جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آفات الایمان (آفت های ایمان)

زمان مطالعه: 18 دقیقه

4 / 1

الظلم

الکتاب

(بل هو ءایت بینات فی صدور الذین أوتوا العلم و ما یجحد بأیتنا الا الظالمون).(1).

(و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عقبة المفسدین).(2).

(قد نعلم انه لیحزنک الذی یقولون فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بایات الله یجحدون).(3).

الحدیث

891. تفسیر الطبری عن أبی صالح: جاء جبریل الی النبی صلی الله علیه و آله و هو جالس حزین، فقال له: ما یحزنک؟

فقال: کذبنی هؤلاء.

4 / 1

ستم

قرآن

(بلکه این [قرآن]، آیاتی است روشن در سینه های کسانی که به آنان دانش داده شده است. آیات ما را [کسی] جز ستمکاران، انکار نمی کند).

(و آنها [آیات ما] را- با آن که جان هایشان بدانها یقین داشت- [تنها] از سر ستم و سرکشی، انکار کردند. پس بنگر که فرجام تباهکاران، چگونه بوده است).

(ما می دانیم که آنچه آنها می گویند، تو را اندوهناک می سازد. آنان تو را تکذیب نمی کنند؛ بلکه این ستمکاران، آیات خدا را انکار می کنند).

حدیث

891. تفسیرالطبری- به نقل از ابوصالح-: جبرئیل علیه السلام روزی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، در حالی که ایشان اندوهگین نشسته بود. جبرئیل علیه السلام گفت: «چرا اندوهگینی؟».

پیامبر خدا فرمود: اینها مرا دروغزن شمردند.

فقال له جبرئیل: انهم لا یکذبونک، انهم لیعلمون انک صادق (و لکن الظالمین بآیات الله یجحدون).(4).

892. الامام علی علیه السلام: قال أبوجهل للنبی صلی الله علیه و آله: انا لا نکذبک و لکن نکذب بما جئت به، فأنزل الله: (فانهم لا یکذبونک و لکن الظالمین بآیات الله یجدون).(5)>

4 / 2

الشرک

الکتاب

(الذین ءامنوا و لم یلبسوا ایمنهم بظلم أولئک لهم الأمن و هم مهتدون).(6).

(و اذ قال لقمن لابنه و هو یعظه یبنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم).(7).

الحدیث

893. صحیح البخاری عن عبدالله: لما نزلت (الذین ءامنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم) شق ذلک علی المسلمین فقالوا: یا رسول الله أینا لا یظلم نفسه؟ قال صلی الله علیه و آله: لیس ذلک، انما هو الشرک، ألم تسمعوا ما قال لقمان لابنه و هو یعظه: (یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم).(8).

جبرئیل علیه السلام به ایشان گفت: «آنان، تو را دروغزن نمی شمارند. آنها می دانند که تو راستگویی؛ (بلکه این ستمکاران، آیات خدا را انکار می کنند).

892. امام علی علیه السلام: ابوجهل به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: ما تو را دروغزن نمی شماریم؛ بلکه آنچه را آورده ای، دروغ می دانیم.

پس خداوند، این آیه را فرو فرستاد: (آنان تو را دروغزن نمی شمارند؛ بلکه این ستمکاران، آیات خدا را انکار می کنند).

4 / 2

شرک

قرآن

(آنان که ایمان آوردند ایمان خویش را به ستم [-شرک] نیامیختند، آنان اند که ایمنی دارند و آنان ره یافته اند).

(و آن گاه که لقمان- در حالی که پسرش را پند می داد- به او گفت: «ای پسرک من! برای خدا شریکی مگیر؛ [چرا که] شرک، ستمی بزرگ است»).

حدیث

893. صحیح البخاری- به نقل از عبدالله-: چون آیه ی (آنان که ایمان آوردند و ایمان خویش را به ستم نیامیختند….) نازل شد، این مطلب، بر مسلمانان سخت آمد و گفتند: ای پیامبر خدا! کدام یک از ماست که به خویش ستم نکند (گناهی نکند)؟!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مقصود، این نیست. مراد از این [ستم]، شرک است. مگر نشنیده اید آنچه را که لقمان در مقام پند، به پسرش گفت: (ای پسرک من! برای خدا شریکی مگیر؛ [چرا که] شرک، ستمی بزرگ است)؟».

4 / 3

الغلو

الکتاب

(یأهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم و لا تقولوا علی الله الا الحق انما المسیح عیسی ابن مریم رسول الله و کلمته ألقئها الی مریم و روح منه فأمنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلثة انتهوا خیرا لکم انما الله اله واحد سبحانه أن یکون له ولد لهما فی السموات وما فی الأرض و کفی بالله وکیلا).(9).

(لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا ان أراد أن یهلک المسیح ابن مریم و أمه و من فی الأرض جمیعا والله ملک السموات والأرض و ما بینهما یخلق ما یشاء والله علی کل شیء قدیر).(10).

الحدیث

894. عیون أخبار الرضا علیه السلام عن ابراهیم بن أبی محمود: قلت للرضا علیه السلام: یابن رسول الله ان عندنا أخبارا فی فضائل أمیرالمؤمنین علیه السلام و فضلکم أهل البیت و هی من روایة مخالفیکم و لا نعرف مثلها عنکم أفندین بها؟ فقال: یابن أبی محمود لقد أخبرنی أبی عن أبیه عن جده علیهم السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله قال: من أصغی الی ناطق فقد عبده فان کان الناطق عن الله عزوجل فقد عبدالله و ان کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس.

ثم قال الرضا علیه السلام: یابن أبی محمود ان مخالفینا وضعوا أخبارا فی فضائلنا و جعلوها علی أقسام ثلاثة أحدها الغلو و ثانیها التقصیر فی أمرنا و ثالثها التصریح بمثالب أعدائنا فاذا سمع الناس الغلو فینا کفروا شیعتنا و نسبوهم الی القول بربوبیتنا

4 / 3

غلو

قرآن

(ای اهل کتاب! در دین خود، غلو مکنید و درباره ی خدا جز حق مگویید. مسیح، عیسی بن مریم، فقط پیامبر خدا و کلمه ی اوست که آن را به سوی مریم افکنده، و روحی از جانب اوست. پس به خدا و پیامبرانش ایمان بیاورید و نگویید: «[خدا] سه گانه است». باز ایستید که برای شما بهتر است. خدا، فقط معبودی یگانه است [و] منزه از آن است که برای او فرزندی باشد. آنچه در آسمان ها آنچه در زمین است، از آن اوست؛ و خداوند، بس کارساز است).

(کسانی که گفتند: «خدا، همان مسیح پسر مریم است»، مسلما کافر شده اند. بگو: «اگر خدا اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هر که را که در زمین است، جملگی به هلاکت رساند، چه کسی در مقابل خدا اختیاری دارد؟ فرمان روایی آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است، از آن خداست. هر چه بخواهد، می آفریند؛ و خدا بر هر چیزی تواناست).

حدیث

894. عیون أخبار الرضا علیه السلام- به نقل از ابراهیم بن ابی محمود-: به امام رضا علیه السلام گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! ما درباره فضایل امیرمؤمنان و فضایل شما اهل بیت، اخباری در دست داریم که راویان آنها، مخالفان شما هستند و چنان اخباری را از شما سراغ نداریم. آیا آنها را بپذیریم؟

امام رضا علیه السلام فرمود: «ای پسر ابومحمود! پدرم از پدرش از جدش به من خبر داد که پیامبر خدا فرمود: “هر کس به گوینده ای گوش دهد، او را عبادت کرده است. بنابر این، اگر گوینده، از خدا بگوید، در واقع، خدا را عبادت کرده است و اگر از ابلیس بگوید، ابلیس را عبادت کرده است”».

امام رضا علیه السلام سپس فرمود: «ای پسر ابومحمود! مخالفان ما، درباره ی فضایل ما اخباری را جعل کرده اند که بر سه دسته اند: یک دسته از آنها غلو آمیزند؛ دسته ی دوم، کوتاهی در حق ماست؛ و دسته ی سوم، تصریح به معایب دشمنان ماست. هر گاه مردم، اخبار غلوآمیز را

و اذا سمعوا التقصیر اعتقدوه فینا و اذا سمعوا مثالب أعدائنا بأسمائهم ثلبونا بأسمائنا و قد قال الله عزوجل: ) و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم).(11).

یابن أبی محمود اذا أخذ الناس یمینا و شملا فالزم طریقتنا فانه من لزمنا لزمناه و من فارقنا فارقناه ان أدنی ما یخرج الرجل من الایمان أن یقول للحصاة: هذه نواة ثم یدین بذلک و یبرأ ممن خالفه.

یابن أبی محمود احفظ ما حدثتک به فقد جمعت لک فیه خیر الدنیا و الآخرة.(12).

4 / 4

الکذب

الکتاب

(انما یفتری الکذب الذین لا یؤمنون بآیات الله و أولئک هم الکاذبون).(13).

الحدیث

895. کنزالعمال عن عبدالله بن جراد: قال أبوالدرداء: یا رسول الله هل یسرق المؤمن؟

قال: قد یکون ذلک، قال: فهل یزنی المؤمن؟

قال: بلی و ان کره أبو الدرداء. قال: هل یکذب المؤمن؟

قال: انما یفتری الکذب من لا یؤمن، ان العبد یزل الزلة ثم یرجع الی ربه فیتوب فیتوب الله علیه.(14).

