن چهاردهم هجرى، این حدیث را در آثار خود آوردهاند در برخى از کتابهایى که بدین موضوع پرداختهاند، نام بیش از سیصد تن از آنان آمده است.(83)
سه صحّت و صدور حدیث ثقلین
تأمّل در تواتر «معنوى» و بلکه «لفظىِ» حدیث ثقلین و کثرت راویان آن در همه طبقات از یک سو، و ناهمگونى گروههاى فکرى و سیاسى گزارش کننده این حدیث از سوى دیگر، هر گونه تردید در صدور آن را برطرف مىسازد و پژوهشگر را از ارزیابى سند، بىنیاز مىکند با این وصف، بررسى موردىِ اسناد حدیث ثقلین نیز صحّت و اعتبار بسیارى از آنها را نشان مىدهد موارد زیر، از بررسى موردىِ اسناد، به دست آمدهاند:
الف متن صحیح مسلم به نقل از زید بن ارقم، صحیح و مورد قبول اهل سنّت است.
ب روایت سنن الترمذى به نقل از جابر بن عبد الله انصارى را، ناصر الدین آلبانى صحیح شمرده است.(84)
ج ناصر الدین آلبانى، روایت ترمذى به نقل از زید بن ارقم و ابو سعید خُدرى
را صحیح دانسته است.(85)
د حاکم نیشابورى، گزارش زید بن ارقم درباره خطبه پیامبر صلى الله علیه و آله در غدیر خُم را صحیح دانسته(86) و ذهبى نیز این سخن را تأیید کرده است ابن کثیر، صحّت این حدیث را به نقل از استاد خود، ذهبى، گزارش کرده است.(87)
ه هیثمى، روایت زید بن ثابت را معتبر دانسته و گفته است:
«إسناده جیّد (سند آن خوب است)»(88) و «رواه الطبرانى فی الکبیر و رجاله ثقات (طبرانى، آن را در المعجم الکبیر نقل کرده است و رجال آن، ثقه هستند)» .(89)
سیوطى و آلبانى نیز آن را صحیح شمردهاند.(90)
و ابن حَجَر، نقل امام على علیه السلام را صحیح دانسته است.(91) بوصیرى نیز آن را صحیح شمرده است.(92)
چهار موارد صدور حدیث ثقلین
نقش سرنوشتساز اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن و ضرورت مرجعیّت علمى و سیاسى آنان براى امّت اسلامى، ایجاب مىکرد که پیامبر خدا در ماههاى آخر عمر پربرکت خود، از هر فرصتى براى تبیین جایگاه آنان استفاده کند و در مناسبتهاى مختلف،
این سخن را تکرار نماید تا به گوش همگان برسد و حجّت بر آنان تمام شود موارد گزارششده، عبارتاند از:
1 در سرزمین عرفات، در روز عرفه(93)
2 در مسجد خَیف(94)
3 در مِنا(95)
4 در مسجدالحرام(96)
5 در غدیر خُم، در بازگشت از حَجّة الوداع(97)
6 در مدینه، در آخرین سخنرانى(98)
7 در منزل، در بستر بیمارىاى که به رحلت ایشان انجامید.(99)
ابن حجر هیثمى درباره طُرق حدیث ثقلین و اهمّیت تکرار آن مىگوید:
بدان که حدیث «تمسّک به ثقلین» ، طرق زیادى دارد و از بیست و چند صحابى، نقل شده است طرق فراوانى هم در صفحات گذشته ذکر شد. . . در برخى از این طرق، آمده است که پیامبر صلى الله علیه و آله آن را در سرزمین عرفات در حجّة الوداع گفت در برخى دیگر آمده است که پیامبر صلى الله علیه و آله آن را در مدینه به
هنگام بیمارىاش، وقتى که اتاقش آکنده از اصحاب بود، فرمود در پارهاى از آنها آمده که آن را در غدیر خُم گفت در برخى دیگر گفته شده که پیامبر صلى الله علیه و آله هنگام بازگشت از طائف، به خطبه ایستاد و در آن جا فرمود.(100) البتّه میان اینها منافاتى وجود ندارد؛ چرا که ممکن است پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر توجّه ویژهاش به کتاب خدا و عترت پاک، آن را در جاهاى یاد شده و جاهاى دیگر، بارها گفته باشد.(101)
پنج مقصود از «عترت» و «اهل بیت»
پیامبر خدا در تبیین آیه تطهیر، شخصا مقصود از «عترت» و «اهل بیتِ» خود را بیان کرده است، به گونهاى که جاى هیچ گونه ابهام و تردید و یا تفسیر و تأویلى نیست بىشک، در حدیث ثقلین نیز که ایشان در آن، اهل بیتِ خود را همتاى قرآن به امّت معرّفى مىنماید، مقصود از «اهل بیت» ، همان جمعى است که آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است.
بدین ترتیب، براى روشن شدن مقصود از «اهل بیت» در حدیث ثقلین، توضیح کوتاهى درباره آیه تطهیر، ضرورى مىنماید.
اهل بیت، در آیه تطهیر
متن آیه تطهیر، این است:
«إِنَّما یُرِیدُ اَللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.(102)
خدا خواسته است آلودگى را از شما «اهل بیت» بزداید و شما را پاک پاکتان گرداند» .
جالب توجّه است که این آیه در اواخر عمر پیامبر خدا نازل شده است،(103) چنان که حدیث ثقلین نیز در همان ایّام از ایشان صادر گردیده است.
آیه تطهیر در خانه اُمّ سلمه بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد پس از نزول آن، پیامبر صلى الله علیه و آله، على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را دعوت نمود و عباى خیبرىِ خود را بر آنها کشید و فرمود:
هؤلاءِ أهلُ بَیتى.(104)
اینان، اهل بیت مناند
اُمّ سلمه گفت: اى پیامبر خدا! من از «اهل بیت» نیستم؟
و پیامبر خدا فرمود:
إنَّکِ أهلى خَیرٌ، وهؤلاءِ أهلُ بَیتى، اللهُمَّ أهلى أحَقُّ.(105)
تو، همسر من هستى و نیکى؛ امّا اینان، اهل بیت مناند خداوندا! اهل بیت من، شایستهتریناند
در روایت دیگرى آمده که فرمود:
إنَّکِ مِن أزواجِ رَسولِ اللهِ.(106)
تو، از همسران پیامبر خدایى
در روایت دیگر آمده است که فرمود:
إنَّکِ إلى خَیرٍ، أنتِ مِن أزواجِ النَّبِىِّ.(107)
تو در راه خیرى و از همسران پیامبر خدایى
در روایتى دیگر، آمده است که اُمّ سلمه گفت: من عبا را کنار زدم تا همراه على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام زیر آن قرار گیرم؛ ولى پیامبر صلى الله علیه و آله آن را از دست من کشید و فرمود:
إنَّکِ عَلى خَیرٍ.(108)
تو بر راه خیرى
از مجموع آنچه دو تن از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله (اُمّ سلمه و عایشه) در معناى «اهل
بیت» از پیامبر خدا روایت کردهاند(109) و آنچه هفده تن از اصحاب پیامبر خدا درباره آن، گزارش کردهاند،(110) و آنچه اهل بیت علیهم السلام، خود در تفسیر «اهل بیت» گفتهاند،(111) چنین بر مىآید که تنها گروهى خاص از نزدیکان پیامبر صلى الله علیه و آله، «اهل بیت» شمرده مىشوند و حتّى همسران پیامبر صلى الله علیه و آله جزو آن نیستند بدین ترتیب، مجال کمترین شک در مقصود از «اهل بیت» براى محقّق منصف، باقى نمىماند.(112)
مضمون و سیاق آیه تطهیر نیز مؤیّد احادیثى است که «اهل بیت» را به جمع خاصّى از نزدیکان پیامبر صلى الله علیه و آله تفسیر کردهاند.
به علاوه، سیره عملى پیامبر خدا در تبیین این آیه شریف از هنگامى که براى دفع احتمال ورود همسرانش در عنوان «اهل بیت» ، مانع از ملحق شدن همسر بزرگوارش اُمّ سلمه به «اصحاب کسا» شد تا هنگام مرگ(113) به گونهاى بود که هیچ گونه اختلافى در مفهوم و مصداق «اهل بیت» باقى نمىگذاشت و در زمان حیات ایشان، جز گروه خاصّى از نزدیکان پیامبر صلى الله علیه و آله که از نظر علمى و عملى، شایستگى هدایت و رهبرى امّت اسلامى را داشتند، کسى مدّعى این عنوان نبود.(114)
بنا بر این، هر گونه شبهه در مفهوم و مصداق «اهل بیت» در آیه تطهیر و حدیث ثقلین، در برابر سخنان صریح و روشن پیامبر صلى الله علیه و آله در تفسیر این عنوان و سیره عملى ایشان در این زمینه، فاقد ارزش علمى است.
قابل توجّه، این که: مضمون حدیث ثقلین و تأکید پیامبر خدا بر این نکته که قرآن و اهل بیت، تا قیامت با هم هستند و جامعه اسلامى، موظّف به پیروى از آنان است، بهروشنى دلالت دارد که مصادیق «اهل بیت» ، به اصحاب کسا که آخرین آنان (امام حسین علیه السلام) ، پنجاه سال پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله به شهادت رسید محدود نمىشوند؛ بلکه چنان که در شمارى از روایات اهل بیت علیهم السلام بدان تصریح گردیده است، نُه تن از فرزندان حسین علیه السلام نیز بدان افزوده مىشوند امام على علیه السلام در تبیین معناى «عترت پیامبر صلى الله علیه و آله» مىفرماید:
أنا وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ وَالأئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَینِ، تاسِعَهُم مَهدِیُّهُم وقائِمُهُم، لا یُفارِقونَ کِتابَ اللهِ ولا یُفارِقُهُم حَتَّى یَرِدوا عَلى رَسولِ اللهِ صلى الله علیه و آله حَوضَهُ.(115)
من و حسن و حسین و نُه امام از فرزندان حسین که نهمین آنان، مهدى و قائم آنهاست [اینان،] از کتاب خدا جدا نمىشوند و کتاب خدا هم از آنان جدا نمىشود تا بر حوض، در کنار پیامبر خدا وارد شوند
از سوى دیگر، در احادیث معتبر در نزد اهل سنّت نیز، هر چند با این صراحت، «عترت» بر دوازده نفر از خاندان رسالت، تطبیق نشده است، ولى احادیثى که تأکید مىکنند خلفاى پیامبر خدا دوازده نفرند، جز با مبناى اعتقادى پیروان اهل بیت علیهم السلام قابل توجیه نیستند.(116) نمونههایى از این احادیث، به شرح زیرند:
لا یَزالُ الدِّینُ قائِما حَتَّى تَقومَ السّاعَةُ، أو یَکونَ عَلَیکُم اثنا عَشَرَ خَلیفَةً، کُلُّهُم مِن قُرَیشٍ.(117)
دین خدا، همواره پابرجاست تا این که قیامت برپا شود و یا دوازده نفر بر شما خلیفه شوند که همگى از قریش هستند
در نقلى دیگر، آمده است:
لا یَزالُ الإسلامُ عَزیزا إلى اثنَى عَشَرَ خَلیفَةً.(118)
اسلام تا دوازده خلیفه، همواره عزّتمند است
بدین سان، مىتوان گفت که این گونه احادیث، به شمول مفهوم «عترت» بر سایر امامانْ اشاره دارند، چنان که در احادیث اهل بیت علیهم السلام بدان تصریح شده است.
شش معناى حدیث ثقلین
بر اساس اسناد معتبرى که بدانها اشارت رفت، پیامبر خدا در اواخر عمر شریف خود، خطاب به امّت اسلامى تا دامنه قیامت فرمود:
إنِّى تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا؛ کِتابَ اللهِ وعِترَتى أهلَ بَیتى، فَإنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتَّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ
من دو چیز گرانبها در میان شما به جا مىگذارم بدانید که اگر به آن دو چنگ بزنید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خدا و عترتم [یعنى] خاندانم این دو، هرگز از هم جدا نمىشوند تا در کنار حوض، بر من وارد شوند
بر پایه این سخن نورانى، «قرآن» و «عترت» ، دو امانت گرانبهاى به هم پیوستهاى هستند که خاتم انبیا صلى الله علیه و آله به امّت خود سپرده و از آنان خواسته است که تا
دامنه قیامت، از آنها پاسدارى کنند.
یکى از مهمترین نکات در تبیین معناى حدیث ثقلین، دلالت این حدیث شریف بر امامت امام مهدى علیه السلام و لزوم تمسّک به ایشان است؛ امّا قبل از هر گونه توضیح در این باره، مقدّمتا به سه پیام سرنوشتساز این سخن نورانى در ارتباط با امامت و رهبرى اهل بیت علیهم السلام اشارهاى کوتاه مىکنیم:
1 عصمت اهل بیت
خداوند متعال، خود، عصمت قرآن و مصون بودن آن از هر گونه خطا را تضمین کرده است، چنان که مىفرماید:
«إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا اَلذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(119)
ما ذکر (قرآن) را فرو فرستادیم و ما نگهبان آنیم» .
نیز تأکید مىفرماید:
«لا یَأْتِیهِ اَلْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ.(120)
باطل، از پیش رو و از پشت سر آن، به سویش نمىآید وحى [نامهاى]است از حکیمى ستوده» .
پیام روشن «همتایىِ اهل بیت با قرآن» در حدیث ثقلین، «عصمت اهل بیت علیهم السلام» است؛ زیرا:
اوّلاً، فرمان پیامبر صلى الله علیه و آله درباره تمسّک به اهل بیت در کنار قرآن، به معناى وجوب اطاعت از آنان است و اگر اهل بیت مانند قرآن، مصون از خطا نباشند، وجوب
فرمانبرى از آنان، غیر قابل توجیه است.