درباره ما بشنوند، شیعیان ما را تکفیر می کنند و آنان را معتقد به ربوبیت ما می خوانند. هر گاه اخبار تقصیرآمیز در حق ما را بشنوند، به آنها معتقد می شوند، هر گاه اخباری را بشنوند که در آنها از دشمنان ما به نام آنان بد گفته شده است، از ما صراحتا بد می گویند؛ حال آن که خداوند فرموده است: (آنان را [مشرکان] به جای خدا می خوانند، دشنام می دهید که آنان نیز خدا را، ب ستم و از روی نادانی، دشنام خواهند داد).

ای پسر ابومحمود! وقتی مردم به راست و چپ می روند، تو از راه ما جدا مشو؛ زیرا هر کس با ما همراه باشد، ما با او همراه هستیم و هر که از ما جدا شود، ما نیز از او جدا می شویم. کمترین چیزی که اسنان را از ایمان بیرون می برد، این است که به ریگی بگوید: این یک هسته است، و سپس به آن معتقد شود واز کسی که با او مخالفت ورزید، تبری جوید.

ای پسر ابومحمود! آنچه را برایت گفتم، حفظ کن؛ زیرا خیر دنیا و آخرت را در آن، برای تو گردآوری کردم».

4 / 4

دروغگویی

قرآن

(تنها کسانی دروغ پردازی می کنند که به آیات خدا ایمان ندارند، و آنان خود، دروغگویان اند).

حدیث

895. کنزالعمال- به نقل از عبدالله بن جراد-: ابودردا گفت: ای پیامبر خدا! آیا مؤمن، دزدی می کند؟

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ممکن است».

گفت: آیا مؤمن زنا می کند؟

فرمود: «بله؛ اگر چه ابودردا خوش نداشته باشد».

گفت: آیا مؤمن دروغ می گوید؟

فرمود: «تنها آن کس که دروغ می گوید، که ایمان ندارد. بنده لغزشی می کند، سپس به سوی پروردگارش بر می گردد و توبه می کند و خدا هم توبه اش را می پذیرد».

4 / 5

استحلال المحارم

896. رسول الله صلی الله علیه و آله: ما آمن بالقرآن من استحل محارمه.(15).

897. تاریخ بغداد عن علقمة: خطبنا الامامعلی بن أبی طالب فقال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لا یزنی الزانی حین یزنی و هو مؤمن، ولا یسرق السارق حین یسرق و هو مؤمن، و لا یشرب الخمر حین یشربها و هو مؤمن.

فقال رجل: یا أمیرالمؤمنین فهو کافر؟ قال: لا، و لم یأمرنا رسول الله صلی الله علیه و آله أن نحدثکم بالرخص(16)، انما قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لا یزنی الزانی حین یزنی و هو مؤمن، اذا قال هو لی حلال، و لا یرق حین یسرق و هو مؤمن، اذا قال هو لی حلال، و لا یشرب الخمر حین یشربها و هو مؤمن، اذا قال هو لی حلال.(17).

4 / 6

الوقاحة

898. رسول الله صلی الله علیه و آله: لا ایمان لمن لا حیاء له.(18).

4 / 7

الحسد

899. رسول الله صلی الله علیه و آله: لا یجتمعان فی قلب عبدالایمان والحسد.(19).

4 / 5

حلال شمردن حرام ها

896. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: به قرآن ایمان نیاورده است کسی که حرام های آن را حلال شمارد.

897. تاریخ بغداد- به نقل از علقمه-: امام علی علیه السلام برای ما سخنرانی کرد و فرمود: «پیامبر خدا فرمود: “زناکار آن گاه که زنا می کند، با ایمان زنا نمی کند. سارق آن گاه که سرقت می کند، با ایمان سرقت نمی کند.ش رابخوار نیز آن گاه که شراب می نوشد، با ایمان شراب نمی نوشد”».

مردی گفت: ای امیرمؤمنان! پس چنین کسی کافر است؟

امیرمؤمنان فرمود: «نه. [البته] پیامبر خدا به ما نفرمود که رخصت ها را برای شما توضیح دهیم.(20) همانا پیامبر خدا فرمود: زناکار، هنگام زنا کردن، آن گاه که بگوید: زنا برای من حلال است، مؤمن نیست (ایمان از او سلب می شود). ارق، هنگام سرقت، آن گاه که بگوید: سرقت برای من حلال است، مؤمن نیست و شرابخوار نیز هنگام نوشیدن شراب، آن گاه که بگوید: شراب برای من حلال است، مؤمن نیست».

4 / 6

بی شرمی

898. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: آن را که شرم نیست، ایمان نیست.