امام على علیه السلام در تبیین این برهان و درباره وجوب اطاعت از اولو الامر مىفرماید:
إنَّما أمَرَ بِطاعَةِ أولى الأمرِ(121) لأنَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ، لا یَأمرونَ بِمَعصِیَةٍ.(122)
همانا [خدا] به فرمانبرى از اولو الامر دستور داده است، به این جهت که آنان [از گناه و خطا]مبرّا و پاکاند و به هیچ گناهى، دستور نمىدهند
ثانیا، عدم مصونیت اهل بیت از خطا، پیوستگى آنان با قرآن را مخدوش مىسازد، در حالى که حدیث ثقلین، با صراحت، پیوستگى و جداناپذیرى قرآن و اهل بیت را اعلام نموده است شیخ مفید قدسسره در این باره مىگوید:
این، موجب پاکى آنان از گناه و مانع از دچار شدن آنها به غفلت و فراموشى است؛ زیرا اگر از آنها، نافرمانى سر بزند و یا در احکامْ سهو کنند، از قرآن، در چیزى که برهان، آن را اثبات کرده است (عصمت) ، جدا شدهاند.(123)
بنا بر این، حدیث ثقلین، دلیل دیگرى است بر عصمت اهل بیت و مصونیت آنان از گناه و اشتباه در کنار آیه تطهیر و احادیثى که در تبیین طهارت اهل بیت، صادر شدهاند.(124)
2 مرجعیّت علمى اهل بیت
دومین پیام روشن حدیث ثقلین براى امّت اسلام، مرجعیّت علمى اهل بیت است در واقع، پذیرش همتایىِ اهل بیت با قرآن و مصونیت علم آنان، براى اثبات این پیام، کافى است این، بدان معناست که هیچ کس جز اهل بیت علیهم السلام نمىتواند حقایق قرآن را براى مردم، بازگو کند و آنان را با معارف ناب اسلام، آشنا سازد امام صادق علیه السلام مىفرماید:
إنَّ اللهَ عَلَّمَ نَبِیَّهُ التَنزیلَ وَالتَّأویلَ، فَعَلَّمَهُ رَسولُ اللهِ صلى الله علیه و آله عَلِیَّا علیه السلام، قالَ: وعَلَّمَنا وَاللهِ.(125)
خداوند به پیامبرش تنزیل و تأویل را آموخت پیامبر صلى الله علیه و آله هم به على علیه السلام آموخت و به خدا سوگند، به ما هم یاد داد
همه احادیثى که بر جایگاه علمى اهل بیت تأکید دارند (مانند احادیثى که آنان را «خزانهداران علم الهى» و «وارثان علم انبیا» معرّفى مىکنند، یا سخن آنان را سخن پیامبر خدا مىشمرند) ،(126) در واقع، تبیین کننده این پیام و تأکیدورز بر مرجعیّت علمى اهل بیتاند جالب توجّه است که در برخى از گزارشهاى حدیث ثقلین، به جایگاه علمى اهل بیت نیز اشاره شده است.(127)
افزون بر این، حدیث ثقلین در تبیین مرجعیّت علمى اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن
تصریح مىکند:
إنِّى تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَینِ ما إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا؛ کِتابَ اللهِ وعِترَتى أهلَ بَیتى
این، بدان معناست که مرجعیّت علمى اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن، موجب مصونیت از گمراهى در مسائل دینى است و کسانى که مرجعیّت علمى آنان را نپذیرند، نمىتوانند به مجموعه باورهاى دینى خود مطمئن باشند.
3 تلازم مهجوریت اهل بیت و قرآن
حدیث ثقلین، در واقع، وصیّتنامه سیاسى الهى پیامبر خداست پیامبر صلى الله علیه و آله خوب مىدانست که مرجعیّت علمى اهل بیت، جدا از رهبرى سیاسى آنان عملاً امکانپذیر نیست و تا رهبرى امّت بر عهده آنان نباشد، جامعه اسلامى و جوامع دیگر دنیا نمىتوانند به طور شایسته از اقیانوس بىکران علم اهل بیت، بهرهمند شوند از این رو، حدیث ثقلین، حامل این پیام مهمّ سیاسى الهى براى امّت اسلامى است که سرنوشت قرآن و عترت، به هم پیوسته است به سخن دیگر، قرآن (که پیام تکامل مادّى و معنوى انسان است) نمىتواند از عترت (که پاسداران این پیام و تداومبخش سنّت نبوى هستند) جدا گردد و در یک جمله: دین، از سیاست، جدا نیست و مهجوریت هر یک از قرآن و عترت در جامعه اسلامى، به معناى مهجوریت دیگرى است.
امام خمینى قدسسره در آغاز وصیّتنامه گرانبار خود که الهام گرفته از وصیّتنامه سیاسى الهى پیامبر خداست، در شرح حدیث ثقلین، به این نکته مهم اشاره مىکند که:
شاید جمله «لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» اشاره باشد بر این که بعد از
وجود مقدّس رسول خدا صلى الله علیه و آله، هر چه بر یکى از این دو گذشته است، بر دیگرى گذشته است و مهجوریت هر یک، مهجوریت دیگرى است.(128)
تاریخ سیاسى اسلام، بهروشنى اثبات مىکند همان طور که پیامبر خدا پیشبینى نموده بود، تحقّق احکام قرآن در جامعه، بدون رهبرى سیاسى اهل بیت، امکانپذیر نیست؛ چرا که جداسازى اهل بیت از قرآن با وجود اقامه حروف این کتاب آسمانى، زمینهساز تضییع حدود آن در جامعه اسلامى گردید.(129)
هفت دلالت حدیث ثقلین بر امامت امام مهدى
یکى از روشنترین پیامهاى حدیث ثقلین، بقاى اهل بیت تا دامنه قیامت است؛ زیرا اگر اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله تا قیامتْ باقى نباشند، توصیه به تمسّک به آنها تا قیامت، بىمعناست.(130) براى توضیح این پیام، تبیین سه مسئله ضرورى است:
1 غیبت امام مهدى
حدیث ثقلین، در حقیقت، یکى از ادلّه امامت و غیبت امام مهدى عجل الله تعالى فرجه نیز هست این مدّعا با دو مقدّمه قابل اثبات است:
مقدّمه اوّل طبق این حدیث، همان گونه که متن قرآن تا قیامت باقى خواهد ماند، یکى از امامان اهل بیت علیه السلام نیز تا قیامت، حیات خواهد داشت و در کنار قرآن خواهد بود.
در متن حدیث ثقلین، سه قرینه وجود دارد که به روشنى بر این مدّعا دلالت مىکنند:
الف جمله: «إنِّى تارِکٌ فیکُم الثَّقَلَینِ» . بىتردید، خطاب در این جمله، اختصاص به اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله ندارد؛ بلکه شامل همه امّت اسلامى تا قیامت مىگردد در غیر این صورت، «لَن تَضِلُّوا» و «حَتَّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» بىمعنا خواهند بود.
بنا بر این، یکى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله، باید تا قیامت، حیات داشته باشد تا جمله «إنِّى تارِکٌ. . .» صادق باشد.
ب جمله «إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا» . این جمله، قرینه دیگرى بر استمرار امامتِ یکى از اهل بیت علیهم السلام براى همیشه است؛ زیرا اگر یکى از آنان در کنار قرآن تا قیامت وجود نداشته باشد، وجوب استمرار تمسّک به اهل بیت علیهم السلام بىمعنا خواهد بود.
ج جمله «لَن یَفتَرِقا حَتَّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» . این جمله در کنار دو جمله گذشته، بر این مطلب دلالت دارد که همان کسانى که پیامبر صلى الله علیه و آله آنان را در میان امّت تا قیامت به جاى خود گذاشته و تمسّک به آنها را توصیه فرموده است، تا قیامت از قرآن جدا
نخواهند شد.
پاسخ یک شبهه
ممکن است گفته شود که شبیه این تعبیر، در مورد امام على علیه السلام نیز از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل شده است:
عَلىٌّ مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَ عَلىٍّ، لَن یَتَفَرَّقا حَتَّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ.(131)
على با قرآن است و قرآن با على است و این دو، هرگز از هم جدا نمىشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند
یا
عَلِىٌّ مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَهُ، لا یَفتَرِقانِ حَتَّى یَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ.(132)
على با حق است و حق با على است و این دو، تا زمانى که در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند، از هم جدا نخواهند شد
بنا بر این، اگر استظهار از حدیث ثقلین در استدلال به آن براى اثبات استمرار امامت اهل بیت علیهم السلام صحیح باشد، طبق این احادیث باید بگوییم امام على علیه السلام تا قیامت، زنده است.
پاسخ این شبهه، این است که قیاس این دو حدیث با حدیث ثقلین، قیاس مع الفارق است؛ زیرا جمله «لَن یَفتَرِقا» در حدیث ثقلین، مسبوق به جمله «إنِّى تارِکٌ
فیکُم الثَّقَلَینِ» و «إن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا» است و این دو جمله که دو قرینه روشن بر استمرار امامت اهل بیت علیهم السلام اند در دو حدیث مذکور وجود ندارند.
به سخن دیگر، پیوستگى امام با قرآن و حق، اگر با موضوع جانشینى و ضرورت تمسّک به جانشین مطرح شود، یک معنا دارد و اگر بدون آن مطرح گردد، معنایى دیگر دارد در حدیث ثقلین، پیوستگى اهل بیت با قرآن، همراه با جانشینى آن دو براى پیامبر خدا و وجوب تمسّک به آنها تا قیامت آمده است از این رو، بر استمرار حیات یکى از اهل بیت علیهم السلام تا قیامت دلالت دارد؛ امّا پیوستگى امام على علیه السلام با قرآن و حق در دو حدیث پیشگفته، با موضوع جانشینى ایشان و وجوب تمسّک به این امام تا قیامت، همراه نیست بدین جهت، پیوستگى مذکور، بیانگر مطلبى جز جدا نشدن قطعى امام على علیه السلام از مسیر قرآن و حق نیست.
مقدّمه دوم بقاى هر یک از اهل بیت علیهم السلام در کنار قرآن، اعم از حضور و غیبت اوست.
از آن جا که پس از امام حسن عسکرى علیه السلام تا کنون، امامى از اهل بیتْ حاضر و ظاهر نیست، مقتضاى حدیث ثقلین، وجود امام غائب از اهل بیت است؛ زیرا در غیر این صورت، قرآن از عترت، جدا خواهد شد این امام غائب، شخصى جز امام مهدى علیه السلام نیست.
2 مقصود از تمسّک به اهل بیت
پیامبر خدا علاوه بر حدیث ثقلین، در احادیث فراوان دیگرى(133) بر تمسّک به «اهل بیت» پس از رحلت خود، تأکید دارد تردیدى نیست که معناى تمسّک به پیامبر صلى الله علیه و آله در زمان حیاتشان، پیروى دینى و سیاسى از ایشان است بنا بر این، وجوب تمسّک
به اهل بیت آن بزرگوار پس از ایشان، بهروشنى، بر مرجعیّت دینى و سیاسى آنان و وجوب پیروى از آنان دلالت دارد.
البتّه تمسّک و تبعیت دینى و سیاسى در مورد امام حاضر و امام غایب، متفاوت است، چنان که توضیح خواهیم داد.
3 چگونگى تمسّک به امام غایب
تا این جا روشن شد که بر پایه حدیث ثقلین، اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله، تا قیامتْ باقى هستند و تمسّک به آنان در دین و سیاست، واجب است؛ امّا مسئله مهم این است که جامعه اسلامى چگونه مىتواند به امامى که غایب است، تمسّک بجوید.
با اندکى تأمّل، روشن مىشود که تمسّک به امام غایب، به معناى پیروى از نایبان خاص و عام او، تبلیغ و ترویج مکتب اهل بیت، پیکار با موانع ظهور او، تلاش براى برقرارى پیوند میان قرآن و عترت و دین و سیاست، و بالأخره زمینهسازى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى براى حکومت جهانى اسلام به رهبرى اهل بیت است و این، کارى است کارستان و بس دشوار امام صادق علیه السلام در این باره مىفرماید:
إنَّ لِصاحِبِ هذا الأمرِ غَیبَةً، المُتَمَسِّکُ فیها بِدینِهِ کَالخارِطِ لِلقَتادِ!(134)
صاحب این امر، غیبتى دارد که چنگ زننده به دین در آن زمان، همانند کسى است که خارهاى مغیلان را [با گرفتن شاخه آن در داخل مُشت] مىکَنَد!
بدین سان است که ولایتمَداران واقعى و متمسّکان به اهل بیت در عصر غیبت، پاداش هزار شهید همچون شهداى بدر و اُحُد دارند.(135)
هشت بررسى گزارشى دیگر درباره حدیث ثقلین
در برابر متن متواتر حدیث ثقلین که در آن، پیامبر خدا امّت را به تمسّک به قرآن و عترت توصیه مىفرماید، در برخى از منابع حدیثى به جاى «عترت» ، «سنّت» آمده است، چنان که مالک در موطّأ از پیامبر صلى الله علیه و آله (به طور مُرسَل) چنین نقل کرده است:
تَرَکتُ فیکُم أمرَینِ لَن تَضِلُّوا ما مَسَکتُم بِهِما؛ کِتابَ اللهِ و سُنَّةَ نَبِیِّهِ.(136)
دو چیز را در میان شما بر جا گذاشتم که اگر به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خدا و سنّت پیامبرش
حاکم، در المستدرک، روایت را این گونه آورده است:
یا أیُّهَا النَّاسُ، إنِّى قَد تَرَکتُ فیکُم ما إن اعتَصَمتُم بِهِ فَلَن تَضِلُّوا أبَدا؛ کِتابَ اللهِ و سُنَّةَ نَبِیِّهِ.(137)
اى مردم! من در میان شما چیزى را بر جاى گذاشتم که اگر به آن چنگ بزنید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خدا و سنّت پیامبرش
با عنایت به ناهمگونى این دو متن با گزارش مشهور حدیث ثقلین، بررسى آنها ضرورى است.
بررسى سند این گزارش
الف مهمترین مصدرِ «کِتابَ اللهِ و سُنَّةَ نَبِیِّهِ» ، موطّأ مالک است که این روایت را به گونه مُرسَل نقل کرده است با توجّه به این که هیچ یک از اصحاب صحاح ششگانه، آن را نقل نکردهاند و منابعى مانند: صحیح مسلم، سنن الترمذى، سنن النسائى، سنن الدارمى و مسند ابن حنبل، عبارت «کِتابَ اللهِ و عِترَتى» را گزارش کردهاند، آنچه در موطّأ آمده، از اعتبار لازم برخوردار نیست.
ب حاکم نیشابورى، روایت پیشگفته را از دو طریق، نقل کرده که هر دو، شامل برخى راویانِ «ضعیف» اند صالح بن موسى طلحى و اسماعیل بن ابى اویس، جزو گزارشگران این متن هستند که از طرف رجالیان اهل سنّت، به شدّت، تضعیف شده و مورد انکار قرار گرفتهاند.
درباره صالح بن موسى، الفاظ: «ضعیف الحدیث (احادیث جدّا ضعیف نقل مىکند)» ، «متروک الحدیث (احادیث مطرود نقل مىکند)» ، «یَروى المَناکیر (احادیث قبیح نقل مىکند)» و. . . آمده است.(138) علاوه بر این، او جزو رجال بخارى و مُسلِم نیست و حدیث او، به اشتباه، در کتاب المستدرک على الصحیحین آمده است.
اسماعیل بن ابى اویس نیز، اگرچه از رجال مُسلِم است، ولى تضعیفات بسیار و شدیدى دارد درباره او گفتهاند: «مُخلِّط (پریشانحال)» ، «کذّاب (دروغزن)» ، «لیس بشىء (بىارزش)» ، «کانَ یَضَعُ الحدیث (حدیث، جعل مىکرده است)» ، «یسرق الحدیث (حدیث مىدزدد)» و. . . همچنین از قول او آوردهاند:
هنگامى که میان اهل مدینه درباره چیزى اختلاف مىشد، من برایشان
حدیثْ جعل مىکردم.(139)
این دو نفر در تمام نقلهاى «کِتابَ اللهِ وَ سُنَّتى» حضور دارند و موجب بىاعتبارى همه آنها شدهاند.