4 / 7

حسد

899. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: در دل هیچ بنده ای، ایمان و حسادت، با هم گرد نمی آیند.

4 / 8

ایذاء المؤمن

900. رسول الله صلی الله علیه و آله: ألا و ان أذی المؤمن من أعظم سبب سلب الایمان.(21).

4 / 9

ایذاء الجار

901. الکافی عن عمرو بن عکرمة عن الامام الصادق علیه السلام: أمر رسول الله صلی الله علیه و آله علیا علیه السلام و سلمان و أباذر- و نسیت(22) آخر و أظنه المقداد- أن ینادوا فی المسجد بأعلی أصواتهم بأنه لا ایمان لمن لم یأمن جاره بوائقه(23)، فنادوا بها ثلاثا.(24).

4 / 10

تلک الآفات

902. رسول الله صلی الله علیه و آله: لا یجتمع الشح والایمان فی قلب عبد أبدا.(25).

903. عنه صلی الله علیه و آله: لا ایمان لمن لا تقیة له.(26).

904. عنه صلی الله علیه و آله: لیس المؤمن بالطعان، و الا اللعان، و لا الفاحش، و لا البذیء.(27).

4 / 8

آزار مؤمن

900. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: بدانید که آزردن مؤمن، از بزرگ ترین اسباب از دست رفتن ایمان است.

4 / 9

آزار همسایه

901. الکافی- به نقل از عمرو بن عکرمه، از امام صادق علیه السلام-: پیامبر خدا به علی علیه السلام و سلمان و ابوذر و [یک نفر دیگر که فراموش کردم، به گمانم](28) مقداد، فرمود تا در مسجد، فریاد بزنند که: «آن کس که همسایه اش از شر او در امان نباشد، ایمان ندارد» و آنها سه بار، این مطلب را جار زدند.

4 / 10

این آفت ها

902. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: بخل و ایمان، هرگز در دل هیچ بنده ای، با هم جمع نیم شوند.

903. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: کسی که تقیه نداشته باشد، ایمان ندارد.

904. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: مؤمن، طعنه زن و لعنتگر و دشنامگو و بددهن نیست.

905. عنه صلی الله علیه و آله: خلتان لا تجتمعان فی مؤمن: الشح و سوء الخلق.(29).

906. عنه صلی الله علیه و آله: خصلتان لا تجتمعان فی مؤمن: البخل، و سوء الخلق.(30)

907. عنه صلی الله علیه و آله: خلتان لا تجتمعن فی مؤمن: البخل و سوء الظن بالرزق.(31).

908- عنه صلی الله علیه و آله: لا تجتمع خصلتان فی مؤمن: البخل، والکذب.(32).

909. عنه صلی الله علیه و آله: النمیمة والشتیمة والحمیة(33) فی النار، و لا یجتمعن فی صدر مؤمن.(34).

910. عنه صلی الله علیه و آله: لا یجمع الخمر والایمان فی جوف أو قلب رجل أبدا.(35).

905. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: دو خصلت است که در مؤمن، جمع نمی شوند: بخل و بدخویی.

906. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: دو خصلت است ک در مؤمن، با هم گرد نمی آیند: بخل و بد اخلاقی.

907. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: دو خصلت است که در مؤمن، گرد نمی آیند: بخل و بدگمانی به روزی.

908. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: دو خصلت در مؤمن جمع نمی شوند: بخل و دروغ.

909. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: سخن چینی دشنامگویی و حمیت،(36) در آتش اند و در سینه ی هیچ مؤمنی جمع نمی شوند.

910. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: شراب و ایمان، هرگز در درون یا دل مردی جمع نمی شوند.

پژوهشی درباره ی امکان یا عدم امکان زوال ایمان

بر پایه ی آیات و احادیثی که در این فصل آمد، ایمان دو گونه است: پایدار و ناپایدار. ایمان پایدار، ایمانی است که تا هنگام مرگ، همراه مؤمن است و ایمان ناپایدار، همراهی آن با انسان، موقتی است و پس از مدتی، زایل می گردد و عمل به مقتضای ایمان، موجب پایداری آن، و ترک عمل، سبب ناپایداری آن است.

در این جا این بحث قابل طرح است که: آیا اساسا ایمان ناپایدار، حقیقتا ایمان است؟ و آیا ایمان حقیقی، قابل زوال است یا خیر؟

در این باره، چند نظر وجود دارد:

نظریه ی اول، ایمان حقیقی قابل زوال است

علامه ی مجلسی، این نظریه را به بیشتر متکلمان نسبت داده است و در این باره می گوید:

متکلمان، در این که اگر کسی در واقع امر و حقیقتا ایمان بیاورد، آیا امکان کافر شدنش وجود دارد یا خیر، اختلاف دارند. در این که چنین شخصی تا زمانی که واجد صفت ایمان باشد، کافر شمرده نمی شود، حرفی نیست. حرف در این است که: آیا ایمان، با ضدش و غیر ضدش، از بین رفتنی است.