ج حاکم نیشابورى، اصل روایت ثقلین را صحیح دانسته؛ ولى گزارش لفظ «سنّتى» را غریب شمرده است:
این حدیثِ خطبه پیامبر صلى الله علیه و آله که بر صحیح بودنش بر اساس تخریج از مصادر، اتّفاق نظر هست، این است: «اى مردم! من در میان شما چیزى را بر جاى گذاشتم که اگر به آن چنگ بزنید، هرگز گمراه نمىشوید و آن، کتاب خداست و شما از آن، بازخواست خواهید شد پس چه جوابى براى آن دارید؟» . ذکر «چنگ زدن به سنّت» در این [گزارش از] خطبه، امرى غریب (نادر) است، گرچه لازم به نظر مىرسد.(140)
از این رو، گزارش مذکور از حدیث ثقلین، معتبر نیست و نمىتواند جایگزین «کتاب الله و عترتى» گردد.
د در برخى از احادیث شیعى نیز، «کِتابَ اللهِ و سُنَّتى» ، به جاى «کِتابَ اللهِ وَ عِترَتى» آمده است شیخ صدوق رحمهاللهدر کتاب کمال الدین پس از نقل روایت مشهور حدیث ثقلین، این متن را از ابو هریره نقل کرده است.(141) سند این حدیث، ضعیف است و احتمالاً وى براى اشاره به تفاوت مذکور، این گزارش را آورده است؛ زیرا این اقدام با هدف او از نگارش کتاب کمال الدین و نیز با عنوان باب: «اتّصال الوصیّة من لدن آدم علیه السلام» هماهنگ نیست.
تذکّر چند نکته در خاتمه بحث، مفید است:
1 سخن بالا به معناى نفى حجّیت سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله نیست؛ زیرا دلایل قرآنى، روایى و عقلىِ حجّیت سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله، چنان محکم و قوى است که احتمال عدم اعتبار و حجّیت آن، منتفى است بنا بر این، انکار صدور این گزارشها، به معناى انکار سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله نیست.
2 وجوب تمسّک به عترت در کنار حجیّت قرآن و سنّت، دلالت مىکند که پیامبر صلى الله علیه و آله در صدد بیان این مطلب بوده که هدایتگرى قرآن و سنّت، با تمسّک به عترت، امکانپذیر است ممکن است قرائتهاى مختلفى از «سنّت» وجود داشته باشد چنان که در گروههاى فکرى متفاوت شیعه و سنّى یافت مىشود؛ ولى تنها گزارشى از سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله حجّت است که از طریق «عترت» به دست بیاید این معناست که کمال تلازم عترت و سنّت را در بر دارد.
3 این احتمال، بسیار قوى مىنماید که حکومت طولانى بنى امیّه و بنى عبّاس موجب شد که نقل حدیث در بیان فضایل اهل بیت عترت، بسیار سخت و مشکل شود طبیعى است که در چنان موقعیت خطرناکى، نقل چنین حدیثى با این صراحت، ممکن نبوده و پیامدهاى خطرناکى داشته است از این رو، برخى مطابق با تصوّر خویش، به «نقل به معنا» روى آوردند و در حدیث، «عترتى» را به «سنّتى» تبدیل نمودند تا زندگى آسودهاى داشته باشند، خصوصا آن که راوىِ مورد بحث (اسماعیل بن ابى اویس) تصریح کرده که در موارد اختلاف اهل مدینه، براى آنان حدیثْ جعل مىکند.
4 در برابر احتمال گذشته، احتمال صدور «کتاب الله و سنّتى» و نقل به معنا شدن آن به «کتاب الله و عترتى» بسیار بعید و غیر قابل قبول است؛ چرا که در فضاى آن روزگار، انگیزه نقل به معنایى اینچنین که براى نقل کننده خطرساز باشد وجود نداشته است.
1) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 2 ص 30 ح 40 عن أحمد بن عامر الطّائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 23 ص 145 ح 101 وراجع الکافی: ج 3 ص 423 ح 6، الأمالی للطوسی: ص 163، کمال الدین: ص 240 ح 64، معانی الأخبار: ص 90 ح 4، الاحتجاج: ج 2 ص 488، کفایة الأثر: ص 162؛ السنّة لإبن أبی عاصم: ص 630 ح 1558، الولایة لابن عقدة: ص 242 ح 83، کنزالعمّال: ج 1 ص 379 ح 1650.
2) مختصر بصائر الدرجات: ص 90 عن ذریح المحاربی، بحار الأنوار: ج 23 ص 140 ح 88.
3) صحیح مسلم: ج 4 ص 1873 ح 36؛ العمدة: ص 102 ح 136، بحار الأنوار: ج 23 ص 114 ح 23.
4) سنن الترمذی: ج 5 ص 663 ح 3788؛ العمدة: ص 72 ح 89 کلاهما عن زید بن أرقم، بحار الأنوار: ج 23 ص 108 ح 11.
5) مسند ابن حنبل: ج 4 ص 118 ح 11561؛ کمال الدین: ص 238 ح 57 کلاهما عن أبی سعید الخدری، بحار الأنوار: ج 23 ص 106 ح 7.
6) المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 161 ح 4711 عن زید بن أرقم.
7) سنن الدارمی: ج 2 ص 889 ح 3198؛ الطرائف: ص 122 ح 186، بحار الأنوار: ج 23 ص 108 ذیل ح 10.
8) مسند ابن حنبل: ج 4 ص 30 ح 11104 و ص 54 ح 11211؛ کمال الدین: ص 240 ح 61 کلاهما عن أبی سعید الخدری، بحار الأنوار: ج 23 ص 136 ح 76.
9) مسند ابن حنبل: ج 4 ص 37 ح 11131؛ کمال الدین: ص 235 ح 46 کلاهما عن أبی سعید الخدری، بحار الأنوار: ج 23 ص 147 ح 109.
10) سنن الترمذی: ج 5 ص 662 ح 3786؛ بحار الأنوار: ج 29 ص 340 ح 6 نقلاً عن جامع الاُصول.
11) مختصر بصائر الدرجات: ص 90 عن جابر بن یزید الجعفی، بحار الأنوار: ج 23 ص 140 ح 91.
12) فی المصدر: «قال: اشهد» ، والتصویب من بحار الأنوار.
13) الإقبال: ج 2 ص 242 نقلاً عن کتاب النشر والطیّ، بحار الأنوار: ج 37 ص 128.
14) قصواء: تیز رو، گوش بریده. نام شتر پیامبر خدا بوده است.
15) فَرَطُکم: أی مُتقدّمکم إلیه (النهایة: ج 3 ص 434 «فرط»).
16) بُصرى: فی موضعین: بالشام من أعمال دمشق وبُصرى من قرى بغداد قرب عکبراء (معجم البلدان: ج 1 ص 441).
17) صَنعاء: قصبة بالیمن ومِن أحسن بلادها (معجم البلدان: ج 3 ص 426).
18) تفسیر القمّی: ج 1 ص 3، بحار الأنوار: ج 23 ص 129 ح 61.
19) تاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 109.
20) دو بُصرا داریم: یکى در شام که از توابع دمشق است، و دیگرى از روستاهاى بغداد که نزدیک عُکبَرا قرار دارد. اوّلى، در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله شهرت داشت و از مراکز تجارت دوم و شام بود.
21) صنعاء: شهرى است در یمن و از نیکوترین شهرهاى آن است.
22) از شما درباره این دو بازماندهام، سؤال و بازخواست خواهد شد.
23) فی المصدر: «عن» ، والتصویب من المصادر الاُخرى.
24) الدَّوحَةُ: الشَّجَرةُ العَظیمةُ (الصحاح: ج 1 ص 361 «دوح»).
25) قَمَمتُ البیتَ: کَنَستُه (الصحاح: ج 5 ص 2015 «قمم»).
26) السنن الکبرى للنسائی: ج 5 ص 130 ح 8464؛ المناقب للکوفی: ج 2 ص 435 ح 919.
27) المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 118 ح 4577.
28) فی المصدر: «أصحبتَ» ، والتصویب من بحار الأنوار.
29) فی المصدر: «حدّثکم» ، والتصویب من تاریخ دمشق: ج 41 ص 19 ح 8194.
30) المعجم الکبیر: ج 5 ص 182 ح 5026.
31) الکافی: ج 2 ص 415 ح 1 عن سلیم بن قیس.
32) دعائم الإسلام: ج 1 ص 27.
33) استأثر فُلانٌ بالشّی: استبدَّ به، والاسم الأَثرَةُ بالتحریک (مجمع البحرین: ج 1 ص 15 «أثر»).
34) مسند زید: ص 404.
35) کمال الدین: ص 240 ح 64 عن غیاث بن إبراهیم عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 23 ص 147 ح 110.
36) کمال الدین: ص 244 عن محمّد بن عمارة عن أبیه عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج 23 ص 147 ح 111.
37) الخصال: ص 65 ح 97، بحار الأنوار: ج 23 ص 131 ح 64.
38) ر ک: کمال الدین: ص 274 ح 25؛ الولایة، ابن عقده: ص 196 ح 30، جواهر العقدین: ص236، استجلاب ارتقاء الغرف: ج1 ص349 ح73.
39) ر ک: الولایة، ابن عقده: ص 193 ح 26، جواهر العقدین: ص 239؛ کمال الدین: ص239 ح59، شرح الأخبار: ج 2 ص 479، دعائم الإسلام: ج1 ص28.
40) ر ک: الولایة، ابن عقده: ص 224 ح 55، جواهر العقدین: ص 239، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 360 ح 88، ینابیع المودّة: ج 1 ص 122 ح 52.
41) ر ک: مسند ابن حنبل: ج 4 ص 30 ح 11104 و ص 37 ح 11131 و ص 118 ح 11561، مسند ابن الجعد: ص 397 ح 2711، السنّة، ابن ابى عاصم: ص629 ح1553 و ص 630 ح 1554، مسند أبى یعلى: ج 2 ص 9 ح 1023 و ص 47 ح1135، المعجم الکبیر: ج 3 ص 65 ح 2678، المعجم الصغیر: ج 1 ص 131، المعجم الأوسط: ج 3 ص 374 ح 3439؛ کمال الدین: ص 240 ح 61، الأمالى، طوسى: ص255 ح460، الطرائف: ص114 ح171، کشف الغمّة: ج2 ص175.
42) ر ک: الولایة، ابن عُقده: ص 197 ح 30، جواهر العقدین: ص 236، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 349 ح 73.
43) ر ک: کمال الدین: ص 274 ح 25؛ الولایة، ابن عُقده: ص 197 ح 30، جواهر العقدین: ص 236، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 349.
44) ر ک: کمال الدین: ص 275 ح 25؛ الولایة، ابن عُقده: ص 197 ح 30، جواهر العقدین: ص 236، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 349 ح 73.
45) ر ک: المستدرک على الصحیحین: ج 1 ص 172 ح 319، السنن الکبرى: ج 10 ص 195 ح 20337، سنن الدارقطنى: ج 4 ص 245 ح 149، کنز العمّال: ج 1 ص 173 ح 875 و 876؛ کمال الدین: ص 235 ح 47.
46) ر ک: کمال الدین: ص 274 ح 25.
47) ر ک: الولایة، ابن عُقده: ص 244 ح 85 و 86 و ص 245 ح 87، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 363 ح 92؛ الأمالى، طوسى: ص 478 ح 1045، کشف الغمّة: ج 2 ص 34.
48) ر ک: الولایة، ابن عُقده: ص 245 ح 88، جواهر العقدین: ص 239، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 363 ح 93.
49) ر ک: نفحات الأزهار: ج 2 ص 234 به نقل از ابو نعیم اصفهانى، کمال الدین: ص 275 ح 25.
50) ر ک: نفحات الأزهار: ج 2 ص 234 به نقل از ابو نعیم اصفهانى.
51) ر ک: سنن الترمذى: ج 5 ص 662 ح 3786، المعجم الأوسط: ج 5 ص 89 ح 4757، المعجم الکبیر: ج 3 ص 66 ح 2680، تفسیر ابن کثیر: ج 7 ص 191؛ کمال الدین: ص 237 ح 53، مختصر بصائر الدرجات: ص 90.
52) ر ک: السنّة، ابن ابى عاصم: ص 613 ح 1465، ینابیع المودّة: ج 1 ص 102 ح 17 و ج 2 ص 272 ح 776.
53) ر ک: نوادر الاُصول: ج 1 ص 163، المعجم الکبیر: ج 3 ص 180 ح 3052، حلیة الأولیاء: ج 1 ص 355، کنز العمّال: ج 5 ص 289 ح 12911، الولایة، ابن عُقده: ص 232 ح 69، جواهر العقدین: ص 237، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 353 ح 77؛ کفایة الأثر: ص 128، المناقب، کوفى: ج 2 ص 150 ح 626.
54) ر ک: کفایة الأثر: ص 137.
55) ر ک: الولایة، ابن عُقده: ص 196 ح 30، جواهر العقدین: ص 236، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 349 ح 73.
56) ر ک: صحیح مسلم: ج 4 ص 1873 ح 36، سنن الترمذى: ج 5 ص 663 ح3788، مسند ابن حنبل: ج 7 ص 75 ح 19285، سنن الدارمى: ج 2 ص 889 ح3198، صحیح ابن خزیمة: ج4 ص62 ح2357، المستدرک على الصحیحین: ج3 ص118 ح 4576 و 4577، السنن الکبرى: ج 10 ص 194 ح20335، منتخب مسند عبد بن حمید: ص114 ح265؛ الطرائف: ص114 ح174.
57) ر ک: مسند ابن حنبل: ج 8 ص 153 ح 21711، المعجم الکبیر: ج 5 ص 153 ح 4921 و ص 154 ح 4922 و 4923، المصنّف، ابن ابى شیبه: ج 7 ص 418 ح41، منتخب مسند عبد بن حمید: ص 108 ح 240، السنّة، ابن ابى عاصم: ص337 ح 754؛ کمال الدین: ص 236 ح 52، الأمالى، صدوق: ص 500 ح686، شرح الأخبار: ج 3 ص 12 ح 941، سعد السعود: ص 228، الطرائف: ص114 ح 173.
58) ر ک: کمال الدین: ص 274 ح 25؛ ینابیع المودّة: ج 1 ص 113 ح 35.
59) ر ک: ینابیع المودّة: ج 1 ص 114.
60) ر ک: الولایة، ابن عُقده: ص 227 ح 60، جواهر العقدین: ص 237، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 352 ح 76.
61) ر ک: الولایة، ابن عُقده: ص 233 ح 69، جواهر العقدین: ص 237، استجلاب ارتقاء الغرف: ج 1 ص 353 ح 77.
62) کنز العمّال: ج13 ص104 ح36340 به نقل از ابن جریر.
63) ر ک: کمال الدین: ص 275 ح 25.
64) ر ک: اُسد الغابة: ج 3 ص 219 ش 2907.
65) ر ک: المستدرک على الصحیحین: ج 1 ص 171 ح 318، السنن الکبرى: ج 10 ص 194 ح 20336، السنّة، ابن ابى عاصم: ص 630 ح 1557، کنز العمّال: ج 1 ص 187 ح 954؛ کمال الدین: ص 274 ح 25.
66) ر ک: کفایة الأثر: ص 91.
67) ر ک: نفحات الأزهار: ج 2 ص 234 به نقل از موفّق بن احمد خوارزمى.
68) بجز امام على علیه السلام (که در ضمن بند «ب» مورد اشاره قرار مىگیرد) ، این افراد، عبارتاند از: ابو سعید خُدرى، ابو هریره، جابر بن عبد الله انصارى، جبیر بن مطعم، حذیفة بن اَسید غفارى، زید بن اَرقم، زید بن ثابت، عبد الله بن حنطب، عبد الله بن عبّاس.
69) این افراد، عبارتاند از: ابو ذر غفارى، ابو رافع، اُمّ سلمه، اُمّ هانى، ضمره اسلمى، عامر بن لیلى بن ضمره.
70) این افراد، عبارتاند از: انس بن مالک، براء بن عازب، سلمان فارسى و عمرو بن عاص.
71) این دو نفر، حذیفة بن یمان و عمر بن خطّاب هستند.
72) این افراد، عبارتاند از: ابو ایّوب انصارى، ابو شریح خزاعى، ابو قدامه انصارى، ابو الهیثم بن تیهان، ابو لیلى انصارى، اُبَىّ بن کعب، خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین، زبیر، سعد بن ابى وقّاص، سهل بن سعد، طلحة بن عبید الله تمیمى، عبد الرحمان بن عوف، عبد الله بن ابى اوفى، عبد الله بن جعفر، عبد الله ابن عمر، عدىّ بن حاتم، عقبة بن عامر، عمّار بن یاسر، قیس بن سعد بن عباده، محمّد بن مسلمه، مقداد ابن اسود، هاشم بن عتبه.
73) ر. ک: السنّة، ابن ابى عاصم: ص 631 ح 1558، کنز العمّال: ج 1 ص 379 ح1650؛ الکافى: ج 2 ص 415 ح 1، کمال الدین: ص 237 ح 54.
74) ر ک: الولایة، ابن عُقده: ص 242 ح 83.
75) ر ک: کفایة الأثر: ص 163.
76) ر ک: کمال الدین: ص 240 ح 64، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 57 ح 25، معانى الأخبار: ص 90 ح 4.
77) ر ک: معانى الأخبار: ص 90 ح 4، کمال الدین: ص 240 ح 64، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 57 ح 25.
78) ر ک: الکافى: ج 3 ص 422 ح 6، مختصر بصائر الدرجات: ص 90، بصائر الدرجات: ص 413 ح 3 و ص 414 ح 5.
79) ر ک: الکافى: ج 1 ص 293 ح 3، کمال الدین: ص 244، تفسیر العیّاشى: ج 1 ص 5 ح 9، مختصر بصائر الدرجات: ص 90.
80) ر ک: عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 229 ح 1، بحار الأنوار: ج 10 ص 369 ح18.
81) ر ک: تحف العقول: ص 458، الاحتجاج: ج 2 ص 488 ح 328.
82) نفحات الأزهار: ج 2 ص 90.
83) ر ک: نفحات الأزهار: ج 1 ص 199 210 و ج 2 ص 91 97.
84) ر ک: سلسلة الأحادیث الصحیحة: ج 4 ص 356 ح 1761.
85) صحیح الجامع الصغیر: ج 1 ص 482 ح 2458.
86) ر ک: المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 118 ح 4576 و ص161 ح4711.
87) ر ک: البدایة والنهایة: ج 5 ص 209.
88) ر ک: مجمع الزوائد: ج 9 ص 256 ح 14957.
89) ر ک: مجمع الزوائد: ج 1 ص 413 ح 784.
90) ر ک: الجامع الصغیر: ج 1 ص 402 ش 2631، صحیح الجامع الصغیر: ج 1 ص 482 ح 2457.
91) ر ک: المطالب العالیة: ج 4 ص 65 ح 3972.
92) ر ک: مختصر إتحاف السادة المتّقین: ج 9 ص 194 ح 7483.
93) ر ک: سنن الترمذى: ج 5 ص 662 ح 3786، المعجم الأوسط: ج 5 ص 89 ح 4757، تفسیر ابن کثیر: ج 7 ص 191.
94) ر ک: تفسیر القمّى: ج 1 ص 3، الإقبال: ج 2 ص 242.
95) ر ک: الإقبال: ج 2 ص 242، بصائر الدرجات: ص 413 ح 3.
96) ر ک: تاریخ الیعقوبى: ج 2 ص 111.
97) ر ک: السنن الکبرى، نسایى: ج 5 ص 130 ح 8464، المستدرک على الصحیحین: ج3 ص118 ح4576، السنن الکبرى: ج2 ص 212 ح 2857، خصائص أمیر المؤمنین، نسایى: ص 150 ح 79، السیرة النبویّة، ابن کثیر: ج 4 ص 416.
98) ر ک: الکافى: ج 2 ص 415 ح 1، تفسیر العیّاشى: ج 1 ص 5 ح 9، بحار الأنوار: ج 92 ص 27 ح 29.
99) ر ک: دعائم الإسلام: ج 1 ص 28، مسند زید: ص 404.
100) این مطلب را در منابع نیافتیم و شاید اشاره باشد به سخن عبد الرحمان بن عوف که مىگوید: پیامبر صلى الله علیه و آله پس از شبیخون به طائف فرمود: «أیّها الناسُ! إنّی فَرَطٌ لکم واُوصیکم بِعِترَتی خَیرا وإنَّ مَوعِدَکُمُ الحَوضُ؛ اى مردم! من بر شما پیشى مىگیرم و شما را نسبت به عترتم سفارش مىکنم به درستى که وعدهگاه شما، نزد حوض است (ر ک: مسند أبی یعلى: ج 1 ص 393 ح 856، المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 131 ح 2559، تاریخ دمشق: ج 2 ص 368 ح 867، المطالب العالیة: ج 4 ص 56 ح 3949؛ الأمالى، طوسى: ص 504 ح 1104، المناقب، کوفى: ج 1 ص 488 ح 395).
101) الصواعق المحرقة: ص 150.
102) احزاب: آیه 33.
103) از امام حسن علیه السلام روایت شده است که پس از آن که آیه تطهیرْ نازل شد، پیامبر علیه السلام تا پایان عمر شریفش هر روز، هنگام طلوع فجر، به درب منزل آنها مىآمده و مىفرموده: «الصلاة، یرحمکم الله، «إِنَّما یُرِیدُ اَللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» ؛ خداوند، رحمتتان کند، نماز! «خداوند، خواسته است آلودگى را از شما اهل بیت ببرد و پاک پاکتان کند»» (الأمالى، طوسى: ص 565 ح 1174) نیز غالب روایات، زمانى را که پیامبر صلى الله علیه و آله به این کار مبادرت ورزید، شش ماه دانستهاند (ر ک: سنن الترمذى: ج 5 ص 352 ح 3206، مسند ابن حنبل: ج 4 ص 516 ح 13730، المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 172 ح4748، المعجم الکبیر: ج 3 ص 56 ح 2671، المصنّف، ابن ابى شیبه: ج 7 ص527 ح4، تفسیر الطبرى: ج 12 الجزء 22 ص 6) بنا بر این مىتوان نتیجه گرفت که آیه تطهیر در اواخر عمر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شده است.
104) سنن الترمذى: ج 5 ص 351 ح 3205، مسند ابن حنبل: ج 10 ص 197 ح 26659، المصنَّف، ابن ابى شیبه: ج 7 ص 501 ح 40.
105) المستدرک على الصحیحین: ج 2 ص 451 ح 3558.
106) تاریخ دمشق: ج 13 ص 207 ح 3188.
107) تفسیر الطبرى: ج 12 ص 7، تفسیر ابن کثیر: ج 6 ص 409.