یا نه؟ بیشتر متکلمان بر آن اند که چنین چیزی، شدنی است و بلکه واقع هم شده است، به دلیل این که از بین رفتن ضد با ضدش یا مثل ضدش (بنابر عقیده به عدم اجتماع به امور مشابه) ممکن است؛ برای این که از فرض وقوع چنین چیزی، محال پیش نمی آید و ظاهر آیات بسیاری، بر آن دلالت می کنند، مثل این فرموده ی خداوند متعال: (ان الذین ءامنوا ثم کفروا [ثم ءامنوا ثم کفروا] ثم ازدادوا کفرا؛(37) کسانی که ایمان آوردند، سپس کافر شدند و باز، ایمان آوردند، سپس کافر شدند و آن گاه به کفر خود افزودند) و این فرموده ی خداوند متعال: (یأیها الذین ءامنوا ان تطیعوا فریقا من لاذین أوتوا الکتاب یردوکم بعدایمانکم کافرین؛(38) ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از فرقه ای از اهل کتاب فرمان برید، شما را پس از ایمانتان، به حال کفر بر می گردانند).(39).

افزون بر این، اگر ایمان حقیقی قابل زوال نباشد، اصولا توصیه نسبت به عوامل پایداری ایمان و هشدار نسبت به آفات آن، بی معناست؛ زیرا ایمان حقیقی بر مبنای یاد شده، حتما همراه با عوامل پایداری آن است. از این رو، توصیه ی به آن، تأکید بر تحصیل حاصل است.

بنابرانی، همه ی متونی که بر ملازمت عوامل پایداری ایمان و مفارقت اسباب ناپایداری آن تأکید دارند، دلیل قابل زوال بودن ایمان حقیقی نیز هستند.

نظریه ی دوم، ایمان حقیقی قابل نیست

شیخ مفید، این نظریه را به بسیاری از فقهای امامیه، محدثان و متکلمان نسبت

می دهد و نوبختیان و معتزله را مخالف این نظریه معرفی می کند و می گوید:

می گویم: هرکس در روزی از روزگاران، خداوند را بشناسد و در زمانی به او ایمان بیاورد، جز بر ایمان نخواهد مرد و هر کس بر کفر به خداوند متعال از دنیا برود، چنین کسی، هرگز و لحظه ای به خدا ایمان نداشته است. این نظر مرا، احادیثی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام تأیید می کنند و فقها و محدثان شیعی بسیاری همین نظر را دارند و بسیاری از متکلمان در اقصا نقاط عالم اسلام، بر همین نظرند. نوبختیان- که رحمت خدا بر آنان باد- با آن مخالف اند و اهل اعتزال هم با آنان هم رأی اند.(40).

اما علامه ی مجلسی، این نظریه را به برخی از متکلمان، نسبت داده است.(39).

ظاهرا نخستین بار، سید مرتضی علم الهدی، این نظریه را ابراز داشته و پس از او ابواسحاق نوبختی، شیخ طوسی، طبرسی، ابوالفتح رازی، علامه ی حلی و سپس شیخ حر عاملی(41) از او پیروی کرده اند. سید مرتضی چنین گفته است:

به اجماع، ثابت شده که مؤمن، سزامند ثواب دائمی است و [از سوی دیگر]، باطل بودن حبط عمل را هم که بیان کردیم، و چون این دو ثابت شد، ناگزیر، مؤمن به خدای متعال و پیامبرش، باید به ایمانش وفادار باشد و را نیست که کافر شود؛ زیرا اگر کافر شود، اجماع بر این است که کفر، کیفر دائمی ندارد. چنین چیزی، منجر به اجتماع ثواب و کیفر دائمی می شود.(42).

توضیح مطلب، این که بر مبنای نظر سید مرتضی رحمته الله ایمان، علت ثواب دائم، و

کفر، علت عقاب دائم است و با عنایت به این که جمع میان ثواب دائم و عقاب دائم، عقلا محال است، باید گفت: ایمان حقیقی- که موجب ثواب دائم است- قابل زوال نیست، مگر این که قائل به «حبط» شویم؛ یعنی بگوییم که عروض «کفر» پس از «ایمان»، موجب از بین رفتن ثواب دائم می گردد. این مطلب نیز باطل است؛ زیرا لازمه ی آن، این است که کسی که خوبی و بدی او برابر است، مانند کسی باشد که هیچ کاری انجام نداده است و یا اگر بدی های او بیش از کارهای نیک اوست، مانند کسی باشد که هیچ کار نیکی انجام نداده است و اموری از این قبیل که باطل و محال اند.(43).

گفتنی است که طرفداران این نظریه، بر پایه ی استدلالی که بدان اشاره شد، اطلاق «مؤمن» در آیات و احادیث را بر کسانی که ایمان آنها موقتی است، مجازی می دانند، مانند آنچه در قرآن درباره ی منافقان آمده است:

(قالوا ءامنا بأفوهم و لم تؤمن قلوبهم.(44).

با دهانشان گفتند: «ایمان آوردیم»، در حالی که دل هایشان مؤمن نبود).

نقد نظریه ی دوم

این نظریه، مبتنی بر این مبناست که ایمان حقیقی، علت تامه ی ثواب ابدی است و عقلا ممکن نیست که خداوند متعال، پاداش ایمان و عمل به مقتضای آن را به وسیله ی «کفر» و اعمال ناشایست از بین ببرد؛ لیکن این مبنا صحیح نیست و متون فراوانی از جمله آیه ی زیر به روشنی دلالت بر بطلان آن دارند:

(و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فأولئک حبطت أعمالهم فی الدنیا

والأخرة و أولئک أصحاب النار هم فیها خلدون.(45).

و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، آنان، کردارهایشان در دنیا و آخرت، تباه می شود، و ایشان اهل آتش اند و در آن، ماندگار خواهند بود).

همچنین، استدلال به اجماع برای اثبات این که مؤمن استحقاق پاداش دائم دارد، با عنایت به اختلافی بودن مسئله، بویژه این که بیشتر متکلمان مخالف این نظریه اند، صحیح نیست؛ اما آنچه برای اثبات بطلان «حبط» از نظر عقلی بدان استناد شده، صحیح نیست و مشروح بحث در این باره، ذیل عنوان «عمل» در همین دانش نامه خواهد آمد، ان شاء الله!

نظریه ی سوم، تفکیک ایمان مستند به علم قطعی از ایمان مستند به ظن قوی

علامه ی مجلسی، پس از طرح مباحث کلامی مربوط به این نظریه، در بحارالأنوار می گوید:

اگر در ایمان، به گمان (حاصل از تقلید و غیر آن) بسنده شود، تردیدی نیست که تبدیل ایمان به کفر، شدنی خواهد بود؛ اما اگر در ایمان، علم یقینی شرط باشد، تبدیل آن به کفر، مشکل است… آری! اگر یقین در ایمان شرط باشد در آن هم، به عقیده ی قطعی تغییرناپذیر منطبق با واقع تفسیر گردد، از بین رفتنی نخواهد بود. [اگر از بین رفت] پس، از زوال چنین ایمانی، معلوم می شود که آن شخص، در واقع، مؤمن نبوده است؛ اما اعتبار این سخن، جای حرف دارد.(46).

ایشان، نظر خود را در مرآة العقول با توضیح بیشتری بیان کرده، می گوید:

حقیقت این است که ایمان، هر گاه به حد یقین برسد، زایل شدنی نخواهد بود، اما رسیدن آن به حد یقین، بسیار اندک است. تکلیف کردن عموم مردم، به رساندن ایمان به یقین نیز حرجی است؛ بلکه ظاهر این است که در ایمان بیشتر مردم، گمان قوی ای که جان آدمی به آن آرامش پیدا کند، کافی است، و البته از بین رفتن چنین ایمانی، ممکن است ایمان- همان گونه که دانستی- مراتب بسیار دارد که از میان رفتن برخی از آن مراتب و بازگشت به شک و حتی رسیدن به مرتبه ی انکار، ممکن است و این، در ایمان به معاد است.

برخی از مراتب ایمان، از میان رفتنی نیتس، نه با گفتار، نه با عمل، و نه در باور. برخی از آن مراتب، در گفتار و عمل زایل شدنی است، اما در باور، ماندگار است؛ مثل کافرانی که به درستی رسالت پیامبر معتقد بودند (همچون ابوجهل و امثال او) و به دلیل غرض های تبهکارانه و خواست های دنیایی، با پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی کردند و شدیدا منکر رسالت او شدند. بسیاری از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله، نصب علی علیه السلام را به مقام ولایت در روز غدیر به چشم دیدند و صراحت کلام پیامبر صلی الله علیه و آله را در جاهای بسیاری به گوش شنیدند، اما بدبختی و دنیادوستی بر آنها سایه انداخت و آن را منکر شدند.(47).