108) مسند ابن حنبل: ج 10 ص 228 ح 26808، المعجم الکبیر: ج 3 ص 53 ح2664 و ج 23 ص 336 ح 779، مسند أبى یعلى: ج 6 ص 249 ح 6876.
109) ر ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: بخش یکم / فصل یکم: همسران پیامبر و مفهوم «اهل بیت».
110) ر ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: بخش یکم / فصل دوم: اصحاب پیامبر و مفهوم «اهل بیت».
111) ر ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: بخش یکم / فصل سوم: اهل بیت و مفهوم «اهل بیت».
112) این نکته بدیهى مىنماید که «اهل بیت» در آیه تطهیر، شامل پیامبر صلى الله علیه و آله نیز مىشود؛ ولى در حدیث ثقلین که «اهل بیت» به عنوان جانشینان پیامبر خدا مطرح شدهاند، پیامبر صلى الله علیه و آله از «اهل بیت» خارج است.
113) ر ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: بخش یکم / فصل چهارم: درود فرستادن پیامبر صلى الله علیه و آله بر اهل بیت علیهم السلام و تخصیص ایشان در امر به نماز.
114) براى آگاهى بیشتر، ر ک: اهلبیت در قرآن و حدیث: بخش یکم: مفهوم «اهل بیت».
115) معانى الأخبار: ص 91 ح 4، کمال الدین: ص 240 ح 64، قصص الأنبیاء، راوندى: ص 328 ح 465، إعلام الورى: ج 2 ص 180، بحار الأنوار: ج 23 ص147 ح 110.
116) ر ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: بخش یکم / فصل پنجم: شمار امامان اهل بیت / تحقیقى درباره احادیث مربوط به شمار امامان علیهم السلام.
117) صحیح مسلم: ج 3 ص 1453 ح 10.
118) صحیح مسلم: ج 3 ص 1453 ح 7.
119) حجر: آیه 9.
120) فصّلت: آیه 42.
121) اشاره است به آیه «أَطِیعُوا اَللهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء: آیه 59).
122) الخصال: ص 139 ح 158، علل الشرائع: ص 123 ح 1.
123) المسائل الجارودیّة: ص 42.
124) ر ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: بخش سوم / فصل یکم: مهمترین ویژگىهاى اهل بیت / طهارت.
125) الکافى: ج 7 ص 442 ح 15، تهذیب الأحکام: ج 8 ص 286 ح 1052.
126) ر ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: بخش چهارم / فصل یکم: ویژگىهاى علمى اهل بیت.
127) گزارشى چون: «من دو چیز در میان شما مىنهم که اگر به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خداوند عز و جل و اهل بیت من که همان عترت مناند اى مردم! گوش کنید. به من خبر رسیده است که در کنار حوض کوثر، بر من وارد خواهید شد و من درباره این که با این دو امر سترگ چه کردید، از شما پرسش خواهم کرد. این دو امر سترگ، کتاب خداوندِ والا نام و اهل بیت مناند پس، از آنها پیشى نگیرید که نابود مىشوید و به آنها نیاموزید که داناتر از شمایند» (اهل بیت در قرآن و حدیث: ج 1 ص 263 ح 379).
128) صحیفه امام: ج 21 ص 394.
129) امام خمینى در وصیّتنامه سیاسى الهى خود آورده است: خودخواهان و طاغوتیان، قرآن کریم را وسیلهاى کردند براى حکومتهاى ضدّ قرآنى، و مفسّران حقیقىِ قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسر قرآن را از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دریافت کرده بودند و نداى «إنّى تارکٌ فیکم الثقلین» در گوششان بود، با بهانههاى مختلف و توطئههاى از پیش تعیین شده، آنان را عقب زدند و با قرآن، در حقیقت، قرآن را که با بشریت تا ورود به حوض، بزرگترین دستور زندگانى مادّى معنوى بود و هست، از صحنه خارج کردند و بر حکومت عدل الهى که یکى از آرمانهاى این کتاب مقدّس بوده و هست، خطّ بطلان کشیدند (صحیفه امام: ج 21 ص 394).
130) در احادیث تشویق به تمسّک به اهل بیت، اشارهاى است به این نکته که هر یک از اهل بیتِ شایسته تمسّک، تا روز قیامت، این شایستگى را دارند، همان گونه که کتاب عزیز هم چنین است به همین جهت است که اهل بیت، مایه امان زمینیاناند، چنان که خبرش مىآید و گواه بر این مطلب، خبر گذشته است که: «در هر نسلى از امّت من، دادگرانى از اهل بیتم وجود دارند» تا آخر روایت سپس شایستهترین کس از اهل بیت براى تمسّک، امام آنان و دانشمندشان على بن ابى طالب که خداوند، او را بزرگ گرداند است، به دلیلى که پیشتر گفتیم و به جهت دانش فراوان و دقّتهایش در [فهم و] استنباط از همین روست که ابو بکر گفت: «على، عترت پیامبر خداست» ، یعنى [جزو]همانهایى که پیامبر صلى الله علیه و آله به تمسّک به آنها تشویق کرده است پس على را براى آنچه گفتیم، ویژه گردانید و براى همین، در غدیر خم، او را برگزید (الصواعق المحرقه: ص 151).
131) المستدرک على الصحیحین: ج 3 ص 134 ح 4628، المعجم الأوسط: ج5 ص 135 ح 4880، المعجم الصغیر: ج 1 ص 255 ح 705، کنز العمّال: ج11 ص603 ح 32912؛ الأمالى، طوسى: ص 460 ح 1028، الطرائف: ص 103 ح152، الصراط المستقیم: ج 3 ص 163، کشف الغمّة: ج 1 ص 148.
132) الخصال: ص 496 ح 5، الأمالى، صدوق: ص 150 ح 146، المناقب، ابن شهرآشوب: ج3 ص62، الطرائف: ص103 ح150، الصراط المستقیم: ج1 ص275؛ تاریخ بغداد: ج 14 ص 321 ش 7643، تاریخ دمشق: ج 42 ص449 ح 9025.
133) ر ک: اهل بیت در قرآن و حدیث: بخش هشتم / فصل سوم: عناوین حقوق اهل بیت / تمسّک.
134) الکافى: ج1 ص335 ح1، کمال الدین: ص346 ح34، الغیبة، نعمانى: ص169 ح11، الغیبة، طوسى: ص455 ح465، بحار الأنوار: ج52 ص111 ح21.
135) ر ک: کمال الدین: ص 323 ح 7، إعلام الورى: ج 2 ص 232، کشف الغمّة: ج 3 ص 312. اگر اشکال شود که با این فرض، مىتوان گفت: مقصود از تمسّک، پیروى کردن از سنّت (روش) اهل بیت است و در نتیجه به حضور اهل بیت علیهم السلام در جامعه نیاز نیست، این گونه جواب گفته مىشود که: این سخن، تمسّک به «سنّت» شمرده مىشود، نه تمسّک به «عترت» ، در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله صراحتاً تمسّک به عترت را توصیه و گوشزد کرده است تمسّک به سنّت در عصر غیبت و پیروى از نایبان امامان علیهم السلام، به جهت آن است که در این دوران، ارتباط با امام غایب علیه السلام و پیروىِ بىواسطه از او ممکن نیست و در نتیجه، چارهاى جز این راه وجود ندارد.
136) الموطّأ: ج 2 ص 899 ح 3.
137) المستدرک على الصحیحین: ج 1 ص 171 ح 318، السنن الکبرى: ج 10 ص 194 ح 2033.
138) ر ک: تهذیب التهذیب: ج 2 ص 535.
139) تهذیب التهذیب: ج 1 ص 257.
140) المستدرک على الصحیحین: ج 1 ص 17 ح 318.
141) ر ک: کمال الدین: ص 235 ح 47.