مقصود علامه ی مجلسی از «یقین»، به قرینه ی مقابله با «ظن»، همان علم قطعی است. بنابراین، ایشان، ظن قوی و اطمینا آور را هم در تحقق ایمان، کافی می داند و بر این باور است که ایمان، اگر مستند به «علم» باشد، از آن جا که تبدیل «علم» به «جهل» ممکن نیست، زوال ایمان به این معنا نیز ممکن نیست؛ اما اگر ایمان، مستند به ظن قوی باشد، قابل زوال است. لیکن ایشان در ادامه ی سخن می گوید:

اگر در ایمان، جزم هم شرط باشد، از آن جا که علاوه بر معرفت قلبی، اعتراف زبانی و نیز عدم صدور عملی- که موجب کفر می گردد-، شرط تحقق و

تداوم آن است، زوال ایمان از طریق انکار زبانی و یا ایجاد اسباب کفر، امکان پذیر است.(47).

بر این اساس، هر چند مرحوم مجلسی در بحارالأنوار و در بخش نخست مطالب خود در مرآة العقول، ایمان مستند به علم قطعی را غیر قابل زوال می داند؛ لیکن با عنایت به آنچه در مرآة العقول، در تفسیر ایمان آورده، باید گفت نظر نهایی ایشان با نظر بیشتر متکلمان، تفاوتی ندارد.

نظریه ی چهارم، درجات والای ایمان، غیر قابل زوال است

ظاهرا نظریه ی صحیح در مسئله ی مورد بحث، همین نظریه است که به روشنی می توان آن را از روایات اهل بیت علیهم السلام استنباط کرد، چنان که در روایتی به سند معتبر از امام باقر و یا امام صادق علیهماالسلام آمده:

ان الله خلق خلقا للایمان لازوال له، و خلق خلقا للکفر لا زوال له و خلق خلقا بین ذلک و استودع بعضهم الایمان، فان یشأ أن یتمه لهم أتمه، و ان یشأ أن یسلبهم ایاه سلبهم.(48).

خداوند، آفریدگانی را برای ایمان، به گونه ای آفریده که [ایمانشان] از میان رفتنی نیست و برای کفر نیز آفریدگانی را چنان پدید آورده که آن [کفر] هم زوال پذیر نیست و در این میان، آفریدگانی را پدید آورده و در برخی از آنها، ایمان را به ودیعه گذاشته است. اگر بخواهد آن را برایشان کامل کند، کامل می کند و اگر بخواهد از آنها سلب کند، سلب می کند.

و در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است.

ان الله… جبل بعض المؤمنین علی الایمان فلا یرتدون أبدا، و منهم من اعیر الایمان عاریة، فاذا هو دعا و ألح فی الدعاء مات علی الایمان(49).

خداوند….، طبیعت برخی از مؤمنان را چنان بر ایمان سرشته که هرگز مرتد نمی شوند، و برای برخی دیگر، ایمان را به عاریت گذاشته که اگر دعا کند و اصرار بورزد، بر ایمان خواهد مرد.

این دو روایت به روشنی دلالت دارند بر این که انسان در سیر تکاملی خود، گاه در اثر مجاهدت به مرتبه ی والایی از ایمان دست می یابد که دیگر، قابل زوال نیست، بدین معنا که خداوند متعال، مصونیت وی را از لغزش، تضمین می کند. در چنین مرتبه ای، ایمان، جزء لا ینفک طبیعت انسان می گردد و بدین سان، آفرینش او در جهت ایمانی پایدار قرار می گیرد.

به عکس، گاه انسان در نتیجه ی کارهای ناشایست به نقطه ای از کفر می رسد که این صفت، ضمیمه ی ذات او می گردد و آفرینش او در جهت کفری پایدار که هرگز روی سعادت را نخواهد دید، قرار می گیرد. بر پایه ی این نظریه، اگر ایمان حقیقی تا به درجه ای از کمال نرسد که جزء طبیعت انسان گردد، قابل زوال است و هنگامی که به درجه ی مورد اشاره رسید، قابل زوال نیست؛ اما نه به دلایلی که علم الهدی بدان استناد جسته است، و نه بدان جهت که علم قطعی محال است که به جهل مبدل گردد، و نه بر اساس تفصیل میان ایمان مستند به علم قطعی و ایمان مستند به ظن قوی، چنان که علامه ی مجلسی آورده است؛ بلکه به دلیل آن که وقتی ایمان کمال یافت، مؤمن، مصونیت الهی می یابد.


1) العنکبوت: 49.

2) النمل: 14.

3) الأنعام: 33.

4) تفسیر الطبری: ج 5 الجزء 7 ص 181.

5) سنن الترمذی: ج 5 ص 261 ح 3064 عن ناجیة بن کعب.

6) الأنعام: 82.

7) لقمان: 13.

8) صحیح البخاری: ج 3 ص 1262 ح 3246؛ التبیان فی تفسیر القرآن: ج 4 ص 204 نحوه، بحارالأنوار: ج 69 ص 150.

9) النساء: 171.

10) المائدة: 17.

11) الأنعام: 108.

12) عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 304 ح 63، بحارالأنوار: ج 26 ص 239 ح 1.

13) النحل: 105.

14) کنزالعمال: ج 3 ص 874 ح 8994 نقلا عن ابی جریرو راجع: مشکاة الأنوار: ص 303 ح 948 و بحارالأنوار: ج 72 ص 263 ح 47.

15) سنن الترمذی: ج 5 ص 180 ح 2918 عن صهیب؛ تحف العقول: ص 56 و فیه «حرامه» بدل «محارمه»، بحارالأنوار: ج 77 ص 159 ح 155.

16) قال علی علیه السلام: ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان یأمرنا أن نبهم أحادیث الرخص (المعجم الصغیر: ج 2 ص 50).

17) تاریخ بغداد: ج 5 ص 188 الرقم 2642.

18) مکارم الاخلاق لابن أبی الدنیا: ص 87 ح 101 عن أنس و ص 93 ح 111 عن مجمع بن جاریة؛ الکافی: ج 2 ص 106 ح 5 و ج 5 ص 317 ح 52 کلاهما عن الامام الصادق علیه السلام، بحارالأنوار: ج 47 ص 45 ح 63.

19) سنن النسائی: ج 6 ص 13 عن أبی هریرة.

20) در روایت المعجم الصغیر چنین آمده است: «پیامبر صلی الله علیه و آله به ما می فرمود که احادیث رخصت را مبهم باقی بگذاریم». به هر حال، مقصود، آن است که ابهام موجود در احادیث رخصت، خالی از رحمت نیست و تا ضرورتی نباشد، نباید آنها را توضیح داد.

21) کنزالفوائد: ج 1 ص 352 عن سلام بن المستنیر عن الامام الباقر علیه السلام.

22) هذا الکلام للراوی.

23) البائقة: النازلة و هی الداهیة والشر الشدید، والجمع: البوائق (المصباح المنیر: ص 66).

24) الکافی: ج 2 ص 666 ح 1، بحارالأنوار: ج 74 ص 152 ح 12.

25) الخصال: ص 76 ح 118 عن أبی هریره، بحارالأنوار: ج 73 ص 302 ح 10؛ سنن النسائی: ج 6 ص 13 عن أبی هریرة.

26) تفسیر العیاشی: 1 ص 166 ح 24 عن الحسین بن زید بن علی عن الامام الصادق عن الامام الباقر علیهماالسلام، بحارالأنوار: ج 75 ص 398 ح 31.

27) سنن الترمذی: ج 4 ص 350 ح 1977 عن ابن مسعود.

28) این افزوده، از راوی است.

29) أعلام الدین: ص 295، بحارالأنوار: ج 77 ص 173 ح 8.

30) سنن الترمذی: ج 4 ص 343 ح 1962 عن أبی سعید الخدری؛ الخصال: ص 75 ح 117 عن أبی سعید الخدری، بحارالأنوار: ج 73 ص 297 ح 5 .

31) أعلام الدین: ص 294، بحارالأنوار: ج 77 ص 172 ح 8.

32) تهذیب الکمال: ج 15 ص 422 عن أبی سعید الخدری.

33) الامام الصادق علیه السلام- فی ذکر حدیث جنود العقل والجهل-: … الانصاف وضده الحمیة (الکافی: ج 1 ص 22).

34) المعجم الکبیر: ج 12 ص 341 ح 13615 عن عبدالله بن عمر.

35) جامع الأخبار: ص 429 ح 1199، بحارالأنوار: ج 79 ص 152 ح 58.

36) «حمیت»، یعنی: عصبیت، تعصب جاهلی و نرفتن زیر بار حق، تندی و خشم شدید. در روایتی آمده است: «…. و وانصاف که ضد آن، حمیت است».

37) نساء: آیه ی 137.

38) آل عمران: آیه ی 100.

39) بحارالأنوار: ج 69 ص 214.

40) اوائل المقالات للمفید (المطبوعة فی ج 4 من کتب المؤتمر): ص 83.

41) ر.ک: رسائل الشریف المرتضی: ج 2 ص 328 و ج 1 ص 63، التبیان فی تفسیر القرآن: ج 1 ص 192، المصنفات الأربعة: ص 5- 371، روض الجنان فی تفسیر القرآن: ج 1 ص 213.

42) شرح جمل العلم والعمل: ص 159.

43) ر.ک: رسائل الشریف المرتضی: ج 2 ص 328 ج 1 ص 163.

44) مائده: آیه ی 41.

45) بقره: آیه ی 217.

46) بحارالأنوار: ج 69 ص 218.

47) مرآة العقول: ج 11 ص 242.

48) ر.ک: الکافی: ج 2 ص 417 ح 1.

49) ر.ک: الکافی: ج 2 ص 419 ح 5